This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
۱- دو هفته پیش فرمانده هوا فضای سپاه پاسداران در سوریه ترور شد. تا امروز با پای لنگان در تشییع شرکت کند.
۲- بامداد جمعه ترور بزرگ انجام گرفت.
۳-صبح جمعه جلسه شورای امنیت ملی برای اولین بار در بیت رهبری با حضور ایشان، ۴ساعت به طول انجامید.
۴- صبح جمعه رهبری: انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است.
۵-بعدازظهر جمعه ظریف: "سفیر سوییس در تهران، پیام ترامپ را به ایران رساند."
ایران محتوای این پیام را فاش نمیکند و برخلاف گفته رسانههای داخلی، پیام بسیار تند بوده:
"اگر اقدام کنید، مقامعالیرتبهتان را میزنیم"
۶-یکشنبه سردار دهقان مشاور رهبری: "قطعا یک پاسخ نظامی علیه مراکز نظامی آمریکا خواهد بود"
۷- یکشنبه ترامپ توییت زد: "۵۲ هدف ایرانی را شناسایی کردهایم که اگر تهران به هر آمریکایی حمله کند نیروهای نظامی ما به آنها حمله خواهند کرد."
قطعا پیام محرمانه سفیر سوییس چیزی فراتر از توییت ترامپ بوده!
۸-دوشنبه محسن رضایی:
اگر آمریکا بعد از پاسخ نظامی ما دست به اقدامی بزند، تلاویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد.
۹-دوشنبه رهبری در نماز تشییع:
"ای مولای من! شهادت را روزی ما گردان"
سوال سخت: ایران باید چه کند؟
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
۲- بامداد جمعه ترور بزرگ انجام گرفت.
۳-صبح جمعه جلسه شورای امنیت ملی برای اولین بار در بیت رهبری با حضور ایشان، ۴ساعت به طول انجامید.
۴- صبح جمعه رهبری: انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است.
۵-بعدازظهر جمعه ظریف: "سفیر سوییس در تهران، پیام ترامپ را به ایران رساند."
ایران محتوای این پیام را فاش نمیکند و برخلاف گفته رسانههای داخلی، پیام بسیار تند بوده:
"اگر اقدام کنید، مقامعالیرتبهتان را میزنیم"
۶-یکشنبه سردار دهقان مشاور رهبری: "قطعا یک پاسخ نظامی علیه مراکز نظامی آمریکا خواهد بود"
۷- یکشنبه ترامپ توییت زد: "۵۲ هدف ایرانی را شناسایی کردهایم که اگر تهران به هر آمریکایی حمله کند نیروهای نظامی ما به آنها حمله خواهند کرد."
قطعا پیام محرمانه سفیر سوییس چیزی فراتر از توییت ترامپ بوده!
۸-دوشنبه محسن رضایی:
اگر آمریکا بعد از پاسخ نظامی ما دست به اقدامی بزند، تلاویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد.
۹-دوشنبه رهبری در نماز تشییع:
"ای مولای من! شهادت را روزی ما گردان"
سوال سخت: ایران باید چه کند؟
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
اگر ناوهای آمریکایی را میزدیم!
قسمت۱
با حمله اسراییل به جنوب لبنان در سال۶۱، پنتاگون نیز ارتش آمریکا را وارد بیروت کرد. امری که گروههای مقاومت لبنانی آن را تجاوز میدانستند.
ّاول آبان۶۲ انفجاری مهیب مقر آمریکایی مارینز را منفجر کرد. ۵دقیقه بعد، انفجار دوم مقر فرانسویها را هم به تلی از خاک تبدیل کرد؛ ۲۴۱ کشته آمریکایی و ۵۸فرانسوی، حاصل این دو انفجار بود. بیشترین تلفات آمریکا بعد از جنگ ویتنام.
دو هفته بعد ستاد نظامی اسراییل در تایر هم منفجر و ۶۰نفر کشته شدند. گروههای جهاد اسلامی مسئولیت این انفجارها را پذیرفت.
تلافات بالای نظامیان آمریکایی، افکار عمومی این کشور را به شدت وحشتزده کرد تا ریگان شبانه دستور خروج نظامیان را از بیروت صادر کند.
«کنت.ام.پولاک» مدیر امور خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا در خاطراتش مینویسد:
«حزبالله لبنان انجام حملات را انکار کرد. اما همه متفقالقولند که عماد مغنیه و ایرانیها در پشت این قضیه بودند... در داخل آمریکا بحثی تند بر سر اینکه آیا بایست ضربتی تلافیجویانه زده شود، در گرفت. دولت ریگان عمیقا دچار تفرقه شده بود که نتیجه آن اغلب فقط بینظمی عمیق بود...
بالاخره ایالات متحده رزمناو غولپیکر نیوجرسی را به شرق حرکت داد و بیروت را بمباران کرد... سوریها هم به این جنگ ملحق شدند و به سوی هواپیماهای شناسایی آمریکایی که بر روی لبنان پرواز میکردند، آتش گشودند.. دو هواپیمای آمریکا سقوط کردند و خشم عمومی به سوریه نشان داد که آمریکا نتوانسته است حتی در برابر آتش مواجههی سطح پایینِ نیروهای سوریه ایستادگی کند.
جراید همه به تحقیر بسیار دولت ریگان پرداختند. بالاخره ریگان در ۷فوریه ۸۴ تمامی نیروهای خود را یکجا از لبنان خارج کرد..
طرح اعزام نیروها به لبنان در بهترین شرایطش هم کار پوچ و بیثمری بود. ما اشتباه را با مداخلهمان بر اساس توهمات و اظهار نظرات آریل شارون درباره ملت لبنان و بیخبری از عوامل قدرتمند فعال و کارآمد در آن کشور، مضاعف کرده بودیم.
از زمانی که نیروهای آمریکا وارد لبنان شدند، تنها مدت کوتاهی طول کشید تا سپاهیان انقلاب راهی برای حمله به آنان پیدا کنند. بدتر از همه عقبنشینی عجولانه آمریکا پس از تحمل ۲۶۰کشته بود که این تصور را بوجود آورد که آمریکا تحمل جنگ را نخواهد داشت.
درسی که لبنانیها گرفتند این بود که اگر بتوان بر آمریکاییها درد و رنجی ناچیز وارد کرد، آنها فرار میکنند»
منبع: معمای ایران؛ کنت.ام.پولاک
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
قسمت۱
با حمله اسراییل به جنوب لبنان در سال۶۱، پنتاگون نیز ارتش آمریکا را وارد بیروت کرد. امری که گروههای مقاومت لبنانی آن را تجاوز میدانستند.
ّاول آبان۶۲ انفجاری مهیب مقر آمریکایی مارینز را منفجر کرد. ۵دقیقه بعد، انفجار دوم مقر فرانسویها را هم به تلی از خاک تبدیل کرد؛ ۲۴۱ کشته آمریکایی و ۵۸فرانسوی، حاصل این دو انفجار بود. بیشترین تلفات آمریکا بعد از جنگ ویتنام.
دو هفته بعد ستاد نظامی اسراییل در تایر هم منفجر و ۶۰نفر کشته شدند. گروههای جهاد اسلامی مسئولیت این انفجارها را پذیرفت.
تلافات بالای نظامیان آمریکایی، افکار عمومی این کشور را به شدت وحشتزده کرد تا ریگان شبانه دستور خروج نظامیان را از بیروت صادر کند.
«کنت.ام.پولاک» مدیر امور خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا در خاطراتش مینویسد:
«حزبالله لبنان انجام حملات را انکار کرد. اما همه متفقالقولند که عماد مغنیه و ایرانیها در پشت این قضیه بودند... در داخل آمریکا بحثی تند بر سر اینکه آیا بایست ضربتی تلافیجویانه زده شود، در گرفت. دولت ریگان عمیقا دچار تفرقه شده بود که نتیجه آن اغلب فقط بینظمی عمیق بود...
بالاخره ایالات متحده رزمناو غولپیکر نیوجرسی را به شرق حرکت داد و بیروت را بمباران کرد... سوریها هم به این جنگ ملحق شدند و به سوی هواپیماهای شناسایی آمریکایی که بر روی لبنان پرواز میکردند، آتش گشودند.. دو هواپیمای آمریکا سقوط کردند و خشم عمومی به سوریه نشان داد که آمریکا نتوانسته است حتی در برابر آتش مواجههی سطح پایینِ نیروهای سوریه ایستادگی کند.
جراید همه به تحقیر بسیار دولت ریگان پرداختند. بالاخره ریگان در ۷فوریه ۸۴ تمامی نیروهای خود را یکجا از لبنان خارج کرد..
طرح اعزام نیروها به لبنان در بهترین شرایطش هم کار پوچ و بیثمری بود. ما اشتباه را با مداخلهمان بر اساس توهمات و اظهار نظرات آریل شارون درباره ملت لبنان و بیخبری از عوامل قدرتمند فعال و کارآمد در آن کشور، مضاعف کرده بودیم.
از زمانی که نیروهای آمریکا وارد لبنان شدند، تنها مدت کوتاهی طول کشید تا سپاهیان انقلاب راهی برای حمله به آنان پیدا کنند. بدتر از همه عقبنشینی عجولانه آمریکا پس از تحمل ۲۶۰کشته بود که این تصور را بوجود آورد که آمریکا تحمل جنگ را نخواهد داشت.
درسی که لبنانیها گرفتند این بود که اگر بتوان بر آمریکاییها درد و رنجی ناچیز وارد کرد، آنها فرار میکنند»
منبع: معمای ایران؛ کنت.ام.پولاک
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
اگر ناوهای آمریکایی را میزدیم-۲
پس از کشته شدن ۲۴۱ آمریکایی در مقر «مارینز» در لبنان در سال۶۲، ریگان تحت فشار افکار عمومی آمریکا، دستور خروج فوری نظامیان را از بیروت داد. اما جنگ ایران و عراق ناوهای آمریکایی را دوباره وارد منطقه کرد.
علیاکبر محتشمیپور، وزیر کشور سالهای جنگ و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز در خاطراتش میگوید:
«اواخر جنگ وقتی آمریکاییها آمدند پشت تنگهی هرمز، مقامهای لشکری و کشوری رفتند خدمت امام که با آمریکاییها چه باید کرد؟
امام فرمود «اولین ناو آمریکایی که آمد در خلیج فارس بزنید».
گفتند آقا این خطرناک است، آمریکا موشکهای کروز دارد و بمباران میکند.
امام گفت «آخرین کاری که آمریکا میکند میآید جماران را میزند و مرا از بین میبرد، بگذار ببرد. اولین ناو را بزنید، بگذارید ما در دنیا سربلند باشیم»
گفتند آقا از محالات است، اگر شما از بین بروید، دیگر چیزی نمیماند به عنوان انقلاب و نظام.
امام فرمودند «نظر من این است. شما خودتان بروید با مقامات نظامی مشورت کنید، به هر نتیجهای که رسیدید من قبول دارم». که آقایان آمدند مشورت کردند، بدین نتیجه رسیدند که نزنند. امام هم تابع جمع شدند، امام دیکتاتور نبود که هرچه خودش نظر میدهد و همه مجبور باشند اطاعت کنند.
من روز بعد از این ملاقات رفتم مجلس. نمیدانستم که اینها با امام ملاقات کردهاند. آن موقع وزیر کشور بودم و با آقای هاشمی که رییس مجلس بود ملاقات کردم. با آقای هاشمی صحبت کردم؛
گفتم آقای هاشمی! الان آمریکاییها به شدت در داخل آمریکا در تنگنا هستند. افکار عمومی آمریکا به هیچوجه اجازه نمیدهد که دولت آمریکا قدم در باتلاقی مثل ویتنام بگذارد. بعلاوه آمریکاییها به شدت از ایران و انقلاب میترسند. در لبنان و بیروت رفتند و شکست خورده بیرون آمدند. وقتی حزبالله شکل گرفت و پایگاه نظامی «مارینز» آمریکا را منفجر کرد، آمریکا در جنگ ۱۹۸۲ اعلام شکست کرد.
گفتم وضعیت آمریکا اینجوری است. الان هم که یک هفته است ناوگانش پشت تنگه خوابیده و جرات نمیکند بیاید داخل. لذا تنها راه ما این است که اگر آمریکا خواست بیاید داخل با آن برخورد کنیم، ولو برخورد ما موفق نباشد و ناوگان را نتوانیم غرق کنیم. اما شلیک به طرف ناوگان بکنیم همان، بسیج افکار عمومی آمریکا هم همان. آمریکا دست برمیدارد.
آقای هاشمی گفت: «اِی بابا! تو هم که همان حرفهای امام را میزنی».
به خدا قسم من اصلا نمیدانستم که چنین ملاقاتی صورت گرفته.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
پس از کشته شدن ۲۴۱ آمریکایی در مقر «مارینز» در لبنان در سال۶۲، ریگان تحت فشار افکار عمومی آمریکا، دستور خروج فوری نظامیان را از بیروت داد. اما جنگ ایران و عراق ناوهای آمریکایی را دوباره وارد منطقه کرد.
علیاکبر محتشمیپور، وزیر کشور سالهای جنگ و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز در خاطراتش میگوید:
«اواخر جنگ وقتی آمریکاییها آمدند پشت تنگهی هرمز، مقامهای لشکری و کشوری رفتند خدمت امام که با آمریکاییها چه باید کرد؟
امام فرمود «اولین ناو آمریکایی که آمد در خلیج فارس بزنید».
گفتند آقا این خطرناک است، آمریکا موشکهای کروز دارد و بمباران میکند.
امام گفت «آخرین کاری که آمریکا میکند میآید جماران را میزند و مرا از بین میبرد، بگذار ببرد. اولین ناو را بزنید، بگذارید ما در دنیا سربلند باشیم»
گفتند آقا از محالات است، اگر شما از بین بروید، دیگر چیزی نمیماند به عنوان انقلاب و نظام.
امام فرمودند «نظر من این است. شما خودتان بروید با مقامات نظامی مشورت کنید، به هر نتیجهای که رسیدید من قبول دارم». که آقایان آمدند مشورت کردند، بدین نتیجه رسیدند که نزنند. امام هم تابع جمع شدند، امام دیکتاتور نبود که هرچه خودش نظر میدهد و همه مجبور باشند اطاعت کنند.
من روز بعد از این ملاقات رفتم مجلس. نمیدانستم که اینها با امام ملاقات کردهاند. آن موقع وزیر کشور بودم و با آقای هاشمی که رییس مجلس بود ملاقات کردم. با آقای هاشمی صحبت کردم؛
گفتم آقای هاشمی! الان آمریکاییها به شدت در داخل آمریکا در تنگنا هستند. افکار عمومی آمریکا به هیچوجه اجازه نمیدهد که دولت آمریکا قدم در باتلاقی مثل ویتنام بگذارد. بعلاوه آمریکاییها به شدت از ایران و انقلاب میترسند. در لبنان و بیروت رفتند و شکست خورده بیرون آمدند. وقتی حزبالله شکل گرفت و پایگاه نظامی «مارینز» آمریکا را منفجر کرد، آمریکا در جنگ ۱۹۸۲ اعلام شکست کرد.
گفتم وضعیت آمریکا اینجوری است. الان هم که یک هفته است ناوگانش پشت تنگه خوابیده و جرات نمیکند بیاید داخل. لذا تنها راه ما این است که اگر آمریکا خواست بیاید داخل با آن برخورد کنیم، ولو برخورد ما موفق نباشد و ناوگان را نتوانیم غرق کنیم. اما شلیک به طرف ناوگان بکنیم همان، بسیج افکار عمومی آمریکا هم همان. آمریکا دست برمیدارد.
آقای هاشمی گفت: «اِی بابا! تو هم که همان حرفهای امام را میزنی».
به خدا قسم من اصلا نمیدانستم که چنین ملاقاتی صورت گرفته.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
اگر ناوهای آمریکایی را میزدیم!
قسمت۳
محسن رضایی فرمانده سپاه میگوید: «پس از حضور نیروهای آمریکا در منطقه [سال۶۶]، جلسهای با حضور امام تشکیل شد که من در آن جلسه حضور نداشتم. امام فرموده بودند که اگر من به جای شما بودم، نخستین ناو آمریکایی را که وارد منطقه شد، میزدم. آقایان گفته بودند که شما رهبر هستید؛ فرمان بدهید تا اجرا شود. امام پاسخ داده بودند که نمیخواهم مسئلهای را تحمیل کنم. اگر به جای شما بودم، ناو را میزدم».
اما نظامیها و سیاسیون تصمیمشان بر عدم درگیری با آمریکاییها بود.
روز ۲۸ فروردین ۶۷ عراق با حمله گسترده شهر استراتژیک فاو را پس گرفت. فردای آن روز، آمریکاییها سکوی نفتی نصر و سلمان را به کلی تخریب وناوچه سهند و جوشن را غرق کردند.
هاشمی در ۵ اردیبهشت مینویسد:
«فرماندهان نیروی دریایی سپاه آمدند. از نداشتن قایقهای مناسب و شناورهای مورد نیاز و اسلحه لازم برای مقابله با آمریکاییها نالیدند و گفتند که آمریکا و کشورهای جنوب، اخیرا خیلی مزاحم و فعال شدهاند. گفتم بعد از این، برای هر مورد عملیات، اجازه موردی لازم است»
هاشمی چند روز بعد مینویسد:
«جلسه سران قوا مهمان احمد آقا بود. وزیر خارجه و وزیر اطلاعات هم بودند. درباره کیفیت برخورد با آمریکا در مقابل تصمیم به توسعه حفاظت از کشتیها در خلیج فارس بحث شد. امام هم به جلسه آمدند. نظر امام این است که باید سیاست مقابله به مثل ما ادامه یابد، اگرچه منجر به درگیری با آمریکا بشود. اکثر اعضای جلسه به خاطر عواقب احتمالی این درگیری قبل از حضور امام نتوانسته بودند به این نظر برسند، ولی در مقابل نظر امام کسی مخالفت نکرد و بعد از رفتن امام هم بحث ادامه یافت.»
امام برای چندمین بار دستور مقابله با آمریکا را میدهد اما باز هم همانند دفعات قبل، فرماندهان و سیاسیون تصمیم به عدم برخورد میگیرند. هاشمی در ۲۴اردیبهشت مینویسد:
«وزیر نفت اطلاع داد که عراق به لارک حمله کرده و چند کشتی آسیب دیده است. دستور مقابله به مثل علیه عراق دادم و تاکید کردم که سعی کنند با آمریکا درگیر نشوند.»
اما روز بعد خبر میرسد که آمریکاییها در حمله دیروز عراق، با کور کردن رادارهای ایران، به عراقیها برای حمله به لارک کمک کردهاند.
اما باز هم هاشمی در برابر حملات مستقیم ناوهای آمریکایی به نفتکشها، سکوهای نفتی و ناوهای ایرانی تصمیم به خویشتنداری میگیرد.
اما این عدم مقابله به مثل، هزینهای بس سنگین بر دوش مردم گذاشت. آمریکا که حملات متعدد را بیپاسخ میدید، در ۱۲ تیرماه ۶۷ این بار نه هدف نظامی، بلکه هواپیمایمسافربری را با ۲۹۰زن و کودک را با موشک منفجر کرد.
منبع:
خاطرات هاشمی۶۷
سالنامه روزنامه شرق-۹۱
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
قسمت۳
محسن رضایی فرمانده سپاه میگوید: «پس از حضور نیروهای آمریکا در منطقه [سال۶۶]، جلسهای با حضور امام تشکیل شد که من در آن جلسه حضور نداشتم. امام فرموده بودند که اگر من به جای شما بودم، نخستین ناو آمریکایی را که وارد منطقه شد، میزدم. آقایان گفته بودند که شما رهبر هستید؛ فرمان بدهید تا اجرا شود. امام پاسخ داده بودند که نمیخواهم مسئلهای را تحمیل کنم. اگر به جای شما بودم، ناو را میزدم».
اما نظامیها و سیاسیون تصمیمشان بر عدم درگیری با آمریکاییها بود.
روز ۲۸ فروردین ۶۷ عراق با حمله گسترده شهر استراتژیک فاو را پس گرفت. فردای آن روز، آمریکاییها سکوی نفتی نصر و سلمان را به کلی تخریب وناوچه سهند و جوشن را غرق کردند.
هاشمی در ۵ اردیبهشت مینویسد:
«فرماندهان نیروی دریایی سپاه آمدند. از نداشتن قایقهای مناسب و شناورهای مورد نیاز و اسلحه لازم برای مقابله با آمریکاییها نالیدند و گفتند که آمریکا و کشورهای جنوب، اخیرا خیلی مزاحم و فعال شدهاند. گفتم بعد از این، برای هر مورد عملیات، اجازه موردی لازم است»
هاشمی چند روز بعد مینویسد:
«جلسه سران قوا مهمان احمد آقا بود. وزیر خارجه و وزیر اطلاعات هم بودند. درباره کیفیت برخورد با آمریکا در مقابل تصمیم به توسعه حفاظت از کشتیها در خلیج فارس بحث شد. امام هم به جلسه آمدند. نظر امام این است که باید سیاست مقابله به مثل ما ادامه یابد، اگرچه منجر به درگیری با آمریکا بشود. اکثر اعضای جلسه به خاطر عواقب احتمالی این درگیری قبل از حضور امام نتوانسته بودند به این نظر برسند، ولی در مقابل نظر امام کسی مخالفت نکرد و بعد از رفتن امام هم بحث ادامه یافت.»
امام برای چندمین بار دستور مقابله با آمریکا را میدهد اما باز هم همانند دفعات قبل، فرماندهان و سیاسیون تصمیم به عدم برخورد میگیرند. هاشمی در ۲۴اردیبهشت مینویسد:
«وزیر نفت اطلاع داد که عراق به لارک حمله کرده و چند کشتی آسیب دیده است. دستور مقابله به مثل علیه عراق دادم و تاکید کردم که سعی کنند با آمریکا درگیر نشوند.»
اما روز بعد خبر میرسد که آمریکاییها در حمله دیروز عراق، با کور کردن رادارهای ایران، به عراقیها برای حمله به لارک کمک کردهاند.
اما باز هم هاشمی در برابر حملات مستقیم ناوهای آمریکایی به نفتکشها، سکوهای نفتی و ناوهای ایرانی تصمیم به خویشتنداری میگیرد.
اما این عدم مقابله به مثل، هزینهای بس سنگین بر دوش مردم گذاشت. آمریکا که حملات متعدد را بیپاسخ میدید، در ۱۲ تیرماه ۶۷ این بار نه هدف نظامی، بلکه هواپیمایمسافربری را با ۲۹۰زن و کودک را با موشک منفجر کرد.
منبع:
خاطرات هاشمی۶۷
سالنامه روزنامه شرق-۹۱
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icri1qhb7L1EkQ
خطا در روایت یک ترور
استاد پناهیان در شبهای دهم و یازدهم محرم در دانشگاه نظامی امامعلی(ع) ترور شهید قرنی، را اولین ترور پس از انقلاب و توسط «فرزندان بازرگان» یا همان منافقین عنوان کرد و به همین بهانه به نامگذاری اخیر خیابان بازرگان توسط شورای شهر تهران معترض شد.
اما پناهیان در این سخنرانی دچار اشتباهات فاحش تاریخی شد که عجیب است!
نخست اینکه شهید قرنی نخستین شهید ترور انقلاب نیست!
قرنی در صبح ۳اردیبهشت۵۸ ترور شد که ۶۸ روز از آغاز غائله کردستان گذشته و صدها تن از ارتش، کمیته، شهربانی و مردم ترور شده بودند که مهمترین آنها نیز شهید محمد رحمانپور معروف به «شاطر محمد» معاون کمیته انقلاب اسلامی سنندج است.
دوم اینکه پناهیان عامل ترور قرنی را «فرزندان بازرگان» اعلام کرد.
«فرزندان بازرگان» عنوانی است که امام در نامه به وزیر کشور در سال ۶۶ را درباره منافقین به کار برد:
«نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت براي هيچ امری از امور دولتی يا قانونگذاری يا قضای را ندارند، و ضرر آنها، به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بیمورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تاويلهای جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهكهای ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.»(صحیفه امام، ج۲۰)
امام صراحتا در این نامه مقصودش از فرزندان بازرگان را منافقین عنوان میکند.
استاد پناهیان نیز «فرزندان بازرگان» یعنی منافقین را عامل ترور قرنی عنوان میکند. درحالیکه اصلا قرنی به دست منافقین ترور نشد! بلکه توسط «گروه فرقان» به شهادت رسید. که هم از نظر ایدئولوژیک و هم تشکیلاتی، هیج ارتباطی به بازرگان و نهضت آزادی نداشتند.
بنا به اسناد، پناهیان محمل نامناسبی برای اعتراض به نامگذاری خیابان بازرگان پیدا کرده است. چراکه ترور قرنی ارتباطی به منافقین و بازرگان ندارد و عامل آن حمید نیکنام عضو گروه فرقان بود که در ۵ بهمن ۵۸ اعدام شد.
گروه فرقان به رهبری طلبه روحانی اکبر گودرزی در سال ۵۸، قرنی، مطهری، مفتح، عراقی، قاضی طباطبایی، هاشمی رفسنجانی و چندتن دیگر را ترور کرد.
در حالی که منافقین ۲سال بعدتر در ۳۰خرداد ۶۰ وارد فاز ترور شدند! و اتفاقا پیش از آن در بیانیههایی ترورهای فرقان را نیز محکوم کرده بود.
نام قربانیان گروه فرقان، خاصه شهید قرنی از مشهورات، محکمات و بدیهیات تاریخ انقلاب است.
جای بسی خوشحالیست که منابر محرم به بیان تاریخ انقلاب مزین شود، لکن درست و دقیق تا موجب تحریف تاریخ انقلاب نشود.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
استاد پناهیان در شبهای دهم و یازدهم محرم در دانشگاه نظامی امامعلی(ع) ترور شهید قرنی، را اولین ترور پس از انقلاب و توسط «فرزندان بازرگان» یا همان منافقین عنوان کرد و به همین بهانه به نامگذاری اخیر خیابان بازرگان توسط شورای شهر تهران معترض شد.
اما پناهیان در این سخنرانی دچار اشتباهات فاحش تاریخی شد که عجیب است!
نخست اینکه شهید قرنی نخستین شهید ترور انقلاب نیست!
قرنی در صبح ۳اردیبهشت۵۸ ترور شد که ۶۸ روز از آغاز غائله کردستان گذشته و صدها تن از ارتش، کمیته، شهربانی و مردم ترور شده بودند که مهمترین آنها نیز شهید محمد رحمانپور معروف به «شاطر محمد» معاون کمیته انقلاب اسلامی سنندج است.
دوم اینکه پناهیان عامل ترور قرنی را «فرزندان بازرگان» اعلام کرد.
«فرزندان بازرگان» عنوانی است که امام در نامه به وزیر کشور در سال ۶۶ را درباره منافقین به کار برد:
«نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت براي هيچ امری از امور دولتی يا قانونگذاری يا قضای را ندارند، و ضرر آنها، به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بیمورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تاويلهای جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهكهای ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.»(صحیفه امام، ج۲۰)
امام صراحتا در این نامه مقصودش از فرزندان بازرگان را منافقین عنوان میکند.
استاد پناهیان نیز «فرزندان بازرگان» یعنی منافقین را عامل ترور قرنی عنوان میکند. درحالیکه اصلا قرنی به دست منافقین ترور نشد! بلکه توسط «گروه فرقان» به شهادت رسید. که هم از نظر ایدئولوژیک و هم تشکیلاتی، هیج ارتباطی به بازرگان و نهضت آزادی نداشتند.
بنا به اسناد، پناهیان محمل نامناسبی برای اعتراض به نامگذاری خیابان بازرگان پیدا کرده است. چراکه ترور قرنی ارتباطی به منافقین و بازرگان ندارد و عامل آن حمید نیکنام عضو گروه فرقان بود که در ۵ بهمن ۵۸ اعدام شد.
گروه فرقان به رهبری طلبه روحانی اکبر گودرزی در سال ۵۸، قرنی، مطهری، مفتح، عراقی، قاضی طباطبایی، هاشمی رفسنجانی و چندتن دیگر را ترور کرد.
در حالی که منافقین ۲سال بعدتر در ۳۰خرداد ۶۰ وارد فاز ترور شدند! و اتفاقا پیش از آن در بیانیههایی ترورهای فرقان را نیز محکوم کرده بود.
نام قربانیان گروه فرقان، خاصه شهید قرنی از مشهورات، محکمات و بدیهیات تاریخ انقلاب است.
جای بسی خوشحالیست که منابر محرم به بیان تاریخ انقلاب مزین شود، لکن درست و دقیق تا موجب تحریف تاریخ انقلاب نشود.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
جلادان رژیم!
لاجوردی را که در شهریور ۷۷ در وسط بازار تهران زدند، ساکنین پادگان اشرف جشن به پا کردند.
تهران هم، کم از بغداد نداشت!
خبرگزاری دولت خاتمی هم تیتر زد:
«لاجوردی به قتل رسید!»
درست مثل روزنامه آلمانی!
رادیو آمریکا هم گفت جلاد کشته شد!
درست مثل روزی که داعش سردار همدانی را در دمشق زد، روزنامه اصلاحاتی تیتر زد: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد!»
انگار تاریخ در حال تکرار است.
چند روزی هست که درگذشت روحالله حسینیان من را برده به شهریور ۷۷!
الان هم منافقین هلهله سر میدهند از درگذشت حسینیان. بازهم منافقین تیتر زدند: «حسینیان جلاد رژیم ایران مرد»
او هم مثل لاجوردی و همدانی جلاد بود!
حسینیان هم در دهه ۶۰ در دادستانی انقلاب تهران، مشهد و وزارت اطلاعات جلادی میکرد!
او هم در رزوهایی که تهران دست کمی از دمشق نداشت، و منافقین همان میکردند که داعشیها ۳۰سال بعد در دمشق کردند، جلادی خائن میکرد!
در روزهایی که کفاش، بقال و دانشجو را در تهران و مشهد و کردستان زنده زنده سر میبریدند، حسینیان هم خائن میکشت!
خائن به وطن را باید کشت!
خائنی که در دست صدام در جنگ با مردمش باشد، را باید سینه دیوار گذاشت و تیربارانش کرد!
خائنی که گرای زنده بگور کردن غواصان دست بسته کربلای۴ را به بعثی میدهد را باید کشت!
هرچندتا که باشند! صدتا، دویستتا، سیصدتا و... .
دمت گرم حسینیان!
دمت گرم صیاد شیرازی!
دمت گرم لاجوردی!
دمت گرم همدانی که خوب کشتید خائنین را!
کشتن خائن به ملت، رسم همه وطنپرستان دنیاست!
هیچ ملتی تحمل خیانت به کشورش را ندارد.
در اروپا باشد یا غرب یا شرق، وطنفروش، وطن فروش است. بیحرف.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
لاجوردی را که در شهریور ۷۷ در وسط بازار تهران زدند، ساکنین پادگان اشرف جشن به پا کردند.
تهران هم، کم از بغداد نداشت!
خبرگزاری دولت خاتمی هم تیتر زد:
«لاجوردی به قتل رسید!»
درست مثل روزنامه آلمانی!
رادیو آمریکا هم گفت جلاد کشته شد!
درست مثل روزی که داعش سردار همدانی را در دمشق زد، روزنامه اصلاحاتی تیتر زد: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد!»
انگار تاریخ در حال تکرار است.
چند روزی هست که درگذشت روحالله حسینیان من را برده به شهریور ۷۷!
الان هم منافقین هلهله سر میدهند از درگذشت حسینیان. بازهم منافقین تیتر زدند: «حسینیان جلاد رژیم ایران مرد»
او هم مثل لاجوردی و همدانی جلاد بود!
حسینیان هم در دهه ۶۰ در دادستانی انقلاب تهران، مشهد و وزارت اطلاعات جلادی میکرد!
او هم در رزوهایی که تهران دست کمی از دمشق نداشت، و منافقین همان میکردند که داعشیها ۳۰سال بعد در دمشق کردند، جلادی خائن میکرد!
در روزهایی که کفاش، بقال و دانشجو را در تهران و مشهد و کردستان زنده زنده سر میبریدند، حسینیان هم خائن میکشت!
خائن به وطن را باید کشت!
خائنی که در دست صدام در جنگ با مردمش باشد، را باید سینه دیوار گذاشت و تیربارانش کرد!
خائنی که گرای زنده بگور کردن غواصان دست بسته کربلای۴ را به بعثی میدهد را باید کشت!
هرچندتا که باشند! صدتا، دویستتا، سیصدتا و... .
دمت گرم حسینیان!
دمت گرم صیاد شیرازی!
دمت گرم لاجوردی!
دمت گرم همدانی که خوب کشتید خائنین را!
کشتن خائن به ملت، رسم همه وطنپرستان دنیاست!
هیچ ملتی تحمل خیانت به کشورش را ندارد.
در اروپا باشد یا غرب یا شرق، وطنفروش، وطن فروش است. بیحرف.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
عدالتطلبان با بنز مطهری چه میکردند؟
همسر شهید مطهری میگوید:
«مادرم راضی نبودند من که با رفاه بزرگ شده بودم، گرفتار زندگی محدود و حتی میتوان گفت فقیرانه یک مرد روحانی شوم! از سوی دیگر از طرف خانواده مادری هم چندین و چند خواستگار ثروتمند، صاحب منصب و اسم و رسمدار داشتم و مادرم اصرار داشتند با یکی از آنها ازدواج کنم... زندگی با آقای مطهری در چند سال اول بهقدری از نظر معیشت دشوار بود که بالاخره ایشان به خاطر اینکه از این نظر وضعیت بهتری پیدا کنیم، قم را که بسیار به آن علاقه داشتند، رها کردند و به تهران آمدیم»
شهید مطهری سال۳۱ به تهران آمد. پس از ۱۵سال اجارهنشینی با کمک ارث پدری همسرش و درآمد حقتالیف کتابهایش در محلههای جنوب تهران، خانهای ویلایی در قلهک در بهترین نقطه تهران خرید. از قضا خانه علی امینی نخستوزیر سابق نیز روبروی آن بود!
سال۵۱ (۱۹۷۳) نیز ماشین بنز سبزرنگ ۲۳۰S با مدل ۱۹۶۶ خرید.
علی مطهری میگوید:
«پس از خريد ماشين، ايشان هيچ ابایی نداشت كه با همان، به ميان جمعی برود كه تحت تاثير تفكرات افراطی، اين چيزها را نشانه اشرافیگری میدانستند، چون بهشدت از ريا و تظاهر بيزار بود. حتی گاهی مثل ملامتيه، در برابر رياكاران به گونهای رفتار میكرد كه شايد ديگران تصور میكردند كه ايشان خيلی اهل ديانت نيست!
وقتی ایشان را به دانشگاه میبردم، متأثر از شرایط آنوقت، ماشین را در فاصلهای از مقصد پارک میکردم و میخواستم که ایشان پیاده برود؛ میگفت: خیر باید جلوی دانشگاه پارک کنی اگر عدهای افکار عجیب و غریب پیدا کردهاند، ما که گناهی نکردهایم و دلیل نمیشود که فیلم بازی کنیم.
البته در میان سخنرانان عدهای بودند که به این کارها تظاهر میکردند و مثلا با تاکسی میآمدند که جوانها فکر کنند خیلی انقلابی و طرفدار مستضعفین هستند.
این افکار در آن موقع در بین طبقات جوان خیلی گسترده بود و ایده طرفداری از طبقه کارگر در دانشگاهها خیلی رواج داشت. کمونیستها شلوارهای وصلهدار میپوشیدند و این نوع رفتارها در میان بچه مسلمانها هم رسوخ کرده بود. و در شکلگیری فکر فرقان تأثیر داشت، اعضای این گروه اینها را کنار هم میگذاشتند و نتیجه میگرفتند.
وقتی به جوانها میگفتند که ایشان خانهاش در قلهک است و ماشین بنز دارد، برایشان مهم بود، از طرفی میگفتند چون دارد در دانشگاه دولتی تدریس میکند، پس به رژیم شاه وابستگی دارد. وقتی یک جوان ۲۰ساله اینها را کنار هم میگذاشت، نمیتوانست درست تحلیل کند و وقتی به او میگفتند این فرد ترور شود، خیلی راحت قبول میکرد»
مطهری رییس شورای انقلاب، بالاترین مقام سیاسی پس از امام و تئوریسین انقلاب بود. اگر در آن روزگار بودیم به بنز و خانه او چه واکنش میدادیم؟ یحتمل در روزنامه عکس بنزش را با تیتر درشت میزدیم: «متفکر و تئوریسین انقلابی سوار بر بنز!»
با مطهری تنها بهجرم خانه در بالای شهر، همان کردند که این روزها بنام عدالتطلبی با پناهیان میکنند!
همین تفکر در آخر نیز مطهری را به مسلخ ترور کشاند. تولد فرقان و ترور یکی از تبعات عدالتطلبی و مبارزه با اشرافیگریِ بدون مبناست. عدالتطلبی این روزها عجیب شبیه آن روزها، گره خورده به افکار کمونیستی؛ بدون مبنای دینی و حتی تقوا.
خانه شهید مطهری هماکنون در خیابان دولت در قلهک تهران، موزه شده است.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
همسر شهید مطهری میگوید:
«مادرم راضی نبودند من که با رفاه بزرگ شده بودم، گرفتار زندگی محدود و حتی میتوان گفت فقیرانه یک مرد روحانی شوم! از سوی دیگر از طرف خانواده مادری هم چندین و چند خواستگار ثروتمند، صاحب منصب و اسم و رسمدار داشتم و مادرم اصرار داشتند با یکی از آنها ازدواج کنم... زندگی با آقای مطهری در چند سال اول بهقدری از نظر معیشت دشوار بود که بالاخره ایشان به خاطر اینکه از این نظر وضعیت بهتری پیدا کنیم، قم را که بسیار به آن علاقه داشتند، رها کردند و به تهران آمدیم»
شهید مطهری سال۳۱ به تهران آمد. پس از ۱۵سال اجارهنشینی با کمک ارث پدری همسرش و درآمد حقتالیف کتابهایش در محلههای جنوب تهران، خانهای ویلایی در قلهک در بهترین نقطه تهران خرید. از قضا خانه علی امینی نخستوزیر سابق نیز روبروی آن بود!
سال۵۱ (۱۹۷۳) نیز ماشین بنز سبزرنگ ۲۳۰S با مدل ۱۹۶۶ خرید.
علی مطهری میگوید:
«پس از خريد ماشين، ايشان هيچ ابایی نداشت كه با همان، به ميان جمعی برود كه تحت تاثير تفكرات افراطی، اين چيزها را نشانه اشرافیگری میدانستند، چون بهشدت از ريا و تظاهر بيزار بود. حتی گاهی مثل ملامتيه، در برابر رياكاران به گونهای رفتار میكرد كه شايد ديگران تصور میكردند كه ايشان خيلی اهل ديانت نيست!
وقتی ایشان را به دانشگاه میبردم، متأثر از شرایط آنوقت، ماشین را در فاصلهای از مقصد پارک میکردم و میخواستم که ایشان پیاده برود؛ میگفت: خیر باید جلوی دانشگاه پارک کنی اگر عدهای افکار عجیب و غریب پیدا کردهاند، ما که گناهی نکردهایم و دلیل نمیشود که فیلم بازی کنیم.
البته در میان سخنرانان عدهای بودند که به این کارها تظاهر میکردند و مثلا با تاکسی میآمدند که جوانها فکر کنند خیلی انقلابی و طرفدار مستضعفین هستند.
این افکار در آن موقع در بین طبقات جوان خیلی گسترده بود و ایده طرفداری از طبقه کارگر در دانشگاهها خیلی رواج داشت. کمونیستها شلوارهای وصلهدار میپوشیدند و این نوع رفتارها در میان بچه مسلمانها هم رسوخ کرده بود. و در شکلگیری فکر فرقان تأثیر داشت، اعضای این گروه اینها را کنار هم میگذاشتند و نتیجه میگرفتند.
وقتی به جوانها میگفتند که ایشان خانهاش در قلهک است و ماشین بنز دارد، برایشان مهم بود، از طرفی میگفتند چون دارد در دانشگاه دولتی تدریس میکند، پس به رژیم شاه وابستگی دارد. وقتی یک جوان ۲۰ساله اینها را کنار هم میگذاشت، نمیتوانست درست تحلیل کند و وقتی به او میگفتند این فرد ترور شود، خیلی راحت قبول میکرد»
مطهری رییس شورای انقلاب، بالاترین مقام سیاسی پس از امام و تئوریسین انقلاب بود. اگر در آن روزگار بودیم به بنز و خانه او چه واکنش میدادیم؟ یحتمل در روزنامه عکس بنزش را با تیتر درشت میزدیم: «متفکر و تئوریسین انقلابی سوار بر بنز!»
با مطهری تنها بهجرم خانه در بالای شهر، همان کردند که این روزها بنام عدالتطلبی با پناهیان میکنند!
همین تفکر در آخر نیز مطهری را به مسلخ ترور کشاند. تولد فرقان و ترور یکی از تبعات عدالتطلبی و مبارزه با اشرافیگریِ بدون مبناست. عدالتطلبی این روزها عجیب شبیه آن روزها، گره خورده به افکار کمونیستی؛ بدون مبنای دینی و حتی تقوا.
خانه شهید مطهری هماکنون در خیابان دولت در قلهک تهران، موزه شده است.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
جنجال خانه ۶۰۰متری بهشتی!
آیتالله بهشتی در سخنرانیهایش فریاد میزد «نزدیک به ۱۵ماه از پیروزی انقلاب میگذرد، ولی هنوز در جامعه ما سیرها و خیلی سیرها با گرسنهها و خیلی گرسنهها با هم در جامعه دیده میشوند تا وقتی چنین است جامعه ما اسلامی نیست»
رییس قوه قضاییه اینگونه فریاد میزد اما خود در خانهای ۶۰۰متری در قلهک مینشست!
رضا کیانیان بازیگر سینما میگوید:
«روزی به خانه ایشان در پل رومی رفتم. برایم جالب بود که در اتاق پذیرایی مبل داشت و بوی ادکلن میداد. به شهید بهشتی گفتم: شما چطور انقلابی هستید که مبل و یخچالی مدل بالا و پر از گوشت دارید و اینطور زندگی میکنید؟
خندید و گفت: رضاجان تئوریهای انقلاب اینطور نیست که تو فهمیدهای. تو نمیتوانی زیبایی و رفاه را نفهمی و بعد از انقلاب رفاه را به وجود آوری. باید تمرین کنیم که زندگی خوب چطوری است تا بتوانیم زندگی خوبی به مردم بدهیم. اینها (ادکلن ومبل و...) از پول تدریس خودم تهیه شدهاند. ادکلن هم میزنم چون همه باید روزی ادکلن بزنند»
جواد اژهای داماد شهید بهشتی میگوید:
«تبلیغات سنگین منافقین حتی روی اطرافیان هم بیتاثیر نبود. روزی ایشان در حال مسواک زدن بود. گفتم میدانم برای شما تفاوتی میان این منطقه و آن محله شهر نیست؛ پس بیایید این خانه در شمال را شهر بفروشید و در همسایگی آیتالله طالقانی یا خیابان ایران منزلی بخرید تا این هیاهو بخوابد.
گفت: «ارزش این دنیا برای من به اندازه همین مسواک است؛ آیا چنین متاعی ارزش آن را دارد که بخاطرش مردم را فریب دهم؟ مردم باید ما را همانطور ببینند که هستیم؛ نه آنطور که آنها میپسندند»
اگر بهشتی در عصر کنونی بود، با او چه میکردند؟
حتما روحانی عدالتطلب، عکس خانه ۶۰۰متری بهشتی را با کپشن سخنانش درباره فقر در جامعه منتشر میکرد که یعنی کسی در بالای شهر باشد، حق گفتن از عدالت ندارد!
او را خفه و ترور شخصیت میکردند!
مجاهدین خلق نیز با همین خانه و چند مبل چوبی بهشتی را تکفیر و با تفکر کمونیستی، او را مروج خوی اشرافیگری و سرمایهداری میخواندند. دست آخر هم ترور فیزیکی کردند. درست مثل آنچه که امروز بنام عدالتطلبی با پناهیان میکنند.
اشتباه نکنید!
مساله فقط منشا منابع مالی خانه یا ماشین نیست!
اساسا جریان عدالتطلب عصر کنونی، هر گونه مظاهر رفاه نسبی ولو مشروع را، مخالف عدالتطلبی میداند. درست مثل فرقان و کمونیستها!
بهمحض نقد این جریان، تو را با خانه یا ماشینت خفه میکنند. که اگر بهشتی هم بود با او همینکار را میکردند. چراکه نداشتن مبنای دینی و تقوا، عدالتطلبی را به بیراه برده.
پینوشت:
خانه شهید بهشتی در قلهک هماکنون موزه شده است.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
آیتالله بهشتی در سخنرانیهایش فریاد میزد «نزدیک به ۱۵ماه از پیروزی انقلاب میگذرد، ولی هنوز در جامعه ما سیرها و خیلی سیرها با گرسنهها و خیلی گرسنهها با هم در جامعه دیده میشوند تا وقتی چنین است جامعه ما اسلامی نیست»
رییس قوه قضاییه اینگونه فریاد میزد اما خود در خانهای ۶۰۰متری در قلهک مینشست!
رضا کیانیان بازیگر سینما میگوید:
«روزی به خانه ایشان در پل رومی رفتم. برایم جالب بود که در اتاق پذیرایی مبل داشت و بوی ادکلن میداد. به شهید بهشتی گفتم: شما چطور انقلابی هستید که مبل و یخچالی مدل بالا و پر از گوشت دارید و اینطور زندگی میکنید؟
خندید و گفت: رضاجان تئوریهای انقلاب اینطور نیست که تو فهمیدهای. تو نمیتوانی زیبایی و رفاه را نفهمی و بعد از انقلاب رفاه را به وجود آوری. باید تمرین کنیم که زندگی خوب چطوری است تا بتوانیم زندگی خوبی به مردم بدهیم. اینها (ادکلن ومبل و...) از پول تدریس خودم تهیه شدهاند. ادکلن هم میزنم چون همه باید روزی ادکلن بزنند»
جواد اژهای داماد شهید بهشتی میگوید:
«تبلیغات سنگین منافقین حتی روی اطرافیان هم بیتاثیر نبود. روزی ایشان در حال مسواک زدن بود. گفتم میدانم برای شما تفاوتی میان این منطقه و آن محله شهر نیست؛ پس بیایید این خانه در شمال را شهر بفروشید و در همسایگی آیتالله طالقانی یا خیابان ایران منزلی بخرید تا این هیاهو بخوابد.
گفت: «ارزش این دنیا برای من به اندازه همین مسواک است؛ آیا چنین متاعی ارزش آن را دارد که بخاطرش مردم را فریب دهم؟ مردم باید ما را همانطور ببینند که هستیم؛ نه آنطور که آنها میپسندند»
اگر بهشتی در عصر کنونی بود، با او چه میکردند؟
حتما روحانی عدالتطلب، عکس خانه ۶۰۰متری بهشتی را با کپشن سخنانش درباره فقر در جامعه منتشر میکرد که یعنی کسی در بالای شهر باشد، حق گفتن از عدالت ندارد!
او را خفه و ترور شخصیت میکردند!
مجاهدین خلق نیز با همین خانه و چند مبل چوبی بهشتی را تکفیر و با تفکر کمونیستی، او را مروج خوی اشرافیگری و سرمایهداری میخواندند. دست آخر هم ترور فیزیکی کردند. درست مثل آنچه که امروز بنام عدالتطلبی با پناهیان میکنند.
اشتباه نکنید!
مساله فقط منشا منابع مالی خانه یا ماشین نیست!
اساسا جریان عدالتطلب عصر کنونی، هر گونه مظاهر رفاه نسبی ولو مشروع را، مخالف عدالتطلبی میداند. درست مثل فرقان و کمونیستها!
بهمحض نقد این جریان، تو را با خانه یا ماشینت خفه میکنند. که اگر بهشتی هم بود با او همینکار را میکردند. چراکه نداشتن مبنای دینی و تقوا، عدالتطلبی را به بیراه برده.
پینوشت:
خانه شهید بهشتی در قلهک هماکنون موزه شده است.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
کامران میرزا (پسر سوم ناصرالدین شاه) عمارتی مجلل نزدیک حرم حضرت معصومه ساخت.
بهمن سال۱۳۲۳ یکی از بازاریان تهران بنام تیموریان به نیابت از مالک اصلی، که معلوم نیست کیست، به اصرار این عمارت را به حاجآقا روحالله خمینی اجاره میدهد. آن هم بهبهای بسیار نازل!
امام میگوید: توان پرداخت اجاره این عمارت را ندارد.
اما تیموریان میگوید: همان اجاره خانه پیشینت را بده.
امام نیز میپذیرد.
احمد در همین عمارت بدنیا میآید. عمارتی با اتاقهای بسیار که فقط ۷ توالت برای نوکران پسر ناصرالدینشاه در باغش داشت. امام ۱۶ماه در این عمارت ساکن میشود.
علیالظاهر امام به قصد اینکه آیتالله بروجردی که بنای اقامت در قم داشته، این هدیه را میپذیرد تا آیتالله بروجردی زعیم شیعیان جهان را که مهمانان بسیار داخلی و خارجی داشته، در آن اقامت دهد.
اما چون آیتالله بروجردی به خانهای دیگر در قم میرود، امام نیز عمارت را تخلیه میکند.
بلافاصله آیتالله حجت، عمارت و زمینهای اطرافش را خریداری کرده و به بزرگترین حوزه علمیه قم تبدیل میکند که اکنون بنام مدرسه حجتیه معروف است.
القصه!
این را نوشتم که از مصادیق هدیهگیری علما و حتی امام است.
ایضا عمارت آقابزرگ در کاشان، که با پول حاج محمدتقیخانبان در عصر محمدشاه قاجار برای حوزه علمیه ملااحمدنراقی ساخته شده.
اینروزها خلط مباحث، همه رو سردرگم کرده. اما بدانید اصل هدیهگیری علما از بازاریان متدین و مومن، سابقه چندصدساله در تاریخ تشیع دارد.
پیوند حوزه علمیه و بازاریان ریشهدار است.
منبریها، وعاظ و علما، عمرشان را صرف ترویج تشییع میکردند و بازاریها و متمولین متدین نیز خرج روضهها، تربیت طلاب و مروجین دین را میدادند.
اغلب حوزههای علمیه در وسط بازار و با هدیه بازاریان متدین بنا شده.
همین چرخه اقتصادی، حوزههای علمیه و علما را در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی پابرجا، بینیاز و مستقل از حکومت میکرد.
راز اعتصابهای سراسری بازار به حکم مراجع در مشروطه و پهلوی، ریشه در همین پیوندها و روابط داشت و همین کمر شاه را شکست.
هنوز نیز این پیوند حسنه برجاست. گرچه آلوده به «حسن رعیتها»، «جزایریها» و مفسدین شده که بایستی مراقب بود.
لکن تاریخچه اصل این پیوند را نباید تحریف کرد و مانع شد که عدهای با تفکرات مارکسیستی و بنام عدالتطلبی و مبارزه با مفسدین، آنرا تکفیر کنند و به بازاریان متدین، برچسب اصحاب ثروت و قدرت بزنند.
راستی اگر جریان عدالتطلب هدیه گرفتن امام را شاهد بود با امام چه میکردند؟!
منبع:
۱-اقلیمخاطرات؛ خاطرات فاطمه طباطبایی(عروس امام)
۲-یک قرن زندگی پرماجرا؛ سالشمار زندگی همسر امام
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
بهمن سال۱۳۲۳ یکی از بازاریان تهران بنام تیموریان به نیابت از مالک اصلی، که معلوم نیست کیست، به اصرار این عمارت را به حاجآقا روحالله خمینی اجاره میدهد. آن هم بهبهای بسیار نازل!
امام میگوید: توان پرداخت اجاره این عمارت را ندارد.
اما تیموریان میگوید: همان اجاره خانه پیشینت را بده.
امام نیز میپذیرد.
احمد در همین عمارت بدنیا میآید. عمارتی با اتاقهای بسیار که فقط ۷ توالت برای نوکران پسر ناصرالدینشاه در باغش داشت. امام ۱۶ماه در این عمارت ساکن میشود.
علیالظاهر امام به قصد اینکه آیتالله بروجردی که بنای اقامت در قم داشته، این هدیه را میپذیرد تا آیتالله بروجردی زعیم شیعیان جهان را که مهمانان بسیار داخلی و خارجی داشته، در آن اقامت دهد.
اما چون آیتالله بروجردی به خانهای دیگر در قم میرود، امام نیز عمارت را تخلیه میکند.
بلافاصله آیتالله حجت، عمارت و زمینهای اطرافش را خریداری کرده و به بزرگترین حوزه علمیه قم تبدیل میکند که اکنون بنام مدرسه حجتیه معروف است.
القصه!
این را نوشتم که از مصادیق هدیهگیری علما و حتی امام است.
ایضا عمارت آقابزرگ در کاشان، که با پول حاج محمدتقیخانبان در عصر محمدشاه قاجار برای حوزه علمیه ملااحمدنراقی ساخته شده.
اینروزها خلط مباحث، همه رو سردرگم کرده. اما بدانید اصل هدیهگیری علما از بازاریان متدین و مومن، سابقه چندصدساله در تاریخ تشیع دارد.
پیوند حوزه علمیه و بازاریان ریشهدار است.
منبریها، وعاظ و علما، عمرشان را صرف ترویج تشییع میکردند و بازاریها و متمولین متدین نیز خرج روضهها، تربیت طلاب و مروجین دین را میدادند.
اغلب حوزههای علمیه در وسط بازار و با هدیه بازاریان متدین بنا شده.
همین چرخه اقتصادی، حوزههای علمیه و علما را در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی پابرجا، بینیاز و مستقل از حکومت میکرد.
راز اعتصابهای سراسری بازار به حکم مراجع در مشروطه و پهلوی، ریشه در همین پیوندها و روابط داشت و همین کمر شاه را شکست.
هنوز نیز این پیوند حسنه برجاست. گرچه آلوده به «حسن رعیتها»، «جزایریها» و مفسدین شده که بایستی مراقب بود.
لکن تاریخچه اصل این پیوند را نباید تحریف کرد و مانع شد که عدهای با تفکرات مارکسیستی و بنام عدالتطلبی و مبارزه با مفسدین، آنرا تکفیر کنند و به بازاریان متدین، برچسب اصحاب ثروت و قدرت بزنند.
راستی اگر جریان عدالتطلب هدیه گرفتن امام را شاهد بود با امام چه میکردند؟!
منبع:
۱-اقلیمخاطرات؛ خاطرات فاطمه طباطبایی(عروس امام)
۲-یک قرن زندگی پرماجرا؛ سالشمار زندگی همسر امام
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
انقلاب بالاشهریها برای مستضعفین!
انقلاب اسلامی۵۷ از نادرترینهاست!
بسیاری از سران و تئوریسینهای انقلاب مستضعفین، بالانشین تهران بودند! از بهشتی و مطهری، مفتح، هاشمی و طرخانی گرفته تا بازرگان و نهضتآزادیها!
از خیابان دولت، قلهک، دروس گرفته تا قطیریه، پاسداران، فرمانیه و...! البته که رجایی، سعیدی، لاجوردی، غفاری و خامنهایِ پاییننشین هم داشته.
اما همین بالانشینان، سردمدار مستضعفین و عدالتخواهیترین انقلابِ قرن بیستم بودند که اتفاقا مستضعفین و پابرهنگان نیز رهروانشان شدند.
عجیبتر اینکه! فرقانیهای تروریست و مجاهدینِ مارکسیست، خون همین سردمداران را بنام عدالتطلبی و مبارزه با اشرافیگری و سرمایهداری بر زمین ریختند!
اشرافیگری یک منظومه پیچیدهی فکری، رفتاری و ساختاریست!
نباید آنرا خلاصه کرد در خانه در بالای شهر! واِلا امام و هاشمی رفسنجانی در همسایگی هم در جماران بودند. پس چگونه به زعم همین عدالتطلبان، امام شد مظهر سادهزیستی و رهبر مستضعفین جهان اما هاشمی شد مظهر اشرافیگری؟!
با متر و معیار عدالتطلبان کنونی، اتفاقا هاشمی سادهزیست است! چراکه خانهاش در جوار امام با مبلهای فرسوده و ماشین بنز قدیمی او در آخرین روزهای عمرش، هنوز در جماران هست.
اما حقیقت امر، هاشمی مهمترین تئوریسینِ عملگرای اشرافیگری دولتمردان و نهادینه کردن بیعدالتی اجتماعی در جامعه پساامام بود.
مبنای عدالتطلبان کنونی معلوم نیست!
حتی گاهی مبتذل، غبارگرفته و آلوده به ادبیات مارکسیستی است. عدالتطلبیِ خشن، ظاهربین و گاه کمتقوا که به ناکجاآباد میرود.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
انقلاب اسلامی۵۷ از نادرترینهاست!
بسیاری از سران و تئوریسینهای انقلاب مستضعفین، بالانشین تهران بودند! از بهشتی و مطهری، مفتح، هاشمی و طرخانی گرفته تا بازرگان و نهضتآزادیها!
از خیابان دولت، قلهک، دروس گرفته تا قطیریه، پاسداران، فرمانیه و...! البته که رجایی، سعیدی، لاجوردی، غفاری و خامنهایِ پاییننشین هم داشته.
اما همین بالانشینان، سردمدار مستضعفین و عدالتخواهیترین انقلابِ قرن بیستم بودند که اتفاقا مستضعفین و پابرهنگان نیز رهروانشان شدند.
عجیبتر اینکه! فرقانیهای تروریست و مجاهدینِ مارکسیست، خون همین سردمداران را بنام عدالتطلبی و مبارزه با اشرافیگری و سرمایهداری بر زمین ریختند!
اشرافیگری یک منظومه پیچیدهی فکری، رفتاری و ساختاریست!
نباید آنرا خلاصه کرد در خانه در بالای شهر! واِلا امام و هاشمی رفسنجانی در همسایگی هم در جماران بودند. پس چگونه به زعم همین عدالتطلبان، امام شد مظهر سادهزیستی و رهبر مستضعفین جهان اما هاشمی شد مظهر اشرافیگری؟!
با متر و معیار عدالتطلبان کنونی، اتفاقا هاشمی سادهزیست است! چراکه خانهاش در جوار امام با مبلهای فرسوده و ماشین بنز قدیمی او در آخرین روزهای عمرش، هنوز در جماران هست.
اما حقیقت امر، هاشمی مهمترین تئوریسینِ عملگرای اشرافیگری دولتمردان و نهادینه کردن بیعدالتی اجتماعی در جامعه پساامام بود.
مبنای عدالتطلبان کنونی معلوم نیست!
حتی گاهی مبتذل، غبارگرفته و آلوده به ادبیات مارکسیستی است. عدالتطلبیِ خشن، ظاهربین و گاه کمتقوا که به ناکجاآباد میرود.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
افشاگری!
در اوج افشاگریهای بعد ۸۸، دانشجویی به رهبری گفت عکس سخن شما، امیرالمومنین در فرمان به مالک میگوید آدمهای سواستفادهگر را رسوا کنید.
رهبری پاسخ داد:
«امیرالمؤمنین نفرمودند موردی را که اثبات نشده، افشاء کنید. هیچوقت چنین چیزی در بیان امیرالمؤمنین نیست، و این قطعا از اسلام نیست.
ما چطور چیزی را که اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء کنیم؟ ممکن است اینقدر حجم اتهام زیاد و وسیع باشد که یک عدهای به چشم یک امر قطعی و واقعی به آن نگاه کنند، اما جایی ثابت نشده باشد. ما هیچ حجتی نداریم که این را بگوییم.
حتی جرمی که ثابت شد، اصل نباید بر افشای آن جرم باشد. بالاخره یک مجرمی است، یک غلطی کرده، مجازات هم میشود؛ خانواده، فرزندان، پدر و مادر او گناهی نکردهاند؛ ما چرا بیخود اینها را رسوا کنیم؟ مگر آنجایی که خود نفس افشاء کردن، یک مصلحت بزرگی داشته باشد.
بله، یک جایی هست که نفس افشاگری در یک مسئله ثابتشده، مصلحتی دارد؛ آنجا ایرادی ندارد. این، منطق ماست. هیچ چیزی هم نه از امیرالمؤمنین و نه از هیچیک از ائمه برخلاف این وجود ندارد. ما واقعا حق نداریم افراد را به صرف گمان، متهم کنیم، مشهور کنیم؛ واقعا جایز نیست؛ نه در سایت، نه در روزنامه، نه در تریبونهای گوناگون. حیثیت افراد را باید حفظ کرد.»
به شهادت رفتارهای سالهای اخیر، مبنای الگوی رفتاری عدالتطلبان کنونی، بر افشاگری استوار است. حدومرزی هم ندارد!
افتراقی هم میان اتهام، جرم، حدس و تحلیل قائل نیستند و هر شکلی را بنام عدالتطلبی افشا میکنند. رهبری اما خلاف این را میگوید. در الگوی عدالتطلبانه آیتالله خامنهای، حتی افشای جرم اثبات شده نیز جایز نیست، مگر به مصلحت بزرگ.
عدالتطلبان صریحا پاسخ دهند که آیا آنها پیروی الگوی ترسیمشده رهبری هستند یا خیر؟
و اگر نیستند(که اشکالی هم ندارد) چه الگوی پیشنهادی دارند؟ مختصات و مبنای این الگو چیست؟ آیا قائل به تعیین حدود افشاگری در این الگو هستند؟
مرز شفافیتخواهی در این الگو چه مختصاتی دارد؟ آیا مصلحت در این الگو جایی دارد؟ اساسا در این الگو عدالت با مصلحت چه نسبتی دارد؟
در این سالها حداقل من الگویی تدوین شده از سوی این جبهه ندیدم. هرچه بوده از لزوم مبارزه با فساد و اشرافیگری سخن راندهاند. آن هم از زبان امام و رهبری.
لکن هیچگاه از مبانی، الگو و ساختار عدالتطلبی سخن نگفتهاند؛ حتی از زبان رهبری! گویی فقط باید افشاگری بیمرز کرد و نیازی به الگو نیست!
بدون پاسخ به سوالات فوق، عدالتخواهی به ناکجاآباد خواهد رسید.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
در اوج افشاگریهای بعد ۸۸، دانشجویی به رهبری گفت عکس سخن شما، امیرالمومنین در فرمان به مالک میگوید آدمهای سواستفادهگر را رسوا کنید.
رهبری پاسخ داد:
«امیرالمؤمنین نفرمودند موردی را که اثبات نشده، افشاء کنید. هیچوقت چنین چیزی در بیان امیرالمؤمنین نیست، و این قطعا از اسلام نیست.
ما چطور چیزی را که اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء کنیم؟ ممکن است اینقدر حجم اتهام زیاد و وسیع باشد که یک عدهای به چشم یک امر قطعی و واقعی به آن نگاه کنند، اما جایی ثابت نشده باشد. ما هیچ حجتی نداریم که این را بگوییم.
حتی جرمی که ثابت شد، اصل نباید بر افشای آن جرم باشد. بالاخره یک مجرمی است، یک غلطی کرده، مجازات هم میشود؛ خانواده، فرزندان، پدر و مادر او گناهی نکردهاند؛ ما چرا بیخود اینها را رسوا کنیم؟ مگر آنجایی که خود نفس افشاء کردن، یک مصلحت بزرگی داشته باشد.
بله، یک جایی هست که نفس افشاگری در یک مسئله ثابتشده، مصلحتی دارد؛ آنجا ایرادی ندارد. این، منطق ماست. هیچ چیزی هم نه از امیرالمؤمنین و نه از هیچیک از ائمه برخلاف این وجود ندارد. ما واقعا حق نداریم افراد را به صرف گمان، متهم کنیم، مشهور کنیم؛ واقعا جایز نیست؛ نه در سایت، نه در روزنامه، نه در تریبونهای گوناگون. حیثیت افراد را باید حفظ کرد.»
به شهادت رفتارهای سالهای اخیر، مبنای الگوی رفتاری عدالتطلبان کنونی، بر افشاگری استوار است. حدومرزی هم ندارد!
افتراقی هم میان اتهام، جرم، حدس و تحلیل قائل نیستند و هر شکلی را بنام عدالتطلبی افشا میکنند. رهبری اما خلاف این را میگوید. در الگوی عدالتطلبانه آیتالله خامنهای، حتی افشای جرم اثبات شده نیز جایز نیست، مگر به مصلحت بزرگ.
عدالتطلبان صریحا پاسخ دهند که آیا آنها پیروی الگوی ترسیمشده رهبری هستند یا خیر؟
و اگر نیستند(که اشکالی هم ندارد) چه الگوی پیشنهادی دارند؟ مختصات و مبنای این الگو چیست؟ آیا قائل به تعیین حدود افشاگری در این الگو هستند؟
مرز شفافیتخواهی در این الگو چه مختصاتی دارد؟ آیا مصلحت در این الگو جایی دارد؟ اساسا در این الگو عدالت با مصلحت چه نسبتی دارد؟
در این سالها حداقل من الگویی تدوین شده از سوی این جبهه ندیدم. هرچه بوده از لزوم مبارزه با فساد و اشرافیگری سخن راندهاند. آن هم از زبان امام و رهبری.
لکن هیچگاه از مبانی، الگو و ساختار عدالتطلبی سخن نگفتهاند؛ حتی از زبان رهبری! گویی فقط باید افشاگری بیمرز کرد و نیازی به الگو نیست!
بدون پاسخ به سوالات فوق، عدالتخواهی به ناکجاآباد خواهد رسید.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
.
آقای علی مطهری به لغو نامگذاری خیابانی بنام «مهندس بازرگان» در تهران اعتراض کردند. ازجمله نوشتند «اینکه فردی در موضوعی، نظری غیر از نظر رسمی نظام داشته باشد، دلیل بر انقلابی نبودن او و پیاده کردن وی از قطار انقلاب نیست. با این روش، در نهایت چندنفر بیشتر در دایره انقلاب باقی نمیمانند.»
مطهری تاریخ را نیمه روایت کرده است!
بازرگان دبیرکل نهضت آزادی، نقدها و مخالفتهای بسیاری با تسخیر لانه جاسوسی، روند جنگ و... داشت. اما آنچه او را از صحنه سیاست حذف کرد نه نظرات مخالفِ حاکمیت، بلکه بهخاطر پیوندهای استراتژیک و تاکتیکی با منافقین در سال ۶۰ بود.
این بازرگان بود که در اردیبهشت۵۹ به نفع کاندیداتوری رجوی در مجلس بیانیه رسمی داد.
حتی ۲هفته پیش از اینکه امام، بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند، نهضتآزادی در بیانیهای تلویحا سخن از انحلال مجلس و نخستوزیر داد؛ تا کفه ترازوی بهنفع بنیصدر و مجاهدین سنگین شود.
کار که به ترورهای تابستان ۶۰ رسید؛ نهضت آزادی و بازرگان هیچگاه حاضر نشدند ترورهای تابستانِ خونین را بدست سازمان مجاهدین خلق محکوم کنند.
محکوم میکردند اما نامی از مجاهدین خلق نمیآوردند و تنها به صدور پیامهای تسلیت اکتفا میکردند! گویی انفجارها محصول ترکیدن کپسولهای گاز بود!
حتی وقتی امام پس از انفجار ۷ تیر و تکهتکه شدن بهشتی به بازرگان نهیب زد که «ای نمازخوانها» خط جدا کنید از منافقین، بازهم حاضر نشدند:
«شما بیایید و حسابتان را از این منافقین جدا کنید. نه اینکه بگویید که شما خشونت نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما خشونت نکنید! این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم! این منافقین بهدرد شما نخواهند خورد»
اما بازهم بازرگان هیچگاه نه مجاهدین خلق را سازمانی تروریستی و نه شخص رجوی را جنایتکار خواند. برای همین امام به منافقین لقب «فرزندان عزیز بازرگان» داد.
دلیل حذف بازرگان ابراز نظرات مخالفِ قرائت رسمی نظام نبود. اگر به انتقاد و نظر مخالف باشد، نباید نامی از دکتر شریعتی در جمهوری اسلامی میماند. چرا که او تندترین منتقد برخی روحانیت و گاه علما بود. تا جایی که شهید مطهری او را مروج «اسلام منهای روحانیت» میدانست. اما هنوز یکی از طولانیترین خیابانهای کشور به نام شریعتی است.
اما چگونه میتوان در تهرانی خیابانی بنام بازرگان نامید درحالی که فرزندان معنوی او تابستان ۶۰، تهران را به خون کشیدند.
.
منبع:
صحیفه امام، ج ۱۵و ۲۰/ خط سازش؛ مجتبی سلطانی
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
آقای علی مطهری به لغو نامگذاری خیابانی بنام «مهندس بازرگان» در تهران اعتراض کردند. ازجمله نوشتند «اینکه فردی در موضوعی، نظری غیر از نظر رسمی نظام داشته باشد، دلیل بر انقلابی نبودن او و پیاده کردن وی از قطار انقلاب نیست. با این روش، در نهایت چندنفر بیشتر در دایره انقلاب باقی نمیمانند.»
مطهری تاریخ را نیمه روایت کرده است!
بازرگان دبیرکل نهضت آزادی، نقدها و مخالفتهای بسیاری با تسخیر لانه جاسوسی، روند جنگ و... داشت. اما آنچه او را از صحنه سیاست حذف کرد نه نظرات مخالفِ حاکمیت، بلکه بهخاطر پیوندهای استراتژیک و تاکتیکی با منافقین در سال ۶۰ بود.
این بازرگان بود که در اردیبهشت۵۹ به نفع کاندیداتوری رجوی در مجلس بیانیه رسمی داد.
حتی ۲هفته پیش از اینکه امام، بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند، نهضتآزادی در بیانیهای تلویحا سخن از انحلال مجلس و نخستوزیر داد؛ تا کفه ترازوی بهنفع بنیصدر و مجاهدین سنگین شود.
کار که به ترورهای تابستان ۶۰ رسید؛ نهضت آزادی و بازرگان هیچگاه حاضر نشدند ترورهای تابستانِ خونین را بدست سازمان مجاهدین خلق محکوم کنند.
محکوم میکردند اما نامی از مجاهدین خلق نمیآوردند و تنها به صدور پیامهای تسلیت اکتفا میکردند! گویی انفجارها محصول ترکیدن کپسولهای گاز بود!
حتی وقتی امام پس از انفجار ۷ تیر و تکهتکه شدن بهشتی به بازرگان نهیب زد که «ای نمازخوانها» خط جدا کنید از منافقین، بازهم حاضر نشدند:
«شما بیایید و حسابتان را از این منافقین جدا کنید. نه اینکه بگویید که شما خشونت نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما خشونت نکنید! این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم! این منافقین بهدرد شما نخواهند خورد»
اما بازهم بازرگان هیچگاه نه مجاهدین خلق را سازمانی تروریستی و نه شخص رجوی را جنایتکار خواند. برای همین امام به منافقین لقب «فرزندان عزیز بازرگان» داد.
دلیل حذف بازرگان ابراز نظرات مخالفِ قرائت رسمی نظام نبود. اگر به انتقاد و نظر مخالف باشد، نباید نامی از دکتر شریعتی در جمهوری اسلامی میماند. چرا که او تندترین منتقد برخی روحانیت و گاه علما بود. تا جایی که شهید مطهری او را مروج «اسلام منهای روحانیت» میدانست. اما هنوز یکی از طولانیترین خیابانهای کشور به نام شریعتی است.
اما چگونه میتوان در تهرانی خیابانی بنام بازرگان نامید درحالی که فرزندان معنوی او تابستان ۶۰، تهران را به خون کشیدند.
.
منبع:
صحیفه امام، ج ۱۵و ۲۰/ خط سازش؛ مجتبی سلطانی
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
هوشنگ ابتهاج (سایه)شاعر مارکسیستِ معترض پیش از انقلاب که از قضا پس از انقلاب نیز به زندان افتاد و حتی تا پای اعدام هم رفت، در خاطراتش میگوید:
«-وضعیت سانسور قبل از انقلاب چطور بود؟
خیلی بد، یه چیز عجیب و غریبی بود. مدتها شعری نمیتونستم چاپ کنم. بعضی ممنوعالقلم و عدهای هم ممنوعالاسم بودن. اصلا باورکردنی نیست؛ تو یک دوره اصلا کلماتی ممنوع شده بود؛ مثلا گل سرخ و جنگل ممنوع شده بود.اگه در شعری گل سرخ یا جنگل میاومد اجازه چاپ پیدا نمیکرد. شما حتی اگه شعر حافظ رو میخوندید که کلمه گل سرخ توش باشه، سانسور میشد. شاید برای شما باورکردنی نباشه! بهخصوص بعد از داستان(اعدام) گلسرخی که دیگه حرام بود.
یه روز کسرایی به من تلفن کرد و ناراحتی و عصبی که این چه وضعیه و دیگه چیکار میشه کرد؟ گفتم: باز چیه سیا؟ گفت: دیگه لغت جنگل رو نمیشه تو شعر آورد، این چه وضعیه! گفتم غصه نخور سیا! شعر فارسی انقدر امکانات داره که هر مشکلی رو حل میکنه. گفت: یعنی چی؟
گفتم: جنگل یعنی یک جای پر از درخت دیگه حالا اگه یک آینه بالای جنگل بگیریم و عکس جنگل رو در آینه ببینیم و وصف کنیم دیگه لازم نیست اسم جنگل رو ببریم. آیینهای به بزرگی آسمان داریم. تو میتونی آسمانی رو وصف کنی که پر از سبزی و شاخه و برگ و اینا باشه.
دیدم غشغش پای تلفن میخندد.»
این روزها که خاندان پهلوی برای درگذشت مرحوم شجریان پیام تسلیت صادر میکنند، باید به یاد فرح دیبا و رضاپهلوی آورد که در روزگار سلطنتشان، مردم را حتی از سرخی گل و سبزی جنگل هم محروم کرده بودند و حافظخوانی جرم بود و مجازاتش حبس در انفرادیِ کمیته مشترک ضدخرابکاری!
و حال طنز روزگار است که اینان عزادار درگذشت حافظِ آواز ایران هستند!
مرحوم شجریان قریب به ۶۰آلبوم دارد که تنها چند آلبوم آن در پیش از انقلاب است. مگر میشد در رژیمی که حافظخوانی نیز جرم بود، خسروی آواز خوبان پدید آید؟!
براستی چه کردیم با خود که پهلوی این چنین جولان میدهد؟!
منبع: پیر پرنیان اندیش(خاطرات سایه)
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
«-وضعیت سانسور قبل از انقلاب چطور بود؟
خیلی بد، یه چیز عجیب و غریبی بود. مدتها شعری نمیتونستم چاپ کنم. بعضی ممنوعالقلم و عدهای هم ممنوعالاسم بودن. اصلا باورکردنی نیست؛ تو یک دوره اصلا کلماتی ممنوع شده بود؛ مثلا گل سرخ و جنگل ممنوع شده بود.اگه در شعری گل سرخ یا جنگل میاومد اجازه چاپ پیدا نمیکرد. شما حتی اگه شعر حافظ رو میخوندید که کلمه گل سرخ توش باشه، سانسور میشد. شاید برای شما باورکردنی نباشه! بهخصوص بعد از داستان(اعدام) گلسرخی که دیگه حرام بود.
یه روز کسرایی به من تلفن کرد و ناراحتی و عصبی که این چه وضعیه و دیگه چیکار میشه کرد؟ گفتم: باز چیه سیا؟ گفت: دیگه لغت جنگل رو نمیشه تو شعر آورد، این چه وضعیه! گفتم غصه نخور سیا! شعر فارسی انقدر امکانات داره که هر مشکلی رو حل میکنه. گفت: یعنی چی؟
گفتم: جنگل یعنی یک جای پر از درخت دیگه حالا اگه یک آینه بالای جنگل بگیریم و عکس جنگل رو در آینه ببینیم و وصف کنیم دیگه لازم نیست اسم جنگل رو ببریم. آیینهای به بزرگی آسمان داریم. تو میتونی آسمانی رو وصف کنی که پر از سبزی و شاخه و برگ و اینا باشه.
دیدم غشغش پای تلفن میخندد.»
این روزها که خاندان پهلوی برای درگذشت مرحوم شجریان پیام تسلیت صادر میکنند، باید به یاد فرح دیبا و رضاپهلوی آورد که در روزگار سلطنتشان، مردم را حتی از سرخی گل و سبزی جنگل هم محروم کرده بودند و حافظخوانی جرم بود و مجازاتش حبس در انفرادیِ کمیته مشترک ضدخرابکاری!
و حال طنز روزگار است که اینان عزادار درگذشت حافظِ آواز ایران هستند!
مرحوم شجریان قریب به ۶۰آلبوم دارد که تنها چند آلبوم آن در پیش از انقلاب است. مگر میشد در رژیمی که حافظخوانی نیز جرم بود، خسروی آواز خوبان پدید آید؟!
براستی چه کردیم با خود که پهلوی این چنین جولان میدهد؟!
منبع: پیر پرنیان اندیش(خاطرات سایه)
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
محسن رضایی و مرحوم شجریان!
روزگار تقلبگویی در ۸۸ خلاصه شده به کروبی و موسوی اما رضایی نیز همصدا با آنان ندای تقلب سرداد.
رضایی لفظ تقلب را نیاورد اما در شکایت خود به شورای نگهبان نوشت:
«برآورد ستادهای اینجانب و کارشناسان نشان میدهد که اینجانب در بدبینانهترین وضعیت بین ۳میلیون و ۵۰۰هزار تا ۷میلیون رای داشتهام؛ هرچند برخی کارشناسان تا ۹میلیون رای نیز برآورد کردهاند.»
شکایت سردار شبهه تقلب را دوچندان و باورپذیر کرد.
آن روزها او تاکید میکرد که شکایت خود را از راه قانونی پی خواهد گرفت.اما وقتی بازشماری صندوقها با حضور نمایندهاش تغییری در آرای ۶۸۱ هزاریش نداد، گفت به خاطر مصالح نظام از شکایت خود صرف نظر خواهد کرد!
رفتار سیاسی رضایی در هیاهوی آن روزها گم شد. گرچه در راهپیمایی ۹دی هم چفیه به دوش شرکت کرد اما هیچگاه
نگفت که بر اساس چه مدارکی تقلب شد و آرایش ۹میلیون بود؟! بهخاطر اتهام تقلب هم عذرخواهی نکرد. با این حال جماعت انقلابی چشم بستن بر اشتباهش. ممنوعالتصویرش هم نکردند و تازه ۴سال بعد هم شورای نگهبان دوباره رجل سیاسیاش نامید.
شجریان نیز در ۲۵خرداد ناگهان با احساسات برافروخته، پشت کرد به رادیو و تلویزیون. داد زد و هیاهو کرد. درست مثل مجید مجیدی، حاتمیکیا و بسیاری دیگر؛ هنرمندند و اختیار در کف احساس ناب دارند.
در آن روزهای غبارآلود، جیغ و داد رسم همه بود. خیلیها راه کج کردن. از سردار گرفته تا خواص عمامهبهسر! این خاصیت فتنه است. راه همگان به بیراه میبرد؛ حتی بزرگان را.
شجریان آن روزها تخته گاز گرفته بود؛ اصلاحیون نیز بر طبلش میکوفتند، هنرش را ریختند در دیگ سیاست و شعله را کشیدند بالا تا همهاش خرج ۸۸ شود.
چندسال بعد اما استاد که آرام شد، زبان به نرمی گرفت و عقب نشست. در خرداد ۹۵ گفت: «انتقاد به یک مسئول بهمعنای مخالفت با حکومت نیست» اگر قبلا از جدال اسلام و روحانیت با موسیقی گفت، تصریح کرد اذان، قرائت قرآن و مداحی نیز نوعی موسیقیست.
اما انقلابیون رهایش نکردند. اصلاحیون نیز نخواستند نرمی شجریان را بشوند، تا قطره آخر آبرویش را هم در دیگ سیاست بخار کنند.
اصلاحیون که هیچ! هنرمند و هنر را خرج میتینگهای انتخاباتی میکنند! اما کاش انقلابیون، کظم غیظ میکردند و راه را برای بازگشت خسرویِ آواز باز میگذاشتند.
سیاست لغزنده است و گاه فروبرنده چون مرداب.
حتی برای مدعیان سیاستورزی. ولو محسن رضایی فرمانده سپاه باشد. چه برسد به استاد آواز با آن همه احساس و غلیان.
همه باید درس عبرت بگیریم؛ هم هنرمند که مراقب غلیان احساسش باشد و هم انقلابیون که راه بر بازگشت نبندند.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
روزگار تقلبگویی در ۸۸ خلاصه شده به کروبی و موسوی اما رضایی نیز همصدا با آنان ندای تقلب سرداد.
رضایی لفظ تقلب را نیاورد اما در شکایت خود به شورای نگهبان نوشت:
«برآورد ستادهای اینجانب و کارشناسان نشان میدهد که اینجانب در بدبینانهترین وضعیت بین ۳میلیون و ۵۰۰هزار تا ۷میلیون رای داشتهام؛ هرچند برخی کارشناسان تا ۹میلیون رای نیز برآورد کردهاند.»
شکایت سردار شبهه تقلب را دوچندان و باورپذیر کرد.
آن روزها او تاکید میکرد که شکایت خود را از راه قانونی پی خواهد گرفت.اما وقتی بازشماری صندوقها با حضور نمایندهاش تغییری در آرای ۶۸۱ هزاریش نداد، گفت به خاطر مصالح نظام از شکایت خود صرف نظر خواهد کرد!
رفتار سیاسی رضایی در هیاهوی آن روزها گم شد. گرچه در راهپیمایی ۹دی هم چفیه به دوش شرکت کرد اما هیچگاه
نگفت که بر اساس چه مدارکی تقلب شد و آرایش ۹میلیون بود؟! بهخاطر اتهام تقلب هم عذرخواهی نکرد. با این حال جماعت انقلابی چشم بستن بر اشتباهش. ممنوعالتصویرش هم نکردند و تازه ۴سال بعد هم شورای نگهبان دوباره رجل سیاسیاش نامید.
شجریان نیز در ۲۵خرداد ناگهان با احساسات برافروخته، پشت کرد به رادیو و تلویزیون. داد زد و هیاهو کرد. درست مثل مجید مجیدی، حاتمیکیا و بسیاری دیگر؛ هنرمندند و اختیار در کف احساس ناب دارند.
در آن روزهای غبارآلود، جیغ و داد رسم همه بود. خیلیها راه کج کردن. از سردار گرفته تا خواص عمامهبهسر! این خاصیت فتنه است. راه همگان به بیراه میبرد؛ حتی بزرگان را.
شجریان آن روزها تخته گاز گرفته بود؛ اصلاحیون نیز بر طبلش میکوفتند، هنرش را ریختند در دیگ سیاست و شعله را کشیدند بالا تا همهاش خرج ۸۸ شود.
چندسال بعد اما استاد که آرام شد، زبان به نرمی گرفت و عقب نشست. در خرداد ۹۵ گفت: «انتقاد به یک مسئول بهمعنای مخالفت با حکومت نیست» اگر قبلا از جدال اسلام و روحانیت با موسیقی گفت، تصریح کرد اذان، قرائت قرآن و مداحی نیز نوعی موسیقیست.
اما انقلابیون رهایش نکردند. اصلاحیون نیز نخواستند نرمی شجریان را بشوند، تا قطره آخر آبرویش را هم در دیگ سیاست بخار کنند.
اصلاحیون که هیچ! هنرمند و هنر را خرج میتینگهای انتخاباتی میکنند! اما کاش انقلابیون، کظم غیظ میکردند و راه را برای بازگشت خسرویِ آواز باز میگذاشتند.
سیاست لغزنده است و گاه فروبرنده چون مرداب.
حتی برای مدعیان سیاستورزی. ولو محسن رضایی فرمانده سپاه باشد. چه برسد به استاد آواز با آن همه احساس و غلیان.
همه باید درس عبرت بگیریم؛ هم هنرمند که مراقب غلیان احساسش باشد و هم انقلابیون که راه بر بازگشت نبندند.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
همه چیز از اینجا آغاز شد
مهرماه سال ۶۷ وقتی کتاب آیات شیطانی علیه پیامبر منتشر شد امام فتوا به اعدام سلمان رشدی نویسنده کتاب داد. حتی با جایزه یک میلیون دلاری به اجرا کننده حکم هم موافقت کرد. در مقابل، جامعه اقتصادی اروپا سفرایش را از ایران فرا خواند و قطع روابط کرد. اما امام کوتاه نیامد. ولی چند ماه بعد در نامه منشور روحانیت هشدار داد:
«ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟! و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانتکنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذاریم!»
پیشبینی امام به ۱۰ سال نکشیده تحقق و خط قرمزها خیلی زود تقلیل یافت. تنها ۶ سال بعد، اعتراض به اهانت به پیامبر که هیچ، حمایت از دختران محجبه مسلمان فرانسوی هم مانع روابط با غرب قلمداد شد.
هاشمی در خاطرات ۸ آبان ۷۳ از اعتراض وزرای دولت نسبت به راهپیمایی در همدردی با مسلمانان فرانسه مینویسد:
«عصر در جلسه هیأت دولت، از اقدامات تندي كه روابط با فرانسه را تضعيف مىكند، مثل راهپيمايى براى حمايت از دختران محجبه مسلمان فرانسه و نظایر آن انتقاد شد.»
همهچیز از اینجا آغاز شد که روابط با غرب مقدم شد بر همهچیز و صیانت از اسلام و حتی استقلال کشور به محاق رفت.
جماعت انقلابی خیلی خود را آزار ندهد! و اخراج کاردار فرانسه را پیگیری نکند! نسخه ۲۶ سال قبل در هیات دولت نوشته شده! همینکه اجازه راهپیمایی دارید را غنیمت شمارید!
منابع:
صحیفه امام، جلد ۲۱
خاطرات هاشمی سال ۷۳
خون دل؛ کنکاش تاریخی نامه منشور روحانیت امام
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
مهرماه سال ۶۷ وقتی کتاب آیات شیطانی علیه پیامبر منتشر شد امام فتوا به اعدام سلمان رشدی نویسنده کتاب داد. حتی با جایزه یک میلیون دلاری به اجرا کننده حکم هم موافقت کرد. در مقابل، جامعه اقتصادی اروپا سفرایش را از ایران فرا خواند و قطع روابط کرد. اما امام کوتاه نیامد. ولی چند ماه بعد در نامه منشور روحانیت هشدار داد:
«ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟! و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانتکنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذاریم!»
پیشبینی امام به ۱۰ سال نکشیده تحقق و خط قرمزها خیلی زود تقلیل یافت. تنها ۶ سال بعد، اعتراض به اهانت به پیامبر که هیچ، حمایت از دختران محجبه مسلمان فرانسوی هم مانع روابط با غرب قلمداد شد.
هاشمی در خاطرات ۸ آبان ۷۳ از اعتراض وزرای دولت نسبت به راهپیمایی در همدردی با مسلمانان فرانسه مینویسد:
«عصر در جلسه هیأت دولت، از اقدامات تندي كه روابط با فرانسه را تضعيف مىكند، مثل راهپيمايى براى حمايت از دختران محجبه مسلمان فرانسه و نظایر آن انتقاد شد.»
همهچیز از اینجا آغاز شد که روابط با غرب مقدم شد بر همهچیز و صیانت از اسلام و حتی استقلال کشور به محاق رفت.
جماعت انقلابی خیلی خود را آزار ندهد! و اخراج کاردار فرانسه را پیگیری نکند! نسخه ۲۶ سال قبل در هیات دولت نوشته شده! همینکه اجازه راهپیمایی دارید را غنیمت شمارید!
منابع:
صحیفه امام، جلد ۲۱
خاطرات هاشمی سال ۷۳
خون دل؛ کنکاش تاریخی نامه منشور روحانیت امام
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
دستگاه اطلاعاتی پاسخ دهد!
«حامد اصغری» خودش را روی دکتر فخریزاده میاندازد و ۴گلوله میخورد. حالش وخیم است.
اصغری برند محافظان است و چهره شناختهشده بینالمللی.
اما آنها ۱۲نفر بودند! با یک خودروی انفجاری.
و محافظان تنها ۴نفر!
نام فخریزاده در تمام گزارشها و اسناد بینالمللی بود. این آخریها صهیونیستها نامش را در مصاحبهها و کنفرانسها هم میبردند.
ترور فخریزاده قطعی بود.
سیستم اطلاعاتی چه میکند؟
مگر محافظ سر صحنه چه میتواند بکند؟
وقتی بر ساعت و مکان دقیق عبور و مرور روزانه رصد داشته و با ۱۲نفر مهاجم آمدهاند. آن هم بدون خودروی ضدگلوله!
محافظ راهی جز «تن» دادن به گلوله ندارد.
۱۲نفر تیم عملیاتی، یعنی ۵۰ نفر در قلب تهران این عملیات را پشتیبانی کردند!
ترور در روز تعطیل بود. یعنی تیم ترور حتی برنامه دقیق غیرروتین سوژه را هم داشته است. جاگذاری خودروی انفجار و انتظار ۱۲نفر مهاجم یعنی تسلط کامل بر سوژه.
پاسخ را باید از دستگاه اطلاعاتی گرفت نه از محافظان جان برکف.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
«حامد اصغری» خودش را روی دکتر فخریزاده میاندازد و ۴گلوله میخورد. حالش وخیم است.
اصغری برند محافظان است و چهره شناختهشده بینالمللی.
اما آنها ۱۲نفر بودند! با یک خودروی انفجاری.
و محافظان تنها ۴نفر!
نام فخریزاده در تمام گزارشها و اسناد بینالمللی بود. این آخریها صهیونیستها نامش را در مصاحبهها و کنفرانسها هم میبردند.
ترور فخریزاده قطعی بود.
سیستم اطلاعاتی چه میکند؟
مگر محافظ سر صحنه چه میتواند بکند؟
وقتی بر ساعت و مکان دقیق عبور و مرور روزانه رصد داشته و با ۱۲نفر مهاجم آمدهاند. آن هم بدون خودروی ضدگلوله!
محافظ راهی جز «تن» دادن به گلوله ندارد.
۱۲نفر تیم عملیاتی، یعنی ۵۰ نفر در قلب تهران این عملیات را پشتیبانی کردند!
ترور در روز تعطیل بود. یعنی تیم ترور حتی برنامه دقیق غیرروتین سوژه را هم داشته است. جاگذاری خودروی انفجار و انتظار ۱۲نفر مهاجم یعنی تسلط کامل بر سوژه.
پاسخ را باید از دستگاه اطلاعاتی گرفت نه از محافظان جان برکف.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
دوربرگردان!
درست مثل فیلمهای اکشن آمریکایی بوده:
۱- سرِ دوربرگردان بلوار امام، نیسان بدون سرنشین و مجهز به مسلسل اتوماتیک پارک شده بود؛ درست زیر ترانس برق.
مواد منفجره نیز در نیسان جاسازی شده.
آن دستِ بلوار نیز خودروی سانتافه با ۴سرنشین در انتظار بوده. بعلاوه ۴موتورسوار و دو تکتیرانداز.
۲- خودروی «اسکورت۱» عبور میکند.
خودروی دکتر با همسرش که به دوربرگردان میرسد، مسلسل اتوماتیک شلیک میکند. سه گلوله به دست و پای دکتر فخریزاده اصابت میکند. وی پیاده میشود.
خودروی «اسکورت۲» میرسد. حامد اصغری پیاده میشود، خود را روی دکتر میاندازد و ۴گلوله میخورد. ناگهان نیسان با ریموت منفجر میشود. همزمان سرنشینان سانتافه و موتورسواران شلیک میکنند؛ ۱۲نفر همزمان. تیم حفاظت زیرآتش گلوله قرار میگیرد.
۳-هیچیک از تروریستها دستگیر یا کشته نمیشوند!
۴-مجروحین به درمانگاه آبسرد منتقل میشوند. اما برق درمانگاه قطع است! برق منطقه از نیمساعت قبل قطع شده و تمام دوربینها خاموش بوده! و هیچ فیلمی ضبط نشده!
۵-هلیکوپتر میآید اما به دلیل انفجار ترانس و کابلهای برق در بلوار، نمیتواند در بلوار بنشیند. بناچار مجروحین را به انتهای بلوار در پارک الغدیر میآورند تا سوار هلیکوپتر کنند. دکتر در بیمارستان بقیهالله تمام میکند.
چند نکته:
۱- یک تیم ۱۲نفره عملیاتی حداقل ۵۰نفر پشتیبانی لازم دارد. چگونه یک «گروهان تروریستی» در پایتخت با تمام تجهیزات عملیات کردند؟!
۲- ترور در روز تعطیل، و در محل ویلای سوژه در هنگام تعطیلات با خانواده، یعنی اشراف کامل بر ساعت و مکان دقیق عبور و مرور و حتی برنامه خانوادگی.
جاگذاری خودروی انفجار مجهز به مسلسل خودکار و انتظار ۱۲نفر مهاجم یعنی سوژه در تور کامل اطلاعاتی بوده.
۳- حفاظت چند حلقه دارد. و محافظ آخرین حلقه آن است. وقتی حلقههای اطلاعاتی شکسته شده محافظ راهی جز «تن دادن» به گلوله ندارد.
۴- نبایستی این ترور و انفجار نطنز را جناحی و به ناکارآمدی وزیر اطلاعات تقلیل داد و پای برجام را پیش کشید.
ترور شهید اردشیرحسینپور در زمان وزارت غلامحسین اژهای،
ترور علیمحمدی، شهریاری، رضایینژاد و احمدیروشن در زمان وزارت مصلحی و
ترور فخریزاده در زمان وزارت علوی انجام گرفته است.
این یعنی سیستم اطلاعاتی سالهاست حفره دارد؛ حفرهای بزرگ.
جدالهای جناحی بر سر انتقام یا برجام، دامیست برای سرپوش گذاشتن بر این حفره. باید دور زد، برگشت و سیستم را پاکسازی کرد.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
درست مثل فیلمهای اکشن آمریکایی بوده:
۱- سرِ دوربرگردان بلوار امام، نیسان بدون سرنشین و مجهز به مسلسل اتوماتیک پارک شده بود؛ درست زیر ترانس برق.
مواد منفجره نیز در نیسان جاسازی شده.
آن دستِ بلوار نیز خودروی سانتافه با ۴سرنشین در انتظار بوده. بعلاوه ۴موتورسوار و دو تکتیرانداز.
۲- خودروی «اسکورت۱» عبور میکند.
خودروی دکتر با همسرش که به دوربرگردان میرسد، مسلسل اتوماتیک شلیک میکند. سه گلوله به دست و پای دکتر فخریزاده اصابت میکند. وی پیاده میشود.
خودروی «اسکورت۲» میرسد. حامد اصغری پیاده میشود، خود را روی دکتر میاندازد و ۴گلوله میخورد. ناگهان نیسان با ریموت منفجر میشود. همزمان سرنشینان سانتافه و موتورسواران شلیک میکنند؛ ۱۲نفر همزمان. تیم حفاظت زیرآتش گلوله قرار میگیرد.
۳-هیچیک از تروریستها دستگیر یا کشته نمیشوند!
۴-مجروحین به درمانگاه آبسرد منتقل میشوند. اما برق درمانگاه قطع است! برق منطقه از نیمساعت قبل قطع شده و تمام دوربینها خاموش بوده! و هیچ فیلمی ضبط نشده!
۵-هلیکوپتر میآید اما به دلیل انفجار ترانس و کابلهای برق در بلوار، نمیتواند در بلوار بنشیند. بناچار مجروحین را به انتهای بلوار در پارک الغدیر میآورند تا سوار هلیکوپتر کنند. دکتر در بیمارستان بقیهالله تمام میکند.
چند نکته:
۱- یک تیم ۱۲نفره عملیاتی حداقل ۵۰نفر پشتیبانی لازم دارد. چگونه یک «گروهان تروریستی» در پایتخت با تمام تجهیزات عملیات کردند؟!
۲- ترور در روز تعطیل، و در محل ویلای سوژه در هنگام تعطیلات با خانواده، یعنی اشراف کامل بر ساعت و مکان دقیق عبور و مرور و حتی برنامه خانوادگی.
جاگذاری خودروی انفجار مجهز به مسلسل خودکار و انتظار ۱۲نفر مهاجم یعنی سوژه در تور کامل اطلاعاتی بوده.
۳- حفاظت چند حلقه دارد. و محافظ آخرین حلقه آن است. وقتی حلقههای اطلاعاتی شکسته شده محافظ راهی جز «تن دادن» به گلوله ندارد.
۴- نبایستی این ترور و انفجار نطنز را جناحی و به ناکارآمدی وزیر اطلاعات تقلیل داد و پای برجام را پیش کشید.
ترور شهید اردشیرحسینپور در زمان وزارت غلامحسین اژهای،
ترور علیمحمدی، شهریاری، رضایینژاد و احمدیروشن در زمان وزارت مصلحی و
ترور فخریزاده در زمان وزارت علوی انجام گرفته است.
این یعنی سیستم اطلاعاتی سالهاست حفره دارد؛ حفرهای بزرگ.
جدالهای جناحی بر سر انتقام یا برجام، دامیست برای سرپوش گذاشتن بر این حفره. باید دور زد، برگشت و سیستم را پاکسازی کرد.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
هنوز ساعاتی از ترور دکتر فخریزاده نگذشته بود که بلافاصله سخنگوی سازمان انرژی اتمی دانشمند بودن دکتر فخریزاده را کتمان کرد!
اما نه دانشمند بودن فخریزاده قابل کتمان بود و نه ترورش. برای همین فریدون عباسی رییس سابق سازمان انرژی اتمی گفت:
«دانشمند هستهای بودن فخریزاده را پنهان نکنید»
.
درست مثل آنچه که در ۲۶ دی سال ۱۳۸۵ رخ داد.
وقتی در مستیِ جشن ملی فناوری هستهای بودیم، دکتر اردشیر حسینپور دانشمند هستهای در خوابگاه دانشگاه بر اثر گاز سمی ترور شد.
اما ترور را کتمان کردند تا سیستم اطلاعاتی زیرسوال نرود!
علت مرگ را هم گازگرفتگی اعلام کردند! تا روزنامه جمهوری اسلامی در لابلای اخبار ۱بهمن ۸۵ خبر از تشییع او بدهد.
استاد فیزیک دانشگاه شیراز،
سرپرست مرکز تحقیقاتی فیزیک دانشگاه مالک اشتر،
دکترای فیزیک هستهای،
دانشمند تأسیسات فرآوری اورانیوم اصفهان،
دانشجوی نمونه کشوری(۱۳۷۷)،
نفر اول محققان دفاعی(۱۳۸۲)،
نفر اول جشنواره خوارزمی(۱۳۸۵)،
مسئول اجرای ۱۲ طرح دفاعی،
موسس مراکز تحقیقاتی الکتروسرام امواج الکترومغناطیسی دانشگاه مالک اشتر و شیراز
و...
غریبانه به خاک سپرده شد. نه تشییعی و نه پیام تسلیتی و نه نام شهیدی بر او گماردند.
چراکه سیستم اطلاعاتی زیر سوال نرود!
اما درست ۴ فوریه ۲۰۰۷ روزنامه اسراییلی هارتص تیتر زد که ترور حسینپور به دست موساد انجام گرفته و این اول راه است.
برخی آن را بلوف نامیدند. اما حالا که ۱۴ سال گذشته و ۵ دانشمند دیگر ترور شده، همه میدانند بلوف نبود.
بعد ۱۴سال دیگر خبری از پنهانکاریِ موساد هم نیست. دیگر با گاز سمی ترور نمیکند، روز روشن سنگینترین عملیات تروریستی در تهران را تحقیرانه انجام میدهد.
سیستم اما هنوز پنهانکاری میکند تا زیر سوال نرود!
جدالِ «برجام-انتقام» نزاعیست سطحی برای پوشاندن عمق نفوذ در سیستم اطلاعاتی.
در ۱۴ساله گذشته در دوران وزارت سه وزیر اطلاعات، ۶ دانشمند ترور شدند، پس مسئله را جناحی و به یک وزیر و به گزارش و دیدار با بازرسان آژانس تقلیل ندهید.
باید با پرهیز از جدلهای جناحی برگشت و راه را دوباره چک و سیستم را پاکسازی کرد.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA
اما نه دانشمند بودن فخریزاده قابل کتمان بود و نه ترورش. برای همین فریدون عباسی رییس سابق سازمان انرژی اتمی گفت:
«دانشمند هستهای بودن فخریزاده را پنهان نکنید»
.
درست مثل آنچه که در ۲۶ دی سال ۱۳۸۵ رخ داد.
وقتی در مستیِ جشن ملی فناوری هستهای بودیم، دکتر اردشیر حسینپور دانشمند هستهای در خوابگاه دانشگاه بر اثر گاز سمی ترور شد.
اما ترور را کتمان کردند تا سیستم اطلاعاتی زیرسوال نرود!
علت مرگ را هم گازگرفتگی اعلام کردند! تا روزنامه جمهوری اسلامی در لابلای اخبار ۱بهمن ۸۵ خبر از تشییع او بدهد.
استاد فیزیک دانشگاه شیراز،
سرپرست مرکز تحقیقاتی فیزیک دانشگاه مالک اشتر،
دکترای فیزیک هستهای،
دانشمند تأسیسات فرآوری اورانیوم اصفهان،
دانشجوی نمونه کشوری(۱۳۷۷)،
نفر اول محققان دفاعی(۱۳۸۲)،
نفر اول جشنواره خوارزمی(۱۳۸۵)،
مسئول اجرای ۱۲ طرح دفاعی،
موسس مراکز تحقیقاتی الکتروسرام امواج الکترومغناطیسی دانشگاه مالک اشتر و شیراز
و...
غریبانه به خاک سپرده شد. نه تشییعی و نه پیام تسلیتی و نه نام شهیدی بر او گماردند.
چراکه سیستم اطلاعاتی زیر سوال نرود!
اما درست ۴ فوریه ۲۰۰۷ روزنامه اسراییلی هارتص تیتر زد که ترور حسینپور به دست موساد انجام گرفته و این اول راه است.
برخی آن را بلوف نامیدند. اما حالا که ۱۴ سال گذشته و ۵ دانشمند دیگر ترور شده، همه میدانند بلوف نبود.
بعد ۱۴سال دیگر خبری از پنهانکاریِ موساد هم نیست. دیگر با گاز سمی ترور نمیکند، روز روشن سنگینترین عملیات تروریستی در تهران را تحقیرانه انجام میدهد.
سیستم اما هنوز پنهانکاری میکند تا زیر سوال نرود!
جدالِ «برجام-انتقام» نزاعیست سطحی برای پوشاندن عمق نفوذ در سیستم اطلاعاتی.
در ۱۴ساله گذشته در دوران وزارت سه وزیر اطلاعات، ۶ دانشمند ترور شدند، پس مسئله را جناحی و به یک وزیر و به گزارش و دیدار با بازرسان آژانس تقلیل ندهید.
باید با پرهیز از جدلهای جناحی برگشت و راه را دوباره چک و سیستم را پاکسازی کرد.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4Icq_bMRMOUZ1LA