Telegram Web Link
اعتراض‌ها به ریاست تاج به نمازجمعه‌ تهران کشیده! که امریست هم مبارک و هم نامبارک!

۱- مبارک، چراکه نمازجمعه‌ها از جانب مردم از یک فرضیه صرفا عبادی به اصل خویش یعنی جایگاه مطالبه‌گری مبدل شده.
۲-گواه آن است که هنوز مردم نمازجمعه را آخرین پناه مطالبه‌گری خود می‌دانند.
۳-فرصتی است برای ائمه‌جمعه که جایگاه «پدری» از دست رفته را بازسازی کنند‌.
۴-نامبارک، چراکه آنقدر مردم از دستگاه قضا، وزارت اطلاعات و سپاه در مطالبه‌گری ناامید شدند که تنها راه را شعاردادن در نمازجمعه می‌دانند! آن هم نه در اعتراض به معیشت، تخلف۹۰هزار میلیاردی و... بلکه فقط در انتصاب یک رییس فدراسیون!
انقدر سطح توقع عدالتخواهی مردم نزول یافته!

۵-به فیلم دقت کنید همه پیرمرد هستند! همان‌ها که بهمن ۵۷ به خیابان‌ها آمدند. بعید است فوتبال دوست باشند! اما دعوشان فسادستیزی است. حالا چه در چمن سبز و چه در فولاد مبارکه.
۶- آیا صداوسیمایِ عدالتخواهان، که گزارش‌هایش از بی‌حجابی همه را خفه کرده، این اعتراض در نمازجمعه را پخش می‌کند؟ یا امربه‌معروف فقط در حجاب است و بس؟!
۷-جناب جبلی رییس صداوسیما در اولین نطقش گفته بود «رسانه ملی باید صدای کسانی باشد که صدایشان به جایی نمی‌رسد. مردم صاحبان اصلی رسانه هستند.»
بسم‌الله! این نازلترین مطالبه مردم را همین امشب پخش کنید! تا مردمِ ناامید از دستگاه‌های نظارتی به رسانه ملی دل‌گرم شوند. وگرنه به همان سرنوشت «گروه خشنِ» مدیریت قبلی دچار خواهید شد.

۸-در این چند روز انتقاد رسانه‌ملی به شخص تاج بوده. رسالت رسانه‌ملی میانجی‌گری مردم و حاکمیت است، تیغ مطالبه‌گری باید متوجه دستگاه‌های قضایی و نظارتی و اطلاعاتی باشد. حمله به شخص تاج، آدرس اشتباه دادن به خواست مردم است. متخلف اگر اصلاح‌پذیر بود که وقیحانه دوباره به صندلی نمی‌چسبید!
۹-این نازلترین امتحان صداوسیما برای ترمیم امید اجتماعی مردم است. اگر از این سطح عدالتخواهی عاجز باشد، چگونه می‌خواهد از پس مبارزه با فسادهای دانه‌درشت‌ها بربیاید؟

۱۰-این آخرین ناله‌های مردم بی‌پناه از فساد است. اعتراض‌ها را دریابید وگرنه آبان۹۸‌های دیگری در راه است.

پی‌نوشت:
واژه «گروه خشن» عبارتیست که وحیدجلیلی در شهریور ۱۳۹۸ برای مدیریت پیشین صداوسیما به کار برده بود.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
به این دریا بپیوندید
دست و پایتان می‌شکند

موج زیارت اربعین حسینی که میلیونی شد، ابتدا ترفند نخ‌نمای خروج ارز از کشور در شرایط تحریم را فریاد زدند. بعد فتنه‌انگیزی میان دو ملت کلید خورد؛ سال ۹۵ روزنامه سعودی «شرق‌الاوسط» گزارش از روابط نامشروع مردان ایرانی با زنان و دختران عراقی در اربعین داد. روزنامه انگلیسی گاردین نیز گزارش «زیارت، غذا، سکس و پارک آبی» منتشر کرد.
وقتی ناکام شدند، سیاست خبری بایکوت اجتماع میلیونی را پیش‌ گرفتند‌.
در ایران در آستانه اربعین۹۷، روزنامه اصلاح‌طلبِ شرق مدعی استفاده جنسی مردان عراقی از زنان ایرانی در هتل‌های مشهد و منطقه آزاد اروند شد.
سال۹۸ روزنامه‌ آرمان‌ نوشت:
«حضور ایران در اربعین حاکمیت عراق را متزلزل می‌کند.»
اما استقبال بیشتر و بیشتر شد تا امسال تخمین‌ها خبر از ۵میلیون زائر ایرانی بدهد. به تعبیری حداقل ۱۰میلیون! چراکه به‌ازای هر زائر حداقل یک‌نفر از خانواده و همکار و... به نوعی غیرمستقیم درگیر این سفر می‌شود.
حاکمیت طبیعتا برای سازماندهی این سفر میلیونی، باید خدمات و تسهیلات اضطراری و ویژه‌ صدور پاسپورت، ارز، حمل‌ونقل و درمان بدهد تا شهروندانش آسوده سفر کنند.
این‌بار برای تضعیف اربعین، «جریان بهانه‌گیر» با ادبیات دینی به میدان آمده؛
ابتدا خروش اربعینی را حاصل تبلیغات نظام به نیت مانور سیاسی عنوان کردند که بیت‌المال را با هدف سواستفاده از آیین شیعی خرج نظامِ سیاسی خود می‌کند‌.
امروز جانب دلسوزی برای زائرین گرفتند. محسن حسام‌ مظاهری پژوهشگر دینی به بهانه مشکلات مرزها با دوگانه‌سازی "عرب و عجم" نوشت:
«رفتارهای توهین‌آمیز مأموران و نیز برخی عراقی‌ها با زائران عجم، در کنار گرسنگی و تشنگی و... چرا باید هزینه‌های این نمایش قدرت (که البته درعمل نمایش ناکارآمدی و بی‌عرضگی است) و مانور سیاسی-مذهبی را مردمی بدهند که اغلب با علقه‌ دینی و به شوق زیارت پا در این راه گذاشته‌‌اند.»

این جماعت اگر خدمات حاکمیت مطلوب باشد، بهانه دخالت حاکمیت در اربعین مردمیِ عراق را می‌گیرند! اگر خللی در خدمات باشد، بهانه ناکارآمدی نظام در سازماندهی زائرین می‌گیرند!

به‌هر روی، اربعین هر سال میلیونی‌تر از سال قبل به پا می‌شود. تکلیف گاردین و بی‌بی‌سی که معلوم است اما اگر شما درد دین‌پژوهی دارید به این دریای خروشان بپیوندید، وگرنه به قول امام‌خمینی خطاب به «انجمن حجتیه‌ها» دست‌وپایتان می‌شکند:
«دست از این اعوجاجات بردارید. اگر مسلمید برای خاطر خدا و اگر ملی هستید برای خاطر کشورتان، این دسته‌بندی‌ها را بردارید و در این موجی که الان ملت را به پیش دارد می‌برد، خودتان را وارد کنید. برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان می‌شکند.» (صحیفه‌امام، ج۱۷،ص۵۳۴)

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
تاجِ اصلاحات
تاجِ فوتبال

مصطفی تاج‌زاده دوماه پیش به اتهام «اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت کشور» دستگیر و در کمتر از دو ماه اولین جلسه دادگاه او نیز برگزار شد.
از آن طرف اما سه سال از افتضاح «تاجِ فوتبال» در قرارداد ننگین ویلتموس-تاج می‌گذرد.
از همان روز نخست، قوه قضای رییسی شعار رسیدگی به پرونده متخلفین عقد این قرارداد ۸میلیون یورویی سر داد.
تاج هم به بهانه قلب درد استعفا داد. مجلس هم اعلام کرد که جریمه این قرارداد را مسببین آن از جیب خود خواهند داد.
رییسی شد رییس‌جمهور و اژه‌ای بر صندلی قضا نشست اما هنوز پرونده تاج در بایگانی رسیدگی است!
جالب آنکه وقتی دیروز اتهامات پرونده «تاجِ فوتبال» منتشر شد، روابط عمومی قوه قضا دستپاچه اعلام کرد که این اتهامات توسط آنها منتشر نشده! تا اینگونه چراغ سبزی باشد برای ادامه ریاست تاج!
اما آن سو، تاجِ اصلاحات در زندان و شتابان در حال محاکمه است!
با این تناقض چه کنیم؟!
این وسط صداوسیما و فارس و تسنیم و فرهیختگان و... به‌جای مطالبه از قوه قضا برای رسیدگی به پرونده تاجِ فوتبال، با دادن آدرس غلط، سیاست لگد زدن به تاجِ معلوم‌الحال را پیش گرفتند!
امری محافظه‌کارانه و بدون خطر!

نسبت گرایش سیاسی من با تاج‌زاده نسبت پرسپولیس است با استقلال! اصل سخن بر سر بی‌تفاوتی دستگاه عدالت نسبت به بزرگترین بدهکاری تاریخ ورزش کشور در شدیدترین دوران تحریم‌هاست. آیا دست‌اندازی میلیاردی به جیب بیت‌المال، اقدام علیه امنیت ملی نیست؟

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
نظریه دین‌گریزی
فتنه عرب و عجم
نقدی بر یادداشت آقای محسن حسام مظاهری


حکمی‌زاده در عصر ۱۳۲۲ در کتاب اسرار هزارساله در دفاع از اصلاحات ضدمذهبی رضاخان، از علمای دین پرسش می‌کند «به نظر شما علت اینکه امروز، مردم به دین بی‌علاقه شده‌اند، چیست؟»
نظریه دین‌گریزی سبقه در عصر پهلوی دارد. لکن سالهاست با چماق دین‌گریزی بر فرق سر اسلام سیاسیِ خمینی کوفته‌اند که عصر انقلاب اسلامی نه‌تنها جامعه را دین‌مدار نکرده بلکه دین‌گریزتر از عصر پهلوی هم کرده.
توسعه‌ مناسک و گسترش شعائر در تقابل نظریه دین‌گریزی است.
حال با خروش اربعین، نظریه‌پردازان دین‌گریزی دستپاچه و منفعلانه در مقابل عظمت خروش مردمی اربعین وامانده‌اند. ناگزیر ابتدا اربعین را بیرون از مفاهیم بسط عدالت و ظلم‌ستیزی و صرفا یک آیین سنتی عربی قلمداد می‌کنند.
منادیان اسلام‌ِ منهای سیاست، در قدم دوم، در مقابل نزول نظریه خود، راه بهانه‌جویی در تضعیف توسعه اربعین میلیونی پیش‌ گرفته‌اند؛
از زدن برچسب «اربعین حکومتی»، «مانور سیاسی»، «نمایش قدرت ایرانی» و «لشکرکشی‌های خیابانی» گرفته تا برجسته کردن شکاف‌های دینی و ملی.
برجسته‌سازی از جدال شیعه و سنی در اربعین کارکردی ندارد. راه، دوگانه‌سازی «عرب و عجم» میان دو ملت است. امری که هر زائر منصفی می‌داند نه در ذهن و نه در انگیزه پذیرایی شگفت و خالصانه ملت عراق جایی ندارد.
همه تلاش صدام در جنگ تحمیلی، تشکیل جبهه اعراب علیه عجمان ایرانی بود و به روایتی ۲۰ کشور عربی را در جنگ با عجمان سازماندهی کرد.
فتنه عرب و عجم از صدر اسلام تاکنون هنوز کارکرد دارد.
این‌بار منادیان اسلام‌ غیرسیاسی و پیروان چراغ خاموشِ انجمن حجتیه، دست به‌دامان همین فتنه نخ‌نما اما گاها موثر شده‌اند.
بی‌شک اربعین حسینی تلطیف‌کننده سال‌های تلخ و خون‌بار جنگ ۸ساله میان دو ملت است. اما دین‌پژوهیِ سکولار هنوز امید دارد با ادبیات دلسوزانه‌ دینی، رگ باستان‌گرایی ایرانی و جهالت عربی را باد کند.‌
مگر می‌شود مدعی دین‌پژوهی دلسوزانه بود و در گرماگرم اربعین انگشت بر رفتار توهین‌آمیز خیالیِ عربان با عجمان گذاشت؟! و بدیهی‌ترین خطر شکاف‌انگیزی میان امت اسلامی را نادیده گرفت؟!
اگر عامدانه است که هیچ! اما اگر سهوی بوده در دین‌پژوهی خود تجدیدنظر کنید تا بر طبل اختلاف‌انگیزی هزارساله استعمار میان امت مسلمین نکوبید.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۱-این هفته اوج عظمت دینمداری جامعه ایرانی در رخداد اربعین بود.اما جهل در صیانت از دینمداری،چنان نفرتی پمپاژ کرد که نه‌تنها این رخداد به یغمارفت بلکه صدای دوستداران انقلاب هم درآمد.
۲-سخنان۵۰سال پیش شهیدمطهری را بشنوید؛از جامعه‌شناسی و روانشناسی برای شناخت ریشه‌های منکر و نحوه صحیح امربه‌معروف میگوید.لکن ما راه سهل یعنی گشت ارشاد را جایگزین کردیم!
۳-ما با اندیشه‌های مطهری و بهشتی انقلاب کردیم،اما میخواهیم با علم‌الهدی فرهنگ کشور را پیش ببریم!
۴-موضوع«نحوه»درگذشت این دختر مظلوم نیست.امروز سکته قلبی بود، فردا ممکن است یک هل دادن موجب مرگ شود.بحث بر سر یک خطای راهبردی است‌ که نه‌تنها عامل بازدارنده هم نیست بلکه زمینه اشتباهات بعدی رافراهم میکند.
۵-قطعابرای انتخاب روش گشت ارشاد، دنبال یک شخص تصمیم‌گیرنده نباشیم. بسیاری ازکارگزاران سیاسی وفرهنگی کشور موافق هستندو برخی نیز مخالف‌.
۶-اما به‌تجربه دودهه، گشت ارشاد عامل بازدارنده بی‌حجابی نیست.این خطا، هم اعتبار پلیس را به یغما برده، هم بیحجابی کنترل نشده وهم نفرت‌انگیزی دینی در جامعه را تسری میدهد.
نباید در شیوه‌های امربه‌معروف تجدیدنظرکنیم؟!
https://www.tg-me.com/javadmogoei
واپس‌گرایی اصولگرایان
راه کج راست‌گرایان دیروز ادامه دارد...


دهه هاشمی، دهه مرگ نقدها بود‌.
جریان راست، کوچکترین نقدی به دولت هاشمی را برنمی‌تابید. هر نقدی از چپ‌های خط امامی و انصار حزب‌الله گرفته تا احمدی توکلیِ عدالتخواه مصادف بود با خوردن برچسپ تضعیف پایه‌های نظام.
هاشمی پایه‌ و رکنی از نظام بود که راست‌گرایان، مخالفت با هر سیاست فرهنگی-اقتصادی او را مترادف می‌کردند با دشمنی با پیغمبر! چنانچه در نمازجمعه‌ها شعار سر می‌دادند:
«مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبر دشمن پیغمبر است!»
که البته هاشمی نیز اعتراضی نمیکرد! و شاید از این باب نزدیکانش بدنبال ریاست‌جمهوری مادالعمر او بودند.
چه فریادها در نقد اشرافی‌گری، سیاست‌های تعدیل اقتصادی، رفاه‌‌طلبی، رانتخواری، کنترل رشد جمعیت، سدسازی و... زدند اما یا در روزنامه‌شان تخته شد یا راهی دادگاه شدند.
اما کیهان ایستاده در توجیه‌گری هاشمی، بر طبل سردار سازندگی بلندتر می‌کوبید. دفاع از هاشمی به‌جایی رسید که او در مصاحبه با کیهان، مانیفست نظری و عملی دولت تکنوکرات‌‌ش را چنین گفت:
«این‌قدر بحث از اختلاس و دزدی نکنید و روحیه مردم را خراب نکنید. وقتی که ما یک سدی را می‌سازیم و مثلا ده میلیارد خرج می‌کنیم، ممکن است از قبل آن، پانصد میلیون هم اختلاس شود، اما این سد برای کشور می‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از این سد اختلاس یا دزدی کند.»
عمر کشور که به دهه ۸۰ رسید، پرده‌ها افتاد و برهمگان عیان شد که ریل دولت هاشمی، چگونه کشور را به ناکجاآباد برده است. اشرافی‌گری تئوریزه شد، کاهش جمعیت کشور جوان رو به پیری برد و سدهای آبی راه خشکسالی‌ها را باز کرد.
و از خنده روزگار این که توجیه‌گران دیروز، مخالفان امروز شدند! همان مدافعان سینه‌چاک هاشمی یک دهه بعد به مخالفانی تبدیل شدند که بی‌انصافانه هر انحراف کوچک و بزرگی در انقلاب را حاصل دولت هاشمی دانستند.
حکایت اصول‌گراهای امروز، حکایت راست‌گرایان دیروز است؛
حکایت فارس و همشهری امروز، حکایت کیهان دهه۷۰ است که هر نقد و اصلاح و بازنگری را تضعیف نظام قلمداد میکنند. توجیه‌گری آنان از گشت‌ارشاد و یا هر قصور و خطایی یادآور دفاع از کژروی‌های دولت سازندگی است‌ که یک دهه بعد انحرافات آن آشکار شد.

دوری نباشد که این جماعت به سرنوشت راست‌های دهه۷۰ دچار شوند؛ برخی چنان افراطی که از گذشته خویش پشیمان و اصلاح‌طلب تندرو شوند، و برخی دیگر مثل کیهانِ امروز، واپسگرانه با سفیدکردن دفاعیات گذشته، همچنان کورمال کورمال با نقد و اصلاح هر پدیده‌ای مخالفت میکنند.
تاریخ پر است از این چرخش‌ها، عقب‌گردها و دفاعات جاهلانه.

منبع: بی‌پرده با هاشمی، چاپ کیهان،ص۱۸۴.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات دیروز-۱
تهران: ۱۴۰۱/۶/۲۸


هنوز بی‌حالم. سوغات کربلاست. دیشب با تب و لرز رفتم بیمارستان امام‌سجاد بهارشمالی. دو دوز سرم تجویز کرد.
غروب مهدی فرزند احمد توکلی زنگ زد با عصبانیت که ببین چند ون گشت ارشاد چگونه کشور را به پرتگاه می‌برد. تحریک شدم بروم میدان ولیعصر.
ترافیک شدید، بوی تند گاز اشک‌آور، بلوار کشاورز سر چهارراه فلسطین، ۳۰۰نفر معترض و شعارها علیه رهبری.
دوربین گوشی را روشن کردم. ناگهان یک‌نفر تیشرت زردپوش زد پشتم: آقای مستندساز! مثل افغانستان روایت نکنی!
کمی ترسیدم. گفتم نکند الان بروم زیر مشت‌ولگد. بالاخره ما طرفدار نظامیم و سینه‌چاکش!
دسته‌ها ۶-۷نفره است؛ سه دختر، دو پسر و یک زن یا مرد میانسال. لباس‌ها مارک و خوش‌پوش.
چقدر بچه‌های اطلاعات سپاه بد تیپ عوض می‌کنند! آخر شلوار پارچه‌ای با کتونی! یعنی الان لباس‌مبدل شدید؟! حداقل چهارتا شعار بدید شک نکنند!
موتورسواران ناجا حمله کردند، جمعیت با شعار «بی‌شرف بی‌شرف» به استقبالشان رفتند. گاز اشک‌آور پرتاب شد در پیاده‌رو. چشم‌هایم بدجوری سوخت. دختری سیگار داد. پوک می‌زد در صورتم. و من در صورت او. تجربیات ۸۸ است. سوزش را خیلی برطرف می‌کند.
چند موتورسوار بسیجی به سرعت رد شدند. دختری فریاد زد «کم‌ند کم‌ند، بگیریدشون». سنگ‌ها روانه شد. به یکیشان خورد. اصلا نمی‌دانم چرا رد شدند! بی‌فایده و از سرماجراجویی!
تقریبا همه ماسک زدند. یک نفر گفت می‌ترسم شناسایی شوم، ماسک اضافه داری؟ دادم. رویم را بوسید. مرد بود‌.
پیرمردی من را کشید کنار:
«اینها همه‌چیزمان را گرفتند.» این را گفت و رفت.
مردی سبزه‌رو آمد. گفت چی شده؟ زن میانسال گفت: یعنی نمیدانی؟!
- نه والا!
- تلگرام نداری؟
- باز نکردم!
- چیزی نشده نگران نباش!
مرد بی‌اعتنا رفت.
عاشق‌ سبک زندگی‌اش شدم!
دو ساعتی است آنجام. نت قطع شد. تیشرت زردپوش، هرزگاهی تلفنی کوتاه می‌زند. من از او می‌ترسم! نمی‌دانم چرا آشنایی داد و چرا بقیه را خبر نمی‌کند؟! پیاده‌سواران ناجا آمدند. معلوم است قصد گرفتن چهارراه را دارند. وگرنه با موتور می‌آمدند. بازهم شعار بی‌شرف بی‌شرف.
دختری خورد زمین، ناجا هلش داد. پسری لنگ‌لنگان از جلویم دوید. باتوم خورده بود.
چند ماشین در ترافیک درهایشان را باز کردند تا به معترضان پناه بدهند. ناجا کم‌کم چهارراه را بدست گرفت. پسری پاره‌آجری پرت کرد. نزدیک بود بخورد به یک راننده تاکسی. فریاد زدم «آقا! چی‌ کار می‌کنی؟ خب درست پرت کن. راننده چه گناهی کرده؟»
گفت «چه کار کنم؟! ولشان کن. بالاخره یه عده‌ای هم این وسط قربانی می‌شوند!» قانع شدم!
ادامه دارد....

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۲
تهران: ۱۴۰۱/۶/۲۸

ساعت ۱۰ شب است. دیگر جمعیت انسجام ندارد. سرریز شدند به میدان ولیعصر. من نیز. روی موتورم نشستم به تماشا.
مردی کاسه آش آورد! گفت بخور جون بگیری!
آش‌فروش دوره‌گرد بود. گفتم پولش؟ گفت «امشب برای شماها مجانیست!»
فاز بهمن ۵۷ گرفته!
دو نفر ناجا تذکر دادند نایست! گفتم آشم رو بخورم چشم! آمد نزدیکم. گفت آب داری؟ گفتم الان می‌گیرم. برگشتم دکه سرچهارراه، یک باکس آب گرفتم؛ ۴۸ هزار.
جمعیت چپ چپ نگاهم کردند. ازشان دور که شدم، باکس را دادم به ناجایی! چقدر حال کرد: «به ناموسم قسم! یک دانه تیر ساچمه‌ای هم شلیک نکردم! دلم نمی‌آید! می‌خوای اعتراض کنی چرا ماشین مردم رو آتیش می‌زنی؟! این اینستاگرامِ خار... پدرمان را درآورده.» کرمانشاهی بود. با ساعد شکافته و از طرفداران سفت و سخت طرح صیانت از فضای مجازی!
سوار موتور شدم رفتم بیمارستان دیشبی که سِرم امشبم را بزنم.
پر است از ناجایی! سر شکسته، صورت خونی و لنگ‌لنگان.
تخت‌های اورژانش همه پر است و ملاحفه‌ها خونی.
دو دختر مانتویی و کتونی سفید هم با دماغ خونی روی تخت خوابیدند. کنارشان دو خانم چادری ایستادند. بی‌کلام و خشک!
چند سرباز ناجا سرشان خونیست. ستوانی دمر خوابیده و داد می‌زند. سربازی با لهجه رشتی آه‌وناله می‌کند.
رفتم پذیرش: «امشب پذیرش غیرسازمانی نداریم.»
- غیرسازمانی دیگه چیه؟
- نمی‌بینی اینجا بیمارستان ناجاست؟ امشب آماده‌باشیم!
گندشانس واژه‌ کمیست برایم! دیشب آمده بودم بیمارستان ناجا!
پذیرش گفت برو جای دیگر.
رفتم بیمارستان طرفه. فقط نسخه‌های خودشان را پذیرش می‌کردند. رفتم درمانگاه میدان خراسان.جمعیت کنار ایستگاه صلواتی صف کشیده بودند برای قیمه و چای.
چقدر تفاوت در کمتر از چند کیلومتر از بلوار کشاورز تا خراسان! یاد آن مرد سبزه‌رو افتادم. شایدم حق دارند، اینجا گشت ارشاد کارکردی ندارد.
آنجا هم سِرم نزد. برگشتم بیمارستان ناجا. تلویزیون مناظره زنده پزشکیان و کوشکی من باب گشت ارشاد. آفرین به وحید جلیلی. رسانه شجاع و ملی یعنی این.
سوپروایزر داد زد: «تخت خالی نداریم، هرآن یک مصدوم درگیری می‌آورند.»
گفتم «لرز دارم، هروقت کسی آمد سِرم به‌دست روی صندلی می‌نشینم.»
با اصرار قبول کرد. هنوز دو دختر مانتویی روی تخت بودند. و آن دو چادری ناجایی. دستگیرشده‌های بلوار کشاورز بودند.
سِرمم تمام شد. دلم می‌خواست بمانم و ببینم آن دخترها چه می‌شوند و آن سرباز رشتی و آن ستوان سرشکسته...
یاد حرف مهدی افتادم: چند ون گشت‌ارشاد چگونه کشور را به پرتگاه می‌برد...

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳
تهران: ۱۴۰۱/۷/۹

رفتم خیابان سمیه، جلسه با دادمان رییس حوزه هنری.
سر چهارراه طالقانی ۳۰-۴۰دختر و پسر دهه هفتاد-هشتادی. لبخند به لب، روسری می‌چرخاندند و کف می‌زدند. یاد مشاهداتم از اعتراضات میدان التحریر در عراق افتادم؛ سال ۹۸.
آنجا هم غالبا جوان‌های ۱۶تا ۲۰ سال بودند. با همین شور و هیجان.
نسلی که دیکتاتوری صدام را ندیده و بمب‌افکن‌های آمریکایی را لمس نکرده بود. نزاع‌ سیاسی مقتدا صدر او را به خیابان کشانده بود. این نتیجه انقطاع نسلی از تاریخ سرزمین است.
جنس‌ دهه‌هشتادی‌های چهارراه طالقانی با تیپ‌های اوایل اعتراضات در بلوار کشاورز فرق می‌کند. آنها منسجم، حرفه‌ای، خشن و مصمم بودند‌. اینها هیجانی و بازیگوش! دانشجویانی که کرونا نگذاشت دانشگاه ببینند.
ماشین‌ها در حمایت مدام بوق می‌زنند. ترافیک تهران را قفل کرده. رفتم جلسه. دادمان حرف‌هایی زد از حماقت‌ها و تندوری‌ها که کاش می‌شد نوشت!
گفت نمی‌خوای یکم از انقلاب دفاع کنی؟
گفتم والا فیلترشکن کار نمی‌کند.
یکی داد. گفت دیشب دخترخاله‌اش فرستاده!
قرار شد دفاع کنم!
زنگ زدم به یاسر؛ از بچه‌های بسیج زاهدان:
«دیروز انقدر شلیک کردم که لوله کلاشینکف سرخ شده بود‌. رسما جنگ شهری بود. نمازجمعه که تمام شد عده‌ای به کلانتری حمله می‌کنند. به‌نظرم ماموران دست‌وپایشان را گم می‌کنند و زود گلوله ساچمه‌ای می‌زنند. یک‌دفعه کامیونی وارد کلانتری می‌شود! جات خالی! جنگ تمام عیار بود؛ رگبار گلوله بود که از بغلم رد می‌شد. ۴نفر از ما و ۴۰ نفر از مقابل کشته شدند. مسئول اطلاعات سپاه استان همان اول شهید شد. گلوله درست خورده بود به گردنش. یحتمل تک تیرانداز زده بود.»

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴
تهران ۱۴۰۱/۷/۹

آمدم سمت سه‌راه جمهوری-ولیعصر. چشم را چشم را نمی‌دید؛ گازاشک‌آور. زمین پر بود از شیشه شکسته.
موتورسوارهای بسیج صف بسته بودند؛ لباس‌های شلخته، اکثر زیر ۲۵سال و باتوم بدست. موتورسوارهای ناشی، که چند دقیقه یکبار خودشان به خودشان می‌خوردند! بسیج است دیگر!
دو دختر و یک پسر لنگان لنگان از کنارم دویدند. چند بسیجی در پی‌شان.
از سر کنجکاوی رفتم انتهای خیابان فلسطین؛ بیت رهبری. همان یک تویوتای همیشگی بود با سه مسلح.
نگاه کردم و نگاه کرد، گاز دادم...!
به سمت منیریه دیگر خبری نیست! اوضاع عادیست. مغازه‌ها باز و کسب‌وکار در جریان. یک دسته موتوری بسیج رد شدند! بوق‌زنان. عجبا! شما دیگر چرا بوق می‌زنید؟! بسوزد پدر جوگیری.
رفتم قهوه‌خانه میدان خراسان. جا نبود. پنالتی استقلال که گل شد، قهوه‌خانه رفت رو هوا‌.
بعد ده روز سر زدم به اینستا. ای بابا! همه که هستند!
صفحه فرهمند علیپور را دیدم. نوشته درگیری‌‌ زاهدان کار خودشان است! یعنی بالاترین مقام اطلاعاتی استان را خودشان زدند؟!
یاد ترور دکتر علیمحمدی(دانشمند هسته‌ای) در ۸۸ افتادم. می‌گفتند کار خودشان است! چراکه دکتر طرفدار جنبش سبز بوده! سطح تحلیل‌ها رشدی نکرده!

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۵
ناگهان بدنم سوخت...


تهران: ۱۴۰۱/۷/۱۰
زنگ زدم به اخوی در کرج. فرمانده گردان بسیج است. گفت کرج هر شب شلوغ است.حالا حالا داستان داریم.
گفتم در اعتراضات عراق تاکتیک اصلی گازاشک‌آور بود. حداقل مردم تلفات جانی نمی‌دهند‌.
گفت ماهم همین‌کار رو می‌کنیم. همه بچه‌اند چی کار کنیم؟! ساچمه‌ای را هم ممنوع کرده‌ام.
رسیدم میدان انقلاب. نیروها چندبرابر عابران پیاده هستند؛ بسیج، یگان ویژه، کلانتری و لباس‌شخصی‌های سپاه.
رفتم فروشگاه «کتاب اسم». علی رکاب نشست به تعریف کردن از این ده روز: «جواد! بخدا اینها مردم‌اند. بسیجی‌ها دیشب دو دختر را می‌زدند. فحش ناموس می‌دادند و می‌زدند.»
گفتم «همه‌‌جا اینطور نیست. ما در تهران، ۴۰۰هزار نفر از خانواده، اقوام و مرتبطین با اعدامی‌های منافقین، سلطنت‌طلب و ساواکی داریم. برخی‌ کف خیابان کاملا حرفه‌ای عمل می‌کنند. معلوم هست سازمانی‌اند‌.»
کتابی خریدم. مهدی قمی زنگ زد. این روزها همه با تلفن از هم خبر می‌گیرند. گفت «وزارت و اطلاعات سپاه فقط خانه تیمی مسلحانه می‌زنند؛ کاری به خیابان‌ ندارند. تا یک ماه همین بساط است. بعد تجمعات می‌شود مناسبتی؛ ۱۶آذر، ۱۳آبان و...»
آمدم سر چهارراه قدس. دختری تنها و بی‌روسری داشت دادوبیداد می‌کرد. صدایش را نمی‌شنیدم. ناجایی پرتش کرد توی جوب. چندبسیجی ریختند سرش. ۶۰کیلو نبود. دویدم سمت دختر.
داد زدم «نزنید می‌میره!»
یکی گفت به‌توچه!
ناگهان بدنم سوخت؛ ناجایی با گلوله‌پلاستیکی پشت سرهم شلیک می‌کرد به دست‌وسینه‌‌ام. خوردم زمین. دختر هنوز تو جوب بود. موتور رهگذری آمد. گفت «بپربالا، الان می‌برنت.»
کنار دیوار نشستم. عابری آب آورد. یک بسیجی آمد کنارم. با لحن مودبانه گفت چی‌شده؟
داد زدم «آقا نزنید بخدا سرش میخوره به جدول...»
ناگهان ۶-۷بسیجی ریختند سرم. با لگد. بلند شدم. یکیشان داد زد:
مادر...
بلند شدم لگدی زدم به آنی که فحش ناموس می‌داد. یکی از پشت زد. خوردم زمین. لگد بود که می‌خورد تو سر و سینه‌ام. فحش ناموس می‌دادند‌. دوباره بلند شدم. خوردم زمین. ۱۰نفری می‌زدند. هلم دادند داخل یک ون.
سرم‌ کمی گیج می‌رفت. جوانی آمد: «چتونه؟ میخاید لخت بیاید بیرون؟»
گفتم «زر نزن! من هفت‌جدم چادری‌اند.»
یک نفر از پشت کوبید تو صورتم. جا نبود بلند شوم. چند دستگیر شده هم بودند.
میانسالی آمد. آب داد‌‌. گفت آرام باش ببینم چی شده.
گفتم هیچی! فقط بگو چرا فحش ناموس میدید؟
چیزی نگفت و رفت. جوانی آمد برگه به دست. گفت اسمت؟
گفتم جواد موگویی

ادامه در یادداشت بعدی...
https://www.tg-me.com/javadmogoei
تهران ۱۴۰۱/۷/۱۰

مرد میانسال آمد. گفت آرام باش. اول بگذار دستت رو ببندیم تا حرفهایت را گوش کنم. بعد چشم‌بند زد‌. گفت حالا تعریف کن. از اول تعریف کردم.
گفت «خب نباید دخالت می‌کردی.»
یکهو در ون باز شد. جوان دوباره گفت «این پروعه! ببریدش اوین.»
گفتم ببر!
پرید بالا که بزند، میانسال جلویش را گرفت. گوشی‌ها را گرفتند. گفت رمزش چیه؟ بازش کردم. دید عکس شهید مجید سلمانیان روی صفحه است. دیگر گوشی‌ام را وارسی نکرد.
نفر پشتی رمز گوشی را نمی‌داد. می‌گفت یادم رفته! دو سه تا سیلی که خورد یادش آمد!
بسیجی با خوشحالی گفت عجب! عجب!
پیامک‌ها را تک تک خواند:
-لاله‌زار چه خبر؟
-شلوغه؟
-بیام؟
-نه، بمان همان‌جا.
-من آماده نبردم.
نفر پشتی به تپه‌پته افتاده بود. من را پیاده کردند. بردند ون جلویی. فقط من را.
ماشین آنها رفت قرارگاه. از بی‌سیم‌ها فهمیدم. ون ما حرکت کرد. از زیر چشم‌بند دید می‌زدم. رفت خیابان قدس، ۱۶آذر، دوباره قدس، ۱۶آذر... الکی می‌چرخید. سرم درد می‌کند. چندبار با لگد خورده بود به دیوار.
میدان انقلاب ایستاد. یک نفر آمد بالا. ماسک داشت. ولی ریش پرفسوری بود. گفت چی‌شده؟
دوباره تعریف کردم.
گفت کی فحش ناموس داد؟
گفتم بسیجی بودند.
گفت مطمئنی؟ تاکید کردم.
گفتم شما سپاهید یا ناجا؟!
جواب نداد. رفت آب آورد. نخوردم. حالت تهوع دارم. نیم ساعتی با چشم‌بند نشستم. راننده گفت شام خوردی؟
یاد «ناهار خوردن» گفتنِ رییسی افتادم!
ریش‌پرفسوری دوباره آمد: «ببین مگولی جان! اینجا همه جور آدم هست. من معذرت می‌خوام. هرچی فحش دادند نثار خواهرمادر من. بیا این گوشیت....»
گفتم بگو شما ناجایید یا سپاه؟
گفت استغفرالله!
گوشی‌ام زنگ خورد. محمدعلی بود.
- کجایی؟
- تو ون سپاه یا ناجا. میدان انقلاب. دم بانک سپه.
-یاحسین‌...

سرم گیج می‌رود...

علی رکاب هی میزند توی صورتم:
جواد.. جواد..
اورژانس بالای سرم بود. محمدعلی گفت بهوش آمد... بهوش آمد...
ریش پرفسوری مدام می‌گفت «خدایا! چیزیش نشده باشه؟»
اورژانس گفت نه! فشارش افتاده.
دست زیر بغل، نشاندنم.
رکاب بغض کرده بود. گفت «تقصیر من شد. تحریکت کردم آمدی درگیر شدی...»
راننده ون مدام می‌گفت «خدا لعننتون کنه که این بساط رو راه انداختید.»
مخاطبش معلوم نبود‌. میانسال دوباره آمد: «آقا ناموس شما، ناموس ماست. آنجا دوربین دارد. الان برو خانه. فردا برو شکایت کن.»
مدام قصد دلجویی دارد. حوصله‌اش را ندارم. فقط می‌خواهم بروم چهارراه قدس سراغ آن چند بسیجی!
رویم را بوسید. بی‌محلی کردم. بعد از دو ساعت آزادم کردند. تازه دست و پایم را وارسی کردم. ۱۳گلوله پلاستیکی؛ همه زخم شده با خونریزی خیلی کم. اگر می‌خورد تو چشمانم چه؟!
با رکاب و محمدعلی رفتیم به سمت چهارراه قدس. رکاب گفت «جون مادرت بی‌خیال شو.»
گفتم «نترس! درگیر نمی‌شوم. فردا می‌خواهم بروم شکایت. باید بفهمم از کدام حوزه بسیج آمده بودند.»
رسیدیم سرچهارراه. فقط ناجا بود. خبری از بسیجی‌ها نبود.
از فردا هر روز می‌روم آنجا تا پیدایشان کنم. حتما می‌آیند‌.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۶
تفاوت‌های میدانی از روز اول تا امروز

تهران: ۱۴۰۱/۷/۱۱
از صبح تلفن پشت تلفن. برخی جویای احوال، برخی سرزنش که چرا اینگونه روایت کردی. هر دو از سر دلسوزی. لکن واقعیت را باید نوشت. دادمان (حوزه هنری) جویای احوال شد و چند نصیحت کرد. به‌زبان پذیرفتم، در دل خیر! گاهی دفاع بی‌جا می‌کرد.
میثم(بسیجی)زنگ زد به سرزنش:
«از چهارتا بسیجی کتک خوردی، افتادی به آبروریزی؟»
گفتم «اشتباه فردی نبود. رویه حاکم است در کف خیابان. فیلم‌ها رو ندیدی؟ مگر از کهریزک۸۸ بدتر نوشتم؟ همه سعی بر مخفی کردن داشتن، لکن آقای خامنه‌ای کهریزک را "جنایت" خواند! به شما بود آن را هم ماستمالی می‌کردید!»
سکوت کرد.
دوستی قدیمی (پاسدار) زنگ زد:
«دیروز گردان‌های تیپ آل‌محمد در محدوده‌ای که تو را دستگیر کردند، مستقر بودند. تیپ زیر نظر سپاه محمدرسول‌‌الله تهران‌ است. فرماندهان پاسدارند با نیروها بسیجی‌ دهه هفتادی و هشتادی‌.»
یحتمل آن میانسال و ریش‌پرفسوری پاسدار بودند.
رفتم چهارراه قدس-انقلاب؛ دنبال آن گردان بسیجی‌. مستقر نبودند. دوساعتی چرخ زدم. به‌ازای هر دوسه عابر، یک ناجایی، بسیجی و لباس‌شخصی ایستاده!
خشونت شنبه و درگیری دیشب دانشگاه شریف، امروز را آرام کرده.
تفاوت‌های میدانی از روز اول تا امروز بسیار شده:
۱-روزهای اول معترضان عمدتا ۳۰به بالا بودند منسجم، حرفه‌ای و تیمی.
۲-معترضان با پلیس کمترین درگیری فیزیکی داشتند. در دقیقه‌ای جمع، آتشی به‌پا کرده و با آمدن موتورسواران ناجا پخش می‌شدند. ابدا خود را در معرض دستگیری قرار نمی‌دادند.
۳-پلیس با حوصله قصد متفرق کردن داشت، نه درگیری تن به تن‌ و دستگیری.
۴-اما این روزها، گروه‌های معترض منسجم بالای ۳۰سال خیلی کم شده. کارهای اطلاعاتی و زدن خانه‌های تیمی‌ جواب داده.
۵- معترضین دهه هشتادی‌ به میدان آمدند؛ جسور، متهور، هیجانی و به قصد درگیری فیزیکی. ابدا ابایی از دستگیری ندارند‌. اصلا بدشان نمی‌آید!
۶-اعتراضات به دانشگاه‌ها کشیده‌؛ بدترین حالت ممکن.
۷-ناجا چند برابر خشن‌تر شده. فیلم‌ آتش‌زدن پلیس و اقدام برای سر بریدن ناجایی و... آنها را بسیار خشن‌ کرده‌.
۸- بسیج روزهای نخست نبود. حال چند برابر ناجا مستقرند. ناجا خسته و کم تحمل است. بسیج سرحال، و با خشونت چندبرابر. شعارهای مستقیم علیه شخص رهبری در این خشونت بسیار موثر است.
۹-موتورسوارهای لباس‌شخصی‌ حضور چشمگیر دارند؛ همان نیروهای بی‌قاعده بسیج هستند؛ به تجربه ۸۸، ۹۶، ۹۸ می‌نویسم.
۱۰-تنها شباهت ابتدا تا امروز، آرامش در جنوب تهران است. جمهوری به پایین انگار شهر دیگری است! هنوز حال‌وهوای اربعین و صفر جاریست.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
2025/07/06 15:54:11
Back to Top
HTML Embed Code: