عکس‌هایی از جلسه‌ی روز بهاری شعر حکمت کلمه
با همراهی مؤسسه اوسان
مجموعه‌ی کاف کتاب
مدیر و اجرای نسرین کیایی
و عکاسی تینا دلنواز

#نشر_حکمت_کلمه
در تمام این سال‌ها هیچ‌کس در فضای مجازی چنین بی‌دریغ و پر مهر حامی ما نبوده است:

فیلم و هنر فاخر
فیلم و هنر فاخر ۲
گروه کایه دو سینما

و همین‌طور کانال‌های
صدای داستان
آستاراخان کافه
سَدا
بافه‌های رنج

این کانال‌های پر بربار و خوب را حمایت کنید.
#نشر_حکمت_کلمه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت روز بزرگداشت استاد سخن شعر فارسی حضرت سعدی
تقدیم به دوستداران شعر پارسی

برانداز بیخی که خار آورد
درختی بپرور که بار آورد
کسی را بده پایه مهتران
که بر کهتران سر ندارد گران
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن ...
🌿🌿🌿
دل دوستان جمع بهتر که گنج
خزینه تهی به که مردم به رنج
مدر پرده کس به هنگام جنگ
که باشد تو را در پرده ننگ‌.

با صدای سپیده نصرتی
#نشر_حکمت_کلمه
@hekmatkalame
Forwarded from ان‌در امیدواری... (فریاد ناصری)
الگوی ترس: خواهی نشوی رسوا...

همه‌مان شنیده‌ایم که والدین و معلمان در برابر دانش‌آموزان و دانش‌جویان یک گزاره دارند: درس بخوان. درست را بخوان، که اگر نخوانی بیچاره می‌شوی، اما آیا تا به حال شنیده‌اید که بگویند چطور بخوان؟ چگونه بخوان؟ مثلا می‌شود ریاضی را مثل فارسی خواند؟ فارسی را مثل شیمی خواند؟ این خواندن نباید تکلیفش روشن شود؟ درست شبیه نماز را برپا دارست که بعدها شده است بخوان. یا تقریبا دیگر مد شده است که تلویزیون نبین. تلویزیون دیدن تصور آدمی گیج و گول را می‌سازد. اگر بپرسی چرا نبینم؟ در بهترین حالت به شما می‌گویند: تلویزیون مغزت را خراب می‌کند. یا تلویزیون شست و شوی مغزی می‌دهد یا تلویزیون خنگت می‌کند.

این گزاره‌‌ها نخست، متکی به ترسند: درس نخواندن مساوی است با بدبخت و بیچاره شدن. تلویزیون دیدن مساوی است با خنگ و گیج و گول شدن و فریب خوردن. این اتکا به ترس و ترس دادن و ترس‌خورده کردن از ویژگی‌های بارز فرهنگ ماست از همان کودکی والدین و اجتماع چون می‌خواهد کنترل کند، نه مدیریت و هدایت، شروع می‌کنند به ترساندن که اگر نخوابی: لولو خوره می‌آید تو را می‌خورد.

دیگر اینکه این گزاره‌ها نمی‌گویند که چطور درس بخوانم؟ مگر درس یکی‌است؟ مگر همه‌چیز را می‌شود یک جور خواند؟ اگر منظورشان از خواندن، یادگرفتن است که هر درس و مهارت و فنی را باید یک جور آموخت. تابه‌حال شنیده‌اید کسی از روش‌های متفاوت خواندن ریاضی و فارسی بگوید؟ نهایتش اینکه بگویند: درس‌های حفظی و درس‌های غیرحفظی. یا تلویزیون دیدن، آیا نباید پرسید که اگر تلویزیون و فیلم‌ها و برنامه‌هایش می‌تواند کسی را گیج کند، پس این آدم‌ها را هر روایت و قصه و داستانی می‌تواند از راه به در کند؟ بهتر نیست به افراد بیاموزیم هر حکایت و تصویر و فیلم و گفته‌‌ای، قصد و مراد و هدفی دارد و به او بیاموزیم که به جای ترسیدن مقاصد هر سخنی و هر حرفی را پیدا کند؟

به این مثل دقت کنید: خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو. اول ترساندن و دوم راه نشان دادن. گزاره‌های بسیار دیگری داریم که در ظاهری متفاوت و خیرخواهانه می‌ترسانند مثلاً قناعت از تجارت بهتر است. تعطیلات عید که کرمان بودم از باغ شازده تا کرمان مسافر مردی خوش‌مجلس شدیم که طاقت سکوت نداشت. گفت حرف بزنیم. گفتم بزنیم. گفت بگو که چه چیزی از چه چیزی بهتر است؟ چیزی گفتم که ساختار نمایش را می‌دانستم، او برای شنیدن نپرسیده بود که بیشتر برای گفتن پرسیده بود. گفت که قناعت از تجارت بهترتره. بعد قصه‌ها گفت از کسانی که قناعت نکردند و بیچاره شدند و آن‌ها که قناعت کردند و زندگی آسوده‌ای داشتند.

این گزاره‌ها و مثل‌ها شاید برای زمانی بود که راه‌ها درست و درمان نبود. امنیت نبود. وسیله و اسباب سفر نبود. امکان‌های ارتباطی نبود. پس هر فرهنگ و جامعه‌ای برای حفظ افرادش در محدوده‌ی خودش چنین الگوهایی را ترویج می‌کرد که افراد جایی نروند و همان‌جا که هستند بمانند. البته مثال نقض هم داریم که حکایتی جرات و جسارت را تشویق می‌کند. ما فعلا سعی می‌کنیم کمو به‌دست بگیریم و خوب و بد را از هم جدا کنیم و آنچه امروزه‌روز به کارمان می‌آید را نگه داریم و باقی را در موزه‌ی فرهنگی خود نگه داریم.

#فریاد_ناصری
@andaromidvari
Forwarded from ASTRAKAN CAFE | 🌀
▫️برهنه‌ای در چار راه
▫️شعری از رضا براهنی


به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من
به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که من مکیده‌ام ز قلب او، هزار آرزوی او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که این درخت خشک را
من آفریده‌ام
کس از کسان شهر را خبر نشد
که آبشار شیشه‌ها فرو شکست و ریخت
و یک زن از خرابه‌های قلب من رمید
و مردی از خرابه‌های قلب او گریخت
به جز دو قلب ما، درون خانه‌ای ز خانه‌های شهر،
کس از کسان شهر را خبر نشد
که کشتن است عشق، عشق کشتن است
کس از کسان شهر را خبر نشد
که مردن است عشق، عشق مردم است
کنون برهنه ایستاده‌ام میان چار راه شهر
شفای من، درون خانه‌ای ز خانه‌های شهر نیست
شفای من درون قلب عابران چارراه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوه‌هاست
شفای من درون برف‌هاست
برهنه ایستاده‌ام میان چارراه شهر
و نعره می‌زنم: ببار! هان ببار! هان ببار، ابر!
که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر!



▪️آستراخان کافه | مجالی برای هم‌هوایی | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات

🌀| @astrakancafe
▪️آستراخان کافه | مجالی برای هم‌هوایی | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات

🌀| @astrakancafe
Forwarded from ان‌در امیدواری... (فریاد ناصری)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گروه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان:

🔹️پاسداشت شعر و شاعر
«ایرج ضیایی» برگزار شد

🔸️سخنران‌ها:
علی‌رضا پنجه‌ای | دکتر سیناجهاندیده

🔸️با پیام تصویری از:
حافظ موسوی | فریاد ناصری

🔹️ پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت ۴۰۳ | ساعت ۱۷:۳۰

لینک مطلبی که خلاصه‌اش را در فیلم می‌شنوید:
http://tananegi.blogfa.com/post/133

@andaromidvari
Teneste La Promessa; Addio, Del Passato Bei Sogni Ridenti; Alfredo…
Maria Callas / Giuseppe Verdi
▫️ بدرود گذشته
▫️ از متن اپرای بانوی گمراه (پرده سوم)
▫️ موسیقی: جوسپه وردی
▫️ نوشته: ماریا پیاوه
▫️ بر اساس نمایش‌نامه مادام کاملیا اثر الکساندر دوما پسر
▫️ با صدای ماریا کالاس
▫️ برگردان به پارسی: امیرحسین تیکنی



بدرود ای رویاهای شاد گذشته
گلگونی گونه‌هایم دیگر رنگ پریده‌اند
عشق آلفردو را دلتنگ خواهم شد
ای آسودگی! تکیه‌گاه باش روح سرگردانم را

آه، آرزوی نادرست لبخند زدن؛

ایزدا مرا ببخش و دریابم
که همه چیز به پایان رسیده است
شادمانی‌ها، اندوه‌‌ها به زودی پایان می‌گیرند
گور در بر می‌گیرد میرایان را!
بر مزارم زاری مکنید و گلی مگذارید
مگذارید صلیبی با نام من، برای پوشاندن این استخوان‌ها!

آه، آرزوی نادرست لبخند زدن؛

ایزدا مرا ببخش و دریابم
که همه چیز به پایان رسیده است
 

 ▪️آستراخان کافه | مجالی برای هم‌هوایی | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات

🌀| @astrakancafe
از آنجایی که داستانهای قهرمانی از زاویه دید قهرمان روایت شده‌اند و قهرمان در مرکز رویدادها قرار گرفته است به‌نوعی از خواننده دعوت می‌شود تا در پذیرش ارزش‌های مورد نظر او سهیم شود و اعمال او را بستاید. این در حالی است که بسیاری از این قهرمانان مرتکب اعمالی می‌شوند که اگر به‌گونه‌ی دیگری ارائه شده بودند، در نظر بسیاری از خوانندگان امروزی غیر قابل قبول می‌نمودند...

#پشت_جلد
آن روی دیگر قهرمان
#نشر_حکمت_کلمه
#حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژها
#خواندنی‌_ها_کم_نیست
این اثر پیشگامانه‌، با تکیه بر یک سنت ضدّنژادپرستانه، ضدّاستعماری و ضدّامپریالیستی، به نقد نظریه‌ی آموزش انتقادی می‌پردازد و با رجوع به قلب اندیشه‌های مارکس و انگلس و شماری از آموزگاران انقلابی برجسته‌ی قرن بیستم و با بهره‌گیری از آرای پژوهشگران برجسته‌ی فمینیسمِ ضدّنژادپرستی و ضدّاستعماری، مفاهیم فلسفی بنیادین برسازنده‌ی تحلیل مارکسیستیِ یادگیری را موردبررسی قرار می‌دهد و به نقد ماهیت مشکل‌آفرین تدریس جزمی که بر ایدئولوژی و انتزاع تکیه دارد، می‌پردازد. نویسندگان این کتاب به ما می‌گویند که «چرا نظریه‌ی آموزش انتقادی کنونی در چرخه‌های اقتصادگرایانه، اصلاح‌طلبانه و فرهنگ‌گرایانه گرفتار شده و نمی‌تواند با گرایش‌های تهاجمی لیبرالیسم و پروژه‌های مخفی بورژوایی و نظریه‌های هویتی مقابله کند» و ضمن تأکید بر اهمیت برپاکردن انقلابی در زمینه‌ی آموزش و یادگیری، بر ضرورت دستیابی آموزگاران و یادگیرنده‌ها به درکی غیرایدئولوژیک، انضمامی و تاریخمند‌ از روابط اجتماعی سازنده‌ی استثمار و نابرابری پافشاری می‌کنند؛ روابطی که «از درون برسازنده‌ی یکدیگرند...

#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژها
#خواندنی‌_ها_کم_نیست
پدیده‌های علمی‌ـ‌‌تخیلی که اخیراً ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، دو درس اخلاقی مهم دارد؛ اول این که اگر تصوّر کنیم نظم در برابر احتمال چیزی جز یک بازی نیست، باید پذیرفت از آسمان دستور نیامده که لزوماً نظم باید برنده شود. هرچه قدرت پیش‌بینی و کنترل بالاتر باشد ارزش بازی از بین می‌رود و در نتیجه به‌دنبال یک بازی جدید می‌گردیم که نتیجه‌ی آن نامشخص باشد. به‌عبارت‌دیگر، باید دوباره به‌روش جدیدی پنهان شویم و به‌روش جدیدی دنبال یکدیگر بگردیم؛ چون ترکیب این دو با هم است که تمام شگفتی وجود را ممکن می‌کند در مقابل احتمال هم نباید همیشه پیروز بشود و احتمالاً نمی‌تواند بشود؛ چون به‌نظر می رسد دو قطبیِ نظم/ احتمال از نوع همان دو قطبی خاموش/ روشن و بالا/ پایین باشد.

#آلن_واتس
#حمید_هاشمی_کهندانی
#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژها
#خواندنی_ها_کم_نیست
«پرواز کن و برو، پیتِر» رمانی تاریخی پیرامون سال‌های پیش از جنگ جهانیِ یکم و رویدادهای در حین این جنگ است. این رمان کوتاه روایت‌گر داستان جیم سَدلِر، جوان بیست‌سالۀ استرالیایی و شیفتۀ تماشای پرنده‌ها، است. با این حال، هنگامی که جیم به ارتش می‌پیوندد و در خط مقدم جبهۀ جنگ حضور پیدا می‌کند، برای نخستین بار با بی‌رحمیِ بی‌پردۀ جنگ و چهرۀ درندۀ طبیعت بشر روبه‌رو می‌شود. او در طول رمان ـ پیش و پس از حضور در جبهۀ جنگ ـ با افرادی آشنا می‌شود که نه‌تنها دیدگاه او نسبت‌به دنیای پیرامونش را تغییر می‌دهند بلکه فرصت‌های تازه.ای برای تماشا و شناخت بیش از پیشِ پرنده‌های بومی و غیربومی در اختیارش می‌گذارند.

پرواز کن و برو، پیتر
آرش‌خوش‌صفا
#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژها
#خواندنی_ها_کم_نیست
هرچند «رساله‌ی مختصره» اولین اثرِ اسپینوزا محسوب می‌شود، اما تزهای اصلی «اخلاق» در این اثر مشهود است؛ از جمله گرایش به «علیّتِ درون‌ماندگار»، اعتقاد به برابریِ «صفت‌ها»، انتقاد از تعالیِ جوهر نسبت به صفت‌ها، طردِ رفیع‌‌بودگی در صفت‌ها، تمایزِ صفت‌های خدا از خصیصه‌های او، اخراجِ قیاس از هستی‌شناسی و انتقاد از توسل به نشانه‌های خارجی در براهین اثبات خدا، نظریه‌ی سه‌گانه‌ی شناخت، ردِ ذواتِ کلیِ خیر و شر، نقدِ الهیاتِ منفی، باور به اتحادِ نفس و بدن،‌ رابطه‌ی ضرورت و آزادی، نظریه‌ی انفعالات، نظریه‌ی سعادت و بسیاری از نظریه‌های دیگر. به همین دلیل این اثر را نه‌تنها به‌مثابه فهمِ بنیادهای اندیشه‌ی اسپینوزا، بلکه باید به هدفِ گسترشِ فهمِ خود از تزهای اصلی او خواند. وانگهی، در میان آثار اسپینوزا، این اثری است بی‌نظیر؛ زیرا اسپینوزا در آن بدون استفاده از روشی هندسی، به محتویاتی مشابهِ موضوعاتِ اخلاق می‌پردازد. این کتاب همان‌طور که برای متخصصان و اسپینوزاشناسان و پژوهشگران... مفید است، برای خواننده‌ی مشتاقی که هنوز با اسپینوزا آشنا نیست نیز بسیار راه‌گشاست؛ زیرا می‌توان آن را مسیری آسان‌تر به مقصدِ فهمِ «اخلاق» نامید.
نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳
نشر حکمت کلمه راهرو ۱۴ غرفه ۲۶۲
روبروی نهاد کتابخانه‌های کشور

#نشر_حکمت_کلمه
اگر این پست را برای ده نفر بفرستی تا ده روز آینده خبرهای خوبی خواهی شنید.
@hekmatkalame
دقیقا می‌دانیم که زنان مانوی وجود داشته‌اند و مانند هم‌کیشان مردشان به دو دسته نیوشاگان و برگزیدگان تقسیم می‌شده‌اند. مانویان و مخالفان مسیحی آنان بر وجود هر دوی این گروه‌ها شهادت داده‌اند.

به گفته‌ی دواِستوپ، زنان مانوی «می‌توانستند برگزیده شوند، و چیزی که برای آن زمان امری منحصربه‌فرد بوده، این است که آن‌ها خود را ملزم می‌کردند که به یک زندگی سرگردان که به برگزیدگان تحمیل می‌شد، تن دهند، مبلغ مذهبی شوند و مردم را به شورش وادارند».

#زنان_مانوی
#مجموعه‌_مقالات
#نسترن_خسروی
#مانویت
#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژها
#خواندنی‌_ها_کم_نیست
رویاها و سنگ‌ها، شاهکاری کوچک و یکی از شگفت انگیزترین آثاری است که از زمان سقوط کمونیسم از اروپای مرکزی و شرقی بیرون آمده است. تولی در نثری منسجم و شاعرانه که یادآور قلم برونو شولز است، داستان پیدایش شهری بزرگ را روایت می‌کند. در دستان او، اسطوره، استعاره، تاریخ و روایت به هم می‌آمیزد تا اثری جادویی آفریده شود...

#مگدلنا_تولی
#لهستان
#ورشو
#کمونیسم
#رویاها_سنگها
#روای
#نیلوفر_خسروی
درباره‌ی #نویسنده

#پاتریک_شموازو زاده‌ی ۱۹۵۳، در فور_دو_ فرانس (مارتینیک) به دنیا آمد. پس از تحصیل در رشته حقوق و اقتصاد اجتماعی، ابتدا در فرانسه و سپس در مارتینیک به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار شد.
او با الهام از قوم‌نگاری، به عناصر فرهنگی روبه‌زوال خاستگاهش همچون کارگران بازار فور_ دو _فرانس و قصه‌گویان محلی جان دوباره‌ای بخشید؛ به مدد بازکشف غنا و پویایی زبان و فرهنگ اولیه‌ی خود_کریولی_ سبک و نگرش نویی در آثارش بالید و پاگرفت.
شموازو در پرونده‌ی پرثمر خود علاوه بر رمان، داستان و مقاله آثار ارزشمندی در #فیلم و #نمایش‌نامه‌نویسی نیز به جا گذاشته است؛ او در سال ۱۹۸۶ اولین رمان خود را منتشر کرد و در سال ۱۹۹۲ سومین رمانش با عنوان Texaco جایزه #گنکور را از آن خود کرد.
رمان روبرو که داستانی معناگراست، اولین اثر ترجمه‌ی شده‌ی او به زبان فارسی است.

#حکمت_کلمه
#ساحل_شجاعی
2024/05/08 02:02:40
Back to Top
HTML Embed Code: