Telegram Web Link
برگزار می‌شود
شاهنامه و گفتمان‌های هویت ملی در ایران
۴ آبان ماه
ساعت ۱۰ تا ۱۲
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
برگزار می‌شود
۵ آبان ماه
نشست علمی
کوروش بزرگ و گفتمان صلح و مدارا
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
برگزار می‌شود
نشست علمی کوروش بزرگ در پرتو پژوهش‌های نوین
۶ آبان ماه
ساعت ۱۴ تا ۱۶
سالن خلیج‌فارس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم بدرقه ناصر تقوایی کارگردان برجسته ایران
تحول مراسم مرگ و سوگواری در ایران
3👏2😱1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در نوشتن صفحات آخر رمان مارادونا محاکمه می‌شود رویا زنجیر شدنی نیست دائما این آهنگ در گوشم می‌پیچید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
علیرضا قربانی
ما وارثان دردهای بی‌شماریم ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
اجرای متفاوت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مولانا: ماه کجا و تو کجا
شورش نمادین و گفتمانی بر علیه مرگ

علیرضا حسن‌زاده
انسان‌شناس

در سال‌های اخیر با روایتی تازه از آیین‌های سوگ و مرگ در ایران مواجه‌ایم؛ روایتی که در آن مرگ دیگر صرفاً با اندوه، اشک و فروپاشی عاطفی تعریف نمی‌شود، بلکه به گونه‌ای وداع سپید (White Farewell) تبدیل می‌گردد — نوعی جشن وداع که در آن زندگی، زیبایی و خاطره بر غیاب و اندوه مرگ غلبه می‌کنند.
آخرین نمود برجسته این روایت نوین، آیین وداع با ناصر تقوایی بود؛ آیینی که نه در فضای سوگ، بلکه در چشم‌اندازی از ستایش زندگی و خاطره زنده درگذشته برگزار شد. من در مقالات و کتاب‌هایم از این دگرگونی با عنوان «شورش بر علیه مرگ» (Ritual Rebellion Against Death) یاد کرده‌ام.
آیین‌های سوگ در فرهنگ ایرانی: از اندوه تا جشن

تبدیل بن‌مایه سوگ به جشن و سور پدیده‌ای دیرپا در فرهنگ ایرانی است؛ پدیده‌ای که به رخداد مرگ قدرتی دراماتیک و نمایشی می‌بخشد.
در برخی از فرهنگ‌های محلی، همچون مردم گیلان، هنگامی که دختر یا پسر جوانی ناکام و مجرد از دنیا می‌رود، به سمت محل دفن او خوانچه‌ می‌برند — یادآور خوانچه عقد. حجلهٔ مرگ نیز در بنیان خود همین مضمون را بازتاب می‌دهد.
در گفتمان‌های عرفانی (Mystical Discourses)، مرگ به وصل تشبیه می‌شود. دو نمونه‌ی شاخص آن شب عروس مولانا (Shab-e Aroos of Rumi) و عروسی پیرشالیار (Wedding of Pir-e Shalyar) است، که در آن‌ها مرگ نه پایان، بلکه بازگشت به اصل و وصال تلقی می‌شود.
این مضمون حتی در قصه‌های عامیانه ایرانی نیز دیده می‌شود؛ جایی که پریان برای مرگ دست‌افشانی می‌کنند، نه زاری.
مرگ در دوگانه فرهنگ رسمی و غیررسمی:
این بازخوانی را باید در چارچوب جدال میان فرهنگ رسمی و فرهنگ مردمی در تولید معنا پیرامون مفاهیمی چون زندگی و مرگ تحلیل کرد.
در چشم‌انداز باستان‌گرایی ایرانی (Iranian Antiquarianism)، اندوه و رنگ سیاه نماد نکوهیده تلقی می‌شوند، در حالی که شادی و رنگ سفید، نشانه‌ی خیر و راستی‌اند.
فرهنگ رسمی اما اغلب بر سوگ و اندوه تأکید می‌کند، در مقابل، فرهنگ مردمی در مسیر ستایش زندگی و شادی گام برمی‌دارد. ردپای این گفتمان مردمی را می‌توان در مراسم وداع‌های معاصر نیز چون مراسم پاشایی و تقوایی آشکارا دید.
زیست‌خوانی مرگ
چنان‌که در یادداشت‌ها و آثار پیشین خود نوشته‌ام، مطالبه اصلی مردم ایران زندگی خوب (Good Life) و مؤلفه‌های آن چون شادی، امید و کرامت انسانی است.
این گفتمان نو، مرگ را با نمادهای زندگی بازخوانی می‌کند — آنچه من آن را «زیست‌خوانی مرگ» (Life-Reading of Death) یا «باژگونه‌خوانی زیستهٔ مرگ» (Inverted Hermeneutics of Death) می‌نامم.
در این چشم‌انداز، مرگ در سطح گفتمانی (Discursive Level) در برابر زندگی شکست می‌خورد؛ نشانه‌ی این شکست، نبود اندوه، و برپایی بدرقه‌ای آراسته، سفید و زندگی‌محور درگذشته است. در این نوع سوگواری، ما با نوعی شادی معنوی و استعلایی (Transcendental Joy) روبه‌رو هستیم — ستایشی از فرد درگذشته برای تأثیر عمیقش بر زندگی دیگران.
این همان چیزی است که در آیین‌های سوگ چهره‌هایی چون مرتضی پاشایی و ناصر تقوایی می‌توان مشاهده کرد؛ آیین‌هایی که من آن‌ها را «شورش آیینی و گفتمانی بر علیه مرگ» (Ritual and Discursive Uprising Against Death) با هدف برتری دادن به ایده زندگی و شادی، در مقالات و کتاب‌هایم نامیده‌ام.

در حقیقت، زندگی‌خوانی مرگ و نمایش زندگی در قلب مرگ معنایی شگفت‌انگیز و نوآیین در فرهنگ معاصر ایران آفریده است.
آیین‌های سوگ ایرانی، همچون آیین‌های ازدواج ایرانی، شاد و استعلایی‌اند — تجلی ستایش زندگی حتی در لحظهٔ وداع.
برخی از منابع این یادداشت

1. حسن‌زاده، علیرضا. ( ۱۳۹۵ ). «مرگ قهرمان و فرهنگ جوانان» در کتاب مردم‌شناسیمرگ: . تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری.


2. Hassanzadeh, Alireza. (2020). Visuality of death.
3. Hassanzadeh, Alireza & Karimi, M. (2021). Interaction between language and pilgrimage...


4. Hassanzadeh, Alireza. (2022). Pictorial Encyclopedia of Iranian Rituals. Volume 1, Tehran: ARC Press.


5. Hassanzadeh Alireza (2013). Rituality and Normativity. Amsterdam: Amsterdam University Press.
4😡1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه مرد بود یه مرد...
جهان پهلوان مردم ایران رسول خادم
4_6028289008583318192.pdf
214.6 KB
کنداکتور همایش جنگ و میراث فرهنگی
چه چیزهایی از لوور دزدیده شده‌اند؟

فهرست جواهرات به‌سرقت‌رفته از موزه لوور:
🔺دیهیم ملکه اُژِنی
🔺پاپیون بزرگ بالاتنه ملکه اُژِنی
🔺سنجاق سینه
🔺دیهیم، گردنبند و گوشواره از جواهرات یاقوت کبود متعلق به ملکه ماری-اَمِلی و ملکه اُرتانْس
🔺گردنبند و گوشواره از جواهرات زمرد متعلق به ملکه ماری-لوییز
اندر باب ریاکاری
علیرضا حسن‌زاده
انسان‌شناس

ویلیام بیمن، انسان‌شناس برجسته‌‌ای که مطالعات گسترده و ژرفی درباره فرهنگ ایرانی دارد، در پژوهش‌های خود یکی از ویژگی‌های دیرپای فرهنگ ایرانی را فاصله‌ی میان ظاهر و باطن می‌داند؛ آنچه در نگاه نخست می‌بینیم، با آنچه در ژرفای درون نهفته است، الزاماً یکی نیست. برومبرژه نیز دیگر انسان‌شناس برجسته‌ای است که بر همین باور است.
صادق هدایت در یکی از داستان‌های مجموعه‌ی سه قطره خون روایتی از همین دوگانگی دارد: مریدی به دیدار مراد و عارف خود می‌رود و گربه‌ای را می‌بیند که از سفره‌ی آن حضرت – که بنا به گفتار خود، جز نان و نمک بر آن نباید باشد – ماهی یا بوقلمونی (خوب یادم نیست کدام) ربوده است. عارف از دنیا بریده که در زمان حمله‌ی مغولان می‌گفت «باد بی‌نیازی می‌وزد»، اینک با ساطوری در دست به دنبال گربه می‌دود تا هم شام چرب و چیلی‌اش را بازستاند و هم گربه‌ی حرام‌زاده را به سزای عملش برساند!

دهخدا نیز در چرند و پرند از همین دست حکایت‌ها بسیار دارد به‌ویژه در قصه‌ دین برفت. بر صدر همه‌ی منتقدان ریا و ریاکاری اما حافظ بزرگ جای دارد، و در کنارش خیام بزرگ که بر این دوگانگی به‌شدت می‌تازند. حافظ از تفاوت خلوت آنان با آشکارشان می‌گوید، و خیام در یکی از رباعیاتش از زبان زنی بدکاره، شیخی را خطاب می‌سازد که:
«آری، من زنی‌ام بدکاره،
اما آیا تو همان هستی که می‌نمایی؟»
این شعر خیام مرا به یاد جمله‌ی درخشان حضرت عیسی می‌اندازد، آن‌گاه که به کسانی که می‌خواستند مریم مجدلیه را سنگسار کنند گفت:
«کدام‌تان خود را از این زن در پیشگاه خداوند بی‌گناه‌تر می‌دانید؟»
در ادبیات عرفانی ایران، قلب نماد پاکی و تهی شدن از تمایلات مادی است و ظاهر چندان اهمیتی ندارد؛ اما در دوگانگی جامعه ما، ماجرا در طی تاریخ در نزد برخی وارونه می‌شود: درون و فضای پنهان بدل به عرصه‌ی زر و زیور و تجمل می‌گردد و ظاهر، نقابی از خاکساری و زهد بر چهره می‌زند. این مسیر درست در تضاد با سلوک عارفان حقیقی و مردمی است چون بایزید بسطامی، سهروردی، حافظ، مولانا، عین‌القضات و حلاج — بزرگانی که هیچ‌گاه مقام مادی و حضور در ساختار قدرت را نپذیرفتند و آن را ناسازگار با جوهره‌ی عرفانی باورهای خود می‌دانستند.
در دهه‌های اخیر، مردم ایران در آیین‌ها، ادبیات و سبک زندگی خویش بر این شکاف میان ظاهر و باطن شوریده‌اند. آنان در پی صداقت و یک‌رویی‌اند و الگوی خود را رند حافظ و خیام ساخته‌اند؛ انسان‌هایی که طاهر و باطن‌شان یکی است.
نقدِ فاصله‌ی میان درون و بیرون، از مهم‌ترین گزاره‌های گفتمانی در ادبیات واقع‌گرای معاصر، فولک کالچر و پاپ‌کالچر امروز ایران است. اکنون الگوی دیرینه‌ی تضاد و فاصله دو قلمروِ «ظاهر» و «باطن» در فرهنگ ایرانی در حال دگرگونی است — دگرگونی‌ای به سوی یک‌رویی، شفافیت، و هم‌صدایی میان دل و گفتار. قلب و رفتار. امروز ایرانیان راستی و درستی را در یکی بودن ظاهر و باطن جست‌وجو می‌کنند.
فردا پانل مردم‌شناسی و میراث ناملموس در همایش جنگ و میراث فرهنگی
ساعت یازده تا ۱۴
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با ما باشید
حضور برای همه آزاد است
2025/10/21 22:37:39
Back to Top
HTML Embed Code: