نوزایی پارادیمی؛ تنها افق برای توسعه در ایران
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
پارادایم به معنای «الگو» یا «چارچوب کلان فکری و معرفتی» است که شیوه اندیشیدن، عمل کردن، و ارزشگذاری یک جامعه یا یک نظام فکری را سامان میدهد. در هر دوره تاریخی، پارادایمها مسیر فهم ما از جهان و امکانهای عمل جمعی را تعیین میکنند. نوزایی پارادیمی به معنای گذار از بنبستهای ناشی از پارادایمهای کهنه و جایگزینی آنها با الگوهای نوین فکری و عملی است. این نوزایی، نه صرفاً تغییر در سیاست یا مدیریت، بلکه دگرگونی در بنیانهای فکری و ارزشهای هدایتگر توسعه است. به تعبیر دیگر، نوزایی پارادیمی یک «چرخش بنیادین» در نگاه به انسان، جامعه، جهان، هویت و توسعه به شمار میآید.
وجوه نوزایی پارادیمی در ایران:
به نظر من این نوزایی میتواند با سیاستها و گفتمانهای جدید که در زیر معرفی شدهاند، امکانپذیر شود. برخی از ابعاد کلیدی آن عبارتاند از:
1. زندگی خوب به جای مرگ خوب؛ جابهجایی محور ارزشها از مرگاندیشی به زندگیاندیشی. این محور مطالبه مردم ایران است.
2. هویت ملی چندصدایی؛ پذیرش تنوع فرهنگی، زبانی و آیینی درون یک هویت ملی یکپارچه.
3. نگرش جوهری به هویت ملی به جای نگرش ابزاری؛ یعنی هویت نه ابزار سیاست، بلکه سرچشمه معنا و همزیستی.
4. برخورد برابر با دورههای پیش و پس از اسلام؛ ارزیابی کل تاریخ ایران به مثابه سرمایه فرهنگی.
5. کاهش فاصله فرهنگ رسمی و غیررسمی؛ پذیرش تفاوتهای فرهنگی و تنوع جلوههای آن. پذیرش نظامهای دانایی مختلف و حرکت در مسیر عدالت معرفتی و شناختی.
6. رفع امتیازات ویژه و کاهش فاصله طبقاتی؛ استقرار عدالت اجتماعی بهعنوان مبنای توسعه. مبارزه با رانت و لابی طبقاتی.
7. بازگشت گفتمان توسعه پایدار با اولویت محیطزیست، آموزش، بهداشت، میراث فرهنگی و گردشگری.
8. بهرهگیری از میراث صلح و مدارا در سنت ایرانی؛ با تکیه بر نمادها و نمایندههای سترگ آن چون کورش کبیر، زرتشت، بیرونی، حافظ و مولانا، فروغی، عطار، سهروردی و غیره.
9. غلبه بر هراسهای تاریخی نهفته در جهانبینی سنتی ایران (زنهراسی، بدنهراسی، دگرهراسی، حرکتهراسی، شادیهراسی) و پایان دادن به «دیگریسازی» در سطوح مختلف.
10. بازتعریف توسعه بر پایه علم، فرهنگ و کرامت انسان: توسعه مشارکتی و نه آمرانه.
11. ارتقای جایگاه گروههای فرودست و شنیده شدن صدای بیصداها و مشارکت دادن آنها در تصمیمگیریهای مدیریت توسعه.
12. توجه به نقش ایران به عنوان حلقه اتصال شرق و غرب و محور تمدنهای پیرامونی. بدون نقش موثر ایران گفتوگوی شرق و غرب ممکن نیست جدال هانتینگتونی میان شرق و غرب را ایران میتواند پایان یا کاهش دهد.
13. احیای حوزه ایران فرهنگی به مثابه بستری برای تعامل منطقهای.
14. گذار از سیاستگذاری توسعه آمرانه به سیاستگذاری توسعه مشارکتی؛ توجه به حقوق همه ذینفعان.
15. تقویت مفهوم ملت و هویت ملی در برابر گفتمانهای فراملی بهمثابه یک ارزش غایی و جوهری.
16. دعوت از دیاسپورای ایرانی برای حضور فعال در توسعه ملی ایران: سرمایهگذاری مادی و علمی.
17. برنامههای فوری نجات برای محیطزیست؛ خشکسالی، فرونشست و آلودگی.
18. بازنگری در نظام آموزشی و محتوای آن بر پایه نیازهای امروز و هویت ملی.
19. مشارکت فعال ایران در حل بحرانهای جهانی و ملی چون آب و محیطزیست.
20. تغییر مدل کشاورزی و سیاستهای جمعیتی متناسب با واقعیتهای زیستمحیطی.
21. سیاستهای حمایتی برای همگرایی اجتماعی و مقابله با خشونت، فقر، خودکشی و واگرایی.
22. فعالسازی دیپلماسی میراثی، گردشگری، اقتصادی و فرهنگی و پایان انسداد در تعاملات جهانی و فراملی.
23. شناسایی ابربحرانها در سطح ملی و منطقهای و تدوین برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای حل آنها.
24. حل مسائل فوری اجتماعی؛ مانند تصادفات جادهای، بیکاری، محیطزیست، مهاجرت و پیامدهای گردشگری تودهای.
25.ارتقای موقعیت گروههای مهم اجتماعی چون زنان و جوانان بهعنوان نیروهای پیشران توسعه پایدار.
26. توجه به نقش کلیدی نهادها و انجمنهای غیردولتی در توسعه پایدار ایران.
نوزایی پارادیمی در ایران یعنی بازتعریف بنیانهای توسعه بر اساس علم، عدالت، کرامت انسانی، تنوع فرهنگی و پایداری زیستمحیطی. تنها در این صورت است که ایران میتواند بار دیگر جایگاه تاریخی خود را بهعنوان سرزمینی فرهنگدوست، توسعهمدار، صلحجو و پیونددهنده تمدنها بازیابد.
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
پارادایم به معنای «الگو» یا «چارچوب کلان فکری و معرفتی» است که شیوه اندیشیدن، عمل کردن، و ارزشگذاری یک جامعه یا یک نظام فکری را سامان میدهد. در هر دوره تاریخی، پارادایمها مسیر فهم ما از جهان و امکانهای عمل جمعی را تعیین میکنند. نوزایی پارادیمی به معنای گذار از بنبستهای ناشی از پارادایمهای کهنه و جایگزینی آنها با الگوهای نوین فکری و عملی است. این نوزایی، نه صرفاً تغییر در سیاست یا مدیریت، بلکه دگرگونی در بنیانهای فکری و ارزشهای هدایتگر توسعه است. به تعبیر دیگر، نوزایی پارادیمی یک «چرخش بنیادین» در نگاه به انسان، جامعه، جهان، هویت و توسعه به شمار میآید.
وجوه نوزایی پارادیمی در ایران:
به نظر من این نوزایی میتواند با سیاستها و گفتمانهای جدید که در زیر معرفی شدهاند، امکانپذیر شود. برخی از ابعاد کلیدی آن عبارتاند از:
1. زندگی خوب به جای مرگ خوب؛ جابهجایی محور ارزشها از مرگاندیشی به زندگیاندیشی. این محور مطالبه مردم ایران است.
2. هویت ملی چندصدایی؛ پذیرش تنوع فرهنگی، زبانی و آیینی درون یک هویت ملی یکپارچه.
3. نگرش جوهری به هویت ملی به جای نگرش ابزاری؛ یعنی هویت نه ابزار سیاست، بلکه سرچشمه معنا و همزیستی.
4. برخورد برابر با دورههای پیش و پس از اسلام؛ ارزیابی کل تاریخ ایران به مثابه سرمایه فرهنگی.
5. کاهش فاصله فرهنگ رسمی و غیررسمی؛ پذیرش تفاوتهای فرهنگی و تنوع جلوههای آن. پذیرش نظامهای دانایی مختلف و حرکت در مسیر عدالت معرفتی و شناختی.
6. رفع امتیازات ویژه و کاهش فاصله طبقاتی؛ استقرار عدالت اجتماعی بهعنوان مبنای توسعه. مبارزه با رانت و لابی طبقاتی.
7. بازگشت گفتمان توسعه پایدار با اولویت محیطزیست، آموزش، بهداشت، میراث فرهنگی و گردشگری.
8. بهرهگیری از میراث صلح و مدارا در سنت ایرانی؛ با تکیه بر نمادها و نمایندههای سترگ آن چون کورش کبیر، زرتشت، بیرونی، حافظ و مولانا، فروغی، عطار، سهروردی و غیره.
9. غلبه بر هراسهای تاریخی نهفته در جهانبینی سنتی ایران (زنهراسی، بدنهراسی، دگرهراسی، حرکتهراسی، شادیهراسی) و پایان دادن به «دیگریسازی» در سطوح مختلف.
10. بازتعریف توسعه بر پایه علم، فرهنگ و کرامت انسان: توسعه مشارکتی و نه آمرانه.
11. ارتقای جایگاه گروههای فرودست و شنیده شدن صدای بیصداها و مشارکت دادن آنها در تصمیمگیریهای مدیریت توسعه.
12. توجه به نقش ایران به عنوان حلقه اتصال شرق و غرب و محور تمدنهای پیرامونی. بدون نقش موثر ایران گفتوگوی شرق و غرب ممکن نیست جدال هانتینگتونی میان شرق و غرب را ایران میتواند پایان یا کاهش دهد.
13. احیای حوزه ایران فرهنگی به مثابه بستری برای تعامل منطقهای.
14. گذار از سیاستگذاری توسعه آمرانه به سیاستگذاری توسعه مشارکتی؛ توجه به حقوق همه ذینفعان.
15. تقویت مفهوم ملت و هویت ملی در برابر گفتمانهای فراملی بهمثابه یک ارزش غایی و جوهری.
16. دعوت از دیاسپورای ایرانی برای حضور فعال در توسعه ملی ایران: سرمایهگذاری مادی و علمی.
17. برنامههای فوری نجات برای محیطزیست؛ خشکسالی، فرونشست و آلودگی.
18. بازنگری در نظام آموزشی و محتوای آن بر پایه نیازهای امروز و هویت ملی.
19. مشارکت فعال ایران در حل بحرانهای جهانی و ملی چون آب و محیطزیست.
20. تغییر مدل کشاورزی و سیاستهای جمعیتی متناسب با واقعیتهای زیستمحیطی.
21. سیاستهای حمایتی برای همگرایی اجتماعی و مقابله با خشونت، فقر، خودکشی و واگرایی.
22. فعالسازی دیپلماسی میراثی، گردشگری، اقتصادی و فرهنگی و پایان انسداد در تعاملات جهانی و فراملی.
23. شناسایی ابربحرانها در سطح ملی و منطقهای و تدوین برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای حل آنها.
24. حل مسائل فوری اجتماعی؛ مانند تصادفات جادهای، بیکاری، محیطزیست، مهاجرت و پیامدهای گردشگری تودهای.
25.ارتقای موقعیت گروههای مهم اجتماعی چون زنان و جوانان بهعنوان نیروهای پیشران توسعه پایدار.
26. توجه به نقش کلیدی نهادها و انجمنهای غیردولتی در توسعه پایدار ایران.
نوزایی پارادیمی در ایران یعنی بازتعریف بنیانهای توسعه بر اساس علم، عدالت، کرامت انسانی، تنوع فرهنگی و پایداری زیستمحیطی. تنها در این صورت است که ایران میتواند بار دیگر جایگاه تاریخی خود را بهعنوان سرزمینی فرهنگدوست، توسعهمدار، صلحجو و پیونددهنده تمدنها بازیابد.
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیاره زمین نیاز به مراقبت همه ما دارد
👏2
خودگفتمانشناسی
قسمت اول
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در این نوشته، که بر آن نام ابداعی «خودگفتمانشناسی» نهادهام، قصد دارم مروری گفتمانی بر کارهایم از گذشته تا امروز داشته باشم و در هر بخش نگاهی انتقادی نیز ارائه کنم. همانگونه که در کتاب مردمشناسی ایرانی نوشتهام، مسیر فعالیت من از داستاننویسی آغاز شد؛ تقریباً از حدود نه تا ده سالگی، در تقلید از کتابهایی مانند مادر ماکسیم گورکی، چگونه فولاد آبدیده شد، خوشههای خشم، قصههای بهرنگی و غیره که محتوای اغلب آنها چپ بود. این کتابها در خانه ما از سوی بزرگترها خوانده میشدند و بر شکلگیری ذوق ادبی من تأثیرگذار بودند. دلم میخواست مثل نویسندگان آن رمانها داستان بنویسم. همین اشتیاق مرا عاشق درس انشا کرد هر چند اثبات این که انشاهایم را خودم نوشتهام برای معلمهای ادبیات ما چون آقای نیکوخصال در دبیرستان جهادفرهنگیان بعدها برای من تبدیل به یک دردسر بزرگ شد!
از سوم راهنمایی، معلم ادبیات فارسی ما، آقای مجدتیموری، تنها با زیباخوانی شعرهای کتاب مرا به شعر علاقهمند کرد و من شروع به سرودن شعر فارسی نمودم. بعدها، در دوم دبیرستان، با آشنایی با شعرهای شیون فومنی، که مرحوم شوهر خالهام به کاست شعرهای او گوش میداد، تلاش کردم شعرهای گیلکی نیز بسرایم. البته به دلیل فعالیتهای انتقادی و هیجانیام، در مدرسه اجازه شعرخوانی از سوی معلم امور تربیتی به من داده نشد. در آن دوران، دوستم محمد طالقانی که بعد استاد دانشگاه شد، آدرس شیون فومنی را برایم یافت و من تا حدود سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ هر از گاه به دیدار او میرفتم و برایش شعر گیلکی و فارسی میخواندم و او هم نظراتش را برای راهنمایی من میگفت.
پس از آن، دورهای را با رادیو رشت همکاری کردم و شعرهای گیلکی یا ترجمههای گیلکی برای برنامه شعر گیلکی رادیو رشت سبز اخوان ارسال میکردم. بعدها نویسنده و بازیگر دو آیتم برنامه یاد و یادگار شدم که شامل نمایشنامه گیلکی و آموزش واژگان گیلکی میشد. در این مسیر، آشنایی با احمد ادارهچی گیلانی، با نگرش ایرانگرا و باستانگرا، بر من تأثیر گذاشت و تلاش کردم گفتمانی شکل دهم که ضمن حفظ زبان و فرهنگ بومی گیلان، زیر چتر هویت و فرهنگ ایرانی قرار گیرد. سال ۱۳۶۹ من تحت تأثیر نخستین نشریه گیلکیزبان یعنی دامون که نگرشی چپ و قوممدارانه داشت قرار گرفتم، اما خیلی زود، یعنی کمتر از یک سال، از سایه تأثیر آن بیرون آمدم و حتی با آن وارد جنگ قلمی و گفتمانی شدم.
مروری بر کارهای انجامشده:
نوشتن حرفهای را از سال ۱۳۷۰ با چاپ مقاله و شعر در نشریات محلی رشت آغاز کردم. اوج نوشتههای من در این دوره، گفتمان هویت ملی ایرانی همراه با توجه به فرهنگ بومی بود. هدف اصلی من حفظ فرهنگ، زبان و ادبیات گیلکی بود، اما با فاصله از نشریاتی که آنها را قومگرا میدانستم.
در این دوره یعنی سال ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵، ۱۳ شماره ویژهنامه چهارصفحهای را در هفتهنامه مطرح آن روزهای گیلان، نقش قلم، منتشر ساختم. نخستین نام ویژهنامهها ورنه بود که دلایل باستانگرایانه و ایرانگرایانه داشت، اما با نقد برخی اساتید مبنی بر معانی مبهم آن واژه، نام ویژهنامهها به فرهنگ و ادب بومی گیلان تغییر یافت. همراهان من نیز ایرانگرا و ملیگرا بودند، از جمله احمد ادارهچی گیلانی، منوچهر هدایتی خوشکلام و مرحوم محمود نیکویه. این ویژهنامهها یک گفتوگوی انتقادی، مقاله، یادداشت و شعر فارسی، گیلکی و تالشی و حتی فولکلور کردی مناطق کردنشین رودبار را دربر داشت.
از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۵، به جمعآوری قصههای عامیانه، ترانهها و مطالعات میدانی در روستاهای مختلف گیلان، به ویژه شفت، فومن، کوچصفهان، رشت و شاهزاده ابراهیم پرداختم. عشق من در این دوره فوتبال و مردمشناسی بود.
گفتمانشناسی این دوره از آثار من را میتوان به این صورت سنخشناسی کرد:
بازخوانی ایرانگرایانه فرهنگ، زبان و ادبیات گیلکی و انتشار مانیفستی که بر حفظ هویت ملی (ایرانی) و حمایت از تنوع فرهنگی (فرهنگ بومی)تأکید داشت.
هواداری از فرهنگ غیررسمی و نقد فرهنگ رسمی، به ویژه با تأکید بر فولکلور و واقعگرایی آن.
گفتوگوی مفصل با چهرههای مورد غضب آن روزها، مانند فریدون پوررضا، که با انتقادات و حملات نشریات راست مواجه شد. اصلاحاتی که بعدها رخ داد، موجب شد پوررضا دوباره مطرح شود و حتی در رسانههای عمومی حضور یابد و در فیلم پس از باران آواز بخواند. نشریات راست به استفاده از واژگان تابو فولکلوریک هم در آن ویژهنامهها معترض بودند.
یکبار بین من و سردبیر اختلافی رخ داد. محمد خاتمی برنده انتخابات شده بود و من میخواستم عکس شیون فومنی را بالای عکس او بیاورم با این استدلال که شاعر از:رئیس جمهور مهمتر است اما نهایتا خانم سردبیر عکس خاتمی را در بالا نشریه قرار داد.
همچنین نقد جریانهایی که آنها را قومگرا میدانستم، بخش مهمی از فعالیت من بود.
قسمت اول
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در این نوشته، که بر آن نام ابداعی «خودگفتمانشناسی» نهادهام، قصد دارم مروری گفتمانی بر کارهایم از گذشته تا امروز داشته باشم و در هر بخش نگاهی انتقادی نیز ارائه کنم. همانگونه که در کتاب مردمشناسی ایرانی نوشتهام، مسیر فعالیت من از داستاننویسی آغاز شد؛ تقریباً از حدود نه تا ده سالگی، در تقلید از کتابهایی مانند مادر ماکسیم گورکی، چگونه فولاد آبدیده شد، خوشههای خشم، قصههای بهرنگی و غیره که محتوای اغلب آنها چپ بود. این کتابها در خانه ما از سوی بزرگترها خوانده میشدند و بر شکلگیری ذوق ادبی من تأثیرگذار بودند. دلم میخواست مثل نویسندگان آن رمانها داستان بنویسم. همین اشتیاق مرا عاشق درس انشا کرد هر چند اثبات این که انشاهایم را خودم نوشتهام برای معلمهای ادبیات ما چون آقای نیکوخصال در دبیرستان جهادفرهنگیان بعدها برای من تبدیل به یک دردسر بزرگ شد!
از سوم راهنمایی، معلم ادبیات فارسی ما، آقای مجدتیموری، تنها با زیباخوانی شعرهای کتاب مرا به شعر علاقهمند کرد و من شروع به سرودن شعر فارسی نمودم. بعدها، در دوم دبیرستان، با آشنایی با شعرهای شیون فومنی، که مرحوم شوهر خالهام به کاست شعرهای او گوش میداد، تلاش کردم شعرهای گیلکی نیز بسرایم. البته به دلیل فعالیتهای انتقادی و هیجانیام، در مدرسه اجازه شعرخوانی از سوی معلم امور تربیتی به من داده نشد. در آن دوران، دوستم محمد طالقانی که بعد استاد دانشگاه شد، آدرس شیون فومنی را برایم یافت و من تا حدود سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ هر از گاه به دیدار او میرفتم و برایش شعر گیلکی و فارسی میخواندم و او هم نظراتش را برای راهنمایی من میگفت.
پس از آن، دورهای را با رادیو رشت همکاری کردم و شعرهای گیلکی یا ترجمههای گیلکی برای برنامه شعر گیلکی رادیو رشت سبز اخوان ارسال میکردم. بعدها نویسنده و بازیگر دو آیتم برنامه یاد و یادگار شدم که شامل نمایشنامه گیلکی و آموزش واژگان گیلکی میشد. در این مسیر، آشنایی با احمد ادارهچی گیلانی، با نگرش ایرانگرا و باستانگرا، بر من تأثیر گذاشت و تلاش کردم گفتمانی شکل دهم که ضمن حفظ زبان و فرهنگ بومی گیلان، زیر چتر هویت و فرهنگ ایرانی قرار گیرد. سال ۱۳۶۹ من تحت تأثیر نخستین نشریه گیلکیزبان یعنی دامون که نگرشی چپ و قوممدارانه داشت قرار گرفتم، اما خیلی زود، یعنی کمتر از یک سال، از سایه تأثیر آن بیرون آمدم و حتی با آن وارد جنگ قلمی و گفتمانی شدم.
مروری بر کارهای انجامشده:
نوشتن حرفهای را از سال ۱۳۷۰ با چاپ مقاله و شعر در نشریات محلی رشت آغاز کردم. اوج نوشتههای من در این دوره، گفتمان هویت ملی ایرانی همراه با توجه به فرهنگ بومی بود. هدف اصلی من حفظ فرهنگ، زبان و ادبیات گیلکی بود، اما با فاصله از نشریاتی که آنها را قومگرا میدانستم.
در این دوره یعنی سال ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵، ۱۳ شماره ویژهنامه چهارصفحهای را در هفتهنامه مطرح آن روزهای گیلان، نقش قلم، منتشر ساختم. نخستین نام ویژهنامهها ورنه بود که دلایل باستانگرایانه و ایرانگرایانه داشت، اما با نقد برخی اساتید مبنی بر معانی مبهم آن واژه، نام ویژهنامهها به فرهنگ و ادب بومی گیلان تغییر یافت. همراهان من نیز ایرانگرا و ملیگرا بودند، از جمله احمد ادارهچی گیلانی، منوچهر هدایتی خوشکلام و مرحوم محمود نیکویه. این ویژهنامهها یک گفتوگوی انتقادی، مقاله، یادداشت و شعر فارسی، گیلکی و تالشی و حتی فولکلور کردی مناطق کردنشین رودبار را دربر داشت.
از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۵، به جمعآوری قصههای عامیانه، ترانهها و مطالعات میدانی در روستاهای مختلف گیلان، به ویژه شفت، فومن، کوچصفهان، رشت و شاهزاده ابراهیم پرداختم. عشق من در این دوره فوتبال و مردمشناسی بود.
گفتمانشناسی این دوره از آثار من را میتوان به این صورت سنخشناسی کرد:
بازخوانی ایرانگرایانه فرهنگ، زبان و ادبیات گیلکی و انتشار مانیفستی که بر حفظ هویت ملی (ایرانی) و حمایت از تنوع فرهنگی (فرهنگ بومی)تأکید داشت.
هواداری از فرهنگ غیررسمی و نقد فرهنگ رسمی، به ویژه با تأکید بر فولکلور و واقعگرایی آن.
گفتوگوی مفصل با چهرههای مورد غضب آن روزها، مانند فریدون پوررضا، که با انتقادات و حملات نشریات راست مواجه شد. اصلاحاتی که بعدها رخ داد، موجب شد پوررضا دوباره مطرح شود و حتی در رسانههای عمومی حضور یابد و در فیلم پس از باران آواز بخواند. نشریات راست به استفاده از واژگان تابو فولکلوریک هم در آن ویژهنامهها معترض بودند.
یکبار بین من و سردبیر اختلافی رخ داد. محمد خاتمی برنده انتخابات شده بود و من میخواستم عکس شیون فومنی را بالای عکس او بیاورم با این استدلال که شاعر از:رئیس جمهور مهمتر است اما نهایتا خانم سردبیر عکس خاتمی را در بالا نشریه قرار داد.
همچنین نقد جریانهایی که آنها را قومگرا میدانستم، بخش مهمی از فعالیت من بود.
👏2👍1
خودگفتمانشناسی
قسمت اول
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
ادامه یادداشت بالا
خودانتقادی گفتمانی:
بخشهایی از فعالیتهای این دوره، مانند ترجمه متون فارسی به گیلکی (مثلاً بوستان و گلستان) را نمیپسندم. بهواقع، تلاش برای سرودن شعر گیلکی تجربه بدی نبود و تمرین نقد و گفتوگو نیز تجارب ارزشمندی به همراه داشت (حدود ۱۳ گفت.وگوی انتقادی)، اما ترجمه آثار دیگر زبانها به گیلکی برای من تلاشی بینتیجه بود.
شاید بشود واژه ترکیبی پیشنهادی مرا (خودگفتمانشناسی) به Self-Discourse Analysis یا Autodiscursive Analysis
ترجمه کرد. این اصطلاح ابداعی میتواند به معنای «تحلیل گفتمانی آثار و افکار فرد و مرور گفتمانی نسبت به مسیر خود و مسیر فعالیتهای فکری و علمی خود» باشد. به عبارتی، ترکیبی است از خوداندیشی (self-reflection) و تحلیل گفتمان (discourse analysis). کاربرد آن در یادداشت من، نشاندهنده تلاشی است برای بررسی و نقد مسیر فکری و گفتمانیام . الیته شاید بتوان آن را گونهای Reflexive Discourse Analysis هم دانست، که در پژوهشهای انسانشناسی و علوم اجتماعی برای توصیف روشی استفاده میشود که پژوهشگر همزمان هم موضوع مطالعه است و هم خود را به عنوان عامل گفتمانساز بررسی میکند. این سلسله از یادداشتها ادامه دارد. قرار است اگر بشود خود را نقد کنم.
ارادت
قسمت اول
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
ادامه یادداشت بالا
خودانتقادی گفتمانی:
بخشهایی از فعالیتهای این دوره، مانند ترجمه متون فارسی به گیلکی (مثلاً بوستان و گلستان) را نمیپسندم. بهواقع، تلاش برای سرودن شعر گیلکی تجربه بدی نبود و تمرین نقد و گفتوگو نیز تجارب ارزشمندی به همراه داشت (حدود ۱۳ گفت.وگوی انتقادی)، اما ترجمه آثار دیگر زبانها به گیلکی برای من تلاشی بینتیجه بود.
شاید بشود واژه ترکیبی پیشنهادی مرا (خودگفتمانشناسی) به Self-Discourse Analysis یا Autodiscursive Analysis
ترجمه کرد. این اصطلاح ابداعی میتواند به معنای «تحلیل گفتمانی آثار و افکار فرد و مرور گفتمانی نسبت به مسیر خود و مسیر فعالیتهای فکری و علمی خود» باشد. به عبارتی، ترکیبی است از خوداندیشی (self-reflection) و تحلیل گفتمان (discourse analysis). کاربرد آن در یادداشت من، نشاندهنده تلاشی است برای بررسی و نقد مسیر فکری و گفتمانیام . الیته شاید بتوان آن را گونهای Reflexive Discourse Analysis هم دانست، که در پژوهشهای انسانشناسی و علوم اجتماعی برای توصیف روشی استفاده میشود که پژوهشگر همزمان هم موضوع مطالعه است و هم خود را به عنوان عامل گفتمانساز بررسی میکند. این سلسله از یادداشتها ادامه دارد. قرار است اگر بشود خود را نقد کنم.
ارادت
👏3
دماوند و مهرگان
بخشی از اسطوره آیین مهرگان به دماوند بازمیگردد جایی که ضحاک به بند کشیده شده است
عکس از اینستاگرام حسن نقاشی فیلمساز و کارگردان سینمای مستند ایران
بخشی از اسطوره آیین مهرگان به دماوند بازمیگردد جایی که ضحاک به بند کشیده شده است
عکس از اینستاگرام حسن نقاشی فیلمساز و کارگردان سینمای مستند ایران
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خسرو سینایی: لحظه وداع با جهان و ارزش زیستن
آگاهی خیر و جهل شر است.
چگونه می توان جهان بهتری ساخت: زندگی باید از آگاهی سرشار شود.
بندهش:
و اهورا مزدا گفت مرا بپرسید چه اگر مرا پرسید مرا بشناسید و چون مرا شناختید از پی من آیید
و اهریمن گفت مرا مپرسید چه اگر مرا پرسید مرا بشناسید و ار پی من نیایید.
@iraniananthropologist
آگاهی خیر و جهل شر است.
چگونه می توان جهان بهتری ساخت: زندگی باید از آگاهی سرشار شود.
بندهش:
و اهورا مزدا گفت مرا بپرسید چه اگر مرا پرسید مرا بشناسید و چون مرا شناختید از پی من آیید
و اهریمن گفت مرا مپرسید چه اگر مرا پرسید مرا بشناسید و ار پی من نیایید.
@iraniananthropologist
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادی از خسرو سینایی: یک زمان من هم جوان بودم....
تصویری تکرار نشدنی: اکاردئون نوازی خسرو سینایی
و دیگران نازنین و عزیزی که رخ در نقاب خاک پنهان کردند
تنها خاطره میماند.....
تصویری تکرار نشدنی: اکاردئون نوازی خسرو سینایی
و دیگران نازنین و عزیزی که رخ در نقاب خاک پنهان کردند
تنها خاطره میماند.....
🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی فرهاد ورهرام با خسرو سینایی
برگرفته از اینستاگرام حسن نقاشی کارگردان و فیلمساز سینمای مستند.
برگرفته از اینستاگرام حسن نقاشی کارگردان و فیلمساز سینمای مستند.
❤3
