وقتی که تو نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
من فکر می کنم در غیاب تو
همه ی خانه های جهان خالی ست
همه ی پنجره ها بسته است
اصلا کسی
حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد
واقعا
وقتی که تو نیستی
آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد
بیاید بالای کوه
اما دیوارها
تا دل ات بخواهد بلندند
سرپا ایستاده اند
کاری به بود و نبود نور ندارند
سایه ندارند
من قرار بود
روی همین واقعا
فقط روی همین واقعا
تاکید کنم
بگویم
واقعا
وقتی که تو نیستی
خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند
واقعا
وقتی که تونیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام
واقعا
وقتی که تونیستی
بدیهی ست که تو نیستی
#سیدعلی_صالحی
@Jamekhial
دنیا
چیزی کم دارد
من فکر می کنم در غیاب تو
همه ی خانه های جهان خالی ست
همه ی پنجره ها بسته است
اصلا کسی
حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد
واقعا
وقتی که تو نیستی
آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد
بیاید بالای کوه
اما دیوارها
تا دل ات بخواهد بلندند
سرپا ایستاده اند
کاری به بود و نبود نور ندارند
سایه ندارند
من قرار بود
روی همین واقعا
فقط روی همین واقعا
تاکید کنم
بگویم
واقعا
وقتی که تو نیستی
خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند
واقعا
وقتی که تونیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام
واقعا
وقتی که تونیستی
بدیهی ست که تو نیستی
#سیدعلی_صالحی
@Jamekhial
بگو کجای جهانی که نیستی بانو!
اما از این نگرانی که نیستی بانو!
دلم خوش است که ذوب توام همین کافی ست..
در انجماد زمانی که نیستی بانو!
اگر میان خدا و من اختلاف افتاد
خودت مسبب آنی که نیستی بانو!
خدا برای کناره نیافریده تورا
گل کدام میانی که نیستی بانو؟!
فقط یکیست که با اون هوای رقصم هست
در این میان، تو همانی که نیستی بانو!
نشانی تو کشانده مرا به هرسو، تو!
پی کدام نشانی که نیستی بانو!
بدین امید صبورم که از نگاهِ سپید
غبار غم بتکانی که نیستی بانو...
دو قطره بوسه برای دوام می بایست
به گونه ام بچکانی که نیستی بانو!
گذشته است چهل سال آزگار از عمر
نگو هنوز جوانی که نیستی بانو!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
اما از این نگرانی که نیستی بانو!
دلم خوش است که ذوب توام همین کافی ست..
در انجماد زمانی که نیستی بانو!
اگر میان خدا و من اختلاف افتاد
خودت مسبب آنی که نیستی بانو!
خدا برای کناره نیافریده تورا
گل کدام میانی که نیستی بانو؟!
فقط یکیست که با اون هوای رقصم هست
در این میان، تو همانی که نیستی بانو!
نشانی تو کشانده مرا به هرسو، تو!
پی کدام نشانی که نیستی بانو!
بدین امید صبورم که از نگاهِ سپید
غبار غم بتکانی که نیستی بانو...
دو قطره بوسه برای دوام می بایست
به گونه ام بچکانی که نیستی بانو!
گذشته است چهل سال آزگار از عمر
نگو هنوز جوانی که نیستی بانو!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﯼ
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ
ﯾﮏ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﯿﺎﻩ
ﭼﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﮐﺎﻏﺬ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﮐﻬﻨﻪ
ﯾﮏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ
ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﺧﺎﻟﯽ
ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﯽ ﺳﻮﺭﺍﺥ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ
ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﺗﯿﺰ
ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ
#انسی_لویس_الحاج
@Jamekhial
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﯼ
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ
ﯾﮏ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﯿﺎﻩ
ﭼﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﮐﺎﻏﺬ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﮐﻬﻨﻪ
ﯾﮏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ
ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﺧﺎﻟﯽ
ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﯽ ﺳﻮﺭﺍﺥ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ
ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﺗﯿﺰ
ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ
#انسی_لویس_الحاج
@Jamekhial
تو را فقط به عنوانِ یک فرد دوست نداشتهام بلکه تو را بسانِ میهنی دوست داشته ام
که "وابستگی" به غیر از آن را نمیخواهم.
#نزار_قبانی
@Jamekhial
که "وابستگی" به غیر از آن را نمیخواهم.
#نزار_قبانی
@Jamekhial
میآیم...
میآیم...
میآیم...
و آستانه، پر از عشق میشود...
و من در آستانه؛
به آنها که دوست میدارند،
سلامی دوباره خواهم داد!...
#فروغ_فرخزاد
@Jamekhial
میآیم...
میآیم...
و آستانه، پر از عشق میشود...
و من در آستانه؛
به آنها که دوست میدارند،
سلامی دوباره خواهم داد!...
#فروغ_فرخزاد
@Jamekhial
منام آن زنی که تمامِ کشتیها
در او غرق گشته
و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه
از زن بودن رها شود
و به پرندهی دریایی تبدیل شود...!
#غادة_السمان
برگردان: #سعید_هلیچی
@Jamekhial
در او غرق گشته
و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه
از زن بودن رها شود
و به پرندهی دریایی تبدیل شود...!
#غادة_السمان
برگردان: #سعید_هلیچی
@Jamekhial
کپک زدند نمک ها چه بد کلک خوردم
چه زخمها که از این چرخ نافلک خوردم...
چنارخشکم و سبزینه در نهادم نیست
چنان اسیر خزانم بهار یادم نیست
من آن گلم که جهانش نه در گلستان است
زمان رویش من چله ی زمستان است!
شبیه اسب اصیلی رمیده افسارم
که در محاصره ی گله ای سگ هارم
سمند سرکشم اما به رغم زنجیرم
شتاب و شیهه و گردن کشی ست تقدیرم
پناه میبرم از چوب کدخدا به خدا
به جرم اینکه سرودم مترسکا به خودآ..
کسی نمانده خدایا برای هم دردی
تو هم برای کمی گریه شانه میگردی؟!
وضوی خون نگرفتم که بی زبان هیهات
شریک دزد و نگهبان کاروان هیهات
نداشت لکه ی تقلیدِ سفله دامانم
که سرسپرده ی فتوای سربه دارانم
به دست غیرت خود بارها کتک خوردم
غرور گریه نکرد از درون ترک خوردم!
به شیخ و شاه ندادم عنان و بی بندم
کمر به کشتن آزادگی نمی بندم!
خوشم که باج ندادم به جبر استبداد
در اختیار خودم بوده طبل بادآباد..
خوشم که خورده به پیشانی ام فروشی نیست
شعور و شوکت ایرانی ام فروشی نیست!
منم که جان به کفم در ازای آزادی
تمام دفتر شعرم فدای آزادی!
سوال مشکلی از میش ساده می باید
به جای بره چرا گرگ گله میزاید؟!
تفو برا آنکه قلم داد و نان خریده تفو
تفو که قلب هر آزاده را دریده تفو
گمان کنم که دق آلوده دفترم مرده ست
صدا از اون نمی آید از او که افسرده ست
زمانه ساکت و من زجه میزنم تنها
شبیه چکمه قاضی ست رد رهزن ها!
چگونه بر تنم آیا کفن نمی بینید
دلی تپنده برای وطن نمی بینید
کدام جمله چوپانمان دروغین بود؟
برادرم به خدآ مکر کدخدا این بود
صلاح کار کجا و سراطِ خان به کجا
خودش که گوش ندارد ملازمان به کجا؟
اگرچه گوش ندارید و چشم هم ایضا
سپاه سفسطه دارید و خشم هم ایضا
اگرچه خم نشد ابرویم از جوانمرگان
عزای داعمم از غصه زبانمرگان
سکوت میکنم اما در آستانه ی گور
خوشم که قصد خموشی نمیکنم با زور!
سلام من به غریبان در وطن محبوس
به شیرهای قفس خانمان که صد افسوس
ببار بخت وطن در بهار اندیشه
ببار تا نخورد ریشه هایمان تیشه
قسم به خون قلم های جاودان فریاد
اگرچه می روم اما نمی روم از یاد!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
چه زخمها که از این چرخ نافلک خوردم...
چنارخشکم و سبزینه در نهادم نیست
چنان اسیر خزانم بهار یادم نیست
من آن گلم که جهانش نه در گلستان است
زمان رویش من چله ی زمستان است!
شبیه اسب اصیلی رمیده افسارم
که در محاصره ی گله ای سگ هارم
سمند سرکشم اما به رغم زنجیرم
شتاب و شیهه و گردن کشی ست تقدیرم
پناه میبرم از چوب کدخدا به خدا
به جرم اینکه سرودم مترسکا به خودآ..
کسی نمانده خدایا برای هم دردی
تو هم برای کمی گریه شانه میگردی؟!
وضوی خون نگرفتم که بی زبان هیهات
شریک دزد و نگهبان کاروان هیهات
نداشت لکه ی تقلیدِ سفله دامانم
که سرسپرده ی فتوای سربه دارانم
به دست غیرت خود بارها کتک خوردم
غرور گریه نکرد از درون ترک خوردم!
به شیخ و شاه ندادم عنان و بی بندم
کمر به کشتن آزادگی نمی بندم!
خوشم که باج ندادم به جبر استبداد
در اختیار خودم بوده طبل بادآباد..
خوشم که خورده به پیشانی ام فروشی نیست
شعور و شوکت ایرانی ام فروشی نیست!
منم که جان به کفم در ازای آزادی
تمام دفتر شعرم فدای آزادی!
سوال مشکلی از میش ساده می باید
به جای بره چرا گرگ گله میزاید؟!
تفو برا آنکه قلم داد و نان خریده تفو
تفو که قلب هر آزاده را دریده تفو
گمان کنم که دق آلوده دفترم مرده ست
صدا از اون نمی آید از او که افسرده ست
زمانه ساکت و من زجه میزنم تنها
شبیه چکمه قاضی ست رد رهزن ها!
چگونه بر تنم آیا کفن نمی بینید
دلی تپنده برای وطن نمی بینید
کدام جمله چوپانمان دروغین بود؟
برادرم به خدآ مکر کدخدا این بود
صلاح کار کجا و سراطِ خان به کجا
خودش که گوش ندارد ملازمان به کجا؟
اگرچه گوش ندارید و چشم هم ایضا
سپاه سفسطه دارید و خشم هم ایضا
اگرچه خم نشد ابرویم از جوانمرگان
عزای داعمم از غصه زبانمرگان
سکوت میکنم اما در آستانه ی گور
خوشم که قصد خموشی نمیکنم با زور!
سلام من به غریبان در وطن محبوس
به شیرهای قفس خانمان که صد افسوس
ببار بخت وطن در بهار اندیشه
ببار تا نخورد ریشه هایمان تیشه
قسم به خون قلم های جاودان فریاد
اگرچه می روم اما نمی روم از یاد!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
میتوانم آنقدر دیر بخوابم
که اندوهم را خواب کنم
اما یکی به من بگوید
کی باید از خواب بیدار شوم
که اندوهم
سحرخیزتر از من نباشد
#حسن_آذری
@Jamekhial
که اندوهم را خواب کنم
اما یکی به من بگوید
کی باید از خواب بیدار شوم
که اندوهم
سحرخیزتر از من نباشد
#حسن_آذری
@Jamekhial
قلب خاطرات بد را کنار میزند و خاطرات خوش را جلوه میدهد.
و درست از تصدیق همین فریب است که میتوانیم گذشته را تحمل کنیم!
#گابریل_گارسیا_مارکز
@Jamekhial
و درست از تصدیق همین فریب است که میتوانیم گذشته را تحمل کنیم!
#گابریل_گارسیا_مارکز
@Jamekhial
كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى
شب است و هجمهى درد و مسكنهاى بىتاثير
من و بىخوابى و تا صبح درگير خودآزارى
نفس بىوفقه مىكوبد لگد بر سينهى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مىبارى
چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظهاى دست از سر من برنمىدارى
به روى شانه مىريزم برايت موج گيسو را
مبادا شانههايم را به دست باد بسپارى
زمانى عاشقم بودى، نفس بودم براى تو
چرا ديگر نمىخواهى بگويى دوستم دارى
نمىدانم به تاكيد كدامين فصل بىمهرى
نهال عشق را در باغ دلتنگى نمىكارى
درون قبر خود هر شب، ميان برزخم شايد
بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى
نبودم، نيستم هرگز گداى عشق، اما تو
هزاران "دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى
#طاهره_داورى
@Jamekhial
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى
شب است و هجمهى درد و مسكنهاى بىتاثير
من و بىخوابى و تا صبح درگير خودآزارى
نفس بىوفقه مىكوبد لگد بر سينهى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مىبارى
چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظهاى دست از سر من برنمىدارى
به روى شانه مىريزم برايت موج گيسو را
مبادا شانههايم را به دست باد بسپارى
زمانى عاشقم بودى، نفس بودم براى تو
چرا ديگر نمىخواهى بگويى دوستم دارى
نمىدانم به تاكيد كدامين فصل بىمهرى
نهال عشق را در باغ دلتنگى نمىكارى
درون قبر خود هر شب، ميان برزخم شايد
بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى
نبودم، نيستم هرگز گداى عشق، اما تو
هزاران "دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى
#طاهره_داورى
@Jamekhial
شبیه شاخهای در باد، وقتی مست میرقصی
به آدم بودنت شک میکنم، از بس که بینقصی!
من و تو مثل کوه و درّه با هم فرقها داریم
همان اندازه که من عاشقت هستم تو برعکسی!
بزن دل را به دریا، عشق با منطق نمیسازد
که تو هم دانه میخواهی و هم از دام میترسی!
رها کن پیلهی خود را، زمین پروانه میخواهد
در این دنیای ناهنجار تا کی در خودت حبسی؟
دو ساعت میشود غرق تماشای شما هستم
چرا اینقدر زیبایی؟ چرا اینقدر خوش عکسی؟!!
#فرهاد_شریفی
@Jamekhial
به آدم بودنت شک میکنم، از بس که بینقصی!
من و تو مثل کوه و درّه با هم فرقها داریم
همان اندازه که من عاشقت هستم تو برعکسی!
بزن دل را به دریا، عشق با منطق نمیسازد
که تو هم دانه میخواهی و هم از دام میترسی!
رها کن پیلهی خود را، زمین پروانه میخواهد
در این دنیای ناهنجار تا کی در خودت حبسی؟
دو ساعت میشود غرق تماشای شما هستم
چرا اینقدر زیبایی؟ چرا اینقدر خوش عکسی؟!!
#فرهاد_شریفی
@Jamekhial
کدام پنجره را دیدهای
که وقتی صورتش را میشست
برای رد اشکهایش دلتنگ نشد؟!
غمگینم؛
آنقدر که فکر میکنم
دستمالی که بر صورتم کشیده میشود
در دست تمام بدرقه کنندگان جهان
به هنگام وداع
چرخیده است....!
#ریحانه_جهانی
@Jamekhial
که وقتی صورتش را میشست
برای رد اشکهایش دلتنگ نشد؟!
غمگینم؛
آنقدر که فکر میکنم
دستمالی که بر صورتم کشیده میشود
در دست تمام بدرقه کنندگان جهان
به هنگام وداع
چرخیده است....!
#ریحانه_جهانی
@Jamekhial
باد مهربان نیست
اگر دستهای مرا نمی گیرد
تا از طغیان رودخانهای که تویی
بگذرم
و سنگها چه بیرحمانه
مرا در آغوش میگیرند
تو به ادامهی دوست نداشتنم فکر میکنی
و من به پلی شکسته در قلبم...
#ریحانه_جهانی
#سیبی_که_در_گلوی_میافتد
@Jamekhial
اگر دستهای مرا نمی گیرد
تا از طغیان رودخانهای که تویی
بگذرم
و سنگها چه بیرحمانه
مرا در آغوش میگیرند
تو به ادامهی دوست نداشتنم فکر میکنی
و من به پلی شکسته در قلبم...
#ریحانه_جهانی
#سیبی_که_در_گلوی_میافتد
@Jamekhial
Na Mehrabani Ey Doost ft. Amir
Naser Abdollahi
در دیگران می جوییام اما بدان ای دوست
اینسان نمییابی زمن حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم گم مرا در خود صدا میزن
تا پاسخم را بشنوی پژواکسان ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمیخواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این برشانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
آن سان که میخواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
#محمدعلی_بهمنی
#ناصرعبداللهی - #امیرکریمی 🎼
@Jamekhial
اینسان نمییابی زمن حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم گم مرا در خود صدا میزن
تا پاسخم را بشنوی پژواکسان ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمیخواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این برشانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
آن سان که میخواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
#محمدعلی_بهمنی
#ناصرعبداللهی - #امیرکریمی 🎼
@Jamekhial
شراب خوردم و دیدم عذاب نازل شد
خدای من ملکی بی حجاب نازل شد!
به دست و پا زدنم قفل اعتنا بخشید
به سقف نازک صبرم عتاب نازل شد
گلوی نازک من بود و قیچی لبهاش
سروش فاجعه در رختخواب نازل شد
تمام کوه تنم از کویر داغش سوخت
به جان چشمه شرار سراب نازل شد!
به قصد حوصله وقت شکنجه رعدآسا
از آسمان قوافی شتاب نازل شد
چهار میخ کشان کوره ی زبانش را
گذاشت روی زبانم مذاب نازل شد
اصابت لب و لب انفجار در برداشت
چنانکه بارش تند شهاب نازل شد..
به حکم ساقی یاغی دل غضب منظر
جواز شرب حلال شراب نازل شد!
هوار زنگ درآمد در آن بزنگاه آه
سمند پیک رسید و کباب نازل شد
میان غار چرا مرد ماجرا دریافت
چگونه در شب شیطان کتاب نازل شد
نه اینکه عرض عذابم به طول مستی بود
کشید تا به سحر آفتاب نازل شد!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
خدای من ملکی بی حجاب نازل شد!
به دست و پا زدنم قفل اعتنا بخشید
به سقف نازک صبرم عتاب نازل شد
گلوی نازک من بود و قیچی لبهاش
سروش فاجعه در رختخواب نازل شد
تمام کوه تنم از کویر داغش سوخت
به جان چشمه شرار سراب نازل شد!
به قصد حوصله وقت شکنجه رعدآسا
از آسمان قوافی شتاب نازل شد
چهار میخ کشان کوره ی زبانش را
گذاشت روی زبانم مذاب نازل شد
اصابت لب و لب انفجار در برداشت
چنانکه بارش تند شهاب نازل شد..
به حکم ساقی یاغی دل غضب منظر
جواز شرب حلال شراب نازل شد!
هوار زنگ درآمد در آن بزنگاه آه
سمند پیک رسید و کباب نازل شد
میان غار چرا مرد ماجرا دریافت
چگونه در شب شیطان کتاب نازل شد
نه اینکه عرض عذابم به طول مستی بود
کشید تا به سحر آفتاب نازل شد!
#مجتبی_سپید
@Jamekhial
(یدلله رویایی (من از دوستت دارم
<unknown>
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو خواهم خواند
ما خاطره از شبانه میگیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذتِ ارمغان در پنهان،
ما خاطرهایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوهی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذتِ نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنهام تو دیدن باش
شعر و صدا: #یدالله_رویایی
آهنگساز: #مجید_انتظامی
@Jamekhial
من با سخن از تو خواهم خواند
ما خاطره از شبانه میگیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذتِ ارمغان در پنهان،
ما خاطرهایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوهی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذتِ نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنهام تو دیدن باش
شعر و صدا: #یدالله_رویایی
آهنگساز: #مجید_انتظامی
@Jamekhial
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با لبهام
روی چشمهات
علامت تعجب " بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه "بخواهد ؟
میبوسمت
و ماه " میشوم
بر سينهی تو
آويخته به زنجيری که
دستهای من است
با خیالت"
زندگی میکنم
و با خودت"
عاشقی...
#عباس_معروفی
@Jamekhial
روی چشمهات
علامت تعجب " بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه "بخواهد ؟
میبوسمت
و ماه " میشوم
بر سينهی تو
آويخته به زنجيری که
دستهای من است
با خیالت"
زندگی میکنم
و با خودت"
عاشقی...
#عباس_معروفی
@Jamekhial
ما اگر دوتا بودیم
یکی میتوانست
شانههای دیگری را زیر آوار بشناسد
برود کمک بیاورد.
ما
زیادی یکی شدیم.....
#محمدرضا_رستم_پور
@Jamekhial
یکی میتوانست
شانههای دیگری را زیر آوار بشناسد
برود کمک بیاورد.
ما
زیادی یکی شدیم.....
#محمدرضا_رستم_پور
@Jamekhial