✴️ چهارشنبه 👈4 تیر /سرطان 1404
👈29 ذی الحجه 1446 👈25 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید حیوان و احشام.
✅انجام مقدمات ازدواج مثل خواستگاری.
✅دیدار با دوستان و اقوام.
✅و تاسیس امور خیریه است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور خواهد شد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و راه آب.
✳️انور آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: ممکن است هلاکت جمعی به دست فرزند چنین شبی صورت گیرد.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث نجات از بیماری می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را امری پیش آید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منصرف کنند و او سخن آنان را گوش نکند و گوش نکردن به سخنان آنها صحیح و ثواب است و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈29 ذی الحجه 1446 👈25 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید حیوان و احشام.
✅انجام مقدمات ازدواج مثل خواستگاری.
✅دیدار با دوستان و اقوام.
✅و تاسیس امور خیریه است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور خواهد شد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و راه آب.
✳️انور آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: ممکن است هلاکت جمعی به دست فرزند چنین شبی صورت گیرد.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث نجات از بیماری می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را امری پیش آید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منصرف کنند و او سخن آنان را گوش نکند و گوش نکردن به سخنان آنها صحیح و ثواب است و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
مثلِ هر صبح...
تـو خورشیدے و
من مشترے ات
در مدارِ تو و چشمت
همه دنیـاست؛
ســـــلام...
#حسین_فروتن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مثلِ هر صبح...
تـو خورشیدے و
من مشترے ات
در مدارِ تو و چشمت
همه دنیـاست؛
ســـــلام...
#حسین_فروتن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
بیایید بهصورت علمی و روانشناختی بررسی کنیم که رابطه جنسی هنگام جنگ و استرس شدید (مانند شرایط جنگی یا بحران) چه تأثیراتی دارد و آیا میتواند مفید باشد یا خیر.
تأثیرات رابطه جنسی در شرایط استرس شدید
1️⃣ کاهش هورمونهای استرس
رابطه جنسی باعث ترشح هورمونهایی مثل اندورفین، اکسیتوسین و دوپامین میشود که به بهبود خلقوخو و کاهش سطح کورتیزول (هورمون استرس) کمک میکنند. بنابراین از نظر زیستی، رابطه جنسی میتواند نوعی «تخلیه روانی» باشد و فشار روحی را کمتر کند.
2️⃣ تقویت پیوند عاطفی در شرایط بحران و ناامنی (مثل جنگ)، لمس و نزدیکی جنسی میتواند پیوند عاطفی بین زوجها را تقویت کند و حس امنیت روانی به افراد بدهد.
3️⃣ تثبیت احساس بقا در برخی افراد، میل جنسی در شرایط بحرانی ممکن است افزایش یابد (که به آن واکنش «زندگی در برابر مرگ» یا Life-Affirming Behavior میگویند). این تمایل برای داشتن رابطه جنسی گاهی بهعنوان تأییدی بر زنده بودن و مقابله با اضطراب مرگ است.
⚠️ چه زمانی میتواند مضر باشد؟
⛔ اگر رابطه از سر اجبار، ترس یا سوءاستفاده باشد (که متأسفانه در برخی شرایط جنگی رخ میدهد)، نه تنها مفید نیست، بلکه آسیب روانی عمیقی به فرد وارد میکند.
⛔ اگر یکی از طرفین از نظر روانی آمادگی نداشته باشد (به دلیل شوک یا ترومای جنگی)، رابطه جنسی میتواند باعث تشدید اضطراب یا احساس گناه شود.
✅ نتیجهگیری
رابطه جنسی در زمان جنگ یا استرس شدید اگر بر اساس رضایت و عشق متقابل باشد، میتواند:
به کاهش استرس کمک کند
حس پیوند و امنیت را تقویت کند
احساس امید و زنده بودن را افزایش دهد
اما باید دقت داشت که شرایط روحی هر دو نفر بسیار مهم است و نباید صرفاً به عنوان راهکار فرار از اضطراب یا اجبار به آن نگاه شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بیایید بهصورت علمی و روانشناختی بررسی کنیم که رابطه جنسی هنگام جنگ و استرس شدید (مانند شرایط جنگی یا بحران) چه تأثیراتی دارد و آیا میتواند مفید باشد یا خیر.
تأثیرات رابطه جنسی در شرایط استرس شدید
1️⃣ کاهش هورمونهای استرس
رابطه جنسی باعث ترشح هورمونهایی مثل اندورفین، اکسیتوسین و دوپامین میشود که به بهبود خلقوخو و کاهش سطح کورتیزول (هورمون استرس) کمک میکنند. بنابراین از نظر زیستی، رابطه جنسی میتواند نوعی «تخلیه روانی» باشد و فشار روحی را کمتر کند.
2️⃣ تقویت پیوند عاطفی در شرایط بحران و ناامنی (مثل جنگ)، لمس و نزدیکی جنسی میتواند پیوند عاطفی بین زوجها را تقویت کند و حس امنیت روانی به افراد بدهد.
3️⃣ تثبیت احساس بقا در برخی افراد، میل جنسی در شرایط بحرانی ممکن است افزایش یابد (که به آن واکنش «زندگی در برابر مرگ» یا Life-Affirming Behavior میگویند). این تمایل برای داشتن رابطه جنسی گاهی بهعنوان تأییدی بر زنده بودن و مقابله با اضطراب مرگ است.
⚠️ چه زمانی میتواند مضر باشد؟
⛔ اگر رابطه از سر اجبار، ترس یا سوءاستفاده باشد (که متأسفانه در برخی شرایط جنگی رخ میدهد)، نه تنها مفید نیست، بلکه آسیب روانی عمیقی به فرد وارد میکند.
⛔ اگر یکی از طرفین از نظر روانی آمادگی نداشته باشد (به دلیل شوک یا ترومای جنگی)، رابطه جنسی میتواند باعث تشدید اضطراب یا احساس گناه شود.
✅ نتیجهگیری
رابطه جنسی در زمان جنگ یا استرس شدید اگر بر اساس رضایت و عشق متقابل باشد، میتواند:
به کاهش استرس کمک کند
حس پیوند و امنیت را تقویت کند
احساس امید و زنده بودن را افزایش دهد
اما باید دقت داشت که شرایط روحی هر دو نفر بسیار مهم است و نباید صرفاً به عنوان راهکار فرار از اضطراب یا اجبار به آن نگاه شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنان
🔞💕رفع بوی نامطبوع واژن
😈شیاف واژینال پودرگل محمدی
🌟یانشستن در جوشانده گل محمدی
😈خوردن دمنوش بولاغ اوتی
🌟شیاف واژینال روغن گل نرگس
😈شستشوی رحم باجوشانده صاف کرده بذر زنیان
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔞💕رفع بوی نامطبوع واژن
😈شیاف واژینال پودرگل محمدی
🌟یانشستن در جوشانده گل محمدی
😈خوردن دمنوش بولاغ اوتی
🌟شیاف واژینال روغن گل نرگس
😈شستشوی رحم باجوشانده صاف کرده بذر زنیان
@harimezendgi👩❤️👨🦋
😈⛔️ #پوزیشن جنسی
💦 پوزیشن داخل ماشین
پوزیشن های پیشنهادی برای بی مکان ها جهت خاکبرسری ، یاد بگیرین 😂🔞
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💦 پوزیشن داخل ماشین
پوزیشن های پیشنهادی برای بی مکان ها جهت خاکبرسری ، یاد بگیرین 😂🔞
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_776
تو اتاق قدم رو میرفتم و غرولند کنان باخودم حرف میزدم.
میدونستم اونا الان راجب من چه فکری میکنن...اونا فکر میکنن من یه زن بی مسئولیت و بیفکر هستم که
ذره ای برای تربیت بچه ام وقت نذاشتم.
سر ما هیچ...سر خودت گیج نرفت این قدر قدم رو رفتی!؟
با خشم و عصبانیت زیادی سرمو به سمت ارسلان و امیرسامی چرخوندم که کنارهم روی تخت نشسته
بودن و منو نگاه میکردن.
نگاه تند منو که دیدن هردو ساکت تر از قبل سرجاشون نشستن....آبروی منو بردن و عین خیالشونم نبود.
به سمت هردوشون چرخیدم و با دراز کرد دستم گفتم:
_شما دوتا منو خجالت زده کردین...حتی روم نمیشه پامو از اینجا بزارم بیرون!
ارسلان که شک نداشتم نه تنها از بابت این جریانات ذره ای دلخور و عصبانی نشده بلکه خوشحال و چه
بسا از عمد برای امیر ترقه خریده بود گفت:
-بیخیال شانار...چقدر سخت میگیری تو آخه!؟
با دلخوری غیر قابل توصیف و بیانی گفتم:
-ارسلان چرا جوری وانمود میکنی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده...من...من حتی خجالت میکشم برم
بیرون.خجالت میکشم با بابات و همسرش چشم تو چشم بشم.
بازهم با بیخیالی و بیتفاوتی گفت:
-چرا خجالت میکشی ؟ مگه چه اتفاق خاصی افتاده یه ترقه بوده دیگه!
دستامو مشت کردم ودرحالی که بشدت از این بابت حرص میخوردم گفتم:
-واااااای خدااا....چطور میتونی این حرفو بزنی لااقل جلوی خودش از این حرفها نزن! تو پرروش
کردی...شیطونش کردی...سرخودش کردی...
از روی تخت پایین اومد و گفت:
-بیخیال...بیا بریم پایین...خوب نیست واسه شام اونجا نباشیم!
وقتی بیشتر حرص میخوردم که بیخیالی ارسلان رو می دیدم.
که اصلا واسش هیچی اهمیت نداشت.مهم نبود که من شرمسار شدم.مهم نبود پسرش دست به چه کاری
زده...هیچ کدوم از اینا واسش مهم نبود.
-ارسلا ن...
بی حوصله گفت:
_دیگه چیه؟!
-میدونی اون چی به من گفت
-پوووف . ای بابا...چیگفت!؟
-گفت...گفت ای کاش بجای اینور اونور رفتن یه ذره وقت واسه تربیت امیرسام میذاشتی!
به قیافه ی گرفته و دماغ آویزونم نگاه کرد و بعد گفت:
-شانار اون فقط یه بچه اس من نمیتونم به یه بچه بگم بچگی نکن...نمیتونم اونو از چیزایی که از
انجامشون لذت میبره منع کنم...
امیرسام بلند شد و گفت:
-آفرین بابایی
با تشر داد زدم:
-تو یکی ساکت!
ارسلان آهسته براش لب زد:
-هیچی نگو.تنها فکر خوب همین !
بعدهم دوباره سرشو به سمتم برگردوند و ادامه داد:
-بیا بریم پایین و تظاهر کن هیچ اتفاقی نیفتاده ...
دو طرف لباسشو گرفتم و گفتم:
-پسرت بدترین کار ممکن رو انجام داده بعد تو میگی برم پایین و تظاهر کنم هیچ اتفاقی نیفتاده!؟؟
ریلکس جواب داد:
-آره دقیقااااا
امیرسام که اصلا ککش هم از این بابت نمی گزید از تخت پرید و گفت:
-مامان من گشنمه
ناخواسته باصدای بلند گفتم:
_به من نگو مامان.تو منو همه اش خجالت زده میکنی اگه دوستم داشتی به حرفهام گوش میدادی...
غمگین شد و ناراحت سرش رو انداخت پایین. تو همون لحظه چنان عذاب وجدانی اومد سمتم که نتونستم
طاقت بیارم و دویدم سمتش و محکم بغلش کردم.
لعنتی...اونقدر دوستش داشتم که حتی نمیتونستم از دستش ناراحت بشم.
یه نفس عمیق کشیدم و سرشو به سینه ام چسبوندم و بوسیدمش.
ارسلان تو گلو خندید و بعد گفت:
-خب....صحنه های بالیوودی بره واسه بعد...بریم شام
امیرسامو یه بار دیگه بوسیدم و گفتم:
-خواهش میکنم مامانو اذیت نکن..به حرفهام گوش بده خب؟
لوس کرد خودشو و گفت:
-میزاری شام بخورم!؟
دستمو رو کمرش کشیدم و گفتم:
-آره که میزارم عزیز دلم.توهم قول بده پسر خوبی باشی
-پسر خوب بودن سخت اما تمام تلاشمو میکنم حالا دیگه ولم کن میخوام برم خفه ام کردی...
قبل از اینکه ازم جدا بشه دستاشو محکم گرفتم و گفتم:
-متاسفم که اینو بهت میگم امیر اما تو یه کارخیلی زشت و ناپسند انجام دادی و باید بابتش سر میز شام از خانم یولاندامعذرت خواهی کن! یعنی باید اینکارو بکنی
_من معذرت خواهی رو دوست ندارمم
باید بکنی...اما و اگر نمیشه هم نداریم...
پووووفی کرد و گفت:
-باشه
باشه نه .... باید قول بدی ..
-شاید اینکارو کردم..
اینو گفت و به زور خودشو ازم جدا کرد و بعدهم پا گذاشت به فرار.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تو اتاق قدم رو میرفتم و غرولند کنان باخودم حرف میزدم.
میدونستم اونا الان راجب من چه فکری میکنن...اونا فکر میکنن من یه زن بی مسئولیت و بیفکر هستم که
ذره ای برای تربیت بچه ام وقت نذاشتم.
سر ما هیچ...سر خودت گیج نرفت این قدر قدم رو رفتی!؟
با خشم و عصبانیت زیادی سرمو به سمت ارسلان و امیرسامی چرخوندم که کنارهم روی تخت نشسته
بودن و منو نگاه میکردن.
نگاه تند منو که دیدن هردو ساکت تر از قبل سرجاشون نشستن....آبروی منو بردن و عین خیالشونم نبود.
به سمت هردوشون چرخیدم و با دراز کرد دستم گفتم:
_شما دوتا منو خجالت زده کردین...حتی روم نمیشه پامو از اینجا بزارم بیرون!
ارسلان که شک نداشتم نه تنها از بابت این جریانات ذره ای دلخور و عصبانی نشده بلکه خوشحال و چه
بسا از عمد برای امیر ترقه خریده بود گفت:
-بیخیال شانار...چقدر سخت میگیری تو آخه!؟
با دلخوری غیر قابل توصیف و بیانی گفتم:
-ارسلان چرا جوری وانمود میکنی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده...من...من حتی خجالت میکشم برم
بیرون.خجالت میکشم با بابات و همسرش چشم تو چشم بشم.
بازهم با بیخیالی و بیتفاوتی گفت:
-چرا خجالت میکشی ؟ مگه چه اتفاق خاصی افتاده یه ترقه بوده دیگه!
دستامو مشت کردم ودرحالی که بشدت از این بابت حرص میخوردم گفتم:
-واااااای خدااا....چطور میتونی این حرفو بزنی لااقل جلوی خودش از این حرفها نزن! تو پرروش
کردی...شیطونش کردی...سرخودش کردی...
از روی تخت پایین اومد و گفت:
-بیخیال...بیا بریم پایین...خوب نیست واسه شام اونجا نباشیم!
وقتی بیشتر حرص میخوردم که بیخیالی ارسلان رو می دیدم.
که اصلا واسش هیچی اهمیت نداشت.مهم نبود که من شرمسار شدم.مهم نبود پسرش دست به چه کاری
زده...هیچ کدوم از اینا واسش مهم نبود.
-ارسلا ن...
بی حوصله گفت:
_دیگه چیه؟!
-میدونی اون چی به من گفت
-پوووف . ای بابا...چیگفت!؟
-گفت...گفت ای کاش بجای اینور اونور رفتن یه ذره وقت واسه تربیت امیرسام میذاشتی!
به قیافه ی گرفته و دماغ آویزونم نگاه کرد و بعد گفت:
-شانار اون فقط یه بچه اس من نمیتونم به یه بچه بگم بچگی نکن...نمیتونم اونو از چیزایی که از
انجامشون لذت میبره منع کنم...
امیرسام بلند شد و گفت:
-آفرین بابایی
با تشر داد زدم:
-تو یکی ساکت!
ارسلان آهسته براش لب زد:
-هیچی نگو.تنها فکر خوب همین !
بعدهم دوباره سرشو به سمتم برگردوند و ادامه داد:
-بیا بریم پایین و تظاهر کن هیچ اتفاقی نیفتاده ...
دو طرف لباسشو گرفتم و گفتم:
-پسرت بدترین کار ممکن رو انجام داده بعد تو میگی برم پایین و تظاهر کنم هیچ اتفاقی نیفتاده!؟؟
ریلکس جواب داد:
-آره دقیقااااا
امیرسام که اصلا ککش هم از این بابت نمی گزید از تخت پرید و گفت:
-مامان من گشنمه
ناخواسته باصدای بلند گفتم:
_به من نگو مامان.تو منو همه اش خجالت زده میکنی اگه دوستم داشتی به حرفهام گوش میدادی...
غمگین شد و ناراحت سرش رو انداخت پایین. تو همون لحظه چنان عذاب وجدانی اومد سمتم که نتونستم
طاقت بیارم و دویدم سمتش و محکم بغلش کردم.
لعنتی...اونقدر دوستش داشتم که حتی نمیتونستم از دستش ناراحت بشم.
یه نفس عمیق کشیدم و سرشو به سینه ام چسبوندم و بوسیدمش.
ارسلان تو گلو خندید و بعد گفت:
-خب....صحنه های بالیوودی بره واسه بعد...بریم شام
امیرسامو یه بار دیگه بوسیدم و گفتم:
-خواهش میکنم مامانو اذیت نکن..به حرفهام گوش بده خب؟
لوس کرد خودشو و گفت:
-میزاری شام بخورم!؟
دستمو رو کمرش کشیدم و گفتم:
-آره که میزارم عزیز دلم.توهم قول بده پسر خوبی باشی
-پسر خوب بودن سخت اما تمام تلاشمو میکنم حالا دیگه ولم کن میخوام برم خفه ام کردی...
قبل از اینکه ازم جدا بشه دستاشو محکم گرفتم و گفتم:
-متاسفم که اینو بهت میگم امیر اما تو یه کارخیلی زشت و ناپسند انجام دادی و باید بابتش سر میز شام از خانم یولاندامعذرت خواهی کن! یعنی باید اینکارو بکنی
_من معذرت خواهی رو دوست ندارمم
باید بکنی...اما و اگر نمیشه هم نداریم...
پووووفی کرد و گفت:
-باشه
باشه نه .... باید قول بدی ..
-شاید اینکارو کردم..
اینو گفت و به زور خودشو ازم جدا کرد و بعدهم پا گذاشت به فرار.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🕋 مناسب های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا:
✅خرید و فروش.
✅فصد و خون دادن.
✅معالجه و درمان.
✅انواع ملاقات ها.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅و بردن جهیزیه خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود.
👶مناسب زایمان و نوزاد راستگو و نام و کارش بالا رود.
🚘 مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج سرطان است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است.
✳️لباس نو پوشیدن مناسب است آن لباس مشکی باشد.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و آبراه.
✳️آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🟣کتابت ادعیه و احراز و حکاکی و نماز حرز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب و فردا: فرزند مجامعت امشب ممکن است دچار صرع و غش شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ،باعث ایمنی از بلیات می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد حکمی ندارد.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از آیه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نوخ روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا:
✅خرید و فروش.
✅فصد و خون دادن.
✅معالجه و درمان.
✅انواع ملاقات ها.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅و بردن جهیزیه خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود.
👶مناسب زایمان و نوزاد راستگو و نام و کارش بالا رود.
🚘 مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج سرطان است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است.
✳️لباس نو پوشیدن مناسب است آن لباس مشکی باشد.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و آبراه.
✳️آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🟣کتابت ادعیه و احراز و حکاکی و نماز حرز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب و فردا: فرزند مجامعت امشب ممکن است دچار صرع و غش شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ،باعث ایمنی از بلیات می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد حکمی ندارد.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از آیه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نوخ روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#ایده_متن
صبح من با تو بخیر است
عزیزم برخیز
ڪہ جهان بے رخ ماهت بہ خدا زندان است...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبح من با تو بخیر است
عزیزم برخیز
ڪہ جهان بے رخ ماهت بہ خدا زندان است...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#زناشویی
درمان مشکلات جنسی از قبیل زودانزالی و اختلال نعوظ را جدی بگیرید. وقتی احساس رضایت در اتاق خواب کم شود، وقتی اتاق خواب سرد شود، همه خانه سرد می شود؛ حتی آشپزخانه!!!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
درمان مشکلات جنسی از قبیل زودانزالی و اختلال نعوظ را جدی بگیرید. وقتی احساس رضایت در اتاق خواب کم شود، وقتی اتاق خواب سرد شود، همه خانه سرد می شود؛ حتی آشپزخانه!!!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
تفاوت_های_زنان_و_مردان
👱مرد می خواهد تنها باشد و مشکلش را خودش حل کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👩زن همدرد می خواهد و نمی خواهد تتها باشد
تفاوت_های_زنان_و_مردان
👱مرد می خواهد تنها باشد و مشکلش را خودش حل کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👩زن همدرد می خواهد و نمی خواهد تتها باشد
180512_1037
My Recording
#صوتی
🌹موضوع:
چگونگی رفتار با نوجوانان عاشق و قانع کردن آنها به پذیرش اشتباهشان.
بشنوید از:
💎دکتر محسن محمدی نیا معین💫
♻️مشاور خانواده و
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🌹موضوع:
چگونگی رفتار با نوجوانان عاشق و قانع کردن آنها به پذیرش اشتباهشان.
بشنوید از:
💎دکتر محسن محمدی نیا معین💫
♻️مشاور خانواده و
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
سعی کنین همیشه به عنوان یه خانوم با سلیقه باشین. در انجام کارهای خونه زمخت نباشین. در انجام هر کاری سلیقه به خرج بدین. حتی خیلی ساده .مثلا شیرینی رو حتی اگه فقط خودتون و همسرتون هستین با جعبه نیارین .توی یه بشقاب بچینین . هر چیزی رو یه طوری مدل بدین. توی اینترنت یه سرچ بکنین برای خیلی غذاها و کارها کلی ایده وجود داره که انجام بعضیاشون اصلا خرجی هم نداره .مدل بگیرین و انجام بدین تا کم کم وارد بشین .مطمین باشین هم خودتون با سلیقه به خرج دادن کلی روحیه میگیرین ،هم همسرتون از بودن تو خونه با وجود همسر با سلیقه ای مثل شما ،لذت میبره ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سعی کنین همیشه به عنوان یه خانوم با سلیقه باشین. در انجام کارهای خونه زمخت نباشین. در انجام هر کاری سلیقه به خرج بدین. حتی خیلی ساده .مثلا شیرینی رو حتی اگه فقط خودتون و همسرتون هستین با جعبه نیارین .توی یه بشقاب بچینین . هر چیزی رو یه طوری مدل بدین. توی اینترنت یه سرچ بکنین برای خیلی غذاها و کارها کلی ایده وجود داره که انجام بعضیاشون اصلا خرجی هم نداره .مدل بگیرین و انجام بدین تا کم کم وارد بشین .مطمین باشین هم خودتون با سلیقه به خرج دادن کلی روحیه میگیرین ،هم همسرتون از بودن تو خونه با وجود همسر با سلیقه ای مثل شما ،لذت میبره ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
بهترین حسِ دُنیاست
وقتی اونی که همه زندگیتــــه
بهت میگه زندگــــــیم...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بهترین حسِ دُنیاست
وقتی اونی که همه زندگیتــــه
بهت میگه زندگــــــیم...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_777
بلند شدم و با تعجب بیرون رفتنش رو تماشا کردم.
این بچه توله سگی بود که مثل و مانند نداشت.
نگاهی پر از علامت سوال به ارسلان انداختم و گفتم:
-دیدی ارسلان ....دیدی!؟؟ ببین چجوریه...فقط بلده حرص آدمو دربیاره...
اومد سمتم و دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفت :
آخه تو که طاقت نداری بهش بگی بالا چشمت ابروئہ واسه چی هی باهاش جرو بحث میکنی دختر
خوب!؟ هووم!؟
رنجور و گله مند گفتم:
-آخه ...آخه منو خجالت زده و شرمنده کرد.نمیدونی وقتی یولاندا اون حرف رو بهم زد چقدر احساس
خجالت بهم دست داد.دلم میخواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه!
گونه ام رو ماچ کرد و گفت:
-بیخیال...اینقدرحرص و جوش نخور زشت میشی ...زشت بشی هم من میرم یه زن دیگه
میگیرمااا...گفتم درجریان باشی!
با اخم مصنوعی گفتم:
_میری زن میگیری!؟
-آره پس چیفکر کردی...یکی هم نه و سه چهارتا میگیرم خندیدم و گفتم:
-باشه بگیر...اصلا خودم میرم واست خواستگاری!
اینبار اون بود که اخم کرد و گفت:
-بیخود!
-چی بیخود!؟
-این خونه فقط یه خانوم داره اونم تویی....
خندیدم:
-ای زبون باز
-دیگه دیگه....مخ زنی رو بلدم...
باهمدیگه از پله ها پایین رفتیم و خودمونو رسوندیم به سالن ناهار خوری.
اونا اونجا بودن و من همچنان احساس خجالت میکردم.
امیرسام رو صدا زدم تا اومد سمتم.
دستشو گرفتم و گفتم:
-باید از خانم یولاندا معذرت خواهی بکنی
با عصبانیت پاشو زمین کوبید و گفت:
-واااای...نمیخوام.همه اش عصبانیم میکنی اعصابمو خورد میکنی.
با چشمهایی درشت شده نگاهش کردم و گفتم:
-عه عه! من اعصاب تورو خورد کردم! عجباااا...چه رویی داری تو.باید معذرتخواهی بکنی عزیزم...
دستشو گرفتم و باهم رفتیم سمت میز.من باخجالت سلام کردم و بعد رو به یولاندا گفتم:
امیرسام میخواد یه چیزی بهتون بگه
یولاندا که هنوزهم بابت این موضوع دلگیر و ناراحت بودسرشو بالا گرفت وروکرد سمت امیرسام و
بهش چشم دوخت.
سقلمه ای بهش زدم تا بالاخره لبهاشو ازهم باز کرد و گفت:
-ببخشید...
آهسته گفتم:
-بلندتر بگو امیر...
-واااای...
-زودباش...
با حرص ودرحالی که اصلا دلش نمیخواست اینکارو یکنه دوباره واینبار باصدای بلندتری گفت:
-معذرت میخواااام.نمیخواستم اونکارو بکنم!
یولاندا پشت چشمی نازک کرد گفت:
-تقصیر تو نیست پسر...تقصیر مادرت هست اون باید زمان بیشتر برای تو ...برای...برای...اون باید
تربیت تو وقت بزاره!
هوووف! حالا مگه ول میکرد.نگاهی به ارسلان انداختم شونه بالا انداخت و لب زد:
-چه میشد کرد دیگه!
همه دورهم نشستیم و مشغول خوردن شام شدیم که همون موقع شیرین سرو کله اش پیدا شد و گفت:
-ببخشید خانمجان مهمان داریم
همه سرمونو به سمت شیرین چرخوندیم.ما که اصلا منتظر کسی نبودیم واسه همین گفتم:
-کی هست!؟
شیرین آب دهنش رو قورت داد وبا زدن یه لبخند عریض گفت:
-آقا بوراک..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بلند شدم و با تعجب بیرون رفتنش رو تماشا کردم.
این بچه توله سگی بود که مثل و مانند نداشت.
نگاهی پر از علامت سوال به ارسلان انداختم و گفتم:
-دیدی ارسلان ....دیدی!؟؟ ببین چجوریه...فقط بلده حرص آدمو دربیاره...
اومد سمتم و دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفت :
آخه تو که طاقت نداری بهش بگی بالا چشمت ابروئہ واسه چی هی باهاش جرو بحث میکنی دختر
خوب!؟ هووم!؟
رنجور و گله مند گفتم:
-آخه ...آخه منو خجالت زده و شرمنده کرد.نمیدونی وقتی یولاندا اون حرف رو بهم زد چقدر احساس
خجالت بهم دست داد.دلم میخواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه!
گونه ام رو ماچ کرد و گفت:
-بیخیال...اینقدرحرص و جوش نخور زشت میشی ...زشت بشی هم من میرم یه زن دیگه
میگیرمااا...گفتم درجریان باشی!
با اخم مصنوعی گفتم:
_میری زن میگیری!؟
-آره پس چیفکر کردی...یکی هم نه و سه چهارتا میگیرم خندیدم و گفتم:
-باشه بگیر...اصلا خودم میرم واست خواستگاری!
اینبار اون بود که اخم کرد و گفت:
-بیخود!
-چی بیخود!؟
-این خونه فقط یه خانوم داره اونم تویی....
خندیدم:
-ای زبون باز
-دیگه دیگه....مخ زنی رو بلدم...
باهمدیگه از پله ها پایین رفتیم و خودمونو رسوندیم به سالن ناهار خوری.
اونا اونجا بودن و من همچنان احساس خجالت میکردم.
امیرسام رو صدا زدم تا اومد سمتم.
دستشو گرفتم و گفتم:
-باید از خانم یولاندا معذرت خواهی بکنی
با عصبانیت پاشو زمین کوبید و گفت:
-واااای...نمیخوام.همه اش عصبانیم میکنی اعصابمو خورد میکنی.
با چشمهایی درشت شده نگاهش کردم و گفتم:
-عه عه! من اعصاب تورو خورد کردم! عجباااا...چه رویی داری تو.باید معذرتخواهی بکنی عزیزم...
دستشو گرفتم و باهم رفتیم سمت میز.من باخجالت سلام کردم و بعد رو به یولاندا گفتم:
امیرسام میخواد یه چیزی بهتون بگه
یولاندا که هنوزهم بابت این موضوع دلگیر و ناراحت بودسرشو بالا گرفت وروکرد سمت امیرسام و
بهش چشم دوخت.
سقلمه ای بهش زدم تا بالاخره لبهاشو ازهم باز کرد و گفت:
-ببخشید...
آهسته گفتم:
-بلندتر بگو امیر...
-واااای...
-زودباش...
با حرص ودرحالی که اصلا دلش نمیخواست اینکارو یکنه دوباره واینبار باصدای بلندتری گفت:
-معذرت میخواااام.نمیخواستم اونکارو بکنم!
یولاندا پشت چشمی نازک کرد گفت:
-تقصیر تو نیست پسر...تقصیر مادرت هست اون باید زمان بیشتر برای تو ...برای...برای...اون باید
تربیت تو وقت بزاره!
هوووف! حالا مگه ول میکرد.نگاهی به ارسلان انداختم شونه بالا انداخت و لب زد:
-چه میشد کرد دیگه!
همه دورهم نشستیم و مشغول خوردن شام شدیم که همون موقع شیرین سرو کله اش پیدا شد و گفت:
-ببخشید خانمجان مهمان داریم
همه سرمونو به سمت شیرین چرخوندیم.ما که اصلا منتظر کسی نبودیم واسه همین گفتم:
-کی هست!؟
شیرین آب دهنش رو قورت داد وبا زدن یه لبخند عریض گفت:
-آقا بوراک..
@harimezendgi👩❤️👨🦋