This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهرزاد بود و صدایی که در:گوش شهر میپیچید
❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصطلاحات و زبان نسل زد
Audio
فایل سخنرانی طیبه عزتالهینژاد
نشست نقد و نمایش فیلم مهرگان اثر بهرام روشنضمیر
سخنرانان
طیبه عزتالهینژاد
علیرضا حسنزاده
دبیر نشست محمدرضا مهراندیش
پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
https://www.tg-me.com/iraniananthropologist
نشست نقد و نمایش فیلم مهرگان اثر بهرام روشنضمیر
سخنرانان
طیبه عزتالهینژاد
علیرضا حسنزاده
دبیر نشست محمدرضا مهراندیش
پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
https://www.tg-me.com/iraniananthropologist
نشست نقد فیلم مهرگان اثر بهرام روشنضمیر
پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
منبع عکسها روابطعمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با تشکر از جناب آقای دکتر محمدرضا مهراندیش همکار دانشور و ارجمند
پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
منبع عکسها روابطعمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با تشکر از جناب آقای دکتر محمدرضا مهراندیش همکار دانشور و ارجمند
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ماه بیدستار میآید مگر آن یار میآید؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ورژن دیگری از شونه میکنم موهاشو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا بنویسم ما هنوز زندهایم...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چک چک باران
ترانه فولکلوریک فارسی در ازبکستان
ترانه فولکلوریک فارسی در ازبکستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان دکتر سپیده پارساپژوه؛ انسانشناس و پژوهشگر مرکز مطالعات علوم اجتماعی دین در فرانسه درباره کتاب کافی کلینی
دوگانه چشم و گوش در مردمشناسی ایرانی: یک خطای معرفتشناختی
علیرضا حسنزاده
انسانشناس و رماننویس
در سالهای اخیر، در میان برخی انسانشناسان ایرانی، بحثهایی دربارهی تعریف روش مطالعهی مشارکتی و تجربهی مستقیم میدانی درگرفته است. این گفتوگوها، در ظاهر، تلاشی برای بازاندیشی انتقادی در روش مردمنگاری است، اما در عمق خود به مناقشهای انجامیده که میتوان آن را «مناقشهی چشم و گوش» نامید.
ریشهی این مناقشه را باید در درک ناکافی از مفهوم مشاهدهی مشارکتی و تجربهی زیستهی میدانی جست. در روش مشاهدهی مشارکتی، تنها چشم فعال نیست؛ بلکه تمام حواس انسانشناس درگیر میشوند و تجربهای کلی و چندحسی از میدان به دست میآید. در این میان، گوش به همان اندازه مهم است که چشم؛ و حتی حس بویایی، لامسه و چشایی نیز در فرایند شناخت میدانی نقش دارند.
این تصور که گفتوگو امری جدا از مشاهده است یا مشاهده از گفتوگو جداست، ناشی از غفلت از ابعاد معرفتشناختی و شناختی پژوهش میدانی است. انسانشناس وقتی تنها با چشم میبیند و نمیشنود، صرفاً ـ و یا بیشتر ـ به سطح «اتیک» (فهم بیرونی) نزدیک میشود؛ اما برای رسیدن به سطح «امیک» (فهم درونی)، باید با گفتوگو، مشارکت و شنیدن، به جهان ذهنی و احساسی کنشگران اجتماعی راه یابد. در غیر این صورت، انسانِ مورد مطالعه به ابژهای خاموش و شیئی بیصدا تبدیل میشود.
همانگونه که ویکتور ترنر فراتر از دوگانهی امیک و اتیک، از «فهم موقعیتی» سخن میگوید، در میدان واقعی، زمان و مکان، و نیز پیوند حواس انسانی، چارچوب اصلی رخدادهای فرهنگی را میسازند. در این چارچوب موقعیتی، حواس به وحدت میرسند و شناخت مردمنگارانه درون آن شکل میگیرد. بدون این وحدت حسی، مشاهدهی مشارکتی ممکن نیست. این تعبیر در بُعد روششناختی خود، نزدیک به تعبیر فلسفی باختین از مفهوم «کرونوتوپ» و حتی وحدت حواس بهمثابهی یک مفهوم عرفانی ایرانی است.
بهعنوان نمونه، در یکی از مطالعات میدانیام در رشت، شهروندی از بوی نامطبوع دو رودخانه و نابودی میراث حسی و «منظر رایحه» سخن گفت. او این بو را بخشی از «هویت مکانی» خود میدانست. به تعبیر «ستو لئو»، این همان بُعد فضایی هویت است که در آن حس و مکان در هم تنیدهاند. حال چگونه انسانشناس میتواند معنای این تجربه را دریابد، اگر خود بوی رودخانه را استشمام نکرده باشد؟ چگونه میتواند از کاهش قیمت زمین در اطراف رودخانه یا احساس ناخوشایند نزدیک غروب در هوای شرجی تابستانی رشت سخن بگوید، بیآنکه آن را زیسته باشد؟ یا در زیرشاخهی مردمشناسی غذا، مثلاً از اهمیت طعم ترش نزد مردم گیلان سخن رود و او این طعم را نچشیده باشد؟ اصولاً روش مشاهدهی مشارکتی سعی دارد تصویر و تجربهی انتزاعی و تجریدی را به تجربهای بافتی، زیسته و انضمامی تبدیل نماید.
از اینرو، هرگونه جداسازی مطلق میان دیدن و شنیدن، میان گفتوگو و مشاهده، در واقع نوعی سادهسازی روششناختی و خطای معرفتی است. این در حالی است که طلایهدار مردمشناسی ایرانی، یعنی ابوریحان بیرونی، در روش مشاهدهی مشارکتی خود، همانقدر به چشم ـ در مشاهدهی آیینهای هندوها ـ بها میداد که به گوش، در گفتوگو با آنان. همانگونه که مالینوفسکی تأکید داشت، پژوهشگر باید «در میان مردم زیست کند تا بفهمد چگونه میاندیشند و احساس میکنند»، و کلیفورد گیرتز نیز گفت: «دیدن، شنیدن و زیستن، سه بُعدِ واحد از فهم تفسیری فرهنگاند.»
بنابراین، آنچه در چند سال اخیر بهصورت مناقشه یا دوگانهی چشم/گوش در مباحث مردمشناسی ایران مطرح شده، در حقیقت یک خطای روششناختی و معرفتشناختی است. در میدان واقعی، چشم و گوش، حس و زبان، دیدن و شنیدن، همگی در خدمت یک هدفاند:
رسیدن به فهم چندحسی، زیسته و موقعیتی از فرهنگ انسانی.
این خطای روششناختی، ناشی از عدم توجه به ابعاد معرفتی و شناختی روش پژوهش و تقلیل آن به ابزار صرف است؛ حال آنکه به تعبیر باختین، تجربهی زندهی زندگی در همهی ابعاد خویش، گفتوگویی است نه تنها با انسانها، که با جهان.
حسنزاده
علیرضا حسنزاده
انسانشناس و رماننویس
در سالهای اخیر، در میان برخی انسانشناسان ایرانی، بحثهایی دربارهی تعریف روش مطالعهی مشارکتی و تجربهی مستقیم میدانی درگرفته است. این گفتوگوها، در ظاهر، تلاشی برای بازاندیشی انتقادی در روش مردمنگاری است، اما در عمق خود به مناقشهای انجامیده که میتوان آن را «مناقشهی چشم و گوش» نامید.
ریشهی این مناقشه را باید در درک ناکافی از مفهوم مشاهدهی مشارکتی و تجربهی زیستهی میدانی جست. در روش مشاهدهی مشارکتی، تنها چشم فعال نیست؛ بلکه تمام حواس انسانشناس درگیر میشوند و تجربهای کلی و چندحسی از میدان به دست میآید. در این میان، گوش به همان اندازه مهم است که چشم؛ و حتی حس بویایی، لامسه و چشایی نیز در فرایند شناخت میدانی نقش دارند.
این تصور که گفتوگو امری جدا از مشاهده است یا مشاهده از گفتوگو جداست، ناشی از غفلت از ابعاد معرفتشناختی و شناختی پژوهش میدانی است. انسانشناس وقتی تنها با چشم میبیند و نمیشنود، صرفاً ـ و یا بیشتر ـ به سطح «اتیک» (فهم بیرونی) نزدیک میشود؛ اما برای رسیدن به سطح «امیک» (فهم درونی)، باید با گفتوگو، مشارکت و شنیدن، به جهان ذهنی و احساسی کنشگران اجتماعی راه یابد. در غیر این صورت، انسانِ مورد مطالعه به ابژهای خاموش و شیئی بیصدا تبدیل میشود.
همانگونه که ویکتور ترنر فراتر از دوگانهی امیک و اتیک، از «فهم موقعیتی» سخن میگوید، در میدان واقعی، زمان و مکان، و نیز پیوند حواس انسانی، چارچوب اصلی رخدادهای فرهنگی را میسازند. در این چارچوب موقعیتی، حواس به وحدت میرسند و شناخت مردمنگارانه درون آن شکل میگیرد. بدون این وحدت حسی، مشاهدهی مشارکتی ممکن نیست. این تعبیر در بُعد روششناختی خود، نزدیک به تعبیر فلسفی باختین از مفهوم «کرونوتوپ» و حتی وحدت حواس بهمثابهی یک مفهوم عرفانی ایرانی است.
بهعنوان نمونه، در یکی از مطالعات میدانیام در رشت، شهروندی از بوی نامطبوع دو رودخانه و نابودی میراث حسی و «منظر رایحه» سخن گفت. او این بو را بخشی از «هویت مکانی» خود میدانست. به تعبیر «ستو لئو»، این همان بُعد فضایی هویت است که در آن حس و مکان در هم تنیدهاند. حال چگونه انسانشناس میتواند معنای این تجربه را دریابد، اگر خود بوی رودخانه را استشمام نکرده باشد؟ چگونه میتواند از کاهش قیمت زمین در اطراف رودخانه یا احساس ناخوشایند نزدیک غروب در هوای شرجی تابستانی رشت سخن بگوید، بیآنکه آن را زیسته باشد؟ یا در زیرشاخهی مردمشناسی غذا، مثلاً از اهمیت طعم ترش نزد مردم گیلان سخن رود و او این طعم را نچشیده باشد؟ اصولاً روش مشاهدهی مشارکتی سعی دارد تصویر و تجربهی انتزاعی و تجریدی را به تجربهای بافتی، زیسته و انضمامی تبدیل نماید.
از اینرو، هرگونه جداسازی مطلق میان دیدن و شنیدن، میان گفتوگو و مشاهده، در واقع نوعی سادهسازی روششناختی و خطای معرفتی است. این در حالی است که طلایهدار مردمشناسی ایرانی، یعنی ابوریحان بیرونی، در روش مشاهدهی مشارکتی خود، همانقدر به چشم ـ در مشاهدهی آیینهای هندوها ـ بها میداد که به گوش، در گفتوگو با آنان. همانگونه که مالینوفسکی تأکید داشت، پژوهشگر باید «در میان مردم زیست کند تا بفهمد چگونه میاندیشند و احساس میکنند»، و کلیفورد گیرتز نیز گفت: «دیدن، شنیدن و زیستن، سه بُعدِ واحد از فهم تفسیری فرهنگاند.»
بنابراین، آنچه در چند سال اخیر بهصورت مناقشه یا دوگانهی چشم/گوش در مباحث مردمشناسی ایران مطرح شده، در حقیقت یک خطای روششناختی و معرفتشناختی است. در میدان واقعی، چشم و گوش، حس و زبان، دیدن و شنیدن، همگی در خدمت یک هدفاند:
رسیدن به فهم چندحسی، زیسته و موقعیتی از فرهنگ انسانی.
این خطای روششناختی، ناشی از عدم توجه به ابعاد معرفتی و شناختی روش پژوهش و تقلیل آن به ابزار صرف است؛ حال آنکه به تعبیر باختین، تجربهی زندهی زندگی در همهی ابعاد خویش، گفتوگویی است نه تنها با انسانها، که با جهان.
حسنزاده
👍3
