یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
#شهریار
- غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش
روزی سیزده بدر استاد شهریار معشوقه سابقش با همسر و بچش دید این شعر سرود
@ghaz2020
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
#شهریار
- غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش
روزی سیزده بدر استاد شهریار معشوقه سابقش با همسر و بچش دید این شعر سرود
@ghaz2020
دل شکسته به قرب خدای راهبرست
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
صفای آب روان بیشتر ز استاده است
چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست
ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟
که جای بهله کوتاه دست بر کمرست
شبی است همچو شب زلف او دراز مرا
که آفتاب قیامت ستاره سحرست
زنان سوخته رزقش همیشه آماده است
چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست
تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی
که روزگار جوانی همیشه در نظرست
شعور، آینه دار هزار تفرقه است
خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست
شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار
که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست
ز حسن بیش بود بهره دوربینان را
گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست
ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک
که پای آبله پایان عشق دیده ورست
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
@ghaz2020
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
صفای آب روان بیشتر ز استاده است
چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست
ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟
که جای بهله کوتاه دست بر کمرست
شبی است همچو شب زلف او دراز مرا
که آفتاب قیامت ستاره سحرست
زنان سوخته رزقش همیشه آماده است
چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست
تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی
که روزگار جوانی همیشه در نظرست
شعور، آینه دار هزار تفرقه است
خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست
شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار
که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست
ز حسن بیش بود بهره دوربینان را
گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست
ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک
که پای آبله پایان عشق دیده ورست
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
@ghaz2020
از می عشق نیستی هر که خروش میزند
عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
دل چو ز درد درد تو مست خراب میشود
عمر وداع میکند عقل خروش میزند
گرچه دل خراب من از می عشق مست شد
لیک صبوح وصل را نعره به هوش میزند
دل چو حریف درد شد ساقی اوست جان ما
دل می عشق میخورد جام دم نوش میزند
تا دل من به مفلسی از همه کون درگذشت
از همه کینه میکشد بر همه دوش میزند
تا ز شراب شوق تو دل بچشید جرعهای
جملهٔ پند زاهدان از پس گوش میزند
ای دل خسته نیستی مرد مقام عاشقی
سیر شدی ز خود مگر خون تو جوش میزند
جان فرید از بلی مست می الست شد
شاید اگر به بوی او لاف سروش میزند
#عطار
- غزل شمارهٔ ۳۰۱
@ghaz2020
عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
دل چو ز درد درد تو مست خراب میشود
عمر وداع میکند عقل خروش میزند
گرچه دل خراب من از می عشق مست شد
لیک صبوح وصل را نعره به هوش میزند
دل چو حریف درد شد ساقی اوست جان ما
دل می عشق میخورد جام دم نوش میزند
تا دل من به مفلسی از همه کون درگذشت
از همه کینه میکشد بر همه دوش میزند
تا ز شراب شوق تو دل بچشید جرعهای
جملهٔ پند زاهدان از پس گوش میزند
ای دل خسته نیستی مرد مقام عاشقی
سیر شدی ز خود مگر خون تو جوش میزند
جان فرید از بلی مست می الست شد
شاید اگر به بوی او لاف سروش میزند
#عطار
- غزل شمارهٔ ۳۰۱
@ghaz2020
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان
غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویست
مستانهاش نقاب ز رخسار برکشیم
کو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۷۵
@ghaz2020
وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان
غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم
سر خدا که در تتق غیب منزویست
مستانهاش نقاب ز رخسار برکشیم
کو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم
حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۷۵
@ghaz2020
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرب و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات گزافات خران رفت
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط شغب و زرق و فسان رفت
لاحولکنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که به مسجد ز سوی خانه دوان رفت
عید آمد و شد باز در خانهٔ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
این طُرفه که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل گران رفت
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمانکه زیان رفت
رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
یعنی به در قبلهٔ عالم، شه آفاق،
سازیم ازین روی که بر یاد شهان رفت
ای ترک بپیما به طرب جام جهانبین
هان وقت غنیمت بشمر ورنه جهان رفت
چندی سپری گشت که بیخون دل خم
خوناب جگر ما را از دیده روان رفت
گلچهربُتا، بادهٔ گلرنگ بیاور
ما را نه جز آن قسمت بر آب رزان رفت
مستم کن از آن سان که خراب افتم تا عید
وآگه نه اگر دی شد و گر فصل خزان رفت
پیش آی و کن از بادهٔ گلرنگ عمارت
ویرانهٔ دل را که به تاراج غمان رفت
یاقوت روانخیز مرا قوت روان دار
ررزی نگری ورنه ز جسمم که روان رفت
در مشرب چشم و لب تو باده حرامست
آن را که کشد جام ز غم، خط امان رفت
ای ترک کماندار که پیکان نگاهت
از راه نظر، ما را تا جوشن جان رفت
تو سروی و هرگز نشود سرو گرایان
وین طرفه که با سرو روان کوه گران رفت
از موی میان، کوه سرینت بوَد آون
پیوند چنین مو را، با کوه، چه سان رفت؟
هر گه نگرم کوه تو، چون چشمه که در کوه-
بینند که از حسرت، آبم ز دهان رفت
بوسیدن آن لب هوسم باشد و از بیم
پیش تو حدیثیم نباید به زبان رفت
نَشْگِفت که رحمت کند و کام ببخشد
پیری چو منی را که به سر، چون تو جوان رفت
پیش آی و بهِل تا لب لعل تو ببوسم
کاندر غمت از جان و تنم تاب و توان رفت
ای ماه زمین، بوسه دریغ ار نکنی به
زان لب که درو مدحتِ دارای زمان رفت
دارای جوانبخت، محمدشه غازی
کش صیت ظفر بر همه اقطار جهان رفت
شاهیکه ز عدلش، به چرا بیژم و وحشت
آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
ببریست عدوخوار، چو در رزم عنان داد
ابریست گهربار، چو در بزم چمان رفت
تا بوسه زند بر در او وهم بسی سال
بایدش فراتر ز بر کاهکشان رفت
#قاآنی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ -
🌸عید سعید فطر بر همگان مبارک و میمون🌸
@ghaz2020
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرب و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات گزافات خران رفت
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط شغب و زرق و فسان رفت
لاحولکنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که به مسجد ز سوی خانه دوان رفت
عید آمد و شد باز در خانهٔ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
این طُرفه که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل گران رفت
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمانکه زیان رفت
رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
یعنی به در قبلهٔ عالم، شه آفاق،
سازیم ازین روی که بر یاد شهان رفت
ای ترک بپیما به طرب جام جهانبین
هان وقت غنیمت بشمر ورنه جهان رفت
چندی سپری گشت که بیخون دل خم
خوناب جگر ما را از دیده روان رفت
گلچهربُتا، بادهٔ گلرنگ بیاور
ما را نه جز آن قسمت بر آب رزان رفت
مستم کن از آن سان که خراب افتم تا عید
وآگه نه اگر دی شد و گر فصل خزان رفت
پیش آی و کن از بادهٔ گلرنگ عمارت
ویرانهٔ دل را که به تاراج غمان رفت
یاقوت روانخیز مرا قوت روان دار
ررزی نگری ورنه ز جسمم که روان رفت
در مشرب چشم و لب تو باده حرامست
آن را که کشد جام ز غم، خط امان رفت
ای ترک کماندار که پیکان نگاهت
از راه نظر، ما را تا جوشن جان رفت
تو سروی و هرگز نشود سرو گرایان
وین طرفه که با سرو روان کوه گران رفت
از موی میان، کوه سرینت بوَد آون
پیوند چنین مو را، با کوه، چه سان رفت؟
هر گه نگرم کوه تو، چون چشمه که در کوه-
بینند که از حسرت، آبم ز دهان رفت
بوسیدن آن لب هوسم باشد و از بیم
پیش تو حدیثیم نباید به زبان رفت
نَشْگِفت که رحمت کند و کام ببخشد
پیری چو منی را که به سر، چون تو جوان رفت
پیش آی و بهِل تا لب لعل تو ببوسم
کاندر غمت از جان و تنم تاب و توان رفت
ای ماه زمین، بوسه دریغ ار نکنی به
زان لب که درو مدحتِ دارای زمان رفت
دارای جوانبخت، محمدشه غازی
کش صیت ظفر بر همه اقطار جهان رفت
شاهیکه ز عدلش، به چرا بیژم و وحشت
آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
ببریست عدوخوار، چو در رزم عنان داد
ابریست گهربار، چو در بزم چمان رفت
تا بوسه زند بر در او وهم بسی سال
بایدش فراتر ز بر کاهکشان رفت
#قاآنی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ -
🌸عید سعید فطر بر همگان مبارک و میمون🌸
@ghaz2020
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت
گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همیدوم گر چه که میدوانمت
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۲۲
@ghaz2020
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت
گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همیدوم گر چه که میدوانمت
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۲۲
@ghaz2020
می پرسد از من کسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند
این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند
می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد
آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند
می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد
کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند
می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم
حال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند
می گویمش می گویمش چیزی از این ویران نخواهی یافت
کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند
می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین
آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند
#محمد_علی_بهمنی
۲۷ فرودین زاد روز محمد علی بهمنی گرامی باد🌸
@ghaz2020
این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند
می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد
آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند
می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد
کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند
می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم
حال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند
می گویمش می گویمش چیزی از این ویران نخواهی یافت
کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند
می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین
آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند
#محمد_علی_بهمنی
۲۷ فرودین زاد روز محمد علی بهمنی گرامی باد🌸
@ghaz2020
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟
تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر
که مرغ نغمه سُرا سازِ خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن
که بادِ صبح نسیمِ گره گشا آورد
رسیدنِ گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد
صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان است
که مژدهٔ طرب از گلشنِ سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد
به تنگ چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد
که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۴۵
@ghaz2020
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟
تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر
که مرغ نغمه سُرا سازِ خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن
که بادِ صبح نسیمِ گره گشا آورد
رسیدنِ گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد
صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان است
که مژدهٔ طرب از گلشنِ سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد
به تنگ چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد
که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۴۵
@ghaz2020
ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری
درویشی اختیار کنی بر توانگری
ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
دنیا زنیست عشوهده و دلستان ولیک
با کس به سر همی نبرد عهد شوهری
آهسته رو که بر سر بسیار مردمست
این جرم خاک را که تو امروز بر سری
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد ازو مهر مادری؟
این غول روی بستهٔ کوته نظر فریب
دل میبرد به غالیه اندوده چادری
هاروت را که خلق جهان سحر ازو برند
در چه فکند غمزهٔ خوبان به ساحری
مردی گمان مبر که به پنجه است و زور کتف
با نفس اگر برآیی دانم که شاطری
با شیر مردیت سگ ابلیس صید کرد
ای بیهنر بمیر که از گربه کمتری
هشدار تا نیفکندت پیروی نفس
در ورطهای که سود ندارد شناوری
سر در سر هوا و هوس کردهای و ناز
در کار آخرت کنی اندیشه سرسری
دنیا به دین خریدنت از بیبصارتیست
ای بدمعاملت به همه هیچ میخری
تا جان معرفت نکند زنده شخص را
نزدیک عارفان حیوانی محقری
بس آدمی که دیو به زشتی غلام اوست
ور صورتش نماید زیباتر از پری
گر قدر خود بدانی قدرت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه پیکری
چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر
دریاب وقت خویش که دریای گوهری
پیداست قطرهای که به قیمت کجا رسد
لیکن چو پرورش بودت دانهٔ دری
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
ای مرغ پایبسته به دام هوای نفس
کی بر هوای عالم روحانیان پری؟
باز سپید روضهٔ انسی چه فایده
کاندر طلب چو بال بریده کبوتری
چون بوم بدخبر مفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طایری
آن راه دوزخست که ابلیس میرود
بیدار باش تا پی او راه نسپری
در صحبت رفیق بدآموز همچنان
کاندر کمند دشمن آهخته خنجری
راهی به سوی عاقبت خیر میرود
راهی به سؤ عاقبت اکنون مخیری
گوشت حدیث میشنود، هوش بیخبر
در حلقهای به صورت و چون حلقه بر دری
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
#سعدی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز
_یکم اردیبهشت بزرگداشت شیخ اجل سعدی گرامی باد🌸
@ghaz2020
درویشی اختیار کنی بر توانگری
ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
دنیا زنیست عشوهده و دلستان ولیک
با کس به سر همی نبرد عهد شوهری
آهسته رو که بر سر بسیار مردمست
این جرم خاک را که تو امروز بر سری
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد ازو مهر مادری؟
این غول روی بستهٔ کوته نظر فریب
دل میبرد به غالیه اندوده چادری
هاروت را که خلق جهان سحر ازو برند
در چه فکند غمزهٔ خوبان به ساحری
مردی گمان مبر که به پنجه است و زور کتف
با نفس اگر برآیی دانم که شاطری
با شیر مردیت سگ ابلیس صید کرد
ای بیهنر بمیر که از گربه کمتری
هشدار تا نیفکندت پیروی نفس
در ورطهای که سود ندارد شناوری
سر در سر هوا و هوس کردهای و ناز
در کار آخرت کنی اندیشه سرسری
دنیا به دین خریدنت از بیبصارتیست
ای بدمعاملت به همه هیچ میخری
تا جان معرفت نکند زنده شخص را
نزدیک عارفان حیوانی محقری
بس آدمی که دیو به زشتی غلام اوست
ور صورتش نماید زیباتر از پری
گر قدر خود بدانی قدرت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه پیکری
چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر
دریاب وقت خویش که دریای گوهری
پیداست قطرهای که به قیمت کجا رسد
لیکن چو پرورش بودت دانهٔ دری
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
ای مرغ پایبسته به دام هوای نفس
کی بر هوای عالم روحانیان پری؟
باز سپید روضهٔ انسی چه فایده
کاندر طلب چو بال بریده کبوتری
چون بوم بدخبر مفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طایری
آن راه دوزخست که ابلیس میرود
بیدار باش تا پی او راه نسپری
در صحبت رفیق بدآموز همچنان
کاندر کمند دشمن آهخته خنجری
راهی به سوی عاقبت خیر میرود
راهی به سؤ عاقبت اکنون مخیری
گوشت حدیث میشنود، هوش بیخبر
در حلقهای به صورت و چون حلقه بر دری
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
#سعدی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز
_یکم اردیبهشت بزرگداشت شیخ اجل سعدی گرامی باد🌸
@ghaz2020
تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۱۰۲۸
@ghaz2020
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۱۰۲۸
@ghaz2020
نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین
نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۵۱۰
@ghaz2020
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین
نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۵۱۰
@ghaz2020
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۸۸
@ghaz2020
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۸۸
@ghaz2020
دیگر ز شاخِ سروِ سَهی بلبلِ صبور
گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور
ای گُل به شُکرِ آن که تویی پادشاهِ حُسن
با بلبلانِ بیدلِ شیدا مَکُن غرور
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد
ما را غمِ نگار بُوَد مایهٔ سُرور
زاهد اگر به حور و قصور است امّیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
مِی خور به بانگِ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هُوَالْغَفُور
حافظ شکایت از غمِ هجران چه میکنی؟
در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۴
@ghaz2020
گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور
ای گُل به شُکرِ آن که تویی پادشاهِ حُسن
با بلبلانِ بیدلِ شیدا مَکُن غرور
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد
ما را غمِ نگار بُوَد مایهٔ سُرور
زاهد اگر به حور و قصور است امّیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
مِی خور به بانگِ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هُوَالْغَفُور
حافظ شکایت از غمِ هجران چه میکنی؟
در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۴
@ghaz2020
بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری مینشود
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گهری مینشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان
تا بزنم بانگ و فغان خود حشری مینشود
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
چیست حشر از خود خود رفتن جانها به سفر
مرغ چو در بیضه خود بال و پری مینشود
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من
تا تو قدم درننهی خود سحری مینشود
دانه دل کاشتهای زیر چنین آب و گلی
تا به بهارت نرسد او شجری مینشود
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر
زانک از این بحث به جز شور و شری مینشود
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۵
@ghaz2020
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری مینشود
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گهری مینشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان
تا بزنم بانگ و فغان خود حشری مینشود
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
چیست حشر از خود خود رفتن جانها به سفر
مرغ چو در بیضه خود بال و پری مینشود
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من
تا تو قدم درننهی خود سحری مینشود
دانه دل کاشتهای زیر چنین آب و گلی
تا به بهارت نرسد او شجری مینشود
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر
زانک از این بحث به جز شور و شری مینشود
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۵
@ghaz2020
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۳۷۶
۱۲ اردیبهشت روز معلم مبارک باد🌸
@ghaz2020
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۳۷۶
۱۲ اردیبهشت روز معلم مبارک باد🌸
@ghaz2020
ای از عرق جبین تو صبح بهار دل
یاد قدت نهال لب جویبار دل
هر دل که بیشمار نباشد در آن غمت
در پیش عاشقان نبود در شمار دل
فارغ شدم بفکر تو از فکر روزگار
غیر از غم تو نیست کسی غمگسار دل
چشمم ز رشک، تشنه به خون دلم شده است
تا دیده است یاد ترا در کنار دل
هرگه که یاد بسمل تیغ تو کرده ام
از خود فشانده ام بتپیدن غبار دل
واعظ چنین ضعیف و، غمت این قدر گران
چون قامتش خمیده نگردد ز بار دل؟!
#واعظ_قزوینی
@ghaz2020
یاد قدت نهال لب جویبار دل
هر دل که بیشمار نباشد در آن غمت
در پیش عاشقان نبود در شمار دل
فارغ شدم بفکر تو از فکر روزگار
غیر از غم تو نیست کسی غمگسار دل
چشمم ز رشک، تشنه به خون دلم شده است
تا دیده است یاد ترا در کنار دل
هرگه که یاد بسمل تیغ تو کرده ام
از خود فشانده ام بتپیدن غبار دل
واعظ چنین ضعیف و، غمت این قدر گران
چون قامتش خمیده نگردد ز بار دل؟!
#واعظ_قزوینی
@ghaz2020
ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نفس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضه باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
#همام_تبریزی
- غزلیات
- شمارهٔ ۱۴۲
@ghaz2020
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نفس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضه باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
#همام_تبریزی
- غزلیات
- شمارهٔ ۱۴۲
@ghaz2020
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
#حافظ
@ghaz2020
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
#حافظ
@ghaz2020
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساسِ هستیِ من زان خراب آبادست
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فِسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۵
@ghaz2020
مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساسِ هستیِ من زان خراب آبادست
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فِسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۵
@ghaz2020
Forwarded from تبادل بکر
◈
رانندگی از " 0 تا 100 "
💘 @driving_school1
جملاتی که فهم و شعور را بالا میبرد
💘 @ashar_nab53
قانونجذب و ارتعاشاتثروت(پیشرفتانگیزشی)
💘 @ganunejazb
با کلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
💘 @family95
آیلتسسس رو 8 بگيريد با متد جدید (تضمینی)
💘 @ieltslearner
ذهن زیــبــا " خــودشــنــاســے "
💘 @SFREDAMHDARD4030
پیدیاف هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
💘 @ppdffff
هنر خوب زندگی کردن
💘 @RAVANBINESH
انگیزشی
💘 @angizeshiclub
زندگی مثبت
💘 @EbartTakede
کتابهای صوتی نایاب
💘 @ArchiveAudio
غزل " غزل " غزل " غزل " غزل "
💘 @ghaz2020
دانستنیهای علمیتخصصی پزشکی مزاجشناسی
💘 @infopezeshki
از جنس آگاهی و تفکر
💘 @kamitafacor
انگليسسی با تست زدن فول شو
💘 @lovely_englishh
کتاب کتاب کتاب کتاب
💘 @kettabiism
روزی یک بیت شعر بخوانی، بد نیست!
💘 @YekbeitY
دختری مثل کتابخانه
💘 @Girlandbook
ذهن زیبا موفقیتساز
💘 @Zehn_ziiiba
کافهشاپ تخصصی روانشناسان
💘 @Cafaravanshenasan
مرجع فیلمهای انگیزشی
💘 @FilmAangizeshi
آموزش تخصصی خوشنویسی با خودکار
💘 @azad_sma
من دوستداشتنی
💘 @MANdostdasht
"تکنیکهای دفع انرژی منفی"
💘 @feng_shui_enerji
مهندسی عمران و محاسبات
💘 @sazehcal
موفقیت موفقیت موفقیت
💘 @moovafaghiiatt
دنیای رمان
💘 @donyaeromannn
شعر ناب و ڪوتاه
💘 @sher_moshaer
جملاتی که به شدت آرووومت میکنه
💘 @Mojezeyekhodshenasi
کانال قانون جذب
💘 @Ghanoonejaozb
جذب افراد موفق
💘 @jooolosten_ir
کانال دکتر علیرضا آزمندیان
💘 @azmandiiy
چگونه دیگران را شیفته خود کنیم
💘 @ghodrratedaron
انگیزشیترین کانال تلگرام
💘 @moovafaghiatvideo
«ثروت_ثروت_ثروت»
💘 @Serrvatmandan
سرای پایاننامه، مقاله و پرسشنامه
💘 @Arshevkhaneh
《 اشعار ناب و ماندگار 》
💘 @Oshaagh_sher
معجزهی پول
💘 @pollsaazi
زندگی رویایی
💘 @zendegiyeroyayi
قدرت ذهن
💘 @ghodratezehneservtmand
پکیج سهگانه ویژهی کنکور روانشناسی
💘 @Thesuccesstriangle
شعر و حکایت و موسیقی
💘 @navayearam_z_y
افکـار زنـده _ تمرین مثبتاندیشی
💘 @Afkarezendeh
این آهنگای بیکلامو حتماً گوش کن!
💘 @InstruSongs
روانشناسی خودآگاهی خودشناسی
💘 @advice_psychologist
خورشید آرزوها
💘 @arezo_ez
عرشیان شو
💘 @arrshiiyanfar
راز قانون جذب
💘 @jaaozb
مسیر موفقییت
💘 @zenndgii
معجزهی عشق
💘 @mojezeyeelahii
خودت را ببین، خودت را بشناس
💘 @mahfelekhodshenasi
پله پله تا اوج موفقیت انگیزشی
💘 @ganunejazb_raz
گردشگری طبیعت
💘 @Jahangram
از فرش تا عرش
💘 @moovafaaghiat
مدیریت و دیجیتال مارکتینگ
💘 @drebusiness
حضرتِ شعر...!
💘 @SHaBaNeHaYe_Bi_To
قانون جذب با کوین ترودو
💘 @Keviintorodo
شاد و مثبت باش معجزه میشه
💘 @enrjyemosbt
جزوه، کتاب، مقاله، فایل درخواستی
💘 @Archiveketabkhan
عبارات تاکیدی
💘 @ebraatttttakidi
موفقیت خودشناسی
💘 @movafagiiatzehn
دانشنامهی متافیزیکی
💘 @IImetaphysicII
سخنان ماندگار الهے قمشهای
💘 @ostad_ghomshei
قانون جذب کائنات (راز)
💘 @jazbomoragheb
مراقبه و مدیتیشن رایگان
💘 @moragabh
خدا خدا خدا خدا
💘 @niiroye_bartar
جادوی انگلیسی
💘 @Translation100
روانشناسی کودک و خانواده
💘 @cafepsychology
چگونه دیگران را شیفتهی خود کنیم.
💘 @MOJZH_AGAHI
بهترین اشعار ناب
💘 @seda_tanha
از حال بد به حال خوب
💘 @halekhobhalebad
کتابخانهی صوتی نایاب
💘 @audiiobo0ok
یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
💘 @ketaboozendegi
تخصصی علوم تربیتی و روانشناسی
💘 @rraavvaann
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
💘 @Drelahigomsheii
گلچین موسیقی سنتی ایرانی
💘 @sonati4444telegram
تاناتوس
💘 @Clinicalpsychology2017
چگونه از کائنات درخواست کنیم؟
💘 @moovafaghiiat
حفظ رايگان لغات 504 واژه با فيلم
💘 @codinghaye504
کلیپ انگیزشی
💘 @kiiliippppAangizeshii
روانشناسیکودک و مشاورهخانواده دکتر انوشه
💘 @dranushe
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
💘 @AShaarMandgar
90 روزه انگلیسسی حرف بزن
💘 @basicenglishlearner
سیاه قلم
💘 @gallery_af
نحوهی نگهداری از گل و گیاهان آپارتمانی
💘 @cactus_education
جملات تکاندهندهی هشـت ریشتـری
💘 @matn_nab20
🔸
رانندگی از " 0 تا 100 "
💘 @driving_school1
جملاتی که فهم و شعور را بالا میبرد
💘 @ashar_nab53
قانونجذب و ارتعاشاتثروت(پیشرفتانگیزشی)
💘 @ganunejazb
با کلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
💘 @family95
آیلتسسس رو 8 بگيريد با متد جدید (تضمینی)
💘 @ieltslearner
ذهن زیــبــا " خــودشــنــاســے "
💘 @SFREDAMHDARD4030
پیدیاف هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
💘 @ppdffff
هنر خوب زندگی کردن
💘 @RAVANBINESH
انگیزشی
💘 @angizeshiclub
زندگی مثبت
💘 @EbartTakede
کتابهای صوتی نایاب
💘 @ArchiveAudio
غزل " غزل " غزل " غزل " غزل "
💘 @ghaz2020
دانستنیهای علمیتخصصی پزشکی مزاجشناسی
💘 @infopezeshki
از جنس آگاهی و تفکر
💘 @kamitafacor
انگليسسی با تست زدن فول شو
💘 @lovely_englishh
کتاب کتاب کتاب کتاب
💘 @kettabiism
روزی یک بیت شعر بخوانی، بد نیست!
💘 @YekbeitY
دختری مثل کتابخانه
💘 @Girlandbook
ذهن زیبا موفقیتساز
💘 @Zehn_ziiiba
کافهشاپ تخصصی روانشناسان
💘 @Cafaravanshenasan
مرجع فیلمهای انگیزشی
💘 @FilmAangizeshi
آموزش تخصصی خوشنویسی با خودکار
💘 @azad_sma
من دوستداشتنی
💘 @MANdostdasht
"تکنیکهای دفع انرژی منفی"
💘 @feng_shui_enerji
مهندسی عمران و محاسبات
💘 @sazehcal
موفقیت موفقیت موفقیت
💘 @moovafaghiiatt
دنیای رمان
💘 @donyaeromannn
شعر ناب و ڪوتاه
💘 @sher_moshaer
جملاتی که به شدت آرووومت میکنه
💘 @Mojezeyekhodshenasi
کانال قانون جذب
💘 @Ghanoonejaozb
جذب افراد موفق
💘 @jooolosten_ir
کانال دکتر علیرضا آزمندیان
💘 @azmandiiy
چگونه دیگران را شیفته خود کنیم
💘 @ghodrratedaron
انگیزشیترین کانال تلگرام
💘 @moovafaghiatvideo
«ثروت_ثروت_ثروت»
💘 @Serrvatmandan
سرای پایاننامه، مقاله و پرسشنامه
💘 @Arshevkhaneh
《 اشعار ناب و ماندگار 》
💘 @Oshaagh_sher
معجزهی پول
💘 @pollsaazi
زندگی رویایی
💘 @zendegiyeroyayi
قدرت ذهن
💘 @ghodratezehneservtmand
پکیج سهگانه ویژهی کنکور روانشناسی
💘 @Thesuccesstriangle
شعر و حکایت و موسیقی
💘 @navayearam_z_y
افکـار زنـده _ تمرین مثبتاندیشی
💘 @Afkarezendeh
این آهنگای بیکلامو حتماً گوش کن!
💘 @InstruSongs
روانشناسی خودآگاهی خودشناسی
💘 @advice_psychologist
خورشید آرزوها
💘 @arezo_ez
عرشیان شو
💘 @arrshiiyanfar
راز قانون جذب
💘 @jaaozb
مسیر موفقییت
💘 @zenndgii
معجزهی عشق
💘 @mojezeyeelahii
خودت را ببین، خودت را بشناس
💘 @mahfelekhodshenasi
پله پله تا اوج موفقیت انگیزشی
💘 @ganunejazb_raz
گردشگری طبیعت
💘 @Jahangram
از فرش تا عرش
💘 @moovafaaghiat
مدیریت و دیجیتال مارکتینگ
💘 @drebusiness
حضرتِ شعر...!
💘 @SHaBaNeHaYe_Bi_To
قانون جذب با کوین ترودو
💘 @Keviintorodo
شاد و مثبت باش معجزه میشه
💘 @enrjyemosbt
جزوه، کتاب، مقاله، فایل درخواستی
💘 @Archiveketabkhan
عبارات تاکیدی
💘 @ebraatttttakidi
موفقیت خودشناسی
💘 @movafagiiatzehn
دانشنامهی متافیزیکی
💘 @IImetaphysicII
سخنان ماندگار الهے قمشهای
💘 @ostad_ghomshei
قانون جذب کائنات (راز)
💘 @jazbomoragheb
مراقبه و مدیتیشن رایگان
💘 @moragabh
خدا خدا خدا خدا
💘 @niiroye_bartar
جادوی انگلیسی
💘 @Translation100
روانشناسی کودک و خانواده
💘 @cafepsychology
چگونه دیگران را شیفتهی خود کنیم.
💘 @MOJZH_AGAHI
بهترین اشعار ناب
💘 @seda_tanha
از حال بد به حال خوب
💘 @halekhobhalebad
کتابخانهی صوتی نایاب
💘 @audiiobo0ok
یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
💘 @ketaboozendegi
تخصصی علوم تربیتی و روانشناسی
💘 @rraavvaann
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
💘 @Drelahigomsheii
گلچین موسیقی سنتی ایرانی
💘 @sonati4444telegram
تاناتوس
💘 @Clinicalpsychology2017
چگونه از کائنات درخواست کنیم؟
💘 @moovafaghiiat
حفظ رايگان لغات 504 واژه با فيلم
💘 @codinghaye504
کلیپ انگیزشی
💘 @kiiliippppAangizeshii
روانشناسیکودک و مشاورهخانواده دکتر انوشه
💘 @dranushe
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
💘 @AShaarMandgar
90 روزه انگلیسسی حرف بزن
💘 @basicenglishlearner
سیاه قلم
💘 @gallery_af
نحوهی نگهداری از گل و گیاهان آپارتمانی
💘 @cactus_education
جملات تکاندهندهی هشـت ریشتـری
💘 @matn_nab20
🔸