Telegram Web Link
#تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است... 

💠 #قسمت_بیستم

✍🏼روزی از #مدرسه بر می‌گشتیم مامان زود اومد پایین با فریاد #وحشناکی گفت بده اون #چادرت رو اون چادر کثافتتو...
😔کیفمو از شونم گرفت #سوژین گفت مامان #همسایه ها خبر میشن #آروم باش و رفتیم تو #چادر تند تو دستاش گرفته بود منم فقط #گریه میکردم...
😭مامان چاقوی آشپزخانه رو برداشت میخواست چادرمو #پاره کنه گفتم بخدا پاره کنی مدرسه بی مدرسه انقد عصبی بود اصلا نه گوشاش میشنید نه چشاش کسی رو میدید...
😳سوژین با تمام قدرتش چادر رو از مامانم گرفت و گفت این #چادر مال منه نه روژین... میخوای تا کی جلو دارش بشی اگه #دین_اسلام اون جوری که تو میگی چرا هنوز خواهرم مسلمانه...
چرا مسلمانان از ماها خوب ترن چرا خانوادت همه رو به #اسلام میرن...
😨من شوکه شده بودم مادرمم همش فحش میداد به سوژین، مامانم بعضی وقتا شوکه میشد فقط با #گریه داد میزد #جادو شدید...
منم نمیدونستم چیکارکنم رفتم جلوی سوژین و مامانو بگیرم در خونه رو نبسته بودیم چند تا از همسایه ها اومدن بالا...
😭مامانم سوژین رو خیییلی زد به زور از دستش در آوردیم #خواهرم ساکت نمی‌شد #چادر رو تو دستاش #تند گرفته بود رو به من کرد گفت من #مسلمانم مادرمم باید بدونه باکی از کسی ندارم . . .
🕗بعد چن ساعتی پدرم برگشت صدای دعوای بابا مامانم می اومد #اعتراف میکنم واقعا اون روز میترسیدم ، اما خواهرم خیلی پر #دل و #جرئت بود....
گفتم سوژین خواهر چرا اینطوری کردی چرا #دروغ گفتی اونم گفت نمیخوای بهم یاد بدی چطوری #مسلمان بشم...
😭من حاضرم درد های بیشتر از اینم بکشم ولی در عوض بعد از این دنیای دروغی فقط #بهشت رو میخوام . . . 
😭اون موقع بود حال مهناز رو فهمیدم چیزی بجزء #اشک نداشتم حرفی بجزء #سکوت نداشتم جسمم #سرد سرد شده بود...
😭خدای من این همون روژین #نوازنده ساز شیطان و #خوانندست همون روژین #دل_سیاه شدست همون روژینه #تعصبی ست همون روژین تنها که تنها پناهش بودی....
😭خدایا شکرت این #فضل بزرگ رو نصیبم کردی اون روز معنی #امید رو یاد گرفتم با #مسلمان شدن #خواهرم . . . .

⭕️ #ادامه_دارد..... 


  https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
¯\_(❤️❤️)_/¯
💔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون

بے‌گمان شیطان هیچ گونه تسلّطی بر ڪسانے ندارد ڪہ ایمان دارند و بر پروردگارشان تڪیہ مے‌نمایند.

💠النــحل آیه99

💫💫💫💫💫💫💫💫

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
روز قیامت بعضیا نالہ میزنن..

اے ڪاش با فلانے دوست نبودم
دوستی با اون منو از خدا
غافل ڪرد😔

👈🏼اون دوست میتونہ
همڪلاسی یا یہ رفیق مجازے
یا حتے یڪ ڪانال مستهجن باشہ😱

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
#تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است... 

💠 #قسمت_بیست_یکم

✍🏼خواهرم سوژین همون روزی که #مسلمان شده بود روز بعدش #حجاب و #چادر کرد...
باوجود #مخالفت های خانوادمون دیگه منم #ترسی نداشتم چون اول #الله دوم #خواهرم پشتم بود دیگه مامانم مانع خوبی نبود اما پسر عموم که برادر شیریمون بود مانع من و سوژین بود چون میدونست که اونا #محرم همدیگر هستند...
عموم مرد #گمراهی بود ولی زن عموم یه مسلمان #عادی بود به محمد گفته بود که #ازدواج شون درست نیست، من که جرئت نمیکردم بهش بگم رابطه شون حرامه...
رابطه سوژین با محمد خیلی بد شده بود بخاطر اینکه سوژین #مسلمان شده بود و باوجود #دعوا و #مخالفت های خانوادمون من بعد از دو هفته به #مسجد برگشتم و همراه خواهرم درسم تموم شد...
بعد خواهرم باصدای لرزان گفت خواهرم منو به #شاگردی خودتون میپزیرید اشکای منم همیشه آماده بود وقتی منم #گریه کردم خواهرم گفت خدایا شکرت که این روزم دیدم . . .
من #معلم و #مربی قرآن بودم و اولین معلم دین خواهرم، اما معلم خوبی نبودم نمیدونم از #ضعف_ایمان بود یا چیزی دیگری نمیتونستم و میترسیدم که به خواهرم بگم محمد برادرمونه ....
#آرامشم رو از دست داده بودم به هر کی میگفتم میگفت پناه برالله مگه همچین چیزی ممکنه...
تا اینکه یه روز رفتم اتاق خواهرم #نماز میخواند وقتی خواهرمو تو هال دیدم خیلی از خودم #شرم کردم تو دلم همش از خواهرم عذرخواهی میکردم و از #خدا میخواستم منو ببخشه میخواستم برم بیرون صدای گریه خواهرم اومد قلبمو لرزوند #غذاب_وجدان بهم #جرئت نمیداد از اتاق بیرون برم....
بلاخره اون روز همه چیز رو به خواهرم گفتم خواهر فقط این چند کلمه رو به زبون آورد و گفت....
خواهرم از خدا نمیترسی این همه مدت بهم نگفتی خدا من رو ببخشه لطفا از اتاقم برو بیرون...
😔اون شب هیچکی ناراحتتر از منو سوژین نبود از #رحیم و #رحمان بودن #الله شکی نداشتم و با هر #توبه ای که میکردم بیشتر حالم بدتر بدتر میشد صدای #اذان صبح به گوشم رسید رفتم....

⭕️ #ادامه_دارد.....

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
 
¯\_(❤️❤️)_/¯
Forwarded from ست قرآن و جانمازنـور (چُ نـــــور)
ست قرآن و جانماز صورتی روشن😍

طرح حاشیە سجدەگاە وکعبە👌

🟣سایز جانماز :110×70
🔵سایز قرآن:رقعی
🟢خط عثمان طە
🟡جنس پارچە:مازراتی

هدیەای خاص و معنوی بە عزیزانتان🥰

همراە با حک اسم👌

جهت اطلاع از قیمت و ثبت سفارش👇
@qurano_kitabi
لینک دعوت👇

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
     مجاهد رحمه الله فرمود :

هر کس نفسش را عزت دهد دینش را ذلیل کرده
   وهرکس نفسش را ذلیل کند دیینش را
   عزیز کرده

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
⚡️اعجــاز قــرآن⚡️


https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
#تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است...

💠 #قسمت_بیست_و_دوم

✍🏼رفتم بیرون #وضو بگیرم دم در اتاق خواهرم همه وسایل هایی که #محمد تو این مدت واسه خواهرم خریده بود شکسته  بود و دم در گذاشته بود به اضافه گوشیش که شکسته بود...
رفتم دم در صداش کردم جواب داد و گفتم صدای #اذان رو شنیدم و گفت الان میام باهم نماز رو می‌خوانیم از اینکه در رو باز کنه واقعا #خجالت میکشیدم....
نمازمون رو تموم کردیم هنوز جرئت نکرده بودم به #چشماش نگاه کنم خواهرم گفت خواهر #احساس میکنم از من ترسیده ای که من شاید نتونم این امر #اسلام بپذیرم من بهت #قول دادم  که در برابر همه #مشکلات وایسم چرا یادت رفته که 💫 #من_مسلمانم 💫 قسمت میدم به خالقمون دیگه این کار بامن نکن چون دیگه من مسلمانم...
❤️حرفهای خواهرم تسکینی برای قلبم بود با هر بار گفتن #من_مسلمانم تنم به لرزه می افتاد من و خواهرم بعد 14 سال #زندگی تو #دنیا انگار تازه #متولد شده بودیم با پذیرفتن اسلام...
💞ما باید مثل یه #کوه پشت هم میبودیم چون #مخالفت ها تازه اول بسم الله بود، پسر عموم واقعا شرایط رو برامون #سخت کرده بود هر روز یه #جنجال درست میکرد واقعا دیگه کلافه شده بودیم من هر روز شاهد کارای زشت محمد و #توبه های خواهرم بودم....
و هیچ کاری بجز #دعا کردن ازمون بر نمی اومد تا اینکه اذیت و آزار کردنای   
محمد باعث شد از همدیگر #متنفر شویم...
یه روز که از #مسجد برگشتم دم در صدای جیغ شنیدم خیلی به سرعت رفتم بالا دیدم محمد داره سوژین رو #کتک میزنه هیچ وقت این موضوع برام #باور_کردنی نبود چون اون همه  این کارای زشت بخاطر دوست داشتن سوژین می‌کرد ...
😔الانم میزنتش، دستاشو از موهای سوژین جدا کردم به من گفت روژین برو کنار حتما میکشمش منم با تمام وجودم هولش دادم فریاد زدم این چه دوس داشتنیه خواهرمو کشتی.....
هرچی دم دستم بود رو به طرفش #پرت کردم محمد از خونه زد بیرون بدون گفتن یه کلمه....

⭕️#ادامه_دارد..... 

 https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
¯\_(❤️❤️)_/¯
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥هر روز یک کلیپ

🎆داستان آن زنی که رسول الله(ص) درشب معراج در آسمان هفتم عطر و بوی خوش او را استشمام کرد.

👈داستانی که با شنیدنش اشکها جاری می شوند.😭😭

سخنران:مامۆستا فاتح شارستێنی😍

زمان : 12:44

💫نشــــر =صدقەی جاریە💫


لینک دعوت👇

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
1
ست قرآن و جانماز آبی😍

طرح جدید جلد قرآن❤️

⚡️سایز جانماز:110×70      


⚡️جنس پارچە:مازراتی        

⚡️سایز قرآن:رقعی              

⚡️خط عثمان طە بدون ترجمە

  ⚡️همراە با حک اسم 👌       

جهت اطلاع از قیمت و ثبت سفارش👇

@qurano_kitabi

لینک دعوت👇

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
#تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است... 

🔻 #قسمت_بیست_سوم

✍🏼واقعا #دلم برای خواهرم #می‌سوخت ، تمام #دلتنگی های خودش را با #نگاه ابراز می‌کرد گفت #خواهر تو چی کشیدی....؟
الحمدالله دیگه از اون روز از دست کارای محمد #نجات پیدا کردیم از یه طرف دلم برای خواهرم می‌سوخت از یه طرف #ناراحت محمد بودم هر چند که منو خواهرم راخیلی اذیت کرد ولی با وجود اینا دوسش داشتم و ناراحتش بودم...
سه ماهی بود هیچ کدوممون همین دیگر رو ندیده بودیم....
مامان و بابام خیلی با هامون حرف نمیزدن دلم میخواست یه خبر از محمد داشته باشم یه روز که #نماز میخوندم یه دفعه یاد محمد افتادم (یاده اون روز افتادم که ماشینشو گم کرده بودم اون روز بود که باور به #دعا کردن کردم) اصلا نمیدونم نمازم رو چطوری خوندم از #الله #عفو خواستم و برای اولین بار برای محمد #دعا کردم خدایا #هدایت روشنت را شامل حال برادرم کن دیگه این #دعا ورد زبانم شده بود....
سعی کردم محمد رو ببینم و باهاش حرف بزنم خوب یادمه اون روز خواهرم دعوام کرد گفت دلت واسه اذیت کردناش تنگ شده میخوای دوباره بیاد سراغمون میدونی آگه گیرت بیاره حتما یه #بلایی سرت میاره...اما من اینطوری فکر نمیکردم چون میدونستم الان #تغییر کرده...
رفتم خونه شون #اعتراف میکنم یکم می‌ترسیدم با خواهر کوچکم رفتم حالش خوب نبود همش میگفت برو بیرون نمیخوام ببینمت اما بزور رفتم تو از اینکه اینطوری دیدمش خیلی حالم گرفته شد اما بروی خودم نمیاوردم...
خیلی باهاش حرف زدم هیچی بهم  جواب نمیداد فقط در آخر بهم گفت اینو #اسلام_بهت_یاد_داده که #بیایی بهم سر بزنی...؟
هیچی نداشتم و فقط #نگاش کردم....
تا آخر #عمر نمیتونم اون چند کلمه رو فراموش کنم خیلی منو تو #فکر برده بود خیلی #اذیتم میکرد هزار چرای بی پاسخ تو دلم #کاشت با دلم کنار اومدم و تصمیم گرفتم هر روز بهش سر بزنم تا اینکه....

⭕️ #ادامه_دارد.....

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
¯\_(❤️❤️)_/
1
📋 #هــر_روز_یـڪ_آیـه_ڪوتاه

❤️ #اللهﷻ:

⭐️ اما کسانی که کارنامه اش به دست راستش داده شود گوید: ای اهل محشر بیایید و نامه اعمال مرا بخوانید.

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
ست قرآن و جانماز یاسی😍

🌺طرح حاشیە سجدە و کعبە

🌺سایز جانماز:110×70

🌺جنس پارچە:مازراتی

🌺همراە با حک اسم 👌

جهت اطلاع از قیمت و ثبت سفارش👇

@qurano_kitabi

لینک دعوت👇

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
1
#تنهایی؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است... 

🔻 #قسمت_بیست_و_چهارم

✍🏼آخر اینطوری شد که هر روز قبل #مسجد یا بعد مسجد  حتما یه سری به محمد میزدم بعضی وقتا #نهار یا #شام براش درست میکردم می‌بردم هر وقتم میرفتم بهم میگفت چرا میای؟ دیگه نیا... 
😔حرف هر روزش بود اما من میدونستم از ته دلش نبود تا کلا دیگه #مطمئن شدم ، اونم یه روز نتونستم برم مسجد به محمدم سر نزدم...
عصر ساعت 5 بهم زنگ زد گفت اتفاقی که افتاده که نیامدی؟
منم گفت نه چه اتفاقی الحمدالله که هیچی نشده عمدا گفتم تو که همش میگفتی نیا منم گفتم دیگه بسه #مزاحمت نمیشم برادر جان اونم هیچی نگفت و قطع کرد...
🤔اون روز مطمئن شدم یه جورایی #رابطه مون مثل سابق شده منم همین برام کافی بود ، محمد پسر #عاقلی بود و همیشه خواستار #حق بود از اون طرف مهناز دوستم #ازدواج کرد با پسر عمویه فرشته من و خواهرم بخاطر خانوادمون نتونستیم به عروسیش بریم اون روزم مثل روز های معمولی به مسجد رفتیم شام واسه خودمون درست کرده و برای محمد هم گذاشتم خواهرمو گذاشتم مسجد و خودم رفتم خونه...
وقتی منو دید رنگش زرد شد اما خوشحالم شد سریع فهمیدم یه کاسه زیر نیم کاسه ست(همیشه وقتی تنها میرفتم نمیرفتم تو ولی اون روز رفتم تو)حدسم در درست بود چشام دیگه دنیا رو ندید فقط اینو دیدم رو میز غذا خوری #مشروب گذاشته شده....
بدون هیچ حرفی هیچ کاری همشون به پرت کردم کف زمین انداختم شکوندم سرش داد زدم بهش حرف بد زدم... 
😔اونم چیزی گفت خیلی ناراحتم کرد دوباره همون کلمه که همیشه منو خیلی از عقم وجودم اذیت می‌کرد (اسلام اینو بهت یاد داده) این زود #قضاوت کردن رو؟
دهنم قفل شد اون ادامه داد که روژین خودت میدونی من اون موقع هم که توم #مسلمان نبودی مخالف مشروب بودم همیشه از ادمای مشروبی #متنفر بودم اینا مال من نیستن دیونه وقتی اومدم روی میز بود...
گفت اسلام اینا رو بهت یاد داده؟ منم این دفعه دق می‌کردم جوابشو نمیدادم گفتم نه این اشتباهه #من بود نه #اسلام دیگه هیچی نگفتم...
اما برام بیشتر #ثابت شد واقعا #پسر عاقلی است غذا رو براش گرم کردم #قرآن گوشیم رو روشن کردم تا زمین رو تمییز کردم قرآن رو گرفتم محمدم هیچی نگفت که چرا قرآن گرفتی...
وقت رفتنم به محمد گفتم میدونی #اسلام بهم چی یاد داده اینکه وقتی اشتباهی کردی بجاش #جبران کنی اسلام #دین_خوبی_هاست من بهت ثابت میکنم....

⭕️ #ادامه_دارد.....


https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
یک سؤال ساده:

آیا دوست داری فرزندانت با تو همان رفتاری را داشته باشند که تو با پدر و مادرت داری؟

https://www.tg-me.com/gallery_noor_88
❤‍🔥1👍1
2025/10/21 10:04:20
Back to Top
HTML Embed Code: