📰هر سفرنامهای از نقطهای که از همه حیرتبرانگیزتر است، آغاز میشود. برای یکی از «حمامهای لندن که نباید خیس و با حنا رنگی میشدند»، دیگری «راهآهن اسبی، که سوار را به هرجهتی که بخواهد میبرد»، یا خیابان سنگفرششده دلباز، یا شاید هم فرودگاهی به بزرگی یک شهر! برای من وهله مهم سفر، ترک زادگاه بود. اینکه چرا سکونی اینچنین طولانی را بر خود تحمیل کردهام؟ من همه دوران زندگیام را در شرق ایران زیستهام. و البته همواره از اینکه در شرق جفرافیایی که «شرق» نامیده میشود، در شهر تاریخی توس، با رنگهای آبی فیروزهای و زرد کویری خاصش، خرسند بودم. شاید تداعیکننده ترکیبی شبیه یا زنگی زنگ یا رومی روم بوده، اما هرچه هست تمام دوران تحصیل از دبستان تا دکتری را در این منطقه جفرافیایی زیستهام. حالا که قصد سفرکردهام، آمدهام به غربیترین نقطه «غرب»، ونکوور کانادا، جایی نزدیکی مرز آمریکا! تکثر بسیار زیاد این ایالت کانادا و نزدیکی آن به سیاتل، این اجازه را به من میدهد که بتوانم مقایسههایم را در چشماندازی گستردهتر ببینم، که همین خود موضوع این نوشتار است...
🔖متن کامل:1800 کلمه
⏰زمان مطالعه:9 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل:1800 کلمه
⏰زمان مطالعه:9 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 سرمقاله شماره پانزدهم سیاستنامه
📚 احیای ایران
📥 حامد زارع
🖇 ایران کنونی به مثابه کانون فلات ایران در یکی از حساسترین دورههای تاریخی خود به سر میبرد. از حضور نظامی ایالات متحده در اطراف کشور گرفته تا سرکشیهای همسایههای تازه به دوران رسیده شرایطی را پیش آورده که لزوم توجه هر چه بیشتر به وحدت ملی را یادآور شده است. وحدت ملی در هر دورهای پیرامون مفاهیمی شکل گرفته و سپس نصوص مربوط به خود را سامان داده است. از دوران باستان تا شاهنشاهی ساسانیان، وحدت ملی ایران حول مفردات معطوف به فر شاهی و دیانت زرتشتی شکل گرفته است.
🖇 با هجوم اعراب و گذار از دو قرن سکوت، در دوران سلطنت غزنویان و سلجوقیان بازگشتی به اندرزنامههای ایرانی شکل گرفت و مضامین کهن وحدت ملی ایران در اشعار فردوسی بازتاب یافت و در کشورداری خواجه نظاماالملک رخنه کرد. نگارش سیاستنامه توسط خواجه و عطف توجه دوباره به مفهوم عدالت یکی از مهمترین مقاطع تاریخ فکری ایرانزمین به شمار میرود که زمینهساز تداوم فرهنگ و خرد سیاسی ایران در دوره اسلامی تاریخش شد.
🖇 با ظهور شاه اسماعیل و شکلگیری شاهنشاهی صفویان و قدرتنمایی شاهعباس صفوی، وحدت ملی ایران حول محور تشیع شکلی تازه به خود گرفت و در متون فقهای ایرانی و لبنانی نصوص تازهای یافت. در پایان دوران قاجاریه نیز بازگشت دوبارهای به مفهوم عدالت ذیل جنبش مشروطهخواهی پیدا شد و با مطمحنظر قرار گرفتن تجربه مغربزمین، لزوم تاسیس نهادهای دوره جدید مورد تاکید ایرانیان قرار گرفت و لاجرم اندیشه غربی نیز تبدیل به یکی از نصوصی شد که نظام مشروطیت مهمترین و برجستهترین مصداق آن شد. آرمانهای مشروطه در صد سال اخیر همواره به مثابه یکی از عوامل پیدایش وحدت ملی مورد تبیین و بررسی اندیشمندان قرار گرفته است.
🖇 در مقطع کنونی لزوم حفظ و حراست از نصوص ایرانی، شیعی و غربی که پایه و مایه تاریخ جدید ایران را تشکیل داده است بیش از همیشه ضروری است. اگر با تشبث به وحدت ملی توانستهایم از گذرگاههایی نظیر جنگ تحمیلی و همچنین بحران هستهای عبور کنیم، با همین وحدت نیز میتوانیم در حفظ یکپارچگی کشور و تمامیت ارضی آن کوشا باشیم.
🖇 واکنش شهروندان ایرانی به شعرخوانی رجب طیب اردوغان در رژه نظامی باکو به خوبی نشان دهنده حضور این وحدت ملی در وجدان عمومی ایرانیان و تبلور روحیه ملی آنان در دفاع از کیان ایران است. تعرض لسانی اردوغان نه تنها مایه عقبنشینی و سرخوردگی نشد، بلکه پایهای برای احیای ایران در افکار عمومی نیز شد.
🖇 احیای ایران به عنوان ستونی که اقوام گوناگون را زیر یک سقف نگاه داشته است، مهمترین و فوریترین امر سیاسی به شمار میرود و لازمه این امر سیاسی نیز تقویت وحدت ملی است. وحدتی که بر پایه اندیشه ایرانی، مذهب شیعی و تجدد غربی شکل گرفته، دوام یافته و ساختار پیدا کرده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 احیای ایران
📥 حامد زارع
🖇 ایران کنونی به مثابه کانون فلات ایران در یکی از حساسترین دورههای تاریخی خود به سر میبرد. از حضور نظامی ایالات متحده در اطراف کشور گرفته تا سرکشیهای همسایههای تازه به دوران رسیده شرایطی را پیش آورده که لزوم توجه هر چه بیشتر به وحدت ملی را یادآور شده است. وحدت ملی در هر دورهای پیرامون مفاهیمی شکل گرفته و سپس نصوص مربوط به خود را سامان داده است. از دوران باستان تا شاهنشاهی ساسانیان، وحدت ملی ایران حول مفردات معطوف به فر شاهی و دیانت زرتشتی شکل گرفته است.
🖇 با هجوم اعراب و گذار از دو قرن سکوت، در دوران سلطنت غزنویان و سلجوقیان بازگشتی به اندرزنامههای ایرانی شکل گرفت و مضامین کهن وحدت ملی ایران در اشعار فردوسی بازتاب یافت و در کشورداری خواجه نظاماالملک رخنه کرد. نگارش سیاستنامه توسط خواجه و عطف توجه دوباره به مفهوم عدالت یکی از مهمترین مقاطع تاریخ فکری ایرانزمین به شمار میرود که زمینهساز تداوم فرهنگ و خرد سیاسی ایران در دوره اسلامی تاریخش شد.
🖇 با ظهور شاه اسماعیل و شکلگیری شاهنشاهی صفویان و قدرتنمایی شاهعباس صفوی، وحدت ملی ایران حول محور تشیع شکلی تازه به خود گرفت و در متون فقهای ایرانی و لبنانی نصوص تازهای یافت. در پایان دوران قاجاریه نیز بازگشت دوبارهای به مفهوم عدالت ذیل جنبش مشروطهخواهی پیدا شد و با مطمحنظر قرار گرفتن تجربه مغربزمین، لزوم تاسیس نهادهای دوره جدید مورد تاکید ایرانیان قرار گرفت و لاجرم اندیشه غربی نیز تبدیل به یکی از نصوصی شد که نظام مشروطیت مهمترین و برجستهترین مصداق آن شد. آرمانهای مشروطه در صد سال اخیر همواره به مثابه یکی از عوامل پیدایش وحدت ملی مورد تبیین و بررسی اندیشمندان قرار گرفته است.
🖇 در مقطع کنونی لزوم حفظ و حراست از نصوص ایرانی، شیعی و غربی که پایه و مایه تاریخ جدید ایران را تشکیل داده است بیش از همیشه ضروری است. اگر با تشبث به وحدت ملی توانستهایم از گذرگاههایی نظیر جنگ تحمیلی و همچنین بحران هستهای عبور کنیم، با همین وحدت نیز میتوانیم در حفظ یکپارچگی کشور و تمامیت ارضی آن کوشا باشیم.
🖇 واکنش شهروندان ایرانی به شعرخوانی رجب طیب اردوغان در رژه نظامی باکو به خوبی نشان دهنده حضور این وحدت ملی در وجدان عمومی ایرانیان و تبلور روحیه ملی آنان در دفاع از کیان ایران است. تعرض لسانی اردوغان نه تنها مایه عقبنشینی و سرخوردگی نشد، بلکه پایهای برای احیای ایران در افکار عمومی نیز شد.
🖇 احیای ایران به عنوان ستونی که اقوام گوناگون را زیر یک سقف نگاه داشته است، مهمترین و فوریترین امر سیاسی به شمار میرود و لازمه این امر سیاسی نیز تقویت وحدت ملی است. وحدتی که بر پایه اندیشه ایرانی، مذهب شیعی و تجدد غربی شکل گرفته، دوام یافته و ساختار پیدا کرده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰جناب فراستخواه که علم دینی را «شبهعلم» و «غیراخلاقی» میدانند تعابیری از قبیلِ «مخدوشکنندهی میراث مشترک انسانی و فرایند علمآموزی» و «دشوارکنندهی راه تفکر انتقادی و اصیل در علوم انسانی و اجتماعی» را دربارهی آن به کار برده بودند و گفته بودند که «وقتی آقای گلشنی کتاب علم دینی و علم سکولار را مینویسند، همهی این نقدهایی که عرض کردم بر کار ایشان وارد است»، در جوابیهی اخیرشان نوشتهاند که «دیدگاه و فعالیت امثال دکتر گلشنی و حتی گروهها و مراکز قائل به علم دینی نه تنها مانعی برای علمورزی و دانشگاه نیست بلکه بخشی از رنگینکمان تنوع و تکثر در ساحت اندیشه و علمورزی است»، و در حالی که من در جوابیهام نوشته بودم که «لازم میدانم از ایشان بپرسم که کدامیک از اقداماتِ انجامشده در کشور طی دهههای اخیر با استناد به دیدگاه اینجانب دربارهی علم دینی بوده است؟ و ایشان به طور مشخص توضیح دهند که سهم من از آن بودجههای میلیاردی چه بوده است؟»، با سکوتِ ایشان مواجه میشویم. به نظرم وضعیت بسیار گویاست و نیازی به توضیح اضافی نمیبینم.
🔖متن کامل: 4600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 23 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 4600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 23 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊در باب کتاب دانشمند و سیاستمدار ماکس وبر
📚ایستاده در مرز فلسفه و جامعهشناسی
📥احمد نقیبزاده
🖇کتابی که از آن سخن می گوییم حاصل دو سخنرانی است,در حقیقت ماکس وبر در حال بیان این اصل است که دو متودولوژی خاص در میان این دو حرفه وجود دارد,دانشمند تحقیق می کند و بیان می سازد,حال شاید در همان زمانه به کار نیاید.اما سیاست دارای هدف و جهتی است و در اروپا نیز دارند نام علم را از سیاست می گیرند و نام آن را دانش سیاسی می گذارند حتی رشته ای که خود من در دکتری آن تحصیل کرده ام مطالعات سیاسی است,اروپاییان ایمان دارند در سیاست عملی هیچ علمی نیست,و تنها هدف و مدیریت و اخذ آن خواسته اهمیت دارد.حالا خود سیاست می تواند موضوع مطالعه خود دانشمند نیز باشد,اما سیاستمدار هم می تواند از دانش زایده شده از تفکرات اندیشمندان بهره ببرد,اما باز با تمامی این تفاسیر ماکس وبر معتقد است که بایست این دو حرفه خارج از هم شناخت شوند.
🖇 ماکس وبر می دانست که دو حرفه دانشمند و سیاستمدار الزاماتشان از یکدیگر مستثنا است,اما روابط انان را با یکدیگر ترسیم می سازد و بیان می کند که یک سیاستمدار چگونه می تواند از داده های علمی در جهت پیشبرد اهدافش بهره ببرد,اما بایستی اشاره کرد سیاستمدار از بی طرفی که دانشمند از آن بهره برده,فقیر است و دیدگاهش به اموری است که دانشمند از انان چشم پوشی می کند تا بتواند تحقیقی خارج از دایره جناح زدگی تدوین سازد.
🖇ماکس وبر بر خلاف ساختارگرایان سوژه را همچون خواسته مکتب آلمان,نمی پوشاند و ان را حذف نمی کند,اما اشاره می سازد که شرایط ویژه ای نیز زاینده کنش های متفاوتی است,مثلا ممکن است اقای فلانی در موقعیتی واکنش متفاوتی از خود بروز دهد و در همان حال اقای فلانی نیز در همان جایگاه,واکنش متباینی نمایان سازد.این اندیشه بیشتر تحت تاثیر ادموند هوسرل بوده است,البته آن بخش خارج شده اش از اگزیستانسیالیسم سارتی, فلسفه هایدگر و اتنومتدولوژی امریکایی,اما همه این دیدگاه ها,در این قول به یگانگی میرسند که کنشگر در تصمیم گیری ها و جهت گیری ها تاثیر دارد,هرچند از زمانه هم بر انان نفوذ دارد,در اصل چنین است که چرخ تاریخ حرکت می کند.
🖇روش ماکس وبر به هرمنوتیک تعبیر نمی شود و بیشتر تفهمی است,اما از جمله افرادی است که به جامعه شناسی تاریخی اعتقاد دارد و بیان می کند هر جامعه ای را باید نسبت به تاریخ به خصوص خود بررسی ساخت و ان را نمی توان بدون اتفاقاتی که پشت سر گذاشته تعبیر کرد اما به هرمنوتیک تام وارد نمی شود,زیرا این مسئله مربوط به فلسفه است, و ماکس وبر همچنان بر حکم جامعه شناس بودن خویش پافشاری می کند.او سماجت می ورزد که روش پیش گرفته اش تفهمی است و کنشگر باید در شرایط تاریخی بازسازی شود و اگر قرار است یک پدیده تاریخی مورد بررسی قرار گیرد باید با تکیه بر کنشگر باشد تا از این طریق نمایان گردد برای چه شخصی چنینی عملی را انجام داده است.
🖇من گمان می کنم,وبر هم در حقیقت یک جامعه شناس عقل گرا می باشد و از این جهت با کسی که در برابر عقلانیت می ایستد,طبعا جبهه می گیرد و به مخالفت می ورزد,اما نباید این نکته را از یاد برد که وقتی رهبری سیاسی به وجود می اید,به شدت از انانی که تنها حسابگری عقلایی می کنند و به شیوه بوروکراتیک متکی می شوند ابراز نگرانی می کند,و باور دارد که بایست سیاستمدار برای پیشبرد اهدافش باید در احساسات مردم نفوذ کند و برای عوام و خواص علاقه ای نسبت به خویش به وجود اورد.
🖇وبر از نظر مکتب تاریخی که به آن اعتقاد دارد,مخالف با مکتب هامبورگ که تاثیر گرفته از اندیشه های رانکه بوده,می باشد.این افراد در قرن نوزدهم در زمانی می زیستند که در اندیشه رونشگری غرق بوده است و همه ی انان به دترمینیسم معتقد بوده و گمان می کردند می توان از دل تاریخ برای آینده راهی را پیدا کرد,اما مکتب المان به واقع مخالف با این امر بود و اصرار می ورزید تاریخ را کنش های ما می سازد,یعنی اعتقادی به بازیگران و استراتژی هایی که به رفع نیاز ها دامن می زند و برای ایندگان عمل خواهد کرد,پس نمی شود پایان تاریخ را اینچنین حدس زد,این مکتب تاریخی در قرن بیستم بر جبرگرایی برتری یافت ولی ضمن اینکه ما داریم تاریخ را به جلو می بریم,باید این را بدانیم که وبر تحت تاثیر این مکتب بوده است و برروی تحلیل های سیاسیش تا حدودی تاثیر گذار بود و آینده ملتی را با توجه به دیدگاهش غیرقابل پیشبینی می دانسته است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚ایستاده در مرز فلسفه و جامعهشناسی
📥احمد نقیبزاده
🖇کتابی که از آن سخن می گوییم حاصل دو سخنرانی است,در حقیقت ماکس وبر در حال بیان این اصل است که دو متودولوژی خاص در میان این دو حرفه وجود دارد,دانشمند تحقیق می کند و بیان می سازد,حال شاید در همان زمانه به کار نیاید.اما سیاست دارای هدف و جهتی است و در اروپا نیز دارند نام علم را از سیاست می گیرند و نام آن را دانش سیاسی می گذارند حتی رشته ای که خود من در دکتری آن تحصیل کرده ام مطالعات سیاسی است,اروپاییان ایمان دارند در سیاست عملی هیچ علمی نیست,و تنها هدف و مدیریت و اخذ آن خواسته اهمیت دارد.حالا خود سیاست می تواند موضوع مطالعه خود دانشمند نیز باشد,اما سیاستمدار هم می تواند از دانش زایده شده از تفکرات اندیشمندان بهره ببرد,اما باز با تمامی این تفاسیر ماکس وبر معتقد است که بایست این دو حرفه خارج از هم شناخت شوند.
🖇 ماکس وبر می دانست که دو حرفه دانشمند و سیاستمدار الزاماتشان از یکدیگر مستثنا است,اما روابط انان را با یکدیگر ترسیم می سازد و بیان می کند که یک سیاستمدار چگونه می تواند از داده های علمی در جهت پیشبرد اهدافش بهره ببرد,اما بایستی اشاره کرد سیاستمدار از بی طرفی که دانشمند از آن بهره برده,فقیر است و دیدگاهش به اموری است که دانشمند از انان چشم پوشی می کند تا بتواند تحقیقی خارج از دایره جناح زدگی تدوین سازد.
🖇ماکس وبر بر خلاف ساختارگرایان سوژه را همچون خواسته مکتب آلمان,نمی پوشاند و ان را حذف نمی کند,اما اشاره می سازد که شرایط ویژه ای نیز زاینده کنش های متفاوتی است,مثلا ممکن است اقای فلانی در موقعیتی واکنش متفاوتی از خود بروز دهد و در همان حال اقای فلانی نیز در همان جایگاه,واکنش متباینی نمایان سازد.این اندیشه بیشتر تحت تاثیر ادموند هوسرل بوده است,البته آن بخش خارج شده اش از اگزیستانسیالیسم سارتی, فلسفه هایدگر و اتنومتدولوژی امریکایی,اما همه این دیدگاه ها,در این قول به یگانگی میرسند که کنشگر در تصمیم گیری ها و جهت گیری ها تاثیر دارد,هرچند از زمانه هم بر انان نفوذ دارد,در اصل چنین است که چرخ تاریخ حرکت می کند.
🖇روش ماکس وبر به هرمنوتیک تعبیر نمی شود و بیشتر تفهمی است,اما از جمله افرادی است که به جامعه شناسی تاریخی اعتقاد دارد و بیان می کند هر جامعه ای را باید نسبت به تاریخ به خصوص خود بررسی ساخت و ان را نمی توان بدون اتفاقاتی که پشت سر گذاشته تعبیر کرد اما به هرمنوتیک تام وارد نمی شود,زیرا این مسئله مربوط به فلسفه است, و ماکس وبر همچنان بر حکم جامعه شناس بودن خویش پافشاری می کند.او سماجت می ورزد که روش پیش گرفته اش تفهمی است و کنشگر باید در شرایط تاریخی بازسازی شود و اگر قرار است یک پدیده تاریخی مورد بررسی قرار گیرد باید با تکیه بر کنشگر باشد تا از این طریق نمایان گردد برای چه شخصی چنینی عملی را انجام داده است.
🖇من گمان می کنم,وبر هم در حقیقت یک جامعه شناس عقل گرا می باشد و از این جهت با کسی که در برابر عقلانیت می ایستد,طبعا جبهه می گیرد و به مخالفت می ورزد,اما نباید این نکته را از یاد برد که وقتی رهبری سیاسی به وجود می اید,به شدت از انانی که تنها حسابگری عقلایی می کنند و به شیوه بوروکراتیک متکی می شوند ابراز نگرانی می کند,و باور دارد که بایست سیاستمدار برای پیشبرد اهدافش باید در احساسات مردم نفوذ کند و برای عوام و خواص علاقه ای نسبت به خویش به وجود اورد.
🖇وبر از نظر مکتب تاریخی که به آن اعتقاد دارد,مخالف با مکتب هامبورگ که تاثیر گرفته از اندیشه های رانکه بوده,می باشد.این افراد در قرن نوزدهم در زمانی می زیستند که در اندیشه رونشگری غرق بوده است و همه ی انان به دترمینیسم معتقد بوده و گمان می کردند می توان از دل تاریخ برای آینده راهی را پیدا کرد,اما مکتب المان به واقع مخالف با این امر بود و اصرار می ورزید تاریخ را کنش های ما می سازد,یعنی اعتقادی به بازیگران و استراتژی هایی که به رفع نیاز ها دامن می زند و برای ایندگان عمل خواهد کرد,پس نمی شود پایان تاریخ را اینچنین حدس زد,این مکتب تاریخی در قرن بیستم بر جبرگرایی برتری یافت ولی ضمن اینکه ما داریم تاریخ را به جلو می بریم,باید این را بدانیم که وبر تحت تاثیر این مکتب بوده است و برروی تحلیل های سیاسیش تا حدودی تاثیر گذار بود و آینده ملتی را با توجه به دیدگاهش غیرقابل پیشبینی می دانسته است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰زبان نقش محوری برای جذب و ادغام مهاجران و راهی برای یافتن شغل مناسب است. پیدا کردن شغل در برلین و دیگر شهرهای آلمان بدون دانش زبان آلمانی بهسادگی امکانپذیر نیست. زبان همچنین نقشی اساسی در انتقال فرهنگ و ارزشهای این جامعه دارد؛ متون دانش زبان آلمانی تصویری از آلمان و غرب به مخاطب انتقال میدهد که سرمایههای اجتماعی کشورهای کمترتوسعهیافته یا توسعهنیافته را به خود جذب میکند. با این تصاویر، رؤیاهایی برای آنان میسازند که با واقعیت فاصله زیادی دارد. کتابهای آموزشی زبان آلمانی و حتی فرانسوی آکنده از تصاویر و معنایی است که منعکسکننده دیدگاههای جهان برتر است. زبان تا کجا میتواند حامل ارزشهای غربی باشد و از سنن و فرهنگ آلمان محافظت کند؟ بااینحال، زندگی پرتحرک و هشت ساعت کار مداوم و همچنین زندگی در آپارتمانهای کمتر از شصت یا پنجاه متر با حداقل امکانات و اجارههای بسیار بالا، زندگی برای مهاجران و ایرانیان تازهوارد را سختتر از قبل میکند...
🔖متن کامل:3400 کلمه
⏰زمان مطالعه:17 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل:3400 کلمه
⏰زمان مطالعه:17 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊تاملاتی درباره علوم انسانی و مهندسی اجتماعی
📚 الزامات جهان توسعهنیافته
📥 رضا داوری اردکانی
🖇توسعهنیافتگی با ناتوانی از درک شرایط و امکانهای تاریخی ملازمت دارد. اینست که در کشورهای توسعهنیافته معمولاً برنامههای کارساز توسعه تدوین و اجرا نمیشود و اگر در جایی راهی به توسعه باز شود شاید نتیجه پدید آمدن خواستی و خردی در درون جامعه و عزمی در سیاست و حکومت برای تغییر و اصلاح باشد. کره جنوبی و بعضی کشورهای دیگر شرق آسیا که با عزم سیاسی برای توسعه، راهی را گشودند و پیمودند مسلماً در پیمودن راهشان از نظر طراحان و دانشمندان سود بردند اما در کشورهای توسعه نیافته معمولاً متصدیان امور در موارد بسیار زمان را با آزمایش و خطا می گذرانند. اینجا مهم عزم توسعه است. این عزم، مطالعات دانشمندان و توانایی حکومت و مردمان را بکار میگیرد.
🖇عزم سیاسی هم یک امر اتفاقی و متعلق به اشخاص خاص و بدون زمینه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی نیست. یعنی تا آمادگی در جامعه برای ورود در راه به وجود نیاید، سیاستمدارانی هم که عزم اصلاح و توسعه دارند، راه به قدرت سیاسی پیدا نمیکنند یا اگر پیدا کردند دوران قدرتشان دیر نمی پاید و راهشان ادامه نمی یابد. جامعهای که توسعه نمیخواهد، به شرایط توسعه هم کاری ندارد. سیاستش هم سیاست توسعه نیست و شاید به جای توجه به توسعه برای اجرا و تحقق رویاهایی که به توسعه نمی رسد بکوشد. چنین جامعه و سیاستی با دشواری های بزرگ مواجه می شود و سودای مهندسی اجتماعی هم گره آن را نمی گشاید.
🖇البته طرح های مهندسان، طرح های دلخواه شخصی نیست اما مهندسی اجتماعی گاهی بر این فرض یا اصل قرار دارد که سیاستمداران میتوانند هر طور که لازم و مناسب بدانند در جامعه و روابط و مناسبات مردم تصرف کنند و ارزش ها و رسوم مطلوب خود را تحقق بخشند. می بینیم که مهندسی اجتماعی وجوه و درجات متفاوت دارد که از انقلاب شروع میشود و به برنامههای جامع یا جزئی توسعه و بالاخره به توهم اعطای صورت دلخواه به جامعه میرسد. انقلاب شرایطی دارد که تابع تصمیم های شخصی و گروهی نیست و وقتی اتفاق میافتد غالباً در مسیری که اهل انقلاب انتظار آن را دارند، سیر نمیکند.
🖇هیچیک از انقلابهایی که در دو سه قرن اخیر اتفاق افتاده به مقاصدی که عنوان می کردند نرسیده و عجیب اینکه گاهی انقلاب درست در راهی افتاده و بجایی رسیده است که در ابتدا آن را راه و مقصد ظلم و فساد می دانسته و نفی میکرده است. به مهندسی اجتماعی بازگردیم این مهندسی سودای ساختن پیکرهای است که اجزاء و اعضایش باهم تناسب ندارند و در جای خود نیستند و در آن پروای چه میتوان و چه نمیتوان کرد وجود ندارد به این جهت در آن به علوم اجتماعی هم اعتنا نمی شود. حزب بلشویک به هیچ یک از علوم اجتماعی جز علم زبان مجال نداد و علم زبان و نقد ادبی را هم از آن جهت آزاد گذاشت که در آن خطری برای انقلاب نمی دید و نمیدانست که زبان و ادبیات اگر نه در کوتاه مدت، در زمانی نه چندان دور نظم تصنعی و سست بنیان را از هم می پاشاند. صورت های اخیر مهندسی اجتماعی را نیز با سیاست تعدیل و اصلاح اشتباه نباید کرد. سیاستمدار مدبر، درکی از جامعه و زندگی و آینده آن دارد و با این درک و بر اساس آشنایی با مردم و فرهنگ آنان و با رعایت امکانها و خواستههایشان تصمیم می گیرد. به این قبیل تصمیم ها نام مهندسی اجتماعی نباید داد.
🖇بعضی صاحبنظران که انقلاب و مهندسی کلی اجتماعی را نفی و رد کرده اند، امکان مهندسی جزئی را پذیرفته و حتی آن را ضروری دانسته اند. اگر مقصود این باشد که نواقص سازمان ها، قوانین و دستورالعمل ها را باید رفع کرد، در آن چون و چرا روا نیست. زیرا کار سیاست همین است، ولی چرا نام آن را مهندسی اجتماعی بگذاریم؟ مهندسی اجتماعی مکانیکی بودن جامعه و زندگی و سیاست را به ذهن متبادر می کند و صرفاً بر اساس تلقی مکانیکی که از جامعه پدید آمده است، توجیه می شود این تلقی چندان بی اساس و سست است که حتی بنیانگذاران پوزیتیویست جامعهشناسی هم آن را تبیین عالی با دانی تعبیر کرده و مردود دانسته اند ولی وقتی سیاست در همه جای جهان و مخصوصاً در وضع توسعهنیافتگی بی-بنیاد و مستعد منحل شدن در سوداها و بلهوسی ها و خودراییها می شود و نظام غالب مصرف بدشواری به سیاست اجازه دخالت میدهد، احتمال تبدیل سیاست به مهندسی اجتماعی کم نیست.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 الزامات جهان توسعهنیافته
📥 رضا داوری اردکانی
🖇توسعهنیافتگی با ناتوانی از درک شرایط و امکانهای تاریخی ملازمت دارد. اینست که در کشورهای توسعهنیافته معمولاً برنامههای کارساز توسعه تدوین و اجرا نمیشود و اگر در جایی راهی به توسعه باز شود شاید نتیجه پدید آمدن خواستی و خردی در درون جامعه و عزمی در سیاست و حکومت برای تغییر و اصلاح باشد. کره جنوبی و بعضی کشورهای دیگر شرق آسیا که با عزم سیاسی برای توسعه، راهی را گشودند و پیمودند مسلماً در پیمودن راهشان از نظر طراحان و دانشمندان سود بردند اما در کشورهای توسعه نیافته معمولاً متصدیان امور در موارد بسیار زمان را با آزمایش و خطا می گذرانند. اینجا مهم عزم توسعه است. این عزم، مطالعات دانشمندان و توانایی حکومت و مردمان را بکار میگیرد.
🖇عزم سیاسی هم یک امر اتفاقی و متعلق به اشخاص خاص و بدون زمینه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی نیست. یعنی تا آمادگی در جامعه برای ورود در راه به وجود نیاید، سیاستمدارانی هم که عزم اصلاح و توسعه دارند، راه به قدرت سیاسی پیدا نمیکنند یا اگر پیدا کردند دوران قدرتشان دیر نمی پاید و راهشان ادامه نمی یابد. جامعهای که توسعه نمیخواهد، به شرایط توسعه هم کاری ندارد. سیاستش هم سیاست توسعه نیست و شاید به جای توجه به توسعه برای اجرا و تحقق رویاهایی که به توسعه نمی رسد بکوشد. چنین جامعه و سیاستی با دشواری های بزرگ مواجه می شود و سودای مهندسی اجتماعی هم گره آن را نمی گشاید.
🖇البته طرح های مهندسان، طرح های دلخواه شخصی نیست اما مهندسی اجتماعی گاهی بر این فرض یا اصل قرار دارد که سیاستمداران میتوانند هر طور که لازم و مناسب بدانند در جامعه و روابط و مناسبات مردم تصرف کنند و ارزش ها و رسوم مطلوب خود را تحقق بخشند. می بینیم که مهندسی اجتماعی وجوه و درجات متفاوت دارد که از انقلاب شروع میشود و به برنامههای جامع یا جزئی توسعه و بالاخره به توهم اعطای صورت دلخواه به جامعه میرسد. انقلاب شرایطی دارد که تابع تصمیم های شخصی و گروهی نیست و وقتی اتفاق میافتد غالباً در مسیری که اهل انقلاب انتظار آن را دارند، سیر نمیکند.
🖇هیچیک از انقلابهایی که در دو سه قرن اخیر اتفاق افتاده به مقاصدی که عنوان می کردند نرسیده و عجیب اینکه گاهی انقلاب درست در راهی افتاده و بجایی رسیده است که در ابتدا آن را راه و مقصد ظلم و فساد می دانسته و نفی میکرده است. به مهندسی اجتماعی بازگردیم این مهندسی سودای ساختن پیکرهای است که اجزاء و اعضایش باهم تناسب ندارند و در جای خود نیستند و در آن پروای چه میتوان و چه نمیتوان کرد وجود ندارد به این جهت در آن به علوم اجتماعی هم اعتنا نمی شود. حزب بلشویک به هیچ یک از علوم اجتماعی جز علم زبان مجال نداد و علم زبان و نقد ادبی را هم از آن جهت آزاد گذاشت که در آن خطری برای انقلاب نمی دید و نمیدانست که زبان و ادبیات اگر نه در کوتاه مدت، در زمانی نه چندان دور نظم تصنعی و سست بنیان را از هم می پاشاند. صورت های اخیر مهندسی اجتماعی را نیز با سیاست تعدیل و اصلاح اشتباه نباید کرد. سیاستمدار مدبر، درکی از جامعه و زندگی و آینده آن دارد و با این درک و بر اساس آشنایی با مردم و فرهنگ آنان و با رعایت امکانها و خواستههایشان تصمیم می گیرد. به این قبیل تصمیم ها نام مهندسی اجتماعی نباید داد.
🖇بعضی صاحبنظران که انقلاب و مهندسی کلی اجتماعی را نفی و رد کرده اند، امکان مهندسی جزئی را پذیرفته و حتی آن را ضروری دانسته اند. اگر مقصود این باشد که نواقص سازمان ها، قوانین و دستورالعمل ها را باید رفع کرد، در آن چون و چرا روا نیست. زیرا کار سیاست همین است، ولی چرا نام آن را مهندسی اجتماعی بگذاریم؟ مهندسی اجتماعی مکانیکی بودن جامعه و زندگی و سیاست را به ذهن متبادر می کند و صرفاً بر اساس تلقی مکانیکی که از جامعه پدید آمده است، توجیه می شود این تلقی چندان بی اساس و سست است که حتی بنیانگذاران پوزیتیویست جامعهشناسی هم آن را تبیین عالی با دانی تعبیر کرده و مردود دانسته اند ولی وقتی سیاست در همه جای جهان و مخصوصاً در وضع توسعهنیافتگی بی-بنیاد و مستعد منحل شدن در سوداها و بلهوسی ها و خودراییها می شود و نظام غالب مصرف بدشواری به سیاست اجازه دخالت میدهد، احتمال تبدیل سیاست به مهندسی اجتماعی کم نیست.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
📔خلوت گزینان دانش نوین سیاست در ایران
همایش نکوداشت؛
سه نسل از مترجمان آثار علوم سیاسی
با گفتارهایی از:
#سید_محمدآل_مهدی
#زانیار_ابراهیمی
#افشین_جهاندیده
#علی_رضائی
#محمدابراهیم_فتاحی
#فریدون_مجلسی
#حمیرا_مشیرزاده
#رضا_نجف_زاده
#صالح_نجفی
#حسینعلی_نوذری
دبیر همایش:
#ابوالفضل_دلاوری
🗓 چهارشنبه 7 آذر 1403 ساعت 16/30
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢مجله سیاست نامه💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
همایش نکوداشت؛
سه نسل از مترجمان آثار علوم سیاسی
با گفتارهایی از:
#سید_محمدآل_مهدی
#زانیار_ابراهیمی
#افشین_جهاندیده
#علی_رضائی
#محمدابراهیم_فتاحی
#فریدون_مجلسی
#حمیرا_مشیرزاده
#رضا_نجف_زاده
#صالح_نجفی
#حسینعلی_نوذری
دبیر همایش:
#ابوالفضل_دلاوری
🗓 چهارشنبه 7 آذر 1403 ساعت 16/30
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢مجله سیاست نامه💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
📰شایگان در دهه پنجاه شمسی اندیشمندی بسیار تاثیرگذار محسوب میشد و روایتی خاص که از سنت و نسبت آن با دنیای جدید ارائه میداد بسیار جذاب و در فضای آن روزگار برای بسیاری قانعکننده بود. کتاب انقلاب دینی چیست؟ به فاصله حدود پنج سال پس از آسیا در برابر غرب نوشته میشود. شایگان در این کتاب همان دوگانگی و تحلیل موازی بین شرق و غرب را حفظ میکند، اما با یک تفاوت اساسی. او در آسیا در برابر غرب از دید یک آسیایی به تمدن غربی مینگرد و با آن وارد گفتوگوی انتقادی میشود. بهعنوان نمونه او نگران است که فرایندهای غربی شدن بر سنتهای اصیل آسیایی پنجه افکنده و آنها را تهدید کند (به ویژه درمورد ژاپن پیشرفته و چین کمونیست ولی تلویحاً در مورد دیگر تمدنهای آسیایی از جمله ایران). اما در انقلاب دینی چیست؟ از زاویه دیدی کمابیش غربی به جوامع و سنتهای شرقی (که در کتاب از آنها، به گونهای معنادار، نه بهعنوان شرقیان بلکه تحت عنوان سلبی غیرغربیان یاد میشود) مینگرد و میکوشد از دریچه تجربه غربی این بار به انسان شرقی نکاتی مهم را یادآور شود...
🔖متن کامل: 4600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 23 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 4600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 23 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊تجلی انحطاط در مواجههی علی شریعتی با ناحیهی شیعی سنت در ایران
📚 ایدئولوژیزدایی از سنت
📥 مهدی صادقی
🖇در روشنفکری دههی 40 و 50 ناحیهی شیعی سنت ایران مورد مواجههی ایدئولوژیک روشنفکران قرار میگیرد و همچنین در این نوبت شاهد عزل نظر از ناحیهی ایرانشهری سنت توسط روشنفکران هستیم. در این دوره با نوعی پندار مواجه هستیم که دیانت مردم وقت را دیانتی ناراستین جلوه میدهد و متناسب با جهتگیری هرکدام از روشنفکران، نوع خاصی از صورت انتزاعی دیانت که مطلوب آنان است باید جای این دیانت ناراستین را بگیرد. سوال مهمی که باید طرح کرد این است که تحت چه شرایطی این روشنفکران، دیانتی را که طی قرون کارکرد عملی خود در زندگی عرفی مردم را به اثبات رسانده بود، ناراستین میشمرند و پندار خود که ملغمهای از پندارشان از اسلام و ایدههای منبعث از جریانهای غالب سیاسی-اندیشگانی اروپا است را به جای اسلام راستین میشمرند.
🖇چرا شریعتی به طور اخص و روشنفکران به طور عام، چه روشنفکران عصر ناصری و چه روشنفکران دهه 40 و 50، نمیتوانستهاند در دورن سنت سخن بگویند و لاجرم مانند علی شریعتی مجبور بودند تا در خلأ رأی بزنند. در این باره و هم نظر با جواد طباطبایی میتوان گفت به دنبال تصلب نظام سنت قدمایی که تا لحظهی مشروطه بیش از پیش افزون شده بود، برای نظام سنت آن امکان وجود نداشت تا با مفاهیم خود و از دورن، تحولات جهان جدید را مفهومپردازی کند. لاجرم در فضای تصلب سنت قدمایی و استیصال اهل نظر این سنت، گروه اهل نظری در بیرون از سنت قدمایی شکل میگیرد که به روشنفکران معروف میشوند. به زعم طباطبایی این گروه نه از مبانی و بنیادهای مباحث اروپایی فهم درستی داشتهاند و نه چیزی هم از سنت قدمایی درک کرده بودند. به همین دلیل شاید به اعتباری بتوان گفت که بر امثال شریعتی حرجی نیست که چنین میان گفتارهای سنت قدمایی و نظرگاههای غربی سردرگم و مغشوش بمانند.
🖇علی شریعتی زمانی که میخواهد خود را از شر مناسبات موجود یا به عبارتی «تشیع صفوی» برهاند آن را اینگونه توضیح میدهد: «مسئلهای که هماکنون برای ما مطرح است ”عقده“ هزار و سیصد سال بدبختی ملتی است، بیچارگی فکری امتی است، مسخ و منحرف شدن ایمان نجاتدهنده و آگاهیبخش است، منحرف گشتن، تمکین کردن و خواب شدن مردمی است به جور و جهل وفقر، آنهم به وسیلهی مقدسترین، عالیترین، مترقیترین ایمان و ارزشهای جاودانهای که داریم و به وسیله عزیزترین شخصیتها و چهرههای حماسه آفرینی که هر یک برای بیداری، آگاهی، حرکت و نجات قوم و ملتی کافی است.» باید از شریعتی پرسید اگر «انحرافی» توانسته است «هزار و سیصدسال» تداوم پیدا کند پس شاید معنای راست و منحرف تفاوتی نداشته باشد.
🖇شریعتی در جای جای آثار خود سعی میکند تا پندار خود از مفهوم طبقه را به نوعی با منش و گفتار شخصیتهای محبوب شیعیان در صدر اسلام تطبیق دهد. این گفتارهای مغشوش و بعضا متناقض آن چیزی شریعتی میخواهد مردم ایران را با آن تربیت کند. مقصود شریعتی از طرح «تشیع علوی» چیزی جز این نیست که از دیانت روزمرهی عرفی مردم حزب و چریک بسازد و با آن به مبارزهی «تاریخ» برود. اما این پندار آرمانی وی وقتی در زمین واقعیتی مینشیند، که وی سراسر بیگانه از آن است، شمشیری میشود که اولا کارکرد آن دیانت عرفی را خدشهدار میکند و در ثانی از آنجا که گسسته از واقعیت مناسبات جهانی است به آرمانهای سیاسیای بدل میشود که وقتی اصحاب آن به قدرت میرسند دفاع از ملت را با دفاع از امت واهیشان تاخت میزنند.
🖇اگر علی شریعتی در خلأ رأی زدنهای خود را بدون پوشش دین و ایجاد دوگانههایی مثل «تشیع علوی و تشیع صفوی» بیان میکرد، دست بالا اهل ادبی میشد که حرفهایش برای برخی محافل زمان خودش خریدار داشت، اما آنچه لزوم پرداختن به شریعتی پس از حدود نیم قرن را واجب میکند ایدئولوژیزدایی از یکی از ناحیههای سنت ایرانی است. تشیع به عنوان ناحیهی خودانگیختهای از سنت ایرانی در طی قرون توانسته است با دیگر نواحی سنت در ایران همساز شود و از این رو میتوان آن را دینی ملی دانست که با تشیع عراقی یا اسلام سلفی متفاوت است. با این تفاسیر و هم رأی با جواد طباطبایی میتوان گفت «با سیطرهای که ایدئولوژیها در نیم سده گذشته پیدا کردهاند، به نظر میرسد که در شرایط کنونی آگاهییابی نوآیین ایرانیان جز از مجرای نقادی ایدئولوژیها، یعنی ایضاح منطق سیطره آگاهی کاذبی که در میدان معرفتی ایدئولوژیها تکوین پیدا کرده است، امکانپذیر نخواهد بود.»
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 ایدئولوژیزدایی از سنت
📥 مهدی صادقی
🖇در روشنفکری دههی 40 و 50 ناحیهی شیعی سنت ایران مورد مواجههی ایدئولوژیک روشنفکران قرار میگیرد و همچنین در این نوبت شاهد عزل نظر از ناحیهی ایرانشهری سنت توسط روشنفکران هستیم. در این دوره با نوعی پندار مواجه هستیم که دیانت مردم وقت را دیانتی ناراستین جلوه میدهد و متناسب با جهتگیری هرکدام از روشنفکران، نوع خاصی از صورت انتزاعی دیانت که مطلوب آنان است باید جای این دیانت ناراستین را بگیرد. سوال مهمی که باید طرح کرد این است که تحت چه شرایطی این روشنفکران، دیانتی را که طی قرون کارکرد عملی خود در زندگی عرفی مردم را به اثبات رسانده بود، ناراستین میشمرند و پندار خود که ملغمهای از پندارشان از اسلام و ایدههای منبعث از جریانهای غالب سیاسی-اندیشگانی اروپا است را به جای اسلام راستین میشمرند.
🖇چرا شریعتی به طور اخص و روشنفکران به طور عام، چه روشنفکران عصر ناصری و چه روشنفکران دهه 40 و 50، نمیتوانستهاند در دورن سنت سخن بگویند و لاجرم مانند علی شریعتی مجبور بودند تا در خلأ رأی بزنند. در این باره و هم نظر با جواد طباطبایی میتوان گفت به دنبال تصلب نظام سنت قدمایی که تا لحظهی مشروطه بیش از پیش افزون شده بود، برای نظام سنت آن امکان وجود نداشت تا با مفاهیم خود و از دورن، تحولات جهان جدید را مفهومپردازی کند. لاجرم در فضای تصلب سنت قدمایی و استیصال اهل نظر این سنت، گروه اهل نظری در بیرون از سنت قدمایی شکل میگیرد که به روشنفکران معروف میشوند. به زعم طباطبایی این گروه نه از مبانی و بنیادهای مباحث اروپایی فهم درستی داشتهاند و نه چیزی هم از سنت قدمایی درک کرده بودند. به همین دلیل شاید به اعتباری بتوان گفت که بر امثال شریعتی حرجی نیست که چنین میان گفتارهای سنت قدمایی و نظرگاههای غربی سردرگم و مغشوش بمانند.
🖇علی شریعتی زمانی که میخواهد خود را از شر مناسبات موجود یا به عبارتی «تشیع صفوی» برهاند آن را اینگونه توضیح میدهد: «مسئلهای که هماکنون برای ما مطرح است ”عقده“ هزار و سیصد سال بدبختی ملتی است، بیچارگی فکری امتی است، مسخ و منحرف شدن ایمان نجاتدهنده و آگاهیبخش است، منحرف گشتن، تمکین کردن و خواب شدن مردمی است به جور و جهل وفقر، آنهم به وسیلهی مقدسترین، عالیترین، مترقیترین ایمان و ارزشهای جاودانهای که داریم و به وسیله عزیزترین شخصیتها و چهرههای حماسه آفرینی که هر یک برای بیداری، آگاهی، حرکت و نجات قوم و ملتی کافی است.» باید از شریعتی پرسید اگر «انحرافی» توانسته است «هزار و سیصدسال» تداوم پیدا کند پس شاید معنای راست و منحرف تفاوتی نداشته باشد.
🖇شریعتی در جای جای آثار خود سعی میکند تا پندار خود از مفهوم طبقه را به نوعی با منش و گفتار شخصیتهای محبوب شیعیان در صدر اسلام تطبیق دهد. این گفتارهای مغشوش و بعضا متناقض آن چیزی شریعتی میخواهد مردم ایران را با آن تربیت کند. مقصود شریعتی از طرح «تشیع علوی» چیزی جز این نیست که از دیانت روزمرهی عرفی مردم حزب و چریک بسازد و با آن به مبارزهی «تاریخ» برود. اما این پندار آرمانی وی وقتی در زمین واقعیتی مینشیند، که وی سراسر بیگانه از آن است، شمشیری میشود که اولا کارکرد آن دیانت عرفی را خدشهدار میکند و در ثانی از آنجا که گسسته از واقعیت مناسبات جهانی است به آرمانهای سیاسیای بدل میشود که وقتی اصحاب آن به قدرت میرسند دفاع از ملت را با دفاع از امت واهیشان تاخت میزنند.
🖇اگر علی شریعتی در خلأ رأی زدنهای خود را بدون پوشش دین و ایجاد دوگانههایی مثل «تشیع علوی و تشیع صفوی» بیان میکرد، دست بالا اهل ادبی میشد که حرفهایش برای برخی محافل زمان خودش خریدار داشت، اما آنچه لزوم پرداختن به شریعتی پس از حدود نیم قرن را واجب میکند ایدئولوژیزدایی از یکی از ناحیههای سنت ایرانی است. تشیع به عنوان ناحیهی خودانگیختهای از سنت ایرانی در طی قرون توانسته است با دیگر نواحی سنت در ایران همساز شود و از این رو میتوان آن را دینی ملی دانست که با تشیع عراقی یا اسلام سلفی متفاوت است. با این تفاسیر و هم رأی با جواد طباطبایی میتوان گفت «با سیطرهای که ایدئولوژیها در نیم سده گذشته پیدا کردهاند، به نظر میرسد که در شرایط کنونی آگاهییابی نوآیین ایرانیان جز از مجرای نقادی ایدئولوژیها، یعنی ایضاح منطق سیطره آگاهی کاذبی که در میدان معرفتی ایدئولوژیها تکوین پیدا کرده است، امکانپذیر نخواهد بود.»
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 من صرفا این واقعیت را بیان میکنم که دموکراسی در ایران سیستمی غریب و ناآشناست. درهرحال و بهرغم تصور خیلی از ایرانیان امروز - که دیروز برای دموکراسی تره هم خرد نمیکردند - دموکراسی نوشدارو نیست بلکه به قول چرچیل سیستم بدی است که از همه سیستمهای موجود دیگر بهتر است. ولی همین سیستم هم براثر قرنها تفکر و تفحص و زد و خورد و مبارزه و تجربه به دست آمده، نه ورد «نجاتبخش» است و نه با خوشخیالی و آرزو به دست خواهد آمد و مهمترین دستاورد آن تعامل و تحمل و مدارا و سازش و سازگاری است؛ یعنی به جای اینکه نیروهای سیاسی علیه هم به جان بزنند و به دنبال حذف یکدیگر باشند با هم بحث و گفتوگو و رقابت میکنند تا اکثریت مردم را راضی کنند که رایشان را به آنها بدهند، ولی این در را باز میگذارد که در نوبت بعدی حزب یا احزاب مخالف اگر بتوانند رای مردم را ببرند. به عبارت دیگر در یک دموکراسی احتلافنظر و سلیقه و سیاست از بین نمیرود بلکه مدیریت میشود...
🔖متن کامل: 3000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 15 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 3000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 15 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊نقد و بررسی کتاب «نقش شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی»
📚 آسیبشناسی تدوین قانون اساسی
📥 سید ناصر سلطانی
🖇نقد من بر این کتاب از منظر مفاهیم حقوق اساسی و تاریخ تدوین قانون اساسی است. بدین دلیل که اولاً عنوان کتاب درباره نقش نایبرئیس مجلس بررسی نهایی قانون اساسی «در تدوین قانون اساسی» است ثانیاً در ادامه عنوان کتاب «حقوق مردم» نیز موضوع تأکید و توجه خاص نویسنده کتاب بوده است بنابراین در درجه نخست ازاینجهت کتاب را نقد و بررسی خواهم کرد و از موضع و موقف یک حقوقدان حقوق اساسی در ادعاهای این کتاب مناقشه خواهم کرد. ثالثاً این کتاب درباره موضوعی بحث میکند که چهار دهه از آن گذشته است و میخواهد نقش یکی از کارگزاران مهم تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی را از میان خیل اسناد و مدارک و کتابهایی که در این زمینه نوشتهشده بررسی کند.
🖇بهعنوان حقوقدان حقوق اساسی و تاریخ حقوق اساسی مایلم تا مستندات و مدارک نویسنده این کتاب را، در روایتی که از فرازی از تاریخ حقوق اساسی ایران میکند، بازبینی و بازرسی کنم تا ببینم چه تاریخی از این موضوع عرضه کرده و روایت او از این برش از تاریخ حقوق اساسی تا چه پایه مستند و مستدل بوده است؛ بنابراین از دیدگاه روایت تاریخی و گزارش تاریخی این کتاب را بررسی خواهم کرد.
🖇کتاب از حیث استناد، استدلال، تحلیل و موشکافی دربارۀ مفاهیم و مواضع بهشتی، تبارشناسی و ایضاحات غموض فکری او کتابی ضعیف است. وقتی عنوان کتاب «نقش شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی» باشد این معنا از عنوان فهمیده میشود که موضوع کتاب بررسی یک موضوع مربوط به گذشته یا یک موضوع تاریخی است. در موضوع تاریخی باید بتوان از موضوع یا سوژه فاصله گرفت درحالیکه عنوان کتاب نشانهای در خود نهفته که نویسنده بههیچعنوان از موضوع نتوانسته است فاصله بگیرد و این نقص عمده و اولی کتاب است. درج عنوان «شهید» در کتاب آن نشانهای است که گویای موضع آسانگیر نویسنده درباره موضوع تحقیق است.
🖇در مواردی نکاتی در کتاب هست که تحلیل و توضیح مطلب میتوانست بر ارزش کتاب بیفزاید اما نویسنده نتوانسته است از عهدۀ این کار برآید. برای مثال در همان مقدمه گفتهشده: «هنر بهشتی این بود که توانست «جمهوریت» و «اسلامیت» در قانون اساسی را کنار هم بنشاند». این نکته مهمی دربارۀ قانون اساسی است و بهدرستی از آن به «هنر» یادشده است؛ اما توضیح این نکته نیازمند بحثی نظری و حتی تاریخی است و ازجمله بحث دربارۀ نامۀ میرزا یعقوب به ناصرالدینشاه میتواند به توضیح این «هنر» کمک کند که خود حلقه مفقوده مهمی در نظریه حقوق اساسی است.
🖇مملکتی که اساس ندارد فایدهای از اعمال خود نخواهد برداشت و هرگاه رعیت قدرت یافت حاکم دوانی میکند و هرگاه حاکم قدرت یافت رعیت تازی میکند هیچگاه موازنۀ سازگاری میانشان برقرار نمیشود ورنه موشی دزد در انبار ماست حاصل اعمال چلساله کجاست. در توضیح این «هنر بهشتی» میبایست چنین موضوعاتی را وارد کرد و از این منظر بحث را بررسی کرد. از سوی دیگر نویسنده کتاب میبایست درباره انتساب چنین هنری به بهشتی مدارک و مستندات و استدلالهایی اقامه میکرد.
🖇نویسنده با آراء و افکار و سخنان بهشتی سهل گیرانه و آسان برخورد کرده و گفتارهای او را به سنجه نیاورده و هیچ کوششی نکرده تا اجزاء فکری او را در نسبت باهم قرار دهد و از این طریق ظرایف و غوامض و ابهامات احتمالی فکر او را توضیح دهد و حتی در مواقعی از خود او برای توضیح خودش استفاده کند. با چنین رویکردی کتاب راهی یکنواخت و پر از منقولات طی کرده و تنها افزوده نویسنده بر این نقلقولهای مکرر اندر مکرر، نثار مدایح و تمجیدهای پیدرپی بوده است.
🖇غرضم از نوشتن این نقد درباره کتابی با اوصاف مذکور توجه دادن به تدوین تاریخ قانون اساسی است و اینکه تاریخ قانون اساسی در چه زمینه و مختصاتی میبایست نوشته شود تا بتواند شرایط طرح مسائل و مشکلات اندیشه قانون اساسی را فراهم کند. تدوین تاریخ قانون اساسی میبایست در بستری تاریخی و استدلالی و با محوریت اندیشهها طرح شود و هر تکنگاری تاریخی نیز نمیبایست از چنین منطقی بیرون باشد تا بتواند به درک اندیشه قانون یاری رساند. عدول از چنان ساختار مفهومی، به نادرست اشخاص و نه اندیشهها را، برجسته خواهد کرد و بحث را به بحثی درباره شخصیتها و نه اندیشهها فرو خواهد کاست.
🖇بررسی این کتاب بهعنوان یک نمونه از تلاشهایی که در این راه انجامشده نشان میدهد که هم چنان راه بلندی پیش روی تدوین تاریخ قانون اساسی پیش روی جامعه ایران است و تحقیقاتی که در این زمینه انجامشده کمترین معیارهای و موازین علمی را رعایت نکردهاند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 آسیبشناسی تدوین قانون اساسی
📥 سید ناصر سلطانی
🖇نقد من بر این کتاب از منظر مفاهیم حقوق اساسی و تاریخ تدوین قانون اساسی است. بدین دلیل که اولاً عنوان کتاب درباره نقش نایبرئیس مجلس بررسی نهایی قانون اساسی «در تدوین قانون اساسی» است ثانیاً در ادامه عنوان کتاب «حقوق مردم» نیز موضوع تأکید و توجه خاص نویسنده کتاب بوده است بنابراین در درجه نخست ازاینجهت کتاب را نقد و بررسی خواهم کرد و از موضع و موقف یک حقوقدان حقوق اساسی در ادعاهای این کتاب مناقشه خواهم کرد. ثالثاً این کتاب درباره موضوعی بحث میکند که چهار دهه از آن گذشته است و میخواهد نقش یکی از کارگزاران مهم تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی را از میان خیل اسناد و مدارک و کتابهایی که در این زمینه نوشتهشده بررسی کند.
🖇بهعنوان حقوقدان حقوق اساسی و تاریخ حقوق اساسی مایلم تا مستندات و مدارک نویسنده این کتاب را، در روایتی که از فرازی از تاریخ حقوق اساسی ایران میکند، بازبینی و بازرسی کنم تا ببینم چه تاریخی از این موضوع عرضه کرده و روایت او از این برش از تاریخ حقوق اساسی تا چه پایه مستند و مستدل بوده است؛ بنابراین از دیدگاه روایت تاریخی و گزارش تاریخی این کتاب را بررسی خواهم کرد.
🖇کتاب از حیث استناد، استدلال، تحلیل و موشکافی دربارۀ مفاهیم و مواضع بهشتی، تبارشناسی و ایضاحات غموض فکری او کتابی ضعیف است. وقتی عنوان کتاب «نقش شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی» باشد این معنا از عنوان فهمیده میشود که موضوع کتاب بررسی یک موضوع مربوط به گذشته یا یک موضوع تاریخی است. در موضوع تاریخی باید بتوان از موضوع یا سوژه فاصله گرفت درحالیکه عنوان کتاب نشانهای در خود نهفته که نویسنده بههیچعنوان از موضوع نتوانسته است فاصله بگیرد و این نقص عمده و اولی کتاب است. درج عنوان «شهید» در کتاب آن نشانهای است که گویای موضع آسانگیر نویسنده درباره موضوع تحقیق است.
🖇در مواردی نکاتی در کتاب هست که تحلیل و توضیح مطلب میتوانست بر ارزش کتاب بیفزاید اما نویسنده نتوانسته است از عهدۀ این کار برآید. برای مثال در همان مقدمه گفتهشده: «هنر بهشتی این بود که توانست «جمهوریت» و «اسلامیت» در قانون اساسی را کنار هم بنشاند». این نکته مهمی دربارۀ قانون اساسی است و بهدرستی از آن به «هنر» یادشده است؛ اما توضیح این نکته نیازمند بحثی نظری و حتی تاریخی است و ازجمله بحث دربارۀ نامۀ میرزا یعقوب به ناصرالدینشاه میتواند به توضیح این «هنر» کمک کند که خود حلقه مفقوده مهمی در نظریه حقوق اساسی است.
🖇مملکتی که اساس ندارد فایدهای از اعمال خود نخواهد برداشت و هرگاه رعیت قدرت یافت حاکم دوانی میکند و هرگاه حاکم قدرت یافت رعیت تازی میکند هیچگاه موازنۀ سازگاری میانشان برقرار نمیشود ورنه موشی دزد در انبار ماست حاصل اعمال چلساله کجاست. در توضیح این «هنر بهشتی» میبایست چنین موضوعاتی را وارد کرد و از این منظر بحث را بررسی کرد. از سوی دیگر نویسنده کتاب میبایست درباره انتساب چنین هنری به بهشتی مدارک و مستندات و استدلالهایی اقامه میکرد.
🖇نویسنده با آراء و افکار و سخنان بهشتی سهل گیرانه و آسان برخورد کرده و گفتارهای او را به سنجه نیاورده و هیچ کوششی نکرده تا اجزاء فکری او را در نسبت باهم قرار دهد و از این طریق ظرایف و غوامض و ابهامات احتمالی فکر او را توضیح دهد و حتی در مواقعی از خود او برای توضیح خودش استفاده کند. با چنین رویکردی کتاب راهی یکنواخت و پر از منقولات طی کرده و تنها افزوده نویسنده بر این نقلقولهای مکرر اندر مکرر، نثار مدایح و تمجیدهای پیدرپی بوده است.
🖇غرضم از نوشتن این نقد درباره کتابی با اوصاف مذکور توجه دادن به تدوین تاریخ قانون اساسی است و اینکه تاریخ قانون اساسی در چه زمینه و مختصاتی میبایست نوشته شود تا بتواند شرایط طرح مسائل و مشکلات اندیشه قانون اساسی را فراهم کند. تدوین تاریخ قانون اساسی میبایست در بستری تاریخی و استدلالی و با محوریت اندیشهها طرح شود و هر تکنگاری تاریخی نیز نمیبایست از چنین منطقی بیرون باشد تا بتواند به درک اندیشه قانون یاری رساند. عدول از چنان ساختار مفهومی، به نادرست اشخاص و نه اندیشهها را، برجسته خواهد کرد و بحث را به بحثی درباره شخصیتها و نه اندیشهها فرو خواهد کاست.
🖇بررسی این کتاب بهعنوان یک نمونه از تلاشهایی که در این راه انجامشده نشان میدهد که هم چنان راه بلندی پیش روی تدوین تاریخ قانون اساسی پیش روی جامعه ایران است و تحقیقاتی که در این زمینه انجامشده کمترین معیارهای و موازین علمی را رعایت نکردهاند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
Forwarded from سیاستنامه پلاس
🖊️پیام به همایش مترجمان علوم سیاسی
📚آینده ی ترجمه
📥دکتر حسین بشیریه
🖇️کار ترجمه چنانکه همه ی اهل فن می دانند کار طاقت فرسا و کسالت امیز و خسته کننده ایست و در مقایسه با تالیف بیشتر شبیه کار گل است. کمتر مترجمی است که وسط کار ترجمه از کرده ی خود پشیمان نشده باشد.
🖇️خوشبختانه با گسترش روزافزون نقش هوش مصنوعی احتمال این که در آینده دست کم بخش عمده ای از این بار از دوش مترجمین برداشته شود بیشتر شده است. با بهره برداری از امکانات هوش مصنوعی احتمالا مترجمین قدیم به سرعت به صرف ویراستاران تبدیل می شوند. دست کم اینکه نقش و کارکرد مترجمین دگرگون خواهد شد.
🖇️وظیفه ی آنها بیشتر توجه به زمینه های فرهنگی ترجمه و ظرایف ادبی زبان و کلا روح بخشیدن به متون ترجمه شده بوسیله ی ماشین ها خواهد شد. احتمالا ماشین ها نمی توانند به این زودیها کاملا جانشین مترجمین شوند اما قطعا تغییرات کیفی و کمی در کارکرد مترجمین پیدا خواهد شد.
🖇️و این همه اخبار خوشی است برای کسانی که وقت گرانبهای خود را با ترجمه ی متون خارجی تلف می کنند. بدین سان از برکت تکنولوژی افق های تازه ی آزادی هرچه بیشتر نمودار می گردد. چنانکه کارل مارکس می گفت: در عصر مدرن «تکنولوژی به فراهم کردن زمینه های رهایی یابی کار انسان مدد می رساند و خود شرط این رهایی بخشی است».
🦉@goftemaann
📚آینده ی ترجمه
📥دکتر حسین بشیریه
🖇️کار ترجمه چنانکه همه ی اهل فن می دانند کار طاقت فرسا و کسالت امیز و خسته کننده ایست و در مقایسه با تالیف بیشتر شبیه کار گل است. کمتر مترجمی است که وسط کار ترجمه از کرده ی خود پشیمان نشده باشد.
🖇️خوشبختانه با گسترش روزافزون نقش هوش مصنوعی احتمال این که در آینده دست کم بخش عمده ای از این بار از دوش مترجمین برداشته شود بیشتر شده است. با بهره برداری از امکانات هوش مصنوعی احتمالا مترجمین قدیم به سرعت به صرف ویراستاران تبدیل می شوند. دست کم اینکه نقش و کارکرد مترجمین دگرگون خواهد شد.
🖇️وظیفه ی آنها بیشتر توجه به زمینه های فرهنگی ترجمه و ظرایف ادبی زبان و کلا روح بخشیدن به متون ترجمه شده بوسیله ی ماشین ها خواهد شد. احتمالا ماشین ها نمی توانند به این زودیها کاملا جانشین مترجمین شوند اما قطعا تغییرات کیفی و کمی در کارکرد مترجمین پیدا خواهد شد.
🖇️و این همه اخبار خوشی است برای کسانی که وقت گرانبهای خود را با ترجمه ی متون خارجی تلف می کنند. بدین سان از برکت تکنولوژی افق های تازه ی آزادی هرچه بیشتر نمودار می گردد. چنانکه کارل مارکس می گفت: در عصر مدرن «تکنولوژی به فراهم کردن زمینه های رهایی یابی کار انسان مدد می رساند و خود شرط این رهایی بخشی است».
🦉@goftemaann
📰 چنانچه انتظار میرفت کتاب نظامی گنجهای از خالقی مطلق، اثری که حاوی نکات بدیع و مبتکرانه باشد، نیست. حتی میتوان گفت اثری نازل و ناامیدکننده دربارة نظامی، که تاکنون منتشر شده، است. بیهیچ تعارفی باید گفت کتاب نامبرده در قدّ و قوارة یک اثر نوآموزانه به محصلان دبیرستانی است و حاوی اطلاعاتی تازه و درخور نیست و فقدان یک نظریة ادبی ـ فلسفی در باب نظامی بهخصوص سادهانگاری در باب شاعر از بزرگترین معایب کتاب محسوب است. به این کاستیها باید «عدم دقت در خوانش ژرفکاوانة ابیات شاعر» را افزود و چنانچه پیش از این گذشت نظامی و خط سیر اندیشگی او و اینکه چه ارتباطی بین اشعار حکمی او و اندیشة رنسانس ادبی و تجدد و بحث زوال و انحطاط فرهنگ ایرانی وجود دارد از جمله مقولاتی است که در این اثر ایشان جایش بس خالی است...
🔖متن کامل: 7600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 38 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 7600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 38 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 پردازش مفهوم حکومت و دولت در ایران امروز
📚حکومت: کارگزار دولت
📥 سالار سیفالدینی
🖇مفاهیم همسایه و رایج در زبان فارسی و بیشتر زبان های زنده دنیا برای اشاره به حکام و سرزمین کم نیستند. در زبان فارسی واژگانی چون حکومت، کشور، دولت، هیات حاکمه،حاکمیت ،نظام، دربار،کابینه، هیات وزیران و... برای ادای این منظور مورد استفاده قرار میگیرد. رواج این مفاهیم هر یک به جای دیگر موج هرج و مرج و آشفتگی مفهومی شده است. سطوح مختلف قدرت نیز به این آشفتگی دامن می زند. در تجربه سیاسی دولت مدرن دو دوره پادشاهی و جمهوری اسلامی هر یک با دو سطح از قدرت یعنی «قدرت پادشاه و نخست وزیر» و نیز جمهوری اسلامی با دو سطح اجرایی از قدرت یعنی «رهبری- نخست وزیری – ریاست جمهوری» و پس از تغییر قانون اساسی در 1368 «رهبری- ریاست جمهوری» موجب درهم تنیدگی حوزه های صلاحیت در عمل و حوزه های مفهوم در ساحت نظر شده است.
🖇در سه سطح آکادمیک، ادبیات عامیانه و ادبیات سیاسی و رسانه ای این مفاهیم کاربست کلان پیدا کرده و هر یک فراخور سلیقه یا عرف از آنها استفاده میکنند. از نظر عامه مردم هر نهاد عمومی(حتی شهرداریها)که حایز صلاحیت اعمال حاکمیت بر یک حیطه است ماهیت دولتی دارد. بنابراین عوام بدون توجه به تفکیک قوا و صلاحیت های حقوق عمومی از منظر عام از مفهوم دولت استفاده میکنند. در ادبیات آکادمیک تفکیک مشخصی بین دولت (کل تشکیلات سیاسی و اداری یک کشور و یک شخصیت حقوقی پایدار) و حکومت (به عنوان کارگراز دولت) وجود دارد. تنها در برخی رویکردهای جغرافیای سیاسی و احتمالا علوم فقهی عدم تفکیک دیده می شود. در ادبیات سیاسی روزمره اعم از رسانه ها و فعالان سیاسی، دولت در معنای قوه مجریه کاربرد دارد و با توجه به نمود فراگیر آنها احتمال، چربش این ادبیات به حیطه دانشگاهی وجود دارد.
🖇نباید پنداشت که این دوگانگی فقط در زمینه دولت/حکومت وجود دارد. در ادبیات سیاسی جهان مفاهیمی مانند دولت/ ملت نیز به جای یکدیگر به کار برده میشود. برای نمونه هنگامی از «سازمان ملل» صحبت میکنیم در حقیقت از سازمان دولتها که احتمالا منافع ملت ها را نمایندگی میکنند صحبت کرده ایم. اصولا باید در نظر داشت که مفاهیم در کنه خود مستعد داشتن چند معنا نیز هستند به ویژه مفاهیم سیاسی پیچیده دارای ابعاد نظری مختلفی اند. موضوع ترجمه نیز در زبان فارسی مزید بر علت شده است. برای نمونه هنگامی که در حقوق و رشته های سیاسی از مفهوم حاکمیت صحبت میکنیم از یک مفهوم کاملا ذهنی سخن رانده ایم که فاقد مصادق عینی در بیرون است و فقط قادر به مشاهد و آثار و تبعات آن هستیم. اما جامعه سیاسی ممکن است این کلمه را در یکی از مشتقات حکومتگری به کار ببرد یا ترکیب هایی همانند «نهادهای حاکمیتی» یا نهادهای «حاکمیت پایه» از آن بسازد که ارتباط کمی با مفهوم «ساورنیتی» ژان بُدن دارد.
🖇همانطور که اشاره شد، رویه تاریخی کاربرد دو مفهوم دولت و حکومت در ایران با استناد به متون کلاسیک تاریخی بر این مبنی بود که اصولا دولت به معنای state کاربرد داشت ولی گاه به با نام اشخاص و سلسله ها به عنوان «مجاز کل به جزء» همراه می شد. در پاسخ به این پرسش که این رویه چرا و تحت چه عواملی دستخوش دگرگونی شده است میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
🖇تفکیک قوا و پیدایش سطوح متفاوت از قدرت در قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی در نتیجه شکل گیری دولت مدرن
🖇عادت های ادبی ایرانیان و آرایه های ادبی زبان فارسی به ویژه در خصوص کاربرد مجاز کل از جزء؛ به طوری برای اشاره به یک کلیت به بخشی از آن اشاره میشود. قوه مجریه در حقیقت بخشی از سازمان «دولت» است اما از آنجایی که نمود بیشتر در اجرا دارد و اخبار و تحولات آن زیر ذره بین رسانه ها و مردم قرار دارد و از آنجایی قدرت اجرایی در این قوه متمرکز شده، طی یک آرایه ادبی «مجاز کل از جز» از عنوان دولت برای اشاره به قوه مجریه اشاره میشود. به نظر می رسد این روند از اوایل دوره پهلوی آغاز شده است. پیش از آن اغلب از اصطلاح کابینه استفاده میشد.
🖇جایگزینی زبان انگلیسی و منابع سیاسی این زبان به جای زبان فرانسه، آثار و پیامدهای خود را داشته است و باعث شده است نسل های متاخر نویسندگان، از مکتب انگلیسی به طوری که شرح آن رفت پیروی کنند.
🖇تثبیت «جمهوری اسلامی» به عنوان نظام حکومتی که اندیشه سیاسی آن بر اساس اسلام سیاسی و نظریه های فقهای شیعه بنا شده بود،احتمالا در ترجیح مفهوم حکومت به جای دولت و در نتیجه اولویت دادن به آن، بی تاثیر نبوده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚حکومت: کارگزار دولت
📥 سالار سیفالدینی
🖇مفاهیم همسایه و رایج در زبان فارسی و بیشتر زبان های زنده دنیا برای اشاره به حکام و سرزمین کم نیستند. در زبان فارسی واژگانی چون حکومت، کشور، دولت، هیات حاکمه،حاکمیت ،نظام، دربار،کابینه، هیات وزیران و... برای ادای این منظور مورد استفاده قرار میگیرد. رواج این مفاهیم هر یک به جای دیگر موج هرج و مرج و آشفتگی مفهومی شده است. سطوح مختلف قدرت نیز به این آشفتگی دامن می زند. در تجربه سیاسی دولت مدرن دو دوره پادشاهی و جمهوری اسلامی هر یک با دو سطح از قدرت یعنی «قدرت پادشاه و نخست وزیر» و نیز جمهوری اسلامی با دو سطح اجرایی از قدرت یعنی «رهبری- نخست وزیری – ریاست جمهوری» و پس از تغییر قانون اساسی در 1368 «رهبری- ریاست جمهوری» موجب درهم تنیدگی حوزه های صلاحیت در عمل و حوزه های مفهوم در ساحت نظر شده است.
🖇در سه سطح آکادمیک، ادبیات عامیانه و ادبیات سیاسی و رسانه ای این مفاهیم کاربست کلان پیدا کرده و هر یک فراخور سلیقه یا عرف از آنها استفاده میکنند. از نظر عامه مردم هر نهاد عمومی(حتی شهرداریها)که حایز صلاحیت اعمال حاکمیت بر یک حیطه است ماهیت دولتی دارد. بنابراین عوام بدون توجه به تفکیک قوا و صلاحیت های حقوق عمومی از منظر عام از مفهوم دولت استفاده میکنند. در ادبیات آکادمیک تفکیک مشخصی بین دولت (کل تشکیلات سیاسی و اداری یک کشور و یک شخصیت حقوقی پایدار) و حکومت (به عنوان کارگراز دولت) وجود دارد. تنها در برخی رویکردهای جغرافیای سیاسی و احتمالا علوم فقهی عدم تفکیک دیده می شود. در ادبیات سیاسی روزمره اعم از رسانه ها و فعالان سیاسی، دولت در معنای قوه مجریه کاربرد دارد و با توجه به نمود فراگیر آنها احتمال، چربش این ادبیات به حیطه دانشگاهی وجود دارد.
🖇نباید پنداشت که این دوگانگی فقط در زمینه دولت/حکومت وجود دارد. در ادبیات سیاسی جهان مفاهیمی مانند دولت/ ملت نیز به جای یکدیگر به کار برده میشود. برای نمونه هنگامی از «سازمان ملل» صحبت میکنیم در حقیقت از سازمان دولتها که احتمالا منافع ملت ها را نمایندگی میکنند صحبت کرده ایم. اصولا باید در نظر داشت که مفاهیم در کنه خود مستعد داشتن چند معنا نیز هستند به ویژه مفاهیم سیاسی پیچیده دارای ابعاد نظری مختلفی اند. موضوع ترجمه نیز در زبان فارسی مزید بر علت شده است. برای نمونه هنگامی که در حقوق و رشته های سیاسی از مفهوم حاکمیت صحبت میکنیم از یک مفهوم کاملا ذهنی سخن رانده ایم که فاقد مصادق عینی در بیرون است و فقط قادر به مشاهد و آثار و تبعات آن هستیم. اما جامعه سیاسی ممکن است این کلمه را در یکی از مشتقات حکومتگری به کار ببرد یا ترکیب هایی همانند «نهادهای حاکمیتی» یا نهادهای «حاکمیت پایه» از آن بسازد که ارتباط کمی با مفهوم «ساورنیتی» ژان بُدن دارد.
🖇همانطور که اشاره شد، رویه تاریخی کاربرد دو مفهوم دولت و حکومت در ایران با استناد به متون کلاسیک تاریخی بر این مبنی بود که اصولا دولت به معنای state کاربرد داشت ولی گاه به با نام اشخاص و سلسله ها به عنوان «مجاز کل به جزء» همراه می شد. در پاسخ به این پرسش که این رویه چرا و تحت چه عواملی دستخوش دگرگونی شده است میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
🖇تفکیک قوا و پیدایش سطوح متفاوت از قدرت در قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی در نتیجه شکل گیری دولت مدرن
🖇عادت های ادبی ایرانیان و آرایه های ادبی زبان فارسی به ویژه در خصوص کاربرد مجاز کل از جزء؛ به طوری برای اشاره به یک کلیت به بخشی از آن اشاره میشود. قوه مجریه در حقیقت بخشی از سازمان «دولت» است اما از آنجایی که نمود بیشتر در اجرا دارد و اخبار و تحولات آن زیر ذره بین رسانه ها و مردم قرار دارد و از آنجایی قدرت اجرایی در این قوه متمرکز شده، طی یک آرایه ادبی «مجاز کل از جز» از عنوان دولت برای اشاره به قوه مجریه اشاره میشود. به نظر می رسد این روند از اوایل دوره پهلوی آغاز شده است. پیش از آن اغلب از اصطلاح کابینه استفاده میشد.
🖇جایگزینی زبان انگلیسی و منابع سیاسی این زبان به جای زبان فرانسه، آثار و پیامدهای خود را داشته است و باعث شده است نسل های متاخر نویسندگان، از مکتب انگلیسی به طوری که شرح آن رفت پیروی کنند.
🖇تثبیت «جمهوری اسلامی» به عنوان نظام حکومتی که اندیشه سیاسی آن بر اساس اسلام سیاسی و نظریه های فقهای شیعه بنا شده بود،احتمالا در ترجیح مفهوم حکومت به جای دولت و در نتیجه اولویت دادن به آن، بی تاثیر نبوده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 در پاسخ به این پرسش که چرا فقه نسبت به اجرا شدن احکام الهی در امر حکمرانی تا جنبش مشروطه ساکت بود باید گفت تا پیش از هنگامهي مشروطه احکام الهی، با آنچه شاه میفرمود، در حال اجرا بود و دغدغهای بابت چگونگی اجرا شدن آن ایجاد نمیکرد. بنابراین فقه هم به عنوان یکی از مهمترین ابعاد دین، که اتفاقاً بعد هنجاری آن نیز هست، نسبت به حکمرانی در سکوت بود. تنها وجود سلطنت برای حفظ دین کافی بود و جنبه هنجاری دین نسبت به امر حکمرانی در آسودگی خاطری به سر میبرد. مشروطهخواهی اما انحرافی از این مسیر بود که انسان را واضع قانون و صاحب حق تعیین سرنوشت سیاسی خود میدانست. با شروع مقدمات مشروطهخواهی از نیمه دوم سلطنت قاجار و رواج مفهوم حاکمیت مردمی، سلطان تدریجاً از مرکز دایرهی سیاسی به حاشیه رانده میشد و مردم و نهاد ملت به جای آن مینشست...
🔖متن کامل: 2400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 12 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 2400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 12 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 امرار معاش از قِبل سیاست و به خرج دیگر اعضای جامعه
📚 بازخوانی سیاست به مثابه حرفه
📥 ریچارد ام. اِبلینگ/ ترجمه مهدی صادقی
🖇 آیا این واقعا تمام چیزی است که حکومت و قدرت سیاسی در عصر حاضر به دنبال آن است؟ ماکس وبر، مورخ و جامعهشناس معروف، 100 سال پیش این پرسش را در درسگفتار سیاست به مثابه حرفه بررسی کرده و به آن پاسخ داده است. این درسگفتار در 28 ژانویه 1919، برای گروهی از دانشجویان در مونیخ ارائه شد و کمی بعدتر در همان سال به چاپ رسید.
🖇 آن روزها برای جهان، و بهویژه اروپا، زمان مشقتباری بود. با آتشبس 11 نوامبر 1918، کمتر از سه ماه بود که از پایان جنگ جهانی اول میگذشت. با اینحال، آلمان شکستخورده هنوز با قرارداد صلح ورسای ماهها فاصله داشت. این قرارداد در 28 ژوئن 1919 امضا شد و طرفی که «تقصیر» اولیه شروع جنگ با او بود، ملزم شد همهی خسارتهای جنگ را برعهده بگیرد. در نتیجه، آلمان 13درصد سرزمینش در اروپا و مستعمرات امپراتوریش در دیگر نقاط جهان را از دست داد.
🖇 امپراتوری اتریش-مجارستان در چند ماه اول بعد از جنگ تجزیه شد و جایش را چیزی گرفت که به «کشورهای جانشین» معروف است. آنها عبارت بودند از: مجارستانی مستقل، چکسلواکیای جدید، رومانیای وسعتیافته، لهستانی احیاشده، یوگسلاویای به رهبری صربها، به علاوهی بخشهایی از ایالت تیرول که به ایتالیا واگذار شد. آنچه باقی ماند جمهوری اتریشی بسیار کوچکی بود که سر و تهاش را زده بودند.
🖇 در روسیه، به دنبال انقلاب نوامبر 1917، بین بلشویکهای لنین و ضدکمونیستهای «ارتش سفید» جنگ داخلی بیرحمانهای شکل گرفته بود. این سوسیالیستهای مارکسیستی مصمم بودند «انقلابی جهانی» به پا کنند و «نظام سرمایهداری» را بربیندازند. اواخر ماه ژانویه 1919، چند روز پس از درسگفتار وبر در مونیخ، یک جمهوری شورایی کوتاهمدت در باواریا تاسیس شد.
🖇 سلطنت های چند صد ساله روسیه، آلمان و اتریش از بین رفته بودند. انقلابیون سوسیالیست، ناسیونالیستهای ستیزهجو و دموکراتهایی که عقاید سیاسی مختلفی داشتند، در بسیاری از کشورهای اروپا باهم رقابت میکردند تا قدرت سیاسی و هدایت مردم مختلف را به کنترل خود دربیاورند.
🖇 با این اوصاف، منطقی بود که ماکس وبر از سرشت کنترل سیاسی بگوید، معنای «دولت» را توضیح دهد و از انگیزههای کسانی پرده بردارد که سعی داشتند بر تشکیلات حکومت مسلط شوند. به عبارت دیگر، از این بپرسد که شالوده اقتدار و قدرت سیاسی چیست و چه استفادهای برای طرحها و هدفهای جامعه در سطح کلان دارد؟
🖇 ویژگی متمایز دولت مربوط به آن دسته از ابزارهای منحصربهفردی است که در اختیار دارد و برای رسیدن هدف مشخصی به کارشان میگیرد. آن ابزار منحصربهفرد که یک «دولت» را تعریف میکند استفاده از زور فیزیکی است. وبر در این باره که چرا مردم پشتیبان یا تسلیم کسانی هستند که حکومت میکنند و چرا از آنها فرمانبرداری میکنند، به سه دلیل عمده اشاره میکند.
🖇 اولی سنت یا تاریخ است. در این حالت حاکم ادعا میکند که منشأ قدرتش از دیگرانی است که از گذشتههای دور حکم میراندهاند، کسانی که با انتصاب از سوی خداوند و یا بهواسطهی کارهای بزرگی که کردهاند، حق حکمرانی به آنها ارزانی داده شده است. از این رو، این حاکم اولیه و فرزندان منتخباش این حق را مییابند که بر یک مردم و یک سرزمین حکمرانی کنند.
🖇 دومین دلیل فرمانبرداری کاریزما است، «فردی برگزیده»، که بهواسطه شخصیت و قدرت ارادهاش بر ماموریتی گمارده شده است. هدف این «ماموریت»، که اغلب مذهبی و گاه ایدئولوژیک است، این است که رستگاری و عدالتی یوتوپیایی را به جای جهانی غیراخلاقی و غوطهور در گناه بنشاند. او در ابتدا مردم را با استفاده از زور در گرد خود جمع نمیکند، بلکه فرمانبرداری از او بخاطر کشش و اقناع پیاماش، و بخاطر نفوذی است که بهواسطه حضور صرفاش در جمع کسانی که به سمت او کشیده میشوند، ایجاد میکند.
🖇 و سومین دلیل، در عصر دموکراتیک ما، مشروعیتی است که بر اساس آن حق حکمرانی و اطاعت شدن به فرد داده میشود، زیرا کسانی که در مناصب قدرت سیاسی هستند به نمایندگی از «اراده مردم»، که آنها را برای مدت زمان مشخصی به سمتی حکومتی انتخاب کردهاند، به ایننقش ها گمارده میشوند. اگر مردم از قانونی که حکومت وضع کرده است سرپیچی کنند؛ مثل این است که از خودشان سرپیچی کردهاند، زیرا حکومت و سیاستهای آن بازتاب خواستهای خود همین شهروندان، به عنوان یک کل، است، این بازتاب از طریق فرایند انتخاباتیای صورت گرفته که همگی بر سر آن اجماع کردهاند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 بازخوانی سیاست به مثابه حرفه
📥 ریچارد ام. اِبلینگ/ ترجمه مهدی صادقی
🖇 آیا این واقعا تمام چیزی است که حکومت و قدرت سیاسی در عصر حاضر به دنبال آن است؟ ماکس وبر، مورخ و جامعهشناس معروف، 100 سال پیش این پرسش را در درسگفتار سیاست به مثابه حرفه بررسی کرده و به آن پاسخ داده است. این درسگفتار در 28 ژانویه 1919، برای گروهی از دانشجویان در مونیخ ارائه شد و کمی بعدتر در همان سال به چاپ رسید.
🖇 آن روزها برای جهان، و بهویژه اروپا، زمان مشقتباری بود. با آتشبس 11 نوامبر 1918، کمتر از سه ماه بود که از پایان جنگ جهانی اول میگذشت. با اینحال، آلمان شکستخورده هنوز با قرارداد صلح ورسای ماهها فاصله داشت. این قرارداد در 28 ژوئن 1919 امضا شد و طرفی که «تقصیر» اولیه شروع جنگ با او بود، ملزم شد همهی خسارتهای جنگ را برعهده بگیرد. در نتیجه، آلمان 13درصد سرزمینش در اروپا و مستعمرات امپراتوریش در دیگر نقاط جهان را از دست داد.
🖇 امپراتوری اتریش-مجارستان در چند ماه اول بعد از جنگ تجزیه شد و جایش را چیزی گرفت که به «کشورهای جانشین» معروف است. آنها عبارت بودند از: مجارستانی مستقل، چکسلواکیای جدید، رومانیای وسعتیافته، لهستانی احیاشده، یوگسلاویای به رهبری صربها، به علاوهی بخشهایی از ایالت تیرول که به ایتالیا واگذار شد. آنچه باقی ماند جمهوری اتریشی بسیار کوچکی بود که سر و تهاش را زده بودند.
🖇 در روسیه، به دنبال انقلاب نوامبر 1917، بین بلشویکهای لنین و ضدکمونیستهای «ارتش سفید» جنگ داخلی بیرحمانهای شکل گرفته بود. این سوسیالیستهای مارکسیستی مصمم بودند «انقلابی جهانی» به پا کنند و «نظام سرمایهداری» را بربیندازند. اواخر ماه ژانویه 1919، چند روز پس از درسگفتار وبر در مونیخ، یک جمهوری شورایی کوتاهمدت در باواریا تاسیس شد.
🖇 سلطنت های چند صد ساله روسیه، آلمان و اتریش از بین رفته بودند. انقلابیون سوسیالیست، ناسیونالیستهای ستیزهجو و دموکراتهایی که عقاید سیاسی مختلفی داشتند، در بسیاری از کشورهای اروپا باهم رقابت میکردند تا قدرت سیاسی و هدایت مردم مختلف را به کنترل خود دربیاورند.
🖇 با این اوصاف، منطقی بود که ماکس وبر از سرشت کنترل سیاسی بگوید، معنای «دولت» را توضیح دهد و از انگیزههای کسانی پرده بردارد که سعی داشتند بر تشکیلات حکومت مسلط شوند. به عبارت دیگر، از این بپرسد که شالوده اقتدار و قدرت سیاسی چیست و چه استفادهای برای طرحها و هدفهای جامعه در سطح کلان دارد؟
🖇 ویژگی متمایز دولت مربوط به آن دسته از ابزارهای منحصربهفردی است که در اختیار دارد و برای رسیدن هدف مشخصی به کارشان میگیرد. آن ابزار منحصربهفرد که یک «دولت» را تعریف میکند استفاده از زور فیزیکی است. وبر در این باره که چرا مردم پشتیبان یا تسلیم کسانی هستند که حکومت میکنند و چرا از آنها فرمانبرداری میکنند، به سه دلیل عمده اشاره میکند.
🖇 اولی سنت یا تاریخ است. در این حالت حاکم ادعا میکند که منشأ قدرتش از دیگرانی است که از گذشتههای دور حکم میراندهاند، کسانی که با انتصاب از سوی خداوند و یا بهواسطهی کارهای بزرگی که کردهاند، حق حکمرانی به آنها ارزانی داده شده است. از این رو، این حاکم اولیه و فرزندان منتخباش این حق را مییابند که بر یک مردم و یک سرزمین حکمرانی کنند.
🖇 دومین دلیل فرمانبرداری کاریزما است، «فردی برگزیده»، که بهواسطه شخصیت و قدرت ارادهاش بر ماموریتی گمارده شده است. هدف این «ماموریت»، که اغلب مذهبی و گاه ایدئولوژیک است، این است که رستگاری و عدالتی یوتوپیایی را به جای جهانی غیراخلاقی و غوطهور در گناه بنشاند. او در ابتدا مردم را با استفاده از زور در گرد خود جمع نمیکند، بلکه فرمانبرداری از او بخاطر کشش و اقناع پیاماش، و بخاطر نفوذی است که بهواسطه حضور صرفاش در جمع کسانی که به سمت او کشیده میشوند، ایجاد میکند.
🖇 و سومین دلیل، در عصر دموکراتیک ما، مشروعیتی است که بر اساس آن حق حکمرانی و اطاعت شدن به فرد داده میشود، زیرا کسانی که در مناصب قدرت سیاسی هستند به نمایندگی از «اراده مردم»، که آنها را برای مدت زمان مشخصی به سمتی حکومتی انتخاب کردهاند، به ایننقش ها گمارده میشوند. اگر مردم از قانونی که حکومت وضع کرده است سرپیچی کنند؛ مثل این است که از خودشان سرپیچی کردهاند، زیرا حکومت و سیاستهای آن بازتاب خواستهای خود همین شهروندان، به عنوان یک کل، است، این بازتاب از طریق فرایند انتخاباتیای صورت گرفته که همگی بر سر آن اجماع کردهاند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 همگان دکتر ازغندی را با شخصیتی که همزمان بسیار جدی و بهغایت شوخطبع بود، به یاد میآورند، آن زمان که بانگ گامهایش دانشجویان سرگشته و گریزپای سیاست را در کلاس درس استاد مشتاقانه به پا میخیزاند. از آن روزها فقط چهره پرصلابت و عینک تیره استاد به یادمان نمانده، درسهایی که از تاریخ دیرینه ایران کهنمان گرفتیم، نقدهای دلسوزانه و دردمندانهای که در باب کژرویها و نابسامانیهای کشور عزیزمان از گذشتههای دور تا به امروز شنیدیم، رکگویی و شجاعت کلامی بیمانند که در ژرفای جانمان طنین انداخت، چالشانگیزیهای ذهنی که نظام اندیشگی خام و ناپختهمان را طوفانی و متلاطم ساخت، و در پایان رهنمودهای نهفقط استادانه بلکه پدرانهای که راهگشای آیندهای امیدوارانه برایمان شد. اینها تنها بخشی از اندوختهها و آموختههای ما از کلاسهای دکتر ازغندی و ادامه مجادلهها و پرسشگریهای سماجتبارمان از ایشان در راهروهای پیچدرپیچِ منتهی به دفترش در دانشکده هستند...
🔖متن کامل: 800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 4 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 4 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 درباره علیت، عینیت و آزادی
📚 ماکس وبر، کانت و نئوکانتی ها
📥 ام. ای برند/ ترجمه صابر جعفری
🖇فرهنگ از نظر کانت به مثابه « تولید موجودات عقلانی از یک استعداد برای هر هدفی ، هرگونه که خود انتخاب می کند و در نتیجۀ استعداد موجودات در آزادی شان تعریف می شد...». آنچه انسان در اینجا انجام می-دهد، «استفاده از طبیعت به عنوان ابزار بر طبق اصولی است که بر اهداف آزادانه انتخاب شده حاکم هستند...» عبارت وبر این است که هر تاملی بر عناصر غایی کنش معنادار انسان، اول از همه، ملتزم به مقوله ها هستند. «اهداف» و «ابزارها» کاملا منطبق با این است و لذا دیدگاه او این است که این بن انگاره استعلایی هر علم فرهنگی است که انسان «بهره مند از ظرفیت است و باید نگرشش را در مقابل جهان تعین ببخشد و باید به این جهان معنا بدهد»
🖇کانت می گوید آزادی دستاورد بشر است. انسان آزاد «رابطه پایدار درونی»ای با ارزش ها دارد و برای فراهم کردن این، به معناهای معینی نیاز دارد. معهذا رابطه میان آزادی و علیت در حال شفاف تر شدن است. بنابراین اکنون ما باید ببینیم که چرا وبر نوشت: آزادتر، تصمیم کنشگران و انگیزه کاملتر او را می توان در اصطلاحات مقوله های «ابزارها» و «اهداف» فهمید... و کنش آزادانه تر در این نگاه اتصاف یک «شخصیت» مناسب تر به کنشگر است؛ شخصیتی که از آن، ذات شامل رابطه پایدار و ذاتی با ارزش های غایی معین و معناهای زندگی می شود، ارزش ها و معناهایی که برای اهداف جعل می شوند و از این طریق به کنش الهیاتی-عقلانی تبدیل می-شود. وجود آزادی متضمن این نیست که کنش اجتماعی نمی تواند به تحلیل علی گردن نهد. برعکس وبر می-گوید: دانش منطبق با قانون نقش مهم تری برای کنشگران و همچنین محققان بازی می کند، هنگامی که کنش قبلی آزدانه تر باشد.
🖇با این حال وبر صریحا درباره سواستفاده از نظرات کانت درباره آزادی هشدار می دهد. او دشواری های ذاتی-ای را در ایده هایی که کنشآزادانه فرد را در گونه ای زمان ابدی و در راستای مسیری از «علیت بی علت» قرار می داد، را می دید. نظراتی شبیه به این است که به مفاهیمی منجر شده است که در آن اهداف آزادانه انتخاب شدۀ افراد در یک الهیات تماما دربرگیرنده قرار می گیرد مفاهیمی که اعتقاد به «منبع جوانی» را ترغیب می کند که ناشی از قلمرو ارزش های ابدی به سوی قلمرو حوادث تاریخی است
🖇این مفهوم از توسعه با باور تلویحی آن به افزایش ارزش در جهان تاریخی، مستقل از مشاهده گر سنجشگر، شدیدترین تضاد را با اعتقادات پرشور وبر درباره آزادی ارزشی دارد. آزادی ای که مستقیما مبتنی بر آزادی فرد برای انتخاب اهدافش در مقابل کسانی است که به وسیله طریق تاریخ برای او ممانعت ایجاد می کنند. این همان نظراتی بود که وبر به طور قاطعانه تر تقریبا بیش از هر چیز دیگر به مبارزه با آن پرداخته بود و واژه های تحقیرآمیزش را برای همین ها اندوخته بود. در یک گفتگو با ترولش، آنها را «کلاهبرداران رمانتیک» نامید. تردیدی نیست که وبر تاثیر کانت بر این دیدگاه ها را می دانست.
🖇«علیت از طریق آزادی» کانت، علاوه بر انشعاب های گوناگون در دوره توسعه بعدی تفکر فلسفی که این مفهوم را رشد داده اند، طرح اصلی فلسفی تمام «فرهنگ» متافیزیکی و نظریه های شخصیت این دسته است. به سبب اینکه تصور الحاق عقل یاب به زنجیره علل تجربی، از طریق کنش بر طبق هنجار اخلاقی، می تواند با بزرگترین سهولت، تغییر و به دیدگاه ذیل گسترش یابد. دیدگاهی که یا هر چیزِ مطابق با هنجارها از جهان اشیا فی نفسه به واقعیت حسی می آید، یا، حتی بیشتر، اینکه همه تغییرات ارزش ها در جهان واقعیت از طریق نیروهای «خلاق»، که موضوع شکلی از علیت هستند، نشات می گیرند. علیتی که متفاوت از آن قسم زنجیره کیفی تغییرات است که در مقابل قضاوت ارزشی ما بی طرف است.
🖇از این رو اگرچه تصور وبر از شخصیت که مبنای ایده اش درباره امکان تحلیل علی در علوم فرهنگی است به ایده کانت نزدیک است، اما او همچنین به خطر الحاق تصورات متافیزیکی به این علوم با تصور کانت از «علیت از طریق آزادی» پی برد. وبر در اینجا و در جاهای دیگر به کتابی از دیگر نئوکانتی ها ارجاع می دهد که در آن مفهوم کانتی آزادی اراده بسیار مورد بحث و در معرض انتقاد قرار می گیرد. اعتراض های ویندلباند به کانت در این جایگاه، متوجه بنیاد متافیزیکی ایده هایش است. نقد عقل عملی با نقد عقل محض تناقض دارد. از این نظر که کانت در اثر نخست پذیرفت که کنش های انسانی معینی وجود دارد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 ماکس وبر، کانت و نئوکانتی ها
📥 ام. ای برند/ ترجمه صابر جعفری
🖇فرهنگ از نظر کانت به مثابه « تولید موجودات عقلانی از یک استعداد برای هر هدفی ، هرگونه که خود انتخاب می کند و در نتیجۀ استعداد موجودات در آزادی شان تعریف می شد...». آنچه انسان در اینجا انجام می-دهد، «استفاده از طبیعت به عنوان ابزار بر طبق اصولی است که بر اهداف آزادانه انتخاب شده حاکم هستند...» عبارت وبر این است که هر تاملی بر عناصر غایی کنش معنادار انسان، اول از همه، ملتزم به مقوله ها هستند. «اهداف» و «ابزارها» کاملا منطبق با این است و لذا دیدگاه او این است که این بن انگاره استعلایی هر علم فرهنگی است که انسان «بهره مند از ظرفیت است و باید نگرشش را در مقابل جهان تعین ببخشد و باید به این جهان معنا بدهد»
🖇کانت می گوید آزادی دستاورد بشر است. انسان آزاد «رابطه پایدار درونی»ای با ارزش ها دارد و برای فراهم کردن این، به معناهای معینی نیاز دارد. معهذا رابطه میان آزادی و علیت در حال شفاف تر شدن است. بنابراین اکنون ما باید ببینیم که چرا وبر نوشت: آزادتر، تصمیم کنشگران و انگیزه کاملتر او را می توان در اصطلاحات مقوله های «ابزارها» و «اهداف» فهمید... و کنش آزادانه تر در این نگاه اتصاف یک «شخصیت» مناسب تر به کنشگر است؛ شخصیتی که از آن، ذات شامل رابطه پایدار و ذاتی با ارزش های غایی معین و معناهای زندگی می شود، ارزش ها و معناهایی که برای اهداف جعل می شوند و از این طریق به کنش الهیاتی-عقلانی تبدیل می-شود. وجود آزادی متضمن این نیست که کنش اجتماعی نمی تواند به تحلیل علی گردن نهد. برعکس وبر می-گوید: دانش منطبق با قانون نقش مهم تری برای کنشگران و همچنین محققان بازی می کند، هنگامی که کنش قبلی آزدانه تر باشد.
🖇با این حال وبر صریحا درباره سواستفاده از نظرات کانت درباره آزادی هشدار می دهد. او دشواری های ذاتی-ای را در ایده هایی که کنشآزادانه فرد را در گونه ای زمان ابدی و در راستای مسیری از «علیت بی علت» قرار می داد، را می دید. نظراتی شبیه به این است که به مفاهیمی منجر شده است که در آن اهداف آزادانه انتخاب شدۀ افراد در یک الهیات تماما دربرگیرنده قرار می گیرد مفاهیمی که اعتقاد به «منبع جوانی» را ترغیب می کند که ناشی از قلمرو ارزش های ابدی به سوی قلمرو حوادث تاریخی است
🖇این مفهوم از توسعه با باور تلویحی آن به افزایش ارزش در جهان تاریخی، مستقل از مشاهده گر سنجشگر، شدیدترین تضاد را با اعتقادات پرشور وبر درباره آزادی ارزشی دارد. آزادی ای که مستقیما مبتنی بر آزادی فرد برای انتخاب اهدافش در مقابل کسانی است که به وسیله طریق تاریخ برای او ممانعت ایجاد می کنند. این همان نظراتی بود که وبر به طور قاطعانه تر تقریبا بیش از هر چیز دیگر به مبارزه با آن پرداخته بود و واژه های تحقیرآمیزش را برای همین ها اندوخته بود. در یک گفتگو با ترولش، آنها را «کلاهبرداران رمانتیک» نامید. تردیدی نیست که وبر تاثیر کانت بر این دیدگاه ها را می دانست.
🖇«علیت از طریق آزادی» کانت، علاوه بر انشعاب های گوناگون در دوره توسعه بعدی تفکر فلسفی که این مفهوم را رشد داده اند، طرح اصلی فلسفی تمام «فرهنگ» متافیزیکی و نظریه های شخصیت این دسته است. به سبب اینکه تصور الحاق عقل یاب به زنجیره علل تجربی، از طریق کنش بر طبق هنجار اخلاقی، می تواند با بزرگترین سهولت، تغییر و به دیدگاه ذیل گسترش یابد. دیدگاهی که یا هر چیزِ مطابق با هنجارها از جهان اشیا فی نفسه به واقعیت حسی می آید، یا، حتی بیشتر، اینکه همه تغییرات ارزش ها در جهان واقعیت از طریق نیروهای «خلاق»، که موضوع شکلی از علیت هستند، نشات می گیرند. علیتی که متفاوت از آن قسم زنجیره کیفی تغییرات است که در مقابل قضاوت ارزشی ما بی طرف است.
🖇از این رو اگرچه تصور وبر از شخصیت که مبنای ایده اش درباره امکان تحلیل علی در علوم فرهنگی است به ایده کانت نزدیک است، اما او همچنین به خطر الحاق تصورات متافیزیکی به این علوم با تصور کانت از «علیت از طریق آزادی» پی برد. وبر در اینجا و در جاهای دیگر به کتابی از دیگر نئوکانتی ها ارجاع می دهد که در آن مفهوم کانتی آزادی اراده بسیار مورد بحث و در معرض انتقاد قرار می گیرد. اعتراض های ویندلباند به کانت در این جایگاه، متوجه بنیاد متافیزیکی ایده هایش است. نقد عقل عملی با نقد عقل محض تناقض دارد. از این نظر که کانت در اثر نخست پذیرفت که کنش های انسانی معینی وجود دارد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann