Telegram Web Link
رنج آنچنان گسترده است که حتی از دلداری شنیدن هم خسته‌ شده‌ام. نیت شرق می‌کنم و سر از جنوب در می‌آورم، پهلویم تیر می‌کشد و سرم را می‌بندم. از بس خسته‌ام که فقط خواهان اینم تا زیر پتو باشم و بخوابم.
دچار سندرومِ خودساخته و احمقانه دستِ بی‌قرار واسه پاک کردنِ تکستایی که مینویسم شدم
در فرار مدام از زندگی به زندگی
هر سه دیقه یک‌بار چشم‌هام خیس می‌شه. بعد به خودم می‌گم «نترس چیزی نمی‌شه» و سرم رو می‌گیرم بالا، پلک نمی‌زنم تا رطوبت چشم‌هام خشک بشه چون اگه گریه کنم سردرد می‌گیرم. وقت ندارم سردرد بگیرم.
سلام بر تو که قبل از تنم،
غمم را در آغوش کشیدی..
سهم من ،
آسمانیست که آویختنِ پرده‌ای آن را از من میگیرد
"فروغ"
Audio
@azghadima-ازقدیما
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مُردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
چطور شد که به این روز افتادم؟ تحمل من به قدو قواره‌ی این رنج نمی‌آید.
سلام ای شبِ معصوم
...و شب بخیر به تو و شبی که یادت میده صبرت چقدر می‌تونه کش بیاد...
می‌شوم بیدار و میبینم کنارم نیستی
آیا فکر می‌کنی به همین سادگی است که برای رهایی از یک زخم، آن را ببندی؟
حالا سال‌هاست
که شناسنامه‌های ما را موش خورده است
فرهاد مُرده است
و جمعه
نامِ مستعارِ همه‌ی هفته‌های ماست
سید علی صالحی
دوست داشتم برایش شعر تازه‌ای بنویسم؛ اما می‌دانم بعد از خداحافظی همه‌ی کلمات بیهوده‌اند.
آه
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم
که مرگ در آن رخ می‌دهد
پیراهنم بی‌تو آه
سرم بی‌تو آه
دستم بی‌تو
آه....
2024/06/01 05:58:36
Back to Top
HTML Embed Code: