#پارت_764
پدرارسلان پرسید:
تو باید عروس من باشی...
دهن باز کردم تا جوابش رو بدم اما قبل از من این امیرسام بود که سرشو بالا گرفت و گفت:
منم نوه تون هستم...
لب گزیدم از خجالت زیاد.میلیونها بار بهش گفته بودم ، تاکید کرده بودم که نباید حرف بزنه تا وقتی که ازش سوال بپرسن اما الان همچی رو بهم زده بود.
وای حتما الان فکر میکنن این قصور از طرف من لاکردار بوده!
پدر ارسلان به صورت زیبای امیرسام خیره شد و گفت:
-اسم تو چیه مرد جوان!؟
امیر با غرور و تحکم گفت:
_امیرسام مرصاد
لبخند خیلی محوی زد.از اون لبخندها که فقط میشد با ذره بین تماشاشون کرد.انگار از نوه اش خیلی هم
بدش نیومد.
دستشو به سمت امیر دراز کرد و گفت:
-از دیدنت خوشحالم مرد جوان!
امیرسام دست پدربزرگشو توی دست فشرد اما بجای گفتن یه جمله ی مودبانه گفت:
من بعدا جواب این حرفتون رو میدم .
حیرت زده به امیرسام گستاخ نگاه کردم.به وضوح میتونستم رنگ پریدگی خودم رو احساس کنم.خودم
رو مثابه اون آدمی می دیدم که آبروش به کل از بین رفته!
دستپاچه گفتم:
امیرسام این چه حرفیه که زدی!؟
وای خدا آبروم رفت.بیچاره شدم.آب دهنمو باترس قورت دادم و به ارسلان نگاه کردم
میخواستم با اون نگاه های پر استرس و اضطرابم بهش بفهمونم که جلوی امیرسام رو بگیره اما قبل از
اینکه اون بخواد کاری بکنه پدر ارسلان کنجکاو پرسید:
-بعدا جواب چه چیزی رو میخوای بهم بدی مرد جوان!؟
امیرسام با اون صدای بچگانه ی دلنشینش شروع کرد بلبلی کردن:
اینکه از دیدن شما خوشحال میشم یا نه
هینی گفتم و لبم رو زیر دندون فشار دادم.وای خدا...سرم گیج رفت.پاک آبروی منو برو این جغله بچه! بیا!
تاسف شدید و تته پته گفتم:
من...من واقعا بابت رفتار زشت پسرم ازتون عذرمیخوام اون..
دستشو بالا آورد تا ادامه ندم.سقلمه ای به ارسلان زدم تا اون لااقل کاری کنه اما کاملا مشخص بود ااون
خیلی هم از وراجی ها و گستاخ بازی های پسرش بدش نیومده و ناراحت نیست.
پدرارسلان دوباره رو به امیرسام گفت:
-میشه بدونم چرا !؟
امیر تبلتش رو با دو تا دست گرفت و گفت:
-خب بستگی به رفتار آیندتون داره اگه بتونید به خوبی عمو اژدرباشید همیشه از دیدنتون خوشحال میشم
ولی اگه نباشین دیگه نمیتونم از دیدنتون خوشحال باشم!
اژدرخندید و بعد گند امیرسام رو با دراز کردن دستش به سمت در جمع و جور کرد:
-بچه است و خوب و بد رو به خوبی تشخیص نمیده...خوش آمدین...
پدرارسلان یه نگاهی به ارسلان انداخت و گفت :
پسرتم عین بچگی های خودت پدرسوخته اس!
اینو گفت و همراه همسرش از پله ها بالا رفت.خواستم گوش امیرسام رو بپیچونم ولی واسم زبون درآورد
و فرار کرد رفت داخل.اون دقیقا ورژن کوچیک پدرش بود چه در ظاهر چه دراخلاق ولی یکم شیطون
تر...
با حرص گفتم:
-ارسلااااان...چرا هیچی بهش نمیگی!؟؟ پاک آبرومون رو برد!
ارسلان لبخند خبیثی زد و بعد گفت:
-ولی من که اینطور فکر نمیکنم!
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-بله کاملا مشخص...ولی فکر آبرومون هم باش..بخصوص من.میترسم پدرت فکر کنه من تو تربیت
امیرسام کم گذاشتم!
آهسته گفت:
-نترس اتفاقی نمیفته.بیفته هم مهم نیست....
وای! من دوتا بچه داشتم نه یکی.امیرسام و امیرارسلان! یکی از یکی بدتر!
دوشادوشش رفتم داخل.دلم نمیخواست چیزی کمو کسر باشه برای همین واسه پذیرایی زیاد حساسیت به
خرج دادم.
همه روی مبل نشستیم.البته منظور ازهمه ما بودیم و پدر و زن پدر ارسلان.جو خونوادگی بود چون حتی
اژدرخان هم که تقریبا همه کاره ی ارسلان و بزرگتر این خونه بود هم نموند.
رو به روی یولاندا نشستم.
تصور میکردم زیاد فارسی بلد نیست ولی بلد بود چون با نگاه به امیرسام دست و پا شکسته و بالهجه
گفت:
-شبیه به تو هست...و شببه به ارسلان...
اینو و گفت اینبار روبه من گفت:
-از بوراک خواهش کردم.برای من عروس بیاره تا من بشم مادبزرگ...اون البته با ما اومد.خیلی کار
داشت...بعدا خواهد اومد.دوست داشت پسر را ببیند...
لبخند زدم...خیلی کد دار و گاهی نامفهوم حرف میزد.مثال گاهی عین پازل باید کلماتی که به کار می برد
رو کنارهم می چیدیم تا یه جمله ازش میخواستم.البته بعضی حرفهارو هم درست و با قاعده تلفظ میکرد.
پدرارسلان که حتی حاضر نبود به خودش زحمت بده میوه خورد کنه و شیرین این کار رو براش انجام
میداد رو به ارسلان گفت :
-میای استانبول ولی نمیای طرفای ما...گاهی یادت میره پدر داری!
ارسلان پوزخندی زد و گفت:
-اگه نیومدم نمیخواستم مزاحم خلوتت بشم.
-میدونی که نمیشی!
-عه جدا!؟ تا الان فکر میکردم که میشم...
حرف ارسلان سکوت سنگینی برقرار کرد. ظاهرا قولش رو از یاد برده بود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پدرارسلان پرسید:
تو باید عروس من باشی...
دهن باز کردم تا جوابش رو بدم اما قبل از من این امیرسام بود که سرشو بالا گرفت و گفت:
منم نوه تون هستم...
لب گزیدم از خجالت زیاد.میلیونها بار بهش گفته بودم ، تاکید کرده بودم که نباید حرف بزنه تا وقتی که ازش سوال بپرسن اما الان همچی رو بهم زده بود.
وای حتما الان فکر میکنن این قصور از طرف من لاکردار بوده!
پدر ارسلان به صورت زیبای امیرسام خیره شد و گفت:
-اسم تو چیه مرد جوان!؟
امیر با غرور و تحکم گفت:
_امیرسام مرصاد
لبخند خیلی محوی زد.از اون لبخندها که فقط میشد با ذره بین تماشاشون کرد.انگار از نوه اش خیلی هم
بدش نیومد.
دستشو به سمت امیر دراز کرد و گفت:
-از دیدنت خوشحالم مرد جوان!
امیرسام دست پدربزرگشو توی دست فشرد اما بجای گفتن یه جمله ی مودبانه گفت:
من بعدا جواب این حرفتون رو میدم .
حیرت زده به امیرسام گستاخ نگاه کردم.به وضوح میتونستم رنگ پریدگی خودم رو احساس کنم.خودم
رو مثابه اون آدمی می دیدم که آبروش به کل از بین رفته!
دستپاچه گفتم:
امیرسام این چه حرفیه که زدی!؟
وای خدا آبروم رفت.بیچاره شدم.آب دهنمو باترس قورت دادم و به ارسلان نگاه کردم
میخواستم با اون نگاه های پر استرس و اضطرابم بهش بفهمونم که جلوی امیرسام رو بگیره اما قبل از
اینکه اون بخواد کاری بکنه پدر ارسلان کنجکاو پرسید:
-بعدا جواب چه چیزی رو میخوای بهم بدی مرد جوان!؟
امیرسام با اون صدای بچگانه ی دلنشینش شروع کرد بلبلی کردن:
اینکه از دیدن شما خوشحال میشم یا نه
هینی گفتم و لبم رو زیر دندون فشار دادم.وای خدا...سرم گیج رفت.پاک آبروی منو برو این جغله بچه! بیا!
تاسف شدید و تته پته گفتم:
من...من واقعا بابت رفتار زشت پسرم ازتون عذرمیخوام اون..
دستشو بالا آورد تا ادامه ندم.سقلمه ای به ارسلان زدم تا اون لااقل کاری کنه اما کاملا مشخص بود ااون
خیلی هم از وراجی ها و گستاخ بازی های پسرش بدش نیومده و ناراحت نیست.
پدرارسلان دوباره رو به امیرسام گفت:
-میشه بدونم چرا !؟
امیر تبلتش رو با دو تا دست گرفت و گفت:
-خب بستگی به رفتار آیندتون داره اگه بتونید به خوبی عمو اژدرباشید همیشه از دیدنتون خوشحال میشم
ولی اگه نباشین دیگه نمیتونم از دیدنتون خوشحال باشم!
اژدرخندید و بعد گند امیرسام رو با دراز کردن دستش به سمت در جمع و جور کرد:
-بچه است و خوب و بد رو به خوبی تشخیص نمیده...خوش آمدین...
پدرارسلان یه نگاهی به ارسلان انداخت و گفت :
پسرتم عین بچگی های خودت پدرسوخته اس!
اینو گفت و همراه همسرش از پله ها بالا رفت.خواستم گوش امیرسام رو بپیچونم ولی واسم زبون درآورد
و فرار کرد رفت داخل.اون دقیقا ورژن کوچیک پدرش بود چه در ظاهر چه دراخلاق ولی یکم شیطون
تر...
با حرص گفتم:
-ارسلااااان...چرا هیچی بهش نمیگی!؟؟ پاک آبرومون رو برد!
ارسلان لبخند خبیثی زد و بعد گفت:
-ولی من که اینطور فکر نمیکنم!
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-بله کاملا مشخص...ولی فکر آبرومون هم باش..بخصوص من.میترسم پدرت فکر کنه من تو تربیت
امیرسام کم گذاشتم!
آهسته گفت:
-نترس اتفاقی نمیفته.بیفته هم مهم نیست....
وای! من دوتا بچه داشتم نه یکی.امیرسام و امیرارسلان! یکی از یکی بدتر!
دوشادوشش رفتم داخل.دلم نمیخواست چیزی کمو کسر باشه برای همین واسه پذیرایی زیاد حساسیت به
خرج دادم.
همه روی مبل نشستیم.البته منظور ازهمه ما بودیم و پدر و زن پدر ارسلان.جو خونوادگی بود چون حتی
اژدرخان هم که تقریبا همه کاره ی ارسلان و بزرگتر این خونه بود هم نموند.
رو به روی یولاندا نشستم.
تصور میکردم زیاد فارسی بلد نیست ولی بلد بود چون با نگاه به امیرسام دست و پا شکسته و بالهجه
گفت:
-شبیه به تو هست...و شببه به ارسلان...
اینو و گفت اینبار روبه من گفت:
-از بوراک خواهش کردم.برای من عروس بیاره تا من بشم مادبزرگ...اون البته با ما اومد.خیلی کار
داشت...بعدا خواهد اومد.دوست داشت پسر را ببیند...
لبخند زدم...خیلی کد دار و گاهی نامفهوم حرف میزد.مثال گاهی عین پازل باید کلماتی که به کار می برد
رو کنارهم می چیدیم تا یه جمله ازش میخواستم.البته بعضی حرفهارو هم درست و با قاعده تلفظ میکرد.
پدرارسلان که حتی حاضر نبود به خودش زحمت بده میوه خورد کنه و شیرین این کار رو براش انجام
میداد رو به ارسلان گفت :
-میای استانبول ولی نمیای طرفای ما...گاهی یادت میره پدر داری!
ارسلان پوزخندی زد و گفت:
-اگه نیومدم نمیخواستم مزاحم خلوتت بشم.
-میدونی که نمیشی!
-عه جدا!؟ تا الان فکر میکردم که میشم...
حرف ارسلان سکوت سنگینی برقرار کرد. ظاهرا قولش رو از یاد برده بود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️سه شنبه 👈20 خرداد / جوزا 1404
👈14ذی الحجه 1446👈10 ژوئن 2025
🕌 مناسبتها های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز مبارک و مختاری برای امور زیر است:
✅مسافرت.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅مشارکت و امور شراکتی.
✅تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✅خرید کردن.
✅دیدار بزرگان و حاکمان.
✅و تجارت و داد و ستد خوب است.
👶 زایمان خوب و نوزاد سلیم النفس و دارای پشتکار باشد.
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود.
🚘مسافرت: سفر خوب و مفید و پر برکت و سودمند است.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر نیک است:
✳️آغاز کسب و کار.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️شروع امور آموزشی و تعلیمی.
✳️و شراکت و مشارکت و امور شراکتی نیک است.
🔵نوشتن حرز حکاکی و نماز و بستن و استفاده از آن خوب است.
💑 حکم مباشرت شب چهار شنبه و فردا روز چهار شنبه : فرزند همیشه رو به فقیری و تنگ دستی می رود و ترقی نمی کند.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سروصورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش کار را انجام دهند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ استخاره.
وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر" است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم...
و از معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفتگوی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
👈14ذی الحجه 1446👈10 ژوئن 2025
🕌 مناسبتها های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز مبارک و مختاری برای امور زیر است:
✅مسافرت.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅مشارکت و امور شراکتی.
✅تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✅خرید کردن.
✅دیدار بزرگان و حاکمان.
✅و تجارت و داد و ستد خوب است.
👶 زایمان خوب و نوزاد سلیم النفس و دارای پشتکار باشد.
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود.
🚘مسافرت: سفر خوب و مفید و پر برکت و سودمند است.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر نیک است:
✳️آغاز کسب و کار.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️شروع امور آموزشی و تعلیمی.
✳️و شراکت و مشارکت و امور شراکتی نیک است.
🔵نوشتن حرز حکاکی و نماز و بستن و استفاده از آن خوب است.
💑 حکم مباشرت شب چهار شنبه و فردا روز چهار شنبه : فرزند همیشه رو به فقیری و تنگ دستی می رود و ترقی نمی کند.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سروصورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش کار را انجام دهند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ استخاره.
وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر" است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم...
و از معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفتگوی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
#ایده_متن
بيا سر قرارهاي صبح
فنجان فنجان لبخند بنوشيم و
صبح را به سپيدى ترانه دچار شويم...
#مريم_پورقلی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بيا سر قرارهاي صبح
فنجان فنجان لبخند بنوشيم و
صبح را به سپيدى ترانه دچار شويم...
#مريم_پورقلی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
خانم مهربون
🔶وقتی اتفاق ناگواری میافتد؛
☝️🏻به همسرتان نگویید همهاش تقصیر توست.
👌🏻بگویید این حوادث ممکن است برای همه رخ بدهد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خانم مهربون
🔶وقتی اتفاق ناگواری میافتد؛
☝️🏻به همسرتان نگویید همهاش تقصیر توست.
👌🏻بگویید این حوادث ممکن است برای همه رخ بدهد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنان
بهترین لباس زیر برای خانم ها لباس نخی سفید رنگ است که ترشحات را به خوبی نشان میدهد و گرما و رطوبت را جذب الیاف میکند.
👙لباس های فانتزی را فقط در زمان سکس استفاده کنید 👌
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بهترین لباس زیر برای خانم ها لباس نخی سفید رنگ است که ترشحات را به خوبی نشان میدهد و گرما و رطوبت را جذب الیاف میکند.
👙لباس های فانتزی را فقط در زمان سکس استفاده کنید 👌
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
🟢مرد باید قبل از سکس حتما ادرار کند
✍چرا که در حین خروج اسپرم ممکن است بر اثر فشار بر اندام بدن فعالیت مثانه از حالت ارادی خارج شده و شخص قدرت جلوگیری از خروج ادرار را نداشته باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🟢مرد باید قبل از سکس حتما ادرار کند
✍چرا که در حین خروج اسپرم ممکن است بر اثر فشار بر اندام بدن فعالیت مثانه از حالت ارادی خارج شده و شخص قدرت جلوگیری از خروج ادرار را نداشته باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
راز ماندگاری رابطه
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و ☎️
روانشناس رابطه☎️
تحکیم روابط زوجین❤️🔥
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و ☎️
روانشناس رابطه☎️
تحکیم روابط زوجین❤️🔥
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
زنها و مردها از اینکه همسرشان بوی بد بدهد بیزارند
قبل از اینکه حتی فکر رفتن در رختخواب با همسرتان به ذهنتان خطور کند، باید حتماً دوش بگیرید.
علاوه بر این، کارهایی مثل اصلاح صورت، زدن عطر، تمیز کردن گوش ها، و مسواک زدن دندانها نیز نباید فراموش شود.
بااینکه خیلی از زنها و مردها ممکن است از بوی بدن شما خوششان بیاید اما بیش از اندازه آن هم نفرت انگیز است.
بوی بد دهان، یکی از مهمترین دلایل متوقف شدن تحریک خانم ها و آقایان است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
زنها و مردها از اینکه همسرشان بوی بد بدهد بیزارند
قبل از اینکه حتی فکر رفتن در رختخواب با همسرتان به ذهنتان خطور کند، باید حتماً دوش بگیرید.
علاوه بر این، کارهایی مثل اصلاح صورت، زدن عطر، تمیز کردن گوش ها، و مسواک زدن دندانها نیز نباید فراموش شود.
بااینکه خیلی از زنها و مردها ممکن است از بوی بدن شما خوششان بیاید اما بیش از اندازه آن هم نفرت انگیز است.
بوی بد دهان، یکی از مهمترین دلایل متوقف شدن تحریک خانم ها و آقایان است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#خانوما_بخونن
زندگی با همسری بی مسئولیت، غیر قابل اطمینان، هوسباز، مستعد پرخاشگری، دارای روابط تصنعی و سطحی، بی تفاوت نسبت به نیازهای شما، فاقد وفاداری جنسی و مستعد سوء استفاده از دیگران و از جمله خود شما، آسیبهای متعددی برایتان به دنبال دارد.
امیدی به آینده ی رابطه تان وجود ندارد؛ بهتر است به فکر خودتان بوده و زندگی خود و اگر فرزندی در رابطه وجود دارد را نجات دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
زندگی با همسری بی مسئولیت، غیر قابل اطمینان، هوسباز، مستعد پرخاشگری، دارای روابط تصنعی و سطحی، بی تفاوت نسبت به نیازهای شما، فاقد وفاداری جنسی و مستعد سوء استفاده از دیگران و از جمله خود شما، آسیبهای متعددی برایتان به دنبال دارد.
امیدی به آینده ی رابطه تان وجود ندارد؛ بهتر است به فکر خودتان بوده و زندگی خود و اگر فرزندی در رابطه وجود دارد را نجات دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_765
ار رفتارهای ارسلان کاملا مشخص بود مدام درحال کنترل کردن خودش.یه جورایی تمام لحظات مراقب
خودش بود تا خودش رو کنترل کنه و با پدرش وارد بحث نشه.
و من هنوزهم نمیدونستم دلیل اینهمه خشم چیه و اون پیرمرد هم که تقریبا از روی خوش نشون دادن
پسرش نسبت به خودش مایوس شده بود پناه برده بود به مکالمه و گفت و گو با امیرسام و اژدرخان....
وقتی اونا داشتم قدم میزدن، ارسلان ترجیح داد بره سمت سگهاش....
من حالا دیگه بعداز چندینسال زندگی مشترک فهمیده بودم وقتی خیلی از لحاظ عصبی فشاری رو تحمل
میکنه ترجیح میده به جای هر آدمیزادی با سگهاش وقت بگذرونه.
شیرین برای ما قهوه آورد و بعدهم رفت هرچند از نگاه هاش کاملا مشخص بود قصد فضولی و استراق
السمع داره.
با لبخند به یوالاندا نگاه کردمو گفتم:
-بفرمایید قهوه ی ترک...امیدوارم بپسندین.
فنجون رو برداشت و یکم از قهوه اش رو چشید و بعد گفت:
پسرم تورو زیاد تعریف داد
-بوراک نسبت به من لطف داره
بوراک تورو دوست داشت! درست میگم؟!
از سوالش جاخوردم.شنیده بودم بجز ما ایرونی ها بقیه مردم دنیا تقریبا رک و صریح هستن و اهل حاشیه
رفتن نیستن اما دیگه فکر نمیکردم تا این حد...
جدا از این قضیه اصلافکرشو نمیکردم بوراک بخواد این موضوع رو به مادرش بگه و حتی اینو به
روی خودم آوردم و گفتم:
-فکر میکردم علاقه ی اون تو سینه اش مثل یه راز بمونه...
با تاکید و شمرده شمرده گفت:
-بوراک فقط 3سال داشت که پدرش مارو ترک کرد من نه تنها مادر بلکه پدر و رفیقش هم هستم قلب اون
قلب من...راز اون راز من..اما اون ...اما....
میخواست اصطلاحی رو به کار ببره که ظاهرا تلفظش رو از خاطره برده بود واسه همین بعداز کلی من
و من جمله اش رو جور دیگه ای ادامه داد:
قبل از اینکه تو همسر ارسلان بشی اون به من گفته بود به یک دختر علاقمند هست
توصیف کرد.یک دختر با چشمهای خیره کننده...لبهای صورتی...موهایی سیاه و بلند...من از تو در ذهن ....تورو برام
خودم یک تصویر ساختم...
هربار از ایران برمیگشت حالش بد بود.با دختران مختلف آشناش کردم اما هربار خیلی زود تنها
میشد.مدام همه اونایی که وارد زندگیش میشدن رو با تو مقایسه میکرد و بعد به این نتبجه می رسید تو
براش فرق میکنی.من حق داشتم تورو بشناسم...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-بوراک خیلی خوب...
-اگر خیلی خوب هست چرا انتخابش نکردی!؟
دقیقا باید چی بهش میگفتم!؟ یا نکنه انتظار داشت براش همه چی رو با جزئیات توضبح بدم!؟
قبل از طولانی شدن مکثم جواب دادم:
چون من ارسلان رو دوست داشتم .
-اما اون میگفت ارسلان تورو اذیت میکنه
ناخواسته اخم کردم و دلگیر شدم.مونده بودم چیزی هم مونده که بوراک به مادرش نگفته باشه!
با طعنه گفتم؛
ظاهرا بوراک همه چیز رو به شما گفته
یکم دیگه از قهوه اش رو چشید ودر حالی که مجبور بود برای درست ادا کردن کلمات آهسته سخن بگه
گفت:
آدما با دوستهاش درد و دل میکنن من دوست بوراکم...اما اون دهن لق نیست
یروز...میگفت وقتی تو اذیت میشی و اذیتت میکنن انگار اون دردهارو خودش هم متحمل میشه..البته اون حالش بد بود . البته... البته...
پسرهمسرم همیشه مرد زورگویی بوده و هست..
در دفاع از پدر بچه ام گفنم:
-ولی اون فوق العاده ترین مردی هست که میشناسم.اون مثل کوه محکم..
-یک آدم فوق العاده هرگز دیگران رو آزار نمیده اما اون در گذشته تورو آزار داد و همیشه پدرش رو...
-آیا پدرش یک مسئله است!؟
همه ی آدما مسئله هایی دارند که دیر حل میشه...
ارسلان زورگو بوده و هست.امیدوارم یک روز آدم خوبی بشه و من
همچین آرزویی دارم...
از اون فاصله نگاهی به سمت ارسالن انداختم.
کل دنیاهم که بسیج بشن و ازش بد بگن باز من عاشقشم.
نگاهمو ازش برداشتم وبا قاطعیت گفتم:
اما من عاشق همسرم...اون بی نظیر...بی نظیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ار رفتارهای ارسلان کاملا مشخص بود مدام درحال کنترل کردن خودش.یه جورایی تمام لحظات مراقب
خودش بود تا خودش رو کنترل کنه و با پدرش وارد بحث نشه.
و من هنوزهم نمیدونستم دلیل اینهمه خشم چیه و اون پیرمرد هم که تقریبا از روی خوش نشون دادن
پسرش نسبت به خودش مایوس شده بود پناه برده بود به مکالمه و گفت و گو با امیرسام و اژدرخان....
وقتی اونا داشتم قدم میزدن، ارسلان ترجیح داد بره سمت سگهاش....
من حالا دیگه بعداز چندینسال زندگی مشترک فهمیده بودم وقتی خیلی از لحاظ عصبی فشاری رو تحمل
میکنه ترجیح میده به جای هر آدمیزادی با سگهاش وقت بگذرونه.
شیرین برای ما قهوه آورد و بعدهم رفت هرچند از نگاه هاش کاملا مشخص بود قصد فضولی و استراق
السمع داره.
با لبخند به یوالاندا نگاه کردمو گفتم:
-بفرمایید قهوه ی ترک...امیدوارم بپسندین.
فنجون رو برداشت و یکم از قهوه اش رو چشید و بعد گفت:
پسرم تورو زیاد تعریف داد
-بوراک نسبت به من لطف داره
بوراک تورو دوست داشت! درست میگم؟!
از سوالش جاخوردم.شنیده بودم بجز ما ایرونی ها بقیه مردم دنیا تقریبا رک و صریح هستن و اهل حاشیه
رفتن نیستن اما دیگه فکر نمیکردم تا این حد...
جدا از این قضیه اصلافکرشو نمیکردم بوراک بخواد این موضوع رو به مادرش بگه و حتی اینو به
روی خودم آوردم و گفتم:
-فکر میکردم علاقه ی اون تو سینه اش مثل یه راز بمونه...
با تاکید و شمرده شمرده گفت:
-بوراک فقط 3سال داشت که پدرش مارو ترک کرد من نه تنها مادر بلکه پدر و رفیقش هم هستم قلب اون
قلب من...راز اون راز من..اما اون ...اما....
میخواست اصطلاحی رو به کار ببره که ظاهرا تلفظش رو از خاطره برده بود واسه همین بعداز کلی من
و من جمله اش رو جور دیگه ای ادامه داد:
قبل از اینکه تو همسر ارسلان بشی اون به من گفته بود به یک دختر علاقمند هست
توصیف کرد.یک دختر با چشمهای خیره کننده...لبهای صورتی...موهایی سیاه و بلند...من از تو در ذهن ....تورو برام
خودم یک تصویر ساختم...
هربار از ایران برمیگشت حالش بد بود.با دختران مختلف آشناش کردم اما هربار خیلی زود تنها
میشد.مدام همه اونایی که وارد زندگیش میشدن رو با تو مقایسه میکرد و بعد به این نتبجه می رسید تو
براش فرق میکنی.من حق داشتم تورو بشناسم...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-بوراک خیلی خوب...
-اگر خیلی خوب هست چرا انتخابش نکردی!؟
دقیقا باید چی بهش میگفتم!؟ یا نکنه انتظار داشت براش همه چی رو با جزئیات توضبح بدم!؟
قبل از طولانی شدن مکثم جواب دادم:
چون من ارسلان رو دوست داشتم .
-اما اون میگفت ارسلان تورو اذیت میکنه
ناخواسته اخم کردم و دلگیر شدم.مونده بودم چیزی هم مونده که بوراک به مادرش نگفته باشه!
با طعنه گفتم؛
ظاهرا بوراک همه چیز رو به شما گفته
یکم دیگه از قهوه اش رو چشید ودر حالی که مجبور بود برای درست ادا کردن کلمات آهسته سخن بگه
گفت:
آدما با دوستهاش درد و دل میکنن من دوست بوراکم...اما اون دهن لق نیست
یروز...میگفت وقتی تو اذیت میشی و اذیتت میکنن انگار اون دردهارو خودش هم متحمل میشه..البته اون حالش بد بود . البته... البته...
پسرهمسرم همیشه مرد زورگویی بوده و هست..
در دفاع از پدر بچه ام گفنم:
-ولی اون فوق العاده ترین مردی هست که میشناسم.اون مثل کوه محکم..
-یک آدم فوق العاده هرگز دیگران رو آزار نمیده اما اون در گذشته تورو آزار داد و همیشه پدرش رو...
-آیا پدرش یک مسئله است!؟
همه ی آدما مسئله هایی دارند که دیر حل میشه...
ارسلان زورگو بوده و هست.امیدوارم یک روز آدم خوبی بشه و من
همچین آرزویی دارم...
از اون فاصله نگاهی به سمت ارسالن انداختم.
کل دنیاهم که بسیج بشن و ازش بد بگن باز من عاشقشم.
نگاهمو ازش برداشتم وبا قاطعیت گفتم:
اما من عاشق همسرم...اون بی نظیر...بی نظیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ چهارشنبه 👈21 خرداد / جوزا 1404
👈15 ذی الحجه 1446 👈11 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀ولادت با سعادت حضرت علی بن محمد النقی الهادی علیهما السلام " 212 یا 214 هجری قمری.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🐪 امام حسین علیه السلام در منزل هفتم در راه کربلا " منزلگاه حاجر ".😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅داد و ستد و تجارت.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅لباس نو پوشیدن.
✅دیدار با اشراف و علماء و بزرگان و درخواست از آنها.
✅و آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه خوب است.
👶برای زایمان مناسب نیست.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️خواستگاری عقد ازدواج.
✳️شروع به آموزش و تعلیم و تعلم.
✳️آغاز کار و کسب.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️بردن جهاز عروس.
✳️شراکت و امور مشارکتی.
✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد سلامت آفرین است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث سرور و شادی می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 16 سوره مبارکه "نحل" است.
و علامات بالنجم هم یهتدون...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈15 ذی الحجه 1446 👈11 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀ولادت با سعادت حضرت علی بن محمد النقی الهادی علیهما السلام " 212 یا 214 هجری قمری.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🐪 امام حسین علیه السلام در منزل هفتم در راه کربلا " منزلگاه حاجر ".😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅داد و ستد و تجارت.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅لباس نو پوشیدن.
✅دیدار با اشراف و علماء و بزرگان و درخواست از آنها.
✅و آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه خوب است.
👶برای زایمان مناسب نیست.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️خواستگاری عقد ازدواج.
✳️شروع به آموزش و تعلیم و تعلم.
✳️آغاز کار و کسب.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️بردن جهاز عروس.
✳️شراکت و امور مشارکتی.
✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد سلامت آفرین است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث سرور و شادی می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 16 سوره مبارکه "نحل" است.
و علامات بالنجم هم یهتدون...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا شکرت،
برای همون وقت ها که گمان نمیکنی
و می شود 👌🏻🥹🌱
شروع هر روز فرصتی دوباره است ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
برای همون وقت ها که گمان نمیکنی
و می شود 👌🏻🥹🌱
شروع هر روز فرصتی دوباره است ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
#دوست_داشتنت💞
مثل بوی یاس اول صبح🌤 است
که دنیا را برداشته....🌸🪴
#حمیدرضا_عبداللهی
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#دوست_داشتنت💞
مثل بوی یاس اول صبح🌤 است
که دنیا را برداشته....🌸🪴
#حمیدرضا_عبداللهی
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
👸 #خانوما_بخونن
هیچ وقت جلوی همسرتون جواب مادر شوهر یا خواهر شوهر یا اعضای خانوادش رو با تندی و عصبانیت ندین
اینطوری ممکنه حق رو به خانواده اش بده.
گاهی با بزرگواری صبر کردن یا سکوت کردن و یا آروم جواب دادن بهتره
همسرتون هم متوجه بزرگواری شما میشه، البته اگر خدای نکره دایمی اذیتتون میکنن یا چیز هایی میگن که ناراحتتون میکنه سکوت دائمی هم خوب نیست
چون اینجوری ممکنه خودشون رو ذی حق بدونن و به کارشون ادامه بدن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
هیچ وقت جلوی همسرتون جواب مادر شوهر یا خواهر شوهر یا اعضای خانوادش رو با تندی و عصبانیت ندین
اینطوری ممکنه حق رو به خانواده اش بده.
گاهی با بزرگواری صبر کردن یا سکوت کردن و یا آروم جواب دادن بهتره
همسرتون هم متوجه بزرگواری شما میشه، البته اگر خدای نکره دایمی اذیتتون میکنن یا چیز هایی میگن که ناراحتتون میکنه سکوت دائمی هم خوب نیست
چون اینجوری ممکنه خودشون رو ذی حق بدونن و به کارشون ادامه بدن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
رابطه جنسی بدون عشق، مثل غذا خوردن در مغازههای فستفود است که تو چاره نداری و به یک مغازهای میروی که میدانی غذایش کیفیت ندارد و میدانی ممکن است مریضت هم بکند ولی فعلاً میخوری چون گرسنهای. درست مثل اینکه شما از یک «Sex Toy» استفاده کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
رابطه جنسی بدون عشق، مثل غذا خوردن در مغازههای فستفود است که تو چاره نداری و به یک مغازهای میروی که میدانی غذایش کیفیت ندارد و میدانی ممکن است مریضت هم بکند ولی فعلاً میخوری چون گرسنهای. درست مثل اینکه شما از یک «Sex Toy» استفاده کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_766
خیلی ها همسرشون رو دوست ندارن اما بچه دار میشن، خیلی ها هم برای اینکه همسرشون عاشقشون
بشه بچه دار میشن برای اینکه به اصطلاح پایه های زندگیشون قوی بشه....
خیلی های دیگه هم هستن که همسرشون رو دوست ندارن و امیدی هم به آینده ندارن اما بچه دار میشن!
ولی من جز این دسته ی آخر نبودم.من اگه ارسلان رو دوست نداشتم هیچوقت حاضر نمیشدم صاحب
بچه بشیم حتی اگه یه چاقو میذاشت بیخ گلوم.
برای همین از ته دلم ازش حمایت کرده بودم از ته دلم .
یولاندا با تفکر سرش رو تکون داد و گفت:
-آیا میشود کسی که آزارت میدهد دوست داشته باشی!؟
نمیدونم چرا اینقدر اصرار داشت به من بفهمونه ارسلان منو اذیت میکنه!؟؟
واقعا چرا اینقدر اصرار داشت؟
لبخندی که بیشتر حرص درونیم رو نشون میداد زدم و بعد گفتم:
-ولی ارسلان عاشق من...دوستم داره...و اگه اذیتی در کاربود مربوط به گذشته است نه الان!
-آااه...امیدوارم.امیدوارم اینطور باشد.
مسخره بود.واقعا مسخره بود.مثل اینکه هی به یه گاو نر بگی زودباش بزا...
هرچقدر میگفتم من عاشق همسرمم و اونم دوستم داره باز مصرانه معتقد بود اون منو اذیت میکنه....
درهرصورت چیزی نگفتم چون نمیخواستم تا وقتی توی خونه ی ما هست ازمون دلگیر بشه.
یکم از قهوه ام رو چشیدم که گفت:
ارسلان کمی شبیه به باباش بود. همسرم در گذشته مثل ارسلان تند خو و عصبی بود و این بخاطر
رفتارهای بد همسرش شکیل بود.اون هروقت به آلمان میرفت و برمیگشت تبدیل میشد به مردی
خشمگین...عصبی...ودیوانه...
باتوجه به شناختی که نسبت شکیل خانم داشتم و میدونستم چه زن باکلاس و با پرستیژی هست گفتم:
-ولی شکیل خانم خیلی مهربونن...
سرش رو تکون داد و با تاسف گفت:
-اوه نه نه! اون همیشه جو رو متشنج میکرد...من برای آرامش همسرم تلاش زیادی کردم!
این یکی رو دیگه نمیتونستم باور کنم.یکم بالبم وررفتم و بعد پرسیدم:
-ولی تا جایی که من میدونم اون زن بی نهایت آرومی هست
شونه هاش رو بالا آورد و گفت:
شاید حالا کمی آروم شده، قبلا که اینطور نبود.اون سالها واقعا همسرم دچار مشکلات روانی شده بود
این بخاطر رفتارهای عصبی شکیل خانم بودد و
لبخند معنی داری زدمو گفتم:
-خب این طبیعیه!
کمی متعجب پرسید:
-طبیعی هست!؟
بله با اطمینان گفتم!
بله طبیعی هست...خب ایشون اون زمان متوجه شدن همسرشون با زن دیگه ای ازدواج کرده شما که توقع نداشتین از این بابت خوشحال بشه!؟ اصلا خودتون رو بزارید جای ایشون...اگر همین الان متوجه
بشید همسرتون یک زن دیگه هم دارند اون موقع آیا به آرومی و خونسردی حالاتون هستید!؟
بهم خیره شد. نمیدونم تو اون لحظه چه حسی نسبت بهم پیدا کرد.ساکت شد.باید هم ساکت میشد.
چطور ممکنه یه زن بدونه مردی که ازش خواستگاری کرده خودش زن بچه داره و یا وجود همه ی اینها
پیشنهاد نکبت بار رو قبول کنه!؟؟؟
دیگه هیچی نگفت و به این میگن پاسخ دندان شکن!
به وقت شب ، یکی از بهترین اتاقها رو دراختیارشون گذاشتیم و من حتی تا اونجا همراهیشون کردم و
بعد رفتم تو اتاق تا امیرسام رو بخوابونم.
خسته ام بود و دلم میخواست زودتر برم تو اتاق و استراحت کنم اما امیرسام همچنان درحال شیطونی
بود
تبلتش رو ازش گرفتم و گفتم:
-دیگه بس!
_بس نیست..
-به چشمات رحم کن بچه.
-مامان!؟
تبلت رو گذاشت تو کشو و گفتم:
-جانم!؟
-چرا من تاحالا پدربزرگمو ندیدم!؟؟
چرخیدم سمتش و جواب دادم:
-چون اون یه جای دور زندگی میکنه!
-منو دوست داره!؟
خودمم جواب همچین سوالی رو نمیدونستم اما جواب دادم:
-خیلی...اگه دوست نداشت برای دیدنت تا اینجا نمیومد
-مرد باحالیه ولی یکم حوصله سربره...
خندیدمو گفتم:
-امیررررر...بسه دیگه! بخواب د.بخواب منم برم استراحت بکنم!میخوای برات قصه بخونم خوابت
بگیره!؟
یه قیافه جدی به خودش گرفت و گفت:
-نه مگه من دختر بچه ام!؟؟
رفتم سمتش و باخنده گفتم :
_ای بابا! مگه دختر بچه ها فقط قصه گوش میدن!؟؟؟
خم شدم و با بوسیدن پیشونیش گفتم:
-پس بخواب...
-شبت بخیر عزیزمم
-شب بخیر مامان!
چراغ رو خاموش کردم و از اتاق رفتم بیرون.
خمیازه ای کشیدم و با گام های آروم به سمت اتاق خواب رفتم...
فکر میکردم ارسلان خواب اما وقتی درو باز کردم و رفتم داخل متوجه شدم بیداره و داره با گوشیش ور
میره..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خیلی ها همسرشون رو دوست ندارن اما بچه دار میشن، خیلی ها هم برای اینکه همسرشون عاشقشون
بشه بچه دار میشن برای اینکه به اصطلاح پایه های زندگیشون قوی بشه....
خیلی های دیگه هم هستن که همسرشون رو دوست ندارن و امیدی هم به آینده ندارن اما بچه دار میشن!
ولی من جز این دسته ی آخر نبودم.من اگه ارسلان رو دوست نداشتم هیچوقت حاضر نمیشدم صاحب
بچه بشیم حتی اگه یه چاقو میذاشت بیخ گلوم.
برای همین از ته دلم ازش حمایت کرده بودم از ته دلم .
یولاندا با تفکر سرش رو تکون داد و گفت:
-آیا میشود کسی که آزارت میدهد دوست داشته باشی!؟
نمیدونم چرا اینقدر اصرار داشت به من بفهمونه ارسلان منو اذیت میکنه!؟؟
واقعا چرا اینقدر اصرار داشت؟
لبخندی که بیشتر حرص درونیم رو نشون میداد زدم و بعد گفتم:
-ولی ارسلان عاشق من...دوستم داره...و اگه اذیتی در کاربود مربوط به گذشته است نه الان!
-آااه...امیدوارم.امیدوارم اینطور باشد.
مسخره بود.واقعا مسخره بود.مثل اینکه هی به یه گاو نر بگی زودباش بزا...
هرچقدر میگفتم من عاشق همسرمم و اونم دوستم داره باز مصرانه معتقد بود اون منو اذیت میکنه....
درهرصورت چیزی نگفتم چون نمیخواستم تا وقتی توی خونه ی ما هست ازمون دلگیر بشه.
یکم از قهوه ام رو چشیدم که گفت:
ارسلان کمی شبیه به باباش بود. همسرم در گذشته مثل ارسلان تند خو و عصبی بود و این بخاطر
رفتارهای بد همسرش شکیل بود.اون هروقت به آلمان میرفت و برمیگشت تبدیل میشد به مردی
خشمگین...عصبی...ودیوانه...
باتوجه به شناختی که نسبت شکیل خانم داشتم و میدونستم چه زن باکلاس و با پرستیژی هست گفتم:
-ولی شکیل خانم خیلی مهربونن...
سرش رو تکون داد و با تاسف گفت:
-اوه نه نه! اون همیشه جو رو متشنج میکرد...من برای آرامش همسرم تلاش زیادی کردم!
این یکی رو دیگه نمیتونستم باور کنم.یکم بالبم وررفتم و بعد پرسیدم:
-ولی تا جایی که من میدونم اون زن بی نهایت آرومی هست
شونه هاش رو بالا آورد و گفت:
شاید حالا کمی آروم شده، قبلا که اینطور نبود.اون سالها واقعا همسرم دچار مشکلات روانی شده بود
این بخاطر رفتارهای عصبی شکیل خانم بودد و
لبخند معنی داری زدمو گفتم:
-خب این طبیعیه!
کمی متعجب پرسید:
-طبیعی هست!؟
بله با اطمینان گفتم!
بله طبیعی هست...خب ایشون اون زمان متوجه شدن همسرشون با زن دیگه ای ازدواج کرده شما که توقع نداشتین از این بابت خوشحال بشه!؟ اصلا خودتون رو بزارید جای ایشون...اگر همین الان متوجه
بشید همسرتون یک زن دیگه هم دارند اون موقع آیا به آرومی و خونسردی حالاتون هستید!؟
بهم خیره شد. نمیدونم تو اون لحظه چه حسی نسبت بهم پیدا کرد.ساکت شد.باید هم ساکت میشد.
چطور ممکنه یه زن بدونه مردی که ازش خواستگاری کرده خودش زن بچه داره و یا وجود همه ی اینها
پیشنهاد نکبت بار رو قبول کنه!؟؟؟
دیگه هیچی نگفت و به این میگن پاسخ دندان شکن!
به وقت شب ، یکی از بهترین اتاقها رو دراختیارشون گذاشتیم و من حتی تا اونجا همراهیشون کردم و
بعد رفتم تو اتاق تا امیرسام رو بخوابونم.
خسته ام بود و دلم میخواست زودتر برم تو اتاق و استراحت کنم اما امیرسام همچنان درحال شیطونی
بود
تبلتش رو ازش گرفتم و گفتم:
-دیگه بس!
_بس نیست..
-به چشمات رحم کن بچه.
-مامان!؟
تبلت رو گذاشت تو کشو و گفتم:
-جانم!؟
-چرا من تاحالا پدربزرگمو ندیدم!؟؟
چرخیدم سمتش و جواب دادم:
-چون اون یه جای دور زندگی میکنه!
-منو دوست داره!؟
خودمم جواب همچین سوالی رو نمیدونستم اما جواب دادم:
-خیلی...اگه دوست نداشت برای دیدنت تا اینجا نمیومد
-مرد باحالیه ولی یکم حوصله سربره...
خندیدمو گفتم:
-امیررررر...بسه دیگه! بخواب د.بخواب منم برم استراحت بکنم!میخوای برات قصه بخونم خوابت
بگیره!؟
یه قیافه جدی به خودش گرفت و گفت:
-نه مگه من دختر بچه ام!؟؟
رفتم سمتش و باخنده گفتم :
_ای بابا! مگه دختر بچه ها فقط قصه گوش میدن!؟؟؟
خم شدم و با بوسیدن پیشونیش گفتم:
-پس بخواب...
-شبت بخیر عزیزمم
-شب بخیر مامان!
چراغ رو خاموش کردم و از اتاق رفتم بیرون.
خمیازه ای کشیدم و با گام های آروم به سمت اتاق خواب رفتم...
فکر میکردم ارسلان خواب اما وقتی درو باز کردم و رفتم داخل متوجه شدم بیداره و داره با گوشیش ور
میره..
@harimezendgi👩❤️👨🦋