برای من سال جنگیدن با خودم بود
سالی که هی خودمو گره زدم به امید و نزاشتم اون نخ نازک از دستم سُر بخوره که میدونستم اگه نباشه دیگه نمیتونم ادامه بدم
سالی که هی تغییر کردم و بزرگ شدم و این بزرگ شدن همش همراه با درد بود
اما باید بگم برای من هر سالی که میگذره ارزشمنده چون کلی چیز یاد میگیرم و این خوشحالم میکنه
سالی که هی خودمو گره زدم به امید و نزاشتم اون نخ نازک از دستم سُر بخوره که میدونستم اگه نباشه دیگه نمیتونم ادامه بدم
سالی که هی تغییر کردم و بزرگ شدم و این بزرگ شدن همش همراه با درد بود
اما باید بگم برای من هر سالی که میگذره ارزشمنده چون کلی چیز یاد میگیرم و این خوشحالم میکنه
❤🔥5
یه جا خوندم نوشته بود: چرا میترسم از دستت بدم؟ در حالی که تو مال من نیستی :)
❤🔥3
Forwarded from The Last Of House Romanov
او تنها میتوانست آنچه میخواست داشته باشد را تماشا کند و اندوهگین شود.
Forwarded from As she’s walking away
دستامو میذارم رو زانوم و بلند میشم.
دستام ضعیفن. زانوهام ضعیفن. ولی دلم گرمه.
دستام ضعیفن. زانوهام ضعیفن. ولی دلم گرمه.
بزرگ شدن اینجوریه که تو صدای شکستن قلبت رو میشنویی اما دیگه گریه نمیکنی …
❤4
Forwarded from دختری با قلبِ قرمز
❤4😢1
دختری با قلبِ قرمز
📚بدن فراموش نمیکند
«بزرگترین منبع رنجهای ما دروغهایی است که به خودمان میگوییم »
👍4
