#زنان
#آموزشی
🔞🩸برای جلوگیری ازپریود نامنظم آب انگور را به صورت روزانه بخورید همچنین میتوانید انگور خام را در رژیم غذایی روزانهتان به مقدارمتوسط بگنجانید مصرف بیش ازحدانگور ممکن است باعث شل شدن حرکات شود
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
🔞🩸برای جلوگیری ازپریود نامنظم آب انگور را به صورت روزانه بخورید همچنین میتوانید انگور خام را در رژیم غذایی روزانهتان به مقدارمتوسط بگنجانید مصرف بیش ازحدانگور ممکن است باعث شل شدن حرکات شود
@harimezendgi👩❤️👨🦋
##ایده_دلبری
😈💦چربش کن بزار لاش
😈یکی از فانتزی هایی که در ارضا کردن مرد به کار برده می شود و بسیار لذت بخش است.؛ گذاشتن آلت لای سینه ها ؛ بین پاها و حتی چاک باسن می باشد.
😈 برای راحتی در این کار حتما از چرب کنتده هایی چون ژل لوبریکانت؛ روغن زیتون و یا روغن نارگیل استفاده کنید
🍌برای لذت بردن بیشتر می توان همزمان با جلو و عقب بردن آلت بین سینهها و چاک باسن موهای سر و همچنین اندام و بدن شریک جنسی تون را نوازش کنید و حرفهای سکسی بزنید.
🍌در این روش هر لحظه ممکن است مرد ارضا شود که مرد می تواند با رضایت همسرش منی را روی سینه ها یا روی باسن بریزد و عشق کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
😈💦چربش کن بزار لاش
😈یکی از فانتزی هایی که در ارضا کردن مرد به کار برده می شود و بسیار لذت بخش است.؛ گذاشتن آلت لای سینه ها ؛ بین پاها و حتی چاک باسن می باشد.
😈 برای راحتی در این کار حتما از چرب کنتده هایی چون ژل لوبریکانت؛ روغن زیتون و یا روغن نارگیل استفاده کنید
🍌برای لذت بردن بیشتر می توان همزمان با جلو و عقب بردن آلت بین سینهها و چاک باسن موهای سر و همچنین اندام و بدن شریک جنسی تون را نوازش کنید و حرفهای سکسی بزنید.
🍌در این روش هر لحظه ممکن است مرد ارضا شود که مرد می تواند با رضایت همسرش منی را روی سینه ها یا روی باسن بریزد و عشق کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_787
از روی صندلی بلند شدم و به سمت ردیف آینه های قدی توی سالن رفتم.
چشمم که تو آینه به خودم افتاد خنده ام گرفت.
این شدت از تغییر قابل پیش بینی نبود!
موهام رو نسبتا ساده تا روی شونه هام کوتاه کرده بود و دیگه خبری از اون حالت فر و پیچ دار نبود.
یه قسمتشو پشت گوشم زدم و دستمو رو سمت دیگه که از صافی برق میزدن کشیدم.
من خودم که در لحظه کشته مرده ی این شدت از تغییر و تحول شدم و امیدوار بودم ارسلان هم خوشش
بیاد و نق نزنه!
درحال تماشای شمایل جدید خودم بودم که آرایشگر از پشت سر پرسید:
-شانار جان خوب!؟ پسندیدی!؟
سرمو برگردوندم سمتش و گفتم:
-بله...دوستش دارم
لبخند زد و گفت:
خب خداروشکر...من تقریبا چهارروز پیش از استانبول برگشتم.اونجا یه دوره ی یه هفته ای رو پیش
یکی از معروف ترین و کاربلدترین آریشگرای ترک گذروندم.عدنان واقعا مرد کاربلدی بود و تمام
کارآموزها و مشتری هاش هم خانم بودن.
راضی از کارش کارت پولم رو از توی کیف پول بیرون آوردم و دادم دستش و گفتم:
-ممنون! من که خیلی راضی ام از کارتون...خدمت شما
لبخند زد و گفت:
-قابلتون رو نداره!
-ممنون لطف دارید شما.فقط اگه میشه برای من یه ماشین بگیرید...
-بله حتما...
لباسهام رو پوشیدم و با برداشتن کیفم و یکم انتظار واسه رسیدن ماشین، بالاخره از آرایشگاه زدم بیرون.
بعداز سالها این اولینباری بود که قانون اورجینال بودن رو کنار گذاشتم و دست به تغییر سرو صورت
خودم زدم.
سوار ماشین شدم و آدرس رو دادم و همزمان شماره ی ارسلان رو گرفتم.چند بوق خورد تا جواب داد:
_بله جان؟
_ارسلان کار من تموم شده من الان دارم میرم خونه گفتم بهت بگمم
-خوب کردی...رسیدی خونه هم پیام بده
-باشه.
-حالا چیکار کردی با سرو صورتت...!؟
خندیدم و گفتم:
اون یه مورد توضیح دادنی نیست.دیدنیه...
-باشه عکس بفرس
نوچ نوچی کردم و گفتم:
-نمیشه...باید خودت از نزدیک ببینی...
اوووه...باشه...میایم و میبینیم بعدا
_پس فعلا
گوشی رو گذاشتم تو کیفم و سرم رو تکیه دادم به عقب و چشمهام رو بستم تا وقتی که خود راننده ماششین
رو نگه داشت و خبر رسیدنمون رو داد.
کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت خونه.
در زدم و مثل همیشه ابراهیم درو به روم باز کرد
داشتم خبر رسیدنم رو به خونه واسه ارسلان پیامک میکردم که امیرسام بدو بدو به سمتم اومد و گفت:
-مااامان...ماماااان....
گوشی رو گذاشتم تو کیف و دستهامو باز کردم تا بغلش کنم.
نزدیکم که شد توپشو انداخت زمین و خودشو انداخت تو بغلم و گفت:
-کجا بودی مامان؟
بوسیدمش گفتم:
-جایی کار داشتم عزیزم..تو خوبی!؟
از بغلم پرید پایین و گفت:
-آره خوبم...
اینو گفت و توپ جدیدش رو که قبل از پریدن تو بغل من گذاشته بود پایین نشونم داد و گفت:
-توپم قشنگه؟
نگاهی بهش انداختم و گفتم:
-آره خیلی...بابات گرفته!؟
لبخند دندون نمایی زد و جواب داد:
نه نامزد عمو بوراک برام آورده.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
از روی صندلی بلند شدم و به سمت ردیف آینه های قدی توی سالن رفتم.
چشمم که تو آینه به خودم افتاد خنده ام گرفت.
این شدت از تغییر قابل پیش بینی نبود!
موهام رو نسبتا ساده تا روی شونه هام کوتاه کرده بود و دیگه خبری از اون حالت فر و پیچ دار نبود.
یه قسمتشو پشت گوشم زدم و دستمو رو سمت دیگه که از صافی برق میزدن کشیدم.
من خودم که در لحظه کشته مرده ی این شدت از تغییر و تحول شدم و امیدوار بودم ارسلان هم خوشش
بیاد و نق نزنه!
درحال تماشای شمایل جدید خودم بودم که آرایشگر از پشت سر پرسید:
-شانار جان خوب!؟ پسندیدی!؟
سرمو برگردوندم سمتش و گفتم:
-بله...دوستش دارم
لبخند زد و گفت:
خب خداروشکر...من تقریبا چهارروز پیش از استانبول برگشتم.اونجا یه دوره ی یه هفته ای رو پیش
یکی از معروف ترین و کاربلدترین آریشگرای ترک گذروندم.عدنان واقعا مرد کاربلدی بود و تمام
کارآموزها و مشتری هاش هم خانم بودن.
راضی از کارش کارت پولم رو از توی کیف پول بیرون آوردم و دادم دستش و گفتم:
-ممنون! من که خیلی راضی ام از کارتون...خدمت شما
لبخند زد و گفت:
-قابلتون رو نداره!
-ممنون لطف دارید شما.فقط اگه میشه برای من یه ماشین بگیرید...
-بله حتما...
لباسهام رو پوشیدم و با برداشتن کیفم و یکم انتظار واسه رسیدن ماشین، بالاخره از آرایشگاه زدم بیرون.
بعداز سالها این اولینباری بود که قانون اورجینال بودن رو کنار گذاشتم و دست به تغییر سرو صورت
خودم زدم.
سوار ماشین شدم و آدرس رو دادم و همزمان شماره ی ارسلان رو گرفتم.چند بوق خورد تا جواب داد:
_بله جان؟
_ارسلان کار من تموم شده من الان دارم میرم خونه گفتم بهت بگمم
-خوب کردی...رسیدی خونه هم پیام بده
-باشه.
-حالا چیکار کردی با سرو صورتت...!؟
خندیدم و گفتم:
اون یه مورد توضیح دادنی نیست.دیدنیه...
-باشه عکس بفرس
نوچ نوچی کردم و گفتم:
-نمیشه...باید خودت از نزدیک ببینی...
اوووه...باشه...میایم و میبینیم بعدا
_پس فعلا
گوشی رو گذاشتم تو کیفم و سرم رو تکیه دادم به عقب و چشمهام رو بستم تا وقتی که خود راننده ماششین
رو نگه داشت و خبر رسیدنمون رو داد.
کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت خونه.
در زدم و مثل همیشه ابراهیم درو به روم باز کرد
داشتم خبر رسیدنم رو به خونه واسه ارسلان پیامک میکردم که امیرسام بدو بدو به سمتم اومد و گفت:
-مااامان...ماماااان....
گوشی رو گذاشتم تو کیف و دستهامو باز کردم تا بغلش کنم.
نزدیکم که شد توپشو انداخت زمین و خودشو انداخت تو بغلم و گفت:
-کجا بودی مامان؟
بوسیدمش گفتم:
-جایی کار داشتم عزیزم..تو خوبی!؟
از بغلم پرید پایین و گفت:
-آره خوبم...
اینو گفت و توپ جدیدش رو که قبل از پریدن تو بغل من گذاشته بود پایین نشونم داد و گفت:
-توپم قشنگه؟
نگاهی بهش انداختم و گفتم:
-آره خیلی...بابات گرفته!؟
لبخند دندون نمایی زد و جواب داد:
نه نامزد عمو بوراک برام آورده.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
. 👇تقویم نجومی اسلامی سه شنبه👇
✴️ سه شنبه 👈 17 تیر/ سرطان 1404
👈12محرم 1447👈8 ژوئیه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🖤شهادت حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام به روایتی " 94 هجری".
😢 دفن شهدای کربلا توسط امام سجاد به کمک قبیله بنی اسد.
🐪 رسیدن کاروان اسرای کربلا به کوفه.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅افتتاح دکان باز کردن محل کسب.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅استحمام.
✅افتتاح کسب و کار.
✅مشارکت و امور مشارکتی.
✅دیدار با مسولین.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅و مسافرت خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد آسان تربیت شود.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️جابه جایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به مکان و خانه نو.
✳️شراکت و امور شراکتی.
✳️شروع به کار و کسب.
✳️و امور تعلیم و تعلم خوب است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
مباشرت و عروسی مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث سلامتی می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق آیه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است.
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته...
و از معنای آن استفاده می شود چیزی که باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن : 02537747297
✴️ سه شنبه 👈 17 تیر/ سرطان 1404
👈12محرم 1447👈8 ژوئیه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🖤شهادت حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام به روایتی " 94 هجری".
😢 دفن شهدای کربلا توسط امام سجاد به کمک قبیله بنی اسد.
🐪 رسیدن کاروان اسرای کربلا به کوفه.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅افتتاح دکان باز کردن محل کسب.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅استحمام.
✅افتتاح کسب و کار.
✅مشارکت و امور مشارکتی.
✅دیدار با مسولین.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅و مسافرت خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد آسان تربیت شود.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️جابه جایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به مکان و خانه نو.
✳️شراکت و امور شراکتی.
✳️شروع به کار و کسب.
✳️و امور تعلیم و تعلم خوب است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
مباشرت و عروسی مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث سلامتی می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق آیه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است.
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته...
و از معنای آن استفاده می شود چیزی که باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن : 02537747297
#ایده_متن
دوست داشتنت
مثل بوی یاس اول صبح است
که دنیا را برداشته ...!
#حمیدرضا_عبداللهی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
دوست داشتنت
مثل بوی یاس اول صبح است
که دنیا را برداشته ...!
#حمیدرضا_عبداللهی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
هرگز عیب های اخلاقی و رفتاری همسر خود را به کسی نگویید. حتی اگر رفتارش ایرادی دارد که نیاز به اصلاح است باید بین خودتان و در خلوت زناشویی مطرح شود زیرا بیان عیب های همسرتان سبب نهادینه شدن این عیب ها در او می شود. اگر در امور خانه با همسرتان اختلاف نظر و سلیقه دارید به جای اینکه نزد دیگران اختلافات را بیان کنید با خوشرویی و محبت آن را نزد همسرتان بیان کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
هرگز عیب های اخلاقی و رفتاری همسر خود را به کسی نگویید. حتی اگر رفتارش ایرادی دارد که نیاز به اصلاح است باید بین خودتان و در خلوت زناشویی مطرح شود زیرا بیان عیب های همسرتان سبب نهادینه شدن این عیب ها در او می شود. اگر در امور خانه با همسرتان اختلاف نظر و سلیقه دارید به جای اینکه نزد دیگران اختلافات را بیان کنید با خوشرویی و محبت آن را نزد همسرتان بیان کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
طلسمش کن
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و🎆
روانشناس رابطه 🎆
تحکیم روابط زوجین🌄
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و🎆
روانشناس رابطه 🎆
تحکیم روابط زوجین🌄
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
پیش همسرت از (هیچ ) زنی تعریف نکن
حتی از مادر و خواهرش 😳
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پیش همسرت از (هیچ ) زنی تعریف نکن
حتی از مادر و خواهرش 😳
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
آدما همیشه فکر میکنن میشه برگشت،
میشه جبران کرد ،
میشه معذرت خواست ،
میشه توضیح داد،
اما چیزی که آدما بهش فکر نمیکنن اینه که
هر چیزی یه زمانی داره ،
از زمانش که گذشت دیگه بود و نبودش فایده نداره.
وقتی از زمان درست یه چیزی بگذره دیگه هر کاری بکنی قابل جبران نیست .
آدما همیشه اشتباه میکنن.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
آدما همیشه فکر میکنن میشه برگشت،
میشه جبران کرد ،
میشه معذرت خواست ،
میشه توضیح داد،
اما چیزی که آدما بهش فکر نمیکنن اینه که
هر چیزی یه زمانی داره ،
از زمانش که گذشت دیگه بود و نبودش فایده نداره.
وقتی از زمان درست یه چیزی بگذره دیگه هر کاری بکنی قابل جبران نیست .
آدما همیشه اشتباه میکنن.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
🔴در صورت دیر آمدن شوهر به خانه ، به گونه ای برخورد نکنید که او احساس کند
بازخواست میشود .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔴در صورت دیر آمدن شوهر به خانه ، به گونه ای برخورد نکنید که او احساس کند
بازخواست میشود .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
.
😈⛔️ #پوزیشن جنسی
♥️نام: Stick Figure - شکل چوب
♥️درجه سختی: متوسط
♥️طرف فعال: مرد
💦مرد پاهای زن را بلند کرده، به بالا نگه میدارد و از پشت دخول را شروع میکند.
♥️دخول عمیق
♥️تنوع در رابطه
♥️ویژه افراد دیر انزال
@harimezendgi👩❤️👨🦋
😈⛔️ #پوزیشن جنسی
♥️نام: Stick Figure - شکل چوب
♥️درجه سختی: متوسط
♥️طرف فعال: مرد
💦مرد پاهای زن را بلند کرده، به بالا نگه میدارد و از پشت دخول را شروع میکند.
♥️دخول عمیق
♥️تنوع در رابطه
♥️ویژه افراد دیر انزال
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
به من نشون بده کجایِ روحت غمِ عمیقتری داره،
تا اونجا رو بیشتر دوست داشته باشم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
به من نشون بده کجایِ روحت غمِ عمیقتری داره،
تا اونجا رو بیشتر دوست داشته باشم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_788
نگاهی بهش انداختم و گفتم:
-آره خیلی...بابات گرفته!؟
سرش رو تکون داد و گفت:
-نه نامزد عمو بوراک برام آورده...
جواب امیرسام معنیش این بود که نامزد بوراک الان خونه ی ماهست...
بلند شدم و دوباره پرسیدم:
نامزد عمو بوراک !؟ مگه اومده اینجا ؟
توپش رو از روی زمین بلند کرد و گفت:
-آره. باعمو اومده.خیلی هم خوشگل...مهربون ..همه ش هم به من میگه کپی برابراصل!
ابرو درهم کشیدم و گفتم:
-چی!؟چرا اینو بهت میگفت؟
لباشو کج و کوله ورد و با اون لحن و صدای بامزه اش گفت:
خب واسه اینکه شبیه بابامم دیگه...راستی مامان چقدر خوشگل شدی...موهات یه جور دیگه
شدن...صورتتم یه جور دیگه شده. آخ جووون....من میرم فوتبال...مامان خوشگل مامان خوشگل
امیرسام حرفهای عجیب میزد.چیزایی میگفت که منو گیج میکرد.حتی نموندهم که ببینم دقیقا چی میگه و
بیشترازش حرف بکشم.سرگرم توپش شد بدو بدو ازم فاصله گرفت.
قدم زنان ودرحالی که همچنان درحال فکر کردن و تجزیه تحلیل حرفهای امیربودم راه افتادم سمت
ساختمون.
دسته های کوچیک کیفم رو توی دستم گرفتم و از ورودی عبور کردم.
صدای بگو بخند از داخل نشیمن به گوشم می رسید و من کنجکاو ترازقبل میشدم.
کاش امیرسام یه چنددقیقه سرجا بند میشد ازش میپرسیدم این دخترخانم کی اومد اینجا!
قدم زنان به نشیمن نزدیک و نزدیکتر میشدم که همون موقع با صدای شیرین شونه هام از ترس باال
پرید:
-خانمجان!
با حرص چرخیدم سمتش و با کشیدن یه نفس عمیق گفتم؛
-هووووف! شیرین!!! ترسیدم خدایاااا
با خجالت و با اون لهجه ی باحالش گفت:
-بوبخشید! خانمجان...حدس بزنید کی اینجاست!؟
کاملا بیخبر بودم و از حدس زدن عاجز..
سرم رو تکون دادم و گفتم:
نمیدونم شیرین تو خودت بگو
خواست جوابم رو بده که فوزیه صداش زد و اونم از اونجایی که زیادی از فوزیه حساب میبرد و ازش
میترسید خیلی سریع دوید سمت مطبخ و منم مجبور شدم خودم کشف حقیقت کنم و پرده از هویت نامزد
بقول امیرسام خوشگل و مهربون بوراک بردارم
بالاخره وارد نشیمن شدم.
اونا گردهم نشسته بودن و بگو بخند راه انداخته بودن.
اما از شانس بد پشت اون دختر به من بود و نمیتونستم صورتش رو ببینم.
چنددقیقه ای همونجا بودم و بعد وقتی دیدم متوجه ام نشدن خودم ،گفتم:
-سلام...
اولین نفر خود بوراک بود که بالبخند سرش رو به سمتم برگردوند و گفت:
-سلام شانار
نگاه من اما همچنان پی چهره ی اون دختر بود.
خیلی آروم و باحوصله از روی مبل بلند شد و بعد سرش رو به سمتم برگردوند تا من شوکه بشم از
تماشای شمایلش....
باورم نمیشد...اصلل باورم نمیشد.
چطور ممکن بود آخه!؟
لبخند پر نازی زد و گفت:
-سلام شانار جووون
شوکه لب زدم:
_سلام
ماتم برده بود.من حتی یک درصد هم نمیتونستم حدس بزنم روزی دوباره پای نهال به این خونه باز بشه
اونم به عنوان نامزد بوراک..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نگاهی بهش انداختم و گفتم:
-آره خیلی...بابات گرفته!؟
سرش رو تکون داد و گفت:
-نه نامزد عمو بوراک برام آورده...
جواب امیرسام معنیش این بود که نامزد بوراک الان خونه ی ماهست...
بلند شدم و دوباره پرسیدم:
نامزد عمو بوراک !؟ مگه اومده اینجا ؟
توپش رو از روی زمین بلند کرد و گفت:
-آره. باعمو اومده.خیلی هم خوشگل...مهربون ..همه ش هم به من میگه کپی برابراصل!
ابرو درهم کشیدم و گفتم:
-چی!؟چرا اینو بهت میگفت؟
لباشو کج و کوله ورد و با اون لحن و صدای بامزه اش گفت:
خب واسه اینکه شبیه بابامم دیگه...راستی مامان چقدر خوشگل شدی...موهات یه جور دیگه
شدن...صورتتم یه جور دیگه شده. آخ جووون....من میرم فوتبال...مامان خوشگل مامان خوشگل
امیرسام حرفهای عجیب میزد.چیزایی میگفت که منو گیج میکرد.حتی نموندهم که ببینم دقیقا چی میگه و
بیشترازش حرف بکشم.سرگرم توپش شد بدو بدو ازم فاصله گرفت.
قدم زنان ودرحالی که همچنان درحال فکر کردن و تجزیه تحلیل حرفهای امیربودم راه افتادم سمت
ساختمون.
دسته های کوچیک کیفم رو توی دستم گرفتم و از ورودی عبور کردم.
صدای بگو بخند از داخل نشیمن به گوشم می رسید و من کنجکاو ترازقبل میشدم.
کاش امیرسام یه چنددقیقه سرجا بند میشد ازش میپرسیدم این دخترخانم کی اومد اینجا!
قدم زنان به نشیمن نزدیک و نزدیکتر میشدم که همون موقع با صدای شیرین شونه هام از ترس باال
پرید:
-خانمجان!
با حرص چرخیدم سمتش و با کشیدن یه نفس عمیق گفتم؛
-هووووف! شیرین!!! ترسیدم خدایاااا
با خجالت و با اون لهجه ی باحالش گفت:
-بوبخشید! خانمجان...حدس بزنید کی اینجاست!؟
کاملا بیخبر بودم و از حدس زدن عاجز..
سرم رو تکون دادم و گفتم:
نمیدونم شیرین تو خودت بگو
خواست جوابم رو بده که فوزیه صداش زد و اونم از اونجایی که زیادی از فوزیه حساب میبرد و ازش
میترسید خیلی سریع دوید سمت مطبخ و منم مجبور شدم خودم کشف حقیقت کنم و پرده از هویت نامزد
بقول امیرسام خوشگل و مهربون بوراک بردارم
بالاخره وارد نشیمن شدم.
اونا گردهم نشسته بودن و بگو بخند راه انداخته بودن.
اما از شانس بد پشت اون دختر به من بود و نمیتونستم صورتش رو ببینم.
چنددقیقه ای همونجا بودم و بعد وقتی دیدم متوجه ام نشدن خودم ،گفتم:
-سلام...
اولین نفر خود بوراک بود که بالبخند سرش رو به سمتم برگردوند و گفت:
-سلام شانار
نگاه من اما همچنان پی چهره ی اون دختر بود.
خیلی آروم و باحوصله از روی مبل بلند شد و بعد سرش رو به سمتم برگردوند تا من شوکه بشم از
تماشای شمایلش....
باورم نمیشد...اصلل باورم نمیشد.
چطور ممکن بود آخه!؟
لبخند پر نازی زد و گفت:
-سلام شانار جووون
شوکه لب زدم:
_سلام
ماتم برده بود.من حتی یک درصد هم نمیتونستم حدس بزنم روزی دوباره پای نهال به این خونه باز بشه
اونم به عنوان نامزد بوراک..
@harimezendgi👩❤️👨🦋