به مو میرسه،
پاره هم میشه
اما باز گره میزنی
و ادامه میدی،
چون زندگی همینه...
صبحتون بخیر عزیزای من 😍
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پاره هم میشه
اما باز گره میزنی
و ادامه میدی،
چون زندگی همینه...
صبحتون بخیر عزیزای من 😍
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
🔵◽️عید قربان است
🔵◽️و من آماده ے قربانے ام
🔵◽️میگذارم
🔵◽️گردنم را
🔵◽️زیر چاقوے لبت ...💋👉
عیدت مبارک♥️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔵◽️عید قربان است
🔵◽️و من آماده ے قربانے ام
🔵◽️میگذارم
🔵◽️گردنم را
🔵◽️زیر چاقوے لبت ...💋👉
عیدت مبارک♥️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایده_متن
خنده ات آغاز صبح دیگر است
ای به #قربان تو و آن خنده هاے بر لبت...🥰
#شاهرخ_صفرنژاد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خنده ات آغاز صبح دیگر است
ای به #قربان تو و آن خنده هاے بر لبت...🥰
#شاهرخ_صفرنژاد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پوزیشن
16 پوزیشن مختلف جهت ایجاد تنوع
در رابطه ، با ایجاد تنوع در شکل رابطه
از یکنواختی در روابط زناشویی جلوگیری کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
16 پوزیشن مختلف جهت ایجاد تنوع
در رابطه ، با ایجاد تنوع در شکل رابطه
از یکنواختی در روابط زناشویی جلوگیری کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
آشتی با احساسات
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و☎️
روانشناس رابطه☎️
تحکیم روابط زوجین🎎
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و☎️
روانشناس رابطه☎️
تحکیم روابط زوجین🎎
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_761
لبهاشو بوسیدم و بعد درست وقتی میخواست بره توی حس و این بوسه رو طولانی بکنه من با شیطنت
سرمو بردم عقب و به خماری چشماش خندیدم.
لبهاش خیس بودن...زبونشو روش کشید و گفت:
-مردم آزار!
قه قهه ای زدم و گفتم:
-ارسلان میدونستی آزار دادنت لذتی داره که با هیچی قابل مقایسه نیست!؟
دستشاشو از زیر پیرهنم رد کرد و گفت:
-ای توله!
براش زبون درآوردم و گفتم:
-من شدیدا رگه های از دگر آزاری سادیسمی رو تو وجود خودم حس میکنم البته فقط وقتی کنار توام...
سرشو رو باحالتی متفکرانه تکون داد و گفت:
-عجب! خب...بگو...دیگه چه آپشنهایی داری !؟
خندیدمو سرمو فروبردم تو گردنش و دستامو پشت سرش گذاشتم.
زبونمو رو گردنش کشیدم و یه میک آروم زدم که نفس عیقی کشید و گفت :
-تو که دوست نداری اونا منو با گردن کبود ببینن.هوووم!؟
کنار گوشش نجوا کنان گفتم:
-خب من هوس کردم
-هوس کبود کردن من!؟
بازهم خندیدمو بعد گفتم:
-فکر کن آره...
بازوهام رو گرفت و سرمو از روی شونه اش آورد عقب.زل زد تو چشمام و گفت:
-اگه غلظت هوست خیلی بالاست بگو دنبال تدبیر باشم.
شاکیانه اسمشو صدا زدمو گفتم:
-ارسلااااان....
_هوووووم
-با من از این شوخیا نکن!خب !؟ راستی بهت گفتم بالاخره چی انتخاب کردم!؟ بمون تا برم
بیارمش.امیدوارم توهم بپسندی...
من یه ریز حرف میزدم و اون فقط گوش میداد.
دویدم سمت اتاق لباس ها.اونی که انتخاب کرده بودم رو از روی رگال برداشتم و با عجله اومدم سمت
ارسلان .رو به روش ایستادم و لباس رو مماس بدنم گرفتم و گفتم:
-خب...نظرت چیه!؟
تکیه از مبل برداشت.آرنجهاشو روی رون پاهاش گذاشت و بعد لباس رو از نظر گذروندو گفت:
-خوب...
با تاکید پرسیدم:
-خوب یا عالی!؟
-خب این دوتا اسم چه فرقی دارن!؟
-خیلی...واسه من خیلی فرق داره...
دوباره به عقب تکبه داد و بعد دسشو رو پشتی مبل گذاشت و گفت:
-هر لباسی وقتی لقب عالی میگره تو تن تو باشه.الان خوب..وقتی تو بپوشیش میشه عالی!
لبهام از دو طرف کش اومدن.چه لذتی میبردم من از شنیدن این حرفها... با لبخند پرسیدم:
داری مخ زنی میکنی!؟
ابروشو بالل انداخت و پرسید:
-مخ...!؟ من بدون هیچ حرفی قادر به زدن مخ هر بشری هستم...
همینو گفت و بازوش رو به رخ کشید.
میدونستم بیشتر داره باهام شوخی میکنه.
لباس رو کنار گذاشتم و رفتم سمتش و صورتش رو بوسیدم و بعد گفتم:
-دوست دارم....
لبخند ملیحی روی صورت همیشه مغرور و نسبتا عبوسش نشست.اشاره کرد برم سمتش.
اطاعت امر کردم و روی پاهاش نشستم و بهش خیره شدم.دستشو روی موهام کشید و گفت:
-اگه میدونستی چقدر کشته مرده ی این جمله از دهن توام روزی هزاربار برام تکرارش میکردی....
محو تماشاش لبخند ملیح و آرومی زدم و گفتم:
-دوست دارم...مزه اش به اینکه هرازگاهی بگیش.که تکراری نشه.
دستاشو دور تنم انداخت و منو به خودش فشرد و باحالتی که خیلی کم ازش دیده بودم گفت:
نه من از شنیدن این حرف از دهن تو هیچوقت سیر نمیشم...هیچوقت...
انگشتمو زیر چونه اش گذاشتم و با یکم بالا آوردن سرش شکاک تو چشماش نگاه کردمو با شوخ طبعی
گفتم:
-ارسللن به جون خودم تو میخوای مخ بزنی...هوس سکس متفاوت کردی آره!؟ داری مقدمه چینی
میکنی!؟؟
بلند بلند خندید و گفت:
-بی شررررف! بلند شو به تو خوبی نیومده...
ضربه آرومی به باسنم زد و بعد بلند شد و گفت:
-میرم تو حیاط پیش امیر...دلم میخواد لااقل وقتی خونه ام وقتمو با اون بگذرونم.
-باشه...
اون که رفت منم لباس رو برداشتم و رفتم سمت اتاقک لباسها...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
لبهاشو بوسیدم و بعد درست وقتی میخواست بره توی حس و این بوسه رو طولانی بکنه من با شیطنت
سرمو بردم عقب و به خماری چشماش خندیدم.
لبهاش خیس بودن...زبونشو روش کشید و گفت:
-مردم آزار!
قه قهه ای زدم و گفتم:
-ارسلان میدونستی آزار دادنت لذتی داره که با هیچی قابل مقایسه نیست!؟
دستشاشو از زیر پیرهنم رد کرد و گفت:
-ای توله!
براش زبون درآوردم و گفتم:
-من شدیدا رگه های از دگر آزاری سادیسمی رو تو وجود خودم حس میکنم البته فقط وقتی کنار توام...
سرشو رو باحالتی متفکرانه تکون داد و گفت:
-عجب! خب...بگو...دیگه چه آپشنهایی داری !؟
خندیدمو سرمو فروبردم تو گردنش و دستامو پشت سرش گذاشتم.
زبونمو رو گردنش کشیدم و یه میک آروم زدم که نفس عیقی کشید و گفت :
-تو که دوست نداری اونا منو با گردن کبود ببینن.هوووم!؟
کنار گوشش نجوا کنان گفتم:
-خب من هوس کردم
-هوس کبود کردن من!؟
بازهم خندیدمو بعد گفتم:
-فکر کن آره...
بازوهام رو گرفت و سرمو از روی شونه اش آورد عقب.زل زد تو چشمام و گفت:
-اگه غلظت هوست خیلی بالاست بگو دنبال تدبیر باشم.
شاکیانه اسمشو صدا زدمو گفتم:
-ارسلااااان....
_هوووووم
-با من از این شوخیا نکن!خب !؟ راستی بهت گفتم بالاخره چی انتخاب کردم!؟ بمون تا برم
بیارمش.امیدوارم توهم بپسندی...
من یه ریز حرف میزدم و اون فقط گوش میداد.
دویدم سمت اتاق لباس ها.اونی که انتخاب کرده بودم رو از روی رگال برداشتم و با عجله اومدم سمت
ارسلان .رو به روش ایستادم و لباس رو مماس بدنم گرفتم و گفتم:
-خب...نظرت چیه!؟
تکیه از مبل برداشت.آرنجهاشو روی رون پاهاش گذاشت و بعد لباس رو از نظر گذروندو گفت:
-خوب...
با تاکید پرسیدم:
-خوب یا عالی!؟
-خب این دوتا اسم چه فرقی دارن!؟
-خیلی...واسه من خیلی فرق داره...
دوباره به عقب تکبه داد و بعد دسشو رو پشتی مبل گذاشت و گفت:
-هر لباسی وقتی لقب عالی میگره تو تن تو باشه.الان خوب..وقتی تو بپوشیش میشه عالی!
لبهام از دو طرف کش اومدن.چه لذتی میبردم من از شنیدن این حرفها... با لبخند پرسیدم:
داری مخ زنی میکنی!؟
ابروشو بالل انداخت و پرسید:
-مخ...!؟ من بدون هیچ حرفی قادر به زدن مخ هر بشری هستم...
همینو گفت و بازوش رو به رخ کشید.
میدونستم بیشتر داره باهام شوخی میکنه.
لباس رو کنار گذاشتم و رفتم سمتش و صورتش رو بوسیدم و بعد گفتم:
-دوست دارم....
لبخند ملیحی روی صورت همیشه مغرور و نسبتا عبوسش نشست.اشاره کرد برم سمتش.
اطاعت امر کردم و روی پاهاش نشستم و بهش خیره شدم.دستشو روی موهام کشید و گفت:
-اگه میدونستی چقدر کشته مرده ی این جمله از دهن توام روزی هزاربار برام تکرارش میکردی....
محو تماشاش لبخند ملیح و آرومی زدم و گفتم:
-دوست دارم...مزه اش به اینکه هرازگاهی بگیش.که تکراری نشه.
دستاشو دور تنم انداخت و منو به خودش فشرد و باحالتی که خیلی کم ازش دیده بودم گفت:
نه من از شنیدن این حرف از دهن تو هیچوقت سیر نمیشم...هیچوقت...
انگشتمو زیر چونه اش گذاشتم و با یکم بالا آوردن سرش شکاک تو چشماش نگاه کردمو با شوخ طبعی
گفتم:
-ارسللن به جون خودم تو میخوای مخ بزنی...هوس سکس متفاوت کردی آره!؟ داری مقدمه چینی
میکنی!؟؟
بلند بلند خندید و گفت:
-بی شررررف! بلند شو به تو خوبی نیومده...
ضربه آرومی به باسنم زد و بعد بلند شد و گفت:
-میرم تو حیاط پیش امیر...دلم میخواد لااقل وقتی خونه ام وقتمو با اون بگذرونم.
-باشه...
اون که رفت منم لباس رو برداشتم و رفتم سمت اتاقک لباسها...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
✴️ شنبه 👈17خرداد / جوزا 1404
👈11 ذی الحجه 1446 👈7 ژوئن 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷اول ایام تشریق.
🤲روز نوشتن دعای صباح به دست امیر المومنین علیه السلام سال 2۵ هجری.
😭امام حسین علیه السلام در منزل اول ابطح تنعیم صفاح.
🌙🌟 احکام اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 5:54 قمر وارد برج عقرب می شود.
📛و دوشنبه ساعت 18:26 قمر از برج عقرب خارج می شود.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد در زندگی مبارک عمری طولانی و همیشه روزی دار است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر وارد برج عقرب می شود و برای امور زیر نیک است:
✳️استعمال دارو.
✳️دوا گذاشتن بر زخم.
✳️قی کردن.
✳️پیکار با خصم.
✳️تحقیق و تفحص.
✳️وارسی کردن موضوعات.
✳️مسهل خوردن.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️کشیدن دندان.
✳️جابجا کردن درخت.
✳️جراحی چشم.
✳️آبیاری.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل سفر و ازدواج خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب خبط دماغ می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب :خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 12 سوره مبارکه "یوسف علیه السلام " است.
ارسله معنا غدا یرتع و یلعب...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد .و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد..
✴️ شنبه 👈17خرداد / جوزا 1404
👈11 ذی الحجه 1446 👈7 ژوئن 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷اول ایام تشریق.
🤲روز نوشتن دعای صباح به دست امیر المومنین علیه السلام سال 2۵ هجری.
😭امام حسین علیه السلام در منزل اول ابطح تنعیم صفاح.
🌙🌟 احکام اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 5:54 قمر وارد برج عقرب می شود.
📛و دوشنبه ساعت 18:26 قمر از برج عقرب خارج می شود.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد در زندگی مبارک عمری طولانی و همیشه روزی دار است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر وارد برج عقرب می شود و برای امور زیر نیک است:
✳️استعمال دارو.
✳️دوا گذاشتن بر زخم.
✳️قی کردن.
✳️پیکار با خصم.
✳️تحقیق و تفحص.
✳️وارسی کردن موضوعات.
✳️مسهل خوردن.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️کشیدن دندان.
✳️جابجا کردن درخت.
✳️جراحی چشم.
✳️آبیاری.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل سفر و ازدواج خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب خبط دماغ می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب :خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 12 سوره مبارکه "یوسف علیه السلام " است.
ارسله معنا غدا یرتع و یلعب...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد .و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد..
#ایده_متن
اول صبح من از لحظہ ے
بیدارے توسٺ
ماه و خـــــــــورشید من
اے حضرٺ معشوق
سلام...
#حسین_مرادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اول صبح من از لحظہ ے
بیدارے توسٺ
ماه و خـــــــــورشید من
اے حضرٺ معشوق
سلام...
#حسین_مرادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
تحقیقات نشان داده اند هر چه خانم ها اندام متناسب تری داشته باشند تمایلشان به داشتن رابطه زناشویی و رضایت پس از برقراری رابطه شان هم بیشتر می شود !
به زیبایی و اندام خود برسید 😉
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تحقیقات نشان داده اند هر چه خانم ها اندام متناسب تری داشته باشند تمایلشان به داشتن رابطه زناشویی و رضایت پس از برقراری رابطه شان هم بیشتر می شود !
به زیبایی و اندام خود برسید 😉
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
🔹 ماهی قزل آلا مخصوص افراد زود انزال
این یک حقیقت قابل اثبات است که ماهی قزل آلا در چربی های اشباع نشده امگا 3 ثروتمند است و این باعث انعقاد خون در رگ ها می شود که می تواند زود انزالی را تا حدود زیادی درمان کند.
مصرف ماهی های غنی در این چربی های اشباع نشده به رگ های شما کمک می کند تا جریان خون مناسب در تمام بدن از این طریق تضمین شود و شکستگی نعوظ را درمان می کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔹 ماهی قزل آلا مخصوص افراد زود انزال
این یک حقیقت قابل اثبات است که ماهی قزل آلا در چربی های اشباع نشده امگا 3 ثروتمند است و این باعث انعقاد خون در رگ ها می شود که می تواند زود انزالی را تا حدود زیادی درمان کند.
مصرف ماهی های غنی در این چربی های اشباع نشده به رگ های شما کمک می کند تا جریان خون مناسب در تمام بدن از این طریق تضمین شود و شکستگی نعوظ را درمان می کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
جار نزن فهمیدم
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و ☎️
روانشناس رابطه ☎️
تحکیم روابط زوجین👩👦
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و ☎️
روانشناس رابطه ☎️
تحکیم روابط زوجین👩👦
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💏 #همسرانه
#ازش_تعريف_کن
چه وقتي باهاش تنهايي، چه جلوي جمع اخلاقهاي خوبش رو بگو.
بايد بهش کمک کني اعتماد به نفس داشته باشه و بدونه که توانايي هاش و نکات مثبت شخصيتش براي تو مهم هستن!
مطمئن باش وقتي که نسبت به خودش احساس بهتري داشته باشه، اين احساس خوبش دوباره به تو بر مي گرده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ازش_تعريف_کن
چه وقتي باهاش تنهايي، چه جلوي جمع اخلاقهاي خوبش رو بگو.
بايد بهش کمک کني اعتماد به نفس داشته باشه و بدونه که توانايي هاش و نکات مثبت شخصيتش براي تو مهم هستن!
مطمئن باش وقتي که نسبت به خودش احساس بهتري داشته باشه، اين احساس خوبش دوباره به تو بر مي گرده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
#آموزشی
🔹 لزوم دوش گرفتن بعد از سکس
استحمام بعد از تخلیه مواد دفعی ناشی از فعالیتهای جنسی میتواند باعث جاری شدن مجدد بخارات و سموم در بدن شده و مانع از بروز اختلالات عروقی و عصبی و عضلانی شود. دوش نگرفتن بعد از رابطه جنسی میتواند برای ارگانهای اصلی بدن مثل مغز، قلب، کبد، کلیهها، ارگانهای جنسی مضر باشد.
بهترین زمان استحمام بعد از رابطه جنسی، بعد از یک خواب ملایم است؛ در این زمان، اثرات تخلیه سموم از بدن بسیار بهتر بوده و شرایط را برای بازگشت قوای از دست رفته بهتر و بیشتر فراهم میکند. بهتر است در این مواقع از نوشیدن آب و عسل و گلاب نیز بهره بگیرید تا بدن بتواند سریعاً قوای خود را بازیابی و تقویت کند؛ عدم رعایت این دستورات میتواند باعث سردمزاجی جسمی و روحی شود.
زنان پس از عمل نزدیکی بلافاصله برای دوش گرفتن بلند نشوند بلکه چند دقیقه ای دقیقه صبر کنند تا گرمای بدنشان به تدریج کم شود و سپس برای دستشویی رفتن و نیز حمام رفتن و غسل اقدام کنند. در صورتی که زنان بلافاصله پس از عمل نزدیکی به حمام روند ممکن است سبب سردی رحم و مشکلات ناشی از آن بشود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
🔹 لزوم دوش گرفتن بعد از سکس
استحمام بعد از تخلیه مواد دفعی ناشی از فعالیتهای جنسی میتواند باعث جاری شدن مجدد بخارات و سموم در بدن شده و مانع از بروز اختلالات عروقی و عصبی و عضلانی شود. دوش نگرفتن بعد از رابطه جنسی میتواند برای ارگانهای اصلی بدن مثل مغز، قلب، کبد، کلیهها، ارگانهای جنسی مضر باشد.
بهترین زمان استحمام بعد از رابطه جنسی، بعد از یک خواب ملایم است؛ در این زمان، اثرات تخلیه سموم از بدن بسیار بهتر بوده و شرایط را برای بازگشت قوای از دست رفته بهتر و بیشتر فراهم میکند. بهتر است در این مواقع از نوشیدن آب و عسل و گلاب نیز بهره بگیرید تا بدن بتواند سریعاً قوای خود را بازیابی و تقویت کند؛ عدم رعایت این دستورات میتواند باعث سردمزاجی جسمی و روحی شود.
زنان پس از عمل نزدیکی بلافاصله برای دوش گرفتن بلند نشوند بلکه چند دقیقه ای دقیقه صبر کنند تا گرمای بدنشان به تدریج کم شود و سپس برای دستشویی رفتن و نیز حمام رفتن و غسل اقدام کنند. در صورتی که زنان بلافاصله پس از عمل نزدیکی به حمام روند ممکن است سبب سردی رحم و مشکلات ناشی از آن بشود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
خط قرمزهای رابطه را نشکنید.
باید برای فردی که دوستش دارید احترام قائل باشید و احترام قائل شدن به یک فرد شامل احترام به خط قرمزهای رفتاری او نیز میشود.
شاید تمایل نداشته باشد بعضی از وسایل شخصیاش را به طور مشترک استفاده کند. حتی در زمانهایی که همسرتان نمیخواهد راجع به رابطه گذشتهاش حتی یک کلمه صحبت کند بهتر است از او دلیل این قضیه را در شرایط مناسب بپرسید و در کل این وضعیت مودب بودن و ایجاد آرامش در زمان صحبت کردن نباید فراموش شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خط قرمزهای رابطه را نشکنید.
باید برای فردی که دوستش دارید احترام قائل باشید و احترام قائل شدن به یک فرد شامل احترام به خط قرمزهای رفتاری او نیز میشود.
شاید تمایل نداشته باشد بعضی از وسایل شخصیاش را به طور مشترک استفاده کند. حتی در زمانهایی که همسرتان نمیخواهد راجع به رابطه گذشتهاش حتی یک کلمه صحبت کند بهتر است از او دلیل این قضیه را در شرایط مناسب بپرسید و در کل این وضعیت مودب بودن و ایجاد آرامش در زمان صحبت کردن نباید فراموش شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_762
وقتی می دیدم ارسلان اونقدر راحت روزمرگی هاش رو انجام میده کلافه میشدم و باخودم میگفتم من
زیادی قضیه رو جدی گرفتم یا اونا زیادی شل و ول!؟
پدر ارسلان قرار بود برای اولین بار بیاد اینجا اونوقت اون چطور میتونست اینقدر راحت لم بده روی
مبل و با یوسف راجب هرچیزی حتی مصیب حرف بزنه و همزمان میوه بخوره!؟
درست من وقتی رفتم سمتشون صحبتهای یوسف تموم شد و با گفتن یه "با اجازه "از اونجا بلندشد و
رفت.
نشستم روی مبل و امیدوارانه پرسیدم:
-ارسلان یوسف خبری از مصیب و سلدا گیرش اومد؟ چیزی هم دستگیرش شد بعداز این مدت!؟
تیکه ی سیب رو گذاشت تو بشقاب و گفت:
-نه متاسفانه...ولی حدس بچه ها اینه رفته یه جایی غیراز تهران...
دلگیر از روند کند پیدا کردن مصیب پرسیدم:
یعنی شما میگین تهران نیست
-نه..نیست.شک ندارم نیست
متاسف و درمونده گفتم:
-بیچاره نارگل....من حس میکنم این روزای سخت رو داره به امید دیدن دوباره ی سلدا سرمیکنه...من
باید چی جوابش رو بدم.
بلند شد و راه افتاد سمت حیاط و همزمان شروع کرد حرف زدن:
-ما تمام تلاشمون رو میکنیم که اونا پیدا بشن...
خودمو بهش رسوندم و پرسیدم:
-به ابراهیم زنگ نزدی!؟ نپرسیدی ساعت چند می رسن!؟
نگاهی به ساعت مچیش انداخت و جواب داد:
-احتمالا تا ربع ساعت دیگه اینجا باشن...
ابن جواب منو مضطرب کرد.دستپاچه شدم و گفتم:
-وای! نمیدونم چرا تا تو میگی فلان زمان دیگه می رسن من اینقدر مضطرب میشم
خندید گفت:
-کم کم داری تبدیل میشی به سوژه خنده...
با اخمی هرچند تصنعی بهش فهموندم نباید با من درمورد این یه مورد شوخی بکنه.
قدم زنان باهم تا توی حیاط رفتیم.کنجکاو پرسیدم:
-ارسلان پدرتو برام توصیف میکنی!؟
خندید و گفت:
-مگه پدرم تابلو نقاشیه توصیفش کنم!؟
-عه مسخره نکن اینقدر منو..یه کوچولو فقط...مبخوام یه شناخت ولو اندک نسبت بهش داشته باشم..
زبونشو توی دهنش چرخوند و بعد از مکث کوتاهی گفت:
-خب اون...کم حرف...ممکنه تو نظر اول تصور کنی بداخلاق و سرد و بیتفاوت ولی این فقط یه حالت
ظاهریه...
سختگیر...سخت انتخاب...دلسوز هم نیست
این یکی خصلت برام شدیدا جای سوال داشت واسه همین پرسیدم:
منظورت چیه؟!
-منظورم اینکه محال دلش به حال کسی بسوزه...سرسختانه باور داره که جهان بی رحم و اگه تو بی رحم
نباشی پس همون بهتر که بمیری!
خندیدم و گفتم:
-آهان پس پدرت از اوناس که اگه یه گدا ظرفی رو به طرفش گرفت نه تنها پولی داخل ظرفش نمیندازه
بلکه اونو میکوبونه توسرش!
بشکنی زد و شوخ طبعانه گفت:
-آفرین! دقیقا...وقتی من توی دنیای بی رحم تجارت شروع به کار کردم حتی یک ریال هم به من سرمایه
نداد..هیچوقت نداد...هیچوقت....
-اینجوری که تومیگی باید خیلی...
قبل تموم شدن حرفم گفت:
-نه نه...بزار باهاش برخورد کنی بعد خودت میفهمی چطوریه!
با وسواس پرسیدم:
-اگه درمورد خانواده ام ازم پرسید چی بهش بگم!
بدون معطلی جواب داد:
-همون حرفهایی که در این مورد به بقیه زدیم.پدر و مادرت تصادف کردن و تو پیش داییت بزرگ
شدی...داییت یه تاجر معروف که الان ساکن یه گورستونیه...یه چیزی توهمین مایه ها...
مضطرب گفتم:
-بنظرت اون ازمن خوشش میاد!؟؟
شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:
-نمیدونم...در این مورد جواب خاصی ندارم بهت بدم جز اینکه من خوش سلیقه ترین مرد دنیام..تحسین
نکردن سلیقه ی من نشون از بی سلیقگی بقیه داره...
خندیدم آخه تمجید باکلاسش حسابی به دلم نشسته بود.
اما سوالهای منم تمومی نداشتن واینبار از یولاندا پرسیدم:
-یولاندا...اون چطور زنیه!؟
نگاهی به امیرسام که مشغول حرف زدن با غلام بود انداخت و بعد گفت:
-میخوای بدونی چطور زنیه!؟خب اون زنیه که حاضر شده با یه مرد متاهل ازدواج کنه!
ارسلان اینو گفت و با یه سوت بلند از امیرسام خواست بیاد سمتمون....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی می دیدم ارسلان اونقدر راحت روزمرگی هاش رو انجام میده کلافه میشدم و باخودم میگفتم من
زیادی قضیه رو جدی گرفتم یا اونا زیادی شل و ول!؟
پدر ارسلان قرار بود برای اولین بار بیاد اینجا اونوقت اون چطور میتونست اینقدر راحت لم بده روی
مبل و با یوسف راجب هرچیزی حتی مصیب حرف بزنه و همزمان میوه بخوره!؟
درست من وقتی رفتم سمتشون صحبتهای یوسف تموم شد و با گفتن یه "با اجازه "از اونجا بلندشد و
رفت.
نشستم روی مبل و امیدوارانه پرسیدم:
-ارسلان یوسف خبری از مصیب و سلدا گیرش اومد؟ چیزی هم دستگیرش شد بعداز این مدت!؟
تیکه ی سیب رو گذاشت تو بشقاب و گفت:
-نه متاسفانه...ولی حدس بچه ها اینه رفته یه جایی غیراز تهران...
دلگیر از روند کند پیدا کردن مصیب پرسیدم:
یعنی شما میگین تهران نیست
-نه..نیست.شک ندارم نیست
متاسف و درمونده گفتم:
-بیچاره نارگل....من حس میکنم این روزای سخت رو داره به امید دیدن دوباره ی سلدا سرمیکنه...من
باید چی جوابش رو بدم.
بلند شد و راه افتاد سمت حیاط و همزمان شروع کرد حرف زدن:
-ما تمام تلاشمون رو میکنیم که اونا پیدا بشن...
خودمو بهش رسوندم و پرسیدم:
-به ابراهیم زنگ نزدی!؟ نپرسیدی ساعت چند می رسن!؟
نگاهی به ساعت مچیش انداخت و جواب داد:
-احتمالا تا ربع ساعت دیگه اینجا باشن...
ابن جواب منو مضطرب کرد.دستپاچه شدم و گفتم:
-وای! نمیدونم چرا تا تو میگی فلان زمان دیگه می رسن من اینقدر مضطرب میشم
خندید گفت:
-کم کم داری تبدیل میشی به سوژه خنده...
با اخمی هرچند تصنعی بهش فهموندم نباید با من درمورد این یه مورد شوخی بکنه.
قدم زنان باهم تا توی حیاط رفتیم.کنجکاو پرسیدم:
-ارسلان پدرتو برام توصیف میکنی!؟
خندید و گفت:
-مگه پدرم تابلو نقاشیه توصیفش کنم!؟
-عه مسخره نکن اینقدر منو..یه کوچولو فقط...مبخوام یه شناخت ولو اندک نسبت بهش داشته باشم..
زبونشو توی دهنش چرخوند و بعد از مکث کوتاهی گفت:
-خب اون...کم حرف...ممکنه تو نظر اول تصور کنی بداخلاق و سرد و بیتفاوت ولی این فقط یه حالت
ظاهریه...
سختگیر...سخت انتخاب...دلسوز هم نیست
این یکی خصلت برام شدیدا جای سوال داشت واسه همین پرسیدم:
منظورت چیه؟!
-منظورم اینکه محال دلش به حال کسی بسوزه...سرسختانه باور داره که جهان بی رحم و اگه تو بی رحم
نباشی پس همون بهتر که بمیری!
خندیدم و گفتم:
-آهان پس پدرت از اوناس که اگه یه گدا ظرفی رو به طرفش گرفت نه تنها پولی داخل ظرفش نمیندازه
بلکه اونو میکوبونه توسرش!
بشکنی زد و شوخ طبعانه گفت:
-آفرین! دقیقا...وقتی من توی دنیای بی رحم تجارت شروع به کار کردم حتی یک ریال هم به من سرمایه
نداد..هیچوقت نداد...هیچوقت....
-اینجوری که تومیگی باید خیلی...
قبل تموم شدن حرفم گفت:
-نه نه...بزار باهاش برخورد کنی بعد خودت میفهمی چطوریه!
با وسواس پرسیدم:
-اگه درمورد خانواده ام ازم پرسید چی بهش بگم!
بدون معطلی جواب داد:
-همون حرفهایی که در این مورد به بقیه زدیم.پدر و مادرت تصادف کردن و تو پیش داییت بزرگ
شدی...داییت یه تاجر معروف که الان ساکن یه گورستونیه...یه چیزی توهمین مایه ها...
مضطرب گفتم:
-بنظرت اون ازمن خوشش میاد!؟؟
شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:
-نمیدونم...در این مورد جواب خاصی ندارم بهت بدم جز اینکه من خوش سلیقه ترین مرد دنیام..تحسین
نکردن سلیقه ی من نشون از بی سلیقگی بقیه داره...
خندیدم آخه تمجید باکلاسش حسابی به دلم نشسته بود.
اما سوالهای منم تمومی نداشتن واینبار از یولاندا پرسیدم:
-یولاندا...اون چطور زنیه!؟
نگاهی به امیرسام که مشغول حرف زدن با غلام بود انداخت و بعد گفت:
-میخوای بدونی چطور زنیه!؟خب اون زنیه که حاضر شده با یه مرد متاهل ازدواج کنه!
ارسلان اینو گفت و با یه سوت بلند از امیرسام خواست بیاد سمتمون....
@harimezendgi👩❤️👨🦋