Telegram Web Link
حسن نقاشی
راوی روایت‌های پنهان در تاریخ رنجبار ایران
اثر برجسته او دبستان پارسی
👍4🙏1
یک‌اشتباه شناختی دیگر: دور زدن زمان با حذف پژوهش
علیرضا حسن‌زاده
انسان‌شناس
در چند ماه اخیر در شوراهای مختلفی شرکت کرده‌ام و در همه آن‌ها پیشنهاد من به سیاست‌گذاران منوط ساختن تصمیم به انجام پیوست پژوهشی بوده است. گاه در میانه بحث اکثریت با من همدلی نشان داده‌اند، اما در پایان، تصمیم نهایی بدون انجام پژوهش گرفته شده است. این وضعیت نشان می‌دهد که پژوهش هنوز در ایران به گفتمان اصلی و غالب سیاست‌گذاری تبدیل نشده است و جنبه‌ای تزیینی دارد.
یعنی پس از این‌همه تجربه تلخ از تصمیم‌گیری‌های نادرست، باز هم «در بر همان پاشنه می‌چرخد». بسیاری از تصمیم‌گیران خود را دانای کل می‌پندارند. آنان تجربه و مهارت فردی خود را جایگزین پژوهش می‌کنند و می‌گویند: «من می‌دانم». همین عبارت برای اخذ تصمیم کافی است.
این، یک اشتباه شناختی (Cognitive Bias) است. تجربه فردی هرچند مفید و مؤثر است، اما نمی‌تواند جایگزین پژوهش نظام‌مند شود. مشکل زمانی تشدید می‌شود که این تجربه محدود، مبنای تعمیم به کل کشور با همه تنوع فرهنگی و اقلیمی آن شود‌
به این ترتیب، متأسفانه ما نه‌تنها در سطح کلان در تاریخ معاصر با دولت‌های پسافاجعه روبه‌رو بوده‌ایم، بلکه حتی در سطح تصمیم‌گیری‌های خرد نیز با جهان‌بینی پسافاجعه‌ای مواجهیم. در چنین رویکردی، زمان که باید بستر درک واقعیت باشد، به «مزاحم» بدل می‌شود، زیرا سیاست‌گذار می‌خواهد هرچه سریع‌تر تصمیم بگیرد، حتی در مورد مسائلی که فوریت خاصی ندارند و چهار دهه از عمر آنها می‌گذرد.
فهم زمان در این شیوه از مدیریت، فهمی سطحی و میان‌بُر‌گونه است. زمان نه به‌مثابه عرصه‌ای برای تأمل و پدیدار شدن معنا، بلکه به‌صورت مانعی در برابر «عمل فوری» فهم می‌شود. در چنین بینشی، سیاست‌گذار می‌کوشد زمان را کوتاه کند، آن را حذف نماید، یا حتی آن را/ما را فریب دهد؛ گویی می‌توان روند شناخت را فشرده کرد و تجربه را به تصمیم بدل ساخت، بی‌آن‌که مسیر درک و تحلیل طی شود.
در حالی‌که همان‌گونه که هان آرنت در تحلیل خود از کنش انسانی می‌گوید، عملِ انسانی بدون تأمل زمانی، به واکنش بدل می‌شود، نه به کنش و این درست همان چیزی است که من در رهیافت پیشنهادی خود یعنی جامعه/دولت پسافاجعه به آن پرداخته‌ام. به تعبیر پل ریکور، زمان، خود بستر روایت و فهم است؛ کوتاه کردن آن یعنی بریدن پیوند میان عمل و معنا و تولید روایت ناکارآمد و ناقص یا حتی حذف روایت.
هارت‌موت رُزا نیز در نظریه «شتاب اجتماعی» (Social Acceleration) نشان می‌دهد که میل بیمارگونه به سرعت فهم انسان از جهان را سطحی و رابطه‌اش با واقعیت را گسسته، آشفته، زمان‌پریش و تجریدی می‌سازد. در چنین وضعیتی، حذف زمان در تصمیم‌گیری، در واقع حذف درک عمیق است؛ سطحی کردن جامعه و بی‌بهرگی از خرد جمعی و سیستماتیک در فرایندی به‌نام پژوهش. سیاست‌گذاری بدل به صحنه‌ای از نمایش سرعت_قدرت می‌شود، نه جست‌وجوی حقیقت. و حقیقت قربانی حذف زمان می‌گردد.
از سوی دیگر، بسیاری از این مدیران با روش‌هایی چون ارزیابی سریع قوم‌نگارانه (Rapid Ethnographic Assessment) و... آشنا نیستند؛ پژوهش‌هایی که می‌توانند ظرف چند هفته تا چند ماه داده‌های معتبر و قابل‌استفاده فراهم کنند. پژوهش و علم در ایران مرثیه‌خوان هستند نه راهنما؛ همچون پدری که به پسرش هشدار می‌دهد کلاه ایمنی بگذارد، اما پسرِ شیفتهٔ سرعت، تنها به دور زدن زمان و رسیدن سریع به مقصد بر ترک موتورش فکر می‌کند. پیش‌بینی پدر درست از آب درمی‌آید؛ پسر تصادف می‌کند و می‌میرد و پدر می‌ماند و مرثیه‌ای که قبل و بعد فاجعه می‌خواند. در نظام مدیریت و سیاست‌گذاری ایرانی، نوعی عشق به سرعت و شیفتگی به تصمیم فوری وجود دارد؛ پدیده‌ای که در روان‌شناسی تصمیم‌گیری از آن با عنوان سوگیری عمل (Action Bias) یا سوگیری شتاب (Acceleration Bias) یاد می‌شود. در این الگو، مدیر به جای فهم واقعیت، تنها می‌خواهد «کاری انجام دهد» تا احساس کنترل و موفقیت کند. بازه‌های کوتاه مدیریتی مدیران در ایران و عدم بازخواست آنان برای اتخاذ تصمیمات اشتباه‌شان بر شدت این موضوع می‌افزاید. نتیجه اما اغلب برعکس است: تصمیماتِ سریع، نه‌تنها ما را به مقصد نمی‌رسانند، بلکه بار سنگین خطا و هزینه را بر دوش جامعه می‌گذارند. هر چه سرعت بیشتر نتایج تصمیم مخرب‌تر. سرعت زیاد عین بدهی سنگین ما به واقعیت تلخ آینده است مثل تصمیم ساخت سد گتوند.به ه‌این‌ترتیب، مدیریت ایرانی به جای درک زمان، در پیِ فریب زمان است؛ می‌خواهد زمان را دور بزند، میان‌بُر بزند و با سرعت به مقصد برسد. اما هرگز به مقصد سالم نمی‌رسد؛ چراکه راه میان‌بُر در سیاست‌گذاری، در نهایت به دور باطل ختم می‌شود. مشکل بزرگ این است که این راننده متخلف/مدیر از نوع ایرانی ماشین را به دره پرتاب می‌کند، خود قبل از سقوط ماشین به دره از ماشین بیرون می‌پرد و مسافران/مردم تاوان این سقوط را خواهند پرداخت.
👏31
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظام شگفت‌انگیز ارتش هخامنشی
👌2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هی خانم‌ موتوری
🔥3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یونیفورم‌های پیشنهادی دانش‌آموزان ایران با توجه به بافت فرهنگی مناطق مختلف ایران
ایران رنگین‌کمان فرهنگ‌های همبسته و همریشه
پیشنهاد
🤝4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادی از شرلوک هلمز و دوبله فوق‌العاده آن
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
او می‌کشد قلاب را
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ملودی گیلکی چشمان من برای تو گریان است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببار باران که من تشنه‌ام
موسیقی فولکلوریک مازندران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 بدرقهٔ استاد ناصر تقوایی با نوای «ای ایران»


من ار زان‌که گَردم به مستی هلاک
به آیینِ مستان بَریدم به خاک

به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید

به آبِ خرابات، غُسلم دِهید
پس آن‌گاه بر دوشِ مَستم نِهید

مریزید بر گورِ من جز شَراب
میارید در ماتَمَم، جز رَباب

ولیکن به شرطی که در مرگِ من
ننالد به جز مطرب و چنگ‌زن

تو خود حافظا سر زِ مستی مَتاب
که سلطان نخواهد خراج از خَراب


ساقی‌نامه - منتسب به خواجه حافظ شیرازی


@IranDel_Channel

💢
از پیام مهرگان تا پیام کوروش کبیر
علیرضا حسن‌زاده
انسان‌شناس
خوشبختانه، سرانجام نهادهای رسمی کشور به فرهنگ باستانی و پرشکوه ایران توجه و اقبالی بیشتر نشان داده‌اند؛ هرچند باید پذیرفت که دولت در این زمینه نیز سال‌ها و دهه‌ها از مردم عقب‌تر بوده است. آیین‌های ایرانی در واقع نماد یک پارادایم و رویکرد جهان‌شناختی هستند. مهرگان، نماد ارزش زندگی، رفاه مردم و «زیستن خوب» است؛ و کوروش بزرگ، نماد صلح، گفت‌وگو و مدارا.
پرسش این است که این گزاره‌های گفتمانی و دال‌های شناور تا چه اندازه از گفتمان جایگزین (alternative discourse) به درون گفتمان اصلی راه یافته و به دال‌های مرکزی آن تبدیل شده‌اند؟
همه این آیین‌ها در حقیقت زیست‌آیین‌اند؛ آیین‌هایی که ابعاد پارادایمی و جهان‌شناختی دارند. ازاین‌رو، توجه به چنین رخدادها و آیین‌هایی بدون درک پیام و معناهای درونی آن‌ها، چیزی جز بهره‌برداری ابزاری از فرهنگ باستانی ایران نخواهد بود. در حالی‌که درک راستین این آیین‌ها، شنیدن صدای نظام‌های دانایی ایران باستان است؛ نظام‌هایی که سرچشمه‌های هویت فرهنگی ما و حامل ارزش‌های غایی آن به شمار می‌آیند. توجه‌ به این آیین‌ها باید با باور عملی به ارزش‌های غایی موجود در آنها چون زندگی خوب،‌ مدارا، دوستی،‌ آشتی، گفت‌وگو و صلح همراه باشد.
2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
لبوبو:
نسل زد و زیست‌جهانی که باید درک شود.
گفت‌وگوی میلن‌نسلی نیاز این لحظه ایران است!
در این‌باره خواهم نوشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای جاودان پرویز فنی‌زاده در روایت ناصر تقوایی
ناصر تقوایی و مانیفست او در نقد ممیزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مولانا: او چیز دیگر سازد! دیوان شمس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساریه نوید: نگارینا
خبر دردناک روزنامه اعتماد از کامران فانی
روزنامه اعتماد1404/07/24

واي اگر بستري شدن كامران فاني‌رسانه‌اي نمي‌شد

مريم آموسا
در دو هفته پیش يكي از خبرسازترين سوژه‌هاي فرهنگي كشور، بستري شدن كامران فاني در خانه سالمندان بود كه موجب افسوس و حيرت بسياري از اهالي فرهنگ و هنر شد. خبري كه پس از انتشارش گويي مديران فرهنگي كشور را از خواب بيدار كرد تا قدمي براي سلامتي اين خردمند فرزانه بردارند. نويسنده، مترجم و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه عمري را پاي كتابداري، فرهنگ‌نگاري و ترجمه گذاشت. در رسانه‌اي شدن و پيگيري كار‌هاي انتقال و بستري شدن كامران فاني، فروزنده اربابي تنها عضو ايراني بنياد بين‌المللي مولانا، نقش كليدي داشته و قاطعانه بايد گفت كه اگر پيگيري‌هاي او نبود، بي‌شك كسي مطلع نمي‌شد كه كامران فاني كجاست و در چه وضيعتي به سر مي‌برد. اربابي پيش از اين نيز مشكلات مشابهي را براي تعدادي از نويسندگان و هنرمندان اين كشور حل كرده كه شايد شرح آنها در اين مجال نگنجد. اين در حالي است كه رييس مركز روابط عمومي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در گفت‌وگويي با خبرگزاري ايبنا عنوان كرد كه رسانه‌ها نبايد خبر بستري شدن كامران فاني را رسانه‌اي می‌کردند! آنچه مغفول مي‌ماند، وظيفه ذاتي و ماهيتي روزنامه‌نگار است كه بايد چشم بيناي جامعه باشد و نه مجري آنچه در صلاحديد فلان دستگاه دولتي و حكومتي مي‌گنجد. در قبال آنچه ايشان گفته، پرسش طبعا كنايي ما به عنوان روزنامه‌نگار اين است كه نكند براي انجام تك‌تك وظايف حرفه‌اي و انساني و اجراي سوژه‌هايي كه مدنظر داريم، بايد از دستگاه‌هاي دولتي متولي فرهنگ اجازه بگيريم؟ بعيد است ايشان يا هر كس ديگر بتواند به اين پرسش آري بگويد. آن‌ وقت با اين سطح از محافظه‌كاري دوستان، هيچ بعيد نيست كه با عذرهاي بدتر از گناهي مانند «حفظ حريم خصوصي» و از اين حرف‌ها، اگر بدتر از اينها هم براي امثال كامران فاني پيش بيايد، آب از آب تكان نخورد. كدام حريم خصوصي؟ كامران فاني از آنچه درباره او در اين دو هفته رسانه‌اي شده، رضايت كامل دارد. بنابراين حرف زدن از عدم رعايت حريم خصوصي، عملا بيراه است و مصداق «كاتوليك‌تر از پاپ» شدن.
سابقه دوستي شما با آقاي كامران فاني به چه دوره‌اي بازمي‌گردد؟
سال‌هاي پيش از طريق بيژن جلالي با آقاي خرمشاهي و كامران فاني آشنا و دوست شدم و زماني هم كه جايزه بيژن جلالي را راه‌اندازي كرديم، در دو دوره، كامران فاني يكي از داوران ما بودند. بنابراين سابقه دوستي ما به بيش سي و چند سال پيش برمي‌گردد. حدود ۱۶ سال هم همواره در جلسات ادبي كه در منزل ما يا منزل استاد خرمشاهي برگزار مي‌شد، همواره بزرگاني مانند كامران فاني حضور داشتند. شخصيت و وارستگي استاد فاني مثال‌زدني است و خوشحالم كه دوستي‌مان ادامه‌دار بوده...
اصل خبر را در لینک زیر بخوانید
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-16/739713-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%84%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B1
با تشکر از استاد ارجمند جناب آقای مهرداد وحدتی دانشمند
کامران فانی و سرای سالمندان:
جامعه‌ای که بی فانی‌ها به فنا می‌رود
علیرضا حسن‌زاده
انسان‌شناس
سال‌ها قبل شاید حوالی ۱۳۸۵ در دفتر انتشارات فرزان روز به همراه دوست دانشورم دکتر مهرداد ملکزاده گفت‌وگویی با کامران فانی داشتم. او با مهربانی به پرسش‌های من و مهرداد ملکزاده
پاسخ داد و چشم‌اندازهای دیکر و جدیدی از ادبیات اسطوره‌شناسی ایران در برابر دیدگان ما نهاد. او از کتاب الفبا و نوشته‌های گلی ترقی گفت و نقش آثار داریوش شایگان چون بت‌های ذهنی و خاطره ازلی را در شکل‌گیری خودآگاهی ایرانی نسبت به اسطوره‌ها به بحث نهاد. این گفت‌وگو در کتاب مردم‌شناسی ایرانی چالش‌ها و پرسش‌ها در نشر افکار به همت
آقای ساسانی منتشر شد . او صد البته
کتاب‌شناسی برجسته و مترجمی تواناست که بر فضای فکری و فرهنگی ایران در دوره فعالیت‌های علمی و ادبی خود تاثیر عمیق نهاده است و اکنون با خبر دردناک روزنامه اعتماد درباره او مواجه شدیم. این خبر مرا یاد احمد نوری‌زاده شاعر و ارمنی پژوه و زندگی چند سال آخرش در کهریزک انداخت. جای تاسف است که جامعه‌ای به فرهیختگان و فرزانگان خود بی‌توجه باشد. جامعه ما و اصولا هر جامعه‌ای بدون فانی‌ها به فنا می‌رود.
💔21👍1
2025/10/18 03:51:54
Back to Top
HTML Embed Code: