Telegram Web Link
#خانوما_بخونن


بانو جان اگه میخوای همسرت ازت سرد نشه لطفا وابستگی بیش از حد و دایمیه رو کنار بزار :

اینکه برای هر کاری فارغ از نظر خودتون فقط دنبال نظر و تایید همسرتون باشین،

اینکه هر وقت حالتون بده راه رهایی اش رو فقط همسرتون بدونید و ازش انتظار داشته باشین درمان همه دردهای روحی و جسمی شما باشه...👌

اینکه دایما نق نق کنید ...

همه اینها از شما یه همسر وابسته و غیر جذاب میسازه، با این رفتارها خدای نکرده منتظر روزی باشین که همسرتون برای دور شدن ازتون لحظه شماری کنه

حواسمون باشه یاد بگیریم رو پای خودمون
وایسیم. در واقع در عین محبت، استقلال هر فرد توی زندگی باید حفظ بشه.
هر چی آقامون بگه و هر چی خانومم بگه
مال دوران شیرین نامزدیست

با واقعیت و قاطعیت زندگی کنیم....



@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#زناشویی


♐️ هیچ عذر و بهانه ای برای سکــ.ـس نکردن پذیرفته نیست!

← درست است کارهای روزمره خسته تان کرده است و یا بچه ها بزرگ شده اند و شما چون راحت نیستید، و… هزار دلیل دیگر هم بیاورید، عذرتان نه شنیدنی است و نه باور کردنی، شما هرگز نمیتوانید اصل زندگی مشترک تان را منکر شوید و نسبت به آن بی تفاوت شوید.

← اگر چه در میان برخی از همسران برای رفع تکلیف هم شده تن به سکـ.ـس می دهند، اما باید بگوئیم رابطه ای که بی مقدمه آغاز شود و رنگ و بوی معاشقه گری به خود نگیرد، همان بهتر که اتفاق نیفتد.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آقایون_بخوانند

زنها از مردان یکنواخت بدشان می آید

زن ها واقعاً از مردان قابل
پیش بینی که هیچوقت کار
متفاوتی انجام نمی دهند
بدشان می آید. آنها عاشق مردانی
هستند که با سورپرایزهای عالی رختخواب را محیطی شاد و دلپذیر تبدیل میکنند.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

وای که بیمار بشم

تو بشی طبیبم😍💕
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_754

_خب ... خب  بعدش؟!
من کنجکاو بودم اما اون ریلکس و قطره چکانی حرف میزد.برام جالب شده بود داستان و دلم میخواست
بدونم در ادامه چه چیزی پیش اومد.
اون اما باخونسردی به یکی از ویترینها اشاره کرد و گفت:
اون خوشگله هوم؟؟
رد اشاره اش رو دنبال کردم و رسیدم به لباس خواب بلند و خاصی که خوشگل بود اما بلندیش نظر منوو
جلب نمیکرد واسه همین گفتم:
-نه زیادی بلند...درست عین تور...بقیه اش چیشد!؟
دوباره دستشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:
یه چندبار چپ چپ نگاهش کردم تا بیخیال بشه اما نشد از اونور مامان هی پشت خط گریه میکرد اینم 
میرفت رو مخ من...خلاصه یه لحظه قاطی کردم و چنان دادی سر دختره زدم که چهارستون بدنش لرزیید و خشکش زد ..
خندیدم و شوکه گفتم:
_واقعا؟؟..
-آره...بیچاره! رنگش پریده بود و به تته پته افتاده بود منم که دیگه کنترل اعصابم دستم نبود داد زدم  چه
مرگته هی اینکارو میکنی آخه!؟؟؟
خودش خنده اش گرفت وبعد در ادامه گفت:
-دختر بیچاره با تته پته گفت معنی اینکار اینه که تمایل داره با من سکس انجام بده...
خندیدم.عجب ماجرایی....یکم فکر کردم و گفتم:
-واقعا!؟ معنیش همین میشه!؟
-آره دیگه...لابد همین...
از گوشه چشم با حالتی پر شیطنت نگاهش کردم و پرسیدم:
-پس یعنی تو الان دلت جیز میخواد آره!؟
تو گلو و با دهن بسته خندید و جواب داد:
-ما خواسته هامون رو به صورت عملی میگیم..یعنی فقط حرفشو نمیزنیم..یه راست میریم سر اصل
مطلب!

لب زدم:
"دیووونه"
-خب...بعدش چیشد!؟
روبه روی یه ویترین بزرگ و طویل ایستادو گفت:
-هیچی میخواستی چی بشه...اون کار کلون که میتونست سکوی پرتاب من باشه به کل از دستم در
رفت...
-از دختره هم خبر داری!؟
واسه جواب دادن به همین سوال یکم فکر کرد و بعد گفت:
-آخرین باری که دیدمش یک سال پیش بود.یه دختر هفت ساله و یه پسر سه ساله هم داشت شوهرشم یه
پفیوز عوضیه!
چشمامووریز کردمو گفتم:
-مثل اینکه خیلی از این بابت ناراحتی!؟
از چه بابت؟
-بابت اینکه شوهرش پفیوز
شونه بالا انداخت و گفت:
-نه بابا...فقط نمیدونم چرا انتخابش شد اون پفیوز!
تنه ای بهش زدم و گفتم:
-چیه نکنه از زدن اون داد متاسفی و اونو بزرگترین پشیمونی زندگیت میدونی!؟
خندید و بعد با لحن قرصی گفت:
-نه بابااااا...من خودم یکی گیرم اومده که اگه آیشواریارای هم از جلوم رد بشه محل سگ بهش
نمیزارم....
اینبار من بودم که بلند بلند شروع کردم خندیدم جدیدا مدل تعریف دادنهاش هم عوض شده بود بقول
خودش سگمصب!!!
اینارو نگاه کن .اینا از اون لباسا هستن که سگ دارنااا...پاچه میگیرن اساسی..
میدونستم داره شوخی میکنه اما بازم به نظرش اهمیت دادم و به لباسی نگاه کردم که بهش اشاره کرده
بود.یه لباس که در توصیفش یک کلمه میگفتم کافی بود.سکسی!
آره...تا به همین حد جذاب...منتها این هم مدلش بلند بود و همین بلندی و نزدیکی مدلش به اون یکی لباس
قبلی به من فهموند احتمالا ارسلان  دوست داره منو تو همچین لباسی ببینه واسه همین گفتم:
-آره خیلی قشنگ.

انگار با جوابم حسابی حال کرد چون پرسید:
-پس توهم دوستش داری!؟
-آره...قشنگ...
حالا ببین اگه رنگ قرمزش تنت باشه چی میشه
دستمو گرفت و باهم وارد مغازه شدیم.اون از اون مدل لباس نه یکی بلکه سه چهاررنگش رو سفارش داد
تا به من کاملا ثابت بشه چقدر از اون خوشش اومده...
این خرید کردنها چند ساعتی از ما وقت برد و ارسلان هم مدام منو مجبور میکرد هرچیری میبینم و میلم
بهش میکشه بخرم.
من اما واسه خرید تنها چیزی که یکم از خودم اشتیاق نشون دادم لباس و اسباب بازی برای امیرسام بود
واسه همین درعین خستگی گفتم:
-بریم برای امیرسام یه چیری بخریم!؟
سرشو تکون داد وگفت:
آره بریم...که اگه اینکارو نکنیم پدرمنو درمیاره ..
طبقه های بالاتر مخصوص فروش پوشاک کودک و کلا وسایل کودک بود برای همین از پله برقی رفتیمم
بالا و خودمون رو رسوندیم به اونجا...همون زمان گوشی ارسلان زنگ خورد.تا گفت سلام  بابایی فهمیدم
امیرسام ...احتمالا از بازی کردن خسته شده بود و حالابهونه ی مارومیگرفت.ارسلان در آرامش شروع
کرد باهاش حرف زدن و من هم نگران و کنجکاو بیشتر بهش نزدیک شدم تا متوجه حرفهاش بشم:
"میام...باشه زود میام...خب تو خواب بودی وگرنه من توروهم باخودم میبردم....باشه...میخرم
برات...قول میدم"...
خداحافظی کرد و گوشیش رو گذاشت توی جیبش .خیلی سریع پرسیدم:
-امیر بود آره!؟
_اوهوم
-خرید کنیم زودتر بریم؟ میتونم تصور کنم الان چقدر بابت اینکه ولش کردیم و دوتایی اومدیم خرید ناراحته.
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.   👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
✴️ شنبه 👈10 خرداد / جوزا 1404
👈4 ذی الحجه  1446👈31 می 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
خواستگاری عقد ازدواج.
خرید وسیله سواری.
صید و شکار و دام گذاری.
آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
امور کشاورزی و زراعی.
صلح دادن بین افراد.
داد و ستد و تجارت.
و طلب حوائج خوب است
.
👶زایمان خوب و نوزاد شایسته و محبوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد است و برای امور زیر نیک و پسندیده است.
✳️عهدنامه نوشتن و پیمان گرفتن از رقیب.
✳️خرید حیوان و چهارپایان.
✳️خرید خانه و ملک.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به منزل نو.
✳️مسافرت.
✳️خواستگاری عقد ازدواج.
✳️و آغاز درمان و معالجه نیک است.
🔵نوشتن حرز ، حکاکی ها و نماز حرز و بستن آن خوب است
.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.

💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود. 
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،باعث درد در سر می شود.
💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: سندی مبنی بر کراهت یا استحباب مباشرت نیامده است.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 5 سوره مبارکه "مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکلی خوشحال شود. و از این قبیل امور قیاس شود.
کتاب تقویم همسران صفحه  ۱۱۶

💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان

انتشارات حسنین قم تلفن.
09032516300
#سرگذشت📝


سلام و عرض ادب خدمت خانم دکتر عزیز و ممنونم از کانالتون
اینم سرگذشت تلخ من 😔😔 ...
تجربه ای که میتونه برای آقایون که در کانالتون هستن تلنگری باشه 🙏

خانمی هستم ۲۴ساله و همسرم ۲۹ساله و دوتا بچه داریم . خانم دکتر تو زندگیمون بخاطر نبود تجربه لازم به مشکلات زیادی برخوردیم ،دخالت های بی جا اطرافیانمون که هم از طرف خانواده همسرم بوده و هم از طرف خانواده خودم ،
زندگی مشترک تو یکی از طبقه های پدرشوهرم و کلی مشکلات دیگه که نمیخوام اینجا مطرح کنم . فقط یه مسائلی باعث شد شوهرم از خونه زده بشه و وقتی فهمیدم که با شخصی آشنا شده و وابستگی پیش آمده.
گله شکایت دعوا محبت و خیلی کارهای دیگه انجام دادم که ایشون  با اینکه دو بار قول داد که ترک کنه و سراغش نمیره اما بازم دیدم که رفتن که بار آخر من از خانم خواهش کردم و ایشون قول دادن که تمومه مطمعن باشم و گفتن  فقط به همسرت محبت زیادی کن گذشت الان بعد چند مدت که میگذره از اون ماجرا انگار برا من تموم نشده خیلی اذیت میشم میخوام به شوهرم محبت کنم یا حرف محبت آمیز بزنم تو ذهنم حرفاشون میاد پیامهاشون و تماس هاشون از زمین و زمان شاکی میشم حالم بد میشه طپش قلب میگیرم بدنم میلرزه سر بچه هام داد میزنم پوست لبامو میکنم دیونه میشم  رسما نمیدونم چطور از این حالت لعنتی دور بشم حالم خراب نشه به شوهرم میگم بهم بیشتر محبت کن کنارم باش رمز گوشیشو نمیدونم چندبار خواستم ازش اما نمیگن تا حد مرگ ناراحت میشم هر لحظه فکرم مشغوله خیلی میترسم زندگیمو خراب کنن همسرمو و بچه هامو دوست دارم اما این قضیه ها منو تا حد مرگ اذیت میکنن چطور خودمو آروم کنم چطور با همسرم رفتار کنم هزار راه رفتم و درون خودم به بن بست خوردم   میدونم همسرم دوستم داره قسم میخوره. ولی بازم حرفاش با اون خانم تو ذهنم تکرار و تکرار و تکرار میشه ....
از آقایون  و خانومای  کانال حریم زندگی خواهش میکنم حواستون به ارتباطتتون باشه
یه ارتباط اشتباه میتونه یه باتلاق عمیق تو زندگیتون ایجاد کنه که هرروز شما رو تو خودش فرو ببره.

التماس دعا دارم برای خوب شدن حال روحیم  و امیدوارم این سرگذشت برای هممون مفید بوده باشه .
واقعا بخاطر کانالتون  نهایت تقدیر تشکر رو از شما دارم .
در پناه خداوند منان باشید 🙏❤️


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
🟠 باشد که روزگار
بچرخد به کام دل
باشد که غم
خجل شود از صبر قلب ما

🌱صبح بخیر
امروز شنبه ‌
۱۰ خرداد ماه ۱۴۰۴
31 مِی 2025
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


‌گفتی که سلام...صبح زیبات بخیر!

امروز به طرز محشری زیبا شد ،،،
🤍
#مریم_صفری
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آقایون_بخوانند


خانم_ها_شنیداری_هستند

خداوند میفرماید زن ازطریق گوش جذب میشود و مرد از طریق چشم

🌸برای همین است که پیامبر اکرم به مردان میگوید به زنانتان بگویید دوستت دارم

#آقایان 📣از گفتن این جملات به همسرتان دریغ نکنید. هم ثواب می برید.هم خانمتان تحریک می شود.

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه


🔵زندگی که در آن همسر در اولویت نیست وسط راه به مشکل میخوره!!!


👈 بعد از ازدواج رفت و آمد و گفتگوهاتو حتی با خواهر و برادرت جوری تنظیم کن که همسرت خوشحال باشه...

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

🟣 راهکار مناسب برای شناخت بهتر زوجین با یکدیگر قرار گذاشتن و صحبت کردن در خانه و محیط بیرون است.

#دکتر_سعید_عزیزی


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#نامزدی

هرگز توصیه نمیشود در دوران عقد رابطه جنسی به صورت کامل داشته باشید !

👈 چرا که عطش جنسی باید در این زمینه محفوظ بماند تا در جایگاه خود بتواند موثر باشد.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋

#مهربانی


⁉️ آیا بستر زناشویی باید جدا باشد؟


اگر زن و شوهر در یک بستر بخوابند مهر و محبت بین آنها بیشتر می شود.
کلمه همسری یعنی زن و شوهر سرهای خود را روی یک بالین بگذارند. احساس امنیت و آرامش از جمله نکات مثبت در یک بستر خوابیدن زن و مرد است



@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#تلنگر
#زناشویی
#آموزشی


چنانچه نارسائی قلبی دارید یا در گذشته دچار حمله قلبی شده اید، قبل از انجام سکس با پزشک خود مشورت کنید. بسیاری از قربانیان حمله قلبی ممکن است در طی رابطه جنسی دچار این حملات شوند و این مورد برای مردان بیشتر صادق است. سکس در  این افراد باید با آرامش و بدون تحریکات ناگهانی انجام گردد.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

بفـــــــ♡ـــرست براش😍
💟
این حجم از خواستنت
دوست داشتنت و پرستیدنت
توی قلبم جا نمیشه
این ماهیچه‌ی لعنتی توی سینم داره از عشقت به انفجار میرسه
این ماهیچه برای تپیدن به تو نیاز داره و این موضوع هرروز بیشتر بهم ثابت میشه . .💕💋💋❤️❤️

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_755


امیرسام رو با هزار کلک کشونده بودم حموم چون مثل همیشه بازی باسگ ها و شیطونی کردن
رو به هرکار دیگه ای ترجیح میداد.
میخواستم همه ی کارهامو انجام بدم تا عصر فرصت اینو پیدا کنم بازم به نارگل سر بزنم.
من با حوله موهای خیسش رو خشک میکردم و اون
سگرمه هاشو زده بود توهم و بیخودی نق میزد.
-آی سرم...آی موهامو کندی....آی...دستم....
چپ چپ نگاهش کردمو گفتم:
بیخودی نق نزن امیرسام.جدیدا خیلی لوس شدی...باید به زور ببرمت حموم...به زور موهاتو خشک
کنم...به زور مجبورت کنم غذا بخوری...عادت های خیلی بدی پیدا کردی که کم کم داره وسوسه ام
میکنه راجب بهشون با بابات حرف بزنم.
با زرنگی پرسید:
-یعنی میخوای چغلی بکنی!؟
خنده ام گرفت اما به سختی خودم رو کنترل کردم تا نخندم و بعد گفتم:
-نخیر...این اسمش چغلی نیست.تو یه سری رفتار بد پیدا کردی که من باید راجب بهشون با بابات حرف
بزنم.
دستاشو به کمرش تکیه داد و گفت:
-خب مگه زور من دلم نمیخواد همه اش برم حموم.هی هر روز هرروز حموم حموم حموم....
متعجب از این دروغای شاخ دار نگاهش کردم و گفتم:
-عه جغله تو کی هرروز هرروز رفتی حموم!؟ عجباااا....تو پنج روزه نرفتی حموم الانم اگه اومدی به
زور من...
یه نفر به در زد.حدس میزدم شیرین باشه.باصدای بلند گفتم:
-بیاااتو...
خودش بود.اومد داخل و گفت:
-خانمجان آقاجان گفتن بیاید پایین تو نشیمن...
-باشه ممنون میتونی بری
امیرسام دوباره غرولند کنان گفت:
وای سرمو کندی از بس حوله رو اینجوری اونجوری کردی.اه اه اه..
_بس دیگه امیرر..
-تو بس دیگه...من میخوام برم هزارتا کار دارم
هزارتا کار تو چیه دقیقا؟
_میخوام به سین غذا بدم
_غلام اینکارو میکنه 
-خودم میخوام اینکارو بکنم موهامو سشوار بکشم
دکمه های پیرهنش رو بستم و گفتم:
-شرمنده! سشوار برای بچه ها ممنوع...
-چرا!؟
-چون به سر آسیب میرسونه...
-اگه به سر آسیب میرسونه چرا بابا اینکارو میکنه!؟
-بابات فقط گاهی اینکارو میکنه!
کلاه بافتنیشو گذاشتم سرش و بعد گفتم:
_حالا میتونی بری!
عین میگ میگ از جلو چشمام غیبش زد.یعنی با چنان سرعتی رفت بیرون که اصلا به گرد پااش هم
نرسیدم.
نفس عمیقی کشیدمو سری تکون دادم و بعدهم آروم و باحوصله از اتاق رفتم بیرون و خودمو رسوندم به
نشیمن.
نشسته بود روی مبل و با اژدر خان پچ پچ میکرد.
سلام که کردم توجهشون به سمتم جلب شد.اژدر خان دستاشو دوطرفه مبل گذاشت و با بلند شدن از اونجا
گفت:
-من میرم بیرون...
اون که رفت من جایگزینش شدم.به بساط روی میز نگاه کردم.قهوه...سیگار...میوه...شطرنج....
لبخند زدمو گفتم:
-حسابی مشغول بودینا...
سرش رو بلند کرد و گفت:
-امیر کجاست...
پامو روی اون یکی پام انداختم و گفتم:
کلی منو دعوا کرد و بعدهم دوید رفت تو حیاط! تمام زندگیش شدن سگها..ارسلان من واقعا دوست ندارم
اصلا سرخود شده
اون اینجوری صبح و شبش رو با اونا بگذرونه...داره شورشو درمیاره.به حرف منم که گوش نمیده...به تو گوش میده.براش یه تایم خاصی رو تعیین کن و بهش بگو که فقط همچین
مواقعی حق داره بره بیرون...
با خونسردی گف:
-باشه بعدا باهاش صحبت میکنم...تو خودت خوبی!؟
-آره چطور مگه.!
-هیچی همینطوری...
فنجون کوچیک رو چرخوند.حس کردم میخواد یه چیزی روباهام درمیون بزاره...یه موضوع مهم.
نگران شدم.دلواپس پرسیدم:
-چیزی شده ارسلان!؟
سرشو بالا گرفت و زل زد تو چشمهام.
حدسم درست بود.میخواست یه چیزی رو بهم بگه.
آب دهنمو قورت دادمو نگرام تراز قبل گفتم:
-ارسلان توروخدا اگه چیزی شده به من بگو...خواهش میکنم....
زبونشو توی دهنش رو چرخوند و گفت:
آره من باید یه چیزی رو بهت بگم..
نگران و دلواپس بهش خیره شدم.نمیدونم چرا اما قلبم به تب و تاب افتاده بود.یه حسی بهم میگفت اتفاق
ناخوشایندی افتاده...

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/09 05:44:38
Back to Top
HTML Embed Code: