فرمانروای قلبها عشق است نه شمشیر دست ظالمان!
بهمناسبت ۸ مهر زادروز مولانای بزرگ
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در رمان کتاب ممنوع عشق، راز مرگ شاعر کولیها؛ فدریکو گارسیا لورکا، سخن از زمستانی میرود که بر زمین و زمان چیره شده است. اما در این سرمای فراگیر، تنها چیزی که میتوان زنده نگاه داشت، بذر گلهای بهار است؛ بذری که در اعماق قلب انسان نمیپژمرد. کولیان با بذرهای قلب خویش از راه میرسند و صدای لورکا در همه جا میپیچد.
این نمادپردازی وامدار میراث عرفانی حافظ و مولاناست؛ عرفانی که بر تئوسوفی ایرانی تکیه دارد. در سرزمینی که قرنهای مدید اسیر متجاوزان و ظالمان بوده است، پناهگاه راستین انسان قلب اوست؛ قلبی که در آن بذر امید، عشق و رویا از دسترس شمشیر بهدستانی که خویش را ارباب جان و مال و جسم مردمان میپندارند، به دور است. آنان شاید بر جسم انسانها حکم برانند، اما روح و قلب آدمی اریکه فرمانروایی آنان نیست. زمانی که مغولها، غلجاییان و تازیان اموی و عباسی ظالمانه بر جسمها فرمان میراندند، این قلب ایرانیان بود که فرمان از عشق به ایران میبرد و نه میل و خواست هیچ ظالم و متجاوزی.
نمادپردازی عرفانی شعر فارسی بر این اساس به قلب/دل منزلتی بالا میبخشد (حسنزاده، ۲۰۱۳). مولانا میفرماید: «این دل است که چون کعبه است؛ هر که در او آید، ایمن گردد.»* و سهروردی بزرگ که جان در راه سلطنت عشق/قلب میدهد، به ما یادآور میشود: «قلب انسان جایگاه انوار الهی است؛ چون آینهای که آفتاب در او افتد آفتابی که آن را غروبی نیست.»*پس دل نه تنها پناه و پناهگاه زمستانهای سرد و تار، بلکه جوهره جاودان روشنایی است؛ چراغدانی که حتی در تاریکترین شبها، تابناک و فروزنده خواهد ماند. شمعی که خاموش نمیشود.
از همین روست که عشق، آموزه رهاییبخش عرفان ایرانی و حکمت پرشکوه خسروانی است. حافظ نیز در گوش جان ما تذکار میفرماید: که دل خانه خورشیدی است که به غروب نخواهد نشست*. آری، صاحب این خانه نورانی، نه ظالمان که عاشقاناند.
در تمام فرود و فراز این رمان، مفهوم عشق، رهایی و نسیموارگی چونان نخ تسبیح بهقول مولانا دانههای معنا را در کنار هم گرد میآورد.* چنگ خونریز غلجاییان، مغولان و ... توان آن ندارد که نسیم رویاهای آدمیان را به بند کشد. «آدمی را دو جهان است: یکی که در آن میزید، و یکی که در دل دارد؛ و آن جهان دوم است که جاوید میماند و سرزمینی تسخیر ناپذیر است.»*
نیچه میگفت: «آنکه چرایی برای زیستن دارد، هر چگونهای را تاب میآورد.»* و کییرکگور افزوده است: «قلبی که در آن امید. زنده است تا جاودان خواهد تپید»* آری، تا زمانی که رویای یک انسان زنده است، هیچکس نمیتواند او را از میان بردارد و جانش را بمیراند. به زبان شطحیات چون بایزید بسطامی و حلاج باید گفت و سرود: «قلب من آفتاب است، چه باک و بیم اگر از جفای جهان، تگرگ و سنگ و بوران و طوفان و بهمن و برف ببارد.» زیرا تنها خود انسان است که بر قلب خویش فرمان میراند، و آنجا، در ژرفای دل، بذر گلهای بهار همیشه در انتظار شکفتن است.
این گونه کتاب ممنوع عشق راز مرگ شاعر کولیها فدریکو گارسیا لورکا زمزمه میکند: تنها شاهراه زندگی بهسوی روشنایی در ظلمت و تاریکی، امید و رویای توست آن را در دل زنده نگهدار که شب رفتنی است.
این نجوا بیشک خود مدیون حافظ و مولانای بزرگ است که به ما آموختند حتی در ظلمتابارترین شبها که بر صورت مهربان خورشید پرده سیاه کشیده شده، باید چراغ قلب خویش را با عشق برافروزید.
منابع ***
حافظ شیرازی. (۱۳۶۲). دیوان حافظ (تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی). تهران: انتشارات امیرکبیر.
حسنزاده، علیرضا (۱۴۰۳). کتاب ممنوع عشق راز مرگ شاعر کولیها فدریکو گارسیا لورکا تهران: روزنه.
سهروردی، شهابالدین یحیی. (۱۳۸۰). حکمةالاشراق (به تصحیح هانری کربن). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مولوی، جلالالدین محمد بلخی. (۱۳۷۹). مثنوی معنوی (تصحیح رینولد نیکلسون). تهران: انتشارات مولی.
Hassanzadeh A (2013). Rituality and Normativity Amsterdam: Amsterdam University Press.
Nietzsche, F. (2005). Twilight of the Idols. (R. Polt, Trans.). Indianapolis: Hackett Publishing. (Original work published 1889)
Kierkegaard, S. (1993). Purity of Heart Is to Will One Thing. (D. V. Steere, Trans.). New York: Harper Torchbooks. (Original work published 1847)
Kierkegaard, S. (1995). Works of Love. (H. V. Hong & E. H. Hong, Trans.). Princeton: Princeton University Press. (Original work published 1847)
بهمناسبت ۸ مهر زادروز مولانای بزرگ
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در رمان کتاب ممنوع عشق، راز مرگ شاعر کولیها؛ فدریکو گارسیا لورکا، سخن از زمستانی میرود که بر زمین و زمان چیره شده است. اما در این سرمای فراگیر، تنها چیزی که میتوان زنده نگاه داشت، بذر گلهای بهار است؛ بذری که در اعماق قلب انسان نمیپژمرد. کولیان با بذرهای قلب خویش از راه میرسند و صدای لورکا در همه جا میپیچد.
این نمادپردازی وامدار میراث عرفانی حافظ و مولاناست؛ عرفانی که بر تئوسوفی ایرانی تکیه دارد. در سرزمینی که قرنهای مدید اسیر متجاوزان و ظالمان بوده است، پناهگاه راستین انسان قلب اوست؛ قلبی که در آن بذر امید، عشق و رویا از دسترس شمشیر بهدستانی که خویش را ارباب جان و مال و جسم مردمان میپندارند، به دور است. آنان شاید بر جسم انسانها حکم برانند، اما روح و قلب آدمی اریکه فرمانروایی آنان نیست. زمانی که مغولها، غلجاییان و تازیان اموی و عباسی ظالمانه بر جسمها فرمان میراندند، این قلب ایرانیان بود که فرمان از عشق به ایران میبرد و نه میل و خواست هیچ ظالم و متجاوزی.
نمادپردازی عرفانی شعر فارسی بر این اساس به قلب/دل منزلتی بالا میبخشد (حسنزاده، ۲۰۱۳). مولانا میفرماید: «این دل است که چون کعبه است؛ هر که در او آید، ایمن گردد.»* و سهروردی بزرگ که جان در راه سلطنت عشق/قلب میدهد، به ما یادآور میشود: «قلب انسان جایگاه انوار الهی است؛ چون آینهای که آفتاب در او افتد آفتابی که آن را غروبی نیست.»*پس دل نه تنها پناه و پناهگاه زمستانهای سرد و تار، بلکه جوهره جاودان روشنایی است؛ چراغدانی که حتی در تاریکترین شبها، تابناک و فروزنده خواهد ماند. شمعی که خاموش نمیشود.
از همین روست که عشق، آموزه رهاییبخش عرفان ایرانی و حکمت پرشکوه خسروانی است. حافظ نیز در گوش جان ما تذکار میفرماید: که دل خانه خورشیدی است که به غروب نخواهد نشست*. آری، صاحب این خانه نورانی، نه ظالمان که عاشقاناند.
در تمام فرود و فراز این رمان، مفهوم عشق، رهایی و نسیموارگی چونان نخ تسبیح بهقول مولانا دانههای معنا را در کنار هم گرد میآورد.* چنگ خونریز غلجاییان، مغولان و ... توان آن ندارد که نسیم رویاهای آدمیان را به بند کشد. «آدمی را دو جهان است: یکی که در آن میزید، و یکی که در دل دارد؛ و آن جهان دوم است که جاوید میماند و سرزمینی تسخیر ناپذیر است.»*
نیچه میگفت: «آنکه چرایی برای زیستن دارد، هر چگونهای را تاب میآورد.»* و کییرکگور افزوده است: «قلبی که در آن امید. زنده است تا جاودان خواهد تپید»* آری، تا زمانی که رویای یک انسان زنده است، هیچکس نمیتواند او را از میان بردارد و جانش را بمیراند. به زبان شطحیات چون بایزید بسطامی و حلاج باید گفت و سرود: «قلب من آفتاب است، چه باک و بیم اگر از جفای جهان، تگرگ و سنگ و بوران و طوفان و بهمن و برف ببارد.» زیرا تنها خود انسان است که بر قلب خویش فرمان میراند، و آنجا، در ژرفای دل، بذر گلهای بهار همیشه در انتظار شکفتن است.
این گونه کتاب ممنوع عشق راز مرگ شاعر کولیها فدریکو گارسیا لورکا زمزمه میکند: تنها شاهراه زندگی بهسوی روشنایی در ظلمت و تاریکی، امید و رویای توست آن را در دل زنده نگهدار که شب رفتنی است.
این نجوا بیشک خود مدیون حافظ و مولانای بزرگ است که به ما آموختند حتی در ظلمتابارترین شبها که بر صورت مهربان خورشید پرده سیاه کشیده شده، باید چراغ قلب خویش را با عشق برافروزید.
منابع ***
حافظ شیرازی. (۱۳۶۲). دیوان حافظ (تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی). تهران: انتشارات امیرکبیر.
حسنزاده، علیرضا (۱۴۰۳). کتاب ممنوع عشق راز مرگ شاعر کولیها فدریکو گارسیا لورکا تهران: روزنه.
سهروردی، شهابالدین یحیی. (۱۳۸۰). حکمةالاشراق (به تصحیح هانری کربن). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مولوی، جلالالدین محمد بلخی. (۱۳۷۹). مثنوی معنوی (تصحیح رینولد نیکلسون). تهران: انتشارات مولی.
Hassanzadeh A (2013). Rituality and Normativity Amsterdam: Amsterdam University Press.
Nietzsche, F. (2005). Twilight of the Idols. (R. Polt, Trans.). Indianapolis: Hackett Publishing. (Original work published 1889)
Kierkegaard, S. (1993). Purity of Heart Is to Will One Thing. (D. V. Steere, Trans.). New York: Harper Torchbooks. (Original work published 1847)
Kierkegaard, S. (1995). Works of Love. (H. V. Hong & E. H. Hong, Trans.). Princeton: Princeton University Press. (Original work published 1847)
🔥1👏1
خانه خود را خشت خشت و خاطره خاطره از کتاب ساخته ام
با کتاب می توان جهان را تغییر داد. حافظ، مولانا،شکسپیر، خیام، گوته، و ...چنین کردند.
اگر نام فصل های طبیعت بهار ، تابستان، پاییز و زمستان است
نام تمام فصل های فرهنگ و تمدن جهان کتاب است ....
در کتاب می توان تمام فصل های فرهنگ و تمدن تاریخ انسان را ورق زد و به تماشا نشست. ...
با کتاب می توان جهان را تغییر داد. حافظ، مولانا،شکسپیر، خیام، گوته، و ...چنین کردند.
اگر نام فصل های طبیعت بهار ، تابستان، پاییز و زمستان است
نام تمام فصل های فرهنگ و تمدن جهان کتاب است ....
در کتاب می توان تمام فصل های فرهنگ و تمدن تاریخ انسان را ورق زد و به تماشا نشست. ...
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هشت مهر روز مولانای بزرگ گرامی باد
مولانا و ستایش عشق
دیدی دلا شیدا شدی، قونیه، مزار مولانا
برگرفته از اینستاگرام علی جلالی عزیز
#ali_jalali_original
مولانا و ستایش عشق
دیدی دلا شیدا شدی، قونیه، مزار مولانا
برگرفته از اینستاگرام علی جلالی عزیز
#ali_jalali_original
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز مولانای بزرگ گرامی و خجسته باد
من مست و تو دیوانه
حضرت مولانا
آواز حمیدرضا خجندی
این صدا از بلخ و شیراز و دوشنبه و تهران و قونیه و غرب و شرق عالم به گوش می رسد صدای مولانای بزرگ که از عشق و مدارا و مهربانی میگوید.
آواز استاد حمید رضا خجندی از شعر مولانای بزرگ: من مست و تو دیوانه
من مست و تو دیوانه
حضرت مولانا
آواز حمیدرضا خجندی
این صدا از بلخ و شیراز و دوشنبه و تهران و قونیه و غرب و شرق عالم به گوش می رسد صدای مولانای بزرگ که از عشق و مدارا و مهربانی میگوید.
آواز استاد حمید رضا خجندی از شعر مولانای بزرگ: من مست و تو دیوانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام بر مولانا
سلام بر برادری و برابری
نمیدانی مگر دردم زیادت میکنی دردم...
در محضر حضرت مولانا
برگرفته از اینستاگرام علی جلالی
سلام بر برادری و برابری
نمیدانی مگر دردم زیادت میکنی دردم...
در محضر حضرت مولانا
برگرفته از اینستاگرام علی جلالی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ....
17460727_Anthropology_of_the_Middle_East_The_Interaction_between.pdf
1.1 MB
مقالهای درباره آیینهای زیارت مولانا
نشریه انسانشناسی خاورمیانه
نشریه انسانشناسی خاورمیانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سامی یوسف و اشعار مولانا
ارکسترال " پیر منم ، جوان منم "
یونسکو باکو ۲۰۱۹
متن شعر مولانا ؛
پیر منم جوان منم تیر منم کمان منم
یار مگو که من منم ،من نه منم ،نه من منم
گر تو تویی و من منم ،من نه منم ،نه من منم
عاشق زار او منم ، بی دل و یار او منم
یار و نگار او منم ، غنچه و خار او منم
لاله عذار او منم ، چاره ی کار او منم
بر سر دار او منم ، من نه منم ، نه من منم
باغ شدم ز ورد او ، داغ شدم ز پیش او
لاف زدم ز جام او ، گام زدم ز گام او
عشق چه گفت نام او من نه منم،نه من منم
دولت شید او منم ، باز سپید او منم
راه امید او منم ،من نه منم ،نه من منم
گفت برو تو شمس حق، هیچ مگو ز آن و این
تا شودت گمان یقین ،من نه منم ،نه من منم
ارکسترال " پیر منم ، جوان منم "
یونسکو باکو ۲۰۱۹
متن شعر مولانا ؛
پیر منم جوان منم تیر منم کمان منم
یار مگو که من منم ،من نه منم ،نه من منم
گر تو تویی و من منم ،من نه منم ،نه من منم
عاشق زار او منم ، بی دل و یار او منم
یار و نگار او منم ، غنچه و خار او منم
لاله عذار او منم ، چاره ی کار او منم
بر سر دار او منم ، من نه منم ، نه من منم
باغ شدم ز ورد او ، داغ شدم ز پیش او
لاف زدم ز جام او ، گام زدم ز گام او
عشق چه گفت نام او من نه منم،نه من منم
دولت شید او منم ، باز سپید او منم
راه امید او منم ،من نه منم ،نه من منم
گفت برو تو شمس حق، هیچ مگو ز آن و این
تا شودت گمان یقین ،من نه منم ،نه من منم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همسرایی اشعار مولانا در ارکستر سمفونیک فرانسه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هشت مهر روز مولانای بزرگ گرامی باد
هر ذره که در هوا و در هامونست
نیکو نگرش که همچو ما مجنونست
هر ذره اگر خوش است اگر محزونست
سرگشته خورشید خوش بی چون است
حضرت مولانا
آواز از سالار عقیلی
هر ذره که در هوا و در هامونست
نیکو نگرش که همچو ما مجنونست
هر ذره اگر خوش است اگر محزونست
سرگشته خورشید خوش بی چون است
حضرت مولانا
آواز از سالار عقیلی
👌2
نشست علمی سهروردی و گفتمان هویت ملی در ایران
سخنرانان
مریم اسدیان (سهروردیپژوه و پژوهشگر مطالعات ایران باستان)
حسن سیدعرب( عضو هیئت علمی بنیاد دائره المعارف اسلامی و پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی) عارف امامیمهر
(مدرس دانشگاه شهید بهشتی
و پژوهشگر معماری و فرهنگ و زبانهای ایران باستان)
دبیر نشست
زهرا زارع
عضو هیئت علمی پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
۲۲ آبان ماه
ساعت ۱۰ تا ۱۲
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
نشانی برخط
لطفا از موتیفهای بالا استفاده بفرمایید.
با سپاس فراوان از حمایتهای بیدریغ جناب آقای اویسی عزیز و نازنین .
سخنرانان
مریم اسدیان (سهروردیپژوه و پژوهشگر مطالعات ایران باستان)
حسن سیدعرب( عضو هیئت علمی بنیاد دائره المعارف اسلامی و پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی) عارف امامیمهر
(مدرس دانشگاه شهید بهشتی
و پژوهشگر معماری و فرهنگ و زبانهای ایران باستان)
دبیر نشست
زهرا زارع
عضو هیئت علمی پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
۲۲ آبان ماه
ساعت ۱۰ تا ۱۲
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
نشانی برخط
لطفا از موتیفهای بالا استفاده بفرمایید.
با سپاس فراوان از حمایتهای بیدریغ جناب آقای اویسی عزیز و نازنین .
👌2
روزنامه پیام ما
پنجشنبه ده مهر ماه
پیام مهرگان به ما چیست؟
علیرضا حسنزاده
انسانشناس و مدیر پرونده ثبت جهانی مهرگان و سده
مهرگان آیین زندگی و شادمانی است؛ دعوتی به داد، پرهیز از ظلم و دوری از تاریکی که نماد آن ضحاک است. در اسطورهها و آیینهای مهرگان، این پیام روشن است: چرخشی از گفتمان مرگاندیشی و «مرگِ خوب» به سوی «زندگیِ خوب». آنچه در داد و داوری فریدون دیده میشود، بازتاب همین معناست.
مهرگان آیین زیستافزایی و زندگیخواهی است؛ خواستن زندگی برای مردم به شکلی عادلانه و برابر. اگر میخواهیم به پیام نهفته در دل مهرگان گوش فرا دهیم، باید رؤیا و آرزوهای مردم را زنده کنیم؛ رؤیای گروههای بیصدا و محروم: کودکان کولبر کردستان، کودکان سوختبر سیستان و بلوچستان، کودکان کار و جوانان بیاشتغال. این رؤیا جز با چرخشی بزرگ در نگاه ما به جهان و معنای زندگی تحقق نمییابد.
مهرگان پیام تولد دوباره و باززایی یک ملت است؛ پیامی که در آن «زندگی خوب» مطالبه اصلی مردم است و فقر و نداری بهمثابه آفرینهای اهریمنی شناخته میشود. پیام مهرگان، برچیدن شکافهای طبقاتی است؛ جهانی که در آن، زندگی خوب تنها به اقلیتی محدود متعلق نیست و دوزخ سختیها بر دوش اکثریت مظلوم سنگینی نکند. در چنین جهانی، دیگر خبری از زنانهشدن، کودکانهشدن، قومیشدن، زیستمحیطیشدن و میراثیشدنِ فقر نخواهد بود.
این باززایی خورشیدی، باززایی امید است. امیدی که از داد، زندگی، برابری و مدارا سخن میگوید؛ از زیستافزایی و زیستسالاری. یعنی زیستنی مهربان با مردم، جهان و طبیعت؛ زیستنی جانافزا و زندگیبخش. زیرا زیستسالاری پایه مردمسالاری است: دوست داشتن و زیستن با مردم. مردمی که قبلهنمای حضرت خداوندند و هیچ راهی جز خدمت به آنان، انسان را به خداوند نمیرساند. و نیز نمیتوان زندگی خوب را بیآنکه طبیعت را پاس داشت، تضمین نمود.
درسهای مهرگان را میتوان در پنج محور دید:
داد و عدالت
مردمداری
امید و باززایی
همزیستی با طبیعت
چرخش از مرگاندیشی به زیستافزایی و زندگی خوب
مهرگان بخشی کلیدی از پارادایم و زیباییشناسی امید، شادی و زندگی است. این آیین، زیستآیینی برای امید و شادی است و اهمیت فرهنگ شادمانی را یادآوری میکند. مهرگان با تأکید بر زندگی خوب، هشدار میدهد که راهی از دوزخ فقر و فقدان توسعه به بهشت آسمانی خداوند مهربان وجود ندارد که بجای آنکه بهشتفروشی کنید بهشتی را در این دنیا بنا نهید که به بهشت خداوند منتهی شود.
آیینهای ایرانی، همگی زیستآییناند؛ هیچیک ستایشگر زیستفاجعه نیستند. آیینهای ایرانی آیینه زیستسالاری کهن و دیرین فرهنگ و تمدن ایرانی است. این آیینها آموزهها، پارادایمها و گفتمانهایی را منتقل میکنند که محصول تجربه زیسته ایرانیان در گذر قرنهاست. در این میان آگاهی به ژرفای این آیینهای کهن و باستانی به سواد میراثی نیازمند است. پیشتر بهعنوان مدیر پرونده ثبت جهانی سده در نشست همشهریان زرتشتی گفتم که ملت، تمدن و فرهنگی که سده و مهرگان و نوروز دارد، آیینهایی حامل ایده درخشان احترام به طبیعت و زیستسالاری، نباید دریاچه ارومیه و هامونش خشک شود مگر مدیران و سیاستگذاران ما بیبهره از سواد میراثی و زیستمحیطی باشند. مهرگان نیز ارزش سترگ زندگی و زیستافزایی را بهمثابه شاخصه بهزیستی و توسعه پایدار یادآور میشود. آیینهای ایرانی بهمثابه شیوه زیست و جهانبینی ژرف ایرانی باید خود الگوی تعامل اجتماعی و رفتار زیستمحیطی دانسته شوند. آنان که ارزش آیینهای زندگی چون مهرگان را دریافته و مهر و مهربانی را بنیان نهادهاند، از خود چون فریدون، خاطرهای نیک بر جا خواهند نهاد.
*مدیر تاجیکستانی این پرونده جناب آقای دکتر دلشاد رحیمی است.
پنجشنبه ده مهر ماه
پیام مهرگان به ما چیست؟
علیرضا حسنزاده
انسانشناس و مدیر پرونده ثبت جهانی مهرگان و سده
مهرگان آیین زندگی و شادمانی است؛ دعوتی به داد، پرهیز از ظلم و دوری از تاریکی که نماد آن ضحاک است. در اسطورهها و آیینهای مهرگان، این پیام روشن است: چرخشی از گفتمان مرگاندیشی و «مرگِ خوب» به سوی «زندگیِ خوب». آنچه در داد و داوری فریدون دیده میشود، بازتاب همین معناست.
مهرگان آیین زیستافزایی و زندگیخواهی است؛ خواستن زندگی برای مردم به شکلی عادلانه و برابر. اگر میخواهیم به پیام نهفته در دل مهرگان گوش فرا دهیم، باید رؤیا و آرزوهای مردم را زنده کنیم؛ رؤیای گروههای بیصدا و محروم: کودکان کولبر کردستان، کودکان سوختبر سیستان و بلوچستان، کودکان کار و جوانان بیاشتغال. این رؤیا جز با چرخشی بزرگ در نگاه ما به جهان و معنای زندگی تحقق نمییابد.
مهرگان پیام تولد دوباره و باززایی یک ملت است؛ پیامی که در آن «زندگی خوب» مطالبه اصلی مردم است و فقر و نداری بهمثابه آفرینهای اهریمنی شناخته میشود. پیام مهرگان، برچیدن شکافهای طبقاتی است؛ جهانی که در آن، زندگی خوب تنها به اقلیتی محدود متعلق نیست و دوزخ سختیها بر دوش اکثریت مظلوم سنگینی نکند. در چنین جهانی، دیگر خبری از زنانهشدن، کودکانهشدن، قومیشدن، زیستمحیطیشدن و میراثیشدنِ فقر نخواهد بود.
این باززایی خورشیدی، باززایی امید است. امیدی که از داد، زندگی، برابری و مدارا سخن میگوید؛ از زیستافزایی و زیستسالاری. یعنی زیستنی مهربان با مردم، جهان و طبیعت؛ زیستنی جانافزا و زندگیبخش. زیرا زیستسالاری پایه مردمسالاری است: دوست داشتن و زیستن با مردم. مردمی که قبلهنمای حضرت خداوندند و هیچ راهی جز خدمت به آنان، انسان را به خداوند نمیرساند. و نیز نمیتوان زندگی خوب را بیآنکه طبیعت را پاس داشت، تضمین نمود.
درسهای مهرگان را میتوان در پنج محور دید:
داد و عدالت
مردمداری
امید و باززایی
همزیستی با طبیعت
چرخش از مرگاندیشی به زیستافزایی و زندگی خوب
مهرگان بخشی کلیدی از پارادایم و زیباییشناسی امید، شادی و زندگی است. این آیین، زیستآیینی برای امید و شادی است و اهمیت فرهنگ شادمانی را یادآوری میکند. مهرگان با تأکید بر زندگی خوب، هشدار میدهد که راهی از دوزخ فقر و فقدان توسعه به بهشت آسمانی خداوند مهربان وجود ندارد که بجای آنکه بهشتفروشی کنید بهشتی را در این دنیا بنا نهید که به بهشت خداوند منتهی شود.
آیینهای ایرانی، همگی زیستآییناند؛ هیچیک ستایشگر زیستفاجعه نیستند. آیینهای ایرانی آیینه زیستسالاری کهن و دیرین فرهنگ و تمدن ایرانی است. این آیینها آموزهها، پارادایمها و گفتمانهایی را منتقل میکنند که محصول تجربه زیسته ایرانیان در گذر قرنهاست. در این میان آگاهی به ژرفای این آیینهای کهن و باستانی به سواد میراثی نیازمند است. پیشتر بهعنوان مدیر پرونده ثبت جهانی سده در نشست همشهریان زرتشتی گفتم که ملت، تمدن و فرهنگی که سده و مهرگان و نوروز دارد، آیینهایی حامل ایده درخشان احترام به طبیعت و زیستسالاری، نباید دریاچه ارومیه و هامونش خشک شود مگر مدیران و سیاستگذاران ما بیبهره از سواد میراثی و زیستمحیطی باشند. مهرگان نیز ارزش سترگ زندگی و زیستافزایی را بهمثابه شاخصه بهزیستی و توسعه پایدار یادآور میشود. آیینهای ایرانی بهمثابه شیوه زیست و جهانبینی ژرف ایرانی باید خود الگوی تعامل اجتماعی و رفتار زیستمحیطی دانسته شوند. آنان که ارزش آیینهای زندگی چون مهرگان را دریافته و مهر و مهربانی را بنیان نهادهاند، از خود چون فریدون، خاطرهای نیک بر جا خواهند نهاد.
*مدیر تاجیکستانی این پرونده جناب آقای دکتر دلشاد رحیمی است.
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاقبت لیلی ما ...
صدای زنان صدای زندگی
صدای زنان صدای زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای آسمانی زنان ایران
علیرضا حسنزاده – انسانشناس
هر روز در اینستاگرام صدای شگفتانگیز و زیبای دهها بانو و دختر ایرانی را میشنوم؛ صداهایی که یکی از دیگری زلالتر و دلنشینترند.
دیگر زنان ایران «گروه بیصدا» نیستند؛ اینک صدای آنان است که در هنریترین و چشمنوازترین قابها به گوش و چشم میرسد:
صدای عشق
صدای امید
صدای انسانیت
صدای مهر و مهربانی
صدای آرزو
صدای برابری
و صدای زندگی.
میتوان چنین گفت: افقی نو و سپهری زنانه در آسمان ایران جلوهگر شده است؛ جایی که زنان، راویان زندگیاند؛ زندگیای سرشار از صلح، مهربانی، عشق و محبت. تاریخ دوباره نوشته خواهد شد. این فصل از تاریخ فرهنگ ایران پرشکوهترین و جذابترین فصل آن است.
علیرضا حسنزاده – انسانشناس
هر روز در اینستاگرام صدای شگفتانگیز و زیبای دهها بانو و دختر ایرانی را میشنوم؛ صداهایی که یکی از دیگری زلالتر و دلنشینترند.
دیگر زنان ایران «گروه بیصدا» نیستند؛ اینک صدای آنان است که در هنریترین و چشمنوازترین قابها به گوش و چشم میرسد:
صدای عشق
صدای امید
صدای انسانیت
صدای مهر و مهربانی
صدای آرزو
صدای برابری
و صدای زندگی.
میتوان چنین گفت: افقی نو و سپهری زنانه در آسمان ایران جلوهگر شده است؛ جایی که زنان، راویان زندگیاند؛ زندگیای سرشار از صلح، مهربانی، عشق و محبت. تاریخ دوباره نوشته خواهد شد. این فصل از تاریخ فرهنگ ایران پرشکوهترین و جذابترین فصل آن است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دغدغه نسل امروز
نسل زد
نسل دهه هشتاد...
نسل زد
نسل دهه هشتاد...
❤1💔1
Gheseye Eshgh
Shahram Shokoohi @RozMusic.com
متن آهنگ قصه عشق شهرام شکوهی
قصه ی عشقی که ميگم عشق ليلای مجنونه
با يه روايت ديگه ليلی جای مجنونه
مجنون سر عقل اومده شده آقای اين خونه
تعصب و يه دندگيش کرده ليلی رو ديوونه
اما ليلی بی مجنونش دق ميکنه ميميره
با يه اخم کوچيک اون دلش ماتم میگيره
ميگه بايد بسازه اون اين مثل يه دستوره
همين يه راه مونده واسش چون عاشق مجبوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
عاقبت ليلی ما مثل گلهای گلخونه
تو قاب سرد شيشه ای پژمرده و دلخونه
حکايت عشق اونا مث برف زمستونه
اومدنش خيلی قشنگ آب کردنش آسونه
قلب تو خالی از عشق و بی نور و سوت و کوره
عاشق کشی مرامته نگات سرده و مغروره
عشقو ببين توی نگاش از کينه ی تو دوره
يه کاری کن تو هم براش چرا عاشقيتم زوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
قصه ی عشقی که ميگم عشق ليلای مجنونه
با يه روايت ديگه ليلی جای مجنونه
مجنون سر عقل اومده شده آقای اين خونه
تعصب و يه دندگيش کرده ليلی رو ديوونه
اما ليلی بی مجنونش دق ميکنه ميميره
با يه اخم کوچيک اون دلش ماتم میگيره
ميگه بايد بسازه اون اين مثل يه دستوره
همين يه راه مونده واسش چون عاشق مجبوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
عاقبت ليلی ما مثل گلهای گلخونه
تو قاب سرد شيشه ای پژمرده و دلخونه
حکايت عشق اونا مث برف زمستونه
اومدنش خيلی قشنگ آب کردنش آسونه
قلب تو خالی از عشق و بی نور و سوت و کوره
عاشق کشی مرامته نگات سرده و مغروره
عشقو ببين توی نگاش از کينه ی تو دوره
يه کاری کن تو هم براش چرا عاشقيتم زوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
لحظات دلهرهآور یک پرواز
فرشاد میجوجی فیلمی از پرواز خود منتشر کرده است که در لحظه فرود، چترش گره میخورد!
پ ن: او با مهارت و اعتمادبهنفس توانست گره را باز کند و از وقوع حادثه جلوگیری کند. این ویدئو حتی برای بیننده نیز هیجان و استرس ایجاد میکند
فرشاد میجوجی فیلمی از پرواز خود منتشر کرده است که در لحظه فرود، چترش گره میخورد!
پ ن: او با مهارت و اعتمادبهنفس توانست گره را باز کند و از وقوع حادثه جلوگیری کند. این ویدئو حتی برای بیننده نیز هیجان و استرس ایجاد میکند
👏2
سلبریتی بودن یا نبودن، مسأله این نیست
قسمت اول
علیرضا حسنزاده – انسانشناس
همه شنیدهایم آن جملهی خیلی معروف: «بودن یا نبودن، مسأله این است.»
یا آن یکی جملهی مشهور: «میاندیشم، پس هستم.»
بعد از دو مرحومان شکسپیر و دکارت، نسلهای بعدی هم جملههایی با همین فرم و لحن ساختهاند.
حالا عدهای میگویند: «من سلبریتی هستم، پس هستم.»
و حتی یک گام جلوتر میروند: «تو سلبریتی نیستی، پس نیستی!»
این سلبریتیبازی، بازاری داغ پیدا کرده؛ آنقدر که از دنیای هنر هم عبور کرده و به دنیای علم رسیده است. حالا ما با پدیدهی «سلبریتیهای علمی» هم روبهرو هستیم؛ کسانی که شاید بیشتر از آنکه عمق داشته باشند، سطح و هیاهو دارند. ببخشید اما واقعا اقیانوسی به عمق یک وجب. مهم دیده شدن است فقط همین.
حتی بعضیها برای سلبریتیشدن حاضرند فحش هم بخورند؛ یعنی اگر نتوانند نماد خیر باشند، نماد شر میشوند، فقط به امید دیدهشدن. این همان تشنگی شهرت است؛ برعکس توصیهی مولانا که میگفت از قدح معنا بنوشیم، نه از جام غوغا و هیاهو. و میفرمود که آب کم جو تشنگی آور به دست. اما میل به شهرت به اژدها میماند که هر چه مینوشد تشنهتر میشود.
هفتهی گذشته در نشستی یکی از حاضران – از سر لطف! – گفت یکی از ضعفهای من این است که سلبریتی دنیای علم و ادب نیستم. این جمله برای من بهانهای شد تا پاسخی بنویسم؛ پاسخی نه فقط به او، بلکه به همهی کسانی که مثل من مسیر دیگری را برگزیدهاند. شما هم پاسخ مرا بشنوید و بخوانید:
من بارها با این پرسش روبهرو شدهام که: چرا با وجود شعرها، رمانها و پژوهشهایت، آنقدر که باید مشهور نشدهای؟
پاسخم ساده است:
من به جای جستوجوی شهرت، دنبال اثر ماندگار بودهام.
ترجیح دادهام به جای پیوستن به شبکههای پرهیاهو یا مناسبات بازاری، در مسیر مستقل خودم بمانم و صدای خویش را دنبال کنم.
بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان در زمان حیاتشان چندان مطرح نبودند، اما آثارشان ماندگار شد. برای من مهمتر از «نام»، «معنا»ست؛ مهمتر از دیدهشدن، زندهماندن اندیشه و رویاست.
اگر کارهای من کمتر رسانهای و پر سر و صدا بوده، دلیلش این است که بیشتر به کیفیت و عمق فکر کردهام تا به کمیت و شهرت. شاید این راه سختتر باشد، اما باور دارم آنچه باقی میماند، نه هیاهوی نامها، بلکه روشنایی اثر و صداقت قلم است.
مسأله این است: آنچه مینویسیم چه تأثیری بر زندگی دیگران دارد؟
آیا راهی به سوی امید و آگاهی آنان میگشاید یا در کوچههای بنبست ناامیدی رهایشان میکند؟
من مینویسم تا امید بیافرینم و آگاهی؛ نه برای آنکه سکهی شهرت به نام خود ضرب کنم.
این بحث را با شما ادامه خواهم داد با کمی چاشنی مصادیق.
ارادتمند شما
قسمت اول
علیرضا حسنزاده – انسانشناس
همه شنیدهایم آن جملهی خیلی معروف: «بودن یا نبودن، مسأله این است.»
یا آن یکی جملهی مشهور: «میاندیشم، پس هستم.»
بعد از دو مرحومان شکسپیر و دکارت، نسلهای بعدی هم جملههایی با همین فرم و لحن ساختهاند.
حالا عدهای میگویند: «من سلبریتی هستم، پس هستم.»
و حتی یک گام جلوتر میروند: «تو سلبریتی نیستی، پس نیستی!»
این سلبریتیبازی، بازاری داغ پیدا کرده؛ آنقدر که از دنیای هنر هم عبور کرده و به دنیای علم رسیده است. حالا ما با پدیدهی «سلبریتیهای علمی» هم روبهرو هستیم؛ کسانی که شاید بیشتر از آنکه عمق داشته باشند، سطح و هیاهو دارند. ببخشید اما واقعا اقیانوسی به عمق یک وجب. مهم دیده شدن است فقط همین.
حتی بعضیها برای سلبریتیشدن حاضرند فحش هم بخورند؛ یعنی اگر نتوانند نماد خیر باشند، نماد شر میشوند، فقط به امید دیدهشدن. این همان تشنگی شهرت است؛ برعکس توصیهی مولانا که میگفت از قدح معنا بنوشیم، نه از جام غوغا و هیاهو. و میفرمود که آب کم جو تشنگی آور به دست. اما میل به شهرت به اژدها میماند که هر چه مینوشد تشنهتر میشود.
هفتهی گذشته در نشستی یکی از حاضران – از سر لطف! – گفت یکی از ضعفهای من این است که سلبریتی دنیای علم و ادب نیستم. این جمله برای من بهانهای شد تا پاسخی بنویسم؛ پاسخی نه فقط به او، بلکه به همهی کسانی که مثل من مسیر دیگری را برگزیدهاند. شما هم پاسخ مرا بشنوید و بخوانید:
من بارها با این پرسش روبهرو شدهام که: چرا با وجود شعرها، رمانها و پژوهشهایت، آنقدر که باید مشهور نشدهای؟
پاسخم ساده است:
من به جای جستوجوی شهرت، دنبال اثر ماندگار بودهام.
ترجیح دادهام به جای پیوستن به شبکههای پرهیاهو یا مناسبات بازاری، در مسیر مستقل خودم بمانم و صدای خویش را دنبال کنم.
بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان در زمان حیاتشان چندان مطرح نبودند، اما آثارشان ماندگار شد. برای من مهمتر از «نام»، «معنا»ست؛ مهمتر از دیدهشدن، زندهماندن اندیشه و رویاست.
اگر کارهای من کمتر رسانهای و پر سر و صدا بوده، دلیلش این است که بیشتر به کیفیت و عمق فکر کردهام تا به کمیت و شهرت. شاید این راه سختتر باشد، اما باور دارم آنچه باقی میماند، نه هیاهوی نامها، بلکه روشنایی اثر و صداقت قلم است.
مسأله این است: آنچه مینویسیم چه تأثیری بر زندگی دیگران دارد؟
آیا راهی به سوی امید و آگاهی آنان میگشاید یا در کوچههای بنبست ناامیدی رهایشان میکند؟
من مینویسم تا امید بیافرینم و آگاهی؛ نه برای آنکه سکهی شهرت به نام خود ضرب کنم.
این بحث را با شما ادامه خواهم داد با کمی چاشنی مصادیق.
ارادتمند شما
❤3👏2
