Telegram Web Link
#در_کرانه_روز

🏷️ "شطرنج آخرالزمان !"

شطرنج همیشه مثال خوبی برای تشریح و روشن سازی حضور و حرکت درعرصه سیاست بوده است و عبارت "حرکت بعدی" در آن یکی از بنیادی‌ترین پرسشها و چالش‌های عرصه سیاست خصمانه و میدان جنگ  نیز هست: نمیدانی حرکت بعدی حریف چیست اما در مقابل چند حرکت ممکن او ، چند حرکت لازم از سوی خودت را میدانی  و جنگ در صفحه شطرنج اینگونه پیش میرود تا بالاخره یکی حذف شود. بازیگر خوب آن است که قدرت تحلیلی عمیقتر داشته باشد و حرکات بعدی رقیب را هم به قریب احتمال بداند و خود در برابر انها حرکات بعدی مناسب  در ذهن داشته باشد و "کمتربخورد و بیشتر و اساسی‌تر بزند".  در این بازی، استاد هم  آن کسی است که به جای داشتن معادلات متنوع "حرکت من و حرکت رقیب و بعد دوباره من و دوباره او ، و بعدش تا خدا چه خواهد،..." یک "استراتژی" داشته باشد و حرکت عجولانه(به هم ریختن اعصاب) نکند. یعنی قبل از حرکت اول خود بداند حرکات بعدی اش چیست، براساس کدام منطق است و میخواهد به چه نتیجه‌ای برسد....  و استاد تمام،  آن کس است که، حریف  و توانایی‌های اورا هم می شناسد و اهداف و استراتژی مطلوب و اسلوب‌های او را مطالعه کرده است. ورود غیر از این به بازی شطرنج احتمال باخت بالا و خیط شدن دارد . در صحنه جنگ واقعی ، به این نوع بازی میتوان اسم استراتژی آخرالزمانی داد: روی توانایی خودت کمتر حساب میکنی تا شانس و کمک خداوند، .... و خدا کاری با میز شطرنج آدمیان هرگز نداشته است. شطرنج عرصه تحرکات آخرالزمانی نیست!

اگر شطرنج  بلد نیستیم، میتوانیم وارد بازی نشویم و کناری بنشینیم، تخمه بشکنیم ، و به بازی دیگران نگاه کنیم. اما اگر پشت میز می نشینیم ، حداقل باید بدانیم آچمز یعنی چه !

🆔@jameeno
#الف

🏷️ مقاومت، ابزار، تحمیل نقش

🖊️ سیدعلی هاشمی - جامعه‌نو: مقاومت یک باید است و صرفاً حقی که بخواهیم از آن بهره ببریم یا نبریم نیست اما عمل به این بایدِ بشری، ابزار می‌خواهد. نمی‌شود از کسی یا کسانی یا از جامعه‌ای توقع مقاومت داشت درحالی‌که ابزاری برای مقاومت ندارند یا لااقل ابزارِ کارآمدی ندارند و مقاومت کردن برای آن‌ها بیشتر معادل و منجر به هزینه دادن باشد؛ البته همیشه فایده‌ای نیز بر این هزینه‌ها مترتب است اما در یک ارزیابیِ قرینِ عقل و منطق، ناهمخوانیِ میزان هزینه و فایده باید ذهن را به تغییر و تعدیلِ روش رهنمون کند.

مقاومت باید واجد هدف و برنامۀ تحقق هدف باشد و از رفتار هیجانی و سوق دادنِ آدم‌ها به قربانی شدن به دور باشد. چه بسیار کسانی که به زعم مقاومت، رفتارهایی کردند و قربانی شدند و بعد در قامتِ قهرمان به جامعه عرضه شدند اما پس از بررسی مشخص شده است که عملکردِ آن‌ها عاری از روند و رفتاری قهرمانانه بوده است و خب اینکه مصداقِ چه بوده است موضوع این مقال نیست.

علاوه بر هدف و برنامه، ابزار مقاومت هم باید مشخص و در دسترس باشد. وقتی ابزار در دسترس یا متناسب نباشد، مقاومت نیز یا بر عبث پاییدن است و یا مصداقِ همان ناهمخوانیِ میزانِ هزینه و فایده.

تشویقِ جامعه به مقاومت از سوی افرادِ مرجع سیاسی و اجتماعی و اصرار آن‌ها بر ادامۀ مقاومت، آن هم بدون تغییر و تعدیل و در شرایطی که یک طرف (منظور حاکمیتِ سرکوبگر) با حجم و شدتی کم‌سابقه و نامعمول وارد عمل شده است و یک طرف با روندی معمول و ابزاری معمول مقاومت می‌کند، تشویق و اصراری نامعقول است و هر چقدر این تشویق و اصرار نامعقول است، توصیه به انعطاف و هوشمندی، قرینِ عقل و منطق است.


یکی از مصادیقِ ذکرِ آنچه رفت، مقاومت زنان (در برهۀ فعلی) در زمینۀ تحقق مطالبۀ پوشش اختیاری و تشویق و اصرارِ برخی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی بر ادامۀ مقاومت آن هم علیرغم حجم و شدتِ کم‌سابقه و نامعمولِ سرکوب و مواجهۀ حکومت با مقاومت زنان است. چه خیر و فایده‌ای برای جامعه در مقاومت به شکل فعلی و ایجاد هزینه برای کسانی است که نه لزوماً آدم‌هایی سیاسی‌اند و نه تحقق مطالبۀ آن‌ها لزوماً به تحقق مطالباتِ کلانِ سیاسی گره خورده است.

آیا نه چنین است که عرصۀ جامعه مسخرِ تحقق نسبیِ مطالبۀ پوشش اختیاری است و اِعمالِ زور و زور زدنِ حکومت برای تحمیلِ حجاب اجباری صرفاً در بعضی میادین و گذرگاه‌ها و ایستگاه‌های مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی مشهود و قرینِ موفقیت است و صرفاً در همین مکان‌ها آن هم به صرفِ حضورِ همیشگی و با ایجاد رعب و وحشت و اعمال وحشیانه، می‌تواند تا حدودی با موجِ بلندِ مطالبۀ پوشش اختیاری مقابله کند؟

اگر پاسخ به این سؤال مثبت است پس چه لزومی دارد که بعضی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، جامعه و زنان را به مقابله با زورزَنندگان در بعضی میادین و گذرگاه‌ها و ایستگاه‌های مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی تشویق کنند و بر این امر اصرار بورزند؟

چرا مقاومتِ زنان که همگان اذعان دارند حکومت با لشکرکشی، رسماً به جنگ آن‌ها آمده است باید قرین و منجر به این باشد که زنان «یا با کشته شدنشان این جنگ را متوقف کنند و یا مردمِ جهان به یاری آن‌ها به پا خیزند تا بتوانند حکومت را وادار به عقب نشینی کنند»؟

بدتر از بد و ساده‌لوحانه‌تر اینکه این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، راهکار را یا کشته شدنِ زنان می‌دانند و یا اینکه مردمِ جهان به یاری زنان بیایند. این قبیل جملات و این طرز فکرها صرفاً حاکی از عمقِ ناآشناییِ گویندگان و قائلان به آن‌ها از مناسبات جهانی و الگوی عملِ کشورهایی است که بعد از عمری دخیل بستن به آن‌ها هنوز نمی‌دانند که عامل و قائل به منافع ملی خویش‌اند و نه شعارهایی که صرفاً دستاویزی برای فشار بر و امتیازگیری از حکومت‌هایی مثل حکومت ماست.
آیا اساساً در این رویکردِ «کشته شدن در جنگ یا به پا خواستنِ مردم جهان به یاری»، اثری از هدف، برنامۀ تحقق هدف و ابزار مقاومت دیده می‌شود؟ چرا هر بار که مردم به کنش روی می‌آورند حتماً باید بمیرند تا مفیدِ فایده واقع شود؟ این چه منطقِ کوری است؟

چرا نقشی را به زنان تحمیل می‌کنند که هیچ‌وقت نگفته‌اند یا نخواسته‌اند در آن نقش دیده شوند یا واجد چنان ویژگی‌هایی باشند؟ زنی که از خانه برای کار یا خرید یا ورزش یا... بیرون می‌آید به قصد و عزمِ جنگ با حکومت و برانداختنِ آن بیرون نیامده است. اینکه حکومت با زنان سر جنگ دارد و اینکه پافشاریِ زنان بر حق پوشش اختیاری مصداقِ مبارزه و کنشِ سیاسی شده است و اینکه برافتادنِ حکومتی با چنین کارنامه و طرز رفتاری مطالبه و دلخواهِ هر عقل سلیمی است جای خود دارد اما واقعاً از زنان بپرسید آیا از خانه که بیرون می‌آیند و به هر کجا که می‌روند چنین مواردی را اراده کرده‌اند؟ مردم پیِ «یک زندگیِ معمولی» هستند و چریک نیستند که هی مبارزه و مبارزه و مبارزه.
دارند زندگی‌شان را می‌کنند اگر سفیهانِ حکومتی بگذارند و از چپاندنِ «نور» و «مهر» به زندگیِ مردم دست بردارند.

شاید نمونۀ چنین تحمیلِ نقش‌هایی، افرادی مانند گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری باشند که نتیجۀ آن تحمیلِ نقش‌ها را نیز دیده ایم. این مرد و زنان تا زمانی که مادرِ «ستار» و پدرومادرِ «پویا» بودند، مادرانی و پدری دادخواه و راویِ بیدادِ روا شده بر فرزندانشان بودند اما وقتی آن‌ها را در نقشِ سخنگویی و موضع‌گیری قرار دادند، آن‌ها چیزهایی گفتند و کارهایی کردند که صرفاً منجر به هزینه‌تراشی شد و برای جامعۀ معترض نیز فایده‌ای نداشت؛ زیرا اینان آدم‌های معمولیِ جامعه بودند و هستند و نه، نیروهایی سیاسی که هم سیاست می‌دانند و هم کارِ سیاسی بلدند. (اینکه حکومت بی‌رحمانه و بی‌محابا با گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری و بسیاری دیگر از پدران و مادرانِ دادخواه مواجه شده و می‌شود، مبرهن و محکوم است.) نمونۀ این هزینه‌تراشی‌ها و موضع‌گیری‌ها را می‌توان به وضوح در صحبت‌های اخیرِ گوهر عشقی دید.

باید از این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی پرسید که این خیلِ عظیم و پر شمارِ زنان که هر روز در هزارویک معبر و کوچه و خیابان و مرکز خرید و اصلاً همه جا به جز همان «بعضی میادین و گذرگاه‌ها و ایستگاه‌های مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی»، با پوشش اختیاری دیده شده و می‌شوند پس در حال چه کاری هستند؟ آیا همین خیل عظیم در حال مقاومت نیستند؟ حتماً باید چشم در چشم و پنجه در پنجه و در نزاعی نابرابر (هم در تعداد و هم در قوه و ابزار) باشند و به آن‌ها تعرض و تجاوز شود و بازداشت و حبس شوند و کشته شوند که بگوییم دارند مقاومت می‌کنند؟ البته در این گسیلِ جامعه به قربانگاه به جای توصیه به انعطاف و هوشمندی، نشانه‌هاست که هم جامعه و هم سایر افراد مرجعِ سیاسی و اجتماعی و نه این مشوقان و اصرارکنندگان، به آن‌ها واقف‌اند.

یکی از اشکالِ بی‌رحمانۀ سرکوب زنان در دهۀ شصت، فرو کردنِ پونز به پیشانیِ آن‌ها بود. آن موج و آن برخوردها گذشت و زنان ادامه دادند و در پوشش به نقطۀ امروزی رسیدند. به قول یکی از جامعه‌شناسان، گزافه نیست اگر بگوییم که زنان یکی از معدود گروه‌های پیروز در مواجهه با حکومت بوده و هستند و به زعم صاحب این قلم هنوز نیز در حال پیشروی‌اند و همچنان پیشروی خواهند کرد؛ امروز همه چیز از جامعه و ارزش‌های جامعه گرفته تا حکومت و شرایط حکومت و نیز تا خودِ زنان، متفاوت از دهۀ شصت هستند و این تفاوت در عملکرد زنان و نتیجۀ عملکرد آن‌ها مشهود است.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ خدا، بنده،.. و بعد!

🖊️ شورای سردبیری: چرا ممکن هست باز شدن قفل سیستمی که اکنون کشور را اداره میکند به از بین رفتن همه چیز، به فروپاشی، وبه خلاء سیاسی منجر شود؟ این پرسش و نظایر ش از آن رو پیش آمده که توقف روندهای ذاتا ناایستا به همه امور توسعه یافته و حالت صبر و انتظار بر همه پدیده ها غالب است. در چنین موقعیتی ، در اذهان ناظر ، مفاهیمی مانند نقطه بحرانی، افزایش آنتروپی، خلاء، عدم قطعیت و مانند آن ردیف میشوند که مفاهیمی فیزیکی‌اند و ورود آن‌ها به عرصه علوم اجتماعی و سیاست حاصل ورودنگرش مهندسی و سیستمی به این عرصه‌ها است. "نقطه بحرانی" در روند تبدیل تعییرات کمی به تغییر کیفی پدید میاید؛ آنتروپی، تمایل نظام طبیعی ساختارها به افزایش بی نظمی را توضیح میدهد؛ اصل عدم قطعیت را هایزنبرگ فیزیکدان از نظم بی نظمی درون اتمها برای ما بیرون آورد، و... همچنین است واپاشی یا فروپاشی که همان شکافت(فیژن) هسته اتم هست و یا تصعید که تبدیل مستقیم ماده جامد به گاز است(مثل نفتالین) و...میتوانیم به آوردن این مفاهیم ادامه دهیم و معادل سیاسی آنها را به  ذهن خواننده  متبادر کنیم . میتوانیم شرح دهیم چگونه نظام سیاسی حاضر به نقطه بحرانی تحولات خود رسیده و از کار افتادن یک قلب چگونه میتواندآن را مانند هسته نوترون خورده اورانیوم وابپاشاند ، آنتروپی آن را چنان بیفزاید که نتواند خودش را جمع کند، تصعید شود (دودشود و به هوا برود)،  و چرا جامعه هم دچار واپاشی روانی و  اخلاقی، دچار پدیده  گریز از مرکز و میل فرار از کشور، مبتلا به عدم قطعیت آینده زندگی و سرنوشت و... شده است و در آخر ، چه میشود؟

خوانندگان پیگیر البته به خاطر میآورند درباره اینها بسیار گفته ایم و نیازتکرار نیست. آنچه شاید ناگفته از روی بی‌جراتی است، قانون حاکم بر مراحل تکامل است که همچون تئوری‌های توضیح پدید شدن کاینات و جهان هستی، هم هنوزکاملا آشکار نیست و هم حیران کننده عقل است ! چرا همه این پدیده های ناخوشایند سیاسی و اجتماعی در کشور ما کاملا پیش چشم و محسوس و قابل لمس است ؟چرا نامیمون است؟ و "قوانین فیزیکی خلقت نظامهای سیاسی" میگویند فرجام آن چیست؟
یک تئوری توضیح وضعیت حاضر را میتوانیم "نیمه رونکرده نقشه خدا"  بنامیم.  وقتی  خدایگان براساس اصل خودآفریده "عدم قطعیت" مطمئن نیست چه رخ میدهد(!)، آینده را با بازی سازی‌های  متوالی شکل میدهد.  مثالی بزنیم. موضوع جانشینی را در نظامهای سیاسی فرد محور در نظر بگیرید. چرا آین نظامها در حالیکه برای همه چیز مردم تکلیف را روشن میکنند وبا یک شکل کردن آدمها و جزئیات (کره شمالی را مجسم کنید) همه چیز را به قالب دلخواه هدایت میکنند، نمیتوانند درباره بعد از خود ، درباره رهبر بعدی تکلیف را روشن کنند و جزئیات را بتراشند؟ خودشان هم نمیدانند؟! جواب این گونه پرسش‌هادر نظریه "نیمه رونکرده نقشه خدا" است.
کار سترگی است. هم تداوم است و هم تغییر !  تغییر در ذات خودش نهفته است؛ اگر نه در سوژه تغییر، که در فضای رخ دادن آن! باز هم مثلا کره شمالی را در نظر بگیرید. خانم کیم یو جونگ  آبجی رهبر کنونی، رهبر بالقوه اینده این کشور است و این را تقریبا همه می دانند. تنها تضمین آقای کیم برای آنکه خواهرش بعد از او رهبر این کشور فلکزده باشد این است که: "روندهای کنونی ادامه یابد، هیچ چیز تعییر نکند، هیچ چیز قطعی نباشد، و او در مقام خدای کره، به تنهایی نیمه رونکرده را بداند و برمبنایش بازی سازی کند." مثلا مجلس به پا کند، نهاد بسازد، جناح خلق کند ، تقابل بیافریند، بازی‌های خودساخته را داوری کند و سوت بزند ، و.... کارگردانی کند تاوقتی که زمانش برسد. اونمیگوید بعد از او خواهرش هست، حتی نمیگوید چقدر شایسته هست، نمیگذارد کسی درباره‌اش حرف بزند ، حتی اجازه قردادن به مجیزگویان ریزه خوار نمیدهد. ...و راز خودرا فقط با خدای متعال شریک می‌کند. این از قوانین لایزال فیزیک سیاست است که خدایگان نیمه رونکرده نقشه داشته باشد!

اما همانگونه که گفته‌ایم خداوند کنترل کننده همه چیز ، برجامعه‌ای که خلق کرده کنترلی ندارد و آن گندم یا سیبی که جد ما خورد او را اندکی اختیار در زمین بخشید، ابزار ساز شد، عقل یافت و هر چند پیشرانه‌های بنیادین زیستی‌‌اش هنوز همان هاست که از میمون و مار و مور به ارث برده ، اما پرسشگر هم هست و فکر میکند بعد چه می‌شود؟ این پرسش درباره بعد از خدایگان هم هست و حالا همه قوانین فیزیک هستی دوباره برجامعه غالب میشود: میل به پراکندگی دارد وفقط با فشار (چقدر فشار و زور؟) میشود آنتروپی‌اش را کنترل کرد، رسیدن جامعه به نقطه بحرانی را عقب انداخت، و  واپاشی آن را کنترل کرد، یا تصعید سیستم سیاسی در مقابل چشمان‌ آن را منکرشد!  فعلا، خدا همین کار را میکند. ما، زندگی ما، آینده کشور ، گروگان نیمه رونکرده نقشه اوست.
سبب وضعیت بلاتکلیف کشور این است دوستان!

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ بین حسین شریعتمداری بودن و گلوی خاتمی را جویدن ، تا در کانادابودن و  اصلاح طلبان را به وحدت با رضا پهلوی دعوت کردن راه درازی نیست ! کافی است  ابتدا چنان متحول شوید که  اصلاح طلبان را در شدت اصلاح طلبی پشت سر بگذارید و به یک مرجع سیاسی تبدیل شوید، بعدش عوام شما را جلو میبرند تا عرش!

چند سال پیش که اعترافات مهدی نصیری کیهان را در مورد پرونده سازی برای خاتمی  به اطلاع خوانندگان رساندیم، اعتراض بود که چرا مهلت نمیدهید افراد خودشان را اصلاح کنند، ...حالا دعوت میکنیم بروید آقای نصیری را از خیابانهای کانادا جمع کنید.

یک نصیحت خیلی قدیمی راگوش کنید: کسانی را که در میانسالی دین و آئین عوص میکنند با بدگمانی بپائید؛ ممکن است از آن طرف بام روی شما بیفتند و گردنتان را بشکنند. این ها موجودات خطرناکی هستند که چند سال دیگر دوباره خاتمی را به جرم سازشکاری با حکومت فعلی محاکمه میکنند. احتمالا امثال مهدی نصیری های تحول یافته  قاضی  یا  خلاص‌زن ما  به جرم سازش با آخوندها خوهند بود.  دنیا را چه دیدید؟!

دیده‌ایم که میگوییم.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ در فواید آچمز!

این روزها، آن آچمز که در کرانه روز "شطرنج آخرالزمان" حرفش زده شده بود، بالاخره در قامت یک تعلیق کامل عملیاتی بر حکومت ایران و نیروهای نیابتی‌اش حاکم شده است: راه پس که در کار سیاست هیچوقت وجود ندارد، راه پیش هم البته نشانه‌ها میگویند باید توسط اسرائیل باز شود: اگر موقعیتش مناسب باشد و گیر افتادگی‌هایش طناب دست و پایش را محکم‌تر نکند، حرکت بعدی را در زمینه کند کردن مسیر هسته‌ای ایران خواهد کرد. باید سرش خلوت‌تر باشد!

اگر ذره‌ای اهل باز اندیشی باشیم، موقعیت کنونی زمان سنجش داده‌ها و گرفته‌ها و بلند شدن از سر میز در قمارخانه خاورمیانه و سلام و علیکی جدی با قدرت‌های واقعی بیرون از این منطقه است. نمی‌شود شرط بست، ولی اگر میشد، آن کس که بگوید اسراییل علاقمند است ایران به خاطر موقعیت آچمز از سر میز بلند نشود و همینطور منتظر بماند ، برنده می‌شد: "ایران باید چارچنگولی بماند تا ما از ماجرای غزه فراغت حاصل کنیم!"

حکومت ایران اگر هنوز  توش و توانی دارد باید در مسیر توسعه ظرفیت‌های واقعی‌اش مصرف کند. موقعیت آچمز منطقه‌ای برای ایران مفید است، اگر استراتژیست‌های امنیت ملی تجدید نظری بکنند و اجازه دهند مذاکره با ایالات متحده قبل از انتخابات آمریکا یک مرحله جلو تر برود!

🆔@jameeno
متن رایگان و قابل مطالعه در پست بعدی است.  به همراهان توصیه خواندن این بررسی متعادل و منصفانه را داریم.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ شرط تداوم، ایستایی است!

🖊️ شورای سردبیری: یکی از همراهان ارجمند تذکر خصوصی داده است که  در الف "خدا، بنده، ...و آینده"  باید رابطه فضای باز نسبی درون حکومت و به قول ایشان "شل کن سفت کن " سیاسی با موضوع را هم شرح میدادیم.  نمی‌گوئیم غفلت نشده ولی به هر حال همیشه حد مجاز باز کردن موضوع و لزوم حجم کم مطلب هم در کوتاهی‌ها موثر است.

درست است و وضعیت کج دار و مریز و شل کردن و سفت کردن فضای سیاسی در یک دوره حداقل بیست ساله - که حاصل عوامل مختلفی هست - حاصل این هم هست که به عنوان عنصر مهم تعلیق موقعیت از آن استفاده شود. از جنبه نظری، یک دست شدگی حکومت ( از جنبه حضور اشخاص در حکومت و دسترسی به اهرم‌های درون دولت و سایر نهادها)، قاعدتا باید با حرکت به سمت یکدست کردن نیروهای سیاسی(روند رستاخیزی کردن) پیش میرفت و تقابلات اجزای درونی سیستم از عرصه سیاست رخت برمی بست و به حوزه دستیابی به منافع مادی محدود میشد. اما چنین نشده و میبینیم که روند یکدست کردن دستگاه های حکومتی  با یکدست شدن و استفاده از مدل رستاخیزی در مورد نیروهای سیاسی همراه نشده است.  توضیح این را میتوان همان تمایل به معلق نگه داشتن موقعیت در همه زمینه‌ها  و جلوگیری از  بروز تغییرات ناخواسته در مقطع  همه جانشینی‌ها دانست: قاعدتا زمانی که بتوانیم همه عوامل نامطلوب  خطر زای عاجل را خنثی و منزوی کنیم، حاشیه امنیت لازم  برای  کنترل روندهای مهمی مثل جانشینی را کسب کرده‌ایم و بستن فضا بیش از آن به نوبه خود میتواند خطر زا باشد .

یک عامل مهم در زمینه این تصمیم‌گیری میتواند این باشد که " آیا حلقه پیرامونی قدرت  آنقدر انسجام دارد که در نقطه انتقال از هم نپاشد؟" ، " آیا دغدغه و میل نیروهای مخالف تحمل پذیر بیشتر به کسب قدرت و "حکومت" متمایل است و یا بر آسیب هایی که منازعه برسرقدرت به بقا و ثبات "کشور" وارد می‌ کند؟"

پرسش اول را که نمیشود فعلا پاسخ داد،  امابه گمان ما، در  مساله خاص دوم، اصلاح طلبان پیرو خط مشی آقای خاتمی، مادامی که کشور به صورت فعلی اداره میشود بیشتر نگران سرنوشت کشور هستند تا هویت رهبر بعدی، و ازهمین رو به راحتی قابل تحمل هستند و نقدهایشان قابل هضم است. دغدغه بخش بعدی طیف مخالفان که در پی اصلاح سیستمیک است، مادام که حکومت "مستظهر به پشتیبانی ملت " است قابل چشم پوشی و حصر  است. (کوروکچل های نشسته بر سر سفره حکومت هم هرقدر نزاع کنند و پته یکدیگر را روی آب بیاورند برای صاحب سفره  بهتر !)

خلاصه کلام اینکه قرار داشتن عرصه  کشور در یک موقعیت ایستا(هرچند در حال تخریب از زیر، همچون پلی که آب به تدریج خاک سست پای آن را می‌برد) تنها چاره مطمئن در کنترل روند جانشینی است  و مراقبت از این امر خطیر،  دو نتیجه ناگزیر دارد: اول اینکه علیرغم میل شدید حکومت به رفع مشکلات اداره کشور و جلوگیری از تخریب بیشتر، امر ونهی ها راه به جایی نمیبرد چون قرار است مباشران حکومت تغییرنکنند و حفظ شوند،  دوم اینکه هیچ تصمیم راهبردی دارای تاثیرات بعدی گرفته نمی‌شود. مثال عمده آن تصحیح رابطه با غرب است که حکومت لزوم آن را به خوبی می‌داند، اما شروع روندش مانند پاکسازی اصطبل آژیاس است: باید مسیر رودخانه عوض شود که توپوگرافی توزیع قدرت را قطعا به هم میزند. حداقل اینکه شروع تغییرات بنیادی در سیاست‌ها و آدمها را کلید میزند.  این روزها هم، "این کار به مصلحت نیست" !

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷 ماسعی می کنیم حرفهای پیشگویانه نزنیم ، اما کردار دسنگاههای انتظامی و قضایی‌حکومت بوی خوف از یک تحرک اجتماعی قریب‌الوقوع می‌‌دهند. منشاء آن ، تحرک اجتماعی قاعده‌مند و هویت دار (تحرک حزبی، تظاهرات دانشجویی، اعتراض صنفی،) نیست، چون تشکیلات حزبی در پیچ رودربایستی ‌گیر کرده‌اند؛ فضای دانشگاه‌ها را آمیزه نفرت و اطاعت در چنبره خود گرفته؛ و فعالیت‌های صنفی هم به ویروس پراکندگی و منفعت‌طلبی خصوصی آلوده است. سکوت قبرستانی بیشتر حاکم است تا حتی پچپچه درباره چندگام سازماندار در خیابان.

آنچه باقی میماند شکافته شدن دمل بزرگ با نیشتری غیرقابل پیش بینی است: جرقه تازه‌ای برای یک شورش کور دیگرشهری ! حکومت این را احساس کرده و پیشاپیش به استقبالش میرود. طیفی از وقایع بی ربط شاهد این مدعاست: از جمع کردن اراذل خیابانی( که کارکردش را می دانیم) تا گرفتن کسی که جامعه او را به عنوان سوپاپ شناسایی کرده بود. حاکمیت منتظر شورش کور دیگری است!

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز !

🏷 شستشو !

در حالی که مسئول اصلی آوارگی وکشتار نیم قرن اخیر در منطقه فلسطین ، ایالات متحده ، پنتاگون و روسای جمهور آن هستند و دولت اسرائیل فقط چنگال خونین آن هاست، رسانه‌ها با تبلیغ دائم مخالفت ریاکارانه بایدن با این کشتار، خاک به چشم ناظران می‌پاشند رسواترین رسانه فارسی زبان در این کارزار تبلیغاتی و جنگ روانی، بی.بی.سی فارسی است: یک هفته است خبر از غزه نمیدهد ، مگر اینکه در جوفش بگنجاند آمریکا گفته بمب به اسرائیل نمیدهد : خبر پراکنی برای پنهان کردن دست قاتل اصلی!

دیشب بلینکن در فیس نیشن در پاسخ سوال خبر نگار گفت بایدن در مذاکره خصوصی به اسراییل گفته اگر در حمله به رفح مواظب غیر نظامی‌ها نباشد فلان بمب سنگین را نخواهم داد، ولی ارسال هنوز قطع نشده است. امروز دوباره بی بی سی لای خبر گنجاند که آمریکا به اسرائیل بمب نمیدهد. شرم آوریم ما خبر نویسان متولد ایران . قیمت وجدان ما چند است؟


🆔@jameeno

https://x.com/21WIRE/status/1790012583422116065
#الف

🏷️ کار درست !

🖊️ تحریریه جامعه نو: بالاخره سران قوم عقلشان را روی هم گذاشتند، از پس مخالفتهای درونی بر آمدند و روز شنبه را به جای پنجشنبه تعطیل کردند. حال که اینقدر درایت وجود داشته که آن ترس از اینکه تعطیلی مسلمین همان تعطیل یهودیان باشد را کنار بزنند ، راحت تر میشود در باره این موضوع حرف زد. کار درستی کردند پس از مد‌تها ، و درست تر هم میشود اگر یکبار دیگر موضوع را ارزیابی کنیم. میشد تصمیم درست تری هم گرفت.

مثلا ممکن بود  و هست که در تقویم سال آینده در جایی مناسب، مثلا در تعطیلات نوروز که جامعه غرق در تعطیلات پانزده روزه است، دوروز بدون عنوان را به صورت " دو روز انطباق" در نظر بگیرند تا جای شنبه ها عوض شود و با دوشنبه فعلی انطباق یابد . در آن صورت ، دوروز تعطیلی هفتگی ما با تعطیلات جهانی منطبق می شود که مشکل اهل اقتصاد کلا حل شود .

احتمالا اشخاص متعصب ظاهر بین با این بهانه که قصد این طرح بردن روز جمعه به روز تعطیل مسیحیان است مخالف خواهند بود ، ولی بهتر است ابتدا استدلالهای چنین پیشنهادی را سبک و سنگین کنند. اولین استدلالش این است که برای ایرانیان فراوان اروپا و آمریکا و استرالیا و ... فرصت شرکت در نماز جمعه فراهم میکند. امروزه و با وضعیت فعلی ما، آنها این فرصت را ندارند.

واقعش را بخواهید، اساسا دسته‌بندی روزها به هفته های هفت روزه ، برآمده از یک افسانه یهودی است که میگوید خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد!  البته احتمال تاریخی قوی این است که  این دسته بندی را یهودیان هم از بابلیان گرفته و بر آن لباس  یهودی پوشانده باشند. احتمالا حصرت محمد هم که  رسوم و آداب یهودیان را به عنوان یکتا پرست بر آئین بت پرستان ترجیح میداد این دوره‌های هفت روزه  را   به عنوان امر بی ضرر از  عرف جامعه آن دوران گرفته باشد . ما البته برخلاف علما تخصصی در امور دینی نداریم ، ولی تا آنجا که میدانیم، در قرآن نیز قداست روز جمعه  به خاطر برپایی نماز جمعی در آن است نه خود آن روز.. ایات سوره جمعه در باره نماز این روز است و نه خود روز  یا جا و محل آن در هفته . میتوانست روز بعد از تعطیل یهودیان روز اجتماع مسلمین باشد یا دوروز بعد از آن. فرقی نمی‌کرد . باز هم به احتمال، پیامبر اسلام تقسیم بندی روزها در دسته‌های هفت روزه را به عنوان یک عرف جاری پذیرفته و امضا کرده است (چرا نگفته است مسلمین باید دسته‌بندی هشت یا شش روز ه کنند تا با یهودیان تفاوت کند؟) و قرار دادن روز متفاوت از روز تعطیل یهودیان هم برای متمایز کردن انان در شهر کوچک آن روز و شاید جلوگیری از اختلاف بوده باشد. امروزه آن احتیاط‌های احتمالی در شهر های میلیون نفری  از بین رفته است و  برهمین اساس عوض کردن جای جمعه با یکی دیگر از روزهای هفته، امری تخصیصی است و ربطی به سایر ادیان ندارد.

بزرگترین فایده این جابجایی را البته اقتصاد نمیبرد : مسلمین ساکن در بلاد مسیحی  و یهودی میبرند که امکان شرکت در نماز جمعه را پیدا می کنند. در حال حاضر، یک کارمند یا کارگر ساکن اروپا، آمریکا ژاپن، چین، روسیه.... نمیتواند روز جمعه را که روز کاری آنهاست برای نماز جمعه تعطیل کند، ولی با این انطباق ، حتما  نماز جمعه های پر رونق و  باشکوهی در این کشورهابرای مسلمانان غریب برگزار خواهد شد. زیبا نخواهد بود در روزی که مسیحیان در ان تعداد کم به کلیسا میروند ، شاهد رونق مساجد مسلمانان باشند؟ اگر ما از این راه برویم ماهی بعد همه کشور ها بویژه اعراب  از همین مسیر خواهند رفت.
مثل هر پیشنهاد دیگری ، این نیز میتواند مخالفانی داشته باشد. بایدبنشینیم و نقد آنها و استدلالشان را بشنویم.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ فرصت‌ها و تهدیدهای دوره پسا‌رییسی / گزینه‌های حاکمیت


🖊️ شورای سردبیری: هنوز، شوک تاریخی و ناگهانی درگذشت ابراهیم رییسی فروکش نکرده، توجه فعالان سیاسی و افکارعمومی به آینده سیاسی ایران و سکاندار دولت چهاردهم جلب شده است. تندروها اگر با منع صریح قانون اساسی مواجه نبودند، توان خود را برای ادامه فعالیت همین کابینه در غیاب رییسی متمرکز می‌کردند اما قانون مادر کشور چنین مجالی به آنان نداده و بر ضرورت انتخاب رییس جمهور جدید تا حداکثر ۵۰ روز تاکید گریزناپذیر کرده است. همین ضرورت موجب شده تا همزمان با تکاپو برای برگزاری تشیع آبرومند رییس‌جمهور متوفی، تقلا برای راهی کردن رییس جمهور مطلوب، میان جناح‌های اصلی حاکمیت و حتی برخی زیرمجموعه‌های فرعی آنان آغاز شود.

اصولگریان تندرو که با پرداخت بهای سنگین متهم‌شدن به حذف رقبا و ثبت رکورد منفی مشارکت ۴۸درصدی مردم  و آرای باطله ۱۳درصدی سال ۱۴۰۰ پاستور را فتح و به یکه‌تازی در قوه مجریه تا ۱۴۰۴ و حتی ۱۴۰۸دل‌بسته بودند، در نبود رییسی، رویاهای‌شان نقش بر آب شده و در ماه پایانی بهار ۱۴۰۳ باید وارد گود رقابتی تحمیلی با مدعیان کلیدداری پاستور شوند، آوردگاهی هولناک که نه اطمینان دارند، نامزدی معتمد و مقبول حاکمیت دارند که مسیر تکرار پیروزی بی‌رقیب دیگری برای‌شان هموار شود و نه می‌توانند به آرای اکثریت مردم دلخوش کنند، مردمی به تنگ آمده از گرانی‌ها و ضعف مدیریت دولت سیزدهم که گستره آن حتی تا درون پایگاه اجتماعی سنتی اصولگرایان و تشکل‌های همسو با آنان نیز گسترش یافته است.

با همه این واقعیت‌های تلخ، اصولگریان تندرو، میدان را خالی نخواهند کرد و به امید معجزه‌ای سیاسی، نامزدی را شناسایی و روانه میدان انتخابات خواهند کرد، به این امید که معجونی از ادامه و حتی تشدید قهر انتخاباتی مردم، ثبت‌نام نکردن نامزدهای شاخص رقیب و چتر حمایتی دوپینگ شورای نگهبان، همای کامیابی را بر شانه‌های آنان بنشاند و نامزدشان، ولو با رکوردی منفی‌تر از انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری، جای خالی رییسی را پر و  تصاحب قدرت برای چهار سال آینده را برای‌شان تضمین کند.

اصولگرایان میانه‌رو نیز در پی ایجاد امکانی پیش‌بینی‌نشده، جانی دوباره گرفته‌اند و امیدوارند حاکمیت متوجه خطر ناکارآمدی و عدم مشروعیت تندروها برای بقای نظام شود و از فرصت اجباری پیش‌‌آمده استفاده حداکثری کند و روزنه و حتی دروازه‌ای به‌روی اصولگرایان میانه‌رو بگشاید تا با عبور از غربال‌های فراخ‌تر شده شورای نگهبان، نام‌شان در فهرست نامزدهای مجاز به ورود در صحنه رقابت، ثبت شود و آنگاه رویای‌شان برای رای‌آوری ناشی از پایان تحریم انتخاباتی مردم به دلیل هراس از احتمال پیروزی نامزدی تندرو  و وخیم‌تر شدن معیشت‌شان، تعبیر شود.

اینان روی دو بخش از ذینفوذان نظام هم حساب ویژه باز کرده‌اند ، کسانی که به دلیل باور به شعارهای فریبنده تندروها یا نگرانی از پیامدهای مخالفت با تندروها، همراهی یا انفعال در برابر آنان را پیشه کردند اما اکنون با غیرقابل‌انکار شدن و اثرات ملموس مدیریت بنیان‌برافکن‌ آنان بر کشور، گزینه خلاص‌شدن از تندروهای مردود و حمایت از نامزدی مبانه‌رو اصولگرا را  برای بقای حاکمیت و مملکت، قابل تامل می‌دانند.

‌‌اصلاح‌طلبان هم به دو بخش متفاوت تقسیم شده‌اند، گروهی واقع‌بین، عقب‌گرد تاحد عفو سیاسی/ انتخاباتی اصلاح‌طلبان را بعید می‌دانند و طیفی دیگر ضمن خوش‌بینی به خروجی تحولات غافلگیرکننده کنونی، دچار  تکرار وسوسه ورود به دایره قدرت رسمی شده‌اند و امکان‌سنجی‌ها و لابی‌های خود را آغاز کرده‌اند.

‌وجه مشترک چالش بزرگ اصولگرایان میانه‌رو و اصلاح‌طلبان وسوسه‌شده، زمان ناچیز برای جلب موافقت حاکمیت از سویی و نگرانی از رای نیاوردن در غیاب اکثریت واجدان شرایط رای است، دغدغه‌ای که برای تندروها به احتمال خالی‌کردن پشت‌شان از سوی حاکمیت و نیز  کابوس انتخابات حداکثری، تغییر شکل داده است.

سوای رویابافی جناح‌ها و افراد خیز برداشته برای تسخیر پاستور، متغییر تعیین‌کننده آینده سیاسی ایران، تاکتیک حاکمیت است: آیا از مجال مهیا‌شده برای آشتی ملی نانوشته، تغییر ریل مدیریت کشور و کاهش شکاف ملت / حاکمیت بهره خواهد برد یا تداوم سکانداری تندروهای «پاچناری» نوظهور طی  و میدان ندادن به جناح‌ها و طیف‌های حذف‌شده را ترجیح خواهد داد؟ یا با مجوز دادن  همزمان به نامزدهای تندرو و میانه‌رو ، مجددا رقابتی دو قطبی شکل خواهد گرفت تا شاید از تنور چنین رقابتی، بار دیگر، شاهد تکرار انتخاباتی داغ با مشارکت بالای واجدان شرایط رای باشیم.
باتوجه به جدول زمان‌بندی اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری جدید که دهم تا چهاردهم خردادماه جاری را برای ثبت‌نام داوطلبان و بیست و دوم همین ماه را زمان اعلام نامزدهای تاییدصلاحیت شده از سوی شورای نگهبان، مقرر کرده، بیراه نیست اگر تاکید کنیم برای فهم گزینه منتخب حاکمیت، فقط «اندکی صبر»، کفایت می‌کند

🆔@jameeno
#الف

🏷️ تیرک !

🖊️ شورای سردبیری: رخدادهای ناگهانی در عرصه سیاست بسیار به رخداد های قدرتمند و غیرمنتظره طبیعی شباهت دارند. به وقوع زلزله بسیار شبیه هستند: دفعتا رخ میدهند، کسی انتظار انها را ندارد و برایشان آماده نیست، و برنامه‌های مشخص را به هم میزنند. واکنش در برابر این گونه رخدادها  نیز از همین مشخصه‌ها ناشی می‌شوند: گیجی‌ ، واکنش های فکر نشده ، و تحرکات غالبا اشتباه ، از سوی کسانی که در گوشه مغزشان "تشکیلات مدیریت بحران" ایجاد نکرده‌اند! معدود آدمهای تعیین کننده‌ای وجود دارند که با داشتن چنین تشکیلات کنترل بحرانی در گوشه ذهن ، از این موقعیت ‌ها با خونسردی و "سوار بر اوضاع" میگذرند و بر جامعه اعمال سلطه میکنند و هدایت آن را به دست می‌گیرند.  لزوم برگزاری یک انتخابات فوری،  و فوری تر از آن تشخیص موقعیت برای  کنترل روند و یا ایجاد و اعمال تغییر در آن،  از همین گونه موقعیت های سیاسی پسا زلزله‌ای هست.  همه باید طی یک هفته بتوانند موقعبت را تشخیص دهند و تصمیمی بگیرند که چه بایدشان کرد. بیائید ببینیم این موقعیت پسا زلزله‌ای -هرچند زلزله‌ای کوچک- چه کیفیاتی دارد.

مهمترین وجه این موقعیت، تصمیم گیری درباره ترمیم آسیب دیدگی یک گوشه از صحنه است که به دقت سنجیده و برای روند تحول سیاسی آتی بود ، اما حادثه هلیکوپتر گوشه‌ای  از آن را آسیب زد. ما اکنون میدانیم مطابق آنچه در الف چند روز پیش جامعه‌نو ("خدا، بنده ، و آینده ") رفت،  حفظ ثبات صحنه و برهم نخوردن روند طراحی شده برای تغییر، عمده ترین هدف حاکمیت طراحی کننده عرصه سیاست در ایران هست. بنا بر این حاشیه نشینان سیاست نباید انتظار هیچگونه تغییر محتوایی و شکلی را در آینده پیش‌رو داشته باشند. یکی از این تغییرات ، تعیین فرد جانشین برای پست ریاست جمهوری است، که به ارزیابی ما، وقتی این سطور را میخوانید مشخص شده است  بقیه آنچه  رخ خواهد داد عملیات ترمیم گوشه تخریب شده صحنه به خاطر زلزله است : وقتی  تکانه تیرک نگهدارنده یکی از دیواره های  دکور صحنه را می شکند وفرو می اندازد، باید به نرمی و بی‌سرو صدا دوباره آن را علم کرد و تیرکی تازه ومورد اطمینان در پشتش قرارداد. ماهیت انتخابات آتی این است و هیچ نیروی سیاسی خارج از صحنه‌ای، (و از جمله اصلاح طلبان هم مسیر با خاتمی)  نمیتواند فکر کند میشود جلو رفت و در صحنه تغییری داد. نخودهای همه آش‌ها البته معمولا به جنب و جوش می افتند و مثل انتخابات که همیشه چند عروسک وسط آن دست و پا تکان میدهند، تعداد حاضران در جابجایی تیرک شکسته با تیرکی نو را افزایش میدهند. امااین کارگردان و صحنه‌گردان  است که تیرک مناسب را انتخاب می کند و چگونگی علم کردن آن را مشخص می کند و لا غیر. لااقل فعلا و در ایران ، همین است که هست.

شاید اعتراضی به این بتوان داشت، اما فعلا تغییرش نمیتوان داد. شرایط کشور ما فعلا همین است و زلزله‌ای که فقط یک تیرک را از جایش به در کند موجبی برای  تغییر روند محسوب نمی شود . بنا بر این اجازه بدهید یا ندهید، روند پیش‌رو ، همان است که یک هفته پیش بود و تغییری نمیکند و یا لااقل تغییر ماهوی نمیکند. بعید است آدم عاقل  دچار خطای  باصره بشود و در انتخابات پیش رو فرصتی ببیند. بعید است کسی بوی تغییری حس کند (نخودهای اصلاح طلب نمای همه آش‌ها البته  غیر این را می‌گویند واز جایگاه تماشاچیان می‌پرند روی صحنه! ). این به کنار، مشغول کردن ذهن جامعه به  دارودسته ها و باندهای سیاسی روی صحنه، به بازیگرانی که در صحنه پایداری می کنند و یا آنها که کنار گذاشته‌شده‌اند ( صحنه گردان معمولاعروسک‌هایی را که نخ آنها "شل" شده  می‌گذارد کنار! ) یک خطای شناختی است.  اینکه بازیگران روی صحنه چقدر رقاصی  کنند یا کشتی بگیرند یا به هم بپرند و "کمپین انتخاباتی" داشته باشند، البته مایه سر گرمی است . تماشا کنید و اگر خواستید به مفسرانی که نخ‌های این عروسک‌ها را نمیبینند بخندید. اما مطمئن باشید کارگردان آنها را با بازیگرانی که نخ آنها شل شده و حرکات خارج از کنترل دارند عوض نخواهد کرد (لاریجانی‌ها به مرخصی درازمدت رفته‌اند!).  این صحنه خدایگان دارد و سرشت تغییر در آن را بازیگران روی صحنه هرگز تعیین نکرده‌اند و در آینده نزدیک هم تعیین نخواهند کرد.  صحنه سیاست در ابران و چگونگی تغییر در آن ، صحنه فکر شده سنجیده‌ای است که رخداد های جزئی در آن تغییری نمیدهد. کسی نمیتواند جای دانته بنشیند و پایان  "کمدی الهی" را از نو بنویسد. آن کتاب و آن داستان ، پایانی جز آنچه دانته نوشت نمیتواند داشته باشد.....، الا اینکه زلزله‌ای بسیار بزرگتر ، بسیار فراتر از آنچه درظرفیت و توانایی آن اتاق کنترل بحران هست، رخ دهد. عاقلان البته انتظارش را دارند، ولی خواهانش نیستند ؛ سقف سالن این نمایش را بر سر همه فرو خواهد ریخت !

🆔@jameeno
#الف زیر برای انتشار در روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت آماده شده بود که به علت تمرکز توجه عموم به خبرفوری سقوط بالگرد از انتشار آن خودداری شد و امروز منتشر می‌شود.

#الف

🏷️ به سوی پایان!

🖊️ شورای سردبیری: چرخ زدنِ سیب ریاست‌جمهوری ایالات‌متحده در اول راه است و تا به زمین برسد چرخ‌های دیگری هم خواهد خورد. نتایج کلان اینکه این سیب به حیاط دموکرات‌ها بیفتد یا در دامن جمهوریخواهان، برای جهان تفاوت بنیادین نخواهد داشت، ولی برای ایران تفاوت زیادی دارد. ترامپ به پختن قورباغه در آب جوش معتقد نیست و دستاورد سریع می‌خواهد که این بار در حد دست دادن و عکس گرفتن نیست. از سوی دیگر، والس بلاهت‌بارِ کنونیِ حکومت ما و کاخ سفید در خلوت عمان بیش از حد طولانی شده و متأسفانه حتی اگر مذاکرات کنونی به نتایج لحظه‌آخریِ روی کاغذ هم برسد، احتمال اینکه ترامپ آن را پاره کند بسیار بیش از امکان پذیرش و تکمیل آن است. احتمالاً برای مذاکره با سیاست‌مداران حزبی امریکا فعلاً دیر شده است و حکومت باید در جستجوی نقبی به سوی نظامیان ارشد آن باشد. اگر ترامپ ساکن کاخ سفید شود، فقط ژنرال‌های ارتش، آژانس امنیت ملی و کهنه‌کاران سیا خواهند توانست افسار دیوانگی‌هایش را بکشند. باید یادمان باشد در اوایل ژانویه ۲۰۲۰ این ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد ارتش ایالات‌متحده بود که جلوی دستور ترامپ برای حملۀ شبانۀ وسیع به تأسیسات نظامی ایران را گرفت. تنها نکتۀ مثبت وضعیت حاضر آن است که اتفاقاً تنها داشته‌های قابل معاملۀ ایران برای معامله با امریکایی‌ها، ماهیت نظامی دارند (گروه‌های نیابتی و امکانات و ظرفیت‌های نظامی) و در طیف مسائلی هستند که نظامیان امریکایی به سرشت و کم‌وکیف آن‌ها علاقه دارند.

اما با توجه به وضعیت آچمزی که ایران در منطقه در آن قرار گرفته، ارزش معاملاتیِ داشته‌های ایران و کل سیاست خارجی‌اش سریعاً رو به کاهش است. اتحاد صیغه‌طور با روسیه هیچ ارزش استراتژیکی نداشت و تلاش برای دادنِ بُعد استراتژیک به آن از طریق مهم جلوه دادن معاملۀ تسلیحاتی، بیشتر چماق به دست اروپایی‌ها داد. در واقع، صیغه کردنِ ایران برای پوتین حاصلی جز قرار دادن بار اضافی در دامان کشور نخواهد داشت. خوشبختانه بهترین متحد ایران هم در حال زدن اردنگی به حکومت است و به‌زودی بخشی از هزینه‌های سوریه از دوش ملت ایران برداشته خواهد شد. شش سال پیش که هر روز استدلال می‌کردیم از سوریه بیرون بیایید و پیاده‌نظام روسیه بودن برای حفظ خاندان اسد کافی است، استراتژیست‌های نظام با کلمات فریبنده و سکسیِ عمق استراتژیک و جبهۀ مقاومت و حیاط خلوت و... رجزخوانی می‌کردند و محاسبات راهبردی خود را برای مستعمره کردنِ سوریه از طریق خرید زمین، سرمایه‌گذاری و در چنگ داشتنِ پسر حافظ اسد تکرار می‌کردند (این روزها خفه شده و به یحیی سنوار دلبسته‌اند). گروه‌های نیابتی هم که حسابشان از مدت‌ها پیش روشن شده است: عامل اصلی دشمنی‌های فعالِ آشکار و نهانِ دولت‌های منطقه با کشور ما هستند و اگر زمانی به آن‌ها همچون خنجری در دست در پشت سر دیگران نگاه می‌شده، حالا به تدریج به وبال شبیه‌ترند تا خنجر: اگر زمانی تصور می‌شد می‌توانند به نیابت بجنگند، اکنون حتی کسی نمی‌تواند تصور کند نقشی دفاعی داشته باشند: در  زدوخوردِ اخیر به عمد کنار گذاشته شدند و حالا دیگر می‌توان گفت ضامن آتش‌بس هم نیستند. یک چنین نیرویی چه ارزشی برای معامله کردن دارد؟ هیچ!

دو مورد اخیری را که اشخاص نزدیک به هستۀ حکومت از نزدیکیِ ایران به سلاح هسته‌ای و امکان تجدیدنظر در سیاست پیشین حرف زده‌اند، باید در همین چارچوب دید: ایران به جایی رسیده است که برای چانه‌زنی، به جای فشارهای متعارف باید به سراغ به رخ کشیدن ظرفیت هسته‌ای خود برود. قضاوت نمی‌کنیم که اهرم چانه‌زنیِ خوبی هست یا نه، اما می‌شود نتیجه گرفت که چماق قبلی تحت عنوان جبهۀ مقاومت، در نهایت یک بادکنک از کار درآمده است: نیروهای شرور بین‌المللی از آن‌ها برای تحکیم کاشته‌های‌خود استفاده کرده‌اند: فرقه‌بازی‌های عراق جز تحکیم خط ایالات‌متحده و بتونیزه کردن «دولت» عراق که بدون اجازۀ واشنگتن آب نمی‌خورد، چه ثمری داشت؟

مجموعۀ عوامل داخلی و روندهای خارجی، از جمله انتخابات ایالات‌متحده، همسوییِ غریبی در مسیر «پوک» کردنِ حاکمیت دارند. حکومت، هم بازی‌های خارجی را باخته و هم عرصل ملی را. چیزی که اکنون از بیرون مشاهده می‌شود، یک حکومت متکی به پشتگرمیِ جبهۀ ملی و مردمی نیست؛ حدود 10درصدِ لایۀ پایینی جمعیت را به ضرب پرداخت مستقیم و ایجاد تورمِ سرشکن، به قول خودش «پای کار» نگه داشته و بقیۀ جمعیت اگر معاندِ فعالش نیستند، در مخالفت خاموششان شکی نیست و همه هم این را فهمیده‌اند. در قمارخانه‌های سیاست خارجی هم که صاحبان همان قمارخانه‌ها از خودش بهتر می‌دانند که جیب و حساب اعتباری‌اش چقدر خالی است.
نتیجۀ چنین وضعیتی، به تدریج ظاهر خواهد شد: دولت پوک، ملتِ خسته و بی‌رمق و ناامید و کشوری ضعیف و آلت دست، بدون استراتژیِ امنیت ملیِ دورنگر با یک نظام ورشکسته!

...البته پیرانِ از کارافتاده، زیاد بزک می‌کنند!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ گرد خرابه نگردید!

🖊️ شورای سردبیری: درعالم سیاست میتوان  قاعده‌ای را کشف کرد که استثنا آن را به هم نمیزند: " ماشین تمرکز قدرت، دنده عقب ندارد!" ترجمه این حرف آن است که هنگامی که حاکمی بتواند قدرت را در خودش در حدی متمرکز کند  که بتواند مرزهای آن را بخوبی کنترل کند، دیگر هیچگاه به توزیع قدرت دست نخواهد زد و قدرت سیاسی را در خودش به سیاهچاله‌ای تبدیل میکند که حتی شعاعی از آن به بیرون از خودش نمیرود. آنقدر نمیرود تاسیاهچاله خودش در خویشتن نابود شود. مثالی برایتان بزنیم. 
 
هنگامی که علی امینی در سال ۱۳۴۱ از نخست وزیری و انجام اقدامات اصلاحی  کنار گذاشته شد‌(استعفا کرد) تا اسدالله علم نخست وزیرشود  ، چند موضوع برای کسانی که تجربه سیاسی داشتند روشن بود:  اول اینکه عصر دادن حکم نخست وزیری از سوی محمد رضا شاه به عناصر ملی و با شخصیت مستقل و هدفدار  کاملا به پایان رسیده و دوران نخست وزیران کاملا چاکر مسلک هماهنگ با دربار فرا رسیده است. دوم اینکه محمد رضا شاه از دوره کنار زدن مصدق با کودتای آمریکایی و انگلیسی (یعنی زمانی که در پایین‌ترین فاز قدرت و اراده سیاسی قرار داشت) توانسته است به تدریج در قالب یک شاه قدرتمند و مختار ظاهر شود و قدرت را در دربار متمرکز و حکومت استبدادی مقتدر برپا کند. علی امینی که از بقایای  خاندانهای نسب دار و رجلی سیاسی بود رفت تا اسدالله علم جایش را بگیرد . جایگاه علم چنان بود که در خاطرات خودش به راحتی اعتراف میکند کارش در حد جور کردن دختر خوشگل برای هوسرانی محمد رضا بوده است. در واقع اسدالله علم سر آغاز سلسله‌ای از نخست وزیران بود که علاوه بر همه نقاط ضعف معمول، این خاصیت مشترک را هم داشتند که فاقد شخصیت درونی بودند و افتخارشان نوکری "اعلیحضرت" بود.  این ، حاصل  قانون تمرکز قدرت است.

جز این نمیتوانست باشد. محمد رضا قدرت مطلق و استبداد مجسمی بود که در اوهام خود هیچکس را باهوش تر و ایران دوست تر و متعهد تر از خود نمیدانست. یکبارخواسته بود به کنفرانس سران اوپک برود ،  جسارت کرده و گفته بودند خوب است رئیس شرکت نفت(معدل آنروز وزیر نفت) و وزیر دارایی را همراه ببرید . گفته بود ' این الاغ‌ها چه می فهمند که آنها را با خودم ببرم؟' علم جایش را به منصورداد و او به هویدا و هویدا به آموزگار وشریف امامی و... یکی از یکی نوکرتر وبی هویت تر. اگر محمد رضا شاه میماند،  محال بود اجازه دهد کسی که سرش به تنش بیرزد  و اختیار و قدرتی برای انجام کاری درخواست کند سربرآورد و نخست وزیر شود . شاه یاد گرفته بود قدرت خود را با کسی تقسیم نکند و آنرا هر روز متمرکز تر کند ؛  ماشین تمرکز قدرت او دنده عقب نداشت!   ترمز را هم کنده و دور  انداخته بود.... و تاریخ برخی روندها را تکرار میکند !

***
همه در تدارک انتخابات تازه هستند و زمزمه‌هایی هم از میل به ورود به "رقابت" شنیده میشود. ممکن است دوباره به نام جنبش اصلاحی وارد زمینی بشویم که هم ساز وکار و هم قوانین و هم داوری‌اش را یک طرف پیشاپیش تعیین کرده است. سالهاست با مهندسی انتخابات روبرئیم. شاید برای هماورد طلبی، برای تمرین، برای ابراز وفاداری به سیستم، برای کاهش خطر حذف ، برای گرم کردن تنور ، و برای‌ چیزهای بی اهمیت دیگر مفید باشد، ولی اگر برای بردن این بازی است ، نمره ساده لوحی قافله سالار و ساربان  و ناموختن او  از روزگار  یک بیست کامل است.  حاکمیت در در دوران اوج تمرکز قدرت خود است،  نه سفیران اروپایی قهر کرده‌اند و تهدید کروز در کار است(سال ۷۵) و نه هنوز  موقعیتی است که بخواهیم خودمان را از زیر شمشیر شورای امنیت بکشیم بیرون(سال ۹۲) و اوضاع چنان است که "اختلالی پیش نمی‌آید".  دلیلی بر میل حتی اندک  در اعطای اندکی قدرت  به "غیر " در قوه مجریه کاملا مفقود است. شرایط عینی ما(یعنی عمده ترین بستر تصمیم سازی همه) اکنون این است و لاغیر!  فراموش کنید.

فراموش کنید، مگر آنکه  مثل سال ۷۵  بخواهید مشخص شود چقدر رای دارید. امامعجزه بعد از آن خواست، دوبار ه تکرار نمیشود!

یک نکته کوچک: کامل بکشید کنار و اگر یک آدم معتدل "خودشان"(خودشان، نه آن رئیس سابق  بانک مرکزی)  را برای ایجاد فضا  راه دادند، آنوقت فکر کنید میتوان  بازی‌شان را به هم زد و اختیار مهندسی بقیه کار  را به دست گرفت یا نه...

🆔@jameeno
#الف

🏷️ ردپای ترامپ در مجوز لاریجانی؟


🖊️ شورای سردبیری: جمله مبدا،«بیت رهبری» در توییت متفاوت علی لاریجانی برای اعلام نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، کلیدی‌ترین جمله بود. کمتر کسی است که نداند در حاکمیت جمهوری
اسلامی، چنین استنادی بدون مذاکره و اخذ مجوز لازم از رهبری، تاوان سنگینی دارد و بعید است، لاریجانی آشنا به آشکار و نهان ساختار قدرت در ایران، با ناشی‌گری کودکانه، خود را در معرض چنین تاوانی قرار دهد. ضمن اینکه تکذیب نشدن این جمله کلیدی او از سوی «بیت رهبری»، خود دلیل محکمی بر درستی آدرس است.

البته، این احتمال هم مطرح است که لاریجانی، تنها نامزد دریافت کننده مجوز از «بیت رهبری» نباشد و طی روزهای آینده، چند نامزد رقیب اصولگرایان تندرو هم به فهرست نامزدهای رسمی انتخابات اضافه شوند اما  اگر فرض این باشد،  هدف نهایی این تاکتیک، فقط راهکاری برای افزایش مشارکت انتخاباتی مردم از طریق دو یا چند قطبی‌سازی نیست، انگاه، مهم‌تر از «تعداد نامزدهای مجوزدار» و تک یا چند نفره بودن آنان، پالس منفی و جدی حاکمیت به تندروهاست.

تندروها، اکنون با این واقعیت تلخ مواجه شده‌اند که دوران طلایی «حاکمیت یکدست» که با تلاش و تحمیل هزینه سنگین سیاسی به کشور تحمیل کردند و امید به تداوم طولانی‌مدت آن داشتند، بسیار زودتر از تصورشان، وارد مرحله فروپاشی شده است. زیرا اگر اراده‌ای برای ادامه «حاکمیت یکدست» وجود داشت، ساده‌ترین راه، تکرار الگوی انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری بود: «نه» قاطع به استمزاج‌ها برای تایید صلاحیت رقبای غیراصولگرا و سپس ردصلاحیت بی‌تعارف آنان که خود را بی‌نیاز از استمزاج دانسته یا برخلاف پاسخ دریافتی منفی به استمزاج‌ها، جرات ثبت‌نام را از خود بروز داده بودند.

اما چه شد که کشتیبان را سیاست دگر آمد و پشت تندروها را خالی کرد و آنان را که به پیروزی با دوپینگ ردصلاحیت و رقابت‌های تک نفره و بی‌رقیب، خو گرفته‌اند، وسط آوردگاه انتخاباتی دو یا چند قطبی قرار داده که حداقل، طبق تجارب پیشینی، جز تجربه باخت‌های تلخ، خروجی دیگری برای آنان نداشته است؟

یکی از متغیرهای اصلی، تشدید فشار تحریم‌هاست که ایران در گرداب یکی از بی‌سابقه‌ترین بحران‌های اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم و گسترش روزافزون فقر قرار داده است. کارنامه تندروها در دولت سیزدهم ثابت کرد، آنان برخلاف ادعاهای‌شان نه فقط در مهار تحریم‌ها و مدیریت آثار مخرب آن موفق نبوده‌ند بلکه با از دست دادن فرصت‌ احیای برجام که در دولت روحانی مهیا شده بود، دیپلماسی ایران را به انزوای بیشتر هدایت و روزنه‌های تنش‌زدایی با جهان و بویژه غرب را تنگ‌تر کرده‌اند.

تحول هولناک‌تر، احتمال پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست که سوای تندروی‌ها و حرکات پیش‌بینی نشده و خطرناکش علیه رقبا و از جمله ایران، تقریبا قطعی است که یک مجال مهم را از تندروهای ایران سلب خواهد کرد.

ترامپ که در اواخر دوره ریاست جمهوری خود، توانسته بود با اعمال فشارهای بی‌سابقه، فروش نفت ایران را به روزانه ۲۵۰ هزار بشکه کاهش دهد و گلوگاه اصلی‌ترین درآمد ارزی کشور را به سختی بفشارد، اکنون در موضع‌گیری‌های انتخاباتی‌اش، تاکید دارد: «در دوران ریاست جمهوری‌ام، چین را تهدید کردم اگر از ایران نفت بخرد تجارت یا این کشور را قطع می‌کنم؛ آن‌ها هم مجبور شدند واردات نفت از ایران را به‌شدت کاهش دهند اما بایدن به چین اجازه داد از ایران نفت بخرد». علت اصلی امتناع بایدن از اجرای قوانین تنبیه خریداران نفت ایران، پیشگیری از افزایش قیمت جهانی طلای سیاه است که مجال درآمدزایی چشمگیر به دولت سیزدهم داد.

آمار  سالانه اوپک حاکی از افزایش پنج برابری صادرات نفت در دو سال اول دولت سیزدهم در سایه دادن تخفیف زیاد و  کسب درآمد ارزی ۴۲ میلیارد دلاری در سال ۲۰۲۲  است.

اوپک، در گزارش سالانه دیگر خود، از افت ۱۷ درصدی قیمت و رشد ۱۲ درصدی حجم تولید نفت ایران در سال ۲۰۲۳ خبر داده و افزوده، متوسط قیمت نفت سنگین صادراتی ایران در  این سال حدود ۸۳ دلار بوده، در حالی که این رقم در سال ۲۰۲۲ حدود ۱۰۰ دلار بوده است. البته این رقم،شامل هزینه‌های دور زدن تحریم‌ها و تخفیف‌های گسترده ایران به پالایشگاه‌های چینی نیست.

همچنین طبق گزارش اخیر روزنامه فایننشال تایمز، ایران در سه ماه نخست سال ۲۰۲۴ به طور متوسط هر روز ۱/۵۶ میلیون بشکه نفت فروخته و بیش از ۸۰ درصد این نفت به پالایشگاه‌های «مستقل» چینی فرستاده شده که به گزارش رویترز با تخفیف ۱۳ دلاری در هر بشکه به پکن فروخته می‌شود.

ترامپ برای دستیابی به هدف بازگرداندن فشار تحریم نفتی ، مذاکره با کشورهای عربی برای افزایش تولید و پر کردن جای خالی نفت تحریم شده ایران را در دستور کار قرار خواهد داد و همزمان، با جریمه سنگین مشتریان که در راس آنها چین قرار دارد، بازار فروش نفت کشورمان را خلوت خواهد کرد.
هرچند، تندروهای ایرانی ، باوجود پیشتازی کنونی ترامپ و شانس ضعیف‌تر بایدن، امیدوارند صدور حکم قضایی تاریخی اخیر علیه ترامپ و محکومیت او در «هر ۳۴ اتهام» در پرونده پرداخت حق‌السکوت به استورمی دنیلز، بازیگر فیلم‌های پورن،  موجب شود، او در «تور قانون» گرفتار و دچار محرومیت از حضور در انتخابات شود یا تحت‌تاثیر بازتاب اجتماعی این حکم بی‌سابقه علیه یک رییس جمهور آمریکا، نتیجه انتخابات را به بایدن واگذار کند. اما حاکمیت که در پی فوت رییسی برای اولین بار و به ناچار تعیین تکلیف رییس قوه مجریه ایران را قبل از مشخص شدن کلیددار کاخ سفید تجربه می‌کند، برنامه‌ریزی طولانی‌مدت براساس چنین احتمالی را توام با ریسک بالا می‌داند زیرا تقارن ریاست جمهوری احتمالی ترامپ در آمریکا با پاستورنشی تندروهایی از جنس جلیلی، زاکانی و ... معنایی جز بازگشت به شرایط دشوار ایران، قبل از توافق برجام ندارد، وضعیتی بحرانی که نهایتا با تن در دادن نظام به حضور انتخاباتی و پیروزی حسن روحانی، به عنوان تنها نامزد طرفدار مذاکره با «کدخدا»، مهار ولو موقت شد.

ناگفته پیداست، تغییر ریل احتمالی نظام، همانند همه رخدادهای سیاسی، تک‌متغیری نیست و سوای تاثیر احتمال ریاست جمهوری مجدد ترامپ با مواضع تند ضدایرانی، متغیرهای دیگری همانند نگرانی از اثرات مخرب مدیریت ناکارآمد تندروها در حوزه‌های مختلف داخلی و خارجی، لبریز شدن کاسه صبر مردم غرق در گرانی، رکوردزنی منفی دوباره مشارکت انتخاباتی، گسترش شکاف ملت / حاکمیت و ... نیز احتمال گرایش دوراندیشان نظام به کنار گذاشتن حاکمیت یکدست را تقویت می‌کند و البته تندروهای عزم جزم‌‌‌‌کرده برای تداوم حاکمیت یکدست هم با تمام قوا به میدان خواهند آمد و فرجام این هماوردی نفس‌گیر،  در درون ساختار قدرت رسمی، فضای حاکم بر انتخابات ریاست جمهوری را رقم خواهد زد.

🆔@jameeno
2024/06/02 17:50:39
Back to Top
HTML Embed Code: