گفتہ بود ببینید من سادات هستم
محرم حضرت زینب(س)
باید پیشقدم باشم. با امامـ حسین(علیہ السلامـ) عهد کردم و اجازه گرفتم،
اگر الان در خط مقدمـ نباشمـ جوابش را چه بدهم؟ 😭😭
بعد همـ به مسئولش گفتہ بود: خودتان خواهر دارید؟
گفته بودند: بلہ چطور؟
گفته بود: خواهرتان به محرمـ احتیاج ندارد ڪہ مراقبش باشد؟ عمہ من هم به محرمش نیاز دارد، من محرمم سیدم باید اول خط باشم
همین ڪہ هر بار مےگفت من محرمم من سیدم آقاے مسئول اشڪ از چشمانش جارے مےشد 😭😭و هیچ صحبتے نکرد و بدون چون و چرا اسم سیداسماعیل را براے عملیات نوشت.😭😭😭💐
محرم حضرت زینب(س)
باید پیشقدم باشم. با امامـ حسین(علیہ السلامـ) عهد کردم و اجازه گرفتم،
اگر الان در خط مقدمـ نباشمـ جوابش را چه بدهم؟ 😭😭
بعد همـ به مسئولش گفتہ بود: خودتان خواهر دارید؟
گفته بودند: بلہ چطور؟
گفته بود: خواهرتان به محرمـ احتیاج ندارد ڪہ مراقبش باشد؟ عمہ من هم به محرمش نیاز دارد، من محرمم سیدم باید اول خط باشم
همین ڪہ هر بار مےگفت من محرمم من سیدم آقاے مسئول اشڪ از چشمانش جارے مےشد 😭😭و هیچ صحبتے نکرد و بدون چون و چرا اسم سیداسماعیل را براے عملیات نوشت.😭😭😭💐
به روایت از مادربزرگوارم:
وقتی سید اسماعیل اعزام میشد به من سفارش میداد که مواظب خودم باشم و داروهای خود را به دلیل بیماری سر موقع مصرف کنم😭 و در طی 29 روزی که اعزام شده بود هر روز تماس میگرفت و دائما سفارش میکرد. در روز سیام اعزامش خواب دیدم که سید اسماعیل شهید شده😭 و وقتی با او تماس گرفتم موفق به صحبت با او نشدم لذا به پدرش گفتم که سید اسماعیل من شهید شده😭
زمانی که پسرم را آوردند و من را برای دیدنش بردند😭، رویش را بوسیدم و سرم را روی سینهاش گذاشتم😭 و گفتم سید جان حالا شما شفاعت من را به خانم فاطمه زهرا(س) بکنید.😭👇👇👇👇
وقتی سید اسماعیل اعزام میشد به من سفارش میداد که مواظب خودم باشم و داروهای خود را به دلیل بیماری سر موقع مصرف کنم😭 و در طی 29 روزی که اعزام شده بود هر روز تماس میگرفت و دائما سفارش میکرد. در روز سیام اعزامش خواب دیدم که سید اسماعیل شهید شده😭 و وقتی با او تماس گرفتم موفق به صحبت با او نشدم لذا به پدرش گفتم که سید اسماعیل من شهید شده😭
زمانی که پسرم را آوردند و من را برای دیدنش بردند😭، رویش را بوسیدم و سرم را روی سینهاش گذاشتم😭 و گفتم سید جان حالا شما شفاعت من را به خانم فاطمه زهرا(س) بکنید.😭👇👇👇👇
به روایت از پدربزرگوارم:
سعادت نصیب پسرم شد و در راه حفاظت از اعتقادات خود شهید شد ولی من در دوران دفاع مقدس در 12 عملیات شرکت کردهام و در 7 عملیات مجروح شدم ولی لیاقت شهادت نصیب من نشد.😭😭
شهدای مدافع حرم بر اساس ذهنهای پاک و مصفا و غیرت حسینی که دارند در جبهه مقابله با تروریسم و استکبار جهانی قرار میگیرند تا از حریم دین و اعتقادات خود دفاع کنند.😭💐💐
سعادت نصیب پسرم شد و در راه حفاظت از اعتقادات خود شهید شد ولی من در دوران دفاع مقدس در 12 عملیات شرکت کردهام و در 7 عملیات مجروح شدم ولی لیاقت شهادت نصیب من نشد.😭😭
شهدای مدافع حرم بر اساس ذهنهای پاک و مصفا و غیرت حسینی که دارند در جبهه مقابله با تروریسم و استکبار جهانی قرار میگیرند تا از حریم دین و اعتقادات خود دفاع کنند.😭💐💐
به روایت از یکی ازدوستانم:
سید اسماعیل سیرتنیا نامی آشنا برای بچه هیئتیها و بچه مذهبیهای رشت است. کسی که با همه قشرهای مذهبی حشر و نشر داشت و این خصلتی بود که از شهدا برای خودش برگزیده بود. نه تنها در صورت بلکه در سیرت هم همانند شهدا رفتار میکرد. لوطیمنش بود. حتی با کسانی که از آنها دل خوشی هم نداشت بگو و بخند میکرد. سید در ارتباط برقرار کردن همیشه پیش دستی میکرد و همیشه در کارهایش هم موفق بود. روابط عمومی بالایی داشت و به سرعت به دلها نفوذ میکرد، همیشه متعجب بودم از این رفتارش که چگونه اینقدر سریع به قلبها نفوذ میکند😭💐👇👇👇👇👇
سید اسماعیل سیرتنیا نامی آشنا برای بچه هیئتیها و بچه مذهبیهای رشت است. کسی که با همه قشرهای مذهبی حشر و نشر داشت و این خصلتی بود که از شهدا برای خودش برگزیده بود. نه تنها در صورت بلکه در سیرت هم همانند شهدا رفتار میکرد. لوطیمنش بود. حتی با کسانی که از آنها دل خوشی هم نداشت بگو و بخند میکرد. سید در ارتباط برقرار کردن همیشه پیش دستی میکرد و همیشه در کارهایش هم موفق بود. روابط عمومی بالایی داشت و به سرعت به دلها نفوذ میکرد، همیشه متعجب بودم از این رفتارش که چگونه اینقدر سریع به قلبها نفوذ میکند😭💐👇👇👇👇👇
هرکس از سید سوال میکرد متولد چه سالی هستی؟ میگفت؛ ما بچههای انقلابیم! سید متولد سال انقلاب بود، خود را فرزند روحالله میدانست به همین جهت هم مراسم عقدش را به سادگی در حرم امام (ره) برگزار کرد. همین حرکات، رفتار و گفتار او باعث میشد خیلیها در همان برخورد اول شیفتهاش شوند.
دائم ذکر حضرت زهرا(س) بر لبانش بود، مداح نبود اما همیشه وسط هیئت روضه حضرت زهرا(س) میخواند. این ارادت قلبی او به مادرش حضرت زهرا(س) باعث شد همچون مادر پهلوشکستهاش با اصابت ترکش به ناحیه پهلو شهید شود😭💐💐💐.
دائم ذکر حضرت زهرا(س) بر لبانش بود، مداح نبود اما همیشه وسط هیئت روضه حضرت زهرا(س) میخواند. این ارادت قلبی او به مادرش حضرت زهرا(س) باعث شد همچون مادر پهلوشکستهاش با اصابت ترکش به ناحیه پهلو شهید شود😭💐💐💐.
به روایت از ابوذربیوکافی (مداح اهل بیت. س.)
شهید سیرت نیا رهبر و به نوعی یکی از بنیانگذاران یادواره شهدا در سطح استان گیلان بود. روزگاری که هنوز یادواره شهدا به این شیوه فراگیر نشده بود او برای شهدای گمنام، شهدای شیمیایی و شهدای اطلاعات یادواره های گوناگون برگزار کرد. متاسفانه بارها از افراد متعدد طعنه و کنایه و حتی تهمت شنید که اصلا تو چرا این کارها را انجام می دهی؟ اما او با قدرت بیشتر این کار را انجام داد و پیگیری کرد. خستگی در قاموس سید معنایی نداشت. با این که استطاعت مالی آنچنانی نداشت و با حقوق پاسداری ساده گذران زندگی می کرد، گاهی از جیب خود در این مسیر هزینه می کرد.😭👇👇👇👇
شهید سیرت نیا رهبر و به نوعی یکی از بنیانگذاران یادواره شهدا در سطح استان گیلان بود. روزگاری که هنوز یادواره شهدا به این شیوه فراگیر نشده بود او برای شهدای گمنام، شهدای شیمیایی و شهدای اطلاعات یادواره های گوناگون برگزار کرد. متاسفانه بارها از افراد متعدد طعنه و کنایه و حتی تهمت شنید که اصلا تو چرا این کارها را انجام می دهی؟ اما او با قدرت بیشتر این کار را انجام داد و پیگیری کرد. خستگی در قاموس سید معنایی نداشت. با این که استطاعت مالی آنچنانی نداشت و با حقوق پاسداری ساده گذران زندگی می کرد، گاهی از جیب خود در این مسیر هزینه می کرد.😭👇👇👇👇
هیچ وقت از مسائل شخصی خودش، خاصه مسائل اقتصادی و مشکلات مالی صحبت نمی کرد. همیشه یک رضایت مندی و آرامشی داشت. از قدیم روضه خوان حضرت زهرا(س) بود. انسانی هدفمند که اگر احساس می کرد کاری باعث پیشرفت او می شود حتما برنامه ریزی می کرد تا ظرف چند ماه آینده به آن دسترسی پیدا کند. به جرات می توانم بگویم برای لحظه به لحظه خود برنامه داشت. در داستان سفر به سوریه اش نیز همسرشان تایید می کنند که به خاطر این برنامه ریزی همسرم بود که وقتی قرار شد به سوریه برود اصلا مانع نشدم چون آمادگی داشتم.💐💐💐
شب قبل از شهادتش موهایش را تراشید، وقتی رفقایش از او می پرسند که چرا این کار را کردی در جواب گفته بود: «فردا روز دیدار است». یک از رفقا می گفت: همان روزی که سید اسماعیل به شهادت رسید، تهران بودم. آن شب او را در خواب دیدم که با لباسی ساده آمد کنارم، پرسیدم مگر تو شهید نشدی؟ گفت چرا شهید شدم، به سرهنگ جوادی مسوول کنگره شهدا بگو برایم مراسم بگیرد.😭👇👇👇👇💐
سید در سرنوشت من تاثیر داشت. روزهایی که مداحی را به طور حرفه ای شروع کرده بودم، آقا سید احساس تکلیف کرده بود و آمد توصیه هایی به من کرد که هنوز هم از آن بهره می برم. رفته بود کربلا وقتی بعد از زیارت یکدیگر را دیدیم گفت: «ابوذر جان زیر قبه حضرت مخصوص دعایت کردم و از آقا خواستم به تو عزت بدهد» قبل از سفر به سوریه همه عکس های شخصی اش را توی رایانه اش پاک کرده بود😭😭👇👇👇👇
پیرو یادواره هایی که برای شهدا برگزار می کرد، قبل از سفر به سوریه مقدمه یادواره شهدا برای مدافعان حرم را هم فراهم کرده بود تا وقتی برگشت اجرا کند. رفت و خودش هم شهید مدافع حرم شد. اصلا حب دنیا نداشت. تمام دنیای سید شهدا بود. همیشه در قالب یادواره شهدا حرف های انقلابی و دغدغه های حضرت آقا را مطرح می کرد. روزگاری که راه زیارت کربلا بسته بود او حتما در پیاده روی روز عرفه در مرز خسروی شرکت می کرد.😭💐💐💐
پیکر این شهید در زادگاهش شهر رشت به خاک سپرده شده است اما سید همواره دوست داشت که در جوار شهدای گمنام باشد، به همین علت مراسم یادبود او با حضور سردار حسین اسدالهی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ، حجت الاسلام و المسلمین علم الهدی و جمعی از خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران در جوار قطعه 44 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران که به قطعه سرداران بی پلاک معروف است برگزار شد 😭💐💐💐
نحوه شهادتم به روایت از همرزمم:
قرار بود تو یک عملیات استراتژیکی یه منطقه ای را آزاد کنیم.
سید با یکی از بچه ها که بعدا شهید شد منطقه رو شناسایی کرده بودن ،اونا رفتن جلو،آتیش سنگین بود. سید راننده ماشین حمل سلاح بود ،ماشین سیدو زدن 😭،سید پیاده شد خمپاره وسلاح های دیگر رو به دوش گرفت،رفت جلو تو یه جای خیلی حساس مستقر شد.
دشمن تا میتونست محل استقرار سید رو میزد تا منطقه رو از دست نده،تو اون آتیش سنگین سید شیر مردی بود که بلند بلند نعره کشان رجز میخوند و فریادحیدر حیدر میکشید.😭😭👇👇👇👇
قرار بود تو یک عملیات استراتژیکی یه منطقه ای را آزاد کنیم.
سید با یکی از بچه ها که بعدا شهید شد منطقه رو شناسایی کرده بودن ،اونا رفتن جلو،آتیش سنگین بود. سید راننده ماشین حمل سلاح بود ،ماشین سیدو زدن 😭،سید پیاده شد خمپاره وسلاح های دیگر رو به دوش گرفت،رفت جلو تو یه جای خیلی حساس مستقر شد.
دشمن تا میتونست محل استقرار سید رو میزد تا منطقه رو از دست نده،تو اون آتیش سنگین سید شیر مردی بود که بلند بلند نعره کشان رجز میخوند و فریادحیدر حیدر میکشید.😭😭👇👇👇👇
سلاح تموم شد😭برگشته بود که ماشینو راه بندازه که یه خمپاره خورد کنارش یه ترکش بزرگ پهلوشو برده بود😭 یه ترکش خیلی کوچک به پشت سرش خورده بود 😭
خیلی آروم بود وزیر لب ذکر یا زهرا ویا زینب می گفت تا وقتی که آروم گرفت..
آره مردی که همیشه روضه حضرت زهرا میخوند
مردی که وقتی به اسم مادر تو روضه میرسید محکم به صورت خودش سیلی میزد😭
با پهلوی شکسته با ذکر حضرت زهرا(سلام الله علیها) آرام گرفت😭😭👇👇👇👇
خیلی آروم بود وزیر لب ذکر یا زهرا ویا زینب می گفت تا وقتی که آروم گرفت..
آره مردی که همیشه روضه حضرت زهرا میخوند
مردی که وقتی به اسم مادر تو روضه میرسید محکم به صورت خودش سیلی میزد😭
با پهلوی شکسته با ذکر حضرت زهرا(سلام الله علیها) آرام گرفت😭😭👇👇👇👇
روز تشییع سید همه بچه هایی که سید رو میشناختن با همه نوع سلیقه سیاسی احساس تکلیف کردن که بیان بدرقه سید
خیلی از دوستانی رو که سالها ندیده بودم اون روز دیدم.یکی از دوستان که سالها ساکن قم شده بود از طلاب تاثیر گذار قم هم بود رو دیدم.
با چشمانی اشکبار هم قدم شدیم و کم کم از خاطرات سید گفتیم.
اون عزیز تعریف میکرد که هر وقت آقاسید ، پدر این روحانی بزرگوار رو میدید دستانش رو میبوسید و بخاطر اینکه همچین فرزندی رو جهت تقویت نظام و انقلاب تربیت کردند تشکر میکرد.👇👇👇👇
خیلی از دوستانی رو که سالها ندیده بودم اون روز دیدم.یکی از دوستان که سالها ساکن قم شده بود از طلاب تاثیر گذار قم هم بود رو دیدم.
با چشمانی اشکبار هم قدم شدیم و کم کم از خاطرات سید گفتیم.
اون عزیز تعریف میکرد که هر وقت آقاسید ، پدر این روحانی بزرگوار رو میدید دستانش رو میبوسید و بخاطر اینکه همچین فرزندی رو جهت تقویت نظام و انقلاب تربیت کردند تشکر میکرد.👇👇👇👇
این بنده خدا میگفت من خیلی خجالت میکشیدم ،واین کارشودرک نمیکردم
حالا که شهید شده فهمیدم چقدر نظام و انقلاب و ولایت براش ارزش داشت که حتی حاضر میشد دست پدر یک روحانی موثر در جمهوری اسلامی رو ببوسه.
همه این حرف ها با اشک هایی مملو از حسرت و آه گفته میشد.از اون روز به بعد ناخود آگاه هر وقت به پدر آقا سید میرسم اگه دستش رو نبوسم احساس گناه میکنم.😭💐💐💐
حالا که شهید شده فهمیدم چقدر نظام و انقلاب و ولایت براش ارزش داشت که حتی حاضر میشد دست پدر یک روحانی موثر در جمهوری اسلامی رو ببوسه.
همه این حرف ها با اشک هایی مملو از حسرت و آه گفته میشد.از اون روز به بعد ناخود آگاه هر وقت به پدر آقا سید میرسم اگه دستش رو نبوسم احساس گناه میکنم.😭💐💐💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این هم کلیپی کوتاه از مناجات هایم باشهدای گمنام😊🖐💐💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و این هم کلیپی هست درموردبنده و......
لطفا مشاهده بفرمایید 💐💐💐
دوستانم درموردخصوصیات اخلاقی ام و....صحبت می کنند 💐
لطفا مشاهده بفرمایید 💐💐💐
دوستانم درموردخصوصیات اخلاقی ام و....صحبت می کنند 💐