Forwarded from غزل خوان
به آهی میتوان دل را ز مطلبها تهی کردن
که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
#صائب_تبریزی
@GhaZalkhaniI
که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
#صائب_تبریزی
@GhaZalkhaniI
نه طرح باغ و نه گلشن فکندهاند اینجا
در آبِ آینه روغن فکندهاند اینجا
غبار قافلەی عبرتی که پیدا نیست
همه به دیدەی روشن فکندهاند اینجا
رسیده گیر به معراج امتیاز چو شمع
همان سری که ز گردن فکندهاند اینجا
جنون مکن که دلیران عرصەی تحقیق
سپر ز خجلت جوشن فکندهاند اینجا
یکیست حاصل و آفت به مزرعی که شبی
ز دانه مور به خرمن فکندهاند اینجا
به صید خواهش دنیای دون دلیر متاز
هزار مرد ز یک زن فکندهاند اینجا
سر فسانه سلامت که خوابناکی چند
غبار وادی ایمن فکندهاند اینجا
نهفته است تلاش محیط موج گوهر
یه روی آبله دامن فکندهاند اینجا
رموز دل نشود فاش بیچراغ یقین
نظر به خانه ز روزن فکندهاند اینجا
مقیم زاویەی اتفاق تسلیمم
بساط عافیت من فکندهاند اینجا
چو شمع گردن دعوی چسان کشم بیدل
سرم به دوش فکندن فکندهاند اینجا
#بیدل
در آبِ آینه روغن فکندهاند اینجا
غبار قافلەی عبرتی که پیدا نیست
همه به دیدەی روشن فکندهاند اینجا
رسیده گیر به معراج امتیاز چو شمع
همان سری که ز گردن فکندهاند اینجا
جنون مکن که دلیران عرصەی تحقیق
سپر ز خجلت جوشن فکندهاند اینجا
یکیست حاصل و آفت به مزرعی که شبی
ز دانه مور به خرمن فکندهاند اینجا
به صید خواهش دنیای دون دلیر متاز
هزار مرد ز یک زن فکندهاند اینجا
سر فسانه سلامت که خوابناکی چند
غبار وادی ایمن فکندهاند اینجا
نهفته است تلاش محیط موج گوهر
یه روی آبله دامن فکندهاند اینجا
رموز دل نشود فاش بیچراغ یقین
نظر به خانه ز روزن فکندهاند اینجا
مقیم زاویەی اتفاق تسلیمم
بساط عافیت من فکندهاند اینجا
چو شمع گردن دعوی چسان کشم بیدل
سرم به دوش فکندن فکندهاند اینجا
#بیدل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ مقام سازمان جهانی بهداشت:
📍ما جسم و ذهن کودکان غزه را خرد کردیم و اگر کاری برای آنها نکنیم شریک جرم به حساب میآییم/بیش از هزار کودک دست و پایشان قطع شده، این مایه ننگ است، من از دنیا عصبانیام چرا کاری نمیکنید؟!
📍ما جسم و ذهن کودکان غزه را خرد کردیم و اگر کاری برای آنها نکنیم شریک جرم به حساب میآییم/بیش از هزار کودک دست و پایشان قطع شده، این مایه ننگ است، من از دنیا عصبانیام چرا کاری نمیکنید؟!
باحوصله
چید بوسه ای
روی لبش
لبخند زد و
گفت:بفرما! سیب است
🔹🔹🔹
لبخند تو:
بازکردن قفل قفس
پرواز دهاندن کبوتر-بوسه
🔹🔹🔹
رفتم
به تظاهرات زیبایی تو
جمعیتی از بوسه
به روی لب تست
🔹🔹🔹
نک می زند آرام
به روی لب من
گنجشکک ورپریده ی بوسه ی تو
🔹🔹🔹
یک بوسه ی بکر
بر لبم
کاشته ام
شعری
که هنوز
هیچکس لب نزده
🔹🔹🔹
محکم
بغلم کن و
مرا دوست بدار
یک بوسه به من بده
به زخمی بزنم
🔹🔹🔹
هر صبح
به من
یک صدقه بوسه بده
هفتاد بلا
دفع کن از هردویمان
🔹🔹🔹
مرغوب ترین خاک جهان است لبم
هر بوس تو
هفت خوشه ی بوسه شده
🔹🔹🔹
چل چله ی بوسه
نذر کرده ست دلم
در کنج لبت
گوشه بگیرم باید
🔹🔹🔹
چون جوجه ی گنجشکِ گرسنه ست لبم
با بوسه
تمشک در دهانم بگذار
🔹🔹🔹
سرد است
اجاق بوسه ای روشن کن
یک لایه ی یخ
روی لبم ماسیده
🔹🔹🔹
عمریست
که لُبُ مطلبِ من
لبِ تست
جز بوسه
برون نیامده
از دهنم
🔹🔹🔹
برف آمده
آغوش بپوشان من را
با بوسه
به دور گردنم
شال بباف
#واران
#نورباعی
چید بوسه ای
روی لبش
لبخند زد و
گفت:بفرما! سیب است
🔹🔹🔹
لبخند تو:
بازکردن قفل قفس
پرواز دهاندن کبوتر-بوسه
🔹🔹🔹
رفتم
به تظاهرات زیبایی تو
جمعیتی از بوسه
به روی لب تست
🔹🔹🔹
نک می زند آرام
به روی لب من
گنجشکک ورپریده ی بوسه ی تو
🔹🔹🔹
یک بوسه ی بکر
بر لبم
کاشته ام
شعری
که هنوز
هیچکس لب نزده
🔹🔹🔹
محکم
بغلم کن و
مرا دوست بدار
یک بوسه به من بده
به زخمی بزنم
🔹🔹🔹
هر صبح
به من
یک صدقه بوسه بده
هفتاد بلا
دفع کن از هردویمان
🔹🔹🔹
مرغوب ترین خاک جهان است لبم
هر بوس تو
هفت خوشه ی بوسه شده
🔹🔹🔹
چل چله ی بوسه
نذر کرده ست دلم
در کنج لبت
گوشه بگیرم باید
🔹🔹🔹
چون جوجه ی گنجشکِ گرسنه ست لبم
با بوسه
تمشک در دهانم بگذار
🔹🔹🔹
سرد است
اجاق بوسه ای روشن کن
یک لایه ی یخ
روی لبم ماسیده
🔹🔹🔹
عمریست
که لُبُ مطلبِ من
لبِ تست
جز بوسه
برون نیامده
از دهنم
🔹🔹🔹
برف آمده
آغوش بپوشان من را
با بوسه
به دور گردنم
شال بباف
#واران
#نورباعی
Forwarded from حرفوگپ - عباس حسیننژاد
تو ابر شو ببار
من برگ میشوم
میریزم
از #عباس_حسین_نژاد
«تو ابر شو ببار»
کتاب شعرهای کوتاهم
انتشارات سپیدهباوران
راهروی ۲۱
شبستان
نمایشگاه کتاب تهران
من برگ میشوم
میریزم
از #عباس_حسین_نژاد
«تو ابر شو ببار»
کتاب شعرهای کوتاهم
انتشارات سپیدهباوران
راهروی ۲۱
شبستان
نمایشگاه کتاب تهران
چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم میکنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلمگم میکنم
بینصیب معنیام کز لفظ میجویم مراد
دل اگر پیدا شود دیر و حرم گم میکنم
ای هوس دود تعین بر دماغ من مپیچ
زیر این پرچم چو شمع آخر علم گم میکنم
تشنهکام حرص میمیرد قناعت تا ابد
یک عرق گر از جبین شرم نم گم میکنم
دعوی خضر طریقت بودنم آوارهکرد
اندکی گر کم شود این راهکم گم میکنم
تا غبار وادی مجنون به یادم میرسد
آسمان بر سر، زمین، زیر قدم گم میکنم
رنگ و بو چیزی ندارد غیر استغنا بهار
هر چه از خود گم کنم با او بهم گم میکنم
دل نمیماند به دستم طاقت دیدارکو
تا تو میآیی به پیش آیینه هم گم میکنم
عالم صورت برون از عالم تنزیه نیست
در صمد دارم تماشا گر صنم گم میکنم
قاصد ملک فراموشیکسی چون من مباد
نامهای دارم که هر جا میبرم گم میکنم
دم مزن از جستجوی شوق بیپروای من
هر چه مییابم ز هستی تا عدم گم میکنم
بر رفیقان بیدل از مقصد چهسان آرم خبر
منکه خود را نیز تا آنجا رسم گم میکنم
#بیدل
رفته رفته هر چه دارم چون قلمگم میکنم
بینصیب معنیام کز لفظ میجویم مراد
دل اگر پیدا شود دیر و حرم گم میکنم
ای هوس دود تعین بر دماغ من مپیچ
زیر این پرچم چو شمع آخر علم گم میکنم
تشنهکام حرص میمیرد قناعت تا ابد
یک عرق گر از جبین شرم نم گم میکنم
دعوی خضر طریقت بودنم آوارهکرد
اندکی گر کم شود این راهکم گم میکنم
تا غبار وادی مجنون به یادم میرسد
آسمان بر سر، زمین، زیر قدم گم میکنم
رنگ و بو چیزی ندارد غیر استغنا بهار
هر چه از خود گم کنم با او بهم گم میکنم
دل نمیماند به دستم طاقت دیدارکو
تا تو میآیی به پیش آیینه هم گم میکنم
عالم صورت برون از عالم تنزیه نیست
در صمد دارم تماشا گر صنم گم میکنم
قاصد ملک فراموشیکسی چون من مباد
نامهای دارم که هر جا میبرم گم میکنم
دم مزن از جستجوی شوق بیپروای من
هر چه مییابم ز هستی تا عدم گم میکنم
بر رفیقان بیدل از مقصد چهسان آرم خبر
منکه خود را نیز تا آنجا رسم گم میکنم
#بیدل
✅شش رباعی اصیل از خیام نیشابوری
✅منبع:رباعیات خیام و خیامانەهای پارسی، سیدعلی میرافضلی، انتشارات سخن، چاپ اول، 1399
🔻🔻🔻
دارنده، چو ترکیبِ طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر خوب نیامد این بنا، عیبْ کراست؟
ور خوب آمد، خرابی از بهرِ چراست؟
🔻🔻🔻
در دایرهای کآمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس مینزند دَمی در این معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
🔻🔻🔻
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
🔻🔻🔻
این کوزه که آبخوارۀ مزدوری است
از دیدۀ شاهی و دلِ دستوری است
هر کاسۀ مَی که بر کفِ مخموری است
از عارض مستیّ و لبِ مستوری است
🔻🔻🔻
آن را که به صحرای عِلَل تاختهاند
بی او همه کارها بپرداختهاند
امروز بهانهای در انداختهاند
فردا همه آن بُوَد که دی ساختهاند
🔻🔻🔻
در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند
در پنجْ حواس و چارْ طبع آوردند
بس گُرْسِنهاند و عالمی را خوردند
این هفت که در دوازده میگردند
✅منبع:رباعیات خیام و خیامانەهای پارسی، سیدعلی میرافضلی، انتشارات سخن، چاپ اول، 1399
🔻🔻🔻
دارنده، چو ترکیبِ طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر خوب نیامد این بنا، عیبْ کراست؟
ور خوب آمد، خرابی از بهرِ چراست؟
🔻🔻🔻
در دایرهای کآمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس مینزند دَمی در این معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
🔻🔻🔻
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
🔻🔻🔻
این کوزه که آبخوارۀ مزدوری است
از دیدۀ شاهی و دلِ دستوری است
هر کاسۀ مَی که بر کفِ مخموری است
از عارض مستیّ و لبِ مستوری است
🔻🔻🔻
آن را که به صحرای عِلَل تاختهاند
بی او همه کارها بپرداختهاند
امروز بهانهای در انداختهاند
فردا همه آن بُوَد که دی ساختهاند
🔻🔻🔻
در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند
در پنجْ حواس و چارْ طبع آوردند
بس گُرْسِنهاند و عالمی را خوردند
این هفت که در دوازده میگردند
بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش
به رنگ رفته نوشتم برات گلزارش
به آسمان مژەی من فرو نمیآید
بلند ساختەی حیرتیست دیوارش
رهایی از کف صیاد عشق ممکن نیست
کمند جای نفس میکشد گرفتارش
به خاک خفتەی دام تواضع خلقم
چو سجدهایکه فتد راه در جبین زارش
ز شیخ، مغز حقیقت مجوکه همچو حباب
سری ندارد اگر واکنند دستارش
ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام
به راه خفته به پا میکنند بیدارش
چو شمع بلبل آن باغ بس که عجز نماست
شکستن پَرِ رنگ است سعی منقارش
خرام یار ز عمر ابد نشان دارد
در آب خضر نشستهست گرد رفتارش
ادب ز شرم نگه آب میشود ورنه
شنیدهایم که بیپرده است دیدارش
ره جنونکدەی دل گرفتهای بیدل
به پا چو آبله نتوان نمود هموارش
#بیدل
به رنگ رفته نوشتم برات گلزارش
به آسمان مژەی من فرو نمیآید
بلند ساختەی حیرتیست دیوارش
رهایی از کف صیاد عشق ممکن نیست
کمند جای نفس میکشد گرفتارش
به خاک خفتەی دام تواضع خلقم
چو سجدهایکه فتد راه در جبین زارش
ز شیخ، مغز حقیقت مجوکه همچو حباب
سری ندارد اگر واکنند دستارش
ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام
به راه خفته به پا میکنند بیدارش
چو شمع بلبل آن باغ بس که عجز نماست
شکستن پَرِ رنگ است سعی منقارش
خرام یار ز عمر ابد نشان دارد
در آب خضر نشستهست گرد رفتارش
ادب ز شرم نگه آب میشود ورنه
شنیدهایم که بیپرده است دیدارش
ره جنونکدەی دل گرفتهای بیدل
به پا چو آبله نتوان نمود هموارش
#بیدل