Telegram Web Link
در علل و تبعات قرائت و خوانش‌های متفاوت


قرائت و خوانش متفاوت خانم زینب موسوی از شاهنامه باعث گردیده است که دادستان تهران، به بهانۀ توهین به فردوسی، علیه وی اعلام جرم کند. سؤال این است که آیا می‌توان با توسل به نیروی اجبارگر (پلیس، دادگاه، زندان) نگرش‌های متفاوت را نسبت به متن واحد یکسان کرد؟ جواب منفی است. یکسان‌سازی قرائت و خوانش‌های متفاوت از یک متن واحد تلاش بی‌ثمر و آب در هاون کوبیدن است. چون پارامترهایی در قرائت و خوانش از متن تأثیرگذار هستند که از انسانی به انسان دیگر متفاوت می‌باشند. این پارامترها عبارتند از:

▪️علم پیشین، یعنی قرائت اقتصاددان با قرائت فیلسوف سیاسی، جامعه‌شناس و ... احتمالاً متفاوت خواهد بود.
▪️پایگاه طبقاتی، یعنی قرائت فرد ثروتمند با فرد فقیر ممکن است متفاوت شود.
▪️عواطف و احساسات، یعنی قرائت فرد بی‌رحم و سنگدل با فرد رئوف و مهربان متفاوت خواهد شد.
▪️جنسیت، یعنی قرائت و خوانش زن با مرد متفاوت خواهد بود.

کشورهای توسعه‌یافته این نکات مهم را خیلی زودتر از ما دریافتند. بنابراین نگرش‌های متفاوت را به رسمیت شناختند و به نزاع‌های بی‌ثمر خاتمه دادند. جامعه با برخورداری و استفاده از «خرد خودبنیاد نقاد» راه پیشرفت و بهروزی را در پیش گرفت و زندگی‌شان انسانی‌تر گشت. اما با کمال تأسف، در کشور ما سه نیرو، که کنشگران اصلی عرصۀ سیاست عملی بوده و هستند، هیچ‌کدام‌شان در مواجهه با قرائت و خوانش متفاوت مدارا در پیش نمی‌گیرند و آن را به رسمیت نمی‌شناسند. هر سه نیرو حذف فیزیکی و شخصیتی مخالف را در سرلوحۀ برنامۀ خویش دارند. این سه نیرو عبارتند از پان‌ایرانیست‌ها، کمونیست‌ها و مذهبی‌ها.

این سه نیرو، به همان‌سان که در مقابل قرائت متفاوت ناشکیبایی و عدم تحمل نشان می‌دهند، در ستایش از خشونت در برخورد با تفاوت و متفاوت گوی سبقت از همدیگر می‌ربایند. راز تحسین و ستایش «ماهی سیاه کوچولو»ی مسلح به خنجر در همین نکته نهفته است. گره و مشکل اصلی ما نیز این است و تا زمانی که این گره باز نشود، باز با هر اقدامی، هر چند پرهزینه و خونین، در به همان پاشنۀ قبل خواهد چرخید. چنان‌که چرخیده است.

قادر کیانی
@ghaderkiani
👍19👎1
از دروغ‌گویی‌های سیاسی این ملت خیری ندیده است



فلسفۀ سیاسی در یونان باستان متولد شد، هر چند در قوانین حمورابی قبل از یونان باستان می‌توان رد پای اندیشۀ سیاسی را یافت. فیلسوفان سیاسی یونان باستان در پی آن بودند که با فلسفۀ سیاسی دردهای انسان را کم و کم‌تر و رفاه وی را بیش‌تر کنند. وسیلۀ این هدف هم حکومت و اقتدار عالی سیاسی بود. اما اولین بار این ماکیاولی بود که جای هدف و وسیله را تغییر داد. یعنی به‌دست آوردن و حفظ اقتدار عالی سیاسی شد هدف، و فلسفۀ سیاسی وسیلۀ این هدف گشت.

ماکیاولی نوشت: برای به‌دست آوردن و حفظ حکومت باید هم شیر باشی و هم روباه. به این معنا که در عین درنده‌خویی و سنگ‌دلی بسان شیر، باید فریب‌کاریِ روباه را هم داشته باشی. پس هر بی‌اخلاقی در عرصۀ سیاست عملی قابل توجیه و مورد قبول گشت. «هدف وسیله را توجیه می‌کند».

در مارکسیسم، این نکته، با بیان و استدلالی دیگر، در ماتریالیسم تاریخی توضیح داده می‌شود که با ظاهری فریبنده جذابیت بیشتری یافت. مارکسیسم، برخلاف آموزه‌های ماکیاولی، دامنه و بُردی بیش‌تر در ایران پیدا کرد و در عرصۀ سیاسی ایران به گفتمان مسلط تبدیل شد. پان‌ایرانیست‌ها و مذهبی‌های کنش‌گر را تحت تأثیر خویش قرار داد. این جا بود که دروغ‌گویی در تاریخ‌نگاری و موضع‌گیری‌های سیاسی سکّۀ رایج این کشور گردید. بعد از این مقدمه نظری، به‌عنوان نمونه، به چند دروغ شاخ‌دار در عرصۀ سیاست عملی ایران معاصر بپردازیم.

گفته‌اند و می‌گویند صمد بهرنگی را مأمور ساواک (حمزه فراهتی) در رودخانۀ آراز غرق کرد. حمزه فراهتی مأمور ساواک نبود. لیست اسامی ساواکی‌ها بعد از انقلاب منتشر شد. ولی نام فراهتی در بین آن‌ها نبود. فراهتی چریک فدایی بود که قبل و بعد از انقلاب زندانی سیاسی بوده است. برای مطالعۀ بیش‌تر به خاطرات وی مراجعه فرمایید.

دروغ شاخ‌دار دوم، صمد بهرنگی را نه آن‌چنان که بود ـ کمونیست معتقد به مشی چریکی و جنگ مسلحانه ـ بلکه بسان ملی‌گرای تورک به تصویر می‌کشند. بدون ارائۀ هرگونه سندی، و درعین‌حال، بدون توجه و دقت به نوشته‌های وی و دوستان نزدیکش که تقریباً همگی کمونیست و عضو چریک‌های فدایی خلق بودند. بهروز و اشرف دهقانی، کاظم سعادتی، علیرضا نابدل، مناف فلکی، اصغر عرب هریس‌چی و ... همگی کمونیست و چریک فدایی بودند.

اکنون و در همین‌جا می‌توان این سؤال را مطرح کرد: این کنش‌گران دروغ‌گو، با این بداخلاقی‌ها، در تاریخ معاصر ایران چه تاج گلی بر سر خویش و این مردم بیچاره گذاشته‌اند که برخی فعالان جنبش ملی تورک، دانسته یا ندانسته، رهروی راه آنان شده‌اند و دروغ‌گویی‌های آنان را تکرار و تکرار می‌کنند؟


قادر کیانی
@ghaderkiani
👌12👍71👎1
شاهکار کنشگران عرصۀ سیاسی ما و دنیای غرب



کنشگران انگلستان تقریباً ۸۵۰ سال قبل ماگنا کارتا (منشور حقوق) را نوشتند که در آن آمده است: شاه نمی‌تواند خودسرانه مالیات‌ها را افزایش دهد و همچنین نمی‌تواند خودسرانه حکم بازداشت و مجازات کسی را صادر کند. ماگنا کارتا را نمی‌توان دمکراسی نامید اما می‌توان آن را نطفۀ اولیۀ دمکراسی امروز انگلستان نامید. تدوین و تقریر قانون اساسی آمریکا در دویست و اندی سال قبل را هم می‌توان شاهکار نامید. جریان تدوین و تقریر آن را خانم هانا آرنت در کتاب «انقلاب» گام به گام آورده است.

اما خوب است در همین‌جا دو نمونه هم از شاهکار کنشگران ایرانی بیاوریم. مرکز غیبی تبریز، فراماسون‌ها که در لژ بیداری ایرانیان متشکل شده بودند و نیز تروریست‌های ارمنی تحت رهبری یپرم داودیان از مؤسسین و رهبران سازمان داشناکسوتیون با جان و دل به نام مشروطه‌خواهی با مشروطیت موجود جنگیدند و آن را نابود کردند.

شاهکارشان این است که هنوز بعد از یک‌صد و اندی سال به نام مشروطه‌چی و آزادی‌خواه مورد تحسین و ستایش قرار می‌گیرند، هر چند بعد از تأسیس سلسلۀ پهلوی همۀ مناصب عالی حکومتی در دست‌شان بود و در تحکیم مبانی حکومت استبدادی پهلوی با همۀ توان کوشیدند. اولین رئیس وزراء پهلوی اول محمدعلی فروغی بود که اعضای کابینۀ خویش را از لژ بیداری ایرانیان، یعنی به‌دروغ مشروطه‌خواهان دیروز و کارگزاران استبداد امروز پهلوی، انتخاب کرد.

اسطوره‌سازی، از شاهکارهای دیگر کنشگران بود. هاله‌ای از تقدس دور سر فرد عادی دیروز قرار می‌دادند تا زیر چتر وی به جنگ اهریمنان بروند. اسطورۀ صمد بهرنگی، علی شریعتی و ... را باید در این متن مورد بررسی و توجه قرار داد. این فرد عادی دیروزی رنگ اهورایی به خود می‌گرفت که همگان در مقابل وی باید کرنش کرده و سر فرود آورند.

اکنون سؤال این است: آیا در هر جامعه‌ای امکان اسطوره‌سازی وجود دارد؟ سؤال دیگر چه کسانی واجد ویژگی‌های اسطوره‌شدن هستند؟

جواب سؤال اول منفی است. جوامعی که در سطح خرد فلسفی قرار دارند، اهرم و، مکانیزم‌هایی دارند، از جمله جامعۀ مدنی، یعنی حزب، سندیکا، اتحادیه و ... دارند، و بدین‌وسیله و مکانیزم‌های دیگر با زشتی‌ها و ناهنجاری‌ها به مبارزه برمی‌خیزند و احتیاجی به اسطوره و اسطوره‌سازی ندارند. اسطوره‌سازی در جوامع عقب‌مانده که در هیجان و احساسات غوطه‌ور هستند انجام می‌گیرد.

جواب سؤال دوم آن است که اصلی‌ترین ویژگی برای اسطوره‌شدن آن است که در جوانی یا میان‌سالی در جنگ با اهریمنان کشته شود و ساده‌زیست باشد. شاهکار کنشگران نسل قبل این بود که نه‌تنها توانستند اسطوره‌سازی کنند، بلکه غرق شدن تصادفی در رودخانه را کشته شدن در جنگ با اهریمنان جا انداختند. اما سؤال این است از این تلاش‌های تردستانه چه خیری به ملت رسید؟ باید اسطوره‌سازان و رهروان فعلی‌شان جواب دهند.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍13👎21👌1
نمونه‌ای از ادبیات پاسداران اسطوره



این دانشجو چند دهه در پی آن بود که بداند «بر ما چه گذشته است؟». کنشگران نسل‌های پیشین عامل اصلی عقب‌ماندگی کشور را حکومت استبدادی، استعمار و جهل و خرافه‌پرستی عوام مردم می‌دانستند و نیز راه نجات کشور را سرنگونی حکومت استبدادی، قطع دست استعمار و مبارزه با جهل و خرافه‌پرستی.

حکومت استبدادی سرنگون گردید. اما سرخوشی و مستی از بادۀ پیروزی موقتی بود. چون بعد از مدتی کوتاه معلوم شد که حکومت جایگزین مستبدتر از حکومت قبلی است. به بیان تخصصی‌تر، ساختارهای ضد دمکراتیک قبلی با شدت بیش‌تر بازتولید شدند. این قصۀ دردناک ما در تاریخ معاصر بوده و است. مبارزان راه آزادی فقط در سر دادن شعار آزادی، آزادی‌خواه هستند. اما وقتی خر مراد از پل رد شد و به اقتدار عالی سیاسی دست یافتند، خود درونی و واقعی‌شان نمودار می‌گردد.

تکاپوی يک‌صد و اندی سالۀ این کنشگران به نام آزادی‌خواهی اما در واقعیت امر، برای تصاحب کلید زندان بوده است و هر بار هم مهارت زیاد خویش را در زندان‌بانی نشان داده‌اند. این آزادی‌خواهان دروغین نشان داده‌اند که برای تصاحب کلید زندان از هر شیوۀ رذیلانه و غیر اخلاقی در هر زمان استفاده کرده و می‌کنند و با وجدان علمی هیچ قرابتی ندارند. پس می‌طلبد که ـ همراه با مبارزه با استبداد، استعمار و جهل و خرافه‌پرستی ـ تیغ تیز نقد را بر شاه‌رگ عملکرد این مدعیان دروغین آزادی هم گذاشت. راه نجات ما از این نکته می‌گذرد.

صد البته نباید در این رویارویی انتظار ارائۀ استدلال و نمایش اخلاق و انسانیت از طرف مقابل داشته باشیم. چون همۀ اندوختۀ آنان تهمت‌زنی و فحش‌های چاله‌میدانی می‌باشد. نمونۀ زیر مشتی از خروار است.

کنشگران نسل قبل اسطوره‌سازی را در مبارزه با اهریمنان و زشتی‌ها شیوۀ بسیار مؤثری می‌دانستند. اما بعد از چندین دهه معلوم شد که نه تنها از این اسطوره‌سازی‌ها، آبی برای زندگی انسانی و دمکراتیک گرم نشد، بلکه خودِ این اسطوره‌ها به معضل بزرگ تبدیل شدند.

هاله‌ای از تقدس دور سر اسطوره قرار داده شد و انسان عادی دیروزی را به موجود خدایی تبدیل می‌کنند که کوچک‌ترین نقدی را برنمی تابند. باب میل‌شان تعظیم و کرنش است که همگان باید در برابرش انجام دهند. صد البته این کار فقط از تهی‌مایگان بر می‌آید. آنان حتی بدون کوچک‌ترین شرمی وظیفۀ پاسداری از جاویدانگی اسطوره را نیز به عهده گرفته‌اند. ما را با همچون افرادی کاری نیست. هر کس راه خود می‌رود.

اما ذکر نکته ای لازم به نظر می‌رسد. اسطورۀ صمد بهرنگی انرژی خود را از دست داده است و در حال تبدیل شدن به عنصر فرهنگی است. انتظار کارآیی در مبارزه با زشتی‌ها از اسطورۀ صمد انتظار بی‌جایی است و در عمل و تجربه هم به اثبات رسیده است.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍12👎3👌21
نمونه‌ای از ادبیات پاسداران اسطوره

@ghaderkiani
👌13👎2🤣1
آچیقلاما لازیم‌دیر؟ یوخسا هر شئ آیدین‌دیر.

@ghaderkiani
👌7👍4🤣1
به بهانۀ محاکمه و صدور حکم علیه سعید مینایی



به‌دنبال شکایت کارخانۀ کاوه سودا از سعید مینایی به اتهام نشر اکاذیب جلسۀ رسیدگی در تاریخ هشتم شهریور برگزار گردید. این دانشجو به عنوان تماشاچی در جلسۀ رسیدگی شرکت کرده بود. قاضی محاکمه وقتی که به ایجاد اشتغال کاوه سودا اشاره کرد، همان لحظه می‌توانستی حدس بزنی که حکم چه خواهد بود. سعید مینایی را به پرداخت مبلغ شش میلیون و ششصد هزار تومان محکوم کرده است.

به این بهانه لازم است به نکتۀ مهمی دیگر با طرح پرسشی بپردازیم. سؤال این است: آیا اگر اعتراض علیه تخریبات محیط‌زیستی کاوه سودا، نه توسط یک نفر، بلکه اکثریت بزرگ صورت می‌گرفت، قاضی محکمه می‌توانست معترضین را به این راحتی محکوم کند؟ جواب منفی است.

سؤال دیگر و مهم‌تر از آن، چرا شهروندان نسبت به آلودگی محیط زیست خویش یعنی هوا، آب و خاک بی تفاوت و منفعل هستند؟ به نظر می‌رسد اصلی‌ترین عامل به فرهنگ سیاسی مردم مربوط است. فرهنگ سیاسی مردم پیروی تبعی می‌باشد. در این فرهنگ سیاسی انسان‌ها با حقوق خویش آشنایی ندارند. پس برای تأمین آن فعالیت و مشارکت نمی‌کنند. اما در فرهنگ سیاسی مشارکتی انسان‌ها با حقوق خویش آشنایی دارند و برای تأمین آن مشارکت و فعالیت و مبارزه می‌کنند.

چرا فرهنگ سیاسی مردم ما مشارکتی نیست؟ چون در غیاب فیلسوف سیاسی، جامعه‌شناس، اقتصاددان، حقوق‌دان و ... نفرت‌پراکنی و مشق آدم‌کشی در بین مردم رواج داده می‌شد. پاراگراف زیر را از صمد بهرنگی بخوانیم:

«ماشین سواری براقی آمد. روبروی ما کنار خیابان ایستاد و جای خالی را پر کرد. آقا و خانم جوان و یک توله سگ سفید براق از آن پیاده شدند. پسر بچه درست هم‌قد احمدحسین بود و شلوار کوتاه و جوراب سفید و کفش روباز دو رنگ داشت و موهای شانه‌خورده و روغن‌زده داشت. در یک دست عینک سفیدی داشت و با دست دیگر دست پدرش را گرفته بود. زنجیر توله‌سگ در دست خانم بود که بازوها و پاهای لخت و کفش پاشنه‌بلند داشت و از کنار ما گذشت. عطر خوشایندی به بینی‌های‌مان خورد. قاسم پوسته‌ای از زیر پایش برداشت و محکم زد پس گردن پسرک. پسرک برگشت نگاهی به ما کرد و گفت: ولگردها! ... احمدحسین با خشم گفت: برو گم شو بچه‌ننه! ... من فرصت یافتم و گفتم: حالا می‌آیم خایه‌هایت را با چاقو می‌برم.»


آگاهی‌بخشی نسل دیروز از این سنخ نفرت‌پراکنی‌ها نسبت به ثروت و ثروتمندان بود که به جامعه تزریق می‌گردید.

حتی آموزش کشتن و کشته شدن نیز به بچه‌های کم‌سن‌وسال یاد داده می‌شد. ماهی سیاه کوچولو گفت:

«فکر مرا نکن. من تا این بدجنس را نکشم، بیرون نمی‌آیم ... تا این‌که شروع کرد به دست‌وپا زدن و پایین آمدن و بعد، شلپی افتاد توی آب و باز دست‌وپا زد تا از جنب‌وجوش افتاد. اما از ماهی کوچولو هیچ خبری نشد و تا به‌حال هم هیچ خبری نشده ...»


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍15👌1
شهر در امن و امان است، آسوده بخوابید



به‌دنبال شکایت مالک کارخانۀ کاوه سودا از سعید مینایی به اتهام نشر اکاذیب، جلسۀ رسیدگی در روز هشتم شهریور ماه برگزار گردید. قاضی محکمه سعید را به پرداخت شش میلیون و ششصد هزار تومن محکوم کرد. بلافاصله، فقط چند روز بعد از اعلام حکم دادگاه، مراسم افتتاح لوله‌های انتقال پساب کارخانه به دریاچۀ کاملاً خشک‌شدۀ اورمی با شرکت مقامات شهرستانی و استانی برگزار گردید.

آن‌چه جلب توجه می‌کرد. شرکت رئیس دادگستری استان و نیز دادستان استان بود. جلب توجه از آن جهت بود که وظیفۀ قوۀ قضائیه نظارت بر حسن اجرای قوانین می‌باشد. شرکت در افتتاح خط لولۀ انتقال پساب کاوه سودا را چگونه می‌توان در چارچوب وظایف قوۀ قضائیه توجیه کرد و توضیح داد؟ آیا کاوه سودا با یاری‌گری از نیروی اجبارگر (پلیس، دادگاه، زندان) در حال شاخ‌وشانه کشیدن بر سعید مینایی‌های احتمالی آینده است؟

دومین شرکت‌کنندگان که جلب توجه می‌کردند، فرماندار و شهردار بناب بود. شرکت این‌ها را چگونه می‌توان توضیح داد؟ خودشان باید در راستای آگاهی‌بخشی برای افکار عمومی اقدام کنند. اما می‌توان حدس زد که کاوه سودا در جهت مشروعیت‌بخشی به آثار تخریبی فعالیت خویش و فریب افکار عمومی شهرستان بناب از فرماندار و شهردار بناب استفادۀ ابزاری کرده است تا حضور فرماندار و شهردار بناب را در مراسم دالّ بر عدم تخریب محیط زیست بناب نشان دهد. آسوده بخوابید. شهر در امن و امان است.

اما می‌توان از کامنت‌های سرزنش‌آمیز در ذیل خبر دریافت، که نه تنها افکار عمومی فریب نخورد، بلکه سرکنگبین صفرا فزود. مخلص کلام، مواد اولیۀ کارخانه از ماست، آب مورد نیاز از ماست، تخریب محیط زیست بر ماست و در نهایت سود سرشار از آن غیر بومی می‌باشد.


دکتر قادر کیانی، دانش‌آموخته علوم سیاسی ـ گرایش اندیشۀ سیاسی
@ghaderkiani
👍19👌4
نظر سست‌بنیان وکیل ملت دربارهٔ فرهنگ برتر



گویا یکی از وکلای تبریز در مجلس شورای اسلامی دربارهٔ برتری فرهنگی شهر مراغه نسبت به شهرهای همجوار گفته است: فرهنگ مراغه صد سال از شهرهای همجوار جلوتر است. این ادعا با توجه به تعریف فرهنگ، مورد اجماع مراکز دانشگاهی و آکادمیک، یاوه‌گویی است. هیچ تفاوت معناداری، هرچند هم کوچک، بین شهر مراغه و شهرهای همجوار وجود ندارد.

فرهنگ را مجموعه‌ای از باورها، زبان، آداب و رسوم، هنرها و دانش‌ها می‌دانند. اگر باورها همان اعتقادات دینی و مذهبی باشد، که هست، مراغه و شهرهای همجوار دیگر بر دین اسلام و مذهب شیعه هستند. زبان همگی تورکی است. آداب و رسوم مربوط به عروسی، اموات و اعیاد یکسان است.

اما همین‌جا لازم است متذکر شویم که برای حفظ انسجام و تداوم حیات اجتماع علاوه بر فرهنگ، ارزش‌ها و نیز هنجارها هم نقش پررنگی دارند.

ارزش‌ها خوب و مطلوب را یادآوری می‌کنند و ضمانت اجرایی ندارند و ذهنی هستند. اما هنجارها پشتوانهٔ قانونی دارند و از ضمانت اجرایی برخوردار هستند.

ترس از مجازات حکومت و جامعه باعث می‌شود که اعضای جامعه از هنجارها تمکین کرده و معمولاً رفتار خویش را هماهنگ با آن‌ها شکل دهند.

کمک به مستمندان را می‌توان ارزش نامید که هم در مراغه و هم در شهرهای همجوار مورد قبول و توافق است. رعایت هنجارها که پشتوانهٔ قانونی دارند نه تنها در مراغه و شهرهای همجوار بلکه در سرتاسر کشور الزام‌آور است و عدم رعایت آن‌ها موجب مجازات خواهد شد.

ممکن است وی مدعی شود که تمکین از هنجارها در شهر مراغه بیش‌تر از شهرهای همجوار است. زمانی می‌توان درستی این گزاره را قبول کرد که داده‌های آماری موثق ارائه شود. در غیر این‌صورت، چنانکه در بالا آوردیم، باید بسان سخن یاوه با بی‌اعتنایی از کنار آن گذشت.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍19
فرآورده‌های ناتوانی


ایدئولوژی ناسیونالیسم قومی، برخلاف ناسیونالیسم سیاسی، در هر نقطۀ جهان انعکاس ضعف و ناتوانی پیروانش می‌باشد. دقت در مؤلفه‌های ایدئولوژی پان‌ایرانیسم به‌روشنی درستی گزارۀ بالا را نشان می‌دهد. یکی از برجسته‌ترین مؤلفه‌های این ایدئولوژی ستایش باستان‌گرایی می‌باشد.

پان‌ایرانیست‌ها در برخورد با امواج مدرنیته و مشاهدۀ عقب‌ماندگی کشور، از موضع ضعف در پشت استخوان‌های پوسیدۀ گذشتگان واقعی و خیالی سنگر گرفتند و از همان موضع، عرب، تورک و ... را به نام عامل بدبختی‌شان مورد فحاشی قرار دادند و در عین حال فرنگ و فرنگ‌مآبی را سخت ستایش می‌کردند.

پان‌ایرانیست‌ها هرگز نکوشیدند تا با کمک فلسفۀ سیاسی علل پیشرفت غرب و عقب‌ماندگی کشور را دریابند. آنان با سازماندهی و تشکل‌یابی در لژهای فراماسونری طوق بردگی فرنگ را بر گردن انداختند تا با کمک بیگانگان به اقتدار عالی سیاسی دست یابند. به دنبال جنبش قلابی مشروطه‌خواهی این موفقیت نصیب‌شان شد.

بعد از این است که با فرآورده‌های ناتوانی بی‌شمار مواجه هستیم. می‌توان مثال‌های بی‌شمار از این فرآورده‌های ناتوانی ارائه داد. از آن جمله، معادل‌سازی‌های فرهنگستان زبان فارسی. اندام را به جای عضو بکار می‌بردند و می‌گفتند فلانی اندام فلان کمسیون است؛ به جای حرکت جنبش می‌نوشتند: فلانی از بناب به تبریز جنبش کرد. در حال حاضر هم کراوات را درازآویز گردن نام نهاده‌اند. سره‌نویسی فارسی سید احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه نمونۀ بارز در این مورد است. کسروی در آن کتاب نشان می‌دهد که حاضر است برای بیان نکته‌ای از دو سه جملۀ فارسی استفاده کند. اما برای بیان همان نکته با و فقط با یک کلمۀ عربی و یا تورکی خودداری می‌کند.

اخیراً هم از همان فرآورده‌های ناتوانی با پیاده‌روی فردی از شمال کشور تا مقبرۀ خیالی فردی خیالی به نام کوروش مواجه می‌باشیم. مقبرۀ خیالی گفتیم، چون تا تاریخ‌نگاری پان‌ایرانیستی اخیر مقبرۀ مزبور به مقبرۀ کوروش مشهور نبود. کوروش را شاه و فرد خیالی گفتیم، چون وی نیز بسان مقبره‌اش در تاریخ‌نگاری پان‌ایرانیستی نامبردار شده است. حتی در شاهنامۀ فردوسی که آن همه افسانه‌سرایی شده و از شاهان افسانه‌ای نام برده است، از کوروش هخامنشی نامی نيامده است.

پان‌ایرانیست‌ها با این فرآورده‌های ناتوانی به همراه مذهبی‌ها و کمونیست‌ها با فرآورده‌های ناتوانی مشابه يک‌صد و اندی سال است که این ملت بیچاره را به امید سعادت و روزگار نو به دور خود می‌چرخانند.

قادر کیانی
@ghaderkiani
👍15👌21
چند نکته پیرامون شعار عدالت

قسمت اول


در ایران اولین بار شعار عدالت در ترکیب شعار "آزادی، برابری، برادری" توسط فراماسون‌ها پا به میدان سیاست گذاشت. اما نه تنها در بارهٔ چیستی عدالت؟ و چگونگی دستیابی بدان؟ در راستای آگاهی‌بخشی اثر تئوریک و نظری از طرف این گروه در دست نیست، بلکه حتی وقتی که فراماسون‌ها بعد از کودتای سوم حوت به اقتدار عالی سیاسی دست یافتند، هیچ گام عملی در جهت تأمین عدالت از سوی اینان دیده نمی‌شود. اما سنگ بنای ستم ملی با سیاست یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی از طرف این گروه گذاشته شد.

کمونیست‌ها هم با سر دادن شعار "نان، کار، آزادی" در پی عدالت‌گستری بودند. به زعم آنان، با الغای مالکیت خصوصی ابزار تولید و از میان برداشته شدن بهره‌کشی انسان از انسان ستم طبقاتی از بین می‌رود و با تأمین نان و کار، ضروريات اولیهٔ زندگی عدالت برقرار می‌شود.

بخشی از فعالان جنبش ملی تورک نیز شعار عدالت را در ترکیب شعار آزادی، عدالت، ملی حکومت سر می‌دهند. اما این بخش از فعالان جنبش ملی تورک هنوز در بارهٔ چیستی شعار عدالت؟ و چگونگی دستیابی بدان توضیح تئوریک و نظری ارائه نداده‌اند.

بنابراین سؤالات از این سنخ برای این دانشجو مطرح است. در بحث از عدالت در گام اول اصلی‌ترین سوال این است: در برخورد منافع جمعی با منافع فرد اولویت به کدام یک داده شود عدالت تأمین می‌گردد؟ آیا عدالت با تأسیس نهادهای عادل تأمین می‌شود یا با رفتار عادلانهٔ افراد؟

در تأمین عدالت نظریه‌پردازان مکاتب مساوات‌گرایان، سودگرایان و اختیارگرایان را داریم. شما کدامین را درست می‌دانید و طرفدارش هستید؟ چون با قبول یکی و رد آن دیگری با تبعات خیلی متفاوت روبرو خواهیم شد .

با ذکر مثالی این نکته را توضیح می‌دهیم. برای یک نی سه کودک تمایل به تصاحب دارند. اولی فقیر است و می‌گوید: توان خرید هیچ‌گونه اسباب‌بازی ندارد. مساوات‌گرایان حق تصاحب را به وی می‌دهند. استدلال‌شان آن است که با این کار شکاف طبقاتی کم می‌گردد و عدالت تأمین می‌شود.

دومین کودک مدعی است که تنها وی نی‌نوازی را بلد است. پس باید نی به وی تعلق گیرد. سودگرایان با استدلال این‌که با نواختن نی همگان سود می‌برند، تصاحب نفر دوم را در جهت تأمین عدالت می‌دانند.

نفر سوم خود سازندهٔ نی است. اختیارگرایان با استدلال این‌که هر کس اختیار تصاحب دست‌رنج خویش را دارد، تملک وی را عادلانه می‌دانند.

از نظر شما خوانندهٔ این سطور عدالت با تصاحب کدام یک از این سه نفر در راستای برقراری عدالت است؟


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍14👎1👌1
چند نکته پیرامون شعار عدالت

قسمت دوم


در قسمت اول این نوشته تلگرامی آوردیم که فیلسوفان سیاسی در باره تأمین و برپایی عدالت به سه گروه دسته‌بندی شده‌اند. مساوات‌گرایان برای دستیابی به عدالت بر کم کردن شکاف طبقاتی تأکید می کنند. سودگرایان بر تأمین سود همگانی اصرار دارند و اختیارگرایان بر اختیار در تملک دسترنج خود انسان انگشت گذاشته‌اند.

اما در تعریف و توصیف از انصاف و منصف بودن که در رابطه تنگاتنگ با عدالت قرار دارد، تقریباً متفق‌القول هستند. انصاف را معمولا، الزام پرهیز از جانبداری در ارزیابی‌ها، التفات به علایق و ملاحظات دیگران، حذر از اثرپذیری از منافع و ترجیحات فردی، تعصبات یا نابهنجاری‌ها. مجموعه این‌ها الزامات بی‌طرفی هستند.

در بخش اول نوشته آوردیم که اولین بار فراماسون‌ها با شعار آزادی، برابری، برادری عدالت را وارد عرصه سیاسی کشور کردند. اگر عدالت با انصاف و عادل با منصف در رابطه تنگاتنگ قرار دارند، مشخصات شمرده‌شده برای انصاف و منصف را در کدام یک از فراماسون‌ها و اخلاف‌شان پان‌ایرانیست‌ها می‌توان سراغ گرفت؟

(برای روشن شدن امر کافی است که کتاب تاریخ مشروطه سید احمد کسروی را مد نظر قرار دهید. صفحه به صفحه شاهد قضاوت‌‌های جانبدارانه و سوگیرانه هستیم. چنان به سره‌نویسی فارسی تعصب نشان می‌دهد که حاضر است منظور خود را با چند جمله فارسی بیان کند. اما اگر فقط یک کلمه عربی یا تورکی توانایی بیان آن منظور و مفهوم را داشته باشد از بکارگیری آن امتناع می‌کند.)

همین‌طور در دیگران که شعار عدالت سر می‌دهند. این است که می‌توان به ضرس قاطع ادعا کرد که این شعار به همان‌سان که تا حال کارکرد عوام‌فریبی داشته، از این به بعد نیز همچنان این کارکرد را حفظ خواهد کرد. چون هنوز طرفداران این شعار به این سوال اولیه جواب نداده‌اند که جامعه عادلانه را چگونه تأسیس خواهند کرد؟ از طریق نهادهای عادلانه یا انسان‌های عادل؟


قادر کیانی
@ghaderkiani
8
در این کشور سطحی‌نگری و ساده‌انگاری همه‌گیر است


اخیراً ویدئویی از آقای دکتر محمود سریع‌القلم در گروه تلگرامی بیناپلی‌لار به اشتراک گذاشته بود که ایشان بعد از توضیح هنر استتار ایرانی می‌فرمودند: «با تغییر افراد نمی‌توان کاری از پیش برد. باید بسان اسکلت بتن آرمۀ ساختمان، اسکلت حقوقی ساخته شود که افراد نتوانند. برای مدت طولانی در رأس اقتدار عالی سیاسی قرار بگیرند.» (نقل به مضمون)

به نظر می‌رسد مضرات دوره‌ای نبودن قدرت برای خیلی از کنش‌گران عرصۀ سیاسی و افراد آکادمیک روشن و واضح است. چون کتاب روح‌القوانین منتسکیو در دسترس است و تفکیک و بالانس بین قوای سه‌گانه در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکا چندین سده است که عملاً تأسیس شده است و گردش آزاد قدرت به‌صورت مسالمت‌آميز و بدون خونریزی انجام می‌گردد.

بنابراین مشکل ما این نیست که کنشگران عرصۀ سیاسی و انسان‌های آکادمیک از فواید حکومت دوره‌ای و گردش آزاد قدرت بی‌خبر بودند و هستند. مشکل اصلی ما این است که چرا در این مدت طولانی تقریباً يک‌صد و بیست ساله نتوانستیم این اسکلت محکم حقوقی را تأسیس و نهادینه کنیم.

نکته‌ای که بعد از تأمل، مطالعه و پژوهش دستگیر این دانشجوی فلسفۀ سیاسی شده این است: در ایران سه گروه در عرصۀ سیاست عملی کشور فعال بودند و هستند که عبارتند از فراماسون‌ها (اسلاف پان‌ایرانیست‌های فعلی)، اجتماعیون عامیون (اسلاف کمونیست‌های فعلی) و گروه سوم مذهبی‌ها. هیچ‌کدام از این سه گروه برای دوره‌ای کردن قدرت، گردش آزاد قدرت و نهایتاً تأمین آزادی سیاسی فعالیت نمی‌کردند، هرچند در دنیای تبلیغات، خود را به دروغ آزادی‌خواه جا می‌زدند.

این سه گروه، از منظر نظری و تئوریک، با دلایل محکم نمی‌توانند آزادی‌خواه باشند. در عرصۀ سیاست عملی نیز نشان داده‌اند که تکاپوی يک‌صد ساله‌شان برای تصاحب کلید زندان بوده است و برای زندان‌بانی در تلاش بوده‌اند. تجربۀ حکومت تقریباً پنجاه سالۀ پان‌ایرانیست‌ها و نیز حکومت پنج دهه‌ای مذهبی‌ها پشتیبان این ادعا می‌باشند.

بنابراین این‌جاست که می‌گوییم مشکل ما دانستن فواید حکومت دوره‌ای و نیز مضرات حکومت غیردوره‌ای نیست. مشکل ما آزادی‌خواهان دروغین‌اند که تا آستانۀ درِ قدرت، شعار آزادی‌خواهی سر می‌دهند و پس از جلوس بر تخت قدرت و فرمانروایی شعارها فراموش و شیوۀ استبدادی در پیش گرفته می‌شود.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍8👌1
آرازنیوز راست می‌گوید اما ...



گویا اقتصاددانی طی مصاحبه‌ای ستار قره‌داغی را لمپن نامیده بود. اما می‌دانیم که در روایت پان‌ایرانیستی و کمونیستی ایشان به مبارز آزادی‌خواه، مشروطه‌چی و سردار ملی نامبردار شده است.

این است که سریع آرازنیوز آستين‌ها را برای دفاع از روایت متعارف و رایج پان‌ایرانیستی بالا زد. این دفاع با این استدلال به پیش برده می‌شد که، این درست است ستار قره‌داغی سواد نداشت اما در خدمت و تحت امر مرکز غیبی تبریز بود و مرکز غیبی تبریز نیز ارتباط تنگاتنگ با سوسیال دموکرات‌های قفقاز جنوبی و به تبع آن با سوسیال دموکرات‌های روسیه تزاری داشت و هر کدام از این‌ها نیز در عرصهٔ سیاست نظری و سیاست عملی برای خود یلی بوده‌اند.

این‌که مرکز غیبی تبریز برای دست‌یابی به آماج خویش نیروی اهریمنی شرارت‌پیشگان را به خدمت گرفته بود و با سوسیال دموکرات‌های قفقاز جنوبی به رهبری نریمان نریمان‌اف در ارتباط تنگاتنگ بودند درست است و در تاریخ‌نگاری پان‌ایرانیستی و کمونیستی هم مکرر آمده است.

اما آن‌چه که در روایت متعارف و رایج نیامده و در مطلب دفاعیهٔ آرازنیوز نیز به عمد یا به سهو از آن چشم‌پوشی شده این است که مرکز غیبی تبریز با کمک و همراهی سوسیال دموکرات‌های قفقاز جنوبی نه برای حکومت مشروطه، بلکه برای تأسیس سیستم کمونیستی از طریق سرنگونی حکومت تورک قاجار و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا جنگ خونین با حکومت راه انداخته بود و مشروطه‌خواهی بهانه‌ای بیش نبود و اگر موفق به دست‌یابی به اقتدار عالی سیاسی می‌شد، حکومتی مشابه حکومت کره شمالی و کوبا در ایران تأسیس می‌کردند.

اما این نکته در روایت پان‌ایرانیستی غایب است و به همان‌سان در مطلب دفاعیهٔ آرازنیوز نیز غایب است. چون با ذکر همین نکته و امثالهم نظام دانایی پان‌ایرانیستی از جنبش قلابی مشروطه‌خواهی فرو می‌ریزد و با آشکار شدن دروغ‌بافی‌های پان‌ایرانیستی سلطه و حاکمیت قوم فارس آسیب جدی می‌بیند.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👌9👍6👎2
یکی از نمادهای تحقیر تورک‌های ایران


در خبرها آمده بود که در محوطۀ دانشگاه تبریز تورک و با دانشجویان اکثریت تورک، علائم و تابلوهای راهنمایی به خاطر راحتی دانشجویان عرب‌زبان عراقی به دو زبان فارسی و عربی نگاشته شده‌اند. البته در خارج از محوطۀ دانشگاه در داخل شهر نیز همۀ تابلوهای سردر ادارات و حتی بسیاری از اماکن کسب‌وکار خصوصی نیز به زبان فارسی می‌باشند و بعلاوه تابلوهای راهنمایی و رانندگی خارج از شهرها هم به دو زبان فارسی و انگلیسی می‌باشند. همۀ این‌ها نماد سلطۀ نابجای قوم فارس بر تورک‌ها در ایران می‌باشند و در عین حال تحقیر و تحمیق تورک‌های ایران.

یکی از جاده‌های مناطق تورک‌نشین، مثلاً جادۀ اهر به خیاو، را در نظر بگیرید. همۀ تابلوهای آن به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده‌اند، در صورتی که می‌دانیم قریب به اتفاق ترددکنندگان آن جاده تورک‌ها هستند. اما احتمالاً، هرچند احتمالش بسیار ضعیف است، انگلیسی‌زبانی با ماشین خویش بعد از سال‌ها از آن جاده عبور کند. پس نمی‌توان این عبور انگلیسی‌زبان را نادیده گرفت. اما تردد هر روزۀ هزاران تورک در همان جاده به‌راحتیِ آب خوردن نادیده گرفته می‌شود؛ و جالب است که آب هم از آب تکان نمی‌خورد!

اما قلمروسازان قوم فارس به این‌ها اکتفا نمی‌کنند. آنان با پشتیبانی مالی، رسانه‌ای، اداری، دانشگاهی و ... حکومت پا را فراتر گذاشته و نام‌های تورکی مناطق مسکونی و جغرافیایی را نیز به فارسی تغییر می‌دهند و یا تلفظ نام این مناطق را نه آن‌گونه که در بین صاحبان اصلی رایج و متداول است، بلکه آن‌گونه که باب میل پان‌ایرانیست‌ها است رسمیت می‌دهند و به رسمیت می‌شناسند. در شهر ما کوش‌کند به کوت‌مهر، خوجامیر به خوشه‌مهر تغییر داده شده‌اند و ال‌خوجا به علی‌خواجه، خانابه‌ره به خانه‌برق تغییر داده شده است.

اسامی تاریخی که پدران ما بر مناطق مسکونی و جغرافیایی خویش گذاشته‌اند از حقوق مسلم‌شان می‌باشد و تغییر این نام‌ها و یا تغییر تلفظ‌شان توهین آشکار به پدران می‌باشد. این نادیده انگاشتن و توهین به تورک‌ها در ایران چرا به‌راحتی عین آب خوردن انجام می‌گیرد؟ چند عامل در این مورد نقش پررنگ دارند.

اولی، فرهنگ سیاسی پیروی تبعی این مردم می‌باشد. مردم ما با حقوق ملی خویش آشنایی ندارند. بنابراین در تأمین و به دست آوردن آن نیز فعالیت و مشارکت نمی‌کنند. همیشه از جو غالب پیروی و تبعیت کرده‌اند و می‌کنند. «ساه باشیوا ساقیز یاپیشدیرما»، «هر کس ائششک اولدی سن اونا پالان اول» و خطرناک‌تر از این‌ها «امیر بازاری یانسین، منه بیر دستمال اولسون» که همیشه ورد زبان‌شان می‌باشد.

دومین عامل کنشگران سیاسی هستند که این‌ها نه تنها مردم ما را با حقوق و شعور ملی خویش آشنا نکردند. بلکه به‌شدت ضد حقوق ملی تورک‌های ایران بوده‌اند و هستند. این‌ها سه گروه بودند: مذهبی‌ها، امثال مهدی بازرگان مؤسس نهضت آزادی، محمد حنیف‌نژاد مؤسس سازمان مجاهدین خلق و .... گروه دوم کمونیست‌ها بودند. امثال حیدر عمواوغلی، مرکز غیبی تبریز، حلقۀ دوستان صمد بهرنگی یا همان شاخۀ آزربایجان سازمان چریک‌های فدایی خلق و ... گروه سوم هم پان‌ایرانیست‌ها بودند. امثال سیدحسن تقی‌زاده، حسین کاظم‌زاده (ایرانشهر)، سیداحمد کسروی، منوچهر مرتضوی، یحیی ذکاء، سیدجواد طباطبایی، موسی غنی‌نژاد و ...

بر اساس آموزه‌های نظریه سازه‌انگاری ریشۀ وضعیت امروز ما در گذشته مدفون است.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍192👎1
ستم ملی به‌صورت عریان


گویا در یکی از سلسله‌جلسات فرمالیته و نمایشی که برای نجات دریاچۀ خشکانده‌شدۀ اورمی توسط استانداران استان‌های آزربايجان شرقی و غربی تشکیل شده بود زبان جلسه تورکی بوده است. درز این خبر به بیرون جلسه همان و الم‌شنگۀ پان‌ایرانیست‌ها همان. عاقبت واکنش سخنگوی دولت نیز برانگیخته شد. ایشان اعلام کرد که به استانداران هر دو استان از بابت تورکی صحبت کردن تذکر داده شد.

همین تذکر به‌صورت عریان بخشی از رخ کریه ستم ملی در ایران را به نمایش می‌گذارد و صد البته نماد ستم ملی در ایران آموزش اجباری به زبان فارسی و عدم تحصیل به زبان مادری می‌باشد.

حالا اجازه بدهید گریزی گذرا به تبارشناسی عدم اجازۀ صحبت به زبان تورکی داشته باشیم. اولین بار شیخ‌محمد خیابانی بود که دستور داد تا در جلسات حزبی حزب دمکرات در تبریز از صحبت به زبان تورکی خودداری گردد. بلافاصله بعد از شروع سال تحصیلی جدید دستور داد تا در مدارس نیز از تکلم به زبان تورکی جلوگیری کنند. حکومت خیابانی بعد از شش ماه به‌راحتی توسط حکومت مشروطۀ قاجار از میان برداشته شد و بساط جلوگیری از تکلم به زبان تورکی هم بسته شد.

اما بعد از کودتای فراماسونی انگلیسی سوم حوت و به قدرت رسیدن فراماسون ها، همان مشروطه‌چی‌های دیروز، سیاست یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی با قدرت هرچه تمام‌تر شروع شد. این سیاست توسط سه نهاد به پیش برده می‌شد. این سه نهاد فرهنگستان زبان فارسی، سازمان پرورش افکار و وزارت معارف بودند.

در راستای این سیاست بود که عبدالله مستوفی استاندار وقت آزربايجان دستور داد تا در مجالس تعزیه برای اموات نوحه نیز به زبان تورکی خوانده نشود. محسنی رئیس وقت ادارۀ فرهنگ نیز دستور داد تا در مدارس صندوق جریمه برای صحبت کردن به زبان تورکی توسط دانش‌آموزان، گذاشته شود.

الان نیز همان سیاست یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی در حال تداوم است. تذکر دولت به استانداران استان‌های آزربايجان شرقی و غربی یکی از حلقه‌های زنجیرۀ سیاست ضد انسانی و ضد دمکراتیک یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی می‌باشد.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍154👌1
پهلوی اول و قاعدۀ تبدیل و تبدل


زمین و سرمایه محل نزاع‌اند و این‌ها مواهبی هستند که می‌توانند تقسیم و مبادله شوند و به انواع و اقسام مواهب دیگر تبدل یابند. اما دست‌یابی بدان‌ها در طول تاریخ و هم اکنون به میانجی دیگر امکان‌ها، از آن جمله قدرت نظامی و سیاسی، منصب مذهبی و ... ممکن بوده و هست.

این میانجی‌ها، قدرت نظامی و سیاسی، یقیناً خطرناک‌ترین پدیده در تاریخ بشر است و از این روست که در لیبرالیسم حکومت شرّ نامیده می‌شود. اما برای تأمین امنیت و حفظ نظم، آن را شرّ لازم می‌دانند که هر چه کوچک‌تر بهتر. بدین‌سان است که ضرورت تفکیک و بالانس بین سه قوۀ مقننه، قضائیه و اجرائیه در قانون اساسی و عمل بدان و در عین حال سازماندهی جامعه در قالب جامعۀ مدنی یعنی احزاب، سندیکا، اتحادیه و ... دو چندان گردید.

ولی در حکومت پهلوی‌ها قانون اساسی، تفکیک و بالانس بین قوا اسم بی‌مسمایی بودند. سازماندهی جامعه در ترکیب جامعۀ مدنی در مقابل سرکوب خشن حکومت آرزوی دست‌نیافتنی بود. این است که پهلوی اول قدرت سیاسی ـ نظامی افسارگسیختۀ خویش را به‌راحتی به ثروت تبدیل کرد. رضا ماکسیم یک وجب زمین زراعی از آن خود نداشت. اما وقتی که رضا شاه شد. شروع به غصب زمین‌های زراعی حاصل‌خیز گرگان و ... کرد. هنگام فرار از کشور از ترس قشون متفقین ده درصد کل زمین‌های کشاورزی کشور به نام وی بود.

در زمانه‌ای که پهلوی اول بسان همۀ مستبدین قدرت را به ثروت تبدیل می‌کرد. فراماسون‌ها مشروطه‌چی‌های دیروز (محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی‌زاده و ...) با پیش گرفتن سیاست یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی مشغول قلمروسازی برای قوم فارس و تحکیم و گسترش سلطۀ آن قوم بودند.


قادر کیانی
@ghaderkiani
👍9👌4
نگاهی گذرا به عملکرد یکسالۀ دکتر پزشکیان


این دانشجو با آگاهی از این که نظارت استصوابی شورای نگهبان انتخابات در ایران را صوری و فرمالیته کرده است، تنها سه بار در انتخابات شرکت کرده و رأی داده‌ام. بار اول در اولین دوره انتخاب خاتمی، بار دوم در انتخابات مجلس در تبریز به آقایان مهندس تقوی و دکتر اعلمی رأی دادم. بار سوم پارسال به دکتر پزشکیان رأی دادم. در انتخابات پارسال چند مطلب تلگرامی هم در ضرورت رأی به پزشکیان نوشتم که در کانال تلگرامی‌ام و نیز صفحۀ اینستاگرام‌ام موجود هستند.

در اولین نوشتۀ تلگرامی آوردم که می‌توان به تأیید صلاحیت پزشکیان هم خوش‌بینانه و هم بدبینانه نگاه کرد. در نگاه خوش‌بینانه حکومت به ضرورت تغییرات بنیادی پی برده است و مصمم است که این امر به‌دست پزشکیان انجام گیرد. این تصمیم را عقلانی ارزیابی کردم. اما در نگاه بدبینانه تأیید صلاحیت پزشکیان برای گرمی تنور انتخابات است. استدلالم آن بود که با توجه به گذشتۀ پزشکیان در این صورت نیز باید به پزشکیان رأی داد. چون اگر وی نتواند خواستۀ ما مبنی بر آموزش به زبان مادری را تأمین کند، حداقل می‌تواند ستم ملی را برجسته‌سازی کند و صدای بحق ما را بلندتر کند.

در اوایل دورۀ ریاست‌جمهوری‌اش گام‌هایی در این راستا برداشت. از آن جمله مصاحبۀ تورکی در کاخ ریاست‌جمهوری برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، دیدار با جمعی از فعالان جنبش ملی تورک، موضع‌گیری درست و بجا در رابطه با جمهوری آزربايجان و کریدور زنگه‌زور. اما سکوت خود و استاندارش در مقابل سخنرانی معاونش که استان آزربايجان غربی را آذر غربی و بدتر از آن به نیابت از قندیل‌نشینان استان اورمیه نامید، نکتۀ کورسوی امید به ناامیدی گرایید.

سخن آخر، عقلانیت ایجاب می‌کند که خواسته و تقاضای مردم به سیاست حکومت تبدیل شود. در این صورت است که هم ملک و ملت در آرامش و رفاه خواهد بود و هم حکومت در قلوب ملت نفوذ کرده، پایه‌های فرمانروایی‌اش محکم و استوار خواهد شد و از هر بادی چه از داخل و چه از خارج بر خود نخواهد لرزید.


قادر کیانی
@ghaderkiani
5👌1
پاسخ به سؤال یکی از خوانندگان نوشته‌هایم



یکی از خوانندگان دربارۀ آخرین نوشتۀ تلگرامی‌ام با عنوان «نگاهی گذرا به عملکرد یک‌سالۀ دکتر پزشکیان» سؤالی بدین مضمون طرح کرده بودند: ملت باید چه کار کند؟ طرح همین سؤال باعث گردید تا به چند نکتۀ نظری و تئوریک بپردازیم.

سؤال چه باید کرد؟ معمولاً در زندگی روزمره بارها و بارها مطرح و به کمک عقل عملی یا عقل معاش جواب داده می‌شود. کنشگران عرصۀ سیاست عملی نیز در برخورد با اتفاقات سیاسی، اجتماعی روزمره و ... به‌صورت مداوم مشغول گزینش و انتخاب مواضع هستند. یعنی در واقع به سؤال چه باید کرد؟ جواب می‌دهند.

فیلسوفان سیاسی نیز به سؤال چه باید کرد؟ جواب داده‌اند. مردم عادی برای حل مشکلات زندگی شخصی خویش و تداوم بهتر آن سؤال را مطرح و جواب می‌دهند. کنشگران عرصۀ سیاست عملی برای حل‌وفصل مشکلات جامعۀ خویش و تغییر وضعیت نامطلوب به مطلوب این سؤال را مطرح و بدان پاسخ می‌دهند. اما فیلسوفان سیاسی سؤال را برای بهتر و انسانی‌تر کردن زندگی انسان مطرح و بدان پاسخ می‌دهند.

دربارۀ جامعۀ مطلوب و مورد نظر فلاسفۀ سیاسی، چون صحبت به درازا خواهد کشید، خودداری می‌کنیم. فقط به دو شیوۀ رسیدن به وضعیت مطلوب اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت. برخی از فلاسفۀ سیاسی، از آن جمله کارل پوپر، تغییرات تدریجی و گام‌به‌گام را پیشنهاد می‌کنند. استدلال‌شان هم این است که در این شیوه اگر گام‌ها قرین موفقیت نشدند. هزینۀ پرداخت‌شده قابل‌جبران است. اما در شیوۀ رادیکالیستی در صورت عدم موفقیت هزینه‌های انسانی جبران‌ناپذیر خواهند بود.

اما در مقابلِ کارل پوپر، کارل مارکس و پیروانش شیوۀ رادیکالیستی و تغییرات بنیادی را بهترین شیوه می‌دانند. مارکسیست‌ها برآنند که پرولتاریا و زحمتکشان در این نبرد خونین به جز زنجیرهای دست‌شان چیزی برای از دست دادن ندارند. مهم‌تر از این، تمهیدات تئوریک نیز تدارک دیده‌اند. بر اساس آموزه‌های ماتریالیسم تاریخی، حرکت تکاملی تاریخ، جبری و ضروری است. از کمون اولیه شروع و پس از عبور از برده‌داری، فئودالیسم، و کاپیتالیسم عاقبت به کمونیسم خواهد رسید. جامعه‌ای عاری از طبقه و ستم طبقاتی.

کنشگران سیاسی تاریخ معاصر ایران نیز بدین سؤال جواب داده‌اند. آنان عامل عقب‌ماندگی ایران را استبداد، استعمار و جهل و خرافه‌پرستی مردم می‌دانستند. بنابراین راه نجات را نیز مبارزه با استبداد، استعمار و جهل و خرافه‌پرستی می‌دانستند.

اما بعد از یک‌صد و اندی سال سؤال چه باید کرد؟ به نظر این دانشجو آن اهمیت اولیه‌اش را از دست داده است و سؤال مهم این است که چرا ما در این یک‌صد و اندی سال نتوانستیم؟ بدون پاسخ به این سؤال هیچ تضمینی وجود ندارد که گام‌های برداشته‌شده بسان گام‌های پیشین ناموفق نخواهند بود.


قادر کیانی
@ghaderkiani
2👍1👌1
2025/10/27 15:51:30
Back to Top
HTML Embed Code: