Telegram Web Link
#آقایون_بخوانند
#تلنگر
از زنی که سکوت می کند چیزی نمی خواهد حرفی نمی زند
و ظرف ها را آرام خشک می کند باید ترسید او،در تدارک رفتن است..


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پوزیشن_جنسی

نام: Deck Chair - صندلی عرشه
درجه سختی: دشوار
طرف فعال: مرد

طبق تصویر مرد پای زن را به طرف داخل بدنش کشیده و با کنترل بیشتر مرد دخول صورت میپذیرد.

دخول عمیقتر
مناسب افراد دیر انزال
امکان معاشقه حین رابطه

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه
#مهربانی

دوری_از_یکنواختی
براي خوشبخت بودن در يك رابطه لازم است هر روز پيام #مثبت دريافت كنيد.
بيان جملاتی نظير :
💞دوستت دارم
💞دلم برايت تنگ شده
💞احساس خوبی به من ميدهی
💞يا خريد يك هديه
می‌تواند عشق را شعله‌ور كند.

فراموش نكنيد مردان بيش از زنان به شنيدن اين مسايل نياز دارند
در ميان زوج‌هايي كه زنان به همسرشان ابراز احساس نميكنند، ميزان طلاق 2 برابر است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_743


غلام مارو برد همونجایی که احتمال میداد بچه ها اونجا رفته باشن...یه قسمت از دیوار که قبلا به خاطر
بارون شدید و عوامل محیطی دیگه دچار این خرابی شده بود.
دعا دعا میکردیم اونجا نرفته باشن یا اگه رفتن همچنان همونجا باشن اما نه....
دعاهامون بی اثر بودن...
اونجا که رسیدیم با وسایل کناررفته از جلوی اون قسمت تخریب شده روبه روشدیم و همین هممونو
دچار وحشت کرد.
چون حالا دیگه شک نداشتیم بچه ها همینجا بودن...
شیرین با ترس ونگرانی گفت:
-یا خوداااا...بچه هه همینجا بودن ..اونم اسباب بازی امیرسام.
ابراهیم خم شد و با نگاه کردن به قسمت تخریب شده و بررسی کردنش گفت:
-یه نفر این قسمتهارو کنده...مشخص..اونم واسه اینکه این توخالی بیشتر بشه و بتونه رد بشه...
صدای گریه های نارگل نفسم رو تو سینه حبس کرد.
حاله دیگه منم این زنگ خطری که اون از چنددقیقه پیش حسش کرده بودو رو به وضوح احساس
میکردم.
با حس و حال بدی پرسیدم:
-یعنی...یعنی یه غریبه اومده اینجا تا بچه هارو بدزده!؟؟
متاسف جواب داد:
-نمیدونم ...شاید...
من و نارگل و ابراهیم چهار دستو پااز اونجا ردشدیم و همزمان شروع کردیم صدازدنشون...

ناامید بودم.واقعا ناامید بودم.حس میکردم دیگه قرار نیست پسرم یا سلدارو ببینم تا وقتی که یوسف از
پایین ارتفاعی که ما ایستاده بودیم شروع کرد صدا زدنمون.
منو نارگل سراسیمه به سمت پایین رفتیم.
دیگه حتی بقیه هم خودشوتو به ما رسونده بودن.
چشمم که به امیرسام افتاد .
لباسهای گلیش رنگ از رخم پروند و پاهام رو بی حس کرد.
نتونستم راه برم و وحشت این رو داشتم که نکنه چیزیش شده باشه .اژدر خان نگاهی به صورت رنگ
پریده ام انداخت و گفت:
-اینقدر ضعیف نباش شانار
نفس بریده گفتم:
اگه بچه ام چیزیش شده باشه..اگه...
چطور میتونستم ضعیف نباشم وقتی می دیدم بچه ام با اون سرو وضع تو بغل یوسف.اصلل جون و رمق...
داشت!؟
وقتی اومد سمتمون و امیرسام سرشواز رو شونه اش برداشت نفسی که فکر میکردم از تنم رفت دوباره
برگشت تو جونم.. دویدم سمتش و بغلش کردم.
-امیرسام...امیرسام... دورت بگردم...کجا بودی؟؟ هااا!؟ جاییت که زخمی نشده؟ هااان!؟ بگو...به مامان
بگو....
بجای اون یوسف بود که جواب داد:
-سالمه...اون پایین گیر کرده بود تو گل...
اژدرخان پرسید:
-سلدا چی؟ اونو ندیدی!؟
یوسف با تاسف گفت:
-نه ندیدم..
-با غلام برید دورو اطراف رو بگردید...
نارگل دودستی توی سرش زد و افتاد روی زمین...
-بیچاره شدم...بدبخت شدم...دخترم...دخترم...
شیون میکرد و اشک می ریخت.دلش ناآروم...از اول هم ناآروم بود.

صورت کثیف شده ی امیرسام رو بوسیدم و گفتم:
-امیرجونم...مامان به من بگو سلدا کو !؟ ها؟ کجا رفته !؟
دستهای گلیش رو بهم مالید و بعد گفت:
-باباش بردش...
همه مات و مبهوت به امیرسام نگاه کردیم چون قطعا ذهن هممون رفت سمت مصیب. 
دوباره پرسیدم:
-باباش !؟ ولی سلدا که باباش نیست...
سرشو تکون داد و با صدای آرومی گفت:
-چراا...خودش گفت باباش...گفت یه جایی بوده الان برگشته.سلدارو برد براش عروسک بخره من رفتم
دنبالشون افتادم تو اون گل...
نارگل دستشو رو قلبش گذاشت و گفت:
-خدایااا...مصیب بود...مصیب بود....
اژدر خان با عصبانیت گفت:
-یوسف ...ابراهیم...ماشینو بردارین برید دنبالش....حتما خیلی دور نشده فقط دست بجنبین...
هردو چشم گفتن و رفتن اما کی میتونست این وسط جلوی گریه زاری های نارگل بیچاره رو بگیره!
شیون میکرد و میگفت:
-خدااایا...خدایاااا بچه ام...بچه ام....ای خدااااا....
شیرین و فوزیه دستهاشو گرفتن و به سختی از اونجا بلندش کردن و بردنش توی عمارت....
امیرسامو سپردم به شیرین چون ترجیح دادم کنار نارگل بمونم.
بغلش کردمو گفتم:
-نگران نباش ناری...پیدا میشه شک نکن
ضجه زنان گفت:
-نه نه نه....مصیب حرومزاده بچه ام رو دزدیده....دزدیده....سلدا...سلدای عزیزم...دختر بیچاره
ام...میکشش...مصیب واسه تلافی کردن کار من میکشش..
چشمامو بستم و اشک ریختم و همزمان سرشو گذاشتم روی شونه ام...
حالش واقعا گریه داشت و واقعا کی جز مصیب میتونست این کار کثیف رو انجام بده!

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.   👇تقویم نجومی اسلامی سه شنبه👇
✴️سه شنبه 👈30 اردیبهشت / ثور 1404
👈22 ذی القعده 1446👈20 می 2025
🕌 مناسبت‌ها های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی
❇️ امروز روز مبارک و مختاری است برای امور زیر:
خرید و فروش.
شکار و صید و دام گزاری کردن.
رفتن پی طلب حوائج.
داد و ستد و تجارت.
صدقه دادن ثواب مضاعف دارد.
و انواع ملاقات ها و دیدارها خوب است.

👶 زایمان
خوب و نوزاد خوش قدم و خوشبخت است.
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود.
🚘مسافرت: سفر خوب و مفید و پر برکت و سودمند است.
🔭  احکام نجوم
.
🌓 امروز قمر در برج دلو است و برای امور زیر نیک است:
✳️ختنه نوزاد و نام گذاری.
✳️امور کشاورزی و زراعی.
✳️تعمیر خانه و ساختمان.
✳️و کندن چاه و جوی و کانال نیک است.
🔵نوشتن حرز حکاکی و نماز و بستن و استفاده از آن خوب است.
💑 حکم مباشرت امشب
. (شب چهارشنبه )، مباشرت برای سلامتی مفید است.

💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سروصورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود.

💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث قوت دل می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن  #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش کار را انجام دهند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
استخاره.
وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 23  سوره مبارکه "مومنون"  است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم...
و از معنای آن استفاده می شود که به خواب بیننده خیر و خوبیی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او قبول نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .

💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام

قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن :                      025 377 47 297
دنیا نمی‌گذرد
این ماییم که رهگذریم
پس در هر طلوع و غروب
زندگی را احساس کن
مهربان باش ❤️

صبح بخیر
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


صبح جامی ‌ست

پُر از حسِ هم‌ آغوشیِ تو

لب بیَفزای بَر این مَستیِ بی‌باده‌ی ما ....





#محمد_بزاز

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آموزشی
#زناشویی


بعداز رابطه برای پاک کردن ناحیه تناسلی فقط از دستمال کاغذی بی رنگ و غیرمعطر استفاده کنید.
استفاده از پارچه،دستمال های معطر یا رنگی میتواند براحتی باعث عفونت دراین ناحیه شود!



@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن



خود را ضعیف نکنید!بعنوان یک زن،بپذیریدکه جذابیت زنانه بخشی قدرتمند ازوجود شماست،باگفتن جمله«مرا به خاطر خودم بخواه،نه بخاطررابطه جنسی»شما درحال تفکیک خودتان،ازبخش جنسی وجودتان هستید.



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آقایون_بخوانند

🔹 علت درد زیر شکم بعد از نزدیکی در آقایان

اگر درد زودگذر و مختصر است نیاز به اقدام خاصی ندارد اما اگر این درد همیشگی و با شدت همراه است در اینصورت لازم است جهت سونوگرافی اقدام شود

همچنین از مواردی که میتواند باعث درد در ناحیه بیضه و زیر شکم شود انزال ناقص است یا جلوگیری فرد از انزال و مانع دفع مایع منی شدن... توصیه جدی میشود به هیچ وجه به صورت ارادی مانع خروج منی نشوید.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#تلنگر
#مجردا_بخونن


راحت ترین راه شناخت پسری که به صورت افراطی به مادرش وابسته است:

۱ توی صحبت هاش دائم حرف از مامانش میزنه.
۲ توی طول روز زیاد با مامانش تماس داره

۳ گزارش کامل روزش رو به مامانش میده
۴ در تصمیم گیری هاش نظر مامانش خیلی براش مهمه.

۵ هیچ کاری رو بدون مشورت با مامانش انجام نمیده.
۶ نظر و حرف های مامانش خیلی روش اثر میزاره.
۷ اگر به حق از رفتار مامانش انتقاد کنی به شدت گارد میگیره.

پسرِ وابسته ای که استقلال عاطفی و فکری نداره؛ گزینه مناسبی برای رابطه ی عاطفی و ازدواج نیست .پس وقتت رو تلف نکن

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه


درمقابل دیگران باهمسرت #مخالفت نکن
اینکارسبب شرمنده شدنش میشه وباعث میشه تا احترام دیگران نسبت بهش از بین بره


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_744

لیوان آب قند رو از فوزیه گرفتم و به سمت نارگل گرفتم.
اونقدر گریه کرده بود که چشماش شده بودن کاسه ی خون....سری تکون داد و لیوان رو پس زد.حتی
صداش هم بالانمیومد.
دل نگرون ودرحالی که رنجش عمیقا برام قابل درک بود گفتم:
-نارگل...بخدا میفهممت...و حتی به اندازه خودت ناراحتم ولی توداری خودتو میکشی...التماست میکنم یه
چیزی بخور..
سرشو تکون داد.پلک زد
فین فین کنان صدای تحلیل رفته ای که انگار از ته چاه بلند میشد گفت:
-یعنی سلدا الان کجاست؟؟ بدون من دووم نمیاره! بدون من نمیخوابه....خدااایا جگرم سوخت...دارم زجر
میکشم...
دستمو با تاسف روی دستش گذاشتم.حالا دیگه چشمای خودمم لباب از اشک شده بود.اشکهایی که هیچ
اختیارو تسلطی روشون نداشتم...دستشو نوازش کردمو گفتم:
_پیدا میشه نارگل...یعنی پیداش میکنیم.هرجور شده
سرم بی اختیار خم شد.اشکهاش دون دون رو زانوهاش چکیدن و شونه هاش لرزیدن....با مایوس ترین
حالت ممکن گفت:
-نه نه...دیگه پیدا نمیشه...مصیب دختر منو جایی میبره که دست هیچکس بهش نرسه...شاید اصلا
بفروشش...بفروشش که وادارش کنن گدایی بکنه...سلدای بیچاره ی من..
آه عمیقی کشیدم.یه لحظه غفلت ختم شد به یه اتفاق وحشتناک...اتفاقی که بوی جبران نشدنش بدجور
پیچیده بود..
رو کردم سمت غلام و پرسیدم:
-خبری از یوسف و ابراهیم نشد!؟
غلام نگاه دلسوزانه اش رو از نارگل برداشت وگفت:
-نه خانم...فعلا که هیچی
جمله ی غلام دوباره نارگل رو به گریه انداخت و چقدر تو اون لحظه بیشتر و بیشتراز همیشه نبود
ارسلان
تو این روزای اخیر ملموس تر و شدیدتر شد برام.
حتی حس میکردم اگه اون بود هیچوقت همچین اتفاقی نمیفتاد.هیچوقت!
آه عمیقی از ته ته دلم کشیدم.دلم میخواست گوشی رو بردارمو بهش زنگ بزنمو بگم که باید همین حالای
حالا بیاد..
در که باز شد هردوی ما بلندشدیم.
چشم دوختیم به اژدر خانی که حتی خودش هم مثل یوسف و ابراهیم به تکاپو افتاده بود.
شتابان خودمو بهش رسوندم.
یاس از صورت مرموز و غیرقابل حدسش میبارید...آره...این اولین باری بود که میتونستم از صورت
مبهمش بی سوال و بی کنجکاوی جوابم رو بگیرم.
ایستاد.نگاهی به من و نگاهی به نارگل انداخت و بعد لب از لب باز کرد و گفت:
نه...نتونستیم..
صدای هق هق نارگل سکوت اتاق رو شکست اصلا نیازی نبود جمله اش رو ادامه بده چون همه ی ما
فهمیدیم چی شده و چه اتفاقی افتاده...
کورسوهای امیدمونم که یکی یکی محو میشدن...
چند دقیقه بعداز اژدرخان یوسف و ابراهیم هم اومدن.اونا هم به مایوسی اژدرخان بودن و مشخص بود
هیچ رد و اثری پیدا نکردن....
ناری همچنان هق هق میکرد و حق هم داشت.پاره ی تنش رو دزدیده بودن و دستش به هیچ جا بند
نبود.یه هیچ جاااایی....
ابراهیم که تا به این موقع از شب پا به پای یوسف و اژدرخان درحال جست و جو بود بعداز نفس عمیقی
و بی اینکه خستگی دربکنه با پایان نتیجه ی جستجوش همه مارو به رعب و وحشت و یاس انداخت:
بازم نشد ردی پیدا کنیم.کاملا مشخص از میانبر رفته...از جاده های فرعی که دوربینای پشتی رو شکسته بود واسه همین چیزی ضبط نشد...تمام جاده و مسیر رو زیرو رو کردیم و دوربین‌های راهنمایی
رانندگی هم نتونسته ثبتش کنن...
و اینکه...ظاهرا خیلی وقت اینجارو زیرورو داشت...
اژدرخان ناباورانه و با خشم پرسید:
-خیلی وقت اینجارو زیر نظر داشت اونوقت شما متوجه نشدین...!؟؟
بجای ابراهیم یوسف بود که سر به زیر انداخت و گفت:
چند روزی یه لبو فروش اومده بود همی پایین جاده لبو و باقال میفروخت...یه درصدهم شک نکردیم
اون حرومزاده باشه آخه همیشه این جوونا دور و اطرافش جمع میشدن و بساطش به راه بود....
اژدرخان لباشو روهم فشرد و گفت:
-گند زدین...گند زدین...
هق هق ناری شدت گرفت.ضجه میزد و میگفت دیگه دستش به دخترش نمی رسه...
کنارش نشستم.دستمو رو شونه اش گذاشتم و گفتم:
-مایوس نشو ناری...پیداش میکنیم...پیداش میکنیم....
گریه کنان گفت:
-نه نه...مصیب بچه امو دزدیده...مصیب دیگه بچه ام رو پس نمیده ..دختر بیچاره ام...حتما الان داره
بهونه منو میگیره...خدااااا....خداااایا دخترم....
کشیدمش تو آغوشم و خودمو بجای اون تصور کردم.اگه یه نفر امیرسامو ازم می دزدید من چه حالی بهم
دست میداد!؟ اون اگه چند ثانیه ازم دور میشد من به جلز و ولز میفتادم وای به اینکه....
سرشو گذاشتم رو شونه ام.رمقی براش نمونده بود...چقدر دلم به حالش سوخت و چقدر پشیمون شدم از
اینکه همون روز اجازه ندادم ارسلان حساب مصیب رو برسه...
آره آره....مثل سگ از کارم پشیمون شدم.
حتی تو لحظه حس تنفر از خودم بهم دست داد.یه حس تنفر تهوع آور....
اون بهم گفته بود.گفته بود آدمارو خوب میشناسه و مصیب آدمیه که نبودنش واسه خیلیااااا موهبت
.خواست تنبیهش کنه خواست جونشو بگیره من نذاشتم..
.من لعنتی....
چقدر احساس عذاب وجدان داشتم...یه عذاب وجدان بد...خیلی بد...
حتی احساس مقصر بودن...
مقصر جدایی نارگل و دخترش....
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
     👇تقویم نجومی اسلامی چهارشنبه👇
✴️ چهارشنبه 👈31 اردیبهشت/ ثور 1404
👈23 ذی القعده 1446 👈21 می 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 شهادت امام رضا علیه السلام "البته به روایتی ".
🔘 غزوه بنی قریضه " 5 هجری".
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
امور مقدماتی ازدواج مثل خواستگاری.
خرید و تجارت.
جابجایی و نقل و انتقال.
و دیدار با بزرگان و مسولین خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد خوشبخت و زندگی آسوده ای دارد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️فصد و خون دادن.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️آغاز تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: مباشرت برای سلامتی توصیه شده و فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث شادی دل می شود.
💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث روبراه شدن امور می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 24 سوره مبارکه "نور" است.
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای
#گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن
#لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)

❇️
#ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه
#یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.

💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و
#امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
نيمروى داغ،نون تازه و نسيم خنك بهارى…
صبح هاى قشنگ همينجورى شروع ميشه…
صبحتون بخیر 😋

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
2025/07/09 14:38:02
Back to Top
HTML Embed Code: