Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایرانیان سرانجام نیکی را بر بدی پیروز می کنند....شاهنامه نمی گذارد ایرانی در خواب غفلت باقی بماند.

پنجم اردیبهشت سالروز درگذشت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

تاریخ ویدئو: 11 اردیبهشت 1397 (تورنتو)
دکتر محمّدعلی اسلامی‌ نُدوشن نویسنده‌ای بود که در حسّاس‌ترین مقاطعِ تاریخیِ ایران قلم در دست داشت و می‌نوشت، و مهم این بود که از تعصّب، جزم‌اندیشی و آرمانشهرگرایی پرهیز داشت. اگر به نوشته‌های پُر شمار او نگاهی بیندازیم آشکار است که قلبِ او همواره برای ایران می‌تپید و عشق سرشاری به میهن خود داشت. با وجود این، هیجاناتِ رایج در آثار او جایی ندارند...
ما برای رشد و بالندگیِ «فرهنگ ایران» نیاز داریم هم با فرهنگ و تمدّن ایرانی آشنایی یابیم و هم به قول دکتر اسلامی ندوشن، از ارزش‌ها و آموزه‌های فرهنگ و تمدّنِ غرب غفلت نورزیم. به تعبیری، با دو بال پرواز کنیم تا به تدریج از حجم گرفتاری‌ها و مشکلاتی که داریم کاسته شود. به نظرم خواندن آثار اسلامی ندوشن کمک بزرگی می‌کند تا مردم ایران و به ویژه نسل جوانِ ما اخلاقی، وطن‌دوست و واقع گرا شوند و مهمّ‌تر از هر چیز این که ایران را از یاد نبرند.
...................
❇️بخشی از مقاله‌ی استاد شهرداد روحانی (موسیقی‌دان برجسته‌ی میهن) به مناسبت دوّمین سالگرد درگذشت استاد اسلامی ندوشن؛
مجلّه‌ی تجربه، شماره‌ی ۲۹
...................

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from 🌲تاریخ و زندگی🌲 (جواد عباسی)
اسلامی ندوشن و آینده ایران
پنجم اردیبهشت، دوّمین سالگرد درگذشت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
https://www.tg-me.com/historyandlife
یکی از ویژگی‌های ممتاز و کم‌نظیر در آرا و اندیشه‌های زنده‌یاد اسلامی ندوشن در طی حدود هفتاد سال گفتن و نوشتن، فرازمانی و به روز بودن بسیاری از آنهاست. چنانکه هر ایرانی از هر نسلی، بدون توجه به زمانِ نوشته یا گفته شدن آنها، می‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند و گمشده‌های خود را در آنها بیابد و از جمله با تأمل در آنها از سرگشتگی و ناامیدی در زمانه‌های دشوار رهایی یابد. گویی در این زمینه به راه کسانی مانند فردوسی، سعدی و حافظ رفته که سروده‌های‌شان همواره برای هر ایرانی تازگی و پیامی دارد. او حدود یک دهه پیش از درگذشت، در گفت‌وشنودی که فصلی از آن با عنوان «آینده و آینده ما» به چاپ رسید، دیدگاه خود درباره ایران و ایرانی و مسئولیت و آینده آنها را که در چند دهه به شکل‌های مختلف ابراز کرده بود، چنین جمع‌بندی کرد:
من ذاتا انسان بدبینی نیستم و به همین دلیل آینده ایران را خوب دیده‌ام و نسبت به آینده خوش‌بینم و بارها هم این خوش‌بینی را ابراز کرده‌ام. شاید از نظر مردم عادی، این طرز فکر مبالغه‌آمیز باشد، اما من بارها گفته‌ام که به آینده ایران، با کل سوابقی که دارد و با کل چاره‌جویی‌های تاریخی‌اش، خوش‌بین هستم. به طور کلّی موضوع این است که حکومت‌ها اگر شایستگی نداشته باشند و درست عمل نکنند، موضوع قابل حل است، زیرا حکومت‌ها عوض می‌شوند. امری بدیهی است که حکومت‌ها در معرض تغییرند، هرچند ممکن است این تغییر دیر یا زود داشته باشد، اما چنانچه رشته‌های اخلاقی مردم سست شود، به این صورت که تزلزل اخلاقی پیدا کنند و تحت شرایطی قرار بگیرند که معتقدات مدنی و اجتماعی برای آنها معنای زیادی نداشته باشد، کار به مراتب مشکل‌تر خواهد بود. ... ایران مانند یک درخت تناور، نیازمند حرس شدن است. شاخه‌های خشکش باید زده شود. باید به این درخت آب و کود درستی داده شود و خاکش تازه شود. با انجام شدن این کارها، این قابلیّت در این درخت وجود دارد که دوباره برومند گردد... باید پذیرفت که اگر حقوق بشر به رسمّیت شناخته نشود، هیچ چیز در جای خودش نخواهد بود و هیچ قدرتی نخواهد توانست به کار خود ادامه بدهد، مگر با زور و این طبیعی نیست، بخصوص در دنیای امروز که در هر حال، زور عمرش کوتاه است.
زندگی، عشق و دیگر هیچ (گفت‌وشنود با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن)، کریم فیضی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوّم، 1391، صص 505 – 485)
جواد عبّاسی
چهارم اردیبهشت 1403
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من این خوش اقبالی را داشته‌ام که بر وفقِ دلخواهِ خود زندگی کنم. در دوران بسیار پُر نوسان و پُر تلاطمی که دورانم بود، نلغزیدم. به هرچه طلب کردم کم و بیش رسیدم، و بیش از آنش نطلبیدم. هر چه را که دلخواهم بود که بگویم و بنویسم تا اندازه‌ای گفتم و نوشتم. هرگز آرزو نکرده‌ام که از کشور دیگری جز ایران می‌بودم، و خوشبختیِ بزرگی برای خود می‌دانستم که زبانم فارسی است. بر هیچ مقام و موقعیّتی حسرت نخورده‌ام، هیچ میزی بلند‌تر از میزی که در خانه‌ام پشتِ آن می‌نشینم، نشناخته‌ام.
در جامعه‌ای که ما در آن زندگی کردیم، ناهمواریِ امور، ارزش‌ها را می‌آشفت. بنابراین می‌بایست روی خطّ باریکی حرکت کنم.
--------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
پنجم اردیبهشت سالروز درگذشت استاد #محمدعلی_اسلامی_ندوشن

#چارانه_های_وطنی
به یاد فرزند راستین میهن ، سیمرغ بلندجای قاف شرف، جاویدنام دکتر محمدعلی #اسلامی_ندوشن


آیینه ی عشق ، حضرت اسلامی
فرهنگ ، رهین همت اسلامی

این شور که بر مزار او می‌بینی
درسی ست برای دولت اسلامی

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

دیدیم طلیعه ی سحر را آخر
فرجام خوش اهل نظر را آخر

برگشت به قاف عشق سیمرغ شرف
بر خاک وطن گذاشت سر را آخر

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

فرهنگ‌مدار کشور خوش‌نامی
فرزند فهیم میهنم ، اسلامی

از بزم ندوشن شرف جرعه فشاند
بر خاک شریف خطه ی خیامی

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن

صد مرغِ رها اسیر سیمرغش بود
درگیر غم خطیر سیمرغش بود

از یادنبردگان ایران یک عمر*
دلباخته ی صفیر سیمرغش بود**

#سعید_عندلیب
#اسلامی_ندوشن
* #ایران_را_از_یاد_نبریم(دکتر اسلامی)
** #صفیر_سیمرغ(دکتر اسلامی)
http://www.tg-me.com/saeedandalib_4
Ⓜ️ مخاطرات تاریخ خواندن


🏷مثال اول: قحطی!
دو جمله‌ی زیر را در نظر بگیرید:

✓ ۱-«دراوج قحطی، احمدشاه به امید این که گندمِ سیلوهای شاهی را گران‌تر بفروشد، حاضر نشد آن گندم را به مردم قحطی‌زده‌ی پایتخت عرضه کند».

✓ ۲- «در اوج قحطی، احمدشاه که می‌ترسید حتی روزهای بسیار بدتری برای مردم پایتخت در پیش رو باشد، گندمِ سیلوهای شاهی را به مردم عرضه نکرد.»

هر دو جمله‌ی فوق در مورد قحطی بزرگ دوران جنگ جهانی اول است. حالا، از این نکته بگذریم که احمدشاه قاجار شاهی کاملاً صوری و بی‌قدرت و بی‌اختیارات بود که احتمالاً حتی در مورد سیلوهای شاهی هم قدرتی نداشت! به هر حال، توجه کنید که هر دو گزاره‌ی فوق حاوی خبری در مورد نیت احمدشاه است(یا نیت هر که تصمیم‌گیرنده بوده). ولی واقعاً از کجا می‌دانیم که نیت احمدشاه چه بوده؟ آیا شاهدی در کار است؟ متاسفانه تاریخ‌نگاری پر است از این گونه نیت‌خوانی‌ها، و خیلی وقت‌ها، وقتی یک نیت‌خوانی گفته شد و چندبار تکرار شد، تبدیل به امری بدیهی و غیر قابل انکار می شود.

در دو گزاره‌ی فوق به نکته‌ای دیگر هم توجه کنید: «اوج قحطی»! دقت کنید که در نگاه به عقب است که ما می‌دانیم اوج قحطی کی بوده است! آن که آن زمان زندگی می کرده، شاه یا گدا، نمی‌دانسته که آیا در اوجش است، یا اوضاع بناست بدتر شود. توجه کنید که اگر حتی نیت منفعت‌طلبی هم در کار بوده باشد، بهترینِ موقع فروش همان اوج قحطی است! مشکلی که ما اکثراً در خواندن تاریخ داریم این است که وقایع را رو به عقب می‌خوانیم! وقتی وقایع دارد اتفاق می‌افتد، کسی نمی‌داند فردایش چه خواهد شد، ولی معمولاً ما طوری تاریخ را می‌نویسیم و می‌خوانیم، انگار که سیر حوادث قابل پیش‌بینی بوده است.

🏷مثال دوم: عامل انگلیس!

«وقتی خبر مرگ ناصرالدین‌شاه به تبریز رسید، ولیعهد، مظفرالدین‌شاه بعدی، باید خود را سریع به تهران می‌رساند، ولی برای این کار پول کافی در اختیارش نبود. بنابراین مجیرالسلطنه که نزدیک‌ترین شخص به ولیعهد بود و با کنسول انگلیس در تبریز روابط صمیمی داشت، از کنسول پول قرض کرد و ولیعهد را با گروهی از همراهان به تهران رساند. مجیرالسلطنه بعداً در ازای این خدمت به مقامات بالایی در دربار مظفرالدین‌شاه رسید. او وقتی چند سال بعد مغضوب  مظفرالدین‌شاه شد، نامه ای به کنسول انگلیس در تهران نوشت و خواستار حمایت و حفاظت کنسول در مقابل خشم شاه شد».

در مورد مجیرالسلطنه چه فکر می کنید؟ آیا این رابطه‌ی نزدیک با عوامل انگلیس او را مظنون نمی‌کند که خود عامل انگلیس بوده باشد؟ چرا چنین کسی باید در بالاترین مقامات مملکتی قرار گیرد؟

مطمئنم اکثر کسانی که این را می‌خوانند الان حس خوبی در مورد مجیرالسلطنه ندارند. ولی می‌دانید چه؟! مجیرالسلطنه و داستان فوق را من ساختم! چنین شخصی وجود خارجی نداشته، و چنین داستانی در مورد مظفرالدین‌شاه واقعیت نداشته است. ولی عین موارد ذکر شده در داستان فوق برای کسان دیگری واقعاً اتفاق افتاد: ناصرالدین‌شاه و میرزاتقی‌خان امیرکبیر، در زمان مرگ محمدشاه! آیا الان همان حس بد را نسبت به امیرکبیر دارید؟ به احتمال زیاد نه!

مسلماً امیرکبیر شخصی بوده که در جامعیت شخصیتی او شکی نیست و مسلماً او عامل انگلیس نبود. ولی قصدم دو چیز است: اول آنکه، می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که چه قدر قضاوت‌های تاریخی ما حاصل پیشداوری‌های ماست. و دوم آنکه، ما حتی وقتی سعی می‌کنیم، به راحتی نمی‌توانیم شرایط و پس‌زمینه‌ی وقایع تاریخی را در قضاوت‌هایمان لحاظ کنیم.

اینها که گفتم مخاطرات تاریخ خواندن در بهترین حالت است، یعنی وقتی که تاریخ سرراست و درست و بدون جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک روایت شده باشد. اما غالباً چنین چیزی برقرار نیست! متاسفانه تاریخ‌گویی، به خصوص در مورد تاریخ معاصر، پر است از جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک توسط ایدئولوژی‌های مختلف، و در آنها دروغگویی و سانسور و انواع  اعوجاجات دیگر الی ماشاءالله وارد شده است. از طرف دیگر، بیماری مهلک رمان‌های تاریخی را داریم که خواننده حتی وقتی بداند که دارد رمان می‌خواند، خواه ناخواه تصویری از واقعیت تاریخی در ذهنش شکل می‌گیرد که بسیاری از اوقات بیشتر فانتزی نویسنده است. چه برسد به وقتی که خواننده مثلاً کتابهای سرتاپا دروغ ذبیح‌الله منصوری را بخواند و فکر کند که تاریخ واقعی می‌خواند.



■ جنابــــــ گاو




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Forwarded from اندیشه
- دیگر بمب اتمی هم به برتری نظامی در برابر غرب کمکی نمی‌کند!


اگر می‌خواهید تا به درکی نسبی از جنگ مدرن امروزی برسید، باید به دو واقعیت مهم توجه کنید:

اول اینکه آن کس که از روی زمین شلیک می‌کند، هر چقدر هم که پرتابه‌ها و سلاح‌های ویرانگری داشته باشد، حریف کسی که از آسمان شلیک می‌کند، نخواهد شد، همانطور که یک گروهان سرباز که در جادهٔ پایین کوه مستقر است، حریف یک جوخهٔ سرباز که در بالای کوه موضع گرفته است، نمی‌شود.

واقعیت دوم آن است که آن کس که در حوزهٔ الکترونیک و فناوری پیشرفتهٔ اطلاعات، ضعیف‌تر و عقب‌تر است، حریف کسی که در این زمینه پیشتاز است نخواهد شد. ما امروز در عصر جنگ پساصنعتی یا جنگ عصر اطلاعات زندگی می‌کنیم.

در پارادایم قبلی جنگ، یعنی جنگ عصر صنعتی، پیش‌فرض آن بود که گلوله‌ها و پرتابه‌ها اولاً پس از شلیک هدایت نمی‌شوند، بنابراین به شلیک انبوهی گلوله نیاز بود و دوماً اینکه هر دو طرف جنگ قادر خواهند بود انبوهی پرتابه به سوی یکدیگر شلیک کنند و پرتابه‌ها را پس از شلیک نمی‌توان در آسمان منهدم و دفع کرد. یعنی ممکن است به هدف نخورند اما بالاخره جایی در اطراف هدف به زمین خواهند رسید.

بنابراین چنین جنگی جنگ بسیج انبوه نیروی انسانی و تجهیزات و تلفات وحشتناک نظامیان و غیر نظامیان و ویرانی انبوه شهرها و منابع طبیعی بود. در این جنگ آن کسی برنده می‌شد که گلوله‌های بیشتر و قدرتمندتری شلیک می‌کرد. بمب اتمی نقطهٔ انتهای جنگ عصر صنعتی و به عبارت دیگر بن‌بست تئوریک آن بود، چراکه اگر بنا بود جنگ به انهدام کامل دو جانبه و نابودی سیارهٔ زمین منجر شود، دیگر دانش نظامی و استراتژی جنگی چه معنایی داشت؟

جنگ عصر اطلاعات که تولد و تکامل پیوسته‌اش از میانه دههٔ هفتاد میلادی آغاز شد و هنوز هم به شکل نهایی خود نرسیده، این بن‌بست را شکست و تمام پیش‌فرض‌های جنگ آتش انبوه عصر صنعتی را تغییر داد. حالا دیگر به مدد دانش جدید الکترونیک و فناوری اطلاعات پرتابه‌ها پس از شلیک به دقت تا رسیدن به هدف هدایت می‌شدند و به علاوه برای نخستین بار می‌شد که پرتابه‌های دشمن را در آسمان دفع و منهدم کرد. همچنین دیگر بنا نبود که دو طرف بتوانند هدف را ببینند و گلوله‌های زیادی شلیک کنند. حالا دیگر تنها طرفی که برتری فناوری داشت قادر به این کار بود. این انقلابی در مقیاس انگشت شمار انقلاب‌های فنی سراسر تاریخ بشر بود. بدین‌ترتیب دیگر نیازی نبود میلیون‌ها پرتابه شلیک کرد و همچون جنگ دوم جهانی تمام نیروها و قلمرو دشمن را نابود نمود. کور کردن چشم الکترونیک او و انهدام مراکز ثقل ارتباط و فرماندهی‌ و بخشی از سلاح‌ها و عناصر انسانی کلیدی‌اش کافی بود.

در پایان می‌خواهم بگویم خبر بسیار بد برای کسانی که می‌خواهند با این برتری و سیطره الکترونیک/اطلاعاتی مقابله کنند این است که بمب اتمی هم کمکی به آن‌ها نخواهد کرد. بمب اتمی سلاحی متعلق به پارادایم قبلی نبرد و به‌تدریج در حال منسوخ شدن است، چراکه استفاده از آن در شرایط جنگ نوین به هیچ‌وجه به‌صرفه نخواهد بود. سناریوهایی که امروزه دربارهٔ جنگ جهانی سوم در اندیشکده‌های مهم راهبردی نوشته می‌شود، عمدتاً جنگی بدون سلاح اتمی را به تصویر می‌کشد که ویرانی و تلفات بسیار محدودی خواهد داشت اما ساختار قدرت نظامی طرف بازنده را بطور کامل نابود و فلج خواهد کرد. به‌تدریج قدرت پدافند ضد موشک ایالات متحده و بلوک غرب در حال افزایش است. دو دهه پیش تصورش هم دشوار بود که سبستمی مانند پاتریوت بتواند در مقابل موشک‌های بالستیک به نرخ انهدام ۹۸ درصد برسد.

شرایط امروز به گونه‌ای تغییر کرده که سال گذشته آمریکا اعلام کرد که اگر روسیه در اوکراین از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، پاسخ آمریکا از طریق سلاح‌های متعارف غیر اتمی خواهد بود. معنای این حرف روشن است. سیستم هوشمند نبرد بلوک غرب به‌قدری پیشرفت کرده که بدون نیاز به استفاده از سلاح هسته‌‌ای می‌تواند، قدرت اتمی و ساختار نظامی راهبردی روسیه را فلج نماید. امروز و در آینده دشمنان آمریکا و غرب رغبتی به استفاده از سلاح اتمی نخواهند داشت، چراکه می‌دانند در بهترین حالت تعداد بسیار ناچیزی از پرتابه‌های اتمی به قلمرو دشمن خواهد رسید ولی در عوض خودشان به طور کامل نابود خواهند شد.

توس طهماسبی
نویسنده و پژوهش‌گر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
📔نقد و بررسی کتاب تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه

با حضور:
#داریوش_رحمانیان
#مقصود_فراستخواه
#آرش_حیدری
#سمیه_توحیدلو

🗓چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 17/30

🏡سالن خیام

🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.

🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.

💢انجمن جامعه شناسی ایران💢

💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢

🆔 @iranianhht
📽پخش مستند
راز یک مجسمه
روایتی از کشف مجسمهٔ داریوش در منطقهٔ باستانی شوش
کارگردان: فرشاد اکتسابی

با حضور
دکتر محمّد‌تقی ایمان‌پور
استاد گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد


چهار‌شنبه، ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۲

⛳️ دانشگاه فردوسی مشهد، موزهٔ دانشگاه فردوسی مشهد. (حد فاصل دانشکدهٔ علوم ریاضی و علوم اداری و اقتصادی)

🎬برای شرکت در این برنامه مشخصات خود را به شماره ۳۰۰۰۸۰۵۶۱۳ پیامک‌کنید.

🎬شرکت برای عموم آزاد است.

@mafakherferdowsi
مگر می‌توان در اردیبهشت ماه به یاد "سفرنامه‌ی اصفهانِ" استاد اسلامی ندوشن و قلم سحرآمیزش در توصیفِ بنای تاریخیِ مسجد شیخ لطف‌اللّه نیفتاد؟
من که همچنان بر سر حرف و ادّعای خود هستم؛ اینکه شاهکارِ معماریِ این اثر تاریخی و وصفِ زیبا و روح‌نوازِ استاد از کالبد مینائی‌اَش، می‌تواند ما را هیپنوتیزم کند!
👇👇👇👇👇👇
دمدمه‌های اردیبهشت اصفهان چون شاهزاده‌ی افسون شده‌ی افسانه است که طلسمَش را شکسته‌اند و آرام آرام از خواب بیدار می‌شود. شکوفه‌های بِهْ و بادام رؤیاهای پَر‌پَر شده‌ی اویَند و بید مجنون، معشوقه‌ای که زلف‌های خود را بر او افشانده است. امّا بهارِ جاویدان در این رنگ‌ها و نقش‌های کاشی‌ها جای دارد، بهارِ منجمد و رمزآلود؛ چنان که گوئی کالبدِ بنا مینائی است که روحِ ایران را در آن حبس کرده‌اند.
من بار دیگر در برابر این مجموعه‌ی حیرت‌انگیز از خود پرسیدم به چه معنایند این نقش‌ها و رنگ‌ها؛ ترکیبِ ریاضی‌وار، مجرّد، پُر از کنایه و ایهام و اشاره و راز، که در آن همه چیز به نقش ترجمه شده است:
هم دنیای خواب و هم دنیای بیداری، هم ضمیرِ آگاه و هم ناآگاه، هم گذشته و هم آینده؟ چه می‌خواهند بگویند این بوته‌ها و خط‌ها و اسلیمی‌ها که در هم می‌پیچند، به هم می‌پیوندند و باز می‌شوند و می‌روند و باز می‌گردند، مانند رگهای یک بدنِ زنده و سرانجام در نقطه‌ای گم می‌شوند بی‌آنکه بتوان ردّ پای آنها را تا به آخر دنبال کرد؟
و تنها جوابی که می‌یابم یک کلمه است: «بهشت»؛
این نقش‌ها و رنگ‌ها آرزو و رؤیای جهانی بهتر را در خود دارند، جهانی شبیه به بهشت که در آن کوشیده شده است تا "ناپیدا کران" در محدود جای گیرد و آشیانه و لانه‌ای برای "نامحدود" جسته شود.
در قعرِ ضمیرِ سازندگانِ بنا، می‌بایست به نحوِ ناآگاه، آسمان به زمین پیوند بخورد و نمازگزاران و بینندگان و حاجتمندان ساعتی بروند به عالم بالا، به جایی که در آن رنج و غم و پیری و زوال و احتیاج را راهی نیست.
در ضمیرِ سازندگانِ بنا این تصویرها بوده؛ و به همراه آنها چیزی باز برتر و معنوی‌تر؛ و آن آرزوی در هم شکستنِ محدودیّتِ بشری است، پایبندیِ تن، دست یافتن به رهایی و عروج.
نقش‌ها و رنگها گویی بیننده را زیرِ بغل می‌زنند و با خود می‌برند، سبک و آرام، احساسِ سرگیجه‌ای لطیف است، بی‌وزنی؛ و به همراهِ شَمسه‌ها و دایره‌ها و مُقَرنَس‌ها گویی بر پلّه‌های ابر پا نهاده‌اید و بالا می‌روید، به همان حالتی که وصفِ «مراحلِ معراج» شده است.

                  #صفیر_سیمرغ

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from کوه های سپید خوشبختی (سرو کوچک)
رادیو عضو جدا ناشدنی خانواده ی ما

ابراهیم بلوکی

**
از وقتی یادم هست در خانه ی ما رادیو بود. رادیو تنها مظهر تجدد بود که از نمی دانم چه زمانی به خانه ی ما وارد و به شدت هم پذیرفته شده بود.
پدر من روستایی بی سوادی بود که سیاست را از رادیو آموخته و با کمک رادیو برای  خودش خط سیاسی خاصی ترسیم کرده بود. خط سیاسی که دوست داشتن شاه و احترام به مصدق  دو سر آن محسوب می شد.
دقیق به یاد ندارم از چه زمانی گوشم به نواهای رادیو آشنا شد. ولی یادم هست زمانی را که آنقدر بچه بودم که ساعت ده شب اگر خواب نبودم با شنیدن تیتراژ قصه ی شب با آن صدای شیپور کذایی اش از ترس زهره ترک می شدم.برنامه ی قصه ی شب رادیو یکی از ترسهای دوران بچگی  من بود.
  جانی دالر ؟بله خانم               دزد اومده تو خونمون
  اومدم دستگریش کنم        با چی چی ؟ با هفت تیر و تفنگ
داستانهای رادیو در خانواده ی ما یک مشتری پر وپا قرص داشت. پدرم مردی در دهه ی پنجاه زندگی که بعد از یکروز کار سخت کارگری، نمی دانم با چه انرژی یا علاقه ای تا پاسی از شب بیدار می ماند تا قصه ی شب گوش کند.
بجز برنامه ی قصه ی شب، تنها برنامه ی رادیویی که پدرم هر از گاه به آن گوش می داد برنامه ای از رادیو خراسان بود تحت عنوان رادیو کرمانجی. این برنامه اگرچه به نام کرمانج‌ها(کردهای شمال خراسان) ساخته می شد اما محدود به آنان نبود و اقوام یا در واقع شهرستانهای مختلف استان را تا حد امکان پوشش می داد و از همین‌رو شهرستانی ها و روستایی هایی همچون پدر من با علاقه برنامه های آنرا دنبال می کردند.
با این حال بعد از قصه ی شب، ماندگارترین سمبل رادیو در خانه ی ما "رادیو بی بی سی" بود که من با آن از چهار پنج سالگی خیلی چیزها آموختم. از لطفعلی خنجی اش و از زنگ معروف ساعت بیگ بنگش که از همان بچگی به من یاد داد اختلاف ساعت ما با "آنها" را چطور حساب کنم. و از گرینویچش که سالها اسمش در گوشم تکرار می شد بی آنکه بدانم چیست. "ساعت شانزده و پانزده دقیقه به وقت گرینویچ. اینجا لندن است. رادیو بی بی سی". در واقع به نوعی می شود گفت که سوادآموزی من دو سه سال پیش از اینکه به مدرسه بروم با رادیو بی بی سی شروع شد.
برنامه ی شامگاهی بی بی سی برای حدود سه دهه بخشی ثابت از زندگی من بود. ابتدا بخاطر اینکه پدرم هر شب بدون استثنا به آن گوش می داد. بعدها هم به این دلیل که آن اعتیاد از پدر به من منتقل شد و تا سالهای نزدیک سی سالگی اگر سر آن ساعت خاص پیچ رادیو را نمی چرخاندم و به آن برنامه ی خاص گوش نمی دادم حس می کردم که چیزی کم دارم.
در عین حال،به جز بی بی سکینه، پدرم رادیو های دیگر را هم گوش می داد. دویچ وله با دو گوینده ی خانم و آقایش. رادیو اسرائیل با مناشه امیر و خانم همکارش. گاه گاهی هم بعدها صدای آمریکا و رادیو فارسی فرانسه. نتیجه ی همه ی این بمباران خبری که از سنین بچگی گوش من را پر می کرد دهها و شاید صدها اسم بود که بدون رفتن به مدرسه و خواندن کتاب یا روزنامه بلد بودم. نامهایی که درسیاست آنروزهای دنیا نقش بازی می کردند:
ضیاء الحق - ذوالفقار علی بوتو - نور محمد تره کی - ظاهر شاه - زکی یمانی - عصمت اینونو - کنعان اِورِن - پول پوت  و خمرهای سرخ – هوشی مینه - برژینسکی - کارتر- الکساندر هیگ - مارگارت تاچر و حزب کارگر انگلستان - سمیر جعجع - جعفر نومی ری- مناخیم بگین - موشه دایان - انور سادات - سکوتوره - موبوتوسه سه کو- موسی چمبه - و دهها نام دیگر.
در کنار و علاوه بر برنامه ها، از نظر سخت افزاری هم پدرم به رادیو علاقه ی خاصی داشت. او هر سال دو سه بار با عشق و علاقه رادیوهای ترانزیستوری قدیمی قاب چوبی می خرید و به خانه می آورد. ولی با بی توجهی ما بچه ها سه ماه نشده جنازه اش را دور می انداخت و دوباره یکی دیگر  می خرید. این داستان تا سالهای پنجاه و شش و هفت ادامه داشت تا اینکه شوهر خواهرم که یکی از علایقش تعمیر رادیو و تلویزیون بود پدرم را با نسل جدید رادیو ضبط های قاب پلاستیکی سیاه و زمختی آشنا کرد که به تدریج جای نسل رادیو و تلویزیون‌های قاب چوبی را گرفتند. رادیو های فیلیپس و توشیبا و آیوا و بعدها شارپ و سونی و غیره.
در دوره ای که من بچه ی محبوب خانواده بودم یکی از چیزهایی که به اسم پدر وارد خانه شد ولی اسباب بازی دو روزه ی من شد، یک رادیوی جیبی بود که با باتری کار می کرد و من آنرا مثل زنگوله به دستم بسته بودم و در کوچه بازی می کردم. البته دو روز نشد که من این رادیو را در آب جوی کنار خیابان فرو بردم تا ببینم باز هم صدایش را می شنوم یا نه!!!
*

@k_sepid
Forwarded from افشین جعفرزاده(کانال)🤍💚 (Afshin Jafarzadeh)
B2n.ir/q95816

استاد دکتر غلامحسین صدیقی
دانشمندی که به عرصه  سیاست ورزی ایرانی آبرو و اعتبار بخشید.
💚🤍❤️
به مناسبت ۹ اردیبهشت و سالروز درگذشت

🖌افشین جعفرزاده

در میان یاران و همراهان دکتر مصدق ، جایگاه دکتر غلامحسین صدیقی در قیاس با دیگران، درخشان و چه بسا منحصر به فرد است.مردی دانشمند که بنیاد گر دانش جامعه شناسی در ایران بود.استادی سخت کوش که دوست و دشمن به اعتبار علمی و اخلاقی و صلابت او اذهان داشتند. درسال ۱۲۸۴ خورشیدی در تهران زاده شد.تحصیلات مقدماتی را در ایران به پایان برد و همراه با دومین گروه دانشجویان اعزامی وزارت معارف  برای تحصیل در سال ۱۳۰۸ به اروپا رفت ودر سال ۱۳۱۶ دکترای دولتی از دانشگاه پاریس با درجه عالی گرفت.یکسال بعد به ایران بازگشت و استاد دانشگاه تهران شد.او استادی پرکار و معلمی سخت کوش و جدی بود.درپرتو کوششهای او در آن سالها دانش جامعه شناسی در ایران پایه گذاری شد.صدیقی نه در آن دوران و نه پس از شهریور بیست تمایلی جهت ورود مستقیم در عرصه سیاست نداشت.ولی هیچگاه نسبت به حوزه سیاست ایران بحرانی پس از آن سالها بی نظر نبود.گفته میشود یکی از روزهایی که میشد او را غمگین دید مشاهده سربازان بیگانه در ایران پس از شهریور بیست بود.خارچ از کلاس درس گاهی ساعتها هم کلام با دانشجویان میشد  و از ایران و آینده و جامعه اش می گفت.شکست جریان فرقه استالین ساخته پیشه وری در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ روزی بود که میشد خوشحالی کم مانند را در چهره او دید و در کلاس درس با شوق از رهایی آذربایجان و میهن گفته بود.کنش گری اصلی صدیقی در آن دوران تلاش برای ارتقا جایگاه جامعه شناسی در دانشگاه تهران بود و تربیت دانشجویان و در کنار این کوششها سعی داشت وجهه علمی دانشگاه همیشه ارتقا یابد.براین اساس سعی داشت در اغلب گردهمایی های علمی جهان حضور یابد.

https://www.tg-me.com/Afshinjafarzadeh/960

نوشتار را با کلیک بر روی Instant View مطالعه بفرمایید
👇👇
روز ملّی خلیج فارس و چند پرسش
جواد عبّاسی
دهم اردیبهشت 1403
https://www.tg-me.com/historyandlife
تعیین روز دهم اردیبهشت به عنوان «روز ملّی خلیج فارس» در سال 1384 نتیجه تلاش‌هایی بود که بخصوص از حدود یک دهه پیش از آن برای تحریف تاریخ خلیج فارس و از جمله نام آن اوج گرفته بود. مناسبت آن هم به درستی سالروز تقریبی اخراج پرتقالی‌ها به همت سپاه ایران در عصر صفوی بود که به نوعی تداعی کننده استقلال و اقتدار کشور، غرور ملّی و تأمین منافع ملّی به شمار می‌آمد. از آن پس در دو دهه گذشته هر ساله ده‌ها مراسم گرامی‌داشت این روز و چندین همایش و کنفرانس در مورد خلیج فارس و موضوعات و مسائل مرتبط با آن و بخصوص پیوستگی و اهمیت تاریخی آن برای ایران برگزار شده و ده‌ها کتاب و صدها مقاله در مورد آن انتشار یافته است و نهادها و بودجه‌هایی در این عرصه به کار گرفته شده‌اند. بااین‌همه اگر فایده پرداختن به تاریخ و یادآوری مناسبت‌های ملّی در چنین مواردی را مقدمه‌ای برای فهم و پاسداشت هویت و منافع ملّی و ساختن آینده‌ای بهتر برای کشور و ملّت بدانیم، چند پرسش در پیوند با خلیج فارس می‌تواند توجه هر ایرانی را به خود جلب کند:
-آیا سیاست‌ها و اقدامات چند دهه گذشته در ایران از جمله در زمینه دیپلماسی، سرمایه‌گذاری، آبادسازی، محیط زیست، بهره‌برداری از منابع و ... در جهت حفظ جایگاه تاریخی خلیج فارس برای ایران، تأمین منافع ملّی و در نهایت رونق و آبادانی ایران بوده است؟
-آیا نسبتی میان توسعه و آبادانی کرانه‌های جنوبی خلیج فارس (منشأ تحریف نام) و کرانه‌های شمالی آن (با پیوستگی تاریخی و حاکمیتی چند هزار ساله) وجود داشته و دارد؟
براین اساس به نظر می‌رسد تا زمانی که نسبتی میان داشته‌های تاریخی و منافع ملّی و توسعه و رفاه یک ملّت در هر زمان وجود نداشته باشد، مناسبت‌ها و بزرگداشت‌ها جز از مقوله «سخندانی» در مقابل «عمل» (به عمل کار برآید، به سخندانی نیست) نخواهند بود. غفلت از پرسش‌های یادشده حتّی زنده نگه داشتن نام «خلیج فارس» در صحنه جهانی را با چالش مواجه کرده و خواهد کرد.
# خلیج فارس
# تاریخ
# منافع ملّی
شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر

شورید و گفت جانِ من و جانِ کارگر

شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست

محتاج زرع زارع و مهمان کارگر

سرمایه‌دار از سرِ خوان رانَدَش ز جور

با آنکه هست ریزه‌خورِ خوان کارگر

در خز خزیده خواجه، کجا آیَدَش به یاد

پای برهنه، پیکرِ عریان کارگر

با آنکه گنج‌ها بَرَد از دست‌رنج وی

پامال می‌کند سر و سامان کارگر

آتش به جان او مزن از باد کبر و عجب

ای آنکه همچو آب خوری نان کارگر

ترسم که خانه‌ات شود ای محتشم خراب

از سیل اشک دیده گریان کارگر

یا کاخ رفعت تو بسوزد ز نار قهر

از برق آه سینه سوزان کارگر

کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام

رحم آورد به حال پریشان کارگر

ای دل فدای کلبه بی‌سقف بذرکار

وی جان‌نثار خانه ویران کارگر  

  فرخی یزدی
2024/05/28 18:47:47
Back to Top
HTML Embed Code: