Telegram Web Link
پایان حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی
سپاس‌گزاری؛ تکنیک یا منش؟

ایرج شهبازی

بسیاری از افراد گمان می‌کنند شُکر یک تکنیک است که باعث خشنودی خدا می‌شود، یا به برنده شدن در مناسبات انسانی می‌انجامد و کار انسان را پیش می‌برد. به نظر می‌رسد این تلقی از شکر درست نیست. شکر یک نوع نگاه به هستی است و سرچشمه‌ی آن تماماً در منش انسان قرار دارد. مادام که شخص منشِ سپاسگزار نداشته باشد، نمی‌تواند به خوبی شکر کند. فروکاستن شکر به یک تکنیک که می‌توان آن را آموخت و در هر موقعیتی به کار بست، تلقی درستی نیست.

همان‌گونه که گفتم، شکر یک نوع نگاه به هستی است. برای درک بهتر مسأله، باید به این نکته توجه کنیم که هر پدیده‌ای را می‌توان از جنبه‌های گوناگون دید و بررسی کرد. به تعبیر دیگر هر پدیده‌ای دارای سویه‌های مثبت و روشن و سویه‌های منفی و تاریک است. شکر یعنی این‌که آگاهانه و واقع‌بینانه به سویه‌های مثبت و روشن پدیده‌ها نگاه کنیم.

برای نمونه شخص ناشکر از خر و پف همسرش گله می‌کند، ولی شخص سپاسگزار از این‌که همسر دارد، شادمان است. شخص ناشکر از این‌که باید صبح دوباره به سر کار برود گله می‌کند و شخص شاکر از این‌که دارای شغل است، سپاسگزاری می‌کند. توجه شخص ناسپاس به اذیت‌ها و سر و صدای بچه معطوف می‌شود و شخص شاکر از داشتن فرزند شادمان است و می‌داند که بسیاری از افراد در حسرت این نعمت ارزشمند هستند.

این مسأله را به روشنی در زندگی افراد ناسپاس و اشخاص سپاسگزار می‌توان دید. شخص ناسپاس در هر موقعیتی، بدبینانه بر مسائل ناخوشایند و ناپسند تمرکز می‌کند، اما شخص شاکر در هر موقعیتی می‌کوشد دلیلی برای شادی و جشن گرفتن پیدا کند.

از منظری دیگر هم می‌توان این مسأله را بررسی کرد. شکر ذهن ما را به داشته‌هایمان معطوف می‌کند و باعث می‌شود به سبب آنچه که داریم، شادمان و شاکر باشیم. اما ذهنِ ناسپاس تماماً به نقص‌ها و کمبودها معطوف است و به هیچ وجه به آنچه که دارد، توجه نمی‌کند.

واقع قضیه این است که ما در اقیانوس نعمت‌ها و موهبت‌ها غرقیم، اما مطلقاً به آن توجه نداریم. حجم داشته‌های ما نسبت به حجم کمبودهای ما نسبت قطره است به دریا. اگر فهرست دارایی‌ها و موهبت‌ها را از یک سو و فهرست کمبودها و نقص‌های زندگی خود را از طرف دیگر فراهم بیاوریم، صدق این سخن را به خوبی درمی‌یابیم. تعداد کمبودها و نقص‌های ما به ندرت به هزار مورد می‌رسد، در حالی که تعداد نعمت‌هایی که به طور معمول از آنها بهره‌مندیم، به هیچ وجه قابل شمارش نیست.

گذشته از ماه و خورشید و فلک و دریا و ابر و زمین و کوه و کهکشان‌ها که درکارند تا ما بتوانیم زندگی کنیم، و گذشته از روابط انسانی و ذهن و روح و نظایر آنها، اگر فقط به همین بدن خود نگاه کنیم، در هر اندامی صدها و بلکه هزاران نعمت ریز و درشت وجود دارد که ما از بس به آنها عادت کرده‌ایم، اصلاً متوجه وجود آنها نمی‌شویم وفقط زمانی که یکی از آنها را از دست می‌دهیم، ارزش و اهمیت آنها را درمی‌یابیم.

غرق نعمت بودن و ذهن خود را بر کمبودها متمرکز کردن و غمگین شدن جوهر اصلی شخصیت فرد ناسپاس را تشکیل می‌دهد. شخص ناسپاس به نعمت‌هایی که دارد، توجه نمی‌کند و همۀ توجه او به چیزهایی معطوف است که اکنون ندارد. به این ترتیب شخص ناسپاس همواره در میان نارضایتی از وضعیت موجود و عدم دسترسی به وضعیت مطلوب در تردد است و هیچ‌گاه به معنای واقعی کلمه از زندگی خود لذت نمی‌برد.

شخص ناسپاس به نعمت‌های بی‌نهایتی که زندگی او را از همه سو احاطه کرده‌اند، توجهی ندارد و همۀ همّ و غمش به کمبودها و نقص‌ها معطوف است. به همین سبب اندوه او به سبب کمبودها بسیار بیشتر از شادی او به سبب داشته‌هاست.

شکر این معادله را وارونه می‌کند؛ یعنی شکر باعث می‌شود شادی ما به سبب نعمت‌ها بر اندوه و دردمان به سبب کمبودها بچربد. جوانی را در نظر بگیرید که بدنی سالم، خانواده‌ای خوب، کاری مناسب، دوستانی وفادار و تحصیلاتی عالی دارد، اما به خاطر نداشتن همسر ناراحت است. شادی او به خاطر آن همه نعمت بسیار کمتر از اندوه او به سبب این کمبود است و همین باعث می‌شود که او در میان آن همه نعمت از زندگی خود راضی نباشد.

شکر می‌تواند چنین وضعیتی را از بنیاد دگرگون کند. باز  هم می‌بینیم که شکر نه یک تکنیک، بلکه بینشی ژرف است که از منشی والا سرچشمه می‌گیرد و به آگاهی و هوشیاری فراوانی نیاز دارد. بنا بر همین ملاحظات است که شکر را یک نوع نگاه به هستی و پدیده‌ها می‌دانیم و آن را تکنیک به شمار نمی‌آوریم. کسی که فاقد چنین نگاهی است، اگر روزی هزاران بار هم شکر کند، باز  از شکر واقعی به دور است. برای شاکر شدن باید چنین نگاهی را در خود بپروریم.

@irajshahbazi
قابلیت و موقعیت (بخش اول)

ایرج شهبازی

هیچ انسانی به طور کامل خود را نمی‌شناسد و درک جامعی از قابلیت‌های خود ندارد. ارزیابی غالب انسان‌ها از نقاط ضعف خودشان، واقع‌بینانه نیست. به همین سبب است که عموم انسان‌ها در موقعیت‌های ویژه‌ای، از مشاهدۀ احساسات، اندیشه‌ها و رفتارهای خود، غرق دریای شگفتی می‌شوند.

مولانا برای تبیین امیالِ پنهانی انسان از تمثیلی بس تأمل‌برانگیز استفاده کرده است؛ فرض کنید شما وارد روستایی می‌شوید و صدای هیچ سگی را نمی‌شنوید؛ بنابراین گمان می‌کنید در آن روستا هیچ سگی وجود ندارد، اما اگر لاشۀ الاغی مرده را در میان آن روستا بیفکنید، می‌بینید که از هر گوشه‌ای چند سگ بیرون می‌آیند و به آن لاشه حمله‌ور می‌شوند. در این هنگام است که شما متوجه می‌شوید آن روستا پُر از سگ بوده است، اما سگ‌ها به خاطر این که انگیزه‌ای برای بیرون آمدن از خانه نداشتند، آرام و بی‌صدا در گوشه‌ای آرمیده بودند.

به نظر مولانا امیالِ انسان مانند آن سگ‌های خفته هستند؛ مادام که انگیزۀ نیرومندی وجود نداشته باشد، آن‌ها در درون انسان می‌مانند و انسان از آنها کاملاً بی‌خبر است. تنها زمانی که پای سودهای بزرگ و لذت‌های عظیم به میان می‌آید، امیال و خواسته‌های پنهانی از ژرفای وجود او سر برمی‌آورند و خود را نشان می‌دهند (مثنوی، د ۵/ ۶۳۶ - ۶۲۶).

این واقعیت بسیار مهمی است که ما از قدرتِ عظیمی که برای تباهی و ویرانگری در درون ما وجود دارد، هیچ خبری نداریم. هیچ کدام از ما نمی‌دانیم که اگر شرایط برای ما مهیا باشد، در تبهکاری و فسادانگیزی تا کجا می‌توانیم پیش برویم. چه بسا ما خود را انسانی پاک و منزه می‌پنداریم و گمان می‌کنیم که هیچ قابلیتی برای بد بودن نداریم، اما کافی است که لاشۀ سودی یا لذتی در میان بیفتد تا ما دریابیم چه عجایبی از درون ما سر برمی‌آورند.

مولانا در داستان اژدهای یخ‌زده به این نکتۀ مهم اشاره کرده است که هر کسی در عمق وجود خود دارای ویژگی‌های فرعون است. فرعون در آغاز شخصی معمولی بود، اما قدرت فراوانی که در اختیار او قرار گرفت، به تدریج او را به جایی رسانید که ادعای خدایی کرد و انسان‌های فراوانی را قربانیِ خواسته‌های نفسانیِ خود کرد. اگر قدرت بی حد و حصری که در اختیار فرعون قرار داشت، در اختیار ما انسان‌های عادی قرار بگیرد، معلوم می‌شود که هیچ یک از ما هیچ دست کمی از فرعون نداریم. امکانات فراوان، مداحی‌های چاپلوسانه، تعریف‌ها و تمجیدها و قدرتِ نامحدود به مرور زمان هر کسی را به یک فرعون کامل تبدیل می‌کنند (مثنوی، د ۳/ ۱۰۵۶ - ۱۰۵۳).

در ادامه به برخی از موقعیت‌هایی که امیال خفتۀ انسان را بیدار می‌کنند، اشاره می‌کنم. قرار گرفتن در کانون قدرت سیاسی، از جمله موقعیت‌هایی است که به احتمال زیاد باعث تباهی و سقوط انسان می‌شود. قدرت فراوان، پاسخ‌گو نبودن، فرمان دادن، امکانات زیاد در اختیار داشتن، بر جان و مال دیگران مسلط بودن و نظایر آنها از هر فرد ذلیل و ضعیفی یک دیکتاتور کامل می‌سازند. در تاریخ فراوان می‌یابیم کسانی را که حتی قدرت کشتنِ یک مورچه را نداشته‌اند، ولی پس از رسیدن به قدرت، به تدریج به افرادی بیدادگر، سنگ‌دل و خودکامه تبدیل شده‌اند و جنایات بزرگی را مرتکب شده‌اند. یک دلیل این‌که قدرت مطلق، مطلقاً فسادآور است، همین است که قدرت مطلق، ظریف‌ترین و کوچک‌ترین قابلیت‌های شرارت را در وجود انسان شکوفا می‌کند.

ثروت زیاد نیز از موقعیت‌های بسیار حساسی است که عمیق‌ترین لایه‌های وجودی انسان را برملا می‌کند. قدرت خرید بالا، موقعیت اجتماعیی که پول برای انسان فراهم می‌آورد، توانایی دست‌یابی به خواسته‌ها و آرزوها از طریق پول و مسائلی مانند آنها موقعیتِ شگفت‌آوری را پدید می‌آورند که ممکن است باعث تباهیِ پاک‌ترین وجدان‌ها شود. پول باعث می‌شود که انسان بدون شایستگی در کانون توجه قرار گیرد، احترام و تکریم دیگران را به سوی خود جلب کند، دیگران خطاهای شخص را نادیده بگیرند و سخنان معمولی و رفتارهای ابلهانۀ او را تایید کنند. پول زیاد باعث می‌شود که شخص به فکر شهوت‌رانی، ارضای نیازهای کاذب، تحقیر کردن دیگران، خودبرتربینی و نظایر آنها بیفتد؛ بنابراین می‌توان گفت پول زیاد امیالِ خفتۀ انسان را بیدار می‌کند. شخص باید بسیار فرهیخته و خردمند باشد که بتواند خود را از عوارض و آفاتِ ثروت در امان نگاه دارد.

ادامه‌ی بحث 👇👇👇
ادامه‌ی بحث قابلیت و موقعیت

یکی دیگر از موقعیت‌هایی که می‌تواند امیال پنهانی انسان را آشکار کند، رابطۀ میان زن و مرد است. بدون این که بخواهم نگاه نادرست سنّتی درمورد روابط زن و مرد را تأیید کنم، بر این باورم که همنشینی و اختلاط زیاد زن و مرد، خواه‌ناخواه باعث انواع آسیب‌ها می‌شود. کمترین آسیب چنین روابطی وابستگی عاطفی است، اما غالباً مسأله در همین حد متوقف نمی‌ماند و به احتمال زیاد کار به شهوت‌رانی، تجاوز، فریب‌کاری، خیانت و نظایر آنها نیز کشیده می‌شود. خیلی اندکند کسانی که می‌توانند در کنار جنس مخالف قرار بگیرند و از پاک‌دامنی و سلامت روانی خود مراقبت کنند. در اینجا معنوی بودن رابطه، تفاوت سنی، جایگاه‌های افراد، تأهل و تجرد و مسائلی مانند آنها فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمی‌کند. این مسأله به ویژه در زمانه‌ای که روابط مجازی خیلی فراگیر شده‌اند، بسیار جدی‌تر خود را نشان می‌دهد. در اینجا چون افراد همدیگر را نمی‌بینند، خیلی زودتر شرم و متانت را کنار می‌گذارند و از خطوط قرمز عبور می‌کنند. احوال‌پرسی‌های ساده، مباحث علمی و معنوی، گفتگوهای کاری و نظایر آنها به سرعت جای خود را به روابط شخصی می‌دهند و افراد را وارد روابط زیان‌بار می‌کنند. خیلی از افراد پس از آسیب‌های فراوانی که می‌بینند و صدمه‌های زیادی که می‌رسانند، در نهایت شگفتی می‌گویند: «هیچ وقت فکر نمی‌کردم چنین اتفاق‌هایی بیفتد و من قادر به چنین کارهایی باشم». این سخن کاملاً درست است؛ چراکه قرار گرفتن در کنار جنس مخالف، امیال و عواطف بسیار پنهانی را از عمق وجود انسان بیرون می‌کشد و او را به کارهایی وامی‌دارد که هیچ گاه فکرشان را نمی‌کرد.

نباید گمان کرد که فقط موقعیت‌های مادی هستند که امیال خفتۀ انسان را بیدار می‌کنند. مطالعۀ دقیق زندگی افراد معنوی نشان می‌دهد مقامات بلند معنوی نیز می‌توانند قابلیت‌های پنهان انسان برای سقوط و انحطاط را شکوفا کنند. افرادی که در معنویت به مقامات بالا می‌رسند و می‌توانند اعتماد دیگران را جلب کنند، به احتمال زیاد از موقعیت خود سوء استفاده می‌کنند. آنها ممکن است از شاگردان خود استفادۀ مالی کنند، یا این که به آنها آسیب برسانند.

من در اینجا به چهار موقعیت که باعث تحریک احساسات و اندیشه‌های پنهانی انسان می‌شوند، اشاره کردم، افزون براینها شهرت زیاد، قرار گرفتن در جایگاه استاد، مقام بالای هنری و نظایر آنها نیز می‌توانند ابعادِ پنهانی وجود انسان را آشکار کنند. نگاهی به زندگی هنرمندان، علمای دینی، سلبریتی‌ها و استادان دانشگاه نشان می‌دهد که در این موقعیت‌ها نیز گاه چیزهایی از درون انسان آشکار می‌شوند که اصلاً قابل پیش‌بینی نیستند.

تا اینجا به این نکته اشاره کردم که ما دقیقاً نمی‌دانیم چه قابلیت‌هایی برای بدکاری و شرارت، در درون ما وجود دارد؛ بنابراین اگر مثلاً ما تا پنجاه سالگی، زندگی آرام و خوبی داشتیم و امیال و احساسات و افکار بدی از ما به ظهور نرسید، به هیچ وجه نباید مطمئن باشیم که همیشه همین گونه خواهد ماند. اگر موقعیت مناسبی برای ما فراهم شود، چه بسا اموری که همیشه آنها را نکوهش کرده‌ایم و خود را از آنها مبرا دانسته‌ایم، از ما به منصّۀ ظهور برسند.

درک درست و عمیق این نکته که قابلیت بسیاری از بدکاری‌ها در ما وجود دارد و هر کدام از ما می‌توانیم به یک ابلیس کامل تبدیل شویم، باعث می‌شود زندگی اخلاقی و معنوی ما به طور کامل دگرگون شود. فهم این نکته باعث می‌شود که هرگز احساس امنیت نکنیم و به کمالات خود فریفته نشویم. اگر این نکتۀ مهم را دریابیم که ما هم در موقعیتِ فرعون، می‌توانیم یک فرعون کامل باشیم، به هیچ وجه خود را از بدان برتر نمی‌بینیم و به چشم حقارت در آنها نگاه نمی‌کنیم. براثر چنین درکی از خود، اگر زشتی و عیبی را در کسی دیدیم، او را تحقیر نمی‌کنیم و به عصمت خود فریفته نمی‌شویم؛ چراکه اصلاً بعید نیست که در مواجهه با موقعیت‌های زندگی، مانند همان عیب‌ از ما نیز سر بزند.

در این صورت، ما نسبت به بدان و بدکاران شفقت و عطوفت فراوانی احساس می‌کنیم؛ زیراکه می‌دانیم اگر ما هم در موقعیت آنها قرار بگیریم، به احتمال زیاد همان کارها را انجام خواهیم داد؛ بنابراین ما نیز، مانند حضرت یوسف، متواضعانه می‌گوییم: «من خودم را تبرئه نمی‌کنم؛ چراکه نفس من بسیار به بدی فرمان می‌دهد» (سورۀ یوسف، آیۀ ۵۳). کسی که از قابلیت‌های خود برای بدکاری آگاه باشد، هیچ‌گاه به طور مطلق خود را تبرئه نمی‌کند، به فروتنی راستین دست می‌یابد، نسبت به بدکاران شفقت زیادی پیدا می‌کند و هم‌نوا با سعدی شیرین‌سخن می‌گوید:

و ما اُبَرِّئُ نَفسی و لا اُزَکّیها
که هر چه نَقل کنند از بشر، در امکان است

@irajshahbazi
قابلیت و موقعیت (بخش دوم)

ایرج شهبازی

در یادداشت قبل، به این نکته اشاره کردم که به نظر مولانا در درون هر یک از ما فرعونی وجود دارد که اگر موقعیت مناسبی برایش پیدا شود، می‌تواند به ما و دیگران آسیب برساند. اکنون باید این پرسش را مطرح کنیم که برای مراقبت کردن از خود در برابر این قابلیتِ مهیب باید چه کار کنیم؟ آیا ما باید به طور مطلق خود را از موقعیت‌هایی که قابلیت‌های ناپسند ما را شکوفا می‌کنند، پرهیز کنیم، یا این که باید خود را در این موقعیت‌ها قرار بدهیم؟

مولانا در داستان طاوس و حکیم این مسأله را به خوبی مطرح کرده است. در این داستان، طاووس پرهای زیبای خود را می‌کَند و در میان گل و لای می‌افکند؛ به خاطر این‌که گمان می‌کند همین پرهای زیبا هستند که انواع درد سرها و مشکلات را برای او پیش می‌آورند. در این داستان طاووس نماد کسانی است که برای مراقبت از خود، خویش را از همۀ موقعیت‌های دشوار و خطرناک دور نگاه می‌دارند. آنها به این ترتیب هیچ مجالی به امیال خفتۀ خود نمی‌دهند و مانع بیداری و شکوفایی آنها می‌شوند. مولانا از زبان طاووس چنین می‌گوید:

چون ندارم زور و ضَبْطِ خويشتن
زين قضا و زين بلا و زين فِتَن،‏
آن بِهْ آيد كه شَوَم زشت و كَريه
تا بُوَم ايمن در اين كُهسار و تيه
(مثنوی، د ۵/ ۶۴۶ - ۶۴۵)

در عوض، مرد حکیم بر این باور است که کندنِ پَرها به منزلۀ پاک کردنِ صورت مسأله است. درست است که با کنده شدنِ همۀ پرها، خطرات از طاووس دور می‌شوند، اما او به این ترتیب خودش را از برکاتِ پرهای زیبایش محروم می‌کند. حکیم نماد کسانی است که معتقدند قابلیت‌های شرورانه می‌توانند باعث پیشرفت ما شوند. نحوۀ مواجهۀ ما با این موقعیت‌ها و قابلیت‌های خودمان می‌تواند بسیاری از ابعاد وجودی ما را بر ما روشن کند و موجبات رشد و پیشرفت ما را فراهم بیاورد. اگر قرار باشد، دائماً از موقعیت‌های مختلف فرار کنیم، بسیاری از لایه‌های وجودی ما هیچ‌گاه مجال ظهور و بروز پیدا نمی‌کنند و ما از منافع و مزایای قابلیت‌های خود محروم می‌شویم. مولانا از زبان حکیم می‌گوید:

برمَكَن پَر را و دل بَركَن از او!
زآن‌كه شرطِ اين جهاد آمد عَدو
چون عَدو نَبْوَد، جهاد آمد محال
شهوتت نَبْوَد، نباشد اِمتثال
(مثنوی، د ۵/ ۵۷۸ - ۵۷۶)

با توجه به این نکته، شخص باید در نهایت صداقت خود را بسنجد و از توانایی‌های خود آگاه شود. اگر موقعیتی آسیب جدی به او می‌زند و اختیار امور را از دست او می‌گیرد، بهتر است که گام در راه طاووس بگذارد و با فرار و پرهیز، از خود مراقبت کند. موقعیت‌هایی مانند مقام و منصب بالا، ثروت فراوان، محبوبیت، شهرت و نظایر آنها می‌توانند امیال پنهانی ما را با شدت و قوّت آشکار کنند.

بنابراین ما باید صادقانه با خودمان روبه‌رو شویم و ببینیم که آیا توانایی مواجهه با چنین موقعیت‌هایی را داریم یا نه. اگر ما توانایی مدیریت کردن موقعیت‌های دشوار را داریم، بهتر است که با آنها مواجه شویم و از آنها برای نیرومند شدن و پیش رفتن بهره بگیریم، اما اگر توانایی مهار کردن چنین موقعیت‌هایی را نداریم، بهتر است که صادقانه از قرار گرفتن در آن موقعیت‌ها پرهیز کنیم. کسی که زره ندارد، بهتر است خود را آماج تیرهای زهرآگین نکند:

شهوتِ رنجور ساكن مى‏بُوَد
خاطر او سوى صِحَّت مى‏رود
چون ببيند نان و سيب و خربزه
در مصاف آيد مزه و خوفِ بَزه‏،
گر بُوَد صبّار، ديدن سودِ اوست
آن تَهَيُّج طَبعِ سُستش را نكوست
ور نباشد صبر، پس ناديده بِهْ
تير دور اولى ز مردِ بى ‏زره‏
(مثنوی، د ۵/ ۶۴۰ - ۶۳۷)

سعدی شیرین‌سخن نیز صادقانه از تجربۀ شخصی خود با ما سخن می‌گوید. در کاشغر، پسری زیبارو از سعدی دعوت می‌کند که چندر روزی مهمانِ شهر و دیار او باشد و سعدی که از حساسیت خود به زیبایی آگاه است، خود را در خطر می‌بیند؛ لذا دعوت او را نمی‌پذیرد و به این حکایت استشهاد می‌کند:

بزرگى ديدم اندر كوهسارى‏
قناعت كرده از دنيا به غارى
چرا گفتم به شهر اندر نيایى‏
كه بارى بندى از دل برگشایى؟
بگفت: آنجا پری‌رويانِ نغزند
چو گل بسيار شد، پيلان بلغزند
(گلستان‏سعدى، چاپ فروغی، ص ۱۴۰).

اما اگر شخص به نیروی درونی خود ایمان دارد و می‌تواند در دشوارترین موقعیت‌ها هم از خود مراقبت کند، بهتر است که خود را با دقت و احتیاط تمام در معرض موقعیت‌های مختلف قرار دهد. سخن آخر این که فرار و پرهیز باید به طور موقتی انتخاب شوند. نمی‌توان از ترس آشکار شدنِ قابلیت‌های پنهانی، همۀ عمر را در گریز و پرهیز به سر برد. شخص باید به تدریج خود را چنان نیرومند کند که بتواند در موقعیت‌های دشوار، به خوبی رفتار کند و به خود و دیگران آسیب نزند.

@irajshahbazi
قابلیت و موقعیت (بخش سوم)

ایرج شهبازی

در یادداشت‌های قبل، راجع به آشکار شدنِ قابلیت‌های بد در موقعیت‌های گوناگون سخن گفتیم. خبر خوب این‌ که عین این سخن درمورد قابلیت‌های نیکوی ما نیز صادق است. در وجود ما قدرت‌ها و نقاط مثبت فراوانی وجود دارند که ما از آنها آگاه نیستیم. ما همان‌گونه که ارزیابی درست و واقع‌بینانه‌ای از تاریکی‌های وجود خودمان نداریم، از جنبه‌های روشن وجود خود نیز بی‌خبریم.

حتی ضعیف‌ترین انسان‌ها نیز بسیار نیرومندند و در شرایط خاص قادر به انجام دادن کارهایی بس شگفت‌آورند. در وجود هر کدام از ما یک قهرمان هست که چون شرایط مناسبی برای ابراز وجود نمی‌یابد، تا پایان عمر پنهان باقی می‌ماند.

یک دختر ناتوان که به نظر می‌رسد قادر به انجام دادن هیچ کاری نیست، برای مراقبت از فرزندش، می‌تواند روزها و شب‌ها، بدون استراحت تلاش کند و کارهای حیرت‌آوری را انجام دهد. یک مرد ضعیف می‌تواند برای تأمین معاش خانوادۀ خود، سالیانِ دراز کارهای بسیار سختی را انجام دهد و خم به ابرو نیاورد. یک شخص ناتوان که به زحمت راه می‌رود، در موقعیت‌های خطرناک می‌تواند به سرعت بدود و خود را نجات بدهد. بسیاری از افراد در موقعیت‌های بحرانی، کارهایی فوق طاقت خود انجام می‌دهند و توانایی‌های ذهنی یا بدنیِ شگفت‌آوری را به نمایش می‌گذارند.

مطالعۀ زندگی شِرپاها کافی است که بفهمیم انسان چه نیروی عظیمی برای زیستن دارد. شرپاها بومیان نپال هستند که در ارتفاع بالای چهار هزار متر و در دمای بیست یا سی درجه زیر صفر زندگی می‌کنند. آنها در آن سرمای شدید و در آن محیط سخت، از راه حمل بارهای کوهنوردان، روزی خود را به دست می‌آورند. زنان و مردان شرپا، بارهای سنگینی را بر دوش می‌گیرند و بسیار سریع‌تر از کوهنوردان حرفه‌ای از کوه بالا می‌روند. شوق آنها برای زیستن و آرامشِ آنها در متنِ انواع دشواری‌ها نشان می‌دهد که انسان خیلی نیرومند است. ما نیز اگر ناگزیر باشیم در شرایط شرپاها زندگی کنیم، با بخش‌های دیگری از وجود خود روبه‌رو می‌شویم.

آری، ما از قابلیت‌های مثبت و توانایی‌های قهرمانی خود خبر نداریم. این توانایی‌ها ممکن است همۀ عمر خاموش و پنهان باقی بمانند و هیچ‌گاه ما از آنها آگاه نشویم. این توانایی‌ها نیز در موقعیت‌های خاصی خود را نشان می‌دهند. یکی از این موقعیت‌ها قرار گرفتن در کنار انسان‌های بزرگ است. معمولاً در پیرامون هر انسان بزرگی، افرادی را می‌بینیم که با انجام کارهای قهرمانانه، نام‌های خود را جاودانه کرده‌اند.

ما گمان می‌کنیم یاران پیامبران، شاهان، فرماندهان و عارفان، انسان‌های استثنایی و ویژه‌ای بوده‌اند، اما واقع قضیه این است که آنها نیز افرادی بوده‌اند مانند عموم افراد جامعه. این قرار گرفتن در کنار یک انسان بزرگ، یا یک موقعیت ویژه است که توانایی‌های آنها را آشکار کرده است. چه بسا اگر آنها در زمانه و زمینه‌ای دیگر بودند، انسان‌هایی معمولی باقی می‌ماندند و چه بسا اگر بسیاری از انسان‌های معمولی به جای آنها بودند، مانند آنها می‌درخشیدند.

این مسأله را در تاریخ ایران نیز می‌توان دید؛ در آستانۀ مشروطه و چند سالی پس از آن افراد بسیار بزرگی پا به عرصۀ وجود گذاشتند. وجود این همه افراد بزرگ، در یک زمان، حقیقتاً شگفت‌آور است. به این نام‌ها دقت کنید: محمد قزوینی، علی اکبر دهخدا، سید حسن تقی‌زاده، احمد کسروی، محمدعلی فروغی، قاسم غنی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعراء بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب، ابراهیم پورداود، عباس اقبال آشتیانی، علی اکبر سیاسی، جلال الدین همایی، مجتبی مینوی، ادیب پیشاوری، ادیب نیشابوری، نصرالله فلسفی، صادق هدایت، محمدعلی جمال‌زاده، علی‌نقی وزیری، روح الله خالقی، ابوالحسن خان صبا و نظایر آنها.

نظیر این فهرست را در کمتر دوره‌ای از تاریخ ایران می‌توان دید. پرسش اساسی این است که آیا این افراد به شکل استثنایی در آن دوره ظهور کردند، یا این که شرایط ویژه‌ای باعث شکوفا شدن نبوغ آنها شد؟ به نظر می‌رسد همان اندک نسیم آزادی و تجدد که در این دوره وزید و همان مشروطۀ ناقص باعث چنین اتفاق عجیبی شد. اکنون نیز کسانی با همان استعدادها و توانایی‌هایی قزوینی و بهار و دهخدا و فروزانفر در این سرزمین هستند، اما به خاطر فقدان شرایط مناسب، استعدادهای آنها خاموش می‌مانند و فراموش می‌شوند.

کسانی که در شرایط عادی، یا در رفاه زندگی می‌کنند و قابلیت‌ها و توانایی‌های خود را دست‌نخورده باقی می‌گذارند و خود را انسان ضعیفی می‌پندارند، باید بدانند که درک درستی از خود ندارند. در وجود عادی‌ترین انسان‌ها نیز قدرت‌های حیرت‌آوری وجود دارد و خوشا به حال کسی که منتظر بحران‌ها و موقعیت‌های عجیب باقی نمی‌ماند و در موقعیت‌های عادی نیز می‌تواند این نیروهای درونی خود را شکوفا کند.

@irajshahbazi
کشور تبلیغات

اینیاتسیو سیلونه

كشور تبليغات بر مبنای وحدت كلمه استوار است. كافی است يكی بگويد: نه! تا افسون باطل شود. آن وقت است كه نظم به خطر می‌افتد و آن صدای مخالف بايد خفه شود ولو اين‌كه آن صدا از يک مرد بيچاره‌ی بيمار باشد ... ولو اين‌كه آن صدا از موجود مسالمت‌جويی باشد كه فقط به شيوه‌ی خاصِ خود فكر می‌كند و صرف نظر از اين موضوع آزارش حتی به يک مورچه هم نمی‌رسد ... در كشور تبليغات، يک مرد، هر كه می‌خواهد باشد و هر قدر حقير و ناچيز باشد، همين كه با مغز خودش فكر كرد، نظم عمومی را به خطر خواهد انداخت.

خروارها كاغذِ چاپ‌شده شعارهای رژيم حاكم را منتشر می‌كنند، هزارها بلندگو و صدها هزار اعلاميه و اوراق تبليغاتی كه مجانا توزيع می‌شود، گروه‌گروه ناطق و واعظ كه در همه‌ی ميدان‌های عمومی و چهارراه‌ها خطابه می‌خوانند، هزاران كشيش كه از فراز منبر خود همان شعارها را تكرار می‌كنند به حدی كه همه ذله می‌شوند و همه سرسام می‌گيرند.

در اين ميان، كافی است يک مرد حقير، يک موجود تنها و ضعيف بگويد نه! و به گوش نفر پهلودستی خود زمزمه كند كه نه! و يا شب‌هنگام روی ديوار بنويسد نه! تا نظم عمومی به خطر بيفتد.

(نان و شراب، ترجمه‌ی محمد قاضی، ص ۳۵۱)

@irajshahbazi
ابراز احساسات

ایرج شهبازی

در برخی از فرهنگ‌ها، ابراز احساسات، کار ناشایسته‌ای است؛ برای نمونه در این قبیل فرهنگ‌ها که متأسفانه فرهنگ ما نیز از جملۀ آنهاست، گریه کردن پسران، مردان، مدیران، جنگ‌جویان، سیاست‌مداران و حاکمان کار شایسته‌ای نیست. به نظر می‌رسد که این فرهنگ‌ها گریه را نه عملی طبیعی و انسانی، بلکه عملی جبونانه و ذلیلانه می‌دانند و گمان می‌کنند هر کس گریه کند، خود را خوار و خفیف کرده است. به همین سبب است که آنها نگاه مثبتی به گریه کردنِ مردان ندارند و گمان می‌کنند گریه کار زنان است که دارای ارادۀ نیرومند و شخصیت محکمی نیستند. در چنین فرهنگ‌هایی فراوان جملۀ «مرد که گریه نمی‌کند» را می‌شنویم. فرهنگ‌هایی نیز هستند که ابراز احساسات را پررویی و بی‌شرمی می‌دانند.

از سوی دیگر، در طول تاریخ متفکرانی را می‌بینیم که ارزشی برای احساسات قائل نیستند و همۀ تأکید آنها بر وجه عقلانی انسان‌هاست. از نظر آنها انسان هر چه بیشتر از دنیای عواطف به‌دور باشد، رشدیافته‌تر است؛ چنین کسانی گمان می‌کنند شخص عاقل آن است که در بحبوبۀ نیرومندترین اندوه‌ها خم به ابرو نیاورد و گریه نکند.

شاید برخی از انسان‌های خیلی بزرگ بتوانند مهار احساسات خود را در دست بگیرند و آنها را نشان ندهند، اما به نظر می‌رسد انسان‌های عادی که بدنیۀ اصلی جامعه را تشکیل می‌دهند، اگر پیوسته احساسات خود را سرکوب کنند و مانع گریه کردنِ خویش شوند، به تدریج ممکن است که به جسم و جان خود آسیب برسانند. سرکوب کردنِ احساسات باعث انواع عقده‌های درونی می‌شود و غالباً خود را به شکل آسیب‌های جسمی نشان می‌دهد.

آن گونه که دکتر حسین کاویانی و همکارانشان می‌گویند: «به نظر می‌رسد بین جسمی کردنِ علائم اختلال‌های هیجانی و میزان بیان کلامی (شناختی کردنِ احساس) یک نسبت معکوس وجود داشته باشد؛ یعنی هر چه فرهنگ جلوی بیان کلامی احساس و هیجان را بیشتر بگیرد و اجازه ندهد فرد به شکل شناختی آن را بیان کند (مثلاً آن را قومی پررویی و بی‌حیایی تلقی کند) احتمالاً بروز علائم بیشتر جسمانی خواهد بود. شواهد حاکی از آن است که در کشورهای شرقی، جسمی کردن بیشتر است ... درواقع اگر فرهنگ دارای الگوی واپس‌ران باشد؛ یعنی بیان آشکار احساس و افکار را تشویق نکند، نه تنها علائم به صورت جسمانی ابراز می‌شوند، بلکه کلام از اعضای بدن کمک می‌گیرد؛ مثلاً برای افسردگی، واژه‌های دل‌گرفتگی و دل‌سردی و برای اضطراب، دست‌پاچگی یا دلهره مطرح می‌شود» (تقابل واژه‌های هیجان و شناخت در لغت‌نامه‌های زبان فارسی، از دکتر حسین کاویانی و همکاران. این مقاله در گوگل فارسی قابل دست‌یابی است).

معنای این سخن آن است که اگر در یک فرهنگ، احساسات زشت و پست و بی‌ارزش به شمار آیند و تظاهرات بیرونی آنها سرکوب شوند، به مرور زمان آثار ناخوشایند سرکوب احساسات در بدن شخص آشکار می‌شوند؛ برای نمونه درست این است که شخص مستقیماً راجع به احساس یا دردش سخن بگوید و مثلاً بگوید: »من ترسیدم». اما وقتی که ترس به درون واپس رانده می‌شود، شناختی شدنِ احساس، جای خود را به جسمی شدن علائم ترس می‌دهد و شخص از زهره ترک شدن که یک امر جسمانی است، سخن به میان می‌آورد.

دکتر کاویانی و همکارانشان بر اساس سه فرهنگ معین، عمید و معاصر به بررسی واژه‌ها و تعابیر فارسی پرداخته‌اند و متوجه شده‌اند که اولاً در زبان فارسی واژه‌ها و تعبیرهای مربوط به احساسات بیشتر از واژه‌ها و تعابیر عقلانی هستند. ثانیاً این واژه‌ها و تعابیر بیشتر به احساسات ناخوشایند تعلق دارند تا احساسات مثبت و ثالثاً جسمی کردنِ علائم احساسات ناخوشایند در زبان فارسی زیاد دیده می‌شود. به همین سبب است که در زبان فارسی برای بیان احساسات ناخوشایند، غالباً از نام‌های اندام‌های بدن استفاده می‌کنیم.

این تحلیل زبان‌شناختی نشان می‌دهد که جامعۀ ما، میانۀ خوبی با احساسات و ابراز آنها ندارد. ما غالباً خشم، ترس، نفرت، اندوه، رنجش، ناامیدی و دیگر عواطف ناخوشایند خود را نشان نمی‌دهیم و صریحاً دربارۀ آنها سخن نمی‌گوییم. این درون‌ریزی، واپس‌رانی و سرکوب کردنِ احساسات ناخوشایند به مرور زمان زمینه را برای انواع بروزهای جسمیِ احساسات فراهم می‌آورد و در درازمدت آثار خود را در معده، روده، قلب، مغز، چشم و نقاط آسیب‌پذیر بدن نشان می‌دهد.

با توجه به این سخنان باید گفت که به طور مستقیم و سرراست ابراز کردن احساسات، برای سلامت جسمی و روانی انسان لازم است و مقابله با آن، یا آن را پست و بی‌ارزش نشان دادن، یا آن را بی‌شرمی و گستاخی دانستن می‌تواند باعث شود که افراد آسیب‌های جدی ببینند.

@irajshahbazi
ابراز احساسات و خویشتن‌داری

ایرج شهبازی

در یادداشت قبلی راجع به اهمیت ابراز احساسات سخن گفتم و به این نکته اشاره کردم که ما باید ترس‌ها، نگرانی‎ها، خشم‌ها، مهرها و قهرها، امیدها و ناامیدی‌ها، غم‌ها و شادی‌های خود را شجاعانه ابراز کنیم و درمورد آنها با دیگران سخن بگوییم. سرکوب کردن احساسات و فروخوردنِ عواطف به ویژه اگر براثر ترس و طمع و ناآگاهی صورت بگیرد، هم سلامت جسم و جان فرد را به خطر می‌افکند، هم فضای جامعه را از تیره و تار می‌کند. در درستی این سخن ظاهراً تردیدی نیست، اما این مطلب کامل نیست، مگر این که تبصرۀ مهمی بر آن بیفزاییم.

زندگی انسان بسیار پیچیده است و یکی از بهترین جاهایی این پیچیدگی خود را نشان می‌دهد، آنجاست که ما با بیش از یک وظیفه روبه‌رو می‌شویم. اگر در هر موقعیتی ما صرفاً با یک وظیفۀ اخلاقی مواجه بودیم، می‌توانستیم به راحتی آن یک وظیفه را انجام دهیم. اما واقعیت این است که کمتر موقعیتی را می‌توان در زندگی دید که چنین ساده باشد. در غالب موقعیت‌های زندگی ما با دو یا چند وظیفۀ اخلاقی و انسانی سر و کار داریم و همین تشخیص وظیفۀ اصلی را بسیار دشوار می‌کند. با این توضیح به بحث خود بازمی‌گردیم.

گفتیم که ما باید ابراز احساسات را مشق کنیم و در آن ورزیده شویم، اما همواره باید به این نکته توجه داشته باشیم که در بسیاری از موارد، ابراز احساسات به ما یا به دیگری آسیب می‌رساند؛ برای نمونه اگر ما همیشه و همه جا خشم خود را ابراز کنیم، ممکن است روابط ما با دیگران آسیب ببیند و خودمان نیز از حیث اخلاقی زیان کنیم، یا منافعی را از دست بدهیم. درمورد دیگر احساسات نیز چنین است. اینجاست که فضیلت بسیار مهم خویشتن‌داری اهمیت می‌یابد و درست در همین جاست که ابراز احساسات به عنوان یک وظیفۀ مهم با وظیفۀ مهم دیگری به نام خویشتن‌داری در تعارض قرار می‌گیرد. ما همواره باید این سؤال را از خود بپرسیم که آیا در این موقعیت، وظیفۀ من ابراز احساسات است، یا خویشتن‌داری؟ و در نهایت صداقت و آگاهی به آن پاسخ بدهیم.

مسأله اینجاست که در مواردی، ابراز احساسات با گستاخی و پررویی و جهالت آمیخته می‌شود. چنین ابراز احساساتی غالباً برای شخص درد سر می‌آفریند و اطرافیان او را به زحمت می‌افکند. از سوی دیگر ممکن است خویشتن‌داری با ترس و خجالتی بودن و ضعف اشتباه گرفته ‌شود. چنین خویشتن‌داریی نیز نه حال شخص را خوب می‌کند و نه باعث بهبود وضعیت دیگران می‌شود.

خویشتن‌داریِ واقعی این است ‌که ما مقتدرانه و آگاهانه بتوانیم مهار احساسات خود را در دست بگیریم و مانع بروزِ غیر عقلانی آنها شویم. و البته خویشتن‌داری ممکن نیست، مگر این که شخص نخست تواناییِ ابراز احساسات خود را به دست آورده باشد. بزنگاه اصلی این است که شخص ممکن است سرکوب احساسات و خویشتن‌داری را با هم اشتباه بگیرد. باید بدانیم که سرکوب احساسات و ابراز نکردن آنها ریشه در ترس و عجز دارد، اما خویشتن‌داری از اقتدار روحی و فکری مایه می‌گیرد.

به همین سبب به نظر می‌رسد که بین ابراز احساسات و خویشتن‌داری نوعی سلسله‌مراتب وجود دارد که از آن گریز و گزیری نیست. به این معنا که شخص باید نخست قدرت ابراز احساسات را در خود پرورده باشد و بتواند در کمال آگاهی و شجاعت احساسات گوناگون خود را ابراز کند. پس از کسب چنین مهارتی، شخص باید فضیلت خویشتن‌داری را در خود بپرورد تا بتواند آگاهانه و مقتدرانه ابراز احساسات خود را مدیریت کند. به نظر می‌رسد بدون مهارت ابراز احساسات نمی‌توان فضیلت خویشتن‌داری را آموخت و ورزید.

@irajshahbazi
تأویل قرآن

ایرج شهبازی

به نظر می‌رسد تجربۀ ایمانی، مانند تجربۀ مستی، تجربۀ هنری، تجربۀ عشقی، تجربۀ رویارویی با مرگ، تجربۀ رنج و نظایر آنها از نوع تجربیات رستاخیزگونه است. تجربیات رستاخیزگونه یا موقعیت‌های مرزی چنانند که آدمی را از همۀ پندارها و نفاق‌ها و نقاب‌ها رهایی می‌بخشند و خود راستین او را، آن گونه که هست، به او نشان می‌دهند و آنچه را که در عمیق‌ترین لایه‌های شخصیت او پنهان است، آشکار می‌کنند.

از این جهت است که افراد بد، با تجربۀ ایمانی، به مراتب بدتر می‌شوند و اشخاص نیک، بر اثر تجربۀ ایمانی، نیک‌تر می‌شوند. این نکته را در حدیثی که در منابعی، مانند مسند احمد بن حنبل (ج ۲/ ص ۲۵۷)، احیاء علوم الدین (ج ۱/ ص ۲۸)، کشف الاسرار (ج ۹/ ص ۲۶۴) آمده است، می‌توان دید: «خیارُهم فی الجاهلیهِ خیارُهم فی الاسلام»؛ یعنی «بهترین آنها در زمان جاهلیت، بهترینشان در زمان اسلام است». معنای این سخن آن است که انسان خوب، حتی اگر کافر باشد، خوب است و انسان بد، حتی اگر مسلمان باشد، بد است.

در مقام تمثیل می‌توان گفت که قرآن مانند بارانی است که بر همه جا یکسان می‌بارد. این باران در زمین‌های حاصل‌خیز، گلستان پدید می‌آورد، در شوره‌زارها گیاهانی بی‌ثمر که سراسر خارند، می‌رویاند و در مزبله‌ها بوی تعفن و گند می‌پراکند. این نکته را از آیۀ ۸۲، سورۀ اسراء نیز می‌توان دریافت: «و ما آنچه را براى مؤمنان مايۀ درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏كنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد»؛ آری اگر کسی با جانی ظلمانی به سراغ قرآن برود، قرآن بر زیان او می‌افزاید و او بهره‌ای از آن برنمی‌گیرد. به تصریح قرآن، قرآن بعضی از انسان‌ها را هدایت می‌کند و برخی دیگر را به گمراهی می‌کشاند:
در نُبى فرمود كاين قرآن ز دل
هادىِ بعضىّ و بعضى را مُضِل
(مثنوی، د ۶/ ۷۵۶)

شرط بهره‌گیری از قرآن این است که شخص پیش از رو‌به‌رو شدن با متن، درجه‌ای از تقوا و طهارت را به دست آورده باشد. درواقع شرط اصلی برای بهره‌گیری از قرآن زنگارزدایی از آینۀ دل و پاک‌سازی درون است و به تعبیر مولانا «آتش زدن در هوس خویش»:
معنىِ قرآن ز قرآن پُرس و بس!
وز كسى كه آتش زده ا‏ست اندر هوس
(مثنوی، د ۵/ ۳۱۱۱)

کسی که پیش از دیندار شدن و قرآن خواندن، درجاتی از اخلاق و انسانیت را طی نکرده باشد، به احتمال زیاد دینداری و تلاوت قرآن هم گرهی از کار او باز نخواهد کرد. این امر اختصاصی هم به قرآن و اسلام ندارد. همۀ ادیان و متون مقدس چنینند. شخص آلوده به اغراض نفسانی پیرو هر دینی باشد، آن را در جهت مطامع و منافع خود به کار می‌گیرد. از این جهت شگفت‌آور نیست که بسیاری از خشونت‌بارترین جنگ‌های تاریخ به نام دین و با انگیزه‌های دینی شکل گرفته‌اند و هزاران انسان را به کام مرگ کشانده‌اند.

می‌توان متون مقدس را منبعی مهم برای شناختن افراد در نظر گرفت. قرآن مجموعۀ عظیمی از امکانات را در اختیار انسان‌ها قرار می‌دهد و هر کسی بر اساس ویژگی‌های شخصیتی، آرزوها و امیدها و خواسته‌ها، سرکوب‌ها و عقده‌های روانی و نیز تجربیات و آموخته‌های خود، بخشی از این کتاب را می‌بیند و بر آن انگشت تأکید می‌گذارد و بخش‌هایی را اصلاً نمی‌بیند یا به آسانی از کنار آنها می‌گذرد.

به عنوان یک فرضیه می‌توان این نکته را مطرح کرد که افرادی که همواره بر روی آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و نیز بر روی آیات جهاد تأکید می‌ورزند و در خداشناسی صفاتی مانند «جبار و قهار و منتقم» و نظایر آنها را مورد توجه قرار می‌دهند، احتمالاً از نظر شخصیتی افرادی بوالفضول، ماجراجو، خشن و انعطاف‌ناپذیرند و متقابلاً آنها که همواره به آیات مربوط به رحمت و لطف و بخشایش و مغفرت و مدارا توجه می‌کنند و می‌کوشند تفسیری رحمانی از دین اسلام به دست بدهند و در این راستا آیات مربوط به عذاب و دوزخ و سخت‌گیری را نادیده می‌انگارند، احتمالاً از حیث روانی اشخاصی مهربان و بخشنده و بزرگوارند.

از همین روست که می‌بینیم برخی از انسان‌های خشن و خشمگین که خواهانِ آزار مردمان‌اند، قرآن را مطابق امیال خود تفسیر می‌کنند تا بتوانند با استناد به آن، زمینه‌ای برای ابراز خشم خود پیدا کنند و خشم خویش را مقدس نشان دهند.

از این منظر بسیاری از امر به معروف‌ها و نهی از منکرها درواقع ناشی از خشم و خشونت عمیقی است که در درون شخص قرار دارد و شخص با توسل به قرآن، زمینه‌ای برای ابراز خشم خود پیدا می‌کند:
بر دانش و حال خود تاویل کنی قرآن
وآن گاه هم از قرآن در خلق زنی سندان
(کلیات شمس، غزل شمارۀ ۱۶۱۷)

غرض آن است که صرفِ دیندار شدن یا قرآن خواندن، به احتمال زیاد باعث اصلاح انسان نمی‌شود. شخص باید پیش از دیندار شدن، درجاتی از اخلاق و انسانیت را به دست آورده باشد، در غیر این صورت دینداری فقط زمینه‌ای برای توجیه رذائلِ او فراهم می‌آورد و باعث می‌شود او با احساسی از قداست، ظلم کند.
@irajshahbazi
سفر

ایرج شهبازی

سفر یکی از مهم‌ترین و جالب‌ترین فعالیت‌های بشری است که فواید زیادی دارد، مانند کسب تجربه‌های جدید، آشنا شدن با دیگر فرهنگ‌ها، یافتن دوستان جدید، کسب درآمد، آموختن زبان، یافتن فرصت تنهایی و خلوت با خود، ورزیده شدن نیروی اراده، رهایی یافتن از نازپروردگی، رفع خستگی، کسب نیرو و نشاط و صدها فایدۀ دیگر.

با وجود همۀ فوایدی که سفر دارد، باید بدانیم که سفر به تنهایی نمی‌تواند حال انسان را خوب کند. کسی که درونی پاک و پیراسته و خاطری آسوده نداشته باشد، به هر جای دنیا هم که سفر کند، حالش خوش نمی‌شود؛ زیراکه علت اصلی مشکلات را با خودش به همه جا می‌برد:
اى بسا كس رفته تا شام و عراق
او نديده هيچ جز كفر و نفاق‏
وى بسا كس رفته تركستان و چين
او نديده هيچ جز مكر و كمين‏
چون ندارد مُدْرَكى جز رنگ و بو
جملة اقليم‌ها را، گو، بجو!
(مثنوی، د ۴/ ۲۳۷۶ - ۲۳۷۳)

انسانی که گرفتار گذشته و آینده است و هوشیاری منفی دارد، از سفر هم طرفی برنمی‌بندد. او در خانۀ خود شادمان نیست، در سفر نیز اندوه‌ناک و افسرده است:
چون به طوفی، خود به طوفی مُرتَدی
چون به خانه آمدی، هم با خَودی
(مثنوی، د ۱/ ۲۲۰۴)

کسانی که گرفتار اندیشه‌های ناروا و داوری‌های نادرست خویشند، درواقع سفر نمی‌کنند. فقط بدنشان از جایی به جایی می‌رود و خودشان در همان جایی که بوده‌اند، می‌مانند:
مى‏گريزم تا رگم جُنبان بُوَد
كى فرار از خويشتن آسان بُوَد؟
آن كه از غيرى بُوَد او را فرار
چون از او ببْريد، گيرد او قرار
من كه خصمم هم منم اندر گريز
تا ابد كار من آمد خيز خيز
نه به هند است ايمن و نه در خُتَن
آن كه خصمِ اوست سايه‌ی خويشتن‏
(مثنوی، د ۵/ ۶۷۱ - ۶۶۸)

اگر کسی به خاطر غرور و تکبر نتواند در سرزمین خود به خوبی و خوشی زندگی کند، محال است که زیستن در دیگر سرزمین‌ها بتواند حال او را خوش کند و روابط او با دیگران را اصلاح نماید. چنین کسی تکبر و غرور خویش را همراه خود به سفر می‌برد و پس از مدتی در آنجا به همان وضعیت پیشین دچار می‌شود:
از ناز شود ولایتی تنگ
در دل سفر عراق خیزد
تو خون تکبر ار نریزی
خون جوش کند، خُناق خیزد
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۷۰۲)

من در سال‌های گذشته بارها و بارها طرف مشاورۀ کسانی بوده‌ام که گمان می‌کرده‌اند مهاجرت به اروپا یا آمریکا یا کانادا آنها را به شادی و خوش‌بختی می‌رساند. بسیاری از این قبیل افراد، بعد از مسافرت هم با من در ارتباط بوده‌اند و غالب آنها بعد از مدتی در سرزمین‌های پیشرفته و مرفه به همان افسردگی و پژمردگی و ناامیدی و اندوه‌زدگی پیشین مبتلا شده‌اند. راز مسأله در اینجاست که تحول بیرونی اگر همراه با تحول درونی نباشد، راه به جایی نمی‌برد.

استاد آلن دو باتن کتاب بسیار ارزشمندی دارد به نام هنر سیر و سفر. فصل اول این کتاب، دربارۀ همین مسأله است که سفر به تنهایی نمی‌تواند باعث خشنودی و نیک‌بختی و رشد انسان شود. او در جایی به این نکته اشاره می‌کند که فکر کردن به نگرانی‌های شغلی و بیماری و هزینه‌های سفر و گرما و پشه‌ها و نظایر آنها باعث می‌شود که افراد خیلی کم از سفرشان لذت ببرند. آنها درواقع با همان خودِ پر از مشکل‌شان به سفر رفته‌اند، بنابراین سفر حال خوشی را به آنها تقدیم نمی‌کند: «من با بی‌مبالاتی هرچه‌تمام‌تر خودم را با خودم به جزیره آورده بودم» (هنر سیر و سفر، ترجمه‌ی خانم گلی امامی، ص ۲۹).

ما در سفر، جهان را با همان چشمان پیشین می‌بینیم. این چشم‌ها همه جا با ما می‌آیند و اجازه نمی‌دهند ما چیز جدیدی را ببینیم (همان، ص ۲۹). وقتی که تغییری در ما رخ نداده است، در سفر، به محض این‌که هیجانات اولیه فروکش می‌کنند، به همان وضعیت ناخوشایند قبلی خود برمی‌گردیم؛ به همین سبب است که غالب افراد به خوشی و شادیی که از سفر انتظار دارند، دست نمی‌یابند و خشنودی و شادی آنها در سفر بسیار کوتاه‌مدت است. به گفتۀ آلن دو باتن دل‌شوره‌های ما در سفر، به ندرت بیش از ده دقیقه تسکین می‌یابند (ص 30).

آلن دو باتن به دعوایی که بین و او همسفرش بر سر یک دسر بی ارزش، اتفاق افتاد، اشاره می‌کند و به خوبی نشان می‌دهد که چگونه این دعوا هر دوی آنها را به درون خودشان کشاند و چشمان آنها را بر روی تمام زیبایی‌ها و لذات سفر بست (همان، صص ۳۴ – ۳۳).

کسی که از خود سفر نکرده باشد، سفر به بهترین و مفرح‌ترین مکان‌های دنیا هم گرهی از کار او باز نمی‌کند. به قول مولانا: سفر از خویشتن باید، چو با خویشی، سفر چه بود؟‏
(کلیات شمس، غزل ۵۹۰)

باید شخص بتواند بدون خودخواهی سفر کند، تا از سفر لذت ببرد و شادی راستین را تجربه کند. مولانا در بیت درخشان زیر، به چنین تجربۀ بی‌نظیری اشاره کرده است:
ما را سفری فتاد بی ما
آن‌جا دل ما گشاد بی ما
(همان، غزل ۱۲۸)
@irajshahbazi
فهرست کامل سخنرانی‌ها، در کانال تلگرامی ایرج شهبازی

دوستان عزیزم
سلامی چو بوی خوش آشنایی

در زیر، فهرست کامل سخنرانی‌های کانال تلگرامی‌ام را به شما تقدیم می‌کنم. این مجموعه شامل ۲۸۸ سخنرانی است که در فاصلۀ سال‌های ۱۳۹۰ تا پایان ۱۴۰۲ ایراد شده‌اند. بی اغراق این مجموعه حاصل سی سال مطالعه، تأمل و تحقیق پیوسته است و آن را با نهایت عشق و اخلاص، به صورت رایگان در اختیار شما قرار می‌دهم. امیدوارم که وقت شریف شما را ضایع نکنم و به اندازۀ وقتی که برای گوش دادن به این سخنرانی‌ها صرف می‌کنید، بهره ببرید.

روی هر کدام از لینک‌ها ضربه بزنید، مستقیماً به پوشۀ شنیداری آن در کانال تلگرامی دسترسی پیدا می‌کنید. در صورت تمایل، می‌توانید این مجموعه را در اختیار علاقه‌مندان به این مباحث قرار دهید و نیازی به کسب اجازه از من نیست.

همچنین مجموعۀ کامل سخنرانی‌ها، به همت دوست بسیار عزیزم، احسان سلیمانیان و بانوی گرامی، رقیه سپهری، در وب سایت من، به آدرس https://irajshahbazi.ir قرار گرفته و به شکل زیبایی طبقه‌بندی شده است. علاقه‌مندان می‌توانند در آنجا هم با آسانی بیشتری، به مطالب دسترسی پیدا کنند.

در تهیۀ این مجموعه سازمان‌ها و انجمن‌ها و افراد فراوانی زحمت کشیده‌اند، مانند مؤسسۀ فرهنگی علی‌مرادیان، مؤسسۀ فرهنگی سروش مولانا، مؤسسۀ فرهنگی سپهر مهر، مؤسسۀ لغت‌نامۀ دهخدا، کانون مفاخر و مشاهیر ایران، موسسه‌ی فرهنگی سروای باران، انجمن عرفان اسلامی، پژوهشگاه علوم انسانی، خانۀ دوستان آشنا، مؤسسۀ فرهنگی آفرینش نیک‌مان، کمیسیون فرهنگی یونسکو، انجمن دوستداران حافظ و نظایر آنها. در این میان به طور ویژه باید از این عزیزان یاد کنم: امیرحسین جلالوند، عباس خرمی، مریم موسوی، محمد نجاری، پاکیده، مهدی تجلی، علی‌رضا شاه‌محمدی، ندا خوشقانی، یگانه ایزدجو، مریم باریکانی، رؤیا احمدی، آراز غفاری، محسن شعبانی، پریسا گودرزی، الهام گلبو، میترا اصانلو، حسین بیات، امید کشمیری و عبدالمهدی مستکین.

ویرایش سخنرانی‌ها نیز بر عهدۀ بانوان بلندهمت، لیلا ساکی، فرشتۀ یعقوبی و هما خانجانی بوده است.

به هیچ وجه نمی‌توانم از تلاش‌های خالصانۀ همۀ این عزیزان سپاس‌گرازی کنم. امیدوارم که همیشه غرق نور و مهر باشند.

ایرج شهبازی
اسفندماه ۱۴۰۲

@irajshahbazi
🔊 صد و یازده سخنرانی، از ایرج شهبازی، در شرح داستان‌های مثنوی معنوی


🔴 شرح داستان دِزِ هوش‌رُبا (۱۷ بخش)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۲)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۳)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۴)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۵)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۶)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۷)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۸)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۹)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۰)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۱)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۲)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۳)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۴)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۵)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۶)


🔺 داستان «دز هوش‌رُبا» (۱۷)



🔴 شرح داستان عاشقِ بخارایی (۱۶ بخش)


🔺 داستان «عاشقِ بخارایی» (۱)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۲)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۳)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۴)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۵)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۶)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۷)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۸)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۹)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۰)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۱)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۲)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۳)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۴)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۵)


🔺 داستان «عاشق بخارایی» (۱۶)



🔴 شرح داستان طوطی و بازرگان (۲۴ بخش)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۲)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۳)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۴)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۵)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۶)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۷)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۸)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۹)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۰)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۱)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۲)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۳)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۴)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۵)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۶)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۷)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۸)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۱۹)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۲۰)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۲۱)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۲۲)


🔺 داستان «طوطی و بازرگان» (۲۳)


🔺 شرح داستان «طوطی و بازرگان» (۲۴)



🔴 شرح داستان فقیر و گنج‌نامه (۵ بخش)


🔺 داستان «فقیر و گنج‌نامه» (۱)


🔺 داستان «فقیر و گنج‌نامه» (۲)


🔺 داستان «فقیر و گنج‌نامه» (۳)


🔺 داستان «فقیر و گنج‌نامه» (۴)


🔺 داستان «فقیر و گنج‌نامه» (۵)



🔴 شرح داستان وزیر یهودی و مسیحیان (شش بخش)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۱)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۲)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۳)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۴)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۵)


🔺 داستان «وزیر یهودی و مسیحیان» (۶)


🔴 شرح داستان ابوالحسن خرقانی و همسرش


🔴 شرح داستان جوحی و قاضی


🔴 شرح داستان بلال و پیامبر اسلام

@irajshahbazi
🔴 شرح داستان دقوقی و ابدال (چهل بخش)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش نخست)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش دوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش چهارم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش پنجم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش ششم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش هفتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش هشتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش نهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش دهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش یازدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش دوازدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سیزدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش چهاردهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش پانزدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش شانزدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش هفدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش هجدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش نوزدهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیستم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و یکم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و دوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و سوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و چهارم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و پنجم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و ششم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و هفتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و هشتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش بیست و نهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ام)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و یکم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و دوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و سوم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و چهارم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و پنجم)



🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و ششم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و هفتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و هشتم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش سی‌ و نهم)


🔺شرح داستان دقوقی و ابدال (بخش پایانی)
🔴 سی و یک سخنرانی در شرح حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش نخست)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش دوم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سوم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش چهارم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش پنجم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش ششم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش هفتم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش هشتم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش نهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش دهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش یازدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش دوازدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سیزدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش چهاردهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش پانزدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش شانزدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش هفدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش هجدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش نوزدهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیستم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و یکم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و دوم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و سوم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و چهارم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و پنجم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و ششم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و هفتم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و هشتم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و نهم)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سی‌ام)


🔸حکمت‌های زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سی‌ و یکم)
🔊 شصت و شش سخنرانی‌، از ایرج شهبازی، درباره مولانا


🔴 سه سخنرانی دربارۀ مرگ

🔹مرگ‌هراسی (راهکارهایی برای رهایی از ترس مرگ)


🔹مر‌گ‌اندیشی (آثار و نتایج مرگ‌اندیشیِ واقع‌بینانه)

🔹مرگ پیش از مرگ



🔴 چهارده سخنرانی دربارۀ غم و شادی

🔹 درنگی در علل غمگین بودن ایرانیان


🔹شیوه درست برخورد با غم‌ها و رنج‌ها (۱)


🔹
شیوه درست برخورد با غم‌ها و رنج‌ها (۲)


🔹 انواع غم


🔹 فلسفۀ غم‌ها و رنج‌های اجنتاب‌ناپذیر (1)


🔹 فلسفۀ غم‌ها و رنج‌های اجتناب‌ناپذیر (۲)


🔹 عللِ غم‌های بیهوده (1)


🔹 عللِ غم‌های بیهوده(۲)


🔹 عللِ غم‌های بیهوده(۳)


🔹 پیش‌فرض‌های نادرست دربارۀ شادی


🔹 انواع شادی


🔹 شادی حقیقی (1)


🔹شادی حقیقی (۲)


🔹شادی مولانا



🔴 پنج سخنرانی دربارۀ جبر و اختیار


🔹 علل پیروزی اشاعره در دنیای اسلام و در ایران


🔹 دلایل مولانا در دفاع از اختیار


🔹 سرنوشت


🔹 مولانا و مسألۀ بخت


🔹 تلاش و توکل



🔴 هفت سخنرانی دربارۀ بازتاب و فرافکنی و قیاس به نفس

🔹 مکانیسم‌های دفاع روانی؛ بازتافتن انسان در خدا


🔹 بازتافتن انسان در خدا، مرگ، متن و جهان


🔹 بازتافتن خدا در انسان و جهان؛ قیاس به نفس (۱)


🔹 قیاس به نفس (۲)


🔹 تأثیرپذیری نامحسوس انسان‌ها از همدیگر (۱)


🔹 تأثیرپذیری نامحسوس انسان‌ها از همدیگر (۲)


🔹 آینه در آینه (کلام بی‌حرف)


🔴 سه سخنرانی دربارۀ رابطۀ پاداش و عمل

🔹 مکافاتِ عمل (۱)


🔹 مکافاتِ عمل (۲)


🔹 مکافاتِ عمل (۳)



🔴 هجده سخنرانی دربارۀ مسائل اخلاقی و عرفانی

🔶 موانع توسعۀ فرهنگ صلح و مدارا


🔶 مبانی مدارا


🔶 بخشایش و بخشش


🔶 آزادی معنوی


🔶 طلب عارفانه از نگاه عطار و مولانا


🔶 کوشش عاشق یا کشش معشوق؟ (درنگی در نظریۀ آن‌سری بودنِ عشق)


🔶 مولانا و تاویل بهار


🔶 ذکر


🔶 نیایش


🔶 دعا و الگوهای رابطه انسان و خدا


🔶 مهربانی


🔶 شراب انگوری و بادۀ منصوری (شراب از نگاه مولانا)


🔶 خلوت و عُزلت


🔶 مولانا و معمای عقل (درنگی در عقل‌ستایی‌ها و عقل‌ستیزی‌های مولانا)


🔶 عشق (طرحی برای طبقه‌بندی عشق)


🔶 آشتی با سویه‌های تاریک وجود


🔶 تصعید نفس


🔶 منِ راستین و من‌های پنداری


🔶 زن از نگاه مولانا


🔶 تأملی در رابطۀ شمس و مولانا

@irajshahbazi

Telegram
🔊 سی و نه سخنرانی‌، از ایرج شهبازی، درباره سعدی، حافظ، عطار، خاقانی، سنایی، عبید زاکانی و شمس تبریزی

🔺 روابط انسانی در آرمان‌شهر سعدی


🔴 ده سخنرانی درمورد حافظ

🔺حافظ و قرآن


🔺درنگی در علل حرمان هنرمندان


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش نخست)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ دوم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ سوم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ چهارم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ پنجم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ ششم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ هفتم)


🔺حافظ‌شناسی، ایران‌شناسی (بخش‌ هشتم)


🔴 دو سخنرانی دربارۀ خاقانی

🔺درنگی در علل تناقض‌گویی‌های خاقانی


🔺درنگی در خودشيفتگی خاقانی



🔴 دو سخنرانی دربارۀ سنایی

🔺تلقی سنایی از دین (۱)


🔺تلقی سنایی از دین (۲)



🔴 چهار سخنرانی دربارۀ عبید زاکانی

🔺تحلیل شخصیت عبید زاکانی در غزلیات او (۱)


🔺تحلیل شخصیت عبید زاکانی در غزلیات او (۲)


🔺تحلیل شخصیت عبید زاکانی در غزلیات او (۳)


🔺تحلیل شخصیت عبید زاکانی در غزلیات او (۴)


🔴 سیزده سخنرانی دربارۀ عطار نیشابوری


🔸آشنایی با احوال و آثار عطار


🔸علل بی‌توجهی به عطار در سده‌های گذشته


🔸با سی مرغ تا سیمرغ (گزارش سفر مرغان به سوی سیمرغ (بخش نخست)


🔸با سی مرغ تا سیمرغ (گزارش سفر مرغان به سوی سیمرغ (بخش دوم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش نخست)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش دوم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش سوم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش چهارم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش پنجم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش ششم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش هفتم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش هشتم)


🔸موانع و مُمدّات سلوک معنوی از نگاه عطار (بخش نهم)


🔴 هفت سخنرانی دربارۀ شمس تبریزی


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش نخست)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش دوم-1)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش دوم-2 )


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش سوم)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش چهارم)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش پنجم)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش ششم)


🔸تعلیم و تربیت از نگاه شمس تبریزی (بخش هفتم)


@irajshahbazi
2024/05/05 11:39:19
Back to Top
HTML Embed Code: