Telegram Web Link
Forwarded from گزین‌گویه‌ها (بهروز صفرزاده)
حکایتِ آن دزد که می‌پرسیدندش که چه می‌کنی نیم‌شب در بنِ این دیوار، گفت دُهُل می‌زنم

این مَثَل بشنو که شب دزدی عَنید
در بنِ دیوار حفره می‌بُرید
نیم‌بیداری که او رنجور بود
طَقطَقِ آهسته‌اش را می‌شُنود
رفت بر بام و فرودآویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر؟
خیر باشد، نیم‌شب چه می‌کنی؟
تو کی‌ای؟ گفتا دُهُل‌زن ای سَنی
در چه کاری؟ گفت می‌کوبم دُهُل
گفت کو بانگِ دُهُل ای بوسُبُل؟!
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعرۀ یا حَسرَتا وا وَیلَتا
آن دروغ است و کژ و برساخته
سِرّ آن کژ را تو هم نشناخته

مولوی
مثنوی، دفترِ سوم، بیتِ ۲۷۹۹-۲۸۰۵
Forwarded from گزین‌گویه‌ها (بهروز صفرزاده)
زندگی مثِ ترن‌هواییه.
بالا و پایین داره، ولی انتخاب با خودته که جیغ بزنی یا از سواری لذت ببری.
2025/07/06 21:12:57
Back to Top
HTML Embed Code: