🌏من در شبکه های اجتماعی
🔗https://www.instagram.com/_u/javad.mogouei/
🔗https://www.tg-me.com/javadmogoei
🔗https://twitter.com/javadmogoei
🔗https://www.instagram.com/_u/javad.mogouei/
🔗https://www.tg-me.com/javadmogoei
🔗https://twitter.com/javadmogoei
🔻چند روز پس از چهلمین روز درگذشت دکتر شریعتی، آیت الله مطهری نامه ای محرمانه به امام خمینی در نجف نوشت:
goo.gl/wD5stg
"اخیرا میبینم گروهی که عقیده و علاقهی درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند، با دستهبندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد.»
مطهری در نامه قسم میخورد که ریشه های نوشته های شریعتی «برضداصول اسلام» است و «کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است». و «خدا میداند که اگر خداوند از باب مکرالله و ... در کمین او نبود، او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد.»
مطهری تاکید میکند که شریعتی از مناظره با او امتناع می ورزد اما قول داده که آثارش را برای اصلاح نزد استاد محمدرضا حکیمی و علامه محمدتقی جعفری بفرستد اما فقط برای حکیمی ارسال کرده!
شهید مطهری در ادامه از شایعات و تهمت های طرفداران شریعتی به خود مینالد و از امام در باب مواجه با آثار شریعتی کسب تکلیف می کند.
آن روزها که این نامه نوشته شد آقای خامنه ای از جمله طرفداران سرسخت دکتر شریعتی بودند. بعد از درگذشت دکتر و پیروزی انقلاب این حمایت در برابر مخالفان دکتر همچون مطهری و مصباح یزدی و بسیاری از روحانیون سنتی بیشتر هم شد. آقای خامنه ای معتقد بود:
.«شریعتی نه فقط ضدروحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او میگفت روحانیت یک ضرورت است و اگر کسی با او مخالفت کند، یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود. اما میگفت روحانیت به رسالتش به طور کامل عمل نمیکند."
.
30 سال بعد وقتی آقای خامنه ای ردای رهبری را به تن کردند، برخی فکر میکردند این نظرات در باب شریعتی برای دوران جوانی او بود و حتما دیگر تغییر کرده! اما وقتی رسول جعفریان در سال 87 کتاب جدید خود، "جریان ها و سازمانهای سیاسی مذهبی در ایران" را نزد ایشان برد تا تورق کند، ایشان در حاشیه متن نامه محرمانه مطهری به امام نوشت:
«نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی چه در آغاز آشنایی شان که تا 2-3 سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحوه شگفت آوری مذمت می فرمود، غالبا مبالغه آمیز بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته نشان های بزرگ نمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را درباره اظهارات شهید مطهری داشتند"
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
goo.gl/wD5stg
"اخیرا میبینم گروهی که عقیده و علاقهی درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند، با دستهبندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد.»
مطهری در نامه قسم میخورد که ریشه های نوشته های شریعتی «برضداصول اسلام» است و «کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است». و «خدا میداند که اگر خداوند از باب مکرالله و ... در کمین او نبود، او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد.»
مطهری تاکید میکند که شریعتی از مناظره با او امتناع می ورزد اما قول داده که آثارش را برای اصلاح نزد استاد محمدرضا حکیمی و علامه محمدتقی جعفری بفرستد اما فقط برای حکیمی ارسال کرده!
شهید مطهری در ادامه از شایعات و تهمت های طرفداران شریعتی به خود مینالد و از امام در باب مواجه با آثار شریعتی کسب تکلیف می کند.
آن روزها که این نامه نوشته شد آقای خامنه ای از جمله طرفداران سرسخت دکتر شریعتی بودند. بعد از درگذشت دکتر و پیروزی انقلاب این حمایت در برابر مخالفان دکتر همچون مطهری و مصباح یزدی و بسیاری از روحانیون سنتی بیشتر هم شد. آقای خامنه ای معتقد بود:
.«شریعتی نه فقط ضدروحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او میگفت روحانیت یک ضرورت است و اگر کسی با او مخالفت کند، یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود. اما میگفت روحانیت به رسالتش به طور کامل عمل نمیکند."
.
30 سال بعد وقتی آقای خامنه ای ردای رهبری را به تن کردند، برخی فکر میکردند این نظرات در باب شریعتی برای دوران جوانی او بود و حتما دیگر تغییر کرده! اما وقتی رسول جعفریان در سال 87 کتاب جدید خود، "جریان ها و سازمانهای سیاسی مذهبی در ایران" را نزد ایشان برد تا تورق کند، ایشان در حاشیه متن نامه محرمانه مطهری به امام نوشت:
«نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی چه در آغاز آشنایی شان که تا 2-3 سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحوه شگفت آوری مذمت می فرمود، غالبا مبالغه آمیز بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته نشان های بزرگ نمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را درباره اظهارات شهید مطهری داشتند"
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
◀️ این زیباترین صحنه تاریخ ورزش ایران است.
yon.ir/Npuol
تن در مقابل توپ!
حتی اگر لگد هم خوردی باید بایستی.
حتی اگر کفش های یک ملت را هم از پایش در آورند، حتی اگر فوتبال هم تحریمی شود، بازهم باید ایستاد.
دیشب باختیم اما ایستاده باختیم!
مردن هم باید ایستاده باشد.
در تاریخ بسیارن که مرده اند اما فقط ایستاده ها در نقش و نگار تاریخ میمانند، حتی اگر بمیرند.
چگوارا ایستاد
ماندلا ایستاد
کاسترو ایستاد
مالکوم ایکس ایستاد
خمینی ایستاد
خامنه ای هم ایستاده!
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
yon.ir/Npuol
تن در مقابل توپ!
حتی اگر لگد هم خوردی باید بایستی.
حتی اگر کفش های یک ملت را هم از پایش در آورند، حتی اگر فوتبال هم تحریمی شود، بازهم باید ایستاد.
دیشب باختیم اما ایستاده باختیم!
مردن هم باید ایستاده باشد.
در تاریخ بسیارن که مرده اند اما فقط ایستاده ها در نقش و نگار تاریخ میمانند، حتی اگر بمیرند.
چگوارا ایستاد
ماندلا ایستاد
کاسترو ایستاد
مالکوم ایکس ایستاد
خمینی ایستاد
خامنه ای هم ایستاده!
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
◀️ علما و شهدای حامی بنی صدر⁉️
از ۳۷ سال پیش درست در همین روز، که مجلس با ۱۷۷ رای عدم کفایت سیاسی بنی صدر را تصویب کرد، این سوال بزرگ همچنان بدون پاسخ ماند که چه کسانی و چرا از بنی صدر حمایت کردند تا او با ۱۱ میلیون اولین رئیس جمهور ایران شود؟!
yon.ir/2MzC9
تورقی در روزنامه های آن ایام لیستی از حامیان او میدهد که حیرت انگیز است:
- آیت الله مکارم شیرازی: "بنی صدر را از نظر قدرت و ایمان مذهبی و اصالت انقلابی و تعهد مکتبی و ریشه خانوادگی در سایر کامدیداها ترجیح میدهم."
-آیت الله پسندیده (برادر امام): "به جناب بنی صدر که سوابق اصالت و سیادت خانوادگی و تحصیلات عالیه دارند رای میدهم"
-ابوشریف فرمانده سپاه: «بنی صدر نسبت به سایرین ارجح میدانم»
شهید فضل الله محلاتی از مهمترین حامیان بنی صدر بود که موجب شد جامعه روحانیت مبارز در انشقاق با حزب جمهوری اسلامی از بنی صدر حمایت کند.
به این لیست آیت الله موسوی اردبیلی، خلخالی، حسین خمینی(نوه امام)، شهاب الدین اشراقی(داماد امام)، همسر امام، شهید محمد منتظری، آیت الله سیدمحمد دستغیب، آیت الله مرعشی نجفی، عمیدزنجانی،حسن لاهوتی و صدها نفر از رجال سیاسی و مذهبی دیگر را هم اضافه کنید.
همان ایام روزنامه ها نوشتند که 1179 سازمان، گروه، جمعیت و سازمان از بنی صدر حمایت کردند.
اما فقط ۶ ماه بعد همه نادم و پشیمان شدند!
پی نوشت:
علت بسیاری از انحرافات یا اشتباهات سیاسی را باید در رفتار سیاسی خواص جامعه دید. که برخی از آنها جبران ناپذیر است. با عزل بنی صدر، منافقین جنگ مسلحانه را آغاز کردند. جنگی که هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد.
معتقدم با گذشت 40 سال از انقلاب، در ارجاع به مراجع و خواص سیاسی عقب گرد داشته ایم.
در اولین انتخابات ریاست جمهوری، نتیجه اعتماد مردم به خواص جامعه شد بنی صدر! این روزها که مرجع سیاسی - اقتصادی- فرهنگی جامعه سلبریتی های سینمایی و ورزشی شده اند، معلوم نیست چه برسرمان خواهد آمد؟!
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
از ۳۷ سال پیش درست در همین روز، که مجلس با ۱۷۷ رای عدم کفایت سیاسی بنی صدر را تصویب کرد، این سوال بزرگ همچنان بدون پاسخ ماند که چه کسانی و چرا از بنی صدر حمایت کردند تا او با ۱۱ میلیون اولین رئیس جمهور ایران شود؟!
yon.ir/2MzC9
تورقی در روزنامه های آن ایام لیستی از حامیان او میدهد که حیرت انگیز است:
- آیت الله مکارم شیرازی: "بنی صدر را از نظر قدرت و ایمان مذهبی و اصالت انقلابی و تعهد مکتبی و ریشه خانوادگی در سایر کامدیداها ترجیح میدهم."
-آیت الله پسندیده (برادر امام): "به جناب بنی صدر که سوابق اصالت و سیادت خانوادگی و تحصیلات عالیه دارند رای میدهم"
-ابوشریف فرمانده سپاه: «بنی صدر نسبت به سایرین ارجح میدانم»
شهید فضل الله محلاتی از مهمترین حامیان بنی صدر بود که موجب شد جامعه روحانیت مبارز در انشقاق با حزب جمهوری اسلامی از بنی صدر حمایت کند.
به این لیست آیت الله موسوی اردبیلی، خلخالی، حسین خمینی(نوه امام)، شهاب الدین اشراقی(داماد امام)، همسر امام، شهید محمد منتظری، آیت الله سیدمحمد دستغیب، آیت الله مرعشی نجفی، عمیدزنجانی،حسن لاهوتی و صدها نفر از رجال سیاسی و مذهبی دیگر را هم اضافه کنید.
همان ایام روزنامه ها نوشتند که 1179 سازمان، گروه، جمعیت و سازمان از بنی صدر حمایت کردند.
اما فقط ۶ ماه بعد همه نادم و پشیمان شدند!
پی نوشت:
علت بسیاری از انحرافات یا اشتباهات سیاسی را باید در رفتار سیاسی خواص جامعه دید. که برخی از آنها جبران ناپذیر است. با عزل بنی صدر، منافقین جنگ مسلحانه را آغاز کردند. جنگی که هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد.
معتقدم با گذشت 40 سال از انقلاب، در ارجاع به مراجع و خواص سیاسی عقب گرد داشته ایم.
در اولین انتخابات ریاست جمهوری، نتیجه اعتماد مردم به خواص جامعه شد بنی صدر! این روزها که مرجع سیاسی - اقتصادی- فرهنگی جامعه سلبریتی های سینمایی و ورزشی شده اند، معلوم نیست چه برسرمان خواهد آمد؟!
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
⭕️شباهت مراکش و اصولگرایان !!!
yon.ir/aETbx
❇️ روزنامه ابرار دو روز قبل از انتخابات ۲خرداد۷۶ با تیتر درشت به نقل از مهدوی کنی نوشت: «حدس میزنم نظر مقام معظم رهبری آقای ناطق نوری است»
گرچه آیتالله خامنهای در سخنانی در همان روز تصریح کرد هر یک از ۴ کاندیدا که رای بیاورند مورد حمایت ایشان خواهند بود، اما سخنان نسنجیده مهدوی کنی هم راه را برای دوقطبی سازی توسط اصلاح طلبان باز و هم پازل هاشمی را تکمیل کرده بود.هاشمی چند هفته قبل گفته بود باید مواظب رای مردم بود.
شاید همین سخن هاشمی که خود مجری برگزاری انتخابات بود! باعث شد "گل آقا" هم در کاریکاتوری با این مضمون که "به خاتمی رای دادیم اما ناطق خواندند"، تیر خلاص را به ناطق بزند.
گرچه ناطق بعدها در خاطراتش از سخنان هاشمی بادلگیری یاد کرد، اما پیش بینی بی مبنای مهدوی کنی و جناح راست، فضایی در جامعه ایجاد کرد که گویی ناطق نوری گزینه رهبری است. و قطعا همین "گزینه سازی برای رهبری" یکی از شکستهای اصلی ناطق شد.
گرچه مراکش بعد از گل بخودی، توپهای دیگرش را وارد دروازه حریفان کرد، اما اصولگرایان در طول سالهای بعد از ۷۶ همواره فی سبیل الله در تکرار گل بخودی هستند!؛
آنان در انتخابات ۸۸ با معرفی تلویحی احمدی نژاد بعنوان گزینه رهبری، بهترین بهانه را برای ادعای تقلب به اصلاح طلبان دادند. در حالی که مردم خود به احمدی نژاد رای ۲۴ میلیونی داده بودند.
سال ۹۲ و ۹۶ بازهم این حماقت تکرار شد؛
چه در ۹۲ که مثلث"ولایتی-حداد-قالیباف" را گزینه حتمی رهبری اعلام کردند.
و چه در ۹۶ که کوشیدند این تلقی را به جامعه بقبولانند که رییسی گزینه رهبری است.
این گزینه سازی و تحریف سخنان رهبری همواره بازی دو سر باخت برای اصولگرایان بوده؛
چرا که وقتی مردم رییس جمهور را از پیش انتخاب شده بدانند، به گزینه مقابل او رای خواهند داد. و چنانچه گزینه ی به اصطلاح رهبری رای بیاورد، مردم باور میکنند که انتخابات فرمایشی است و رییس جمهور را گزینه انتخابی خود نمیدانند.
معتقدم در حالی که رهبری همواره اعلام کردند که تنها یک رای دارند و حتی فرزندانشان نیز از آن بی خبرند، اصولگرایان باید راه دیگری برای پیروزی در انتخابات بیابند و بجای گزینه سازی برای رهبری و کمک به دوقطبی سازی در جامعه، با افزایش سواد سیاسی و قدرت استدلال، به جای نام بردن از یک کاندیدای خاص، معیارهای اصولی ایشان را در جامعه تبیین کنند.
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
yon.ir/aETbx
❇️ روزنامه ابرار دو روز قبل از انتخابات ۲خرداد۷۶ با تیتر درشت به نقل از مهدوی کنی نوشت: «حدس میزنم نظر مقام معظم رهبری آقای ناطق نوری است»
گرچه آیتالله خامنهای در سخنانی در همان روز تصریح کرد هر یک از ۴ کاندیدا که رای بیاورند مورد حمایت ایشان خواهند بود، اما سخنان نسنجیده مهدوی کنی هم راه را برای دوقطبی سازی توسط اصلاح طلبان باز و هم پازل هاشمی را تکمیل کرده بود.هاشمی چند هفته قبل گفته بود باید مواظب رای مردم بود.
شاید همین سخن هاشمی که خود مجری برگزاری انتخابات بود! باعث شد "گل آقا" هم در کاریکاتوری با این مضمون که "به خاتمی رای دادیم اما ناطق خواندند"، تیر خلاص را به ناطق بزند.
گرچه ناطق بعدها در خاطراتش از سخنان هاشمی بادلگیری یاد کرد، اما پیش بینی بی مبنای مهدوی کنی و جناح راست، فضایی در جامعه ایجاد کرد که گویی ناطق نوری گزینه رهبری است. و قطعا همین "گزینه سازی برای رهبری" یکی از شکستهای اصلی ناطق شد.
گرچه مراکش بعد از گل بخودی، توپهای دیگرش را وارد دروازه حریفان کرد، اما اصولگرایان در طول سالهای بعد از ۷۶ همواره فی سبیل الله در تکرار گل بخودی هستند!؛
آنان در انتخابات ۸۸ با معرفی تلویحی احمدی نژاد بعنوان گزینه رهبری، بهترین بهانه را برای ادعای تقلب به اصلاح طلبان دادند. در حالی که مردم خود به احمدی نژاد رای ۲۴ میلیونی داده بودند.
سال ۹۲ و ۹۶ بازهم این حماقت تکرار شد؛
چه در ۹۲ که مثلث"ولایتی-حداد-قالیباف" را گزینه حتمی رهبری اعلام کردند.
و چه در ۹۶ که کوشیدند این تلقی را به جامعه بقبولانند که رییسی گزینه رهبری است.
این گزینه سازی و تحریف سخنان رهبری همواره بازی دو سر باخت برای اصولگرایان بوده؛
چرا که وقتی مردم رییس جمهور را از پیش انتخاب شده بدانند، به گزینه مقابل او رای خواهند داد. و چنانچه گزینه ی به اصطلاح رهبری رای بیاورد، مردم باور میکنند که انتخابات فرمایشی است و رییس جمهور را گزینه انتخابی خود نمیدانند.
معتقدم در حالی که رهبری همواره اعلام کردند که تنها یک رای دارند و حتی فرزندانشان نیز از آن بی خبرند، اصولگرایان باید راه دیگری برای پیروزی در انتخابات بیابند و بجای گزینه سازی برای رهبری و کمک به دوقطبی سازی در جامعه، با افزایش سواد سیاسی و قدرت استدلال، به جای نام بردن از یک کاندیدای خاص، معیارهای اصولی ایشان را در جامعه تبیین کنند.
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
✅ وقتی تنِ رهبری لرزید!
روز ۲۶ شهریور ۷۷ در دیدار با فرماندهان سپاه، پیش از بیانات رهبری سرودی اجرا شد كه در مصرعی از آن جمع با هم میخواندند:
yon.ir/x3W4C
«سرور ما خامنهای».
رهبر در همان جلسه نسبت به این اشعار تذکر جدی دادند:
«من خواهش مىكنم كه این سرودها را از كلمات مبالغهآميز خالى كنيد...بنده افتخارم به اين است كه بتوانم خدمتگزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خداى متعال است و به امر او بندگان صالحِ برجسته و معصومين اند. ما بندگانى ناقص، نارسا و ضعيف هستيم. بنده، وقتى اين كلمات را مىشنوم، حقيقتاً متأذّى مىشوم.»
۵ سال بعد همین صحنه تکرار شد؛ یكی از حاضران در جلسه، ایشان را «علی زمان» خواند. رهبری بلافاصله تذكر دادند:
«وقتى كسانى اسم مبارك اميرالمؤمنين يا ولی عصر را مىآورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مىآورند، بنده تنم مىلرزد. ما كجا، كمترين و كوچكترين شاگردان آنها كجا؟ ما كجا و آن غلام حبشىِ فداشده در كربلاى امام حسين كجا؟ ما خاك پاى آن غلام هم محسوب نمىشويم.»
با وجود این تذکرات علنی ۱۱ سال بعد نیروهای مسلح در دیدار رهبری بازهم چنین سرودی خواندند:
كشتی ولایت را / ناخدای دورانی
ماه آسمان عشق / نور چشم ایرانی
بیم موج و طوفان نیست / تا تو نوح ما هستی
شعرخوانی که تمام شد بلافاصله رهبر معترض شدند: «گفتهام و تكرار میكنم: مبادا آن صفاتی كه متناسب با وجود ولیعصر هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای كوچك و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است.»
رهبر انقلاب پنج ماه پیش نیز در جمع فرماندهان ارتش از استفادهی شعار «جانم فدای رهبر» انتقاد كرده بودند:
«نه خدا راضى است، نه احكام اسلام اجازه میدهد كه ما بگوییم نیروهاى مسلح ما، یا عناصر ما، براى خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، براى خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم براى خاطر اسلام بمیرد. براى برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال كشور كه كشور اسلامى است. همه آماده باشند براى مردن در این راه؛ كه این مردن اسمش شهادت است.»
باوجود این مخالفتهای رهبری اما همچنان اغراق گویی و تقدس سازی در شخصیت ایشان ادامه دارد؛
چه پس از کوهپیمایی رهبری در کرمان، که پایگاه بسیج منطقه، تابلویی در محل نشستن رهبری بر روی سنگی با عنوان "محل جلوس مقام معظم رهبری" نصب کرد!!
و چه دیروز که رسانه ها از برگزاری مراسم شکرگزاری سلامتی ایشان در حادثه ۶ تیر خبر دادند.
گرچه دیروز رهبری بلافاصله پیغام دادند «بگویید مراسم شکرگزاری لازم نیست. مرا در دلتان دعا کنید» اما معلوم نیست برگزاری این مراسمات "شاه گونه" باوجود مخالفتهای صریح رهبری با چه اهدافی صورت میگیرد؟
کاش پیروان ایشان به جای این اغراق ها و تملق گویی ها که سودی جز تخریب شخصیت رهبری و ایجاد تصویری همانند شاه پهلوی ندارد، کمی به تبیین آرا و اندیشه های ایشان میپرداختند.
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
روز ۲۶ شهریور ۷۷ در دیدار با فرماندهان سپاه، پیش از بیانات رهبری سرودی اجرا شد كه در مصرعی از آن جمع با هم میخواندند:
yon.ir/x3W4C
«سرور ما خامنهای».
رهبر در همان جلسه نسبت به این اشعار تذکر جدی دادند:
«من خواهش مىكنم كه این سرودها را از كلمات مبالغهآميز خالى كنيد...بنده افتخارم به اين است كه بتوانم خدمتگزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خداى متعال است و به امر او بندگان صالحِ برجسته و معصومين اند. ما بندگانى ناقص، نارسا و ضعيف هستيم. بنده، وقتى اين كلمات را مىشنوم، حقيقتاً متأذّى مىشوم.»
۵ سال بعد همین صحنه تکرار شد؛ یكی از حاضران در جلسه، ایشان را «علی زمان» خواند. رهبری بلافاصله تذكر دادند:
«وقتى كسانى اسم مبارك اميرالمؤمنين يا ولی عصر را مىآورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مىآورند، بنده تنم مىلرزد. ما كجا، كمترين و كوچكترين شاگردان آنها كجا؟ ما كجا و آن غلام حبشىِ فداشده در كربلاى امام حسين كجا؟ ما خاك پاى آن غلام هم محسوب نمىشويم.»
با وجود این تذکرات علنی ۱۱ سال بعد نیروهای مسلح در دیدار رهبری بازهم چنین سرودی خواندند:
كشتی ولایت را / ناخدای دورانی
ماه آسمان عشق / نور چشم ایرانی
بیم موج و طوفان نیست / تا تو نوح ما هستی
شعرخوانی که تمام شد بلافاصله رهبر معترض شدند: «گفتهام و تكرار میكنم: مبادا آن صفاتی كه متناسب با وجود ولیعصر هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای كوچك و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است.»
رهبر انقلاب پنج ماه پیش نیز در جمع فرماندهان ارتش از استفادهی شعار «جانم فدای رهبر» انتقاد كرده بودند:
«نه خدا راضى است، نه احكام اسلام اجازه میدهد كه ما بگوییم نیروهاى مسلح ما، یا عناصر ما، براى خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، براى خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم براى خاطر اسلام بمیرد. براى برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال كشور كه كشور اسلامى است. همه آماده باشند براى مردن در این راه؛ كه این مردن اسمش شهادت است.»
باوجود این مخالفتهای رهبری اما همچنان اغراق گویی و تقدس سازی در شخصیت ایشان ادامه دارد؛
چه پس از کوهپیمایی رهبری در کرمان، که پایگاه بسیج منطقه، تابلویی در محل نشستن رهبری بر روی سنگی با عنوان "محل جلوس مقام معظم رهبری" نصب کرد!!
و چه دیروز که رسانه ها از برگزاری مراسم شکرگزاری سلامتی ایشان در حادثه ۶ تیر خبر دادند.
گرچه دیروز رهبری بلافاصله پیغام دادند «بگویید مراسم شکرگزاری لازم نیست. مرا در دلتان دعا کنید» اما معلوم نیست برگزاری این مراسمات "شاه گونه" باوجود مخالفتهای صریح رهبری با چه اهدافی صورت میگیرد؟
کاش پیروان ایشان به جای این اغراق ها و تملق گویی ها که سودی جز تخریب شخصیت رهبری و ایجاد تصویری همانند شاه پهلوی ندارد، کمی به تبیین آرا و اندیشه های ایشان میپرداختند.
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
Telegram
مدیا
تنها باری که تنِ رهبری لرزید!
❌ ولگرد فرهنگی!
حزب الهی جماعت کلا ولگرد است. ولگرد فرهنگی! نام خود را هم گذاشته افسر جنگ نرم! به کمتر از افسر هم راضی نیستند. گروهبان یا استوار که هیچ! برخی درجه ژنرال هم بر دوش خود کاشته اند!
حالا این افسران چه کاره اند در شبانه روز؟
برخی که درگیر پیکسل خریدن شهدایند! آنان که هیچ! تنها راه نجاتشان اختیار همسر است و بس!
برخی دیگر از صبح تا شب بدنبال جناب رائفی، عباسی و پناهیان اند. از ماسونی گوش میدهند تا سینمای غرب تا اخلاق تاسوراخ دیوار!
برخی دیگر فقط دنبال سیر مطالعاتی اند! ۱۰ سال میگردند که خدایی نکرده یک وقت یک جلد اضافه کتاب نخوانند!
یک عده هم کوله به دوش دنبال اردو هستند؛اردوی ولایت تا شهادت! یا شرکت در کلاس جریان شناسی! چه جریانی مهم نیست! فقط یک جریانی داشته باشد!
یه عده هم که خوراکشان تحصن و تظاهرات است و بیانیه نویسی! صبح به این امید بلند میشوند که جلوی مجلسی، سفارتی، استخری چیزی تحصن کنند!
دلشان هم که میگیرد میروند بهشت زهرا! برای عکسهای غمگین با ژستهای رنگین! برای #مذهبی_ها_عاشقترند !
سرحال که باشند عکس از همه جایشان، باحجاب البته! در اینستا میگذارند که چه؟ که عرصه دست ضدانقلاب نیافتد!
این جماعت شب که میشود، خسته و کوفته از جنگ نرم روزانه، میروند پای روضه دکتر مطیعی جان! منتظرند دکتر شعری بخواند تا یه هشتکی راه بندازند و سریع پروفایل عوض کنند!
حامد زمانی را که نگو که عده ای لچک بسر، روسری صورتی و کتونی خال خال پشمی میدوند برای عکس یادگاری!
البته برای حمایت از خواننده انقلابی و لاغیر! مدیونید فکر دیگری کنید!
شب که میشود قبل خواب و جیش، میروند به فحاشی در زیر پست این و آن، در دفاع از حریم ولایت! این همه فهمشان از است از آتش به اختیار!
مخلص کلام!
در این جنگ نرم! افسران همه کار میکنند اِلا جنگ تخصصی!
یه روز دوست دارند مستندساز شوند
یه روز روزنامه نگار
یه روز کارشناس مسائل!
یه روز عکاس
یه روز مطهری شناس
یه روز طب اسلامی
یه روز کوفت یه روز زهره مار!
http://yon.ir/gHugj
آخ آخ سبک زندگی را یادم رفت!
اصلا یه جماعت منتظرن رهبر چیزی بگوید و فردا ژست آن را بگیرند! هنوز از دهان مبارک سبک زندگی در نیامده! یه عده موسسه راه می اندازند برای اجرای منویات آقا!
اما خب عمر این "تفریحات انقلابی" به عمر یک عدد پوشک سایز۵ علی اصغر من هم نمیرسید! دائم در حال عوض شدن است! کلن این جماعت که شغلشان "فعال رسانه" ایست و لانه شان در لانه جاسوسی، تپه گل کاری نکرده نمیگذارند!
مخلص کلام:
انقلاب نیروی متخصص میخواهد، نه ولگرد و علاف! نه شهید باز! نویسنده میخواهد، پزشک میخواهد، فیلم ساز میخواهد و...
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
حزب الهی جماعت کلا ولگرد است. ولگرد فرهنگی! نام خود را هم گذاشته افسر جنگ نرم! به کمتر از افسر هم راضی نیستند. گروهبان یا استوار که هیچ! برخی درجه ژنرال هم بر دوش خود کاشته اند!
حالا این افسران چه کاره اند در شبانه روز؟
برخی که درگیر پیکسل خریدن شهدایند! آنان که هیچ! تنها راه نجاتشان اختیار همسر است و بس!
برخی دیگر از صبح تا شب بدنبال جناب رائفی، عباسی و پناهیان اند. از ماسونی گوش میدهند تا سینمای غرب تا اخلاق تاسوراخ دیوار!
برخی دیگر فقط دنبال سیر مطالعاتی اند! ۱۰ سال میگردند که خدایی نکرده یک وقت یک جلد اضافه کتاب نخوانند!
یک عده هم کوله به دوش دنبال اردو هستند؛اردوی ولایت تا شهادت! یا شرکت در کلاس جریان شناسی! چه جریانی مهم نیست! فقط یک جریانی داشته باشد!
یه عده هم که خوراکشان تحصن و تظاهرات است و بیانیه نویسی! صبح به این امید بلند میشوند که جلوی مجلسی، سفارتی، استخری چیزی تحصن کنند!
دلشان هم که میگیرد میروند بهشت زهرا! برای عکسهای غمگین با ژستهای رنگین! برای #مذهبی_ها_عاشقترند !
سرحال که باشند عکس از همه جایشان، باحجاب البته! در اینستا میگذارند که چه؟ که عرصه دست ضدانقلاب نیافتد!
این جماعت شب که میشود، خسته و کوفته از جنگ نرم روزانه، میروند پای روضه دکتر مطیعی جان! منتظرند دکتر شعری بخواند تا یه هشتکی راه بندازند و سریع پروفایل عوض کنند!
حامد زمانی را که نگو که عده ای لچک بسر، روسری صورتی و کتونی خال خال پشمی میدوند برای عکس یادگاری!
البته برای حمایت از خواننده انقلابی و لاغیر! مدیونید فکر دیگری کنید!
شب که میشود قبل خواب و جیش، میروند به فحاشی در زیر پست این و آن، در دفاع از حریم ولایت! این همه فهمشان از است از آتش به اختیار!
مخلص کلام!
در این جنگ نرم! افسران همه کار میکنند اِلا جنگ تخصصی!
یه روز دوست دارند مستندساز شوند
یه روز روزنامه نگار
یه روز کارشناس مسائل!
یه روز عکاس
یه روز مطهری شناس
یه روز طب اسلامی
یه روز کوفت یه روز زهره مار!
http://yon.ir/gHugj
آخ آخ سبک زندگی را یادم رفت!
اصلا یه جماعت منتظرن رهبر چیزی بگوید و فردا ژست آن را بگیرند! هنوز از دهان مبارک سبک زندگی در نیامده! یه عده موسسه راه می اندازند برای اجرای منویات آقا!
اما خب عمر این "تفریحات انقلابی" به عمر یک عدد پوشک سایز۵ علی اصغر من هم نمیرسید! دائم در حال عوض شدن است! کلن این جماعت که شغلشان "فعال رسانه" ایست و لانه شان در لانه جاسوسی، تپه گل کاری نکرده نمیگذارند!
مخلص کلام:
انقلاب نیروی متخصص میخواهد، نه ولگرد و علاف! نه شهید باز! نویسنده میخواهد، پزشک میخواهد، فیلم ساز میخواهد و...
#جواد_موگویی
🔗https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
حسادت های سرنوشت ساز!
"اگر جلال الدین فارسی انتخاب نشود انقلاب برای تداوم خود تضمینی ندارد"
این جمله را آیت الله خامنه ای چند روز پیش از انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری گفت.
گرچه رقابت میان فارسی و بنی صدر بود. اما در واقع این دو به نیابت از حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز وارد میدان شده بودند.
حزب و جامعه مدرسین هرچه تلاش کردند نتوانستند جامعه را متقاعد کنند تا دست ازحمایت بنی صدر بردارد. فریادهای حسن آیت هم راه به جایی نبرد. حتی دیالمه و گروهش مقابل روزنامه بنی صدر (انقلاب اسلامی) تحصن کردند. اصرار به مناظره با او در تعریف ولایت فقیه داشتند.
اما شهید فضل الله محلاتی، انواری و مروارید مهمترین حامیان بنی صدر در جامعه بود. غیر از مهدوی کنی، امامی کاشانی و چندتن دیگر بقیه جامعه حامی بنی صدر بودند.
جامعه روحانیت مبارز سال ۵۶ تشکیل شده بود. هاشمی، باهنر و بهشتی، مهدوی کنی، مطهری موسسین آن بودند.دو سال بعد هاشمی، باهنر و بهشتی با خامنه ای و موسوی اردبیلی حزب جمهوری را تاسیس کردند.
اما سوال اینجاست که چرا در حالیکه موسیسن هر دو تقریبا یکی بودند، نتوانستند در انتخابات ریاست جمهوری به کاندیدای واحد برسند؟
مرحوم عمیدزنجانی که بیانیه حمایت جامعه به خط اوست در خاطراتش به این سوال اینگونه پاسخ میدهد:
"من هم از بنیصدر حمایت میکردم. عامل اصلی این شکاف میان حزب و جامعه روحانیت یکی دو نفر از اعضای جامعه بودند که نسبت به شهید بهشتی حسادت میورزیدند و نسبت به ایشان نظر خوشی نداشتند، یک مقداری هم حتی بنیصدر تحریک شد و اگر اینها تحریک نمیکردند آن فاجعه پیش نمیآمد. بهشتی چندین بار به جلسه جامعه روحانیت آمد، توجیه و استدلال کرد و خیلی مشفقانه گفت که گول ظاهر را نخورید، ظاهر چیز دیگریست و ما با آقای بنیصدر کار کردیم. ما ایشان را رئیس شورای انقلاب کردیم، همه اینها را میدانیم و از روی علم به ایشان میگویم اینجا صحبت رقابت نیست؛ شما میدانید امام فرمودند که رئیسجمهور غیرروحانی باشد، ما هر پنج نفرمان روحانی هستیم و هیچکدام داعیه ریاستجمهوری نداریم، ولی ممکن است انقلاب لطمه بخورد، بنیصدر ته دلش آنطور نیست که ما میخواهیم. اما آقایان فکر میکردندکه یک رقابتی بین مرحوم شهید بهشتی و بنیصدر وجود دارد و شهید بهشتی تحتتأثیر این رقابت ایشان را میخواهد از میدان به در کند. به دلیل رعایت برخی از جهات اخلاقی قادر به بازگو کردن جزئیات این ماجرای وحشتناک که به ضربهای شکننده بر جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد نیستم. این ماجرا از آن دردهایی است که باید با خود به گور برد!"
گرچه عمیدزنجانی از کسی نام نمیبرد اما به لطف این حسادتها در ایجاد شکاف میان دو مرجع سیاسی-دینی کشور، بنی صدر رییس جمهور شد. هزینه این انتخاب همانطور که آیت الله خامنه ای پیش بینی کرده بود برای انقلاب بسیار گزاف شد؛ شهید بهشتی، رجایی، باهنر و هزاران نفر توسط منافقین ترور شدند و مسیر انقلاب به راهی دیگر کشید.
معتقدم ریشه بسیاری از رفتارهای سیاسی رجال را باید در صفات نفسانی یا حسنه آنان جست. نه در اختلافات تئوریک یا مدیریتی.
مرحوم مجتهدی تهرانی می گوید: "اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیتالله هم بشوی نَفْس تو هم، آیتالله میشود آنوقت بیچاره میشود."
گاهی همین صفات نفسانی هستند که سرنوشت انسان و حتی یک ملت را تغییر میدهند.
#جوادموگویی
https://www.tg-me.com/mediaadmin0/12ا
"اگر جلال الدین فارسی انتخاب نشود انقلاب برای تداوم خود تضمینی ندارد"
این جمله را آیت الله خامنه ای چند روز پیش از انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری گفت.
گرچه رقابت میان فارسی و بنی صدر بود. اما در واقع این دو به نیابت از حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز وارد میدان شده بودند.
حزب و جامعه مدرسین هرچه تلاش کردند نتوانستند جامعه را متقاعد کنند تا دست ازحمایت بنی صدر بردارد. فریادهای حسن آیت هم راه به جایی نبرد. حتی دیالمه و گروهش مقابل روزنامه بنی صدر (انقلاب اسلامی) تحصن کردند. اصرار به مناظره با او در تعریف ولایت فقیه داشتند.
اما شهید فضل الله محلاتی، انواری و مروارید مهمترین حامیان بنی صدر در جامعه بود. غیر از مهدوی کنی، امامی کاشانی و چندتن دیگر بقیه جامعه حامی بنی صدر بودند.
جامعه روحانیت مبارز سال ۵۶ تشکیل شده بود. هاشمی، باهنر و بهشتی، مهدوی کنی، مطهری موسسین آن بودند.دو سال بعد هاشمی، باهنر و بهشتی با خامنه ای و موسوی اردبیلی حزب جمهوری را تاسیس کردند.
اما سوال اینجاست که چرا در حالیکه موسیسن هر دو تقریبا یکی بودند، نتوانستند در انتخابات ریاست جمهوری به کاندیدای واحد برسند؟
مرحوم عمیدزنجانی که بیانیه حمایت جامعه به خط اوست در خاطراتش به این سوال اینگونه پاسخ میدهد:
"من هم از بنیصدر حمایت میکردم. عامل اصلی این شکاف میان حزب و جامعه روحانیت یکی دو نفر از اعضای جامعه بودند که نسبت به شهید بهشتی حسادت میورزیدند و نسبت به ایشان نظر خوشی نداشتند، یک مقداری هم حتی بنیصدر تحریک شد و اگر اینها تحریک نمیکردند آن فاجعه پیش نمیآمد. بهشتی چندین بار به جلسه جامعه روحانیت آمد، توجیه و استدلال کرد و خیلی مشفقانه گفت که گول ظاهر را نخورید، ظاهر چیز دیگریست و ما با آقای بنیصدر کار کردیم. ما ایشان را رئیس شورای انقلاب کردیم، همه اینها را میدانیم و از روی علم به ایشان میگویم اینجا صحبت رقابت نیست؛ شما میدانید امام فرمودند که رئیسجمهور غیرروحانی باشد، ما هر پنج نفرمان روحانی هستیم و هیچکدام داعیه ریاستجمهوری نداریم، ولی ممکن است انقلاب لطمه بخورد، بنیصدر ته دلش آنطور نیست که ما میخواهیم. اما آقایان فکر میکردندکه یک رقابتی بین مرحوم شهید بهشتی و بنیصدر وجود دارد و شهید بهشتی تحتتأثیر این رقابت ایشان را میخواهد از میدان به در کند. به دلیل رعایت برخی از جهات اخلاقی قادر به بازگو کردن جزئیات این ماجرای وحشتناک که به ضربهای شکننده بر جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد نیستم. این ماجرا از آن دردهایی است که باید با خود به گور برد!"
گرچه عمیدزنجانی از کسی نام نمیبرد اما به لطف این حسادتها در ایجاد شکاف میان دو مرجع سیاسی-دینی کشور، بنی صدر رییس جمهور شد. هزینه این انتخاب همانطور که آیت الله خامنه ای پیش بینی کرده بود برای انقلاب بسیار گزاف شد؛ شهید بهشتی، رجایی، باهنر و هزاران نفر توسط منافقین ترور شدند و مسیر انقلاب به راهی دیگر کشید.
معتقدم ریشه بسیاری از رفتارهای سیاسی رجال را باید در صفات نفسانی یا حسنه آنان جست. نه در اختلافات تئوریک یا مدیریتی.
مرحوم مجتهدی تهرانی می گوید: "اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیتالله هم بشوی نَفْس تو هم، آیتالله میشود آنوقت بیچاره میشود."
گاهی همین صفات نفسانی هستند که سرنوشت انسان و حتی یک ملت را تغییر میدهند.
#جوادموگویی
https://www.tg-me.com/mediaadmin0/12ا
✅ «از هادی به تمام واحدها: در صورت حمله از سلاح گرم استفاده کنید»
«نه نه! هادی منم. هیچکس حق استفاده از سلاح گرم را ندارد. تکرار میکنم به هیچوجه از سلاح گرم استفاده نکنید.»
✅ سال۹۰ بعد از پیگیریهای تلفنی با سردار فرهاد نظری قرار ملاقات گذاشتیم. محل قرار نه منزلش بود و نه محل کارش. داخل ماشین. از پشت عینک دودی نمیشد فهمید چه حسی نسبت به ما دارد؟ اما از صدای آهسته و خسته اش میشد فهمید حرفهای زیادی دارد. سردار فرهاد فرمانده پلیس تهران در حادثه کوی تهران در ۱۸تیر۷۸.
فرمانده پلیسی که بازداشت شد و با دستبند راهی دادگاهش کردند و البته در آخر هم تبرئه شد.
از در همان ابتدای دیدار گفت هیچ حرفی درباره کوی ندارد. از ما خواست ضبط را خاموش کنیم و مثل ۲تا رفیق با هم حرف بزنیم. چند سند و کاغذ همراهش بود. از میان آنها، کپی کارت جانبازیاش از همه برایم جالبتر بود. فرهاد نظری جانباز 70 %
برایم جالب بود که حالا چه میکند؟ پستی، مقامی یا شاید هم شرکت اقتصادی؟ اما با خونسردی پاسخ داد که نه دنبالش رفته و نه اصلا کار اقتصادی
بلد است. گفت خانه نشین شده. از کوی پرسیدم که با کمی مکث، از نامهربانی ها دوستانش گفت.دوستانی که حالا هر یک پُستی دارند و او را فراموش کرده اند. از ۶بار ترور نافرجامش گفت و اینکه دیگر ترور گرم انجام نمی دهند. معتقد بود که او را ترور شخصیتی کردند.
گفت که در حادثه کوی ما طبق دستور به محل حادثه رفتیم که شنیدم کسی روی بیسیم ما رفته و میگوید: «از هادی به تمام واحدها در صورت حمله، از سلاح گرم استفاده کنید »
در صورتی که هادی من بودم با فریاد گفتم: «هادی منم، هادی منم، هیچ کس حق استفاده از سلاح گرم را ندارد. تکرار میکنم به هیچ وجه از سلاح گرم استفاده نکنید»
میگفت آن بیسیم ها برای سازمان محیط زیست بوده!
وقتی اینها را تعریف میکرد، میشد فهمید چقدر آن لحظات زیر فشار بوده. بعد از ۱۴سال هنوز هم که به اینجا میرسد، بغض میکند و حتی از پشت عینک دودی اش میشود این حس را فهمید. با تلخی و اکراه گفت که ۱۸تیر یک تنه مقابل یک دولت کودتاچی ایستاده.
به ظلمی اعتراض داشت که درحقش شده بود و از خاتمی و ابطحی گفت. از اینکه قبل از فرماندهی نیرو به دفتر خاتمی دعوت شده و از او خواسته بودند فرمانده یگان حفاظت خاتمی شود ولی او قبول نکرده بود.
به گفته خودش ۱۸تیر در موقعیت مقابله با براندازی قرار داشته و به دلیل اینکه به خیلی ها امتیاز نداده، محاکمه شده و حتی یکی از نقابداران کوی در جایگاه شاکیان بوده.
میگفت خاتمی و تاج زاده باید محاکمه شوند.
میگفت حتی پیشنهاد مناظره به موسوی لاری و ابطحی داده ولی آنها هیچ وقت قبول نکردند.
میگفت با هیچ رسانه ای درباره ۱۸تیر مصاحبه نکرده و اعتقاد دارد رسانه ملی بعد از ۱۴سال باید این موضوع را مطرح کند. موضوعی که حتی یکبار قرار بوده نادر طالب زاده در برنامه «راز» او را مهمان کند و به آن بپردازد؛ ولی با مصلحت مدیران شبکه برنامه کنسل شده است!
با این همه جفا در حقش، هنوز خود را سرباز ولایت میدانست و اعتقاد داشت هیچکس جز رهبری نمی توانست کودتای ۷۸و فتنه۸۸ را جمع کند و با گفتن این شعر ما را خلع سلاح کرد.
نماز بی ولایت بی نمازی است
تعبد نیست نوعی حقه بازیست
ولایت چیست؟ در خون غوطه خوردن
کلید سینه بر مولا سپردن
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
«نه نه! هادی منم. هیچکس حق استفاده از سلاح گرم را ندارد. تکرار میکنم به هیچوجه از سلاح گرم استفاده نکنید.»
✅ سال۹۰ بعد از پیگیریهای تلفنی با سردار فرهاد نظری قرار ملاقات گذاشتیم. محل قرار نه منزلش بود و نه محل کارش. داخل ماشین. از پشت عینک دودی نمیشد فهمید چه حسی نسبت به ما دارد؟ اما از صدای آهسته و خسته اش میشد فهمید حرفهای زیادی دارد. سردار فرهاد فرمانده پلیس تهران در حادثه کوی تهران در ۱۸تیر۷۸.
فرمانده پلیسی که بازداشت شد و با دستبند راهی دادگاهش کردند و البته در آخر هم تبرئه شد.
از در همان ابتدای دیدار گفت هیچ حرفی درباره کوی ندارد. از ما خواست ضبط را خاموش کنیم و مثل ۲تا رفیق با هم حرف بزنیم. چند سند و کاغذ همراهش بود. از میان آنها، کپی کارت جانبازیاش از همه برایم جالبتر بود. فرهاد نظری جانباز 70 %
برایم جالب بود که حالا چه میکند؟ پستی، مقامی یا شاید هم شرکت اقتصادی؟ اما با خونسردی پاسخ داد که نه دنبالش رفته و نه اصلا کار اقتصادی
بلد است. گفت خانه نشین شده. از کوی پرسیدم که با کمی مکث، از نامهربانی ها دوستانش گفت.دوستانی که حالا هر یک پُستی دارند و او را فراموش کرده اند. از ۶بار ترور نافرجامش گفت و اینکه دیگر ترور گرم انجام نمی دهند. معتقد بود که او را ترور شخصیتی کردند.
گفت که در حادثه کوی ما طبق دستور به محل حادثه رفتیم که شنیدم کسی روی بیسیم ما رفته و میگوید: «از هادی به تمام واحدها در صورت حمله، از سلاح گرم استفاده کنید »
در صورتی که هادی من بودم با فریاد گفتم: «هادی منم، هادی منم، هیچ کس حق استفاده از سلاح گرم را ندارد. تکرار میکنم به هیچ وجه از سلاح گرم استفاده نکنید»
میگفت آن بیسیم ها برای سازمان محیط زیست بوده!
وقتی اینها را تعریف میکرد، میشد فهمید چقدر آن لحظات زیر فشار بوده. بعد از ۱۴سال هنوز هم که به اینجا میرسد، بغض میکند و حتی از پشت عینک دودی اش میشود این حس را فهمید. با تلخی و اکراه گفت که ۱۸تیر یک تنه مقابل یک دولت کودتاچی ایستاده.
به ظلمی اعتراض داشت که درحقش شده بود و از خاتمی و ابطحی گفت. از اینکه قبل از فرماندهی نیرو به دفتر خاتمی دعوت شده و از او خواسته بودند فرمانده یگان حفاظت خاتمی شود ولی او قبول نکرده بود.
به گفته خودش ۱۸تیر در موقعیت مقابله با براندازی قرار داشته و به دلیل اینکه به خیلی ها امتیاز نداده، محاکمه شده و حتی یکی از نقابداران کوی در جایگاه شاکیان بوده.
میگفت خاتمی و تاج زاده باید محاکمه شوند.
میگفت حتی پیشنهاد مناظره به موسوی لاری و ابطحی داده ولی آنها هیچ وقت قبول نکردند.
میگفت با هیچ رسانه ای درباره ۱۸تیر مصاحبه نکرده و اعتقاد دارد رسانه ملی بعد از ۱۴سال باید این موضوع را مطرح کند. موضوعی که حتی یکبار قرار بوده نادر طالب زاده در برنامه «راز» او را مهمان کند و به آن بپردازد؛ ولی با مصلحت مدیران شبکه برنامه کنسل شده است!
با این همه جفا در حقش، هنوز خود را سرباز ولایت میدانست و اعتقاد داشت هیچکس جز رهبری نمی توانست کودتای ۷۸و فتنه۸۸ را جمع کند و با گفتن این شعر ما را خلع سلاح کرد.
نماز بی ولایت بی نمازی است
تعبد نیست نوعی حقه بازیست
ولایت چیست؟ در خون غوطه خوردن
کلید سینه بر مولا سپردن
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
✅ پرونده های ناتمام و دیوار بی اعتمادی
ناطق نوری در خاطراتش درباره حادثه کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸ مینویسد:
"حق بسیاری از نیروها تضییع شد. ما تحت تأثیر شرایط دوره و همچنین یک مقدار رودربایستی قرار گرفتیم. یک مقدار مصلحت اندیشی کردیم و نیروی انتظامی و افرادی هم مثل آقای نظری به من وجه المصالحه قرار گرفتند. اینها قربانی شدند. حتی با وزیر آموزش عالی(معین) نیز بایست برخورد جدی شود. معنا ندارد که وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا، که یک جریان پیچیده سیاسی و پشت صحنه آن حداقل نامشخص بود، تصمیم عجولانه به استعفا بگیرد و عواطف دانشجوها را با این کار خود تحریک کند. او و دستیارانش باید محاکمه میشدند. اما خیلی مصلحت اندیشی شد. برخلاف شعارهایی قانون و قانونگرایی که میدهیم، اینجا قانون خوب پیاده نشد و من اگر مسئول بودم، حتما اینطور عمل نمیکردم که عمل جدی تر عمل میکردم. واقعا حادثه کوچکی نبود
...الان هم به نظر من پرونده ماجرای کوی دانشگاه باید باز باشد و بعضی از مسئولان کشور باید آنجا پاسخ بدهند. حداقل هنوز برای ما ماجرا روشن نیست. چرا سوالها پاسخ داده نمیشود؟ چرا افراد دستگیر نمیشوند؟ چرا این واقعه به ابهام و اجمال گذشت؟ این قضیه فقط به محاکمه سردار نظری و پخش صحبتها و ادله و درنهایت حکم ایشان ختم شد. ولی عوامل اصلی ایجاد این واقعه هنوز مشخص نشده است"
در طول ۴۰سال عمرانقلاب، بسیارند پرونده هایی که به مانند حادثه ۱۸تیر سرنوشت عوامل اصلی اش مشخص نشده؛ از انفجار دفتر نخست وزیری و ماجرای مک فارلین تا ماجرای میکونوس و قتلهای زنجیره ای، فرار خاوری و حتی شهادت حسن تهرانی مقدم!
سالها میگذرد بدون اینکه پاسخی به سوالات این پرونده های ناتمام داده شود. هر جناحی که فریاد شفاف سازی سَر میدهد بیشتر از جناح دیگر با بهانه مصلحت اندیشی و "شرایط حساس کنونی!" سرپوش میگذارد.
مصلحت اندیشی آفتی شده است در جان تاریخ انقلاب. معتقدم این سوالات دیوارهای بی اعتمادی پدید می آورد که هر روز ضخیم تر میشود. هراس دارم به ضخامتی برسد که نسلهای بعدی انقلاب با هزاران سوال بی پاسخ، دیگر به تاریخ حقیقی انقلاب اندکی اعتماد نکنند.
راه جلوگیری از تحریف تاریخ و حل بحرانها و توطئه ها، در پیگیری، به سرانجام رساندن پرونده ها و اطلاع رسانی به مردم است.
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
ناطق نوری در خاطراتش درباره حادثه کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸ مینویسد:
"حق بسیاری از نیروها تضییع شد. ما تحت تأثیر شرایط دوره و همچنین یک مقدار رودربایستی قرار گرفتیم. یک مقدار مصلحت اندیشی کردیم و نیروی انتظامی و افرادی هم مثل آقای نظری به من وجه المصالحه قرار گرفتند. اینها قربانی شدند. حتی با وزیر آموزش عالی(معین) نیز بایست برخورد جدی شود. معنا ندارد که وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا، که یک جریان پیچیده سیاسی و پشت صحنه آن حداقل نامشخص بود، تصمیم عجولانه به استعفا بگیرد و عواطف دانشجوها را با این کار خود تحریک کند. او و دستیارانش باید محاکمه میشدند. اما خیلی مصلحت اندیشی شد. برخلاف شعارهایی قانون و قانونگرایی که میدهیم، اینجا قانون خوب پیاده نشد و من اگر مسئول بودم، حتما اینطور عمل نمیکردم که عمل جدی تر عمل میکردم. واقعا حادثه کوچکی نبود
...الان هم به نظر من پرونده ماجرای کوی دانشگاه باید باز باشد و بعضی از مسئولان کشور باید آنجا پاسخ بدهند. حداقل هنوز برای ما ماجرا روشن نیست. چرا سوالها پاسخ داده نمیشود؟ چرا افراد دستگیر نمیشوند؟ چرا این واقعه به ابهام و اجمال گذشت؟ این قضیه فقط به محاکمه سردار نظری و پخش صحبتها و ادله و درنهایت حکم ایشان ختم شد. ولی عوامل اصلی ایجاد این واقعه هنوز مشخص نشده است"
در طول ۴۰سال عمرانقلاب، بسیارند پرونده هایی که به مانند حادثه ۱۸تیر سرنوشت عوامل اصلی اش مشخص نشده؛ از انفجار دفتر نخست وزیری و ماجرای مک فارلین تا ماجرای میکونوس و قتلهای زنجیره ای، فرار خاوری و حتی شهادت حسن تهرانی مقدم!
سالها میگذرد بدون اینکه پاسخی به سوالات این پرونده های ناتمام داده شود. هر جناحی که فریاد شفاف سازی سَر میدهد بیشتر از جناح دیگر با بهانه مصلحت اندیشی و "شرایط حساس کنونی!" سرپوش میگذارد.
مصلحت اندیشی آفتی شده است در جان تاریخ انقلاب. معتقدم این سوالات دیوارهای بی اعتمادی پدید می آورد که هر روز ضخیم تر میشود. هراس دارم به ضخامتی برسد که نسلهای بعدی انقلاب با هزاران سوال بی پاسخ، دیگر به تاریخ حقیقی انقلاب اندکی اعتماد نکنند.
راه جلوگیری از تحریف تاریخ و حل بحرانها و توطئه ها، در پیگیری، به سرانجام رساندن پرونده ها و اطلاع رسانی به مردم است.
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
یک سوال از آقای خوئینی ها!
.
«مگر ممکن است ملت به چنین آشغال هایی اجازه بدهند که رئیس جمهور بشوند»
این را موسوی خوئینی ها نماینده امام در صداوسیما گفت.
بعد از انقلاب، اولین انتخاباتها نظارت شورای نگهبان نداشت.
۱۰۶نفر در انتخابات ریاست جمهوری کاندیداشدند. امام گفت بررسی صلاحیت ها با خود مردم.
خوئینی ها پدر معنوی دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا گفت فقط ۱۰نفر حق استفاده از تلویزون را دارند. ۲روز قبل انتخابات اسناد ارتباط تیمسار احمد مدنی با آمریکاییها از درون سفارت کشف شد تا او از لیست ۱۰ نفره خارج شود. پیشتر رجوی نیز به دلیل رای ندادن به قانون اساسی، از لیست اخراج شده بود.
.
معصومه ابتکار در خاطراتش مینویسد که «یکی از اسنادلانه درباره فردی بود که سازمان سیا از او بعنوان SD LURE/1 نام می برد... در این سند شماره تلفن او بود. فهمیدیم تلفن متعلق به منزل جناب بنی صدر است.»
درمجموع ۱۰ سند درباره بنی صدر از لانه کشف شد. که نشان میداد که «گای راذرفورد» جاسوس سیا در پوشش یک تاجر از چندماه پیش از انقلاب با بنی صدر ارتباط برقرار کرده و در نهایت او را به یا حقوق ماهیانه ۱۰۰۰دلار بعنوان مشاوراقتصادی استخدام کرده است. «تام آهرن» رییس سیا در تهران در بازجویی توسط دانشجویان نیز این استخدام را تایید کرد.
این اسناد که میتوانست سرنوشت انتخابات را عوض کند، در اختیار خوئینی ها قرار گرفت. به گفته دانشجویان که در کتابی که در سال۶۰ منتشر شده، «این فکر بود که این اسناد به همین صورت، بدون کم و کاست به اطلاع امام برسد، که در آن زمان آقای موسوی خوینی ها به لحاظ فقدان دلایل کافی این امر را صلاح نداستند»
سوال اینجاست که چرا خوئینی ها اجازه انتشار این اسناد را در پیش از انتخابات نداد؟ آیا این اسناد انقدر مهم نبود که حتی به اطلاع امام برسد؟
ممکن است این پاسخ داده شود که این اسناد دلالت کافی بر جاسوسی بنی صدر نبوده.
اما اگر دلالت برجاسوسی نبوده چرا خوئینی ها همین اسناد را یک سال بعد در ۳۱ خرداد ۶۰ با آب و تاب در جلسه استیضاح بنی صدر خواند؟
مطمئنن اگر خوئینی ها این اسناد را با همان کیفیتی که یکسال بعد در مجلس قرائت کرد، منتشر میکرد، سرنوشت انتخابات طور دیگری رقم میخورد. شاید بنی صدر رئیس جمهور نمیشد و خرمشهر نیز سقوط نمیکرد.
شاید اگر بنی صدر رئیس جمهور نمیشد، منافقین پس از عزلش دیگر اعلام جنگ مسلحانه نمیکردند؛ جنگی که بهشتی، ۷۲ تن، رجایی، باهنر، دیالمه، آیت، شهدای محراب را از انقلاب گرفت و هزاران تن از مردم کوچه باز را به کام مرگ فرستاد.
منابع این نوشتار در کتاب "اسرار آیت" درج شده است.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
.
«مگر ممکن است ملت به چنین آشغال هایی اجازه بدهند که رئیس جمهور بشوند»
این را موسوی خوئینی ها نماینده امام در صداوسیما گفت.
بعد از انقلاب، اولین انتخاباتها نظارت شورای نگهبان نداشت.
۱۰۶نفر در انتخابات ریاست جمهوری کاندیداشدند. امام گفت بررسی صلاحیت ها با خود مردم.
خوئینی ها پدر معنوی دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا گفت فقط ۱۰نفر حق استفاده از تلویزون را دارند. ۲روز قبل انتخابات اسناد ارتباط تیمسار احمد مدنی با آمریکاییها از درون سفارت کشف شد تا او از لیست ۱۰ نفره خارج شود. پیشتر رجوی نیز به دلیل رای ندادن به قانون اساسی، از لیست اخراج شده بود.
.
معصومه ابتکار در خاطراتش مینویسد که «یکی از اسنادلانه درباره فردی بود که سازمان سیا از او بعنوان SD LURE/1 نام می برد... در این سند شماره تلفن او بود. فهمیدیم تلفن متعلق به منزل جناب بنی صدر است.»
درمجموع ۱۰ سند درباره بنی صدر از لانه کشف شد. که نشان میداد که «گای راذرفورد» جاسوس سیا در پوشش یک تاجر از چندماه پیش از انقلاب با بنی صدر ارتباط برقرار کرده و در نهایت او را به یا حقوق ماهیانه ۱۰۰۰دلار بعنوان مشاوراقتصادی استخدام کرده است. «تام آهرن» رییس سیا در تهران در بازجویی توسط دانشجویان نیز این استخدام را تایید کرد.
این اسناد که میتوانست سرنوشت انتخابات را عوض کند، در اختیار خوئینی ها قرار گرفت. به گفته دانشجویان که در کتابی که در سال۶۰ منتشر شده، «این فکر بود که این اسناد به همین صورت، بدون کم و کاست به اطلاع امام برسد، که در آن زمان آقای موسوی خوینی ها به لحاظ فقدان دلایل کافی این امر را صلاح نداستند»
سوال اینجاست که چرا خوئینی ها اجازه انتشار این اسناد را در پیش از انتخابات نداد؟ آیا این اسناد انقدر مهم نبود که حتی به اطلاع امام برسد؟
ممکن است این پاسخ داده شود که این اسناد دلالت کافی بر جاسوسی بنی صدر نبوده.
اما اگر دلالت برجاسوسی نبوده چرا خوئینی ها همین اسناد را یک سال بعد در ۳۱ خرداد ۶۰ با آب و تاب در جلسه استیضاح بنی صدر خواند؟
مطمئنن اگر خوئینی ها این اسناد را با همان کیفیتی که یکسال بعد در مجلس قرائت کرد، منتشر میکرد، سرنوشت انتخابات طور دیگری رقم میخورد. شاید بنی صدر رئیس جمهور نمیشد و خرمشهر نیز سقوط نمیکرد.
شاید اگر بنی صدر رئیس جمهور نمیشد، منافقین پس از عزلش دیگر اعلام جنگ مسلحانه نمیکردند؛ جنگی که بهشتی، ۷۲ تن، رجایی، باهنر، دیالمه، آیت، شهدای محراب را از انقلاب گرفت و هزاران تن از مردم کوچه باز را به کام مرگ فرستاد.
منابع این نوشتار در کتاب "اسرار آیت" درج شده است.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
✅رازهایی که با درگذشت امیرانتظام دفن شد!
روز ۱۸بهمن ۵۷ یک هواپیمای C130 نیروی هوایی ارتش به همراه دو تن از اعضای سفارت آمریکا در تهران، برای آزاد کردن ۲۲ تکنسین آمریکایی مستقر در ایستگاه هوایی سیا در کبکان در شهر درگز حرکت کرد.
این ۲۲ نفر از چند روز قبل توسط انقلابیون تحت حفاظت قرار گرفته بودند و اجازه خروج از ایستگاه هوایی کبکان را نداشتند.
سفارت از یک سو به شدت بدنبال خروج آمریکایی ها پیش از پیروزی انقلاب بود و از سویی دیگر نگران تجهیزات موجود در این سایت بود. حتی "ویلیام سولیوان" سفیر آمریکا در تهران در نامه ای به عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر (بازرگان) خواستار حفاظت از تجهیزات ایستگاه هوایی کبکان و بهشهر شد.
اما چرا اطلاعات و پرسنل این دو پادگان برای آمریکا این چنین مهم است؟
سایت رادار و شنود کبکان، از سال ۵۰ برای ثبت تحرکات نظامی، آزمایشات موشکی و انفجارهای هسته ای شوروی مورد بهره برداری سازمان سیا و ناسا بود. ایران نیز به عنوان شریک پروژه ایبکس و محافظت کننده سایت بود.
این پایگاه تا قبل از پیروزی انقلاب بزرگترین پایگاه استراق سمع و رادار آمریکا در منطقه خاورمیانه بود. پادگان بهشهر نیز بیشتر در خدمت امور جاسوسی آمریکا قرار داشت.
در روزهای پرالتهاب انقلاب، سفارت بدنبال خروج ۲۲ تکنسین و اطلاعات موجود در این دو سایت بود.
اعضای سفارت با کمک برگه خروجی که داشتند، به راحتی توانستند ۲۲ آمریکایی را از خاک ایران خارج کنند.
بعدها با کشف اسناد لانه جاسوسی مشخص شد که این فرار با کمک و نامه مستقیم امیرانتظام صورت گرفته بوده. در سندی اطلاعاتی و «غیرقابل رؤیت برای خارجیان» که از سفارت کشف شد، شرح دقیق ماجرای آزادسازی ۲۲ تکنیسین گزارش شده که بدون «نامه امیرانتظام» و دوستان او این فرار به هیچ وجه میسر نمی شده، بطوری که در جمله پایانی گزارش آمده: «بدون دوستی نزدیکی که بین تیمسار ایمانیان و افراد نخست وزیری بود، به احتمال زیاد گروه نمی توانست پرواز کند.»
اگرچه امیرانتظام یک سال بعد به جرم جاسوسی دستگیر و به ۱۹سال زندان محکوم شد. اما امروز که خبر درگذشت ایشان را شنیدم، افسوس خوردم که راز فرار آن ۲۲ آمریکایی و اطلاعات جاسوسی سایتهای سیا، مانند بسیاری از حوادث و موضوعات انقلاب در هاله ای از ابهام باقی ماند.
منابع: اسنادلانه جاسوسی- جلداول
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
روز ۱۸بهمن ۵۷ یک هواپیمای C130 نیروی هوایی ارتش به همراه دو تن از اعضای سفارت آمریکا در تهران، برای آزاد کردن ۲۲ تکنسین آمریکایی مستقر در ایستگاه هوایی سیا در کبکان در شهر درگز حرکت کرد.
این ۲۲ نفر از چند روز قبل توسط انقلابیون تحت حفاظت قرار گرفته بودند و اجازه خروج از ایستگاه هوایی کبکان را نداشتند.
سفارت از یک سو به شدت بدنبال خروج آمریکایی ها پیش از پیروزی انقلاب بود و از سویی دیگر نگران تجهیزات موجود در این سایت بود. حتی "ویلیام سولیوان" سفیر آمریکا در تهران در نامه ای به عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر (بازرگان) خواستار حفاظت از تجهیزات ایستگاه هوایی کبکان و بهشهر شد.
اما چرا اطلاعات و پرسنل این دو پادگان برای آمریکا این چنین مهم است؟
سایت رادار و شنود کبکان، از سال ۵۰ برای ثبت تحرکات نظامی، آزمایشات موشکی و انفجارهای هسته ای شوروی مورد بهره برداری سازمان سیا و ناسا بود. ایران نیز به عنوان شریک پروژه ایبکس و محافظت کننده سایت بود.
این پایگاه تا قبل از پیروزی انقلاب بزرگترین پایگاه استراق سمع و رادار آمریکا در منطقه خاورمیانه بود. پادگان بهشهر نیز بیشتر در خدمت امور جاسوسی آمریکا قرار داشت.
در روزهای پرالتهاب انقلاب، سفارت بدنبال خروج ۲۲ تکنسین و اطلاعات موجود در این دو سایت بود.
اعضای سفارت با کمک برگه خروجی که داشتند، به راحتی توانستند ۲۲ آمریکایی را از خاک ایران خارج کنند.
بعدها با کشف اسناد لانه جاسوسی مشخص شد که این فرار با کمک و نامه مستقیم امیرانتظام صورت گرفته بوده. در سندی اطلاعاتی و «غیرقابل رؤیت برای خارجیان» که از سفارت کشف شد، شرح دقیق ماجرای آزادسازی ۲۲ تکنیسین گزارش شده که بدون «نامه امیرانتظام» و دوستان او این فرار به هیچ وجه میسر نمی شده، بطوری که در جمله پایانی گزارش آمده: «بدون دوستی نزدیکی که بین تیمسار ایمانیان و افراد نخست وزیری بود، به احتمال زیاد گروه نمی توانست پرواز کند.»
اگرچه امیرانتظام یک سال بعد به جرم جاسوسی دستگیر و به ۱۹سال زندان محکوم شد. اما امروز که خبر درگذشت ایشان را شنیدم، افسوس خوردم که راز فرار آن ۲۲ آمریکایی و اطلاعات جاسوسی سایتهای سیا، مانند بسیاری از حوادث و موضوعات انقلاب در هاله ای از ابهام باقی ماند.
منابع: اسنادلانه جاسوسی- جلداول
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
«کمی شکم آورده، ساعت طلای جدیدش را که ظاهری گرانقیمت دارد به رخ میکشد»
این را «گای راترفورد» جاسوس سیا بعد از دیدار آخرش در تهران در گزارش خود در تحلیل شخصیت بنی صدر نوشت.
راترفورد جاسوس سیا در پوشش تاجر آمریکایی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب به دیدار بنی صدر در نوفل لوشاتو رفت. بعد از آن بود که در گزارش خود نوشت:
«توانسته زمینه یک ارتباط محرمانه ای بین خودش و او بچیند...ظاهرا L1(نام رمز بنی صدر) به قدر کافی مجذوب راترفود شده»
راترفورد چندماه بعد از پیروزی انقلاب به خانه بنی صدر در تهران آمد. حالا بنی صدر عضو شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی شده بود. راترفورد این بار در تحلیل شخصیت او نوشت:
«جای تعجب نیست که L1 در تهران تصویری از خود بروز میدهد که تا حدی با آنچه در پاریس قبل از بازگشتنش داشت متفاوت است...از وقتی که مقامات مسئولیت آوری را در رژیم تازه پذیرفته فرق کرده است. هنوز شبانه روز کار میکند اما به گونه ای دیگر. اگرچه در پاریس او یک انقلابی بود که با ظاهر امور سر و کار داشت، اکنون او خودش را درگیر مسایل ظریف اداره یک مملکت می بیند... هرچند او همچنان خود را انقلابی میداند و به نظر می آید که از تبلیغات مقتضای مقامش و مزایای قدرت (یعنی محافظانش) لذت میبرد...او کمی شکم آورده، لباسهای اندازه سفارشی می پوشد و ساعت طلای جدیدش را که ظاهری گرانقیمت دارد به رخ میکشد. دیگر به نظر نمیرسد که گروهی دانشجوی ژولیده مانند آن روزها در پاریس، در خانه اش باشند. اینک او می تواند این گونه افراد را در دفترش در ساعات عادی کار بپذیرد...هر روزی که میگذرد به نظر میرسد که او بیشتر در دیوانسالاریِ انقلابی که به موفقیت رسیده فرو رفته است.»
آنچه که راترفورد در تغییر در رفتار و منش بنی صدر در پیش و بعد از انقلاب مشاهده کرد، در طی سالیان دراز در بسیاری از انقلابیون رخ داد!
انقلابیونی که روزگاری ساکن جنوب تهران در خیابان ایران بودند، با گذشت زمان و گرفتن پستهای حکومتی به بالای شهر کوچ کردند. خانه های میلیاردی خریدند. و دیگر با ماشین های دودی و محافظان خارج از دید مردم از خط ویژه رفت و آمد کردند.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
این را «گای راترفورد» جاسوس سیا بعد از دیدار آخرش در تهران در گزارش خود در تحلیل شخصیت بنی صدر نوشت.
راترفورد جاسوس سیا در پوشش تاجر آمریکایی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب به دیدار بنی صدر در نوفل لوشاتو رفت. بعد از آن بود که در گزارش خود نوشت:
«توانسته زمینه یک ارتباط محرمانه ای بین خودش و او بچیند...ظاهرا L1(نام رمز بنی صدر) به قدر کافی مجذوب راترفود شده»
راترفورد چندماه بعد از پیروزی انقلاب به خانه بنی صدر در تهران آمد. حالا بنی صدر عضو شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی شده بود. راترفورد این بار در تحلیل شخصیت او نوشت:
«جای تعجب نیست که L1 در تهران تصویری از خود بروز میدهد که تا حدی با آنچه در پاریس قبل از بازگشتنش داشت متفاوت است...از وقتی که مقامات مسئولیت آوری را در رژیم تازه پذیرفته فرق کرده است. هنوز شبانه روز کار میکند اما به گونه ای دیگر. اگرچه در پاریس او یک انقلابی بود که با ظاهر امور سر و کار داشت، اکنون او خودش را درگیر مسایل ظریف اداره یک مملکت می بیند... هرچند او همچنان خود را انقلابی میداند و به نظر می آید که از تبلیغات مقتضای مقامش و مزایای قدرت (یعنی محافظانش) لذت میبرد...او کمی شکم آورده، لباسهای اندازه سفارشی می پوشد و ساعت طلای جدیدش را که ظاهری گرانقیمت دارد به رخ میکشد. دیگر به نظر نمیرسد که گروهی دانشجوی ژولیده مانند آن روزها در پاریس، در خانه اش باشند. اینک او می تواند این گونه افراد را در دفترش در ساعات عادی کار بپذیرد...هر روزی که میگذرد به نظر میرسد که او بیشتر در دیوانسالاریِ انقلابی که به موفقیت رسیده فرو رفته است.»
آنچه که راترفورد در تغییر در رفتار و منش بنی صدر در پیش و بعد از انقلاب مشاهده کرد، در طی سالیان دراز در بسیاری از انقلابیون رخ داد!
انقلابیونی که روزگاری ساکن جنوب تهران در خیابان ایران بودند، با گذشت زمان و گرفتن پستهای حکومتی به بالای شهر کوچ کردند. خانه های میلیاردی خریدند. و دیگر با ماشین های دودی و محافظان خارج از دید مردم از خط ویژه رفت و آمد کردند.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
.
منیره گرجی تنها نماینده زنی بود که توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی راهی مجلس شود.
زهرا رهنورد نیز در این انتخابات شرکت کرده بود.
اما هنوز نتایج انتخابات اعلام نشده بود که سازمان مجاهدین خلق خبر از تقلب داد. مجری انتخابات دولت بازرگان بود. حزب توده، چریکهای فدایی خلق هم حرفشان تقلب بود.
نتایج که آمد معلوم شد نظر مردم بر مسعود رجوی، کیانوری و احسان طبری(حزب توده)، پیمان(جنبش مسلمان) نبوده و اکثریت مجلس به دست لیست مشترک روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی رسیده است.
رهنورد نیز با ۷۷ هزار و۹۳۲ رای نفر ۲۵ام تهران شد. و با نفر آخر یک میلیون دویست هزار رای فاصله داشت! اما رهنورد هم معتقد به تقلب بود و هم میگفت نباید مردم به ترکیبی یکدست رای میدادند:
"درباره قانون اساسی باید بگویم که اولا با ترکیب یکدستی که در مجلس هست، موافق نیستم... حالا اگرچه در این انتخابات تقلب شده.... اما این مساله هست، این ترکیبی که وجود دارد، بینش مکتبی اسلام که الان برای ما اصل قضیه است در آن به ندرت حضور دارد"(جمهوری اسلامی ۵۸/۸/۲۲)
به هرروی به اعتقاد رهنورد، در مجلس خبرگانی که بهشتی، منتظری، باهنر، اشرفی اصفهانی، مکارم شیرازی، صدوقی، آیت، سبحانی و... حضور داشتند، بینش مکتبی اسلام به ندرت یافت میشده!
در طول این ۴۰سال، چه آن موقع که دولت بازرگان مجری انتخابات بود و چه بعدها، اغلب بازنده ها مدعی تقلب و یا شبهه در انتخابات بوده اند.
اما همه این مدعیان، خود روزگاری در کسوت مجری انتخابات، از سوی بازنده رقابت متهم به تقلب به نفع حریف شده بوده اند؛ مثل سال ۸۴ که کروبی و هاشمی مدعی بودند دولت خاتمی امانتدار آرای آنان در مقابل احمدی نژاد نبوده. ادعایی که خاتمی رد کرد.
معتقدم یکی از ناهنجاری های سیاسی ما نبود "اخلاقِ باخت" است که برای کشور همواره بحران زا بوده. بازنده معمولا مدعی تقلب بوده و به برنده برچسب های سیاسی و اخلاقی زده.
نبود این اخلاق چه در زندگی، چه در ورزش و چه در سیاست ما را آسیب پذیر کرده است.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
منیره گرجی تنها نماینده زنی بود که توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی راهی مجلس شود.
زهرا رهنورد نیز در این انتخابات شرکت کرده بود.
اما هنوز نتایج انتخابات اعلام نشده بود که سازمان مجاهدین خلق خبر از تقلب داد. مجری انتخابات دولت بازرگان بود. حزب توده، چریکهای فدایی خلق هم حرفشان تقلب بود.
نتایج که آمد معلوم شد نظر مردم بر مسعود رجوی، کیانوری و احسان طبری(حزب توده)، پیمان(جنبش مسلمان) نبوده و اکثریت مجلس به دست لیست مشترک روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی رسیده است.
رهنورد نیز با ۷۷ هزار و۹۳۲ رای نفر ۲۵ام تهران شد. و با نفر آخر یک میلیون دویست هزار رای فاصله داشت! اما رهنورد هم معتقد به تقلب بود و هم میگفت نباید مردم به ترکیبی یکدست رای میدادند:
"درباره قانون اساسی باید بگویم که اولا با ترکیب یکدستی که در مجلس هست، موافق نیستم... حالا اگرچه در این انتخابات تقلب شده.... اما این مساله هست، این ترکیبی که وجود دارد، بینش مکتبی اسلام که الان برای ما اصل قضیه است در آن به ندرت حضور دارد"(جمهوری اسلامی ۵۸/۸/۲۲)
به هرروی به اعتقاد رهنورد، در مجلس خبرگانی که بهشتی، منتظری، باهنر، اشرفی اصفهانی، مکارم شیرازی، صدوقی، آیت، سبحانی و... حضور داشتند، بینش مکتبی اسلام به ندرت یافت میشده!
در طول این ۴۰سال، چه آن موقع که دولت بازرگان مجری انتخابات بود و چه بعدها، اغلب بازنده ها مدعی تقلب و یا شبهه در انتخابات بوده اند.
اما همه این مدعیان، خود روزگاری در کسوت مجری انتخابات، از سوی بازنده رقابت متهم به تقلب به نفع حریف شده بوده اند؛ مثل سال ۸۴ که کروبی و هاشمی مدعی بودند دولت خاتمی امانتدار آرای آنان در مقابل احمدی نژاد نبوده. ادعایی که خاتمی رد کرد.
معتقدم یکی از ناهنجاری های سیاسی ما نبود "اخلاقِ باخت" است که برای کشور همواره بحران زا بوده. بازنده معمولا مدعی تقلب بوده و به برنده برچسب های سیاسی و اخلاقی زده.
نبود این اخلاق چه در زندگی، چه در ورزش و چه در سیاست ما را آسیب پذیر کرده است.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
صبح فردای روز انتخابات مجلس پنجم، خانم عفت مرعشی مادر فائزه هاشمی با علیمحمد بشارتی وزیر کشور دولت سازندگی تماس گرفت:
«با لحنی عصبانی گفت: دخترم دوم نشده و رأی اول تهران را آورده! بعد آقای هاشمی تماس گرفت و گفت: «فائزه میگوید من در تهران نماینده اول بودم، بشارتی مرا دوم کرده» گفتم: «بیخود میگوید! ما سه بسته خبری داریم، ۸صبح، ۲بعدازظهر و ۹شب. ما بعد از ۸صبح، دیگر بسته خبری نداریم و هرچه آرا از سراسر تهران به ستاد انتخابات در وزرات کشور میرسد، جمع میکنیم. ممکن است تا ساعت ۱۱ که ۲۵صندوق را باز کردهاند، خانم فائزه جلو بوده. باید منتظر بمانیم بقیه آرا هم جمع شود و بعد اعلام کنیم.» آقای هاشمی گفت: «پس شما چیزی به او نگویید، خودم میگویم.»
yon.ir/4jUdb
در نهایت فایزه هاشمی بعد ناطق نوری نفر دوم تهران شد. اما همچنان عفت مرعشی معتقد بود در انتخاباتی هم که همسرش مجری انتخابات بوده در حق دخترش تقلب شده!
پیشتر نوشتم که در طول این ۴۰سال اغلب بازندهها مدعی تقلب توسط مجریان برگزاری انتخابات بودهاند. حتی اگر مجری انتخابات همسرشان باشد! معتقدم نبود "اخلاقِ باخت" در رجال و جریانات سیاسی همواره برای کشور بحران زا بوده. بحرانهایی که به دلیل عدم بلوغ سیاسی سیاسیون، هزینه هنگفتی بر مردم و منافع ملی تحمیل کرده.
منبع: از روزنامه زن تا زندان زنان(خاطرات فائزه هاشمی) که انشاالله تا چندی دیگر منتشر خواهد شد.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
«با لحنی عصبانی گفت: دخترم دوم نشده و رأی اول تهران را آورده! بعد آقای هاشمی تماس گرفت و گفت: «فائزه میگوید من در تهران نماینده اول بودم، بشارتی مرا دوم کرده» گفتم: «بیخود میگوید! ما سه بسته خبری داریم، ۸صبح، ۲بعدازظهر و ۹شب. ما بعد از ۸صبح، دیگر بسته خبری نداریم و هرچه آرا از سراسر تهران به ستاد انتخابات در وزرات کشور میرسد، جمع میکنیم. ممکن است تا ساعت ۱۱ که ۲۵صندوق را باز کردهاند، خانم فائزه جلو بوده. باید منتظر بمانیم بقیه آرا هم جمع شود و بعد اعلام کنیم.» آقای هاشمی گفت: «پس شما چیزی به او نگویید، خودم میگویم.»
yon.ir/4jUdb
در نهایت فایزه هاشمی بعد ناطق نوری نفر دوم تهران شد. اما همچنان عفت مرعشی معتقد بود در انتخاباتی هم که همسرش مجری انتخابات بوده در حق دخترش تقلب شده!
پیشتر نوشتم که در طول این ۴۰سال اغلب بازندهها مدعی تقلب توسط مجریان برگزاری انتخابات بودهاند. حتی اگر مجری انتخابات همسرشان باشد! معتقدم نبود "اخلاقِ باخت" در رجال و جریانات سیاسی همواره برای کشور بحران زا بوده. بحرانهایی که به دلیل عدم بلوغ سیاسی سیاسیون، هزینه هنگفتی بر مردم و منافع ملی تحمیل کرده.
منبع: از روزنامه زن تا زندان زنان(خاطرات فائزه هاشمی) که انشاالله تا چندی دیگر منتشر خواهد شد.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
معمای استعفا
ساعت ۱۰ شب ۱۴ شهریور ۶۷ موسویاردبیلی به هاشمی اطلاع داد که موسوی بیخبر از مسئولین استعفای ناگهانی داده. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «فردا قرار است کابینه ایشان برای اخذ رای اعتماد در مجلس مطرح شود، تلاش کردم موسوی را پیدا کنم تا او را از استعفا منصرف کنم، معلوم شد، رابطه خود را با بیرون قطع کرده است».
صبح فردا روزنامه جمهوریاسلامی خبر استعفایی که هنوز رئیس جمهور نپذیرفته بود را علنی کرد!
این استعفا برای ولایتی در اولین روز مذاکراتش در ژنو درباره پایان جنگ به معنی خالی شدن پشت تیم مذاکره کننده بود. طرف غربی این را خوب میفهمید. برخی در داخل این استعفا را نوعی خیانت میدانستند. رسانههای غربی هم آنرا جنگ قدرت در ایران و مانور سیاسی موسوی تعبیر کردند.
موسوی در استعفایش خواستار اختیارات بیشتر شده بود. هاشمی مینویسد:
«احمداقا اطلاع دادند امام نامه تندی به موسوی نوشته...امام اجازه تعزیرات حکومتی را هم از موسوی گرفتهاند...موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر استعفا کرده بود، با گرفتن شدن اختیارات مواجه شده است»
امام درنامهاش نوشته بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدینکار داشتید، لااقل من یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفا است!»
در نهایت، این نامه تند امام، موسوی را وادار به بازگشت کرد. اما این بار با اختیار کمتر از گذشته!
معتقدم اصرار اصلاحطلبان بر استعفای روحانی، در روزهایی که مردم در جنگ اقتصادی آمریکا در تنگنا هستند، یک شوی سیاسی است برای گرفتن اختیارات بیشتر؛ و شاید این اختیارات مذاکرات، برسر توان موشکی و حتی مذاکره مجدد با ترامپ باشد.
و شاید جلسه دیروز رهبری با هیئت دولت هم به معنی خنثی کردن حربه استعفای روحانی برای کسب امتیازات بیشتر است.
منابع: آخرین نخستوزیر؛ زندگینامه مهندس میرحسین موسوی
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
ساعت ۱۰ شب ۱۴ شهریور ۶۷ موسویاردبیلی به هاشمی اطلاع داد که موسوی بیخبر از مسئولین استعفای ناگهانی داده. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «فردا قرار است کابینه ایشان برای اخذ رای اعتماد در مجلس مطرح شود، تلاش کردم موسوی را پیدا کنم تا او را از استعفا منصرف کنم، معلوم شد، رابطه خود را با بیرون قطع کرده است».
صبح فردا روزنامه جمهوریاسلامی خبر استعفایی که هنوز رئیس جمهور نپذیرفته بود را علنی کرد!
این استعفا برای ولایتی در اولین روز مذاکراتش در ژنو درباره پایان جنگ به معنی خالی شدن پشت تیم مذاکره کننده بود. طرف غربی این را خوب میفهمید. برخی در داخل این استعفا را نوعی خیانت میدانستند. رسانههای غربی هم آنرا جنگ قدرت در ایران و مانور سیاسی موسوی تعبیر کردند.
موسوی در استعفایش خواستار اختیارات بیشتر شده بود. هاشمی مینویسد:
«احمداقا اطلاع دادند امام نامه تندی به موسوی نوشته...امام اجازه تعزیرات حکومتی را هم از موسوی گرفتهاند...موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر استعفا کرده بود، با گرفتن شدن اختیارات مواجه شده است»
امام درنامهاش نوشته بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدینکار داشتید، لااقل من یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفا است!»
در نهایت، این نامه تند امام، موسوی را وادار به بازگشت کرد. اما این بار با اختیار کمتر از گذشته!
معتقدم اصرار اصلاحطلبان بر استعفای روحانی، در روزهایی که مردم در جنگ اقتصادی آمریکا در تنگنا هستند، یک شوی سیاسی است برای گرفتن اختیارات بیشتر؛ و شاید این اختیارات مذاکرات، برسر توان موشکی و حتی مذاکره مجدد با ترامپ باشد.
و شاید جلسه دیروز رهبری با هیئت دولت هم به معنی خنثی کردن حربه استعفای روحانی برای کسب امتیازات بیشتر است.
منابع: آخرین نخستوزیر؛ زندگینامه مهندس میرحسین موسوی
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
.
«کاش خدا بر ما منت بگذارد و آقای هاشمیرفسنجانی دوباره به مقام ریاستجمهوری انتخاب شود.»
این را طاهری اصفهانی امام جمعه چپگرایِ اصفهان، چندماه مانده به پایان عمر ۸ساله ریاستجمهوری هاشمی گفت. چند روز بعد عبدالله نوری هم گفت: «مصلحت و منافع کشور ایجاب میکند تا دوره ریاستجمهوری هاشمی برای بار سوم تمدید شود...نباید با استناد به منع قانون اساسی دستهای خود را ببندیم. از مردم میخواهم که به عنوان یک وظیفه و برای قدردانی از هاشمی و استمرار برنامههای سازندگی و توسعه کشور نگذارند که وی کنار برود.»
حسن روحانی هم گفت: «انسانهای استثنایی و شایسته در قالب قانون نمیگنجند.»
اما ناطقنوری سه دورهای شدن ریاستجمهوری هاشمی را توهین به مردم توصیف کرد: «تغییر قانون اساسی به معنای این است که نیروی دیگری در کشور وجود ندارد و این توهین به مردم است و این یک ضایعه است. اگر به هر بهانهای بخواهیم قانون اساسی را زیر سوال ببریم، به معنی سست کردن قانون اساسی است.»
برخی مخالفان هاشمی، تمدید ریاستجمهوری وی را زمینهسازی مادالعمر کردن آن برای هاشمی میپنداشتند.
سرانجام پس از جنجالهای بسیار، رهبری موضعگیری علنی کردند:
«رئیسجمهوری محترم حقا و انصافا عمر و زندگی خود را، چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن، وقف اسلام کرده و در تمامی مسئولیتهای سنگینی که تاکنون بر عهده داشته منشأ خدمات بزرگ و ارزندهای بودهاند و بیتردید بعد از پایان دوره ریاستجمهوری نیز در مسئولیتهای بزرگ دیگری که بر عهده میگیرند.»
.
القصه!
مرحوم هاشمی دوسال بعد نامزد نمایندگی مجلس شد. سال۸۴ نیز بار دیگر کاندیدای ریاستجمهوری شدند. و سال۹۲ نیز با سن ۷۸سالگی. در تمام این سالها نیز ریاست مجمع تشخیص و گاها مجلس خبرگان را در دست داشت.
یکی از مشکلات اساسی کشور، دائم المسئول بودن رجال سیاسی- نظامی کشور است؛ چه نظامیانی که پس از ۴۰سال خدمت، تازه هوس ورود به دایره سیاست میکنند و چه سیاسیونی همچون دولت فعلی، پس از ۴دهه همچنان دائم الوزیرند. این بیماری مهمترین مانع «چرخش نخبگان» و انتقال تدریجی مدیریت به نسلهای دوم و سوم انقلاب و موجب «الیگارشی» شدن و فساد ساختار سیاسی کشور شده است.
منابع: از روزنامه زن تا زندان زنان(خاطرات فائزه هاشمی)
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
«کاش خدا بر ما منت بگذارد و آقای هاشمیرفسنجانی دوباره به مقام ریاستجمهوری انتخاب شود.»
این را طاهری اصفهانی امام جمعه چپگرایِ اصفهان، چندماه مانده به پایان عمر ۸ساله ریاستجمهوری هاشمی گفت. چند روز بعد عبدالله نوری هم گفت: «مصلحت و منافع کشور ایجاب میکند تا دوره ریاستجمهوری هاشمی برای بار سوم تمدید شود...نباید با استناد به منع قانون اساسی دستهای خود را ببندیم. از مردم میخواهم که به عنوان یک وظیفه و برای قدردانی از هاشمی و استمرار برنامههای سازندگی و توسعه کشور نگذارند که وی کنار برود.»
حسن روحانی هم گفت: «انسانهای استثنایی و شایسته در قالب قانون نمیگنجند.»
اما ناطقنوری سه دورهای شدن ریاستجمهوری هاشمی را توهین به مردم توصیف کرد: «تغییر قانون اساسی به معنای این است که نیروی دیگری در کشور وجود ندارد و این توهین به مردم است و این یک ضایعه است. اگر به هر بهانهای بخواهیم قانون اساسی را زیر سوال ببریم، به معنی سست کردن قانون اساسی است.»
برخی مخالفان هاشمی، تمدید ریاستجمهوری وی را زمینهسازی مادالعمر کردن آن برای هاشمی میپنداشتند.
سرانجام پس از جنجالهای بسیار، رهبری موضعگیری علنی کردند:
«رئیسجمهوری محترم حقا و انصافا عمر و زندگی خود را، چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن، وقف اسلام کرده و در تمامی مسئولیتهای سنگینی که تاکنون بر عهده داشته منشأ خدمات بزرگ و ارزندهای بودهاند و بیتردید بعد از پایان دوره ریاستجمهوری نیز در مسئولیتهای بزرگ دیگری که بر عهده میگیرند.»
.
القصه!
مرحوم هاشمی دوسال بعد نامزد نمایندگی مجلس شد. سال۸۴ نیز بار دیگر کاندیدای ریاستجمهوری شدند. و سال۹۲ نیز با سن ۷۸سالگی. در تمام این سالها نیز ریاست مجمع تشخیص و گاها مجلس خبرگان را در دست داشت.
یکی از مشکلات اساسی کشور، دائم المسئول بودن رجال سیاسی- نظامی کشور است؛ چه نظامیانی که پس از ۴۰سال خدمت، تازه هوس ورود به دایره سیاست میکنند و چه سیاسیونی همچون دولت فعلی، پس از ۴دهه همچنان دائم الوزیرند. این بیماری مهمترین مانع «چرخش نخبگان» و انتقال تدریجی مدیریت به نسلهای دوم و سوم انقلاب و موجب «الیگارشی» شدن و فساد ساختار سیاسی کشور شده است.
منابع: از روزنامه زن تا زندان زنان(خاطرات فائزه هاشمی)
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
.
- متحجرین بیشعور!
- مارهای خوش خط و خال!
- مقدسنمایان احمق!
این عناوین را امام در نامه معروف به «منشور روحانیت» به قشری از روحانیون اطلاق کرده است!
بله به روحانیون!
همانهایی که در مسجد و حسینیه و حتی گاه در راهپیمایی ۹دی میبینی که چفیه به دوش، عکس آقا هم در دست دارند!
انقلاب اسلامی ۵۷، در میانه جنگ با دو قشر بوده؛ روشنفکرانِ سکولار و متحجرین.
تکلیف رویارویی با دسته اول مشخص است و خطوط مقدمش نمایان. اما به شهادت امامخمینی، متحجرین بیشعور با پیشانیهای پینه بسته در لباس دین، بیشترین ضربه را در طول تاریخ به اسلام زدهاند: «اینان مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسول الله»
روشنفکران نیز همواره بر شانه همین متحجرین توانستهاند دین را خرافی و جمود جلوه دهند. انقلاب از روزی که در برابر سکولاریسم و لیبرالیسم قدعلم کرده، همواره تیزی خنجر متحجرین بیشعور را در پشت خود حس کرده.
سادهانگاری است که گمان کنیم متحجرین فقط در لباس روحانیتاند. با کمی دقت میتوان آنان را در صفوف نمازجمعه، سپاه، بسیج و حتی افسران جنگ نرم! هم دید.
.
پینوشت:
خاضعانه تقاضا میکنم که نامه امام به روحانیت، معروف به «منشور روحانیت» را بخوانید.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
- متحجرین بیشعور!
- مارهای خوش خط و خال!
- مقدسنمایان احمق!
این عناوین را امام در نامه معروف به «منشور روحانیت» به قشری از روحانیون اطلاق کرده است!
بله به روحانیون!
همانهایی که در مسجد و حسینیه و حتی گاه در راهپیمایی ۹دی میبینی که چفیه به دوش، عکس آقا هم در دست دارند!
انقلاب اسلامی ۵۷، در میانه جنگ با دو قشر بوده؛ روشنفکرانِ سکولار و متحجرین.
تکلیف رویارویی با دسته اول مشخص است و خطوط مقدمش نمایان. اما به شهادت امامخمینی، متحجرین بیشعور با پیشانیهای پینه بسته در لباس دین، بیشترین ضربه را در طول تاریخ به اسلام زدهاند: «اینان مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسول الله»
روشنفکران نیز همواره بر شانه همین متحجرین توانستهاند دین را خرافی و جمود جلوه دهند. انقلاب از روزی که در برابر سکولاریسم و لیبرالیسم قدعلم کرده، همواره تیزی خنجر متحجرین بیشعور را در پشت خود حس کرده.
سادهانگاری است که گمان کنیم متحجرین فقط در لباس روحانیتاند. با کمی دقت میتوان آنان را در صفوف نمازجمعه، سپاه، بسیج و حتی افسران جنگ نرم! هم دید.
.
پینوشت:
خاضعانه تقاضا میکنم که نامه امام به روحانیت، معروف به «منشور روحانیت» را بخوانید.
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
وقتی امام اغفال شد!
روز ۷ آبان ۶۰ خبری به هاشمی رسید که او را به گریه انداخت: «ساعت ۸ صبح جلسه علنی تشکیل شد. من خبر فوت ایشان را دادم و ضمن اعلام خبر گریه کردم؛ نتوانستم خودم را کنترل کنم. از این حالت عدهای انتقاد داشتند و عدهای تعریف کردند.»
خبر، فوت حسن لاهوتی از مبارزان پیش از انقلاب بود. هاشمی پس از انقلاب دخترانش(فاطمه و فائزه) را به عقد پسران لاهوتی(سعید و حمید) درآورده بود. امام در سخنرانی لاهوتی را نور چشم خود خواند و نماینده خود در سپاه کرد.
مهدویکنی در خاطراتش مینویسد: «مرحوم لاهوتی ... بیشتر میتوانست با آقایان نهضتیها و با مجاهدین و بنیصدر بسازد؛ چون سوابقی داشت و یکی از فرزندانش هم جزو مجاهدین خلق بود...آنها دورش را گرفته بودند تا بلاخره او را از امام و انقلاب جدا کردند»
محسن دعاگو هم مینویسد: «عامل اصلی گرایش لاهوتی به سمت بنیصدر و موضع گیری ایشان در مقابل شهید بهشتی و آیتالله خامنهای و حزب جمهوری اسلامی، پسرش وحید بود. وحید مرتب اعضای مختلف سازمان مجاهدین خلق را نزد لاهوتی میآورد و آنها القائاتی به ایشان میکردند. مرحوم لاهوتی سادگیهایی هم داشت. این القائات، ذهن آقای لاهوتی را پُر و او را تبدیل به مهرهای از مهرههای بنیصدر و مجاهدین خلق کرد.»
روز ۴ آبان وحید، پسر لاهوتی به جرم همکاری با منافقین دستگیر شد. اما با فرار و پریدن از طبقه ۳ پلاسکو خودکشی کرد. از خانه او اسناد، نامهها و مهرهای سپاه کشف شد. لاجوردی، لاهوتیِ پدر را برای ادای توضیحات به اوین برد. اما لحظاتی بعد ناگهان لاهوتی نیز بر اثر ایست قلبی درگذشت!
روایتهای بسیاری درباره این مرگ مشکوک نقل شده. رفیق دوست میگوید: «لاهوتی با مهر سپاه برای حمل و نقل اسلحه منافقین و به نام سپاه برای آنها مهر میزد. در سپاه همه کارهایش جاده صافکنی برای منافقین بود. لاهوتی نمیدانست پسرش خودکشی کرده. داشت نامهای به این پسرش مینوشت. من خودم نامه را خواندهام، امام را به شدت در آن نامه مورد اهانت قرار میدهد. فردی که در رأس گروه دستگیری لاهوتی بود، مدتها در تیم حفاظت من بود. میگفت وقتی لاهوتی بساطش را جمع کرد گفت یک دارویی دارم که باید با خودم بیاورم. یک شیشه پنیسیلینی برداشت و داخل وسایلش جاسازی کرد که در آن شیشه، سم بود. فردای روز مرگش فهمیدم که با سم آرسنیک خودکشی کرده است.»
موسوی تبریزی دادستان انقلاب نیز روایتی مشابه دارد: «لاجوردی میگفت، لاهوتی را جستوجوی بدنی نکرده بودند. بالاخره نماینده بود و احترام داشت. هنوز داخل زندان هم نبرده بودند و در اتاقهای دادسرای انقلاب در اوین این مسئله پیش آمده بود. حالا آنها میگفتند که چند قرص خورده، من نمیدانم. من این حرف را قبول ندارم. اما نه خانواده لاهوتی به من شکایت کردند؛ چون قاعدتا آنها باید شکایت میکردند، نه از طرف مسئولان پیگیری شد، هیچکس چیزی نگفت. خانوادهاش هم که الان هستند، حتی یکنفرشان هم نگفتند که تحقیق کنید.»
حمید لاهوتی داماد هاشمی هم مرگ پدر را اینگونه روایت میکند: «طبق گزارش پزشکی آقای لاهوتی به علت مسمومیت با سم استرکنین فوت کرده بودند. سیداحمد آقا میگفت که شاید ایشان خودکشی کردهاند. ما هم به لحاظ روحی آنقدر آسیب دیده بودیم که به دنبال پیگیری در آن ماهها نباشیم.»
پینوشت:
سرنوشت تلخ مرحوم لاهوتی که روزگاری "نور چشم" امام بود مصداق عینی این سخن امام در وصیتنامهشان است:
«من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلامنمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود و میزان در هر کس حال فعلی او است.»
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA
روز ۷ آبان ۶۰ خبری به هاشمی رسید که او را به گریه انداخت: «ساعت ۸ صبح جلسه علنی تشکیل شد. من خبر فوت ایشان را دادم و ضمن اعلام خبر گریه کردم؛ نتوانستم خودم را کنترل کنم. از این حالت عدهای انتقاد داشتند و عدهای تعریف کردند.»
خبر، فوت حسن لاهوتی از مبارزان پیش از انقلاب بود. هاشمی پس از انقلاب دخترانش(فاطمه و فائزه) را به عقد پسران لاهوتی(سعید و حمید) درآورده بود. امام در سخنرانی لاهوتی را نور چشم خود خواند و نماینده خود در سپاه کرد.
مهدویکنی در خاطراتش مینویسد: «مرحوم لاهوتی ... بیشتر میتوانست با آقایان نهضتیها و با مجاهدین و بنیصدر بسازد؛ چون سوابقی داشت و یکی از فرزندانش هم جزو مجاهدین خلق بود...آنها دورش را گرفته بودند تا بلاخره او را از امام و انقلاب جدا کردند»
محسن دعاگو هم مینویسد: «عامل اصلی گرایش لاهوتی به سمت بنیصدر و موضع گیری ایشان در مقابل شهید بهشتی و آیتالله خامنهای و حزب جمهوری اسلامی، پسرش وحید بود. وحید مرتب اعضای مختلف سازمان مجاهدین خلق را نزد لاهوتی میآورد و آنها القائاتی به ایشان میکردند. مرحوم لاهوتی سادگیهایی هم داشت. این القائات، ذهن آقای لاهوتی را پُر و او را تبدیل به مهرهای از مهرههای بنیصدر و مجاهدین خلق کرد.»
روز ۴ آبان وحید، پسر لاهوتی به جرم همکاری با منافقین دستگیر شد. اما با فرار و پریدن از طبقه ۳ پلاسکو خودکشی کرد. از خانه او اسناد، نامهها و مهرهای سپاه کشف شد. لاجوردی، لاهوتیِ پدر را برای ادای توضیحات به اوین برد. اما لحظاتی بعد ناگهان لاهوتی نیز بر اثر ایست قلبی درگذشت!
روایتهای بسیاری درباره این مرگ مشکوک نقل شده. رفیق دوست میگوید: «لاهوتی با مهر سپاه برای حمل و نقل اسلحه منافقین و به نام سپاه برای آنها مهر میزد. در سپاه همه کارهایش جاده صافکنی برای منافقین بود. لاهوتی نمیدانست پسرش خودکشی کرده. داشت نامهای به این پسرش مینوشت. من خودم نامه را خواندهام، امام را به شدت در آن نامه مورد اهانت قرار میدهد. فردی که در رأس گروه دستگیری لاهوتی بود، مدتها در تیم حفاظت من بود. میگفت وقتی لاهوتی بساطش را جمع کرد گفت یک دارویی دارم که باید با خودم بیاورم. یک شیشه پنیسیلینی برداشت و داخل وسایلش جاسازی کرد که در آن شیشه، سم بود. فردای روز مرگش فهمیدم که با سم آرسنیک خودکشی کرده است.»
موسوی تبریزی دادستان انقلاب نیز روایتی مشابه دارد: «لاجوردی میگفت، لاهوتی را جستوجوی بدنی نکرده بودند. بالاخره نماینده بود و احترام داشت. هنوز داخل زندان هم نبرده بودند و در اتاقهای دادسرای انقلاب در اوین این مسئله پیش آمده بود. حالا آنها میگفتند که چند قرص خورده، من نمیدانم. من این حرف را قبول ندارم. اما نه خانواده لاهوتی به من شکایت کردند؛ چون قاعدتا آنها باید شکایت میکردند، نه از طرف مسئولان پیگیری شد، هیچکس چیزی نگفت. خانوادهاش هم که الان هستند، حتی یکنفرشان هم نگفتند که تحقیق کنید.»
حمید لاهوتی داماد هاشمی هم مرگ پدر را اینگونه روایت میکند: «طبق گزارش پزشکی آقای لاهوتی به علت مسمومیت با سم استرکنین فوت کرده بودند. سیداحمد آقا میگفت که شاید ایشان خودکشی کردهاند. ما هم به لحاظ روحی آنقدر آسیب دیده بودیم که به دنبال پیگیری در آن ماهها نباشیم.»
پینوشت:
سرنوشت تلخ مرحوم لاهوتی که روزگاری "نور چشم" امام بود مصداق عینی این سخن امام در وصیتنامهشان است:
«من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلامنمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود و میزان در هر کس حال فعلی او است.»
#جواد_موگویی
🌐 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcqtyJyXWyk-dA