#الف
🏷️ نادر خودش میآید!
(پاسخ به پرسش از جامعهنو)
"عاقبت این بن بست چیست؟آیا انفجاری از درون است مثل جنگ قدرت بین داخلی ها یا خودشان شروع میکنن به تغییراتی از درون؟.... هرکسی خودش را عقل کل می پندارد و درکی از واقعیت ندارد و نسخه ایی می پیچید که بخیال خودش آزادی می آورد اما وقتی عمیق نگاه میکنی در نهایت بدتر می شود.....راهکار چیست؟ آیا نادری باید یافت؟"
این هابخش اصلی از پرسش مستقیم همراه ارجمندی است که تلاش میکنیم پاسخی بر آنها بیابیم.
واقعش را بخواهید ما شرایط کنونی را در حد انسداد سیاسی در دوعرصه توزیع قدرت، و موقعیت بیرونی کشور میدانیم و نه بنبست، چرا که حیات ملتها در پهنه سرزمینشان با رنج یا رفاه، با شاهی ستمگر یا حاکمی عادل ، و با جامعهای باز یا بسته، با شورش و انقلاب از پس هم ، به هر حال ادامه پیدا میکند و این تداوم هم یکنواخت نیست و هر روز با گامی به جلو و گاهی قدمی به عقب میگذرد. اما به هر حال چه بن بست بگوئیم و چه انسداد، با معضلهای سخت روبروئیم. انسداد و قفل شدگی ها اگر باز نشوند زمان میخورند و پتانسیلهای تغییر زلزلهآسا در آنها انباشتگی می یابد . این انباشتگی است که آدمی را میترساند و ترکیدنش فاجعه به بار می آورد. دغدغه جنابعالی و صدها هزار نفر مثل شما درباره احتمال آن انفجار و پرتاب جامعهای از هم پاشیده و بی راهبرد به آینده نامعلوم ، درست و عقلانی است. همه ما، هم کنجکاویم که چه رخ میدهد و هم نگران که آن رخداد بر حیات فردی و جمعی ما چه تاثیری دارد. مساله بنیادین ماایرانیان این است که فاقد سازوکارهای کنترل کننده تحولات اجتماعی هستیم که علت اصلی آن بدنهادی و خباثت همین حکومت فعلی هست. سازوکارهای کنترل کننده مورد نظر، نهادهای اجتماعی هستند که مجموعه آنها را نهادهای مدنی(اتحادیهها، انجمنها، احزاب) و شاکله نهاییاش را جامعه مدنیشده می نامیم و دیکتاتور آنها را له کرده است یا به علت فقر فرهنگی ضعیف ماندهاند. این نهادها کنترل کننده و جهت دهنده نا آرامیها، شورشها ، و جنبشها وتحولات مثبت هستند .آنها به مثابه همان موادی هستند که با فلزات رادیو اکتیو قوی مخلوط میشوند تا زنجیره واکنش فروپاشی هسته اتمها را کند کنند و به جای انفجار اتمی، انرژی کنترل شده برای تولیدبرق در نیروگاه اتمی در دسترس قرار گیرد. حکومت استبدادی اینها را از بین میبرد و نبود آنها عقل سلیم (common sense یا همان خرد جمعی)را میپراکند و جامعه نمیتواند نیروی تغییر را در خود کنترل کند: چیزی شبیه و بدتر ازانقلاب ۵۷میشود و یا آنچه از آن میترسیم رخ خواهد داد. به علت خصلت فورانی و انفجاری واکنشی که در پیش است، متاسفانه جز دعوت نا امیدانه جامعه به توجه برخی اصول( خودداری از اعمال بی اندیشه، نفی پیروگرایی بدون پرسشگری، جستجوی توافق عقلانی با دیگران به جای منازعه حیدری - نعمتی، لزوم نظر به داخل و زیرپا گذاشتن افسانه دریافت کمک خارجی برای تغییرمثبت )کاری نمیشود کرد . ما این اصول را دارای هسته مشترک "صبر فعال" میبینیم. باک از آن نباید داشت که برچسبهایی بخورد و اتهاماتی دریافت کنیم . صبر فعال یعنی تلاش برای ایجاد تغییر مثبت با کمک عقل سرد و حسابگر و نه فقط احساسات آتشین برآمده از تنفر صرف !
برخلاف پاسخ پرسش "عاقبت این بن بست چیست؟" که مطالب پیش گفته از کار درآمد، پاسخ پرسش بعدی نسبتا روشن است و قبلا در جامعه نو درباره آن بسیار گفته شده است : وقوع آن انفجار قطعی است و محتوای آن مثبت نیست. در صورتی که شانس بیاوریم و به دلایلی مداخله خارجی چندانی در دوره پیشاوقوع فروپاشی و پس از آن صورت نگیرد، براساس تجربیات تاریخی جهانی، از دل اضمحلال حکومت به شدت در حال پوسیدن روحانیون، یک دیکتاتوری نظامی سر برخواهد آورد که مکانیسم، بنیادهای طبقاتی و مختصات رفتاری آن را قبلا بسیار شرح دادهایم: محافظ منافع شبه بورژوازی نوپدید حاصل از حکومت دینی، بسیار سرکوبگر و خونریز، تغییردهنده مسیر روابط خارجی، و درجستجوی ثبات قبرستانی با وجهه ملیگرایی شوونیستی. در واقع پیشرفتی در کار نخواهد بود و تجربیات حکومت کنونی، آنرا با حذف روحانیت و ظواهر دینی از طریق تحولات روبنایی اجتماعی بازسازی(مثل خانه کهنه که با رنگ زدن بازسازی میکنند) خواهد کرد.
بله ، پس از بیرون کشیده شدن میخ محوری سیستم ، مثلا در اثر مرگ، کشمکش درونی دارودسته های قدرت هست، و دومین شانس ما این خواهد بود که آن رقابتها به احتمال کم به جهت مثبتتری کشیده شود، اما احتمال عمده آن است که این جنگ قدرت مقدمه سناریوی پیش گفته شود. یعنی سرانجام ما روبرو شدن با کسی است که او را ضیاءالحق ایرانی خوانده بودیم.
در پایان به شوخی اضافه کنیم که؛ نادر خودش می آید!
🆔@jameeno
🏷️ نادر خودش میآید!
(پاسخ به پرسش از جامعهنو)
"عاقبت این بن بست چیست؟آیا انفجاری از درون است مثل جنگ قدرت بین داخلی ها یا خودشان شروع میکنن به تغییراتی از درون؟.... هرکسی خودش را عقل کل می پندارد و درکی از واقعیت ندارد و نسخه ایی می پیچید که بخیال خودش آزادی می آورد اما وقتی عمیق نگاه میکنی در نهایت بدتر می شود.....راهکار چیست؟ آیا نادری باید یافت؟"
این هابخش اصلی از پرسش مستقیم همراه ارجمندی است که تلاش میکنیم پاسخی بر آنها بیابیم.
واقعش را بخواهید ما شرایط کنونی را در حد انسداد سیاسی در دوعرصه توزیع قدرت، و موقعیت بیرونی کشور میدانیم و نه بنبست، چرا که حیات ملتها در پهنه سرزمینشان با رنج یا رفاه، با شاهی ستمگر یا حاکمی عادل ، و با جامعهای باز یا بسته، با شورش و انقلاب از پس هم ، به هر حال ادامه پیدا میکند و این تداوم هم یکنواخت نیست و هر روز با گامی به جلو و گاهی قدمی به عقب میگذرد. اما به هر حال چه بن بست بگوئیم و چه انسداد، با معضلهای سخت روبروئیم. انسداد و قفل شدگی ها اگر باز نشوند زمان میخورند و پتانسیلهای تغییر زلزلهآسا در آنها انباشتگی می یابد . این انباشتگی است که آدمی را میترساند و ترکیدنش فاجعه به بار می آورد. دغدغه جنابعالی و صدها هزار نفر مثل شما درباره احتمال آن انفجار و پرتاب جامعهای از هم پاشیده و بی راهبرد به آینده نامعلوم ، درست و عقلانی است. همه ما، هم کنجکاویم که چه رخ میدهد و هم نگران که آن رخداد بر حیات فردی و جمعی ما چه تاثیری دارد. مساله بنیادین ماایرانیان این است که فاقد سازوکارهای کنترل کننده تحولات اجتماعی هستیم که علت اصلی آن بدنهادی و خباثت همین حکومت فعلی هست. سازوکارهای کنترل کننده مورد نظر، نهادهای اجتماعی هستند که مجموعه آنها را نهادهای مدنی(اتحادیهها، انجمنها، احزاب) و شاکله نهاییاش را جامعه مدنیشده می نامیم و دیکتاتور آنها را له کرده است یا به علت فقر فرهنگی ضعیف ماندهاند. این نهادها کنترل کننده و جهت دهنده نا آرامیها، شورشها ، و جنبشها وتحولات مثبت هستند .آنها به مثابه همان موادی هستند که با فلزات رادیو اکتیو قوی مخلوط میشوند تا زنجیره واکنش فروپاشی هسته اتمها را کند کنند و به جای انفجار اتمی، انرژی کنترل شده برای تولیدبرق در نیروگاه اتمی در دسترس قرار گیرد. حکومت استبدادی اینها را از بین میبرد و نبود آنها عقل سلیم (common sense یا همان خرد جمعی)را میپراکند و جامعه نمیتواند نیروی تغییر را در خود کنترل کند: چیزی شبیه و بدتر ازانقلاب ۵۷میشود و یا آنچه از آن میترسیم رخ خواهد داد. به علت خصلت فورانی و انفجاری واکنشی که در پیش است، متاسفانه جز دعوت نا امیدانه جامعه به توجه برخی اصول( خودداری از اعمال بی اندیشه، نفی پیروگرایی بدون پرسشگری، جستجوی توافق عقلانی با دیگران به جای منازعه حیدری - نعمتی، لزوم نظر به داخل و زیرپا گذاشتن افسانه دریافت کمک خارجی برای تغییرمثبت )کاری نمیشود کرد . ما این اصول را دارای هسته مشترک "صبر فعال" میبینیم. باک از آن نباید داشت که برچسبهایی بخورد و اتهاماتی دریافت کنیم . صبر فعال یعنی تلاش برای ایجاد تغییر مثبت با کمک عقل سرد و حسابگر و نه فقط احساسات آتشین برآمده از تنفر صرف !
برخلاف پاسخ پرسش "عاقبت این بن بست چیست؟" که مطالب پیش گفته از کار درآمد، پاسخ پرسش بعدی نسبتا روشن است و قبلا در جامعه نو درباره آن بسیار گفته شده است : وقوع آن انفجار قطعی است و محتوای آن مثبت نیست. در صورتی که شانس بیاوریم و به دلایلی مداخله خارجی چندانی در دوره پیشاوقوع فروپاشی و پس از آن صورت نگیرد، براساس تجربیات تاریخی جهانی، از دل اضمحلال حکومت به شدت در حال پوسیدن روحانیون، یک دیکتاتوری نظامی سر برخواهد آورد که مکانیسم، بنیادهای طبقاتی و مختصات رفتاری آن را قبلا بسیار شرح دادهایم: محافظ منافع شبه بورژوازی نوپدید حاصل از حکومت دینی، بسیار سرکوبگر و خونریز، تغییردهنده مسیر روابط خارجی، و درجستجوی ثبات قبرستانی با وجهه ملیگرایی شوونیستی. در واقع پیشرفتی در کار نخواهد بود و تجربیات حکومت کنونی، آنرا با حذف روحانیت و ظواهر دینی از طریق تحولات روبنایی اجتماعی بازسازی(مثل خانه کهنه که با رنگ زدن بازسازی میکنند) خواهد کرد.
بله ، پس از بیرون کشیده شدن میخ محوری سیستم ، مثلا در اثر مرگ، کشمکش درونی دارودسته های قدرت هست، و دومین شانس ما این خواهد بود که آن رقابتها به احتمال کم به جهت مثبتتری کشیده شود، اما احتمال عمده آن است که این جنگ قدرت مقدمه سناریوی پیش گفته شود. یعنی سرانجام ما روبرو شدن با کسی است که او را ضیاءالحق ایرانی خوانده بودیم.
در پایان به شوخی اضافه کنیم که؛ نادر خودش می آید!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ جامعه نو: مسجد ساختن در پارکها ، یک پروژه پوششی است توسط این آدم پوششی. منتظر مساله سازیهای پوششی دیگر هم باشید. مساله مهم کشور این است که امسال دستمزد بگیران طبقه متوسط و کارگر حداقل ۳۰ درصد فقیرتر و ضعیفتر از سال پیش میشوند و کسی نباید این را ببیند.
🆔@jameeno
🏷️ جامعه نو: مسجد ساختن در پارکها ، یک پروژه پوششی است توسط این آدم پوششی. منتظر مساله سازیهای پوششی دیگر هم باشید. مساله مهم کشور این است که امسال دستمزد بگیران طبقه متوسط و کارگر حداقل ۳۰ درصد فقیرتر و ضعیفتر از سال پیش میشوند و کسی نباید این را ببیند.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ دادن قیمت گوشت کیلویی یک میلیون و دویست وپنجاه هزارتومان در فروشگاههای از ما بهتران در شمال تهران در شبکه ها فراوان است. کار اشتباهی است : فقرا را ناامید از زندگی و طبقه متوسط را دعاگوی حکومت میکند که ؛ خداپدرشان را بیامرزد که برای ما گوشت کیلویی ششصدهزارتومان میآورند. انتطارات تورمی را هم تحریک میکند.
🆔@jameeno
🏷️ دادن قیمت گوشت کیلویی یک میلیون و دویست وپنجاه هزارتومان در فروشگاههای از ما بهتران در شمال تهران در شبکه ها فراوان است. کار اشتباهی است : فقرا را ناامید از زندگی و طبقه متوسط را دعاگوی حکومت میکند که ؛ خداپدرشان را بیامرزد که برای ما گوشت کیلویی ششصدهزارتومان میآورند. انتطارات تورمی را هم تحریک میکند.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ حکومتها کنترل غیرخشونت آمیز مردم را به طرق مختلف انجام میدهند. بهترین روش سلطه بر دلهاست: کم زحمت و پرحاصل. این کاری بود که آقای خمینی با ساده گویی و رویا پردازی انجام میداد و بردلها سلطنت میکرد. مرحله بعد حکومت بر ذهنهاست : به میان آوردن یک ایده که غالبا ایدئولوژیک است و آدمها اسیر تصور خود از فرجام آن میشوند: رسیدن به یک تمدن بزرگ و بهشت، سرور شدن بر ملتهای دیگر و هدایت آنها، توسعه قلمرو،...
اما رژیمها غالبا از زین سلطه بر اذهان هم بالاخره فرو می افتند. سپس مرحله سلطه بر فضاهای عمومی رخ میدهد و حکومتهای تضعیف شده ، برای اعمال سلطه خود بر مردمان دلزده و اذهانی پاک شده از فریب عقیدتی، تلاش میکنند فضاهای عمومی را تسخیر کنند ، جماعت ناباور به خود را پس بزنند، و فضاهایی را که به آنها تعلق دارد به سلطه درآورند: نمایشی از غلبه !
دستگاه حکومت ایران این کار را ابتدا با تسخیر مساجد، هیاتها ، و گردهمایی های مذهبی شروع کرد ، به ورزشگاه ها رسید، به مسیرهای کوهپیمایی رسید، به محوطه دانشگاه ها رسید، و سپس به پارکها رسید . شیوه تفکر تصمیم گیر اصلی سیستم این را تشدید میکند : آخرین چاره ، تسخیر هرچه بیشتر فضاهای عمومی برای نمایش سلطه است!
تصمیم ساخت۴۰۰ مسجد در فضاهای عمومی ازاین زاویه هم قابل بررسی است.
🆔@jameeno
🏷️ حکومتها کنترل غیرخشونت آمیز مردم را به طرق مختلف انجام میدهند. بهترین روش سلطه بر دلهاست: کم زحمت و پرحاصل. این کاری بود که آقای خمینی با ساده گویی و رویا پردازی انجام میداد و بردلها سلطنت میکرد. مرحله بعد حکومت بر ذهنهاست : به میان آوردن یک ایده که غالبا ایدئولوژیک است و آدمها اسیر تصور خود از فرجام آن میشوند: رسیدن به یک تمدن بزرگ و بهشت، سرور شدن بر ملتهای دیگر و هدایت آنها، توسعه قلمرو،...
اما رژیمها غالبا از زین سلطه بر اذهان هم بالاخره فرو می افتند. سپس مرحله سلطه بر فضاهای عمومی رخ میدهد و حکومتهای تضعیف شده ، برای اعمال سلطه خود بر مردمان دلزده و اذهانی پاک شده از فریب عقیدتی، تلاش میکنند فضاهای عمومی را تسخیر کنند ، جماعت ناباور به خود را پس بزنند، و فضاهایی را که به آنها تعلق دارد به سلطه درآورند: نمایشی از غلبه !
دستگاه حکومت ایران این کار را ابتدا با تسخیر مساجد، هیاتها ، و گردهمایی های مذهبی شروع کرد ، به ورزشگاه ها رسید، به مسیرهای کوهپیمایی رسید، به محوطه دانشگاه ها رسید، و سپس به پارکها رسید . شیوه تفکر تصمیم گیر اصلی سیستم این را تشدید میکند : آخرین چاره ، تسخیر هرچه بیشتر فضاهای عمومی برای نمایش سلطه است!
تصمیم ساخت۴۰۰ مسجد در فضاهای عمومی ازاین زاویه هم قابل بررسی است.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ چنگیز، اسب تروا، و خواب خوش !
🖊️ شورای سردبیری: امروز میخواهیم یک بار دیگر حکومت را نصیحت کنیم برای حفظ خودش بارقهای از عقل و محافظه کاری نشان دهد، به تحریکاتی که نفوذیهای بیگانه به آن القا میکنند بی اعتنا شود و توجه و تمرکز خود را به جای وادیهای بی حاصل و نامربوط غرب کشور به درون و شرق ایران ببرد . چنانکه بارها گفتهایم، سالهاست توطئهای وسیع در شرق کشور در تکوین است که منتظر سوت ایالات متحده و اسرائیل برای چهره نمایی مغول وار است.
هر روز که میگذرداین مور و ملخی که محور ایالات متحده - طالبان در حال گرد آوردن آن است و حکومت خود را به ندیدن آن میزند تا توان سرکوب داخلی تضعیف نشود، کشور وخراسان بزرگ را به خطر بزرگی خواهد انداخت. ستون پنجم طالبان در قلب زاهدان هم اسب تروای آنها در جنوب کشور است. حکومت سالهاست در حال خرید وسایل سرکوب داخلی و استقرار نیرو در شبکهای از مراکز استان و شهرهای بزرگ است و ایرانیان ساده دل به فلکزدههای افغانی فحش میدهند.... واردکردن افغانیها به ایران بستر تحرکات آتی نیروهای شیطانی بینالمللی است و طرحش در اصل مال اتاقهای فکر ایالات متحده، اسرائیل و بریتانیا است.حکومت ایران بین امنیت ملی دراز مدت یا امنیت سرزمینی و نگهداری از حکومت ، دومی را ترجیح داده است. ما در جامعه نو از همان روزی که زلمای خلیل زاد تحت عنوان مذاکرات صلح طالبان رام شده ایالات متحده را در قطر سازمان داد، از همان روزی که ارتش ایالات متحده انبار سلاح های دست نخورده را به طالبان تحویل داد ، از همان روزی که ویلیام برنز رئیس سازمان سیا فردای سقوط کابل به افغانستان آمد تا آنها را تنظیم کند به صراحت نوشتیم کل این برنامه برای کشیدن فیوز افراطیگری اسلامی علیه ایالات متحده و تبدیل افغانستان به هاب تروریسم بینالملل و محاصره ایران و سایر کشورهای ناهماهنگ بوده است. در تمام سه سال گذشته ، این ارزیابیها فقط تقویت شده است و اکنون آشکار است نفوذ گسترده اسرائیل در عمق حکومت یکی از اجزای سازمان دهنده آماده سازی ایران برای دریافت ضربات اساسی است. ایده لشکر سازی از مزدوران افغانی برای رفتن به سوریه و بعد برگرداندن آن به ایران نیز فقط میتوانست در اسرائیل طرح شده باشد. این حرفها را بر اساس بدبینی نمیزنیم، مابدون اغراق، تاریخ عملیات پنهانی نیروهای شیطانی را در قرن پیش، در دوجنگ جهانی، در مستعمرات، و بویژه در خاورمیانه بخوبی میدانیم، با آن زندگی کردهایم و پیچیده و فناورانه شدن آن را هرروز بیشتر فهمیدهایم. اجازه بدهید به روندهای موجود نهایت بدبینی را داشته باشیم.
این حکومت فقط ناکارا و ظالم نیست، تحت نفوذ مجموعه سازمانهای جاسوسی دولتهای سرمایه داری خبیث غرب، و دستمالی شده پس مانده های ذاتا قاتل سازمانهای جاسوسی شرق است. فصل مشترک هدف همه آنها یک ایران تضعیف شده قابل بهره کشی و آماده برای فروپاشی و تجزیه در زمان مناسب هست. چین و ایالات متحده و روسیه در ایران اهداف بسیارمتعارض ندارند، منافع همپوشان دارند. اسرائیل و ترکیه و طالبان ابزار آنهایند. حکومت ایران وقتی از تروریستهای طالبان سیلی میخورد این را می فهمد، ولی آنقدر ضعیف و بی متحد است که دم بر نمی آورد . علت آن را با دلیل بارها گفتهایم: ترجیح حکومت هرروز از تلاش برای حفظ امنیت ملی و توسعه کشور دورتر و به خواست حقیر ماندن در قدرت به هر قیمتی نزدیکتر میشود. سیاست منافقانه آن در گفتگوهای پنهانی با ایالات متحده برای حل و فصل مسایل ایران نیست، بر سر کنترل ابزاری است که به عنوان نیروهای نیابتی و دقیقا منطبق با اهداف متفکران صهیونیست و صاحبان بیزینس نفت و سلاح پدید آمدهاند.
جامعه ایران البته مطالبات گسترده و انباشتهای دارد که از نیازهای زیستی تارفع مشکلات منطقهای و آسایش روانی را در بر میگیرد. مشکلات اقتصادی خانوارها که به مرحله کاهش کالری دریافتی رسیده البته مهم هستند و عمده ترین مطالبه عمومی، اما اگر نگرانی های خود را موقتا روی مساله امنیت ملی و سرنوشت کشور متمرکز کنیم اهم این مطالبات به قرار زیر است:
حکومت بایدبه جای جستجوی توافقهای شکننده با اعراب در اتاقهای دربسته سیاست خود را در جهان عرب کلا تغییر دهد و از موضع چوب لای چرخ توسط نیابتیها کلا بیرون بیاید ، باید دولتهای مستقر را به شکل دوفاکتو و به عنوان سیستمهای مستقر مسلط در همسایگی بپذیرد و روابط امنیتی همکارانه و توسعه روابط اقتصادی با آنها را در دستور تدریجی خود بگذارد. همه طلاب خارجی را که سبب توسعه سوءظن به قصد مداخله در کشورها هستند به کشورهایشان برگرداند و عناصر سیاسی خارجی را مادام که در ایران هستنداز فعالیت ضد حکومت کشورشان منع کند. بدون این ها و کنار گذاشتن تصور باطل توسعه شیعهگری در کشورهای دیگر، همه کشورهای مسلمان و همسایه در هر توطئهای علیه ایران مشارکت آشکار و پنهان میکنند.
🏷️ چنگیز، اسب تروا، و خواب خوش !
🖊️ شورای سردبیری: امروز میخواهیم یک بار دیگر حکومت را نصیحت کنیم برای حفظ خودش بارقهای از عقل و محافظه کاری نشان دهد، به تحریکاتی که نفوذیهای بیگانه به آن القا میکنند بی اعتنا شود و توجه و تمرکز خود را به جای وادیهای بی حاصل و نامربوط غرب کشور به درون و شرق ایران ببرد . چنانکه بارها گفتهایم، سالهاست توطئهای وسیع در شرق کشور در تکوین است که منتظر سوت ایالات متحده و اسرائیل برای چهره نمایی مغول وار است.
هر روز که میگذرداین مور و ملخی که محور ایالات متحده - طالبان در حال گرد آوردن آن است و حکومت خود را به ندیدن آن میزند تا توان سرکوب داخلی تضعیف نشود، کشور وخراسان بزرگ را به خطر بزرگی خواهد انداخت. ستون پنجم طالبان در قلب زاهدان هم اسب تروای آنها در جنوب کشور است. حکومت سالهاست در حال خرید وسایل سرکوب داخلی و استقرار نیرو در شبکهای از مراکز استان و شهرهای بزرگ است و ایرانیان ساده دل به فلکزدههای افغانی فحش میدهند.... واردکردن افغانیها به ایران بستر تحرکات آتی نیروهای شیطانی بینالمللی است و طرحش در اصل مال اتاقهای فکر ایالات متحده، اسرائیل و بریتانیا است.حکومت ایران بین امنیت ملی دراز مدت یا امنیت سرزمینی و نگهداری از حکومت ، دومی را ترجیح داده است. ما در جامعه نو از همان روزی که زلمای خلیل زاد تحت عنوان مذاکرات صلح طالبان رام شده ایالات متحده را در قطر سازمان داد، از همان روزی که ارتش ایالات متحده انبار سلاح های دست نخورده را به طالبان تحویل داد ، از همان روزی که ویلیام برنز رئیس سازمان سیا فردای سقوط کابل به افغانستان آمد تا آنها را تنظیم کند به صراحت نوشتیم کل این برنامه برای کشیدن فیوز افراطیگری اسلامی علیه ایالات متحده و تبدیل افغانستان به هاب تروریسم بینالملل و محاصره ایران و سایر کشورهای ناهماهنگ بوده است. در تمام سه سال گذشته ، این ارزیابیها فقط تقویت شده است و اکنون آشکار است نفوذ گسترده اسرائیل در عمق حکومت یکی از اجزای سازمان دهنده آماده سازی ایران برای دریافت ضربات اساسی است. ایده لشکر سازی از مزدوران افغانی برای رفتن به سوریه و بعد برگرداندن آن به ایران نیز فقط میتوانست در اسرائیل طرح شده باشد. این حرفها را بر اساس بدبینی نمیزنیم، مابدون اغراق، تاریخ عملیات پنهانی نیروهای شیطانی را در قرن پیش، در دوجنگ جهانی، در مستعمرات، و بویژه در خاورمیانه بخوبی میدانیم، با آن زندگی کردهایم و پیچیده و فناورانه شدن آن را هرروز بیشتر فهمیدهایم. اجازه بدهید به روندهای موجود نهایت بدبینی را داشته باشیم.
این حکومت فقط ناکارا و ظالم نیست، تحت نفوذ مجموعه سازمانهای جاسوسی دولتهای سرمایه داری خبیث غرب، و دستمالی شده پس مانده های ذاتا قاتل سازمانهای جاسوسی شرق است. فصل مشترک هدف همه آنها یک ایران تضعیف شده قابل بهره کشی و آماده برای فروپاشی و تجزیه در زمان مناسب هست. چین و ایالات متحده و روسیه در ایران اهداف بسیارمتعارض ندارند، منافع همپوشان دارند. اسرائیل و ترکیه و طالبان ابزار آنهایند. حکومت ایران وقتی از تروریستهای طالبان سیلی میخورد این را می فهمد، ولی آنقدر ضعیف و بی متحد است که دم بر نمی آورد . علت آن را با دلیل بارها گفتهایم: ترجیح حکومت هرروز از تلاش برای حفظ امنیت ملی و توسعه کشور دورتر و به خواست حقیر ماندن در قدرت به هر قیمتی نزدیکتر میشود. سیاست منافقانه آن در گفتگوهای پنهانی با ایالات متحده برای حل و فصل مسایل ایران نیست، بر سر کنترل ابزاری است که به عنوان نیروهای نیابتی و دقیقا منطبق با اهداف متفکران صهیونیست و صاحبان بیزینس نفت و سلاح پدید آمدهاند.
جامعه ایران البته مطالبات گسترده و انباشتهای دارد که از نیازهای زیستی تارفع مشکلات منطقهای و آسایش روانی را در بر میگیرد. مشکلات اقتصادی خانوارها که به مرحله کاهش کالری دریافتی رسیده البته مهم هستند و عمده ترین مطالبه عمومی، اما اگر نگرانی های خود را موقتا روی مساله امنیت ملی و سرنوشت کشور متمرکز کنیم اهم این مطالبات به قرار زیر است:
حکومت بایدبه جای جستجوی توافقهای شکننده با اعراب در اتاقهای دربسته سیاست خود را در جهان عرب کلا تغییر دهد و از موضع چوب لای چرخ توسط نیابتیها کلا بیرون بیاید ، باید دولتهای مستقر را به شکل دوفاکتو و به عنوان سیستمهای مستقر مسلط در همسایگی بپذیرد و روابط امنیتی همکارانه و توسعه روابط اقتصادی با آنها را در دستور تدریجی خود بگذارد. همه طلاب خارجی را که سبب توسعه سوءظن به قصد مداخله در کشورها هستند به کشورهایشان برگرداند و عناصر سیاسی خارجی را مادام که در ایران هستنداز فعالیت ضد حکومت کشورشان منع کند. بدون این ها و کنار گذاشتن تصور باطل توسعه شیعهگری در کشورهای دیگر، همه کشورهای مسلمان و همسایه در هر توطئهای علیه ایران مشارکت آشکار و پنهان میکنند.
مذاکرات منافقانه پنهانی با ایالات متحده باید جای خود را به گفتگوهای رسمی با ایالات متحده و اروپا بدهد وبا مجموعه آنها به توافقهای شرافتمندانه علنی برسیم. از مذاکرات یواشکی فقط وقت کشی، جاسوس پروری و ضعف ملی در میآید.
بازی مسخره دفاع از فقط دارودستهای از فلسطینیها دیگر رنگ ندارد و باید پایان یابد. ایران هیچگاه حق نداشت آنها را به دو دسته خوب و بد تقسیم کند و با خائن خواندن یکی به آن یکی پول قاچاق بدهد. فقط دوکشور با فلسطینیهاچنین کردهاند : ایران و اسرائیل. این دقیقا سیاست اسرائیل است که تفرقه بین فلسطینی ها را تقویت کند. ایران تنها کمکی که باید علنا در حد معقول به فلسطینیهای آواره و رانده شده بکند خدمات غذایی و درمانی از طریق نهادهای رسمی بینالمللی است. اعتراف به اینکه فلسطینی های غزه با طرح ایران فاجعه اخیر را پدید آوردهاند میتواند به پایان این بازی ماجرا جویانه منجر شود. البته احتمالش هست که اسرائیل اعلام کند این اعتراف قمپز الکی بیپایهای هست و به خیر بگذرد، ولی در غیر این صورت اسرائیل که فقط ایران ضعیف شده میخواهد ممکن است حرکاتش را تندتر ازاین که هست کرده سطح آزار رسانی را ارتقاء دهد.
حکومت همچنین باید موقتا به حضور برادران افغانی ما پایان دهد و جز خانوارهایی که سالهاست در ایران ساکن هستند و کارگری میکنند دیگران را نه به خاطر خودشان، بلکه به خاطر حکومت تروریست و توطئه گر فعلی به فوریت به افغانستان باز گرداند. سیاست مهاجرتی - جمعیتی حکومت با توجه به نرخهای نازل رشد جمعیت ایران فاجعه افغانی سازی و سنی سازی جمعیت ایران را نتیجه خواهد داد.
حکومت باید مسایل سیستان و بلوچستان را در یک راهکار ترکیبی امنیتی - اقتصادی حل کند و زمینه را برای توطئههای بینالمللی برچیند . سیاست فرقهای حکومت در آن منطقه اکنون در حال دادن میوههای تلخ است . بلاهت و ترس اشخاص نادان منطقه را به این شکل دچار آبستنی بحران زایی کرده است. روزی که طالبان برگشتند و آن امام جمعه منطقه برای آنها تبریکنامه فرستاد کسی به حرف جامعه نو گوش نداد که امام جمعه حق ندارد برای عوض شدن حکومت در کشورمجاور استانش موضع بگیرد و مداخله شخصی کند و باید جلوی او گرفته شود. دولت روحانی در خواب بود و امنیتی های حاکم بر روابط خارجی ایران هم مثل خردر گل مانده بودند که دربرابر این دست نشاندگان تازه آمریکا درکابل چه کنند. آن شیخ هم دچار این توهم شد که اگر علمالهدی حاکم خراسان است، من چرا حاکم بلوچستان نباشم ؟ آن حماقت وحشت بار تیراندازی اشخاص نادان در زاهدان اسب عناصر ضدملی را زین کرد و همه اینها تقصیر راس حکومت است که نمیداند چه کند، دائم اشتباه میکند و فکر میکند فتنههای بامشارکت شیاطین بینالمللی را میتوان با آبروریزی ملای سنی کنترل کرد. قبل از آنکه دریچه اسب تروای بلوچستان باز شود باید آن را خنثی کرد و به این سیاست فرقهای سردرگم و ضدامنیتی پایان داد.
مقابله واقعی با خیالاتی که در کشورهای همسایه ایران شکل گرفته (معروف به نیات شوم) و متضمن استفاده از ضعف خارجی حکومت برای اهدافی مغایر با امنیت ملی ایران است را با دو سلاح باید پاسخ داد و پیشگیری کرد. نخست وحدت ملی و دیگر با توان نظامی ملی. حکومت ایران در از هم پاشیدن سلاح نخست چهل سال است فعالیت شبانه روزی میکند و در از بین بردن وحدت ملی با ایجاد تفرقه ملی فعال است . درمورد دوم ( که بدون اولی چندان هم کارا نیست)به خاطر توهم ایجاد امپراتوری فرقهای از طریق میلیتاریسم فرقهای کوشا بوده است. خوشبختانه هزینههای سنگین مالی و جانی از دست رفته دست ایران را از جنبه نظامی تاحدی پر کرده است . با آشکار شدن طلیعه شکست کامل آن توهم در ماههای اخیر، لازم است حکومت (هر حکومتی که درکشور حاکم باشد) استراتژی امنیت ملی را بر انجام هر نوع معاملهای استوار کند که قدرت نظامی کشور را افزایش دهد و تضمینهای موثر امنیتی ایجاد کند.
کاربرد عقل و محافظهکاری بخردانه برای حفظ سرزمین ایران از این حکومت انتظار نمیرود، ولی میتوان انتظار داشت تعییر محسوسی در سیاست خارجی خود صورت دهد ، اگر بیفرجام بودن وضعیتی را که در منطقه به آن دچار است میبیند. ما مطمئن هستیم اگر نه خیلی زیاد ، ولی عناصر مهمی در حلقه داخلی قدرت هستند که باور قطعی دارند این مسیر حکومت نه تنها به کعبه نمیرسد، بلکه به ترکستان هم نمیرسد و کشور را دربست به دروازه های جهنم میرساند. خیانت به خودشان و کشورشان است اگر ساکت بمانند.
🆔@jameeno
بازی مسخره دفاع از فقط دارودستهای از فلسطینیها دیگر رنگ ندارد و باید پایان یابد. ایران هیچگاه حق نداشت آنها را به دو دسته خوب و بد تقسیم کند و با خائن خواندن یکی به آن یکی پول قاچاق بدهد. فقط دوکشور با فلسطینیهاچنین کردهاند : ایران و اسرائیل. این دقیقا سیاست اسرائیل است که تفرقه بین فلسطینی ها را تقویت کند. ایران تنها کمکی که باید علنا در حد معقول به فلسطینیهای آواره و رانده شده بکند خدمات غذایی و درمانی از طریق نهادهای رسمی بینالمللی است. اعتراف به اینکه فلسطینی های غزه با طرح ایران فاجعه اخیر را پدید آوردهاند میتواند به پایان این بازی ماجرا جویانه منجر شود. البته احتمالش هست که اسرائیل اعلام کند این اعتراف قمپز الکی بیپایهای هست و به خیر بگذرد، ولی در غیر این صورت اسرائیل که فقط ایران ضعیف شده میخواهد ممکن است حرکاتش را تندتر ازاین که هست کرده سطح آزار رسانی را ارتقاء دهد.
حکومت همچنین باید موقتا به حضور برادران افغانی ما پایان دهد و جز خانوارهایی که سالهاست در ایران ساکن هستند و کارگری میکنند دیگران را نه به خاطر خودشان، بلکه به خاطر حکومت تروریست و توطئه گر فعلی به فوریت به افغانستان باز گرداند. سیاست مهاجرتی - جمعیتی حکومت با توجه به نرخهای نازل رشد جمعیت ایران فاجعه افغانی سازی و سنی سازی جمعیت ایران را نتیجه خواهد داد.
حکومت باید مسایل سیستان و بلوچستان را در یک راهکار ترکیبی امنیتی - اقتصادی حل کند و زمینه را برای توطئههای بینالمللی برچیند . سیاست فرقهای حکومت در آن منطقه اکنون در حال دادن میوههای تلخ است . بلاهت و ترس اشخاص نادان منطقه را به این شکل دچار آبستنی بحران زایی کرده است. روزی که طالبان برگشتند و آن امام جمعه منطقه برای آنها تبریکنامه فرستاد کسی به حرف جامعه نو گوش نداد که امام جمعه حق ندارد برای عوض شدن حکومت در کشورمجاور استانش موضع بگیرد و مداخله شخصی کند و باید جلوی او گرفته شود. دولت روحانی در خواب بود و امنیتی های حاکم بر روابط خارجی ایران هم مثل خردر گل مانده بودند که دربرابر این دست نشاندگان تازه آمریکا درکابل چه کنند. آن شیخ هم دچار این توهم شد که اگر علمالهدی حاکم خراسان است، من چرا حاکم بلوچستان نباشم ؟ آن حماقت وحشت بار تیراندازی اشخاص نادان در زاهدان اسب عناصر ضدملی را زین کرد و همه اینها تقصیر راس حکومت است که نمیداند چه کند، دائم اشتباه میکند و فکر میکند فتنههای بامشارکت شیاطین بینالمللی را میتوان با آبروریزی ملای سنی کنترل کرد. قبل از آنکه دریچه اسب تروای بلوچستان باز شود باید آن را خنثی کرد و به این سیاست فرقهای سردرگم و ضدامنیتی پایان داد.
مقابله واقعی با خیالاتی که در کشورهای همسایه ایران شکل گرفته (معروف به نیات شوم) و متضمن استفاده از ضعف خارجی حکومت برای اهدافی مغایر با امنیت ملی ایران است را با دو سلاح باید پاسخ داد و پیشگیری کرد. نخست وحدت ملی و دیگر با توان نظامی ملی. حکومت ایران در از هم پاشیدن سلاح نخست چهل سال است فعالیت شبانه روزی میکند و در از بین بردن وحدت ملی با ایجاد تفرقه ملی فعال است . درمورد دوم ( که بدون اولی چندان هم کارا نیست)به خاطر توهم ایجاد امپراتوری فرقهای از طریق میلیتاریسم فرقهای کوشا بوده است. خوشبختانه هزینههای سنگین مالی و جانی از دست رفته دست ایران را از جنبه نظامی تاحدی پر کرده است . با آشکار شدن طلیعه شکست کامل آن توهم در ماههای اخیر، لازم است حکومت (هر حکومتی که درکشور حاکم باشد) استراتژی امنیت ملی را بر انجام هر نوع معاملهای استوار کند که قدرت نظامی کشور را افزایش دهد و تضمینهای موثر امنیتی ایجاد کند.
کاربرد عقل و محافظهکاری بخردانه برای حفظ سرزمین ایران از این حکومت انتظار نمیرود، ولی میتوان انتظار داشت تعییر محسوسی در سیاست خارجی خود صورت دهد ، اگر بیفرجام بودن وضعیتی را که در منطقه به آن دچار است میبیند. ما مطمئن هستیم اگر نه خیلی زیاد ، ولی عناصر مهمی در حلقه داخلی قدرت هستند که باور قطعی دارند این مسیر حکومت نه تنها به کعبه نمیرسد، بلکه به ترکستان هم نمیرسد و کشور را دربست به دروازه های جهنم میرساند. خیانت به خودشان و کشورشان است اگر ساکت بمانند.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ حمله دیشب به سه شهر بلوچستان به قصد اشغال این شهرهای استراتژیک و به دست آوردن پایگاه در خاک کشوربوده است و بعید است کسانی که هزینه گروه تروریستی را میدهند بدون محاسبه و مناسبت این ها را کیش بدهند. گمانه این است که میخواهند حکومت ایران را از درگیری چند جانبه بترسانند و واقعش هم این است که حکومت باید احتیاط کند و وارد درگیریهای چند جانبهای که جامعهنو همواره هشدارآن را داده نشود.
در این میان، الف دیروز جامعه نو نکتهای را در مورد اسب تروای شیاطین بین المللی در استان آورده بود که خوب است به آن توجه شود، چون مورد اعتراض هم واقع شده بود. مساله ما گرایشات یک شخص مشکوک به هماهنگی با نیروهای بیگانه در استان نیست، مساله ما این است که ابتنای حکومت به تقسیم بندی فرقهای کشور از همان ابتدا اشتباه بود و حالا باید میوههای تلخ آن را بچینیم. ایران یک کشور کثیرالمله نیست، پیروان چند دین و چند مذهب در ان هست و حکومت اسلامی به علت اینکه پیکره آخوندها اساسا قدرت فهم جهان جدید را ندارد نفهمید که باید مرزهای فرقهای را بردارد و نه اینکه آنها را تحکیم کند. چون این کار را نکرد و بلکه جدایی فرقهای را تشدیدکرد، نیروهای غیرفرقهای بلوچستان را از معادله اجتماعی منطقه حذف کرد. در این روزهایی که خیلی هم دیر شده است، تنها چاره برای جلوگیری از جولان تروریستهای وابسته به سازمانهای جاسوسی غربی و اسراییل ، تغییر بازی به نفع نیروهای غیرمذهبی بلوچ ، به نفع مخالفان فرقه گرایی ، و بلوچهای روشنفکر احتمالامومن، اما سکولار (طرفداران جدا کردن اکید امور حکومتی ازمذهب) و مشارکت دادن آنها در امور استان است. بدون ا ین کار ، حکومت همیشه در استان گرفتار یاجوج و ماجوج ها خواهد بود و استان در معرض مساله سازی نیروهای خبیث بینالمللی.
🆔@jameeno
🏷️ حمله دیشب به سه شهر بلوچستان به قصد اشغال این شهرهای استراتژیک و به دست آوردن پایگاه در خاک کشوربوده است و بعید است کسانی که هزینه گروه تروریستی را میدهند بدون محاسبه و مناسبت این ها را کیش بدهند. گمانه این است که میخواهند حکومت ایران را از درگیری چند جانبه بترسانند و واقعش هم این است که حکومت باید احتیاط کند و وارد درگیریهای چند جانبهای که جامعهنو همواره هشدارآن را داده نشود.
در این میان، الف دیروز جامعه نو نکتهای را در مورد اسب تروای شیاطین بین المللی در استان آورده بود که خوب است به آن توجه شود، چون مورد اعتراض هم واقع شده بود. مساله ما گرایشات یک شخص مشکوک به هماهنگی با نیروهای بیگانه در استان نیست، مساله ما این است که ابتنای حکومت به تقسیم بندی فرقهای کشور از همان ابتدا اشتباه بود و حالا باید میوههای تلخ آن را بچینیم. ایران یک کشور کثیرالمله نیست، پیروان چند دین و چند مذهب در ان هست و حکومت اسلامی به علت اینکه پیکره آخوندها اساسا قدرت فهم جهان جدید را ندارد نفهمید که باید مرزهای فرقهای را بردارد و نه اینکه آنها را تحکیم کند. چون این کار را نکرد و بلکه جدایی فرقهای را تشدیدکرد، نیروهای غیرفرقهای بلوچستان را از معادله اجتماعی منطقه حذف کرد. در این روزهایی که خیلی هم دیر شده است، تنها چاره برای جلوگیری از جولان تروریستهای وابسته به سازمانهای جاسوسی غربی و اسراییل ، تغییر بازی به نفع نیروهای غیرمذهبی بلوچ ، به نفع مخالفان فرقه گرایی ، و بلوچهای روشنفکر احتمالامومن، اما سکولار (طرفداران جدا کردن اکید امور حکومتی ازمذهب) و مشارکت دادن آنها در امور استان است. بدون ا ین کار ، حکومت همیشه در استان گرفتار یاجوج و ماجوج ها خواهد بود و استان در معرض مساله سازی نیروهای خبیث بینالمللی.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ اگر وسوسه تشنگان بیکله انتقام امشب هم کارگر نیفتد، کشور از روی ورطه دیگری پریده و توانسته در طاس لغزنده اسرائیل خود را از ورطه نیستی دور نگه دارد. آنچه فعلا به عنوان تصمیم برای انتقامگیری دیده میشود ، نگه داشتن سطح این درگیری قاعده دار در حد اعمال نیابتی و خودداری از تعمیق ماجراجویی است.
علیرغم کسانی که به تمسخر و طعنه میگیرند و توی سرحکومت میزنند، خودداری عاقلانهای خواهد بود. کشور بیش از این توان هزینه کردن برای ماجرا جویی ندارد. علاوه بر این، یک خانه تکانی هشیارانه در دستگاه اطلاعات خارجی حکومت، بزرگترین انتقام از اسرائیل است!
اما دستاورد بزرگ اصلی از خودداری در مسیر تلافی جویی، میتواند آشکار شدن حقیقتی بر سران کشور باشد: استراتژی حضور مداخلهگرانه در شبه جزیره نفرین شده، انطباقی با نیازهای حیاتی امنیت ملی ایران و استراتژی دفاعی بخردانه ندارد و باید آن را عوض کرد. حکومت باید بفهمد فعلا با فقدان اقتصاد روبراه، نبود طبقه متوسط همراه ، و وجود فضای بینالمللی ناهمراه، به هیچ عنوان نمیتواند یک درگیری نظامی ادامه دار را پیش ببرد. ما حتی اگر یک آزمایش هستهای هم انجام دهیم در همان لحظه دست خود را بستهایم و فضایمان را تنگتر میکنیم نه گشادتر.
ناکامی در یافتن راهی بخردانه برای مقابله و تلافی، نشانه و نتیجه نادرستی استراتژی حضور ما در عرصه جهانی و منطقهای است. ما سالهاست میگوئیم باید در آن تجدید نظر کرد.
امید است امروز تعداد بیشتری از مقامات ارشد فهمیده باشند راهی را که دائما تنگتر و لغزنده تر میشود باید رها کرد و برگشت.
🆔@jameeno
🏷️ اگر وسوسه تشنگان بیکله انتقام امشب هم کارگر نیفتد، کشور از روی ورطه دیگری پریده و توانسته در طاس لغزنده اسرائیل خود را از ورطه نیستی دور نگه دارد. آنچه فعلا به عنوان تصمیم برای انتقامگیری دیده میشود ، نگه داشتن سطح این درگیری قاعده دار در حد اعمال نیابتی و خودداری از تعمیق ماجراجویی است.
علیرغم کسانی که به تمسخر و طعنه میگیرند و توی سرحکومت میزنند، خودداری عاقلانهای خواهد بود. کشور بیش از این توان هزینه کردن برای ماجرا جویی ندارد. علاوه بر این، یک خانه تکانی هشیارانه در دستگاه اطلاعات خارجی حکومت، بزرگترین انتقام از اسرائیل است!
اما دستاورد بزرگ اصلی از خودداری در مسیر تلافی جویی، میتواند آشکار شدن حقیقتی بر سران کشور باشد: استراتژی حضور مداخلهگرانه در شبه جزیره نفرین شده، انطباقی با نیازهای حیاتی امنیت ملی ایران و استراتژی دفاعی بخردانه ندارد و باید آن را عوض کرد. حکومت باید بفهمد فعلا با فقدان اقتصاد روبراه، نبود طبقه متوسط همراه ، و وجود فضای بینالمللی ناهمراه، به هیچ عنوان نمیتواند یک درگیری نظامی ادامه دار را پیش ببرد. ما حتی اگر یک آزمایش هستهای هم انجام دهیم در همان لحظه دست خود را بستهایم و فضایمان را تنگتر میکنیم نه گشادتر.
ناکامی در یافتن راهی بخردانه برای مقابله و تلافی، نشانه و نتیجه نادرستی استراتژی حضور ما در عرصه جهانی و منطقهای است. ما سالهاست میگوئیم باید در آن تجدید نظر کرد.
امید است امروز تعداد بیشتری از مقامات ارشد فهمیده باشند راهی را که دائما تنگتر و لغزنده تر میشود باید رها کرد و برگشت.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ سرپل گیری و پختن قورباغه!
خطراتی که برای استان مهم کشور ما ، سیستان و بلوچستان، در افق به چشم میآیند، بسیار بزرگتر از تهدیداتی است که ایرانیها در سوریه یا لبنان با آن روبرویند. این واقعیتی است که بیش از همه، حکومت نمیخواهد آن را بپذیرد. درک آن هوش زیادی نمیخواهد که به هر علتی در سوریه و لبنان هستیم و به هر تعداد که کشته بدهیم، تمامیت سرزمینی ما آسیبی نمیبیند، ولی اگر بیگانهای بتواند در تکهای از این خاک مستقر شود و یا حاکمیت ملی را دستخوش تحرک دائم و کم مانع تروریسم در شهرها سازد. آنگاه هزاران ایرانی آزاده باید برای بازپس گیری خاک و اقتدار ملی کشته شوند. باید جلوی این رخداد احتمالی گرفته شود.
فرض کنونی ما آن است که آن عملیات توسط آمریکا و اسراییل برای ترساندن حکومت و زهر چشم گرفتن از آن طراحی شده بود، اما این هم هست که عملیات همزمان در سه شهر مرزی و در فواصل بین آنها نوعی سونداسیون نظامی هم بوده است. تحلیلگران پشت صحنه ارزیابی خواهند کرد که عملیات در سه شهر با تعداد اندک کشته که بیشتر از یک نیمروز به طول انجامیده، و بعد هم اشخاص موثری در استان از آن استقبال کردهاند، نشان میدهد میتوان عملیاتی برای کسب سرپل هم داشت. اینگونه راحت که از کنار این حرف که "حکومت باید با مهاجمان گفتگو کند" میگذریم، در عملیاتی از نوع سرپلگیری به این منجر خواهد شد که "بیا در مورد تقسیم سرزمین مذاکره کنیم." رخ خواهد داد. حتما رخ میدهد اگر سر حکومت به این گرم باشد که در لبنان سوریه چه خاکی بر سرش بریزد.
راستش هم جانهای از دست رفته نیروهای مرزبان، و هم ناتوانی در جلوگیری از یکهتازی بیش از یک نیمروز تروریسم در سه شهر کشور آنقدر اهمیت سوقالجیشی و نظامی دارد که باید کسانی را در ان بالا به خاطر آن در بخش نظامی و حوزه سیاسی به محکمه کشاند. متاسفانه صاحبی در این خانه نیست.
مبلغان موذی غربی از پختن تدریجی قورباغه اسرائیل توسط ایران داد سخن می دهند. واقعیت اما این است که این ما هستیم که در گوشه جنوب شرقی کشور داریم به بالا رفتن تدریجی دما عادت میکنیم و ممکن است وقتی به خود بیائیم که حکومت بیکفایت منحط پخته شده را یا در حال بمباران خاک ایران و یا در حال مذاکره با تروریستهای نیابتی بیابیم.
همگی داریم به بالا رفتن دما عادت میکنیم؟
🆔@jameeno
🏷️ سرپل گیری و پختن قورباغه!
خطراتی که برای استان مهم کشور ما ، سیستان و بلوچستان، در افق به چشم میآیند، بسیار بزرگتر از تهدیداتی است که ایرانیها در سوریه یا لبنان با آن روبرویند. این واقعیتی است که بیش از همه، حکومت نمیخواهد آن را بپذیرد. درک آن هوش زیادی نمیخواهد که به هر علتی در سوریه و لبنان هستیم و به هر تعداد که کشته بدهیم، تمامیت سرزمینی ما آسیبی نمیبیند، ولی اگر بیگانهای بتواند در تکهای از این خاک مستقر شود و یا حاکمیت ملی را دستخوش تحرک دائم و کم مانع تروریسم در شهرها سازد. آنگاه هزاران ایرانی آزاده باید برای بازپس گیری خاک و اقتدار ملی کشته شوند. باید جلوی این رخداد احتمالی گرفته شود.
فرض کنونی ما آن است که آن عملیات توسط آمریکا و اسراییل برای ترساندن حکومت و زهر چشم گرفتن از آن طراحی شده بود، اما این هم هست که عملیات همزمان در سه شهر مرزی و در فواصل بین آنها نوعی سونداسیون نظامی هم بوده است. تحلیلگران پشت صحنه ارزیابی خواهند کرد که عملیات در سه شهر با تعداد اندک کشته که بیشتر از یک نیمروز به طول انجامیده، و بعد هم اشخاص موثری در استان از آن استقبال کردهاند، نشان میدهد میتوان عملیاتی برای کسب سرپل هم داشت. اینگونه راحت که از کنار این حرف که "حکومت باید با مهاجمان گفتگو کند" میگذریم، در عملیاتی از نوع سرپلگیری به این منجر خواهد شد که "بیا در مورد تقسیم سرزمین مذاکره کنیم." رخ خواهد داد. حتما رخ میدهد اگر سر حکومت به این گرم باشد که در لبنان سوریه چه خاکی بر سرش بریزد.
راستش هم جانهای از دست رفته نیروهای مرزبان، و هم ناتوانی در جلوگیری از یکهتازی بیش از یک نیمروز تروریسم در سه شهر کشور آنقدر اهمیت سوقالجیشی و نظامی دارد که باید کسانی را در ان بالا به خاطر آن در بخش نظامی و حوزه سیاسی به محکمه کشاند. متاسفانه صاحبی در این خانه نیست.
مبلغان موذی غربی از پختن تدریجی قورباغه اسرائیل توسط ایران داد سخن می دهند. واقعیت اما این است که این ما هستیم که در گوشه جنوب شرقی کشور داریم به بالا رفتن تدریجی دما عادت میکنیم و ممکن است وقتی به خود بیائیم که حکومت بیکفایت منحط پخته شده را یا در حال بمباران خاک ایران و یا در حال مذاکره با تروریستهای نیابتی بیابیم.
همگی داریم به بالا رفتن دما عادت میکنیم؟
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ نشانی عوضی !
اگر حداقلی از بدبینی و شک را با خوشبینیها و اعتماد خود به روبراه بودن اوضاع کشوربیامیزیم، احتمالا خواهیم پذیرفت که در شرق کشور فتنهای در حال تکوین است. این فتنه ، احتمالا مانند فتنه افغانی محمود که عمر صفویه را پایان داد به سقوط جمهوری اسلامی منتهی نمیشود، ولی به یک سقوط دیگر برای کشور خواهد انجامید. .تاریخ به ما میگوید اگر شاه کشور به سخن ناصحان توجه نکند، آدرسها را عوضی بدهد و عوضی برود، آن گرفتاری های سیصد سال پیش به نوعی تکرار میشود . شاه سلطان حسین هم خود را در محاصره اشخاص نادان و رند و مالپرست قرار داده بود که به هشدارهای علمای دوران خود توجه نکرد.
برخلاف اطلاعات رایج، بزرگترین دانشمند دوران صفویان شیخ بهایی و مجلسی و کرکی نبودند بلکه سید قطبالدین محمد بود که بیشترین آثارش در امر سیاست و یا ماهیتا سیاسی است. داستان نامه او به سلطان حسین صفوی را بسیاری میدانند بدون اینکه او را بشناسند. همان نامهای که در آن هوشمندانه هجوم عنقریب افغانها به سمت پایتخت را به شاه اطلاع داد، اما شاه سلطان حسین در پاسخش گفت ما با پختن آش خودمان را حفظ میکنیم :
«راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده، قدغن فرمودهایم (یعنی دستور دادهایم) در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لاالهالاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ انشاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق میخورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»
فقط خدا میداند سید قطبالدین بیچاره از دریافت این پاسخ پر طعنه چه حال خرابی یافته و چه آهی کشیده است . اما شاید این روزها ناصحان حکومت فعلی هم بتوانند حال او را درک کنند. آنها از بزرگی برنامههایی که برای خفه کردن ایران تدارک شده میگویند، حکومت از پختن آش برای اسرائیل و برای زنان و دخترکان بی حجاب حرف می زند.
بدیهی است نه ضعف و فتور و نه خلقیات شاه سلطان حسینی در حکومت امروز ایران نیست. اگر زبان این حکومت به دعا وصلاست، اما پایش روی زمین است : حواسش به اقتصاد یا امنیت ملی یا توسعه و آینده کشور نیست، اما شش دانگ به امنیت و بقای خودش هست . پس چرا این کارها را میکند و آدرس عوضی میدهد؟ شنیده است با داشتن پانزده درصد جامعه میتوان حکومت را سرپا نگه داشت؟ درست شنیده ولی به شرطی که هشتاد وپنج درصد بقیه را به حال خودش بگذارد و بازوی سرکوبش را برای آنها که جرات میکنند در برابرش بایستند به کار ببرد و نه مردمانی که فقط میخواهند زندگی کنند و کاری به کار حکومت ندارند. واقعا قابل درک نیست که وقتی در چند جبهه خارجی درگیر هستیم چرا باید به دنبال یقه گیری مردم خودمان باشیم؟ آیا باید برای پاسخ به این پرسشها دنبال جوابهای شوم باشیم؟
یکبار دیگر میگوئیم : ایالات متحده طالبان را رام خود کرد و هاب اصلی تروریسم بنیادگرا را درشرق ایران پدید آورد . یکی از اهداف اصلی آن ایران است . ستون پنجم کافی هم در ایران هست که دارد نقاب از چهره برمیگیرد. اسرائیل در همسایگی بلافصل ایران حضور دارد، و خطرات دیگری هم در چند نقطه دیگر هست که فعلا بماند... غفلتهای پی درپی حکومت از خطرات واقعی، به تعداد خارج از شمارش رسیده است . گسیل نیروهایی که باید از مرزها دفاع کنند به خیابان برای ترساندن زنان تکرار چند باره لشگر کشی علیه جامعه است . شکست میخورد و متاسفانه کشور را هم ضعیف میکند.
شما دیگر صاحب همه این کشور نیستید!
🆔@jameeno
🏷️ نشانی عوضی !
اگر حداقلی از بدبینی و شک را با خوشبینیها و اعتماد خود به روبراه بودن اوضاع کشوربیامیزیم، احتمالا خواهیم پذیرفت که در شرق کشور فتنهای در حال تکوین است. این فتنه ، احتمالا مانند فتنه افغانی محمود که عمر صفویه را پایان داد به سقوط جمهوری اسلامی منتهی نمیشود، ولی به یک سقوط دیگر برای کشور خواهد انجامید. .تاریخ به ما میگوید اگر شاه کشور به سخن ناصحان توجه نکند، آدرسها را عوضی بدهد و عوضی برود، آن گرفتاری های سیصد سال پیش به نوعی تکرار میشود . شاه سلطان حسین هم خود را در محاصره اشخاص نادان و رند و مالپرست قرار داده بود که به هشدارهای علمای دوران خود توجه نکرد.
برخلاف اطلاعات رایج، بزرگترین دانشمند دوران صفویان شیخ بهایی و مجلسی و کرکی نبودند بلکه سید قطبالدین محمد بود که بیشترین آثارش در امر سیاست و یا ماهیتا سیاسی است. داستان نامه او به سلطان حسین صفوی را بسیاری میدانند بدون اینکه او را بشناسند. همان نامهای که در آن هوشمندانه هجوم عنقریب افغانها به سمت پایتخت را به شاه اطلاع داد، اما شاه سلطان حسین در پاسخش گفت ما با پختن آش خودمان را حفظ میکنیم :
«راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده، قدغن فرمودهایم (یعنی دستور دادهایم) در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لاالهالاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ انشاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق میخورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»
فقط خدا میداند سید قطبالدین بیچاره از دریافت این پاسخ پر طعنه چه حال خرابی یافته و چه آهی کشیده است . اما شاید این روزها ناصحان حکومت فعلی هم بتوانند حال او را درک کنند. آنها از بزرگی برنامههایی که برای خفه کردن ایران تدارک شده میگویند، حکومت از پختن آش برای اسرائیل و برای زنان و دخترکان بی حجاب حرف می زند.
بدیهی است نه ضعف و فتور و نه خلقیات شاه سلطان حسینی در حکومت امروز ایران نیست. اگر زبان این حکومت به دعا وصلاست، اما پایش روی زمین است : حواسش به اقتصاد یا امنیت ملی یا توسعه و آینده کشور نیست، اما شش دانگ به امنیت و بقای خودش هست . پس چرا این کارها را میکند و آدرس عوضی میدهد؟ شنیده است با داشتن پانزده درصد جامعه میتوان حکومت را سرپا نگه داشت؟ درست شنیده ولی به شرطی که هشتاد وپنج درصد بقیه را به حال خودش بگذارد و بازوی سرکوبش را برای آنها که جرات میکنند در برابرش بایستند به کار ببرد و نه مردمانی که فقط میخواهند زندگی کنند و کاری به کار حکومت ندارند. واقعا قابل درک نیست که وقتی در چند جبهه خارجی درگیر هستیم چرا باید به دنبال یقه گیری مردم خودمان باشیم؟ آیا باید برای پاسخ به این پرسشها دنبال جوابهای شوم باشیم؟
یکبار دیگر میگوئیم : ایالات متحده طالبان را رام خود کرد و هاب اصلی تروریسم بنیادگرا را درشرق ایران پدید آورد . یکی از اهداف اصلی آن ایران است . ستون پنجم کافی هم در ایران هست که دارد نقاب از چهره برمیگیرد. اسرائیل در همسایگی بلافصل ایران حضور دارد، و خطرات دیگری هم در چند نقطه دیگر هست که فعلا بماند... غفلتهای پی درپی حکومت از خطرات واقعی، به تعداد خارج از شمارش رسیده است . گسیل نیروهایی که باید از مرزها دفاع کنند به خیابان برای ترساندن زنان تکرار چند باره لشگر کشی علیه جامعه است . شکست میخورد و متاسفانه کشور را هم ضعیف میکند.
شما دیگر صاحب همه این کشور نیستید!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ لو رفته ، لغو شود!
طی روزهای اخیر، فضای رسانهای داخلی و گاهی خارجی، شبها گویای نقطه صفر حمله نظامی ایران است و روزها نشانی از این جنس خبرها نیست و حتی از تلاش طرفین برای تنشزدایی حکایت میکنند.
اطلاعات دقیقی از پشتپردهها موجود نیست اما مشخص است حاکمیت از دامن زدن به فضای شبانگاهی، ناخوشنود نیست، شاید به این علت که فشار روانی به اسراییل و حامیانش وارد کند تا امتیاز بیشتری از میانجیها بگیرد، دلخوشی ولو کوتاه مدت به پایگاه اجتماعی داخلی خود بدهد، زمان بخرد و آنان را تا آیندهای نامعلوم که شاید هرگز فرا نرسد، امیدوار نگهدارد.
اگر این تحلیل درست باشدکه اسرائیل خواهان تشدید درگیری با ایران تاحد درگیر کردن اجباری دیگران هست، عاقلانه خواهد بود که حکومت کلا بیخیال شود و راه دیگری برای بیرون آمدن از این آچمز خودساخته جستجو کند. مساله مهم در هنگام انتقام کشی همواره این است که بتوانیم بدانیم بعد از آن چه میشود و ایا قدرت کنترل رخدادها را داریم یا نه . در واقع باید هر نقشه و طرحی، گام دوم و سوم (پلن بی و پلن سی) داشته باشد . حماس در هفتم اکتبرمحاسبهای جز به هم زدن صلح عربستان - اسرائیل و گروگانگیری برای آزاد کردن اسرایش نداشت... موقعیت حاضر حاصل آن است که دوبار فکر نکرده بود. ما به بعدش فکر کنیم !
یک گمانه خیلی بعید هم میتواند این باشد که اسراییل را در انبوه خبرهای حملات قریبالوقوع غرق کنند تا حساسیت تلآویو به این جنس خبرها کاهش یابد و سپس با استفاده از اصل غافلگیری، ضربهای وارد کنند.
از سوی دیگر، دهها نشانه در دست است که هم تحلیلها، هم تصمیم ها و هم تاکتیکها و جزئیات عملیاتی که درباره امکان انجام آنها بررسی شده لو رفته است . اگر خیالی هست، لو رفته و عقلا عملیاتی را که لو رفته لغو میکنند.
لغو کنید و فعلا به همان فشاری که نیابتی وارد میکنند بسنده کنید. کسی جز تعدادی جوان متوهم اعتراض نمیکند. آن کسانی هم که بی دست وپایی شما را به سخره میگیرند از جای دیگر دلگیرند و موافق توسعه درگیری نیستند
عقلا عملیات لو رفته را لغو میکنند!
🆔@jameeno
🏷️ لو رفته ، لغو شود!
طی روزهای اخیر، فضای رسانهای داخلی و گاهی خارجی، شبها گویای نقطه صفر حمله نظامی ایران است و روزها نشانی از این جنس خبرها نیست و حتی از تلاش طرفین برای تنشزدایی حکایت میکنند.
اطلاعات دقیقی از پشتپردهها موجود نیست اما مشخص است حاکمیت از دامن زدن به فضای شبانگاهی، ناخوشنود نیست، شاید به این علت که فشار روانی به اسراییل و حامیانش وارد کند تا امتیاز بیشتری از میانجیها بگیرد، دلخوشی ولو کوتاه مدت به پایگاه اجتماعی داخلی خود بدهد، زمان بخرد و آنان را تا آیندهای نامعلوم که شاید هرگز فرا نرسد، امیدوار نگهدارد.
اگر این تحلیل درست باشدکه اسرائیل خواهان تشدید درگیری با ایران تاحد درگیر کردن اجباری دیگران هست، عاقلانه خواهد بود که حکومت کلا بیخیال شود و راه دیگری برای بیرون آمدن از این آچمز خودساخته جستجو کند. مساله مهم در هنگام انتقام کشی همواره این است که بتوانیم بدانیم بعد از آن چه میشود و ایا قدرت کنترل رخدادها را داریم یا نه . در واقع باید هر نقشه و طرحی، گام دوم و سوم (پلن بی و پلن سی) داشته باشد . حماس در هفتم اکتبرمحاسبهای جز به هم زدن صلح عربستان - اسرائیل و گروگانگیری برای آزاد کردن اسرایش نداشت... موقعیت حاضر حاصل آن است که دوبار فکر نکرده بود. ما به بعدش فکر کنیم !
یک گمانه خیلی بعید هم میتواند این باشد که اسراییل را در انبوه خبرهای حملات قریبالوقوع غرق کنند تا حساسیت تلآویو به این جنس خبرها کاهش یابد و سپس با استفاده از اصل غافلگیری، ضربهای وارد کنند.
از سوی دیگر، دهها نشانه در دست است که هم تحلیلها، هم تصمیم ها و هم تاکتیکها و جزئیات عملیاتی که درباره امکان انجام آنها بررسی شده لو رفته است . اگر خیالی هست، لو رفته و عقلا عملیاتی را که لو رفته لغو میکنند.
لغو کنید و فعلا به همان فشاری که نیابتی وارد میکنند بسنده کنید. کسی جز تعدادی جوان متوهم اعتراض نمیکند. آن کسانی هم که بی دست وپایی شما را به سخره میگیرند از جای دیگر دلگیرند و موافق توسعه درگیری نیستند
عقلا عملیات لو رفته را لغو میکنند!
🆔@jameeno
#الف
🏷️ «النصر بالرعب»، از بازگشت گشت ارشاد تا تریبون دادن به صدیقی
🖊️ شورای سردبیری: رخدادهای شگفتانگیز روزهای اخیر، بویژه اعلام رسمی آغاز دوباره سختگیری علیه بیحجابی و بدحجابی زنان، آنهم پس از تجربه تلخ مهسا امینی و جنبش اعتراضی گسترده مردم علیه حجاب اجباری و گشت ارشاد و نیز سپردن مجدد تریبون نماز جمعه پایتخت به صدیقی، پس از افشای مستند فساد مالی بزرگ او در زمینخواری ازگل،موجی از حیرت در میان افکارعمومی داخلی و حتی خارجی برانگیخته است.
منتقدان برای تحلیل چنین رویکردهایی که از نمای بیرونی، نوعی «خودتخریبی» آشکار را به تصویر میکشند، از تعابیری همانند «لجاجت» و «دهنکجی» به مردم استفاده میکنند که چندان هم دور از واقعیت نیست اما مفاهیمی از این جنس برای شناخت دقیق پشتپرده و پیامدهای اقداماتی چنین ابربحرانساز، ناکافی بهنظر میرسند.
فهم روشنتر واقعیت، نیازمند یک بازخوانی مختصر تاریخی است. پس از پیروزی غافلگیرکننده و قاطع سیدمحمدخاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ، «جناح راست» آن روزگار که اکنون به «اصولگرایان» تغییر نام دادهاند، شوک برزگی را تجربه کردند اما راهبران سازانده آنان برای پیشگیری از سقوط سنگر به سنگرشان، دور هم جمع شدند و نسبت به بازسازی وضعیت اردوگاه آشفتهشان اقدام کردند. بخشی از اقدامات، آمادهباش و اعزام تمامعیار نیروهایشان مانند سپاه، بسیج، گروههای فشار، قوه قضاییه و ... به میدان نبرد سیاسی با دولت اصلاحات بود.اقدام موازی دیگر که اهمیتی همپای اقدام نخست داشت، تئوریزه کردن خشونت عریان و پنهان علیه دولت خاتمی،مجلس اصلاحطلب و مطالبات اکثریت مردم بود که ساماندهی آن به مصباح یزدی سپرده شد تا از تریبونهای رسمی مانند نماز جمعه و صدا و سیما، تئوریسازی و ترویج آن را بر عهده گیرد. مصباح یزدی که پدر معنوی جبهه پایداری امروزی است، از باورمندان و مروجان نظریه افراطی «النصر بالرعب» بود که رمز پیروزی را در ایجاد وحشت بیمحابای فیزیکی و سیاسی در اردوگاه مخالفان میدانست و منتقدانش او را به نادیده گرفتن شرع، قانون و اخلاق برای کسب و تقویت قدرت و نیز هیچانگاری مطالبات اکثریت، متهم میکردند.
نتیجه این دو تلاش در کشیدن ترمز دولت و مجلس اصلاحات، خارج از هدف و حوصله این نوشتار است اما نکته قابلتوجه برای بازیابی و انطباق آن با شرایط کنونی کشور و درک اهداف و انگیزه تندروهای حاکمیت، بازگشت دور تند به اجراییسازی تئوری «النصر بالرعب» است که خود، پیامد چند تحول عمده در سپهر سیاسی ایران است.
پس از رخدادهای چند سال اخیر مانند جنبش مهسا، و بویژه آمار مشارکت پایین انتخابات، همگان و حتی حاکمیت، راز عمومی اما مگوی در «اقلیت بودن نظام» ار پرده، برون افتاد.همزمان، جبهه پایداریها، به عنوان فرزندان خلف سیاسی مصباح یزدی و شیفتگان تجویزهای افراطی او، توانسته بودند در انتخاباتی بدون رقیب و در غیاب اکثریت رایدهندگان، رییسی را روانه پاستور و مناصب قدرت را تصاحب کنند.
دور از انتظار نبود،حاکمان تندرو که نه مایل و نه قادر به جذب مخالفان و منتقدان بودند، احیای شدیدتر «النصر بالرعب» را در دستور کار قرار دهند و اجرایی سازند. آنان با دو هدف و البته دو پیام متفاوت، اقدامات خود را کلید زدهاند. مخاطب نخست آنان، اکثریت مخالف هستند تا به آنان بگویند هرچند، اکثریت عددی با شماست اما ابزارهای قدرت و سرکوب، هنوز در کنترل ماست و مطالباتتان برای ما کوچکترین ارزشی ندارد.آنان امیدوارند با چند قدرتنمایی و دهنکجی آشکار و پر بازتاب به مردم، اکثریت را ناامید و از پیگیری جدیتر و متحدتر مطالباتشان ، منصرف کنند.
مخاطب دوم اجرایی شدن بیرودربایستی «النصر بالرعب»، بدنه اجتماعی حاکمیت و بویژه تندروهاست که با آشکار شدن در اقلیت بودنشان و ضربات محکم و پی در پی اخیر به مشروعیت و اعتبار نظام، روحیه خود را باختهاند. تندروهای حاکم امیدوارند، با بیاعتناییهای فاحش به مطالبات اکثریت و سرکوب آنان، روحیه از دسترفته اقلیت حامی خود را بتدریج، احیا و انان را دوباره اطراف خود متحد سازند.
سوای این دو هدف اصلی در اجرای تند و تیز الزامات تاکتیک «النصر بالرعب»، هدف فرعی اما مهم دیگری نیز نشانهگذاری شده که همانا ایجاد موجهای مصنوعی در قالب تحقیر و توهین به مطالبات اکثریت مردم، برای به حاشیهبردن امواج واقعی مانند گرانیهای بیپایان، افشای فسادهای مالی کلان و پر تعداد، ناکارآمدی مدیریتی، بنبست دیپلماتیک و احتمال وقوع جنگی خانمانبرانداز است.
حال باید دید آیا اکثریت مردم، مقهور تاکتیک «النصر بالرعب» خواهند شد یا همانند اغلب استراتژیهای ناکام پیشین نظام، فرجام آن تنگتر شدن حلقه حاکمیت از سوی مردم و مصداق «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» خواهد شد؟ برای فهم و دیدن و لمس پاسخ این پرسش، زمان انتظار زیادی لازم نیست: اندکی صبر ...
🆔@jameeno
🏷️ «النصر بالرعب»، از بازگشت گشت ارشاد تا تریبون دادن به صدیقی
🖊️ شورای سردبیری: رخدادهای شگفتانگیز روزهای اخیر، بویژه اعلام رسمی آغاز دوباره سختگیری علیه بیحجابی و بدحجابی زنان، آنهم پس از تجربه تلخ مهسا امینی و جنبش اعتراضی گسترده مردم علیه حجاب اجباری و گشت ارشاد و نیز سپردن مجدد تریبون نماز جمعه پایتخت به صدیقی، پس از افشای مستند فساد مالی بزرگ او در زمینخواری ازگل،موجی از حیرت در میان افکارعمومی داخلی و حتی خارجی برانگیخته است.
منتقدان برای تحلیل چنین رویکردهایی که از نمای بیرونی، نوعی «خودتخریبی» آشکار را به تصویر میکشند، از تعابیری همانند «لجاجت» و «دهنکجی» به مردم استفاده میکنند که چندان هم دور از واقعیت نیست اما مفاهیمی از این جنس برای شناخت دقیق پشتپرده و پیامدهای اقداماتی چنین ابربحرانساز، ناکافی بهنظر میرسند.
فهم روشنتر واقعیت، نیازمند یک بازخوانی مختصر تاریخی است. پس از پیروزی غافلگیرکننده و قاطع سیدمحمدخاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ، «جناح راست» آن روزگار که اکنون به «اصولگرایان» تغییر نام دادهاند، شوک برزگی را تجربه کردند اما راهبران سازانده آنان برای پیشگیری از سقوط سنگر به سنگرشان، دور هم جمع شدند و نسبت به بازسازی وضعیت اردوگاه آشفتهشان اقدام کردند. بخشی از اقدامات، آمادهباش و اعزام تمامعیار نیروهایشان مانند سپاه، بسیج، گروههای فشار، قوه قضاییه و ... به میدان نبرد سیاسی با دولت اصلاحات بود.اقدام موازی دیگر که اهمیتی همپای اقدام نخست داشت، تئوریزه کردن خشونت عریان و پنهان علیه دولت خاتمی،مجلس اصلاحطلب و مطالبات اکثریت مردم بود که ساماندهی آن به مصباح یزدی سپرده شد تا از تریبونهای رسمی مانند نماز جمعه و صدا و سیما، تئوریسازی و ترویج آن را بر عهده گیرد. مصباح یزدی که پدر معنوی جبهه پایداری امروزی است، از باورمندان و مروجان نظریه افراطی «النصر بالرعب» بود که رمز پیروزی را در ایجاد وحشت بیمحابای فیزیکی و سیاسی در اردوگاه مخالفان میدانست و منتقدانش او را به نادیده گرفتن شرع، قانون و اخلاق برای کسب و تقویت قدرت و نیز هیچانگاری مطالبات اکثریت، متهم میکردند.
نتیجه این دو تلاش در کشیدن ترمز دولت و مجلس اصلاحات، خارج از هدف و حوصله این نوشتار است اما نکته قابلتوجه برای بازیابی و انطباق آن با شرایط کنونی کشور و درک اهداف و انگیزه تندروهای حاکمیت، بازگشت دور تند به اجراییسازی تئوری «النصر بالرعب» است که خود، پیامد چند تحول عمده در سپهر سیاسی ایران است.
پس از رخدادهای چند سال اخیر مانند جنبش مهسا، و بویژه آمار مشارکت پایین انتخابات، همگان و حتی حاکمیت، راز عمومی اما مگوی در «اقلیت بودن نظام» ار پرده، برون افتاد.همزمان، جبهه پایداریها، به عنوان فرزندان خلف سیاسی مصباح یزدی و شیفتگان تجویزهای افراطی او، توانسته بودند در انتخاباتی بدون رقیب و در غیاب اکثریت رایدهندگان، رییسی را روانه پاستور و مناصب قدرت را تصاحب کنند.
دور از انتظار نبود،حاکمان تندرو که نه مایل و نه قادر به جذب مخالفان و منتقدان بودند، احیای شدیدتر «النصر بالرعب» را در دستور کار قرار دهند و اجرایی سازند. آنان با دو هدف و البته دو پیام متفاوت، اقدامات خود را کلید زدهاند. مخاطب نخست آنان، اکثریت مخالف هستند تا به آنان بگویند هرچند، اکثریت عددی با شماست اما ابزارهای قدرت و سرکوب، هنوز در کنترل ماست و مطالباتتان برای ما کوچکترین ارزشی ندارد.آنان امیدوارند با چند قدرتنمایی و دهنکجی آشکار و پر بازتاب به مردم، اکثریت را ناامید و از پیگیری جدیتر و متحدتر مطالباتشان ، منصرف کنند.
مخاطب دوم اجرایی شدن بیرودربایستی «النصر بالرعب»، بدنه اجتماعی حاکمیت و بویژه تندروهاست که با آشکار شدن در اقلیت بودنشان و ضربات محکم و پی در پی اخیر به مشروعیت و اعتبار نظام، روحیه خود را باختهاند. تندروهای حاکم امیدوارند، با بیاعتناییهای فاحش به مطالبات اکثریت و سرکوب آنان، روحیه از دسترفته اقلیت حامی خود را بتدریج، احیا و انان را دوباره اطراف خود متحد سازند.
سوای این دو هدف اصلی در اجرای تند و تیز الزامات تاکتیک «النصر بالرعب»، هدف فرعی اما مهم دیگری نیز نشانهگذاری شده که همانا ایجاد موجهای مصنوعی در قالب تحقیر و توهین به مطالبات اکثریت مردم، برای به حاشیهبردن امواج واقعی مانند گرانیهای بیپایان، افشای فسادهای مالی کلان و پر تعداد، ناکارآمدی مدیریتی، بنبست دیپلماتیک و احتمال وقوع جنگی خانمانبرانداز است.
حال باید دید آیا اکثریت مردم، مقهور تاکتیک «النصر بالرعب» خواهند شد یا همانند اغلب استراتژیهای ناکام پیشین نظام، فرجام آن تنگتر شدن حلقه حاکمیت از سوی مردم و مصداق «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» خواهد شد؟ برای فهم و دیدن و لمس پاسخ این پرسش، زمان انتظار زیادی لازم نیست: اندکی صبر ...
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ شش نکته درباره یک جنگ
واضح است حکومت ایران قصد ورود به جنگ مستقیم ندارد، اما شرایط در حال هل دادن حکومت به سمت یک جنگ تعیین کننده است. برخی کیفیات مرتبط با این جنگ ناگزیر به شرح زیر است :
۱- فقط از داخل کشور به حکومت فشار نمی آید که به حرکت هیجانی دست بزند. فشار از بیرون هم هست. همه اقدامات احتیاطی دولتهای اروپایی ایجاد رودربایستی در حکومت ایران است که حرکتی انجام دهد. تبلیغات جهانی در حال قرار دادن حکومت در مسیر منتهی به حرکات دیوانهوار و از سر لاعلاجی است.
۲- استراتژیستهای اسرائیل منتظر حرکتی از سوی ایران هستند ک خودشان آن را طراحی کردهاند: انجام تحرکی از داخل ایران!
۳- اگر حکومت ایران اشتباه مورد نظر آنها را انجام دهد، پاسخدهی گسترده و فوری خواهد بود تا تعادل ذهنی حکومت ایران را به هم بزند و وادارش کند جنگ کور خودش را شروع کند.
۴- ایالات متحده در هیچ حرکت نظامی اسرائیل مشارکت مستقیم نخواهد کرد. اسراییل برای زدن ضربه کلان اولیه به دستیار یا پشتیبان نیاز ندارد.
۵- کشورهای عربی که فضای خود را برای رسیدن به ایران در اختیار اسرائیل قرار دهند تنبیه نخواهند شد. ایران نمیتواند به عراق و سوریه و اردن تهاجمی تنبیهی داشته باشد.
۶ - ما در گام اول جنگ خط دفاعی - تهاجمی خود را در جنوب و غرب کشور از دست میدهیم. از نظر راداری کور خواهیم شد.
فقط عقل سرد در راس حکومت میتواند فیوز وضعیت بحرانی کنونی را بیرون بکشد. روزهای تاریخ سازی در پیش است.
🆔@jameeno
🏷️ شش نکته درباره یک جنگ
واضح است حکومت ایران قصد ورود به جنگ مستقیم ندارد، اما شرایط در حال هل دادن حکومت به سمت یک جنگ تعیین کننده است. برخی کیفیات مرتبط با این جنگ ناگزیر به شرح زیر است :
۱- فقط از داخل کشور به حکومت فشار نمی آید که به حرکت هیجانی دست بزند. فشار از بیرون هم هست. همه اقدامات احتیاطی دولتهای اروپایی ایجاد رودربایستی در حکومت ایران است که حرکتی انجام دهد. تبلیغات جهانی در حال قرار دادن حکومت در مسیر منتهی به حرکات دیوانهوار و از سر لاعلاجی است.
۲- استراتژیستهای اسرائیل منتظر حرکتی از سوی ایران هستند ک خودشان آن را طراحی کردهاند: انجام تحرکی از داخل ایران!
۳- اگر حکومت ایران اشتباه مورد نظر آنها را انجام دهد، پاسخدهی گسترده و فوری خواهد بود تا تعادل ذهنی حکومت ایران را به هم بزند و وادارش کند جنگ کور خودش را شروع کند.
۴- ایالات متحده در هیچ حرکت نظامی اسرائیل مشارکت مستقیم نخواهد کرد. اسراییل برای زدن ضربه کلان اولیه به دستیار یا پشتیبان نیاز ندارد.
۵- کشورهای عربی که فضای خود را برای رسیدن به ایران در اختیار اسرائیل قرار دهند تنبیه نخواهند شد. ایران نمیتواند به عراق و سوریه و اردن تهاجمی تنبیهی داشته باشد.
۶ - ما در گام اول جنگ خط دفاعی - تهاجمی خود را در جنوب و غرب کشور از دست میدهیم. از نظر راداری کور خواهیم شد.
فقط عقل سرد در راس حکومت میتواند فیوز وضعیت بحرانی کنونی را بیرون بکشد. روزهای تاریخ سازی در پیش است.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ صلح مسلح، سلاح صلح !
🖊️ شورای سردبیری: حدود ده روز پیش و زمانی که حکومت ایران در تنگنای تصمیمگیری برای تغییر رویکرد و نشان دادن آمادگی خود برای درگیری رودرروی جنگی با اسرائیل بود، اقای حجاریان حکمی را در قالب توییت بیان کرد : "صلح مسلح منفعتی برای ایران ندارد." مشروح این حکم چنین بود:
"راهبرد اصلاحطلبان، صلحطلبی در بیرون، و دموکراسی و حاکمیت قانون در داخل است.
صلح مسلّح منفعتی برای ایران ندارد زیرا بنیهی دفاعی، مادی و معنوی کشور را تحلیل میبرد و ما، بَدَل ما یَتَحلّل نداریم. بالعکس، اسرائیل مستظهر به حمایت امریکاست و میتواند کسریهای خود را جبران کند."
حالا ، فارغ از آنچه در رابطه با اسرائیل رخ داد، نگاهی به مدلول این حکم لازم می نماید:
این حکم از دوجهت قابل وارسی است: یک؛ از جنبه منطق درونی متن، و دو ؛ از زاویه تطابق حکم با شرایط واقعی .
در مورد اول ، متاسفانه جمله اول که گزاره درستی است ربطی به گزاره دوم ندارد: یعنی صلح طلبی اصلاح طلبان گرایش یک حزب در سیاست خارجی را نشان میدهد که الزاما ربطی به اینکه کشور نیاز یا باور به صلح مسلح داشته باشد یا نه ، ندارد. واضح است که صلح خواهی مد نظر آقای حجاریان که نظریهپرداز خردمند و در میان اصلاح طلبان صاحب یک منش چارچوبدار تفکر است از نوع صلح طلبی ملوس شبه اصلاحطلبان متلونالمزاج نیست. بنابر این آنچه در پی می آید حاشیهای است بر یک بحث جدی .
موضوع سخن آن است که یک کشور چه مسلح باشد و چه دستش خالی از سلاح، میتواند جنگ طلب و یا صلح طلب باشد. بنابر این بخش اعلام سیاست اصلاح طلبان در جمله اول حشو زائد است و بود یا نبودش تغییری در مفهوم گزاره دوم (بینفع بودن صلح مسلح ) نمیدهد. آنقدر زائد است که اگر ان را برداریم و دوباره بخوانیم ، همان را مستفاد می کنیم که درقبل بود. اینکه ما روزی صلح مسلح بخواهیم یا نه به عوامل دیگری بستگی دارد . راستش اصلا به توانایی اسرائیل یا هر کشور دیگر برای داشتن جریان مداوم سلاح و ناتوانی ما در "تبدیل سلاحهای تحلیل رفته به سلاح نو" ربطی ندارد.
دوم ، که بحث اصلی است: اصل حکم نامفید بودن صلح مسلح در گزاره دوم هم قابل خدشه جدی است: چرا منفعت ندارد؟
چون بنیه کشور را هدر میدهد؟چون رقبای ما از دیگران حمایت میگیرند؟ چون هرقدر برای تسلیح کشور خرج کنیم باز هم عقبیم؟ چون نمیتوانیم سلاح کهنه تحلیل رفته را عوض کنیم؟...اساسا گزاره "تحلیل رفتن بنیه دفاعی مادی و معنوی کشور" چقدر دقت دارد؟
نویسنده در فضای کوچکی که در اختیار داشته، امکان ارائه استدلال نداشته است، و البته خوب است در جایی دیگر این بحث را باز کند. امید که این کار را بکند.
حالا ببینیم اساسا موضوع بر سر چیست و چقدر به حکومت کنونی و عملکرد آن مربوط و یا نابسته است. اینکه یک ملت در تنظیم موقعیت خود در مقابل جهان خارج دنبال صلحی مسلح باشد و یا تنش زدایی و همپیوندی را دنبال کند به عوامل مختلفی بستگی دارد. اول اینکه مفهوم صلح مسلح بطور خلاصه این را میرساند که "با دیگران خوشخو و در تعامل و بده بستان باش، اما چماقی هم در خانهات نگه دار !" ودیگر اینکه آنچه در جهان امروز و از دوران جنگ سرد حاکم بود نه صلح مسلح ، که متارکه مسلح یا به عبارت مشهورتر، ترک مخاصمه بود و هست. دوران جنگ سرد و تنشزدایی و فروکاستهای هستهای سالت یک و سالت دو همه در حوزه متارکه و کاهش احتمال درگیری بود و نه صلح . مواردصلح معمولا محدود و فقط بین ژاپن شکست خورده و آمریکا قابل حصول و دوام بود و هست. هنگامی هم که پاکستان به سراغ سلاح هستهای رفت به متارکه مسلح با هند رسید : فقط بنیه دفاعی را افزایش نداد؛ "تعادل" نظامی را برقرار کرد که به معنای صلح نیست. همچنین نباید از صلح مسلح مفهوم میلیتاریسم داشت(و آن را مقابل صلح طلبی اصلاحطلبانه گذاشت) و باید در هر گونه ترک خصومت و (با اغماض) صلحی، مساله تعادل را جستجو کرد . صلح بین دوکشور ، مانند جنگ بین آنها حاصل یک تعادل چند جانبه و مثل یک تعادل شیمیایی همواره در جابجایی است : دو کشور را در نظر بگیریم که یکی تا بن دندان مسلح است و دیگری فاقد توان رزم و تسلیحات مناسب. میتوانند به صورت مفروض در صلح باشند، اما اقتصاد سیاسی به ما میگوید در جریان تبادل، یا جریان منابع از کشور دوم به کشور اول بطور پیوسته ادامه می یابد، و یا در صورت نارضایتی و مقاومت کشور دوم، جریان منابع به کشور اول به زور ادامه می یابد. کشورها در خلاء زندگی نمیکنند و مرز بین آنها نمیتواند ایستا و مرده باشد. مرزها در شرایطی که خصومت های حاد در میان نباشد مانند غشاء سلولها هستند: مواد از دو طرف به داخل و به خارج تراووش میکنند. کشورها به خاطر منافع تجاری محصول مبادله میکنند، سبک زندگی مبادله میکنند ، و افکار و ایده هم منتقل میکنند. میزان این انتقال و ادامه :
🏷️ صلح مسلح، سلاح صلح !
🖊️ شورای سردبیری: حدود ده روز پیش و زمانی که حکومت ایران در تنگنای تصمیمگیری برای تغییر رویکرد و نشان دادن آمادگی خود برای درگیری رودرروی جنگی با اسرائیل بود، اقای حجاریان حکمی را در قالب توییت بیان کرد : "صلح مسلح منفعتی برای ایران ندارد." مشروح این حکم چنین بود:
"راهبرد اصلاحطلبان، صلحطلبی در بیرون، و دموکراسی و حاکمیت قانون در داخل است.
صلح مسلّح منفعتی برای ایران ندارد زیرا بنیهی دفاعی، مادی و معنوی کشور را تحلیل میبرد و ما، بَدَل ما یَتَحلّل نداریم. بالعکس، اسرائیل مستظهر به حمایت امریکاست و میتواند کسریهای خود را جبران کند."
حالا ، فارغ از آنچه در رابطه با اسرائیل رخ داد، نگاهی به مدلول این حکم لازم می نماید:
این حکم از دوجهت قابل وارسی است: یک؛ از جنبه منطق درونی متن، و دو ؛ از زاویه تطابق حکم با شرایط واقعی .
در مورد اول ، متاسفانه جمله اول که گزاره درستی است ربطی به گزاره دوم ندارد: یعنی صلح طلبی اصلاح طلبان گرایش یک حزب در سیاست خارجی را نشان میدهد که الزاما ربطی به اینکه کشور نیاز یا باور به صلح مسلح داشته باشد یا نه ، ندارد. واضح است که صلح خواهی مد نظر آقای حجاریان که نظریهپرداز خردمند و در میان اصلاح طلبان صاحب یک منش چارچوبدار تفکر است از نوع صلح طلبی ملوس شبه اصلاحطلبان متلونالمزاج نیست. بنابر این آنچه در پی می آید حاشیهای است بر یک بحث جدی .
موضوع سخن آن است که یک کشور چه مسلح باشد و چه دستش خالی از سلاح، میتواند جنگ طلب و یا صلح طلب باشد. بنابر این بخش اعلام سیاست اصلاح طلبان در جمله اول حشو زائد است و بود یا نبودش تغییری در مفهوم گزاره دوم (بینفع بودن صلح مسلح ) نمیدهد. آنقدر زائد است که اگر ان را برداریم و دوباره بخوانیم ، همان را مستفاد می کنیم که درقبل بود. اینکه ما روزی صلح مسلح بخواهیم یا نه به عوامل دیگری بستگی دارد . راستش اصلا به توانایی اسرائیل یا هر کشور دیگر برای داشتن جریان مداوم سلاح و ناتوانی ما در "تبدیل سلاحهای تحلیل رفته به سلاح نو" ربطی ندارد.
دوم ، که بحث اصلی است: اصل حکم نامفید بودن صلح مسلح در گزاره دوم هم قابل خدشه جدی است: چرا منفعت ندارد؟
چون بنیه کشور را هدر میدهد؟چون رقبای ما از دیگران حمایت میگیرند؟ چون هرقدر برای تسلیح کشور خرج کنیم باز هم عقبیم؟ چون نمیتوانیم سلاح کهنه تحلیل رفته را عوض کنیم؟...اساسا گزاره "تحلیل رفتن بنیه دفاعی مادی و معنوی کشور" چقدر دقت دارد؟
نویسنده در فضای کوچکی که در اختیار داشته، امکان ارائه استدلال نداشته است، و البته خوب است در جایی دیگر این بحث را باز کند. امید که این کار را بکند.
حالا ببینیم اساسا موضوع بر سر چیست و چقدر به حکومت کنونی و عملکرد آن مربوط و یا نابسته است. اینکه یک ملت در تنظیم موقعیت خود در مقابل جهان خارج دنبال صلحی مسلح باشد و یا تنش زدایی و همپیوندی را دنبال کند به عوامل مختلفی بستگی دارد. اول اینکه مفهوم صلح مسلح بطور خلاصه این را میرساند که "با دیگران خوشخو و در تعامل و بده بستان باش، اما چماقی هم در خانهات نگه دار !" ودیگر اینکه آنچه در جهان امروز و از دوران جنگ سرد حاکم بود نه صلح مسلح ، که متارکه مسلح یا به عبارت مشهورتر، ترک مخاصمه بود و هست. دوران جنگ سرد و تنشزدایی و فروکاستهای هستهای سالت یک و سالت دو همه در حوزه متارکه و کاهش احتمال درگیری بود و نه صلح . مواردصلح معمولا محدود و فقط بین ژاپن شکست خورده و آمریکا قابل حصول و دوام بود و هست. هنگامی هم که پاکستان به سراغ سلاح هستهای رفت به متارکه مسلح با هند رسید : فقط بنیه دفاعی را افزایش نداد؛ "تعادل" نظامی را برقرار کرد که به معنای صلح نیست. همچنین نباید از صلح مسلح مفهوم میلیتاریسم داشت(و آن را مقابل صلح طلبی اصلاحطلبانه گذاشت) و باید در هر گونه ترک خصومت و (با اغماض) صلحی، مساله تعادل را جستجو کرد . صلح بین دوکشور ، مانند جنگ بین آنها حاصل یک تعادل چند جانبه و مثل یک تعادل شیمیایی همواره در جابجایی است : دو کشور را در نظر بگیریم که یکی تا بن دندان مسلح است و دیگری فاقد توان رزم و تسلیحات مناسب. میتوانند به صورت مفروض در صلح باشند، اما اقتصاد سیاسی به ما میگوید در جریان تبادل، یا جریان منابع از کشور دوم به کشور اول بطور پیوسته ادامه می یابد، و یا در صورت نارضایتی و مقاومت کشور دوم، جریان منابع به کشور اول به زور ادامه می یابد. کشورها در خلاء زندگی نمیکنند و مرز بین آنها نمیتواند ایستا و مرده باشد. مرزها در شرایطی که خصومت های حاد در میان نباشد مانند غشاء سلولها هستند: مواد از دو طرف به داخل و به خارج تراووش میکنند. کشورها به خاطر منافع تجاری محصول مبادله میکنند، سبک زندگی مبادله میکنند ، و افکار و ایده هم منتقل میکنند. میزان این انتقال و ادامه :
و وضعیت تراز کلی مبادله را چند متغیر تعیین میکنندکه آقای حجاریان از آنها نام برده است(بنیه دفاعی، مادی، و معنوی) و آشکار است طرف برنده در تراز این مبادله، آن کشور هست که قویتر است. همچنین در موقعیتی که چیزی برای مبادله وجود ندارد(مثل عربستان و قطر)بنیه دفاعی تنها تعیین کننده ماهیت رابطه است و عنصر جابجا کننده تعادل محسوب میشود.
حالا در مورد ایران ، با توجه به سابقه تاریخی آن در قرون جدید که همه میدانیم( با فرهنگ خاص تعارض گریز، تنها ، آسیبپذیر،) به دوران کنونی و بویژه تاثیرات چهار دهه حاکمیت یک حکومت ویرانگر نگاه کنیم. کشور ما آن بنیه هایی را که آقای حجاریان به آنها توجه دارد از دست داده است: بنیه مادی (اقتصادی) از بین رفته و کشور در حالتی مستهلک به ردههای پایین قدرت اقتصادی (حجم اقتصاد، نرخ رشد، درگیری با رکود تورمی و حذف شدگی از بازارها)رسیده، از نظر معنوی(انسجام درونی ملی ) وصع اسفناکی دارد ، و از جنبه دفاعی هم مانند آدمی یکپا است: ابزار تهاجمی (به قیمت تضعیف عمومی کشور)کسب کرده ، اما فاقد قدرت دفاعی (فناوری رهگیری) و متحدان متعهد خارجی است. آینده نیز نوید بهتری برایش نمیدهد. مثلا اگر کسی بتواند ۳۰۰ وسیله تخریبی به ایران شلیک کند، چند کشور هست که دیوار دفاعی برای خاک ایران تامین کنند؟
نتیجه آنکه از نظرگاه تاریخی، این کشور برای بقا فعلا چیزی در مشت ندارد، اما نیاز فراوان دارد . این هم واضح است که با صلح طلبی ماندلایی و دالاییلامایی نمیتوان کشور را در روابطی نسبتا پایدار با همسایگانی دشمنخو و جهانیانی غارتگر حفظ دائم کرد. صلح کردن وسیله میخواهد: یا زور زیاد، یا ضعف زیاد. صلح طلبی از نوعی که اصلاح طلبان بایداز آن حمایت کنند ، در منطقه ما بدون مسلح بودن امری پوچ و خلاف عقل این جهانی است. آنچه میتوان واقعبینانه و فارع از تمایلات جناحی برای اینده دوربرد ایران و استراتژی امنیت ملیاش توصیه کرد، حرکت در همان جهت صلح مسلح (ما می گوئیم فعلا متارکه مسلح) با منطقه پیرامون است و البته نه "میلیتاریسم با انگیزش روستایی!" (که حاصل شناخت سران حکومت از جهان پیرامون است). واضح است که ما وضعیت مورد مطالبه را صرفا انبار کردن موشک نمیدانیم: بلکه انتظام وضع کشور در مسیر عقلانیت ابزاری، بهبود اقتصادی (بدون حضور دزدان حکومتی ) از نوع آلمان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰، تجدید سرمایه اجتماعی از طریق نفی استبداد فردی و ایجاد حس مشارکت ملی (حتی اندکی شوونیستی)، و جستجوی پیوندهای اقتصادی عمیق و دوجانبه با آسیا و اروپا ( یعنی تضمینهای اقتصادی صلح و متارکه) میدانیم. البته که در دوران کنونی کار مشکلی است، اما تنها مسیر است. همه اینها تامین کننده آن بنیه اولیه ذکر شده توسط آقای حجاریان (بنیه دفاعی) هستند که ضامن بقای ما به عنوان یک ملت و کشور است.
سر جمع، برای قرار گرفتن در موقعیت متعادل و با ثبات، کشور ما به یک مانوربزرگ نیازمند است: در بعضی مواضع باید عقب بکشیم و در موارد و مواضع دیگر جلو برویم. مثلا از آمریکای جنوبی باید دل بکنیم ( مثل این است که دویست کیلومتر بروی که زبالهات را بگذاری پشت در خانه دشمنت!) و آسیای موسوم به میانه را دریابیم، نگاه فرقه گرا به روابط بویژه در خاورمیانه را بکلی دور بیندازیم، بین قدرتها مانور موازنه مثبت و منفی بدهیم،... در کنار همه اینها باید چماق را در پستو تکثیر و سنگین کنیم و حواسمان باشد سهل نگیریم، که فعلا با قواعد واقعی این جهان نمیخواند. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید: صلح مسلح، متارکه مسلح، همزیستی مسلحانه، ترک مخاصمه،ادغام داوطلبانه در روابط بینالمللی،.... ما قبلا اسمش را استراتژی #خارپشت گذاشتهایم. این نوعی استراتزی امنیت ملی است که میلیتاریستی نیست (یعنی مثل روش حکومت فعلی ستیزهجو نیست)، اما به این که تنها تضمین متعادل بودن جایگاهش در رابطه با جهان خارج مسلح بودن حداکثری همراه با همپیوندیهای اقتصادی منطقهای است باور دارد.
🆔@jameeno
حالا در مورد ایران ، با توجه به سابقه تاریخی آن در قرون جدید که همه میدانیم( با فرهنگ خاص تعارض گریز، تنها ، آسیبپذیر،) به دوران کنونی و بویژه تاثیرات چهار دهه حاکمیت یک حکومت ویرانگر نگاه کنیم. کشور ما آن بنیه هایی را که آقای حجاریان به آنها توجه دارد از دست داده است: بنیه مادی (اقتصادی) از بین رفته و کشور در حالتی مستهلک به ردههای پایین قدرت اقتصادی (حجم اقتصاد، نرخ رشد، درگیری با رکود تورمی و حذف شدگی از بازارها)رسیده، از نظر معنوی(انسجام درونی ملی ) وصع اسفناکی دارد ، و از جنبه دفاعی هم مانند آدمی یکپا است: ابزار تهاجمی (به قیمت تضعیف عمومی کشور)کسب کرده ، اما فاقد قدرت دفاعی (فناوری رهگیری) و متحدان متعهد خارجی است. آینده نیز نوید بهتری برایش نمیدهد. مثلا اگر کسی بتواند ۳۰۰ وسیله تخریبی به ایران شلیک کند، چند کشور هست که دیوار دفاعی برای خاک ایران تامین کنند؟
نتیجه آنکه از نظرگاه تاریخی، این کشور برای بقا فعلا چیزی در مشت ندارد، اما نیاز فراوان دارد . این هم واضح است که با صلح طلبی ماندلایی و دالاییلامایی نمیتوان کشور را در روابطی نسبتا پایدار با همسایگانی دشمنخو و جهانیانی غارتگر حفظ دائم کرد. صلح کردن وسیله میخواهد: یا زور زیاد، یا ضعف زیاد. صلح طلبی از نوعی که اصلاح طلبان بایداز آن حمایت کنند ، در منطقه ما بدون مسلح بودن امری پوچ و خلاف عقل این جهانی است. آنچه میتوان واقعبینانه و فارع از تمایلات جناحی برای اینده دوربرد ایران و استراتژی امنیت ملیاش توصیه کرد، حرکت در همان جهت صلح مسلح (ما می گوئیم فعلا متارکه مسلح) با منطقه پیرامون است و البته نه "میلیتاریسم با انگیزش روستایی!" (که حاصل شناخت سران حکومت از جهان پیرامون است). واضح است که ما وضعیت مورد مطالبه را صرفا انبار کردن موشک نمیدانیم: بلکه انتظام وضع کشور در مسیر عقلانیت ابزاری، بهبود اقتصادی (بدون حضور دزدان حکومتی ) از نوع آلمان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰، تجدید سرمایه اجتماعی از طریق نفی استبداد فردی و ایجاد حس مشارکت ملی (حتی اندکی شوونیستی)، و جستجوی پیوندهای اقتصادی عمیق و دوجانبه با آسیا و اروپا ( یعنی تضمینهای اقتصادی صلح و متارکه) میدانیم. البته که در دوران کنونی کار مشکلی است، اما تنها مسیر است. همه اینها تامین کننده آن بنیه اولیه ذکر شده توسط آقای حجاریان (بنیه دفاعی) هستند که ضامن بقای ما به عنوان یک ملت و کشور است.
سر جمع، برای قرار گرفتن در موقعیت متعادل و با ثبات، کشور ما به یک مانوربزرگ نیازمند است: در بعضی مواضع باید عقب بکشیم و در موارد و مواضع دیگر جلو برویم. مثلا از آمریکای جنوبی باید دل بکنیم ( مثل این است که دویست کیلومتر بروی که زبالهات را بگذاری پشت در خانه دشمنت!) و آسیای موسوم به میانه را دریابیم، نگاه فرقه گرا به روابط بویژه در خاورمیانه را بکلی دور بیندازیم، بین قدرتها مانور موازنه مثبت و منفی بدهیم،... در کنار همه اینها باید چماق را در پستو تکثیر و سنگین کنیم و حواسمان باشد سهل نگیریم، که فعلا با قواعد واقعی این جهان نمیخواند. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید: صلح مسلح، متارکه مسلح، همزیستی مسلحانه، ترک مخاصمه،ادغام داوطلبانه در روابط بینالمللی،.... ما قبلا اسمش را استراتژی #خارپشت گذاشتهایم. این نوعی استراتزی امنیت ملی است که میلیتاریستی نیست (یعنی مثل روش حکومت فعلی ستیزهجو نیست)، اما به این که تنها تضمین متعادل بودن جایگاهش در رابطه با جهان خارج مسلح بودن حداکثری همراه با همپیوندیهای اقتصادی منطقهای است باور دارد.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ کسی نتانیاهو را نصیحت نمیکند!
باور به اینکه سران کشورهای اروپایی به اسرائیل میروند تا نتانیاهو را نصیحت کنند نرم عمل کند، مثل باور به این است که ایران عملیات خودش را از پیش به آمریکاییها خبر و هشدار داده بود ولی ساعت سه نیمه شب هم سفیر سوییس را احضار کرده تا به آمریکا هشدار عدم دخالت مخابره کند. ظاهر تحرکات سیاسی و هدف اعلام شده انها معمولا برای پوشاندن باطن آنهاست. شاید بد نباشد به جای باور به سیل اخباری که میگوید آمریکا و اروپا نگران بالا گرفتن تنش هستند و خواهش می کنند اسرائیل نرم عمل کند ، اندکی هم مشکوک باشید که همه میروند به اسرائیل اطمینان میدهند پشت سرت هستیم برو جلو : "تو نوک نیزه باش، ما فعلا سپر برمی داریم"! احمقانه نیست باور کنیم وزیران خارجه آلمان و انگلیس رفتهاند اسرائیل نصیحتش کنند ؟ قبلا تقاضای نرمش را با گفتگوی تلفنی نمیکردند؟
بسیار دیده میشود که اشخاصی برخی داوریها در باره علل ممکن نبودن وقوع جنگ مثل انتخابات آمریکا، قیمت نفت، زمینگیر شدن نتانیاهو در غزه ، گرفتاری آمریکا در تنگه تایوان، نرخ تورم امریکا ، میل آمریکا به خاور میانه ،... را به نام تحلیل و تایید کننده اینکه اتفاقی نمی افتد از روی دست یکدیگر مینویسند و اشاعه میدهند. بدبختی این است که حکومت هم اینها را به خاطر کثرت تکرارشان باور کرده و از روی انها تصمیم میگیرد که جنگ نمیشود و مذاکره هم نمیکنیم. بسیاری از آن حرفها دارند کم کم غلط از کار در میآیند و حداقل بهتر است خیلی روی آنها حساب نکنید. گردابی که ایران را آرام آرام به سویش هل میدهند از چشم اکثر ما پنهان است . کمی هم به این شیاطین جهانی مشکوک باشید!
🆔@jameeno
🏷️ کسی نتانیاهو را نصیحت نمیکند!
باور به اینکه سران کشورهای اروپایی به اسرائیل میروند تا نتانیاهو را نصیحت کنند نرم عمل کند، مثل باور به این است که ایران عملیات خودش را از پیش به آمریکاییها خبر و هشدار داده بود ولی ساعت سه نیمه شب هم سفیر سوییس را احضار کرده تا به آمریکا هشدار عدم دخالت مخابره کند. ظاهر تحرکات سیاسی و هدف اعلام شده انها معمولا برای پوشاندن باطن آنهاست. شاید بد نباشد به جای باور به سیل اخباری که میگوید آمریکا و اروپا نگران بالا گرفتن تنش هستند و خواهش می کنند اسرائیل نرم عمل کند ، اندکی هم مشکوک باشید که همه میروند به اسرائیل اطمینان میدهند پشت سرت هستیم برو جلو : "تو نوک نیزه باش، ما فعلا سپر برمی داریم"! احمقانه نیست باور کنیم وزیران خارجه آلمان و انگلیس رفتهاند اسرائیل نصیحتش کنند ؟ قبلا تقاضای نرمش را با گفتگوی تلفنی نمیکردند؟
بسیار دیده میشود که اشخاصی برخی داوریها در باره علل ممکن نبودن وقوع جنگ مثل انتخابات آمریکا، قیمت نفت، زمینگیر شدن نتانیاهو در غزه ، گرفتاری آمریکا در تنگه تایوان، نرخ تورم امریکا ، میل آمریکا به خاور میانه ،... را به نام تحلیل و تایید کننده اینکه اتفاقی نمی افتد از روی دست یکدیگر مینویسند و اشاعه میدهند. بدبختی این است که حکومت هم اینها را به خاطر کثرت تکرارشان باور کرده و از روی انها تصمیم میگیرد که جنگ نمیشود و مذاکره هم نمیکنیم. بسیاری از آن حرفها دارند کم کم غلط از کار در میآیند و حداقل بهتر است خیلی روی آنها حساب نکنید. گردابی که ایران را آرام آرام به سویش هل میدهند از چشم اکثر ما پنهان است . کمی هم به این شیاطین جهانی مشکوک باشید!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ "شطرنج آخرالزمان !"
شطرنج همیشه مثال خوبی برای تشریح و روشن سازی حضور و حرکت درعرصه سیاست بوده است و عبارت "حرکت بعدی" در آن یکی از بنیادیترین پرسشها و چالشهای عرصه سیاست خصمانه و میدان جنگ نیز هست: نمیدانی حرکت بعدی حریف چیست اما در مقابل چند حرکت ممکن او ، چند حرکت لازم از سوی خودت را میدانی و جنگ در صفحه شطرنج اینگونه پیش میرود تا بالاخره یکی حذف شود. بازیگر خوب آن است که قدرت تحلیلی عمیقتر داشته باشد و حرکات بعدی رقیب را هم به قریب احتمال بداند و خود در برابر انها حرکات بعدی مناسب در ذهن داشته باشد و "کمتربخورد و بیشتر و اساسیتر بزند". در این بازی، استاد هم آن کسی است که به جای داشتن معادلات متنوع "حرکت من و حرکت رقیب و بعد دوباره من و دوباره او ، و بعدش تا خدا چه خواهد،..." یک "استراتژی" داشته باشد و حرکت عجولانه(به هم ریختن اعصاب) نکند. یعنی قبل از حرکت اول خود بداند حرکات بعدی اش چیست، براساس کدام منطق است و میخواهد به چه نتیجهای برسد.... و استاد تمام، آن کس است که، حریف و تواناییهای اورا هم می شناسد و اهداف و استراتژی مطلوب و اسلوبهای او را مطالعه کرده است. ورود غیر از این به بازی شطرنج احتمال باخت بالا و خیط شدن دارد . در صحنه جنگ واقعی ، به این نوع بازی میتوان اسم استراتژی آخرالزمانی داد: روی توانایی خودت کمتر حساب میکنی تا شانس و کمک خداوند، .... و خدا کاری با میز شطرنج آدمیان هرگز نداشته است. شطرنج عرصه تحرکات آخرالزمانی نیست!
اگر شطرنج بلد نیستیم، میتوانیم وارد بازی نشویم و کناری بنشینیم، تخمه بشکنیم ، و به بازی دیگران نگاه کنیم. اما اگر پشت میز می نشینیم ، حداقل باید بدانیم آچمز یعنی چه !
🆔@jameeno
🏷️ "شطرنج آخرالزمان !"
شطرنج همیشه مثال خوبی برای تشریح و روشن سازی حضور و حرکت درعرصه سیاست بوده است و عبارت "حرکت بعدی" در آن یکی از بنیادیترین پرسشها و چالشهای عرصه سیاست خصمانه و میدان جنگ نیز هست: نمیدانی حرکت بعدی حریف چیست اما در مقابل چند حرکت ممکن او ، چند حرکت لازم از سوی خودت را میدانی و جنگ در صفحه شطرنج اینگونه پیش میرود تا بالاخره یکی حذف شود. بازیگر خوب آن است که قدرت تحلیلی عمیقتر داشته باشد و حرکات بعدی رقیب را هم به قریب احتمال بداند و خود در برابر انها حرکات بعدی مناسب در ذهن داشته باشد و "کمتربخورد و بیشتر و اساسیتر بزند". در این بازی، استاد هم آن کسی است که به جای داشتن معادلات متنوع "حرکت من و حرکت رقیب و بعد دوباره من و دوباره او ، و بعدش تا خدا چه خواهد،..." یک "استراتژی" داشته باشد و حرکت عجولانه(به هم ریختن اعصاب) نکند. یعنی قبل از حرکت اول خود بداند حرکات بعدی اش چیست، براساس کدام منطق است و میخواهد به چه نتیجهای برسد.... و استاد تمام، آن کس است که، حریف و تواناییهای اورا هم می شناسد و اهداف و استراتژی مطلوب و اسلوبهای او را مطالعه کرده است. ورود غیر از این به بازی شطرنج احتمال باخت بالا و خیط شدن دارد . در صحنه جنگ واقعی ، به این نوع بازی میتوان اسم استراتژی آخرالزمانی داد: روی توانایی خودت کمتر حساب میکنی تا شانس و کمک خداوند، .... و خدا کاری با میز شطرنج آدمیان هرگز نداشته است. شطرنج عرصه تحرکات آخرالزمانی نیست!
اگر شطرنج بلد نیستیم، میتوانیم وارد بازی نشویم و کناری بنشینیم، تخمه بشکنیم ، و به بازی دیگران نگاه کنیم. اما اگر پشت میز می نشینیم ، حداقل باید بدانیم آچمز یعنی چه !
🆔@jameeno
#الف
🏷️ مقاومت، ابزار، تحمیل نقش
🖊️ سیدعلی هاشمی - جامعهنو: مقاومت یک باید است و صرفاً حقی که بخواهیم از آن بهره ببریم یا نبریم نیست اما عمل به این بایدِ بشری، ابزار میخواهد. نمیشود از کسی یا کسانی یا از جامعهای توقع مقاومت داشت درحالیکه ابزاری برای مقاومت ندارند یا لااقل ابزارِ کارآمدی ندارند و مقاومت کردن برای آنها بیشتر معادل و منجر به هزینه دادن باشد؛ البته همیشه فایدهای نیز بر این هزینهها مترتب است اما در یک ارزیابیِ قرینِ عقل و منطق، ناهمخوانیِ میزان هزینه و فایده باید ذهن را به تغییر و تعدیلِ روش رهنمون کند.
مقاومت باید واجد هدف و برنامۀ تحقق هدف باشد و از رفتار هیجانی و سوق دادنِ آدمها به قربانی شدن به دور باشد. چه بسیار کسانی که به زعم مقاومت، رفتارهایی کردند و قربانی شدند و بعد در قامتِ قهرمان به جامعه عرضه شدند اما پس از بررسی مشخص شده است که عملکردِ آنها عاری از روند و رفتاری قهرمانانه بوده است و خب اینکه مصداقِ چه بوده است موضوع این مقال نیست.
علاوه بر هدف و برنامه، ابزار مقاومت هم باید مشخص و در دسترس باشد. وقتی ابزار در دسترس یا متناسب نباشد، مقاومت نیز یا بر عبث پاییدن است و یا مصداقِ همان ناهمخوانیِ میزانِ هزینه و فایده.
تشویقِ جامعه به مقاومت از سوی افرادِ مرجع سیاسی و اجتماعی و اصرار آنها بر ادامۀ مقاومت، آن هم بدون تغییر و تعدیل و در شرایطی که یک طرف (منظور حاکمیتِ سرکوبگر) با حجم و شدتی کمسابقه و نامعمول وارد عمل شده است و یک طرف با روندی معمول و ابزاری معمول مقاومت میکند، تشویق و اصراری نامعقول است و هر چقدر این تشویق و اصرار نامعقول است، توصیه به انعطاف و هوشمندی، قرینِ عقل و منطق است.
یکی از مصادیقِ ذکرِ آنچه رفت، مقاومت زنان (در برهۀ فعلی) در زمینۀ تحقق مطالبۀ پوشش اختیاری و تشویق و اصرارِ برخی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی بر ادامۀ مقاومت آن هم علیرغم حجم و شدتِ کمسابقه و نامعمولِ سرکوب و مواجهۀ حکومت با مقاومت زنان است. چه خیر و فایدهای برای جامعه در مقاومت به شکل فعلی و ایجاد هزینه برای کسانی است که نه لزوماً آدمهایی سیاسیاند و نه تحقق مطالبۀ آنها لزوماً به تحقق مطالباتِ کلانِ سیاسی گره خورده است.
آیا نه چنین است که عرصۀ جامعه مسخرِ تحقق نسبیِ مطالبۀ پوشش اختیاری است و اِعمالِ زور و زور زدنِ حکومت برای تحمیلِ حجاب اجباری صرفاً در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی مشهود و قرینِ موفقیت است و صرفاً در همین مکانها آن هم به صرفِ حضورِ همیشگی و با ایجاد رعب و وحشت و اعمال وحشیانه، میتواند تا حدودی با موجِ بلندِ مطالبۀ پوشش اختیاری مقابله کند؟
اگر پاسخ به این سؤال مثبت است پس چه لزومی دارد که بعضی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، جامعه و زنان را به مقابله با زورزَنندگان در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی تشویق کنند و بر این امر اصرار بورزند؟
چرا مقاومتِ زنان که همگان اذعان دارند حکومت با لشکرکشی، رسماً به جنگ آنها آمده است باید قرین و منجر به این باشد که زنان «یا با کشته شدنشان این جنگ را متوقف کنند و یا مردمِ جهان به یاری آنها به پا خیزند تا بتوانند حکومت را وادار به عقب نشینی کنند»؟
بدتر از بد و سادهلوحانهتر اینکه این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، راهکار را یا کشته شدنِ زنان میدانند و یا اینکه مردمِ جهان به یاری زنان بیایند. این قبیل جملات و این طرز فکرها صرفاً حاکی از عمقِ ناآشناییِ گویندگان و قائلان به آنها از مناسبات جهانی و الگوی عملِ کشورهایی است که بعد از عمری دخیل بستن به آنها هنوز نمیدانند که عامل و قائل به منافع ملی خویشاند و نه شعارهایی که صرفاً دستاویزی برای فشار بر و امتیازگیری از حکومتهایی مثل حکومت ماست.
آیا اساساً در این رویکردِ «کشته شدن در جنگ یا به پا خواستنِ مردم جهان به یاری»، اثری از هدف، برنامۀ تحقق هدف و ابزار مقاومت دیده میشود؟ چرا هر بار که مردم به کنش روی میآورند حتماً باید بمیرند تا مفیدِ فایده واقع شود؟ این چه منطقِ کوری است؟
چرا نقشی را به زنان تحمیل میکنند که هیچوقت نگفتهاند یا نخواستهاند در آن نقش دیده شوند یا واجد چنان ویژگیهایی باشند؟ زنی که از خانه برای کار یا خرید یا ورزش یا... بیرون میآید به قصد و عزمِ جنگ با حکومت و برانداختنِ آن بیرون نیامده است. اینکه حکومت با زنان سر جنگ دارد و اینکه پافشاریِ زنان بر حق پوشش اختیاری مصداقِ مبارزه و کنشِ سیاسی شده است و اینکه برافتادنِ حکومتی با چنین کارنامه و طرز رفتاری مطالبه و دلخواهِ هر عقل سلیمی است جای خود دارد اما واقعاً از زنان بپرسید آیا از خانه که بیرون میآیند و به هر کجا که میروند چنین مواردی را اراده کردهاند؟ مردم پیِ «یک زندگیِ معمولی» هستند و چریک نیستند که هی مبارزه و مبارزه و مبارزه.
🏷️ مقاومت، ابزار، تحمیل نقش
🖊️ سیدعلی هاشمی - جامعهنو: مقاومت یک باید است و صرفاً حقی که بخواهیم از آن بهره ببریم یا نبریم نیست اما عمل به این بایدِ بشری، ابزار میخواهد. نمیشود از کسی یا کسانی یا از جامعهای توقع مقاومت داشت درحالیکه ابزاری برای مقاومت ندارند یا لااقل ابزارِ کارآمدی ندارند و مقاومت کردن برای آنها بیشتر معادل و منجر به هزینه دادن باشد؛ البته همیشه فایدهای نیز بر این هزینهها مترتب است اما در یک ارزیابیِ قرینِ عقل و منطق، ناهمخوانیِ میزان هزینه و فایده باید ذهن را به تغییر و تعدیلِ روش رهنمون کند.
مقاومت باید واجد هدف و برنامۀ تحقق هدف باشد و از رفتار هیجانی و سوق دادنِ آدمها به قربانی شدن به دور باشد. چه بسیار کسانی که به زعم مقاومت، رفتارهایی کردند و قربانی شدند و بعد در قامتِ قهرمان به جامعه عرضه شدند اما پس از بررسی مشخص شده است که عملکردِ آنها عاری از روند و رفتاری قهرمانانه بوده است و خب اینکه مصداقِ چه بوده است موضوع این مقال نیست.
علاوه بر هدف و برنامه، ابزار مقاومت هم باید مشخص و در دسترس باشد. وقتی ابزار در دسترس یا متناسب نباشد، مقاومت نیز یا بر عبث پاییدن است و یا مصداقِ همان ناهمخوانیِ میزانِ هزینه و فایده.
تشویقِ جامعه به مقاومت از سوی افرادِ مرجع سیاسی و اجتماعی و اصرار آنها بر ادامۀ مقاومت، آن هم بدون تغییر و تعدیل و در شرایطی که یک طرف (منظور حاکمیتِ سرکوبگر) با حجم و شدتی کمسابقه و نامعمول وارد عمل شده است و یک طرف با روندی معمول و ابزاری معمول مقاومت میکند، تشویق و اصراری نامعقول است و هر چقدر این تشویق و اصرار نامعقول است، توصیه به انعطاف و هوشمندی، قرینِ عقل و منطق است.
یکی از مصادیقِ ذکرِ آنچه رفت، مقاومت زنان (در برهۀ فعلی) در زمینۀ تحقق مطالبۀ پوشش اختیاری و تشویق و اصرارِ برخی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی بر ادامۀ مقاومت آن هم علیرغم حجم و شدتِ کمسابقه و نامعمولِ سرکوب و مواجهۀ حکومت با مقاومت زنان است. چه خیر و فایدهای برای جامعه در مقاومت به شکل فعلی و ایجاد هزینه برای کسانی است که نه لزوماً آدمهایی سیاسیاند و نه تحقق مطالبۀ آنها لزوماً به تحقق مطالباتِ کلانِ سیاسی گره خورده است.
آیا نه چنین است که عرصۀ جامعه مسخرِ تحقق نسبیِ مطالبۀ پوشش اختیاری است و اِعمالِ زور و زور زدنِ حکومت برای تحمیلِ حجاب اجباری صرفاً در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی مشهود و قرینِ موفقیت است و صرفاً در همین مکانها آن هم به صرفِ حضورِ همیشگی و با ایجاد رعب و وحشت و اعمال وحشیانه، میتواند تا حدودی با موجِ بلندِ مطالبۀ پوشش اختیاری مقابله کند؟
اگر پاسخ به این سؤال مثبت است پس چه لزومی دارد که بعضی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، جامعه و زنان را به مقابله با زورزَنندگان در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی تشویق کنند و بر این امر اصرار بورزند؟
چرا مقاومتِ زنان که همگان اذعان دارند حکومت با لشکرکشی، رسماً به جنگ آنها آمده است باید قرین و منجر به این باشد که زنان «یا با کشته شدنشان این جنگ را متوقف کنند و یا مردمِ جهان به یاری آنها به پا خیزند تا بتوانند حکومت را وادار به عقب نشینی کنند»؟
بدتر از بد و سادهلوحانهتر اینکه این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، راهکار را یا کشته شدنِ زنان میدانند و یا اینکه مردمِ جهان به یاری زنان بیایند. این قبیل جملات و این طرز فکرها صرفاً حاکی از عمقِ ناآشناییِ گویندگان و قائلان به آنها از مناسبات جهانی و الگوی عملِ کشورهایی است که بعد از عمری دخیل بستن به آنها هنوز نمیدانند که عامل و قائل به منافع ملی خویشاند و نه شعارهایی که صرفاً دستاویزی برای فشار بر و امتیازگیری از حکومتهایی مثل حکومت ماست.
آیا اساساً در این رویکردِ «کشته شدن در جنگ یا به پا خواستنِ مردم جهان به یاری»، اثری از هدف، برنامۀ تحقق هدف و ابزار مقاومت دیده میشود؟ چرا هر بار که مردم به کنش روی میآورند حتماً باید بمیرند تا مفیدِ فایده واقع شود؟ این چه منطقِ کوری است؟
چرا نقشی را به زنان تحمیل میکنند که هیچوقت نگفتهاند یا نخواستهاند در آن نقش دیده شوند یا واجد چنان ویژگیهایی باشند؟ زنی که از خانه برای کار یا خرید یا ورزش یا... بیرون میآید به قصد و عزمِ جنگ با حکومت و برانداختنِ آن بیرون نیامده است. اینکه حکومت با زنان سر جنگ دارد و اینکه پافشاریِ زنان بر حق پوشش اختیاری مصداقِ مبارزه و کنشِ سیاسی شده است و اینکه برافتادنِ حکومتی با چنین کارنامه و طرز رفتاری مطالبه و دلخواهِ هر عقل سلیمی است جای خود دارد اما واقعاً از زنان بپرسید آیا از خانه که بیرون میآیند و به هر کجا که میروند چنین مواردی را اراده کردهاند؟ مردم پیِ «یک زندگیِ معمولی» هستند و چریک نیستند که هی مبارزه و مبارزه و مبارزه.
دارند زندگیشان را میکنند اگر سفیهانِ حکومتی بگذارند و از چپاندنِ «نور» و «مهر» به زندگیِ مردم دست بردارند.
شاید نمونۀ چنین تحمیلِ نقشهایی، افرادی مانند گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری باشند که نتیجۀ آن تحمیلِ نقشها را نیز دیده ایم. این مرد و زنان تا زمانی که مادرِ «ستار» و پدرومادرِ «پویا» بودند، مادرانی و پدری دادخواه و راویِ بیدادِ روا شده بر فرزندانشان بودند اما وقتی آنها را در نقشِ سخنگویی و موضعگیری قرار دادند، آنها چیزهایی گفتند و کارهایی کردند که صرفاً منجر به هزینهتراشی شد و برای جامعۀ معترض نیز فایدهای نداشت؛ زیرا اینان آدمهای معمولیِ جامعه بودند و هستند و نه، نیروهایی سیاسی که هم سیاست میدانند و هم کارِ سیاسی بلدند. (اینکه حکومت بیرحمانه و بیمحابا با گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری و بسیاری دیگر از پدران و مادرانِ دادخواه مواجه شده و میشود، مبرهن و محکوم است.) نمونۀ این هزینهتراشیها و موضعگیریها را میتوان به وضوح در صحبتهای اخیرِ گوهر عشقی دید.
باید از این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی پرسید که این خیلِ عظیم و پر شمارِ زنان که هر روز در هزارویک معبر و کوچه و خیابان و مرکز خرید و اصلاً همه جا به جز همان «بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی»، با پوشش اختیاری دیده شده و میشوند پس در حال چه کاری هستند؟ آیا همین خیل عظیم در حال مقاومت نیستند؟ حتماً باید چشم در چشم و پنجه در پنجه و در نزاعی نابرابر (هم در تعداد و هم در قوه و ابزار) باشند و به آنها تعرض و تجاوز شود و بازداشت و حبس شوند و کشته شوند که بگوییم دارند مقاومت میکنند؟ البته در این گسیلِ جامعه به قربانگاه به جای توصیه به انعطاف و هوشمندی، نشانههاست که هم جامعه و هم سایر افراد مرجعِ سیاسی و اجتماعی و نه این مشوقان و اصرارکنندگان، به آنها واقفاند.
یکی از اشکالِ بیرحمانۀ سرکوب زنان در دهۀ شصت، فرو کردنِ پونز به پیشانیِ آنها بود. آن موج و آن برخوردها گذشت و زنان ادامه دادند و در پوشش به نقطۀ امروزی رسیدند. به قول یکی از جامعهشناسان، گزافه نیست اگر بگوییم که زنان یکی از معدود گروههای پیروز در مواجهه با حکومت بوده و هستند و به زعم صاحب این قلم هنوز نیز در حال پیشرویاند و همچنان پیشروی خواهند کرد؛ امروز همه چیز از جامعه و ارزشهای جامعه گرفته تا حکومت و شرایط حکومت و نیز تا خودِ زنان، متفاوت از دهۀ شصت هستند و این تفاوت در عملکرد زنان و نتیجۀ عملکرد آنها مشهود است.
🆔@jameeno
شاید نمونۀ چنین تحمیلِ نقشهایی، افرادی مانند گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری باشند که نتیجۀ آن تحمیلِ نقشها را نیز دیده ایم. این مرد و زنان تا زمانی که مادرِ «ستار» و پدرومادرِ «پویا» بودند، مادرانی و پدری دادخواه و راویِ بیدادِ روا شده بر فرزندانشان بودند اما وقتی آنها را در نقشِ سخنگویی و موضعگیری قرار دادند، آنها چیزهایی گفتند و کارهایی کردند که صرفاً منجر به هزینهتراشی شد و برای جامعۀ معترض نیز فایدهای نداشت؛ زیرا اینان آدمهای معمولیِ جامعه بودند و هستند و نه، نیروهایی سیاسی که هم سیاست میدانند و هم کارِ سیاسی بلدند. (اینکه حکومت بیرحمانه و بیمحابا با گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری و بسیاری دیگر از پدران و مادرانِ دادخواه مواجه شده و میشود، مبرهن و محکوم است.) نمونۀ این هزینهتراشیها و موضعگیریها را میتوان به وضوح در صحبتهای اخیرِ گوهر عشقی دید.
باید از این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی پرسید که این خیلِ عظیم و پر شمارِ زنان که هر روز در هزارویک معبر و کوچه و خیابان و مرکز خرید و اصلاً همه جا به جز همان «بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی»، با پوشش اختیاری دیده شده و میشوند پس در حال چه کاری هستند؟ آیا همین خیل عظیم در حال مقاومت نیستند؟ حتماً باید چشم در چشم و پنجه در پنجه و در نزاعی نابرابر (هم در تعداد و هم در قوه و ابزار) باشند و به آنها تعرض و تجاوز شود و بازداشت و حبس شوند و کشته شوند که بگوییم دارند مقاومت میکنند؟ البته در این گسیلِ جامعه به قربانگاه به جای توصیه به انعطاف و هوشمندی، نشانههاست که هم جامعه و هم سایر افراد مرجعِ سیاسی و اجتماعی و نه این مشوقان و اصرارکنندگان، به آنها واقفاند.
یکی از اشکالِ بیرحمانۀ سرکوب زنان در دهۀ شصت، فرو کردنِ پونز به پیشانیِ آنها بود. آن موج و آن برخوردها گذشت و زنان ادامه دادند و در پوشش به نقطۀ امروزی رسیدند. به قول یکی از جامعهشناسان، گزافه نیست اگر بگوییم که زنان یکی از معدود گروههای پیروز در مواجهه با حکومت بوده و هستند و به زعم صاحب این قلم هنوز نیز در حال پیشرویاند و همچنان پیشروی خواهند کرد؛ امروز همه چیز از جامعه و ارزشهای جامعه گرفته تا حکومت و شرایط حکومت و نیز تا خودِ زنان، متفاوت از دهۀ شصت هستند و این تفاوت در عملکرد زنان و نتیجۀ عملکرد آنها مشهود است.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ خدا، بنده،.. و بعد!
🖊️ شورای سردبیری: چرا ممکن هست باز شدن قفل سیستمی که اکنون کشور را اداره میکند به از بین رفتن همه چیز، به فروپاشی، وبه خلاء سیاسی منجر شود؟ این پرسش و نظایر ش از آن رو پیش آمده که توقف روندهای ذاتا ناایستا به همه امور توسعه یافته و حالت صبر و انتظار بر همه پدیده ها غالب است. در چنین موقعیتی ، در اذهان ناظر ، مفاهیمی مانند نقطه بحرانی، افزایش آنتروپی، خلاء، عدم قطعیت و مانند آن ردیف میشوند که مفاهیمی فیزیکیاند و ورود آنها به عرصه علوم اجتماعی و سیاست حاصل ورودنگرش مهندسی و سیستمی به این عرصهها است. "نقطه بحرانی" در روند تبدیل تعییرات کمی به تغییر کیفی پدید میاید؛ آنتروپی، تمایل نظام طبیعی ساختارها به افزایش بی نظمی را توضیح میدهد؛ اصل عدم قطعیت را هایزنبرگ فیزیکدان از نظم بی نظمی درون اتمها برای ما بیرون آورد، و... همچنین است واپاشی یا فروپاشی که همان شکافت(فیژن) هسته اتم هست و یا تصعید که تبدیل مستقیم ماده جامد به گاز است(مثل نفتالین) و...میتوانیم به آوردن این مفاهیم ادامه دهیم و معادل سیاسی آنها را به ذهن خواننده متبادر کنیم . میتوانیم شرح دهیم چگونه نظام سیاسی حاضر به نقطه بحرانی تحولات خود رسیده و از کار افتادن یک قلب چگونه میتواندآن را مانند هسته نوترون خورده اورانیوم وابپاشاند ، آنتروپی آن را چنان بیفزاید که نتواند خودش را جمع کند، تصعید شود (دودشود و به هوا برود)، و چرا جامعه هم دچار واپاشی روانی و اخلاقی، دچار پدیده گریز از مرکز و میل فرار از کشور، مبتلا به عدم قطعیت آینده زندگی و سرنوشت و... شده است و در آخر ، چه میشود؟
خوانندگان پیگیر البته به خاطر میآورند درباره اینها بسیار گفته ایم و نیازتکرار نیست. آنچه شاید ناگفته از روی بیجراتی است، قانون حاکم بر مراحل تکامل است که همچون تئوریهای توضیح پدید شدن کاینات و جهان هستی، هم هنوزکاملا آشکار نیست و هم حیران کننده عقل است ! چرا همه این پدیده های ناخوشایند سیاسی و اجتماعی در کشور ما کاملا پیش چشم و محسوس و قابل لمس است ؟چرا نامیمون است؟ و "قوانین فیزیکی خلقت نظامهای سیاسی" میگویند فرجام آن چیست؟
یک تئوری توضیح وضعیت حاضر را میتوانیم "نیمه رونکرده نقشه خدا" بنامیم. وقتی خدایگان براساس اصل خودآفریده "عدم قطعیت" مطمئن نیست چه رخ میدهد(!)، آینده را با بازی سازیهای متوالی شکل میدهد. مثالی بزنیم. موضوع جانشینی را در نظامهای سیاسی فرد محور در نظر بگیرید. چرا آین نظامها در حالیکه برای همه چیز مردم تکلیف را روشن میکنند وبا یک شکل کردن آدمها و جزئیات (کره شمالی را مجسم کنید) همه چیز را به قالب دلخواه هدایت میکنند، نمیتوانند درباره بعد از خود ، درباره رهبر بعدی تکلیف را روشن کنند و جزئیات را بتراشند؟ خودشان هم نمیدانند؟! جواب این گونه پرسشهادر نظریه "نیمه رونکرده نقشه خدا" است.
کار سترگی است. هم تداوم است و هم تغییر ! تغییر در ذات خودش نهفته است؛ اگر نه در سوژه تغییر، که در فضای رخ دادن آن! باز هم مثلا کره شمالی را در نظر بگیرید. خانم کیم یو جونگ آبجی رهبر کنونی، رهبر بالقوه اینده این کشور است و این را تقریبا همه می دانند. تنها تضمین آقای کیم برای آنکه خواهرش بعد از او رهبر این کشور فلکزده باشد این است که: "روندهای کنونی ادامه یابد، هیچ چیز تعییر نکند، هیچ چیز قطعی نباشد، و او در مقام خدای کره، به تنهایی نیمه رونکرده را بداند و برمبنایش بازی سازی کند." مثلا مجلس به پا کند، نهاد بسازد، جناح خلق کند ، تقابل بیافریند، بازیهای خودساخته را داوری کند و سوت بزند ، و.... کارگردانی کند تاوقتی که زمانش برسد. اونمیگوید بعد از او خواهرش هست، حتی نمیگوید چقدر شایسته هست، نمیگذارد کسی دربارهاش حرف بزند ، حتی اجازه قردادن به مجیزگویان ریزه خوار نمیدهد. ...و راز خودرا فقط با خدای متعال شریک میکند. این از قوانین لایزال فیزیک سیاست است که خدایگان نیمه رونکرده نقشه داشته باشد!
اما همانگونه که گفتهایم خداوند کنترل کننده همه چیز ، برجامعهای که خلق کرده کنترلی ندارد و آن گندم یا سیبی که جد ما خورد او را اندکی اختیار در زمین بخشید، ابزار ساز شد، عقل یافت و هر چند پیشرانههای بنیادین زیستیاش هنوز همان هاست که از میمون و مار و مور به ارث برده ، اما پرسشگر هم هست و فکر میکند بعد چه میشود؟ این پرسش درباره بعد از خدایگان هم هست و حالا همه قوانین فیزیک هستی دوباره برجامعه غالب میشود: میل به پراکندگی دارد وفقط با فشار (چقدر فشار و زور؟) میشود آنتروپیاش را کنترل کرد، رسیدن جامعه به نقطه بحرانی را عقب انداخت، و واپاشی آن را کنترل کرد، یا تصعید سیستم سیاسی در مقابل چشمان آن را منکرشد! فعلا، خدا همین کار را میکند. ما، زندگی ما، آینده کشور ، گروگان نیمه رونکرده نقشه اوست.
سبب وضعیت بلاتکلیف کشور این است دوستان!
🆔@jameeno
🏷️ خدا، بنده،.. و بعد!
🖊️ شورای سردبیری: چرا ممکن هست باز شدن قفل سیستمی که اکنون کشور را اداره میکند به از بین رفتن همه چیز، به فروپاشی، وبه خلاء سیاسی منجر شود؟ این پرسش و نظایر ش از آن رو پیش آمده که توقف روندهای ذاتا ناایستا به همه امور توسعه یافته و حالت صبر و انتظار بر همه پدیده ها غالب است. در چنین موقعیتی ، در اذهان ناظر ، مفاهیمی مانند نقطه بحرانی، افزایش آنتروپی، خلاء، عدم قطعیت و مانند آن ردیف میشوند که مفاهیمی فیزیکیاند و ورود آنها به عرصه علوم اجتماعی و سیاست حاصل ورودنگرش مهندسی و سیستمی به این عرصهها است. "نقطه بحرانی" در روند تبدیل تعییرات کمی به تغییر کیفی پدید میاید؛ آنتروپی، تمایل نظام طبیعی ساختارها به افزایش بی نظمی را توضیح میدهد؛ اصل عدم قطعیت را هایزنبرگ فیزیکدان از نظم بی نظمی درون اتمها برای ما بیرون آورد، و... همچنین است واپاشی یا فروپاشی که همان شکافت(فیژن) هسته اتم هست و یا تصعید که تبدیل مستقیم ماده جامد به گاز است(مثل نفتالین) و...میتوانیم به آوردن این مفاهیم ادامه دهیم و معادل سیاسی آنها را به ذهن خواننده متبادر کنیم . میتوانیم شرح دهیم چگونه نظام سیاسی حاضر به نقطه بحرانی تحولات خود رسیده و از کار افتادن یک قلب چگونه میتواندآن را مانند هسته نوترون خورده اورانیوم وابپاشاند ، آنتروپی آن را چنان بیفزاید که نتواند خودش را جمع کند، تصعید شود (دودشود و به هوا برود)، و چرا جامعه هم دچار واپاشی روانی و اخلاقی، دچار پدیده گریز از مرکز و میل فرار از کشور، مبتلا به عدم قطعیت آینده زندگی و سرنوشت و... شده است و در آخر ، چه میشود؟
خوانندگان پیگیر البته به خاطر میآورند درباره اینها بسیار گفته ایم و نیازتکرار نیست. آنچه شاید ناگفته از روی بیجراتی است، قانون حاکم بر مراحل تکامل است که همچون تئوریهای توضیح پدید شدن کاینات و جهان هستی، هم هنوزکاملا آشکار نیست و هم حیران کننده عقل است ! چرا همه این پدیده های ناخوشایند سیاسی و اجتماعی در کشور ما کاملا پیش چشم و محسوس و قابل لمس است ؟چرا نامیمون است؟ و "قوانین فیزیکی خلقت نظامهای سیاسی" میگویند فرجام آن چیست؟
یک تئوری توضیح وضعیت حاضر را میتوانیم "نیمه رونکرده نقشه خدا" بنامیم. وقتی خدایگان براساس اصل خودآفریده "عدم قطعیت" مطمئن نیست چه رخ میدهد(!)، آینده را با بازی سازیهای متوالی شکل میدهد. مثالی بزنیم. موضوع جانشینی را در نظامهای سیاسی فرد محور در نظر بگیرید. چرا آین نظامها در حالیکه برای همه چیز مردم تکلیف را روشن میکنند وبا یک شکل کردن آدمها و جزئیات (کره شمالی را مجسم کنید) همه چیز را به قالب دلخواه هدایت میکنند، نمیتوانند درباره بعد از خود ، درباره رهبر بعدی تکلیف را روشن کنند و جزئیات را بتراشند؟ خودشان هم نمیدانند؟! جواب این گونه پرسشهادر نظریه "نیمه رونکرده نقشه خدا" است.
کار سترگی است. هم تداوم است و هم تغییر ! تغییر در ذات خودش نهفته است؛ اگر نه در سوژه تغییر، که در فضای رخ دادن آن! باز هم مثلا کره شمالی را در نظر بگیرید. خانم کیم یو جونگ آبجی رهبر کنونی، رهبر بالقوه اینده این کشور است و این را تقریبا همه می دانند. تنها تضمین آقای کیم برای آنکه خواهرش بعد از او رهبر این کشور فلکزده باشد این است که: "روندهای کنونی ادامه یابد، هیچ چیز تعییر نکند، هیچ چیز قطعی نباشد، و او در مقام خدای کره، به تنهایی نیمه رونکرده را بداند و برمبنایش بازی سازی کند." مثلا مجلس به پا کند، نهاد بسازد، جناح خلق کند ، تقابل بیافریند، بازیهای خودساخته را داوری کند و سوت بزند ، و.... کارگردانی کند تاوقتی که زمانش برسد. اونمیگوید بعد از او خواهرش هست، حتی نمیگوید چقدر شایسته هست، نمیگذارد کسی دربارهاش حرف بزند ، حتی اجازه قردادن به مجیزگویان ریزه خوار نمیدهد. ...و راز خودرا فقط با خدای متعال شریک میکند. این از قوانین لایزال فیزیک سیاست است که خدایگان نیمه رونکرده نقشه داشته باشد!
اما همانگونه که گفتهایم خداوند کنترل کننده همه چیز ، برجامعهای که خلق کرده کنترلی ندارد و آن گندم یا سیبی که جد ما خورد او را اندکی اختیار در زمین بخشید، ابزار ساز شد، عقل یافت و هر چند پیشرانههای بنیادین زیستیاش هنوز همان هاست که از میمون و مار و مور به ارث برده ، اما پرسشگر هم هست و فکر میکند بعد چه میشود؟ این پرسش درباره بعد از خدایگان هم هست و حالا همه قوانین فیزیک هستی دوباره برجامعه غالب میشود: میل به پراکندگی دارد وفقط با فشار (چقدر فشار و زور؟) میشود آنتروپیاش را کنترل کرد، رسیدن جامعه به نقطه بحرانی را عقب انداخت، و واپاشی آن را کنترل کرد، یا تصعید سیستم سیاسی در مقابل چشمان آن را منکرشد! فعلا، خدا همین کار را میکند. ما، زندگی ما، آینده کشور ، گروگان نیمه رونکرده نقشه اوست.
سبب وضعیت بلاتکلیف کشور این است دوستان!
🆔@jameeno