#مهربانی
#آقایون_بخوانند
↴
زن‌ها وقتی احساسی درون‌شان فوران کند باید حرف بزنند
حالا فرقی ندارد فوران غم باشد یا شادی؛ خوشی یا ناخوشی...
آنها باید آنقدر از تمام جزییات ریز تا کلیات را بگویند تا حس کنند آرام گرفته اند!
مردها اما...
چه در اوج شادی باشند چه اوج غم ترجیح‌شان این است که در گوشه‌ای خلوت به اتفاقاتی که افتاد فکر کنند و نهایتا لبخندی بزنند
لبخندی گاه تلخ و گاه شیرین...
تفاوت‌های همدیگر را بفهمیم تا رنجش و تنش بی‌جا پیش نیاید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
↴
زن‌ها وقتی احساسی درون‌شان فوران کند باید حرف بزنند
حالا فرقی ندارد فوران غم باشد یا شادی؛ خوشی یا ناخوشی...
آنها باید آنقدر از تمام جزییات ریز تا کلیات را بگویند تا حس کنند آرام گرفته اند!
مردها اما...
چه در اوج شادی باشند چه اوج غم ترجیح‌شان این است که در گوشه‌ای خلوت به اتفاقاتی که افتاد فکر کنند و نهایتا لبخندی بزنند
لبخندی گاه تلخ و گاه شیرین...
تفاوت‌های همدیگر را بفهمیم تا رنجش و تنش بی‌جا پیش نیاید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
☑️ سعی کنید همدیگر را بفهمید...
⇠فرض کنید همسر شما کمی زود از کوره در میره و این ویژگی شخصیتی ایشون هست، با همچین فردی نباید تو شرایط بحث و دعوا دهن به دهن گذاشت چون اینکار فقط و فقط باعث تشدید تنش میشه.
⇠سکوت و گفتن جمله «حق با شماست!» میتونه بهترین تصمیم یک زن یا مرد با سیاست باشه که در شرایط بحرانی همسرشو آروم میکنه. اما این نکته رو در نظر بگیرید که حتماً وقتی حال هر دوتون خوب هست، در مورد اون موضوع با هم حرف بزنید...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
☑️ سعی کنید همدیگر را بفهمید...
⇠فرض کنید همسر شما کمی زود از کوره در میره و این ویژگی شخصیتی ایشون هست، با همچین فردی نباید تو شرایط بحث و دعوا دهن به دهن گذاشت چون اینکار فقط و فقط باعث تشدید تنش میشه.
⇠سکوت و گفتن جمله «حق با شماست!» میتونه بهترین تصمیم یک زن یا مرد با سیاست باشه که در شرایط بحرانی همسرشو آروم میکنه. اما این نکته رو در نظر بگیرید که حتماً وقتی حال هر دوتون خوب هست، در مورد اون موضوع با هم حرف بزنید...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
#خانوما_بخونن
#زناشویی
❤️🔞 ماساژ پروستات مرد به تنهایی و بدون تحریک آلت تناسلی باعث انزال میشود .
👠 ارگاسم پروستات از ارگاسم آلت تناسلی لذت بیشتری به همراه دارد.
🖤71٪از مردان این نوع تحریک را تجربه کرده اند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
#زناشویی
❤️🔞 ماساژ پروستات مرد به تنهایی و بدون تحریک آلت تناسلی باعث انزال میشود .
👠 ارگاسم پروستات از ارگاسم آلت تناسلی لذت بیشتری به همراه دارد.
🖤71٪از مردان این نوع تحریک را تجربه کرده اند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👸 #خانوما_بخونن
سر_سنگینی_به_موقع
اگر یه موقع ناراحتی بین شما و خانواده همسرتون پیش امد و تقصیر هم از جانب شما نبود، مثل سیب زمینی بی تفاوت نباشین
نمیگم قهر کنین ولی مثلا اگر امروز ناراحتی پیش امده ۲ روز دیگه بدون دعوت بلند نشین برین خونشون و انگار نه انگار
اونوقت با خودشون میگن که فلانی هر چی بهش بگن بازم میاد و براش مهم نیست و دیگه برای اونها هم مهم نیست که به شما چی میگن
حتی اگر هم رفتین یخورده سرسنگین ، یخورده ناراحت و ...
تا متوجه ناراحتی تون بشن.
البته گاهی باید با بزرگواری برخورد کرد.بستگی به موقعیت داره
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سر_سنگینی_به_موقع
اگر یه موقع ناراحتی بین شما و خانواده همسرتون پیش امد و تقصیر هم از جانب شما نبود، مثل سیب زمینی بی تفاوت نباشین
نمیگم قهر کنین ولی مثلا اگر امروز ناراحتی پیش امده ۲ روز دیگه بدون دعوت بلند نشین برین خونشون و انگار نه انگار
اونوقت با خودشون میگن که فلانی هر چی بهش بگن بازم میاد و براش مهم نیست و دیگه برای اونها هم مهم نیست که به شما چی میگن
حتی اگر هم رفتین یخورده سرسنگین ، یخورده ناراحت و ...
تا متوجه ناراحتی تون بشن.
البته گاهی باید با بزرگواری برخورد کرد.بستگی به موقعیت داره
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
نقش بازی کنید!
شاید دوست داشته باشید در روابط جنسی نقش دکتر و پرستار، دزد و پلیس، ندیمه و یا مستخدم و... را بازی کنید. رول بازی کردن رایج ترین فانتزی جنسیست پس علایقتان را در این زمینه با همسرتان در میان بگذارید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نقش بازی کنید!
شاید دوست داشته باشید در روابط جنسی نقش دکتر و پرستار، دزد و پلیس، ندیمه و یا مستخدم و... را بازی کنید. رول بازی کردن رایج ترین فانتزی جنسیست پس علایقتان را در این زمینه با همسرتان در میان بگذارید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_772
پزشک معالج نارگل همه چیز رو راجب عمل و حال و احوال ناری توضیح داد.
ته ته همه حرفهاش ختم میشد به این موضوع که نباید اون غم و غصه بخوره...نباید فکرو خیال بکنه.اما
مگه واقعا میشد!؟
دخترش رو دزدیده بودن و از هر نوع آسودگی ای کیلومترها کیلومتر فاصله داشت.
ارسلان دستاش رو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:
-کی مرخصش میکنین!؟
دکتر همزمان که پرونده پزشکی نارگل رو نگاه میکرد جواب داد:
-تا دو سه روز آینده باید بمونه ولی احتمالا مدت موندنش همین چندروز...
خوشحال گفتم:
-پس یعنی میتونیم تا چندروز دیگه اونو ببریم خونه!؟
پرونده تو دستش رو داد دست پرستار و بعد دستاشو تو جیب روپوش سفیدش فرو برد و گفت:بله ولی درجریان هستید که دست چپ ایشون دچار یه بی حرکتی شده که البته این کوتاه مدت هست و باتمرینات ساده و ماساژهای معمولی میشه کارایی دست رو به حالت سابقش برگردوند...تجویز من
اینه..استراحت استراحت و استراحت غصه بی غصه!
-خیلی ممنون...
این چیزی بود که ارسلان خطاب به دکتر گفت و بعد هم نگاهی سمت خروجی انداخت و گفت:
-فکر کنم اگه بدونه به زودی قراره مرخص بشه حالش بهتر میشه از لحاظ روحی ..تو این خبرو خوب
رو بهش بده...
_تو نمیای!؟
-نه اون باتو راحت تره! تنها برد منم بیرون منتظرت میمونم.باید سیگار بکشمم -باشه...زیاد نکش خب!؟
خندید:
امرونهی نکن شانار...هرچندتا دلم بخواد میکشم..
چپ چپ نگاهش کردم که پاکت سیگارشو از جیب کتش بیرون کشید و بعدهم رفت سمت درهاای
خروجی...
اما من...هرچقدر به اتاقی که ناری اونجا بستری بود نزدیک تر میشدم دلگیرتر می شدم.
با اینحال به خودم قول دادم قیافه مایوسی به خودم نگیرم.
یه نفس عمیق کشیدم و بعد لبخندی زورکی روی صورتم نشوندم و بعدرفتم داخل و گفتم:
-سلام....سلام ناری خانم گل...
سر کج شده اش رو آروم صاف کرد و با صدای آروم و تحلیل رفته ای گفت:
-سلا شانار خانم...
به گلهای توی دستم اشاره کردم و گفتم:
-ببین چی برات آوردم...از گلهای باغچه است.باغچه ای که خودت خیلی بهش رسیدی...ببین چقدر
خوشگل و خوش بو هستن!
تغییری تو حالت صورتش به وجود نیومد.اون همچنان غمگین بود....
رو صندلی کناری نشستم و با شور و شوقی تصنعی گفتم:
-یه خبر خوب دارم.دکترت گفته چند روز دیگه مرخصت میکنه.دیگه از اینجا خلاص میشی و باهم
میریم خونه...
اصلل خوشحال نشد و یه راست رفت سراغ همون چیزی که فکرش رو میکردم:
-خبری از سلدا نشد...!؟
نمیدونستم چی جوابش رو بدم.از تو یخچال میوه بیرون آوردم و گذاشتم تو بشقاب و همزمان گفتم:
پیدا میشه...باالخره میشه..پیداش میکنیم.توکل کن به خدا...
شروع کردم پوست کندن میوه...صدای آه های عمیقش به گوشم که رسید خودمم حالم بد شد اما سعی کردم قوی باشم تا لااقل حس خوبمو به اون انتقال بدم:
تو این مدت خیلی لاغر شدی نارگل...باید حسابی خودتو تقویت بکنی...البته من خودم تو این یه مورد
قد یه غول گنده
کاملا در خدمتتم.قول میدم از کبری خانم بخوام اونقدر غذای خوشمزه درست کنه که سر چند روزه بشیی ....حالا این تیکه سیب رو بخور و قلب منو شاد کن!
به دستم که به سمتش دراز شده بود نگاه کرد و گفت:
_نمیخورم خانم
-نارگل...تو خیلی وقت اینجایی...بدنت ضعیف شده...باید قوی باشی و قوی بمونی که بتونی دخترتو پس
بگیری...درست میگم یا نمیگم! پس باید امروز همه ی آبمیوه ها و میوه هات رو بخوری...
انگار حرفهام قانع و ترغیبش کردواسه همین سعی کرد تیکه ی میوه روازم بگیره اما نتونست...چون
دستش تکون نخورد و همین باعث شد وحشت کنه.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پزشک معالج نارگل همه چیز رو راجب عمل و حال و احوال ناری توضیح داد.
ته ته همه حرفهاش ختم میشد به این موضوع که نباید اون غم و غصه بخوره...نباید فکرو خیال بکنه.اما
مگه واقعا میشد!؟
دخترش رو دزدیده بودن و از هر نوع آسودگی ای کیلومترها کیلومتر فاصله داشت.
ارسلان دستاش رو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:
-کی مرخصش میکنین!؟
دکتر همزمان که پرونده پزشکی نارگل رو نگاه میکرد جواب داد:
-تا دو سه روز آینده باید بمونه ولی احتمالا مدت موندنش همین چندروز...
خوشحال گفتم:
-پس یعنی میتونیم تا چندروز دیگه اونو ببریم خونه!؟
پرونده تو دستش رو داد دست پرستار و بعد دستاشو تو جیب روپوش سفیدش فرو برد و گفت:بله ولی درجریان هستید که دست چپ ایشون دچار یه بی حرکتی شده که البته این کوتاه مدت هست و باتمرینات ساده و ماساژهای معمولی میشه کارایی دست رو به حالت سابقش برگردوند...تجویز من
اینه..استراحت استراحت و استراحت غصه بی غصه!
-خیلی ممنون...
این چیزی بود که ارسلان خطاب به دکتر گفت و بعد هم نگاهی سمت خروجی انداخت و گفت:
-فکر کنم اگه بدونه به زودی قراره مرخص بشه حالش بهتر میشه از لحاظ روحی ..تو این خبرو خوب
رو بهش بده...
_تو نمیای!؟
-نه اون باتو راحت تره! تنها برد منم بیرون منتظرت میمونم.باید سیگار بکشمم -باشه...زیاد نکش خب!؟
خندید:
امرونهی نکن شانار...هرچندتا دلم بخواد میکشم..
چپ چپ نگاهش کردم که پاکت سیگارشو از جیب کتش بیرون کشید و بعدهم رفت سمت درهاای
خروجی...
اما من...هرچقدر به اتاقی که ناری اونجا بستری بود نزدیک تر میشدم دلگیرتر می شدم.
با اینحال به خودم قول دادم قیافه مایوسی به خودم نگیرم.
یه نفس عمیق کشیدم و بعد لبخندی زورکی روی صورتم نشوندم و بعدرفتم داخل و گفتم:
-سلام....سلام ناری خانم گل...
سر کج شده اش رو آروم صاف کرد و با صدای آروم و تحلیل رفته ای گفت:
-سلا شانار خانم...
به گلهای توی دستم اشاره کردم و گفتم:
-ببین چی برات آوردم...از گلهای باغچه است.باغچه ای که خودت خیلی بهش رسیدی...ببین چقدر
خوشگل و خوش بو هستن!
تغییری تو حالت صورتش به وجود نیومد.اون همچنان غمگین بود....
رو صندلی کناری نشستم و با شور و شوقی تصنعی گفتم:
-یه خبر خوب دارم.دکترت گفته چند روز دیگه مرخصت میکنه.دیگه از اینجا خلاص میشی و باهم
میریم خونه...
اصلل خوشحال نشد و یه راست رفت سراغ همون چیزی که فکرش رو میکردم:
-خبری از سلدا نشد...!؟
نمیدونستم چی جوابش رو بدم.از تو یخچال میوه بیرون آوردم و گذاشتم تو بشقاب و همزمان گفتم:
پیدا میشه...باالخره میشه..پیداش میکنیم.توکل کن به خدا...
شروع کردم پوست کندن میوه...صدای آه های عمیقش به گوشم که رسید خودمم حالم بد شد اما سعی کردم قوی باشم تا لااقل حس خوبمو به اون انتقال بدم:
تو این مدت خیلی لاغر شدی نارگل...باید حسابی خودتو تقویت بکنی...البته من خودم تو این یه مورد
قد یه غول گنده
کاملا در خدمتتم.قول میدم از کبری خانم بخوام اونقدر غذای خوشمزه درست کنه که سر چند روزه بشیی ....حالا این تیکه سیب رو بخور و قلب منو شاد کن!
به دستم که به سمتش دراز شده بود نگاه کرد و گفت:
_نمیخورم خانم
-نارگل...تو خیلی وقت اینجایی...بدنت ضعیف شده...باید قوی باشی و قوی بمونی که بتونی دخترتو پس
بگیری...درست میگم یا نمیگم! پس باید امروز همه ی آبمیوه ها و میوه هات رو بخوری...
انگار حرفهام قانع و ترغیبش کردواسه همین سعی کرد تیکه ی میوه روازم بگیره اما نتونست...چون
دستش تکون نخورد و همین باعث شد وحشت کنه.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ چهارشنبه 👈28 خرداد / جوزا 1404
👈22 ذی الحجه 1446 👈18 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید و فروش.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅داد و ستد و تجارت.
✅طلب حوائج و خواسته ها.
✅و صدقه دادن خوب و ثوابش مضاعف است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و محبوب خواهد بود.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️لباس نو پو‌شیدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️دادن سفارش جنس از فروشنده.
✳️دیدار بزرگان و اقوام و اشراف.
✳️و داد و ستد نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث قوت دل است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث فقر و بی پولی می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈22 ذی الحجه 1446 👈18 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید و فروش.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅داد و ستد و تجارت.
✅طلب حوائج و خواسته ها.
✅و صدقه دادن خوب و ثوابش مضاعف است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و محبوب خواهد بود.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️لباس نو پو‌شیدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️دادن سفارش جنس از فروشنده.
✳️دیدار بزرگان و اقوام و اشراف.
✳️و داد و ستد نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: فرزند حاصل یا دانشمند شود یا حاکم.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث قوت دل است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث فقر و بی پولی می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
صُبح می‌جویم تو را
در هستی و آفاق و شعر
تا کہ جان گیرد زِ تو
این صبح ِ بی آغاز ِ من
#هما_کشتگر
◍⃟⚘
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صُبح می‌جویم تو را
در هستی و آفاق و شعر
تا کہ جان گیرد زِ تو
این صبح ِ بی آغاز ِ من
#هما_کشتگر
◍⃟⚘
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
زمانیکه خانومتون نسبت به شما بی اعتماد میشه علاوه برریشه یابی بی اعتمادیش
اونو به هم آغوشی دعوت کن
اینکار یه فاکتورمثبت در ذهنش تلقی میشه به گونه ای که ازشما آرامش میگیره
@harimezendgi👩❤️👨🦋
زمانیکه خانومتون نسبت به شما بی اعتماد میشه علاوه برریشه یابی بی اعتمادیش
اونو به هم آغوشی دعوت کن
اینکار یه فاکتورمثبت در ذهنش تلقی میشه به گونه ای که ازشما آرامش میگیره
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_773
انگار حرفهام قانع و ترغیبش کردواسه همین سعی کرد تیکه ی میوه رو ازم بگیره اما نتونست.چون
دستش تکون نخورد و همین باعث شد وحشت بکنه...بازم سعی کرد ولی بازهم نتونست.ترسید و گفت:
-نمیتونم دستمو تکون بدم...
خیلی سریع گفتم:
نترس نترس! ببین دکترت گفت بخاطر حمله ی قلبی و سکته ای که پشت سر گذروندی دستت ممکنه تا یه مدت همینطوری بمونه...ولی اصلا نگران نباش گفت یه مدت بگذره دستت دوباره خوب میشه فقط
باید یکم صبر داشته باشی...حالا باز کن این لبهای خوشگلتو من خودم یکم از این کمپوت بهت بدم...
به زور و هرجور شده بود یکم از اون کمپوت بهش دادم.بی میل بود و این هم به شرایط روحی و هم
شرایط جسمیش برمیگشت.
دستمالی برداشتم و گوشه لبش رو تمیز کردم که نگاهی به دستش انداخت و گفت:
-خانم شما مطمئنی دست من خوب میشه!؟
-آره بجون نارگل...حتی نیازی به فیزیوتراپی هم نداری....
باورم کرد و سوال دیگه ای پرسید:
-نمیشه زودتر مرخص بشم!؟ میخوام خودم برم دنبال دخترم !؟
پشت دستشو نوازش کردم و گفتم:
روزای خوب میان نارگل...باور کن.تو سلدارو پیدا میکنی.دوباره باهم جمع میشیم...امیرسام و سلدا تو
حیاط بازی میکنن...شیرین و غلام کلکل میکنن و ما میخندیم...باغچه رو گل میدیم....بهار ...باید
ببینی چه بویی میدن شکوفه ها
با بغض لبخند زد.شاید امیدارشده بود.امیدوار نسبت به آینده...
کی میرم خانم...کی!؟
-به زودی...با دکترت حرف زدیم گفت دوسه روز دیگه می تونی مرخص بشی.اصلا خودم میاام دنبالت...قول میدم.
همون موقع یه پرستار اومد داخل و گفت:
-لطفا تشریف ببرید بیرون...بیشتر از این نمیتونید اینجا بمونید.
باشه
حین بوسیدن صورتش گفتم:
-دفعه بعد میام که ببرمت...زود خوب شو!
لبخند زد:
ممنون که هستین شانار خانم.ممنون که فراموشم نکردین...
-خدانگهدار ناری
-به سلامت خانم....
نگاه آخرو بهش انداختم و بعد واسش دست تکون دادم و از بیمارستان رفتم بیرون.
بارون نم نم میبارید...این عید نباید تلخ باشه.این عید باید با پیداشدن سلدا قشنگتراز تمام عیدهای قبلی
شروع بشه....
یه نفس عمیق کشیدم و بعد با چشم به دنبال ارسلان گشتم.
یه گوشه ایستاده بود سیگار میکشید و همزمان تلفنی صحبت میکرد.به طرفش رفتم و بهش نزدیک شدم.
حواسش به من نبود.صحبتش که تموم شد گوشی رو گذاشت تو جیب کتش.
از پشت سر سیگار نیمه اش رو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و بعد گفتم:
-خدا میدونه تا الان چند نخ کشیدی..متعجب نگاهم کرد و گفت:
-کی اومدی!؟
-همین الان...
پرسید:
-نارگل چطور بود
رفتم و سمت سطل آشغال.سیگارو پرت کردم اونجا و بعد جواب دادم:
-بهتر از قبل...
واقعا
-آره...یکم روحیه اش بهتر شده
دستشو به سمتم دراز کرد :
-خب خوبه...بریم!؟
_بریم
دستمو توی دستش گرفتم:
باهم و دوشادوش هم قدم زنان به راه افتادیم.حیف این هوای خوب و حیف بدی حال و هوای گه گاهی
-من عاشق همچین هوایی ام.وقتی بوی خاک و گل و شکوفه میاد وقتی بارون نم نم میباره....کاش همچی
خوب بشه...
قطره های روی صورتشو کنار زد و گفت:
خوب میشه....یه روز همچی خوب میشه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
انگار حرفهام قانع و ترغیبش کردواسه همین سعی کرد تیکه ی میوه رو ازم بگیره اما نتونست.چون
دستش تکون نخورد و همین باعث شد وحشت بکنه...بازم سعی کرد ولی بازهم نتونست.ترسید و گفت:
-نمیتونم دستمو تکون بدم...
خیلی سریع گفتم:
نترس نترس! ببین دکترت گفت بخاطر حمله ی قلبی و سکته ای که پشت سر گذروندی دستت ممکنه تا یه مدت همینطوری بمونه...ولی اصلا نگران نباش گفت یه مدت بگذره دستت دوباره خوب میشه فقط
باید یکم صبر داشته باشی...حالا باز کن این لبهای خوشگلتو من خودم یکم از این کمپوت بهت بدم...
به زور و هرجور شده بود یکم از اون کمپوت بهش دادم.بی میل بود و این هم به شرایط روحی و هم
شرایط جسمیش برمیگشت.
دستمالی برداشتم و گوشه لبش رو تمیز کردم که نگاهی به دستش انداخت و گفت:
-خانم شما مطمئنی دست من خوب میشه!؟
-آره بجون نارگل...حتی نیازی به فیزیوتراپی هم نداری....
باورم کرد و سوال دیگه ای پرسید:
-نمیشه زودتر مرخص بشم!؟ میخوام خودم برم دنبال دخترم !؟
پشت دستشو نوازش کردم و گفتم:
روزای خوب میان نارگل...باور کن.تو سلدارو پیدا میکنی.دوباره باهم جمع میشیم...امیرسام و سلدا تو
حیاط بازی میکنن...شیرین و غلام کلکل میکنن و ما میخندیم...باغچه رو گل میدیم....بهار ...باید
ببینی چه بویی میدن شکوفه ها
با بغض لبخند زد.شاید امیدارشده بود.امیدوار نسبت به آینده...
کی میرم خانم...کی!؟
-به زودی...با دکترت حرف زدیم گفت دوسه روز دیگه می تونی مرخص بشی.اصلا خودم میاام دنبالت...قول میدم.
همون موقع یه پرستار اومد داخل و گفت:
-لطفا تشریف ببرید بیرون...بیشتر از این نمیتونید اینجا بمونید.
باشه
حین بوسیدن صورتش گفتم:
-دفعه بعد میام که ببرمت...زود خوب شو!
لبخند زد:
ممنون که هستین شانار خانم.ممنون که فراموشم نکردین...
-خدانگهدار ناری
-به سلامت خانم....
نگاه آخرو بهش انداختم و بعد واسش دست تکون دادم و از بیمارستان رفتم بیرون.
بارون نم نم میبارید...این عید نباید تلخ باشه.این عید باید با پیداشدن سلدا قشنگتراز تمام عیدهای قبلی
شروع بشه....
یه نفس عمیق کشیدم و بعد با چشم به دنبال ارسلان گشتم.
یه گوشه ایستاده بود سیگار میکشید و همزمان تلفنی صحبت میکرد.به طرفش رفتم و بهش نزدیک شدم.
حواسش به من نبود.صحبتش که تموم شد گوشی رو گذاشت تو جیب کتش.
از پشت سر سیگار نیمه اش رو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و بعد گفتم:
-خدا میدونه تا الان چند نخ کشیدی..متعجب نگاهم کرد و گفت:
-کی اومدی!؟
-همین الان...
پرسید:
-نارگل چطور بود
رفتم و سمت سطل آشغال.سیگارو پرت کردم اونجا و بعد جواب دادم:
-بهتر از قبل...
واقعا
-آره...یکم روحیه اش بهتر شده
دستشو به سمتم دراز کرد :
-خب خوبه...بریم!؟
_بریم
دستمو توی دستش گرفتم:
باهم و دوشادوش هم قدم زنان به راه افتادیم.حیف این هوای خوب و حیف بدی حال و هوای گه گاهی
-من عاشق همچین هوایی ام.وقتی بوی خاک و گل و شکوفه میاد وقتی بارون نم نم میباره....کاش همچی
خوب بشه...
قطره های روی صورتشو کنار زد و گفت:
خوب میشه....یه روز همچی خوب میشه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
می‌خواستم پرنده کوچکی باشم، در ترقوه‌ات خانه بسازم، و روزها یادت بیاورم امن و زیبایی...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
می‌خواستم پرنده کوچکی باشم، در ترقوه‌ات خانه بسازم، و روزها یادت بیاورم امن و زیبایی...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
❣برخی اقایان فقط لحظه نیاز به مقاربت مهربان میشوند
اکثر مردان میدانند که نوازش کردن همسرشان قبل از مقاربت مهم است اما برخی این مطلب را درست متوجه نشده اند . پنج دقیقه قبل از مقاربت، دردی را دوا نمیکند !
شما باید قبل از شروع رابطه جنسی ساعتها و حتی روزها روی این قضیه وقت بگذارید.
این نوازشها شامل تمام لحظاتی میشود که میتوانید در آنها به شریک زندگی خود کمک کنید و به او نزدیک شوید.
وی همواره باید کنار شما دلی آرام داشته باشد و با شما احساس نزدیکی کند.
این بدان معنی نیست که به وی پیشنهاد ماساژ دهید !
بهتر است در مواقع مختلف آرام بخش دل همسرتان باشید .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❣برخی اقایان فقط لحظه نیاز به مقاربت مهربان میشوند
اکثر مردان میدانند که نوازش کردن همسرشان قبل از مقاربت مهم است اما برخی این مطلب را درست متوجه نشده اند . پنج دقیقه قبل از مقاربت، دردی را دوا نمیکند !
شما باید قبل از شروع رابطه جنسی ساعتها و حتی روزها روی این قضیه وقت بگذارید.
این نوازشها شامل تمام لحظاتی میشود که میتوانید در آنها به شریک زندگی خود کمک کنید و به او نزدیک شوید.
وی همواره باید کنار شما دلی آرام داشته باشد و با شما احساس نزدیکی کند.
این بدان معنی نیست که به وی پیشنهاد ماساژ دهید !
بهتر است در مواقع مختلف آرام بخش دل همسرتان باشید .
@harimezendgi👩❤️👨🦋