Telegram Web Link
#پارت_744

لیوان آب قند رو از فوزیه گرفتم و به سمت نارگل گرفتم.
اونقدر گریه کرده بود که چشماش شده بودن کاسه ی خون....سری تکون داد و لیوان رو پس زد.حتی
صداش هم بالانمیومد.
دل نگرون ودرحالی که رنجش عمیقا برام قابل درک بود گفتم:
-نارگل...بخدا میفهممت...و حتی به اندازه خودت ناراحتم ولی توداری خودتو میکشی...التماست میکنم یه
چیزی بخور..
سرشو تکون داد.پلک زد
فین فین کنان صدای تحلیل رفته ای که انگار از ته چاه بلند میشد گفت:
-یعنی سلدا الان کجاست؟؟ بدون من دووم نمیاره! بدون من نمیخوابه....خدااایا جگرم سوخت...دارم زجر
میکشم...
دستمو با تاسف روی دستش گذاشتم.حالا دیگه چشمای خودمم لباب از اشک شده بود.اشکهایی که هیچ
اختیارو تسلطی روشون نداشتم...دستشو نوازش کردمو گفتم:
_پیدا میشه نارگل...یعنی پیداش میکنیم.هرجور شده
سرم بی اختیار خم شد.اشکهاش دون دون رو زانوهاش چکیدن و شونه هاش لرزیدن....با مایوس ترین
حالت ممکن گفت:
-نه نه...دیگه پیدا نمیشه...مصیب دختر منو جایی میبره که دست هیچکس بهش نرسه...شاید اصلا
بفروشش...بفروشش که وادارش کنن گدایی بکنه...سلدای بیچاره ی من..
آه عمیقی کشیدم.یه لحظه غفلت ختم شد به یه اتفاق وحشتناک...اتفاقی که بوی جبران نشدنش بدجور
پیچیده بود..
رو کردم سمت غلام و پرسیدم:
-خبری از یوسف و ابراهیم نشد!؟
غلام نگاه دلسوزانه اش رو از نارگل برداشت وگفت:
-نه خانم...فعلا که هیچی
جمله ی غلام دوباره نارگل رو به گریه انداخت و چقدر تو اون لحظه بیشتر و بیشتراز همیشه نبود
ارسلان
تو این روزای اخیر ملموس تر و شدیدتر شد برام.
حتی حس میکردم اگه اون بود هیچوقت همچین اتفاقی نمیفتاد.هیچوقت!
آه عمیقی از ته ته دلم کشیدم.دلم میخواست گوشی رو بردارمو بهش زنگ بزنمو بگم که باید همین حالای
حالا بیاد..
در که باز شد هردوی ما بلندشدیم.
چشم دوختیم به اژدر خانی که حتی خودش هم مثل یوسف و ابراهیم به تکاپو افتاده بود.
شتابان خودمو بهش رسوندم.
یاس از صورت مرموز و غیرقابل حدسش میبارید...آره...این اولین باری بود که میتونستم از صورت
مبهمش بی سوال و بی کنجکاوی جوابم رو بگیرم.
ایستاد.نگاهی به من و نگاهی به نارگل انداخت و بعد لب از لب باز کرد و گفت:
نه...نتونستیم..
صدای هق هق نارگل سکوت اتاق رو شکست اصلا نیازی نبود جمله اش رو ادامه بده چون همه ی ما
فهمیدیم چی شده و چه اتفاقی افتاده...
کورسوهای امیدمونم که یکی یکی محو میشدن...
چند دقیقه بعداز اژدرخان یوسف و ابراهیم هم اومدن.اونا هم به مایوسی اژدرخان بودن و مشخص بود
هیچ رد و اثری پیدا نکردن....
ناری همچنان هق هق میکرد و حق هم داشت.پاره ی تنش رو دزدیده بودن و دستش به هیچ جا بند
نبود.یه هیچ جاااایی....
ابراهیم که تا به این موقع از شب پا به پای یوسف و اژدرخان درحال جست و جو بود بعداز نفس عمیقی
و بی اینکه خستگی دربکنه با پایان نتیجه ی جستجوش همه مارو به رعب و وحشت و یاس انداخت:
بازم نشد ردی پیدا کنیم.کاملا مشخص از میانبر رفته...از جاده های فرعی که دوربینای پشتی رو شکسته بود واسه همین چیزی ضبط نشد...تمام جاده و مسیر رو زیرو رو کردیم و دوربین‌های راهنمایی
رانندگی هم نتونسته ثبتش کنن...
و اینکه...ظاهرا خیلی وقت اینجارو زیرورو داشت...
اژدرخان ناباورانه و با خشم پرسید:
-خیلی وقت اینجارو زیر نظر داشت اونوقت شما متوجه نشدین...!؟؟
بجای ابراهیم یوسف بود که سر به زیر انداخت و گفت:
چند روزی یه لبو فروش اومده بود همی پایین جاده لبو و باقال میفروخت...یه درصدهم شک نکردیم
اون حرومزاده باشه آخه همیشه این جوونا دور و اطرافش جمع میشدن و بساطش به راه بود....
اژدرخان لباشو روهم فشرد و گفت:
-گند زدین...گند زدین...
هق هق ناری شدت گرفت.ضجه میزد و میگفت دیگه دستش به دخترش نمی رسه...
کنارش نشستم.دستمو رو شونه اش گذاشتم و گفتم:
-مایوس نشو ناری...پیداش میکنیم...پیداش میکنیم....
گریه کنان گفت:
-نه نه...مصیب بچه امو دزدیده...مصیب دیگه بچه ام رو پس نمیده ..دختر بیچاره ام...حتما الان داره
بهونه منو میگیره...خدااااا....خداااایا دخترم....
کشیدمش تو آغوشم و خودمو بجای اون تصور کردم.اگه یه نفر امیرسامو ازم می دزدید من چه حالی بهم
دست میداد!؟ اون اگه چند ثانیه ازم دور میشد من به جلز و ولز میفتادم وای به اینکه....
سرشو گذاشتم رو شونه ام.رمقی براش نمونده بود...چقدر دلم به حالش سوخت و چقدر پشیمون شدم از
اینکه همون روز اجازه ندادم ارسلان حساب مصیب رو برسه...
آره آره....مثل سگ از کارم پشیمون شدم.
حتی تو لحظه حس تنفر از خودم بهم دست داد.یه حس تنفر تهوع آور....
اون بهم گفته بود.گفته بود آدمارو خوب میشناسه و مصیب آدمیه که نبودنش واسه خیلیااااا موهبت
.خواست تنبیهش کنه خواست جونشو بگیره من نذاشتم..
.من لعنتی....
چقدر احساس عذاب وجدان داشتم...یه عذاب وجدان بد...خیلی بد...
حتی احساس مقصر بودن...
مقصر جدایی نارگل و دخترش....
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
     👇تقویم نجومی اسلامی چهارشنبه👇
✴️ چهارشنبه 👈31 اردیبهشت/ ثور 1404
👈23 ذی القعده 1446 👈21 می 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 شهادت امام رضا علیه السلام "البته به روایتی ".
🔘 غزوه بنی قریضه " 5 هجری".
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
امور مقدماتی ازدواج مثل خواستگاری.
خرید و تجارت.
جابجایی و نقل و انتقال.
و دیدار با بزرگان و مسولین خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد خوشبخت و زندگی آسوده ای دارد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️فصد و خون دادن.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️آغاز تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: مباشرت برای سلامتی توصیه شده و فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث شادی دل می شود.
💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث روبراه شدن امور می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 24 سوره مبارکه "نور" است.
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای
#گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن
#لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)

❇️
#ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه
#یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.

💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و
#امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
نيمروى داغ،نون تازه و نسيم خنك بهارى…
صبح هاى قشنگ همينجورى شروع ميشه…
صبحتون بخیر 😋

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


#صبح یعنی
جنگ ‌بین شاخه‌های ‌نسترن
بر سر عطری که دائم‌ می‌وزد از موی ‌تــ𝓽𝓸ـو ...❤️


#حسین_فروتن

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#مجردا_بخونن



اینجور مواقع پیام نفرست جواب نمیگیری :

موقعیت شماره ۱
وقتایی که میبینی با اینکه میدونه به حرف زدن باهاش نیاز داری ولی حال و حوصله نداره به حرفات گوش بده و محل نمیده ، اینجور مواقع پیام نده چون فقط با تحت فشار قرار دادنش ، عزت نفست رو از دست میدی.

موقعیت شماره ۲
وقتایی که بهت میگه سرم شلوغه ولی میبینی که برای بقیه وقت آزاد داره و تایم میذاره ، پس معلومه که براش مهم نیستی.

موقعیت شماره ۳
وقتایی که فقط یه خط نوشتی ولی با اینکه میدونی برای بقیه وقتش آزاد هست، اما برای تو چند ساعت یا حتی چند روز طول میکشه تا سین کنه و جوابت رو بده.

موقعیت شماره ۴
وقتی که هیچوقت بهت از کارایی که میکنه نمیگه و هیچ حرفی بهت نمیزنه ، پس معلومه که خوشش نمیاد باهات حرف بزنه.

موقعیت شماره ۵
وقتی که میبینی اصلا اهمیت نمیده که داری صحبت میکنی و بهت محل نمیده ، انگار که اولویتش نیستی و برایش یه گزینه اضافی هستی ، بهش پیام نده چون حس بی ارزشی بهت دست میده.

موقعیت شماره ۶
وقتی که ازش گله میکنی که چرا برایت زمان نمیذاره ، به جای توضیح فقط بهت توهین میکنه و کلی بهونه احمقانه میاره.

موقعیت شماره ۷
وقتی که همیشه دنبال بهونه هست که صحبت رو تموم کنه یا فقط بلده هر اتفاقی که میوفته تقصیر رو گردن تو بندازه .

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آقایون_بخوانند
#آموزشی

🔘آقایان به جای مصرف قرص‌هایی مانند ویاگرا بهتر است مصرف روزانه یک لیوان آب انار را امتحان کنند!

❗️بشدت میل جنسی و سلامت عمومی را ارتقا میبخشد و نعوظ آور است.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پوزیشن

👅💦 آموزش تصویری اورال س.ک.س


❤️خانمها میدونستید ؟!

حدود 70 درصد مردها عاشق اورال سکس یا سکس دهانی هستند و از اینکه شما آلت تناسلی آنها را لمس میکنید لذت میبرند.
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن

#ضعف_شوهرتان را بازگو نکنید

یکی از #بی_‌مایه_‌ترین_رفتارها

اشاره کردن به ضعف‌ها و ناتوانی‌های همسرتان

در ‌مهمانی‌های فامیلی یا جمع‌های دوستانه است.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_745


کنجکاو و نگران چشم دوختم به دکتری که پیدا بود چندان از اینکه امشب به اصرار اژدر خان اینجا
اومده بود راضی نبود خیره شدم و منتظر موندم حرفهاشو بشنوم.
یکم عبوس بود اما تنها چیزی که برای من اهمیت داشت نارگل و احوالاتش بود.
وقتی گوشی پزشکیش رو آورد پایین تا بزاره توی کیف به سمتش رفتم و گفتم:
_حالش چطوره آقای دکتر !؟ من خیلی نگرانشم

اول یه نگاه به نارگل که به واسطه تزریق آرامشبخش چنددقیقه ای دیگه نه شیون میکرد و نه گریه و بعد
دوباره سرشو به سمت من چرخوند و گفت:
-خوب نیست...سعی کنید حتما فردا ببریدش بیمارستان.تنها کاری که از دست من براومد این بود که یه
آرامشبخش بهش تزریق بکنم یکم آروم بگیره کمتر خودآزاری بکنه....چه اتفاقی براش افتاده!؟
به سمتش رفتم.کنارش روی لبه ی تخت نشستم و گفتم:
-دخترشو دزدیدن!
متاسف شد.دستی به ریشش کشید و گفت:
-کی همچین کار کثیفش کرده!؟
غمگین سر به زیر انداختم و گفتم:
-همسرش...
باورش نشد.چون پرسید:
-واقعا !؟ همسرش !؟ چطور همچین چیزی ممکن!؟ مگه میشه یه مرد دختر خودشو بدزده...؟!
فقط سرمو تکون دادم و اون که حالا دیگه عبوس نه بلکه دلسوز به نظر می رسیدگفت:
-شکایت هم کردین!؟
-آره...ولی هنوز خبری نشده!
شونه هاشو بالا انداخت و گفت:
-چیبگم...این روزا اتفاقایی میفته که آدم شاخ درمیاره!خب.بااجازتون...
به احترامش بلند شدم و گفتم:
-ممنون که اومدین!
دست تکون داد:
-خواهش میکنم...

دوباره برگشتم سمت ناری.به صورت مظلومش که حتی توی خواب هم نا آروم به نظر می رسید خیره
شدم.
چیزی که همیشه ازش وحشت داشت باالخره اتقاق افتاد.
اون...اون همیشه فکر میکرد یه روز مصیب بچه اش رو ازش می دزده ...همیشه.یه جورایی این واهمه
همیشه براش شبیه به کابوس بود.کابوسی که باالخره به واقعیت پیوست!
پتورو روی تنش مرتب کردم و از اتاق اومدم بیرون.
چند بار شیرین رو صدا زدم تا باالخره سرو کله اش پیدا شد و گفت:
-بله خانمجان !؟
خسته گردنم رو چپ و راست کردم و بعد گفت:
-امشب رو پیش نارگل بمون و ازش مراقبت کن.
نچ نچ کنان و با تاسف سری تکون داد و بعد گفت:
-بیداره!؟
-نه...ولی معلوم نی این آرامشبخشها کی اثر خودشونو از دست میدن !
_آاااخی....بیچاره....چقدر براش ناراحتم
-من میرم یکم استراحت کنم حواست باشه.
تند تند گفت:
-چشم چشم...خیالتون راحت.مثل جغد تا شب پیشش می مونم و چش
ازش برنمیدارم...
لبخند خسته ای زدم و گفتم:
-مرسی پس حسابی حواست بهش باشه....
مطیعانه گفت:
-چشم خانمجان خیالتون راحت...
خواستم برم که دوید سمتم:
-خانمجان خانمجان....
سرمو آهسته به سمتش چرخوندم و گفتم:
_بله؟
_آقا کی برمیگرده!؟؟ نبودشون خیلی حس میشه...
انگشتاشو توهم قفل کرد و گفت:
-میدونه چه اتفاقی افتاده!؟
لب زدم:
-آره میدونه....شب بخیر.
_شب بخیر خانمجان....
خسته و کوفته رفتم سمت پله ها...حتی رمقی برای راه رفتن هم نداشتم اما هرطور شده خودمو رسوندم
به اتاقم...
درو آهسته بازو بسته کردمو رفتم سمت تخت.
خیلی آروم پتورو برداشتم و کنارش دراز کشیدم.
ناخواسته خودمو نارگل دیدم و اونو سلدا....
حتی تصورش هم وحشتناک بود.دستمو دور بدن تپل موپول و کوچولوش حلقه کردمو گفتم:
"اگه تو رو کسی ازم میگرفت من میمردم....می مردم"
نفس عمیقی کشیدم و زل زدم به صورت آروم و غرق خوابش...
صورتی که هربار بهش چشم میدوختم ارسلان برام تصور و تجسم میشد.
کاش برگرده...کاش زودتر برگرده.
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✴️ پنجشنبه👈1 خرداد /جوزا  1404
👈24 ذی القعده 1446👈22 می 2025

🕋 مناسب های دینی و اسلامی.
📛شب جمعه صدقه مطلوب و نحوست را بی اثر می کند.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای امور زیر مناسب است:
شروع کسب و کار.
انواع دیدارهای مهم.
و مسافرت خوب است.
🤒 مریض
امروز زود خوب می شود.
👶 مناسب زایمان نیست.
🚘 مسافرت: مسافرت خوب است.
👩‍❤️‍👨مباشرت امروز:
مباشرت هنگام زوال ظهر
، مستحب و فرزند حاصل هیچگونه انحراف و نادرستی ندارد.
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج حوت است و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است.
✳️فصد و خون دادن.
✳️آغار درمان و معالجات.
✳️آغاز تعلیم و تعلم.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
🔵مناسب نوشتن حرز و نماز و بستن حرز و حکاکی نیست.
💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه)
،فرزند پس از فضیلت نماز عشاء امید است از ابدال و یاران حضرت مهدی علیه السلام شود.ان شاءالله. 
💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ،باعث اصلاح امور می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث دفع صفرا می شود.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ جمعه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع شود و از این قبیل امور قیاس شود.

💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.

👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نوخ روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
سلام صبحتون بخیر 😋

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


روز از نگاه گرم تو
آغاز می‌شود
بخیر است
تمام صبح‌های زندگی
در  طلوع سبز آغوشت...

صبحتون بخیر

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
😈⛔️ #پوزیشن


چندتا پوزیشن س.کسی روی صندلی 🔞💦

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه

💢انتقاد و گلایه از همسرتان را محترمانه انجام دهید

هنگام عنوان کردن اشتباهات همسرتان، ملایمت رفتاری و گفتاری را فراموش نکنید.

سر او داد نکشید. با توهین یا کلمات نامناسب اشتباهش را یادآور نشوید.

تنها گفتن این که «‌من از این کارت خوشم نیومد» کافی نیست و ممکن است زمینه ساز لجبازی هم بشود.

علت ناراحتیتان را عنوان کنید تا اگر سوتفاهمی ایجاد شده، برطرف شود.

اگر همسرتان پی به اشتباهش برد، لازم نیست دیگر ادامه بدهید و موضوع را پشت سر هم تکرار کنید.

وقتی اشتباهی عنوان شد و همسرتان آن را پذیرفت، آن را پایان یافته بدانید و بار دیگر در مساله‌ی دیگر و اشتباه دیگری که ربطی به این موضوع ندارد، آن را پیش نکشید

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
بهترین روش برای تغییر دیگران
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی

☑️دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و
روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین💝


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
2025/07/10 23:30:30
Back to Top
HTML Embed Code: