Telegram Web Link
خوشم که ذوق شکارم نرفت از دل تو
که چندبار مرا بستی و رها کردی
#عاشق_اصفهانی
Forwarded from غزل خوان
به آهی می‌توان دل را ز مطلب‌ها تهی کردن‌

که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

#صائب_تبریزی
@GhaZalkhaniI
با حوصله پوست از سَرِ ما بکند
یک عالمە زخم بر تَنِ ما بتند
کو عشق غیوری کە بە میدان آید
تا پنبەی پهلوان ما را بزند
#واران
نه طرح باغ و نه گلشن فکنده‌اند اینجا
در آبِ آینه روغن فکنده‌اند اینجا

غبار قافلەی عبرتی که پیدا نیست
همه به دیدەی روشن فکنده‌اند اینجا

رسیده‌ گیر به معراج امتیاز چو شمع
همان سری که ز گردن فکنده‌اند اینجا

جنون مکن‌ که دلیران عرصەی تحقیق
سپر ز خجلت جوشن فکنده‌اند اینجا

یکی‌ست حاصل و آفت به مزرعی‌ که شبی
ز دانه مور به خرمن فکنده‌اند اینجا

به صید خواهش دنیای دون دلیر متاز
هزار مرد ز یک زن فکنده‌اند اینجا

سر فسانه سلامت‌ که خوابناکی چند
غبار وادی ایمن فکنده‌اند این‌جا

نهفته است‌ تلاش محیط موج‌ گوهر
یه روی آبله دامن فکنده‌اند اینجا

رموز دل نشود فاش بی‌چراغ یقین
نظر به خانه ز روزن فکنده‌ا‌ند اینجا

مقیم زاویەی اتفاق تسلیمم
بساط عافیت من فکنده‌اند اینجا

چو شمع‌ گردن دعوی چسان‌ کشم بیدل
سرم به دوش فکندن فکند‌ه‌اند اینجا
#بی‌دل
دِگَر چه بخیه؟چه مَرهم؟ زِ هر دو، کار گذشت
که زخم همچو قفس گشت، دور پیکر ما
#کلیم
زهر آلودِ سم اندرِ کژدمِ محض
شاخ و تنەی خشک شدە ، هیزمِ محض
هیچِ تهیِ پوچِ عدم پروردە
در سرگمِ درسرگمِ درسرگمِ محض
#واران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مقام سازمان جهانی بهداشت:

📍ما جسم و ذهن کودکان غزه را خرد کردیم و اگر کاری برای آنها نکنیم شریک جرم به حساب می‌آییم/بیش از هزار کودک دست و پایشان قطع شده، این مایه ننگ است، من از دنیا عصبانی‌ام چرا کاری نمی‌کنید؟!
با دو عالم آرزو نتوان حریف وصل شد
ما به‌ جایی خار و خس‌ بردیم‌ کانجا آتش است
#بی‌دل
باحوصله
چید بوسه ای
روی لبش
لبخند زد و
گفت:بفرما! سیب است

🔹🔹🔹

لبخند تو:
بازکردن قفل قفس
پرواز دهاندن کبوتر-بوسه

🔹🔹🔹
رفتم
به تظاهرات زیبایی تو
جمعیتی از بوسه
به روی لب تست

🔹🔹🔹

نک می زند آرام
به روی لب من
گنجشکک ورپریده ی بوسه ی تو

🔹🔹🔹
یک بوسه ی بکر
بر لبم
کاشته ام
شعری
که هنوز
هیچکس لب نزده

🔹🔹🔹

محکم
بغلم کن و
مرا دوست بدار
یک بوسه به من بده
به زخمی بزنم

🔹🔹🔹

هر صبح
به من
یک صدقه بوسه بده
هفتاد بلا
دفع کن از هردویمان

🔹🔹🔹

مرغوب ترین خاک جهان است لبم
هر بوس تو
هفت خوشه ی بوسه شده

🔹🔹🔹

چل چله ی بوسه
نذر کرده ست دلم
در کنج لبت
گوشه بگیرم باید

🔹🔹🔹

چون جوجه ی گنجشکِ گرسنه ست لبم
با بوسه
تمشک در دهانم بگذار

🔹🔹🔹

سرد است
اجاق بوسه ای روشن کن
یک لایه ی یخ
روی لبم ماسیده

🔹🔹🔹
عمریست
که لُبُ مطلبِ من
لبِ تست
جز بوسه
برون نیامده
از دهنم

🔹🔹🔹

برف آمده
آغوش بپوشان من را
با بوسه
به دور گردنم
شال بباف

#واران
#نورباعی
تو ابر شو ببار
من برگ می‌شوم
می‌ریزم

از ‎#عباس_حسین_نژاد

«تو ابر شو ببار»
کتاب شعرهای کوتاهم
انتشارات سپیده‌باوران
راهروی ۲۱
شبستان
نمایشگاه کتاب تهران
چیزی از خود هر قدم زیر قدم‌ گم می‌کنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلم‌گم می‌کنم

بی‌نصیب معنی‌ام کز لفظ می‌جویم مراد
دل اگر پیدا شود دیر و حرم‌ گم می‌کنم

ای هوس دود تعین بر دماغ من مپیچ
زیر این پرچم چو شمع آخر علم‌ گم می‌کنم

تشنه‌کام حرص می‌میرد قناعت تا ابد
یک عرق‌ گر از جبین شرم نم‌ گم می‌کنم

دعوی خضر طریقت بودنم آواره‌کرد
اندکی‌ گر کم شود این راه‌کم ‌گم می‌کنم

تا غبار وادی مجنون به یادم می‌رسد
آسمان بر سر، زمین‌، زیر قدم‌ گم می‌کنم

رنگ و بو چیزی ندارد غیر استغنا بهار
هر چه از خود گم‌ کنم با او بهم‌ گم می‌کنم

دل نمی‌ماند به دستم طاقت دیدارکو
تا تو می‌آیی به پیش آیینه هم ‌گم می‌کنم

عالم صورت برون از عالم تنزیه نیست
در صمد دارم تماشا گر صنم گم می‌کنم

قاصد ملک فراموشی‌کسی چون من مباد
نامه‌ای دارم ‌که هر جا می‌برم گم می‌کنم

دم مزن از جستجوی شوق بی‌پروای من
هر چه می‌یابم ز هستی تا عدم‌ گم می‌کنم

بر رفیقان بیدل از مقصد چه‌سان آرم خبر
من‌که خود را نیز تا آنجا رسم ‌گم می‌کنم

#بی‌دل
یک عالمه تن برای خود دوخته ام
صد دست کفن برای خود دوخته ام
در مرگ همیشه رفت و آمد دارم
در مرگ ، وطن برای خود دوخته ام

#واران
بگذر ز شهان و ناز سلطانی شان
وز مایەی جاه و دولت فانی شان
بر دانەی چندیست که گیرند ز مور
آرایش مطبخ سلیمانی شان

#بی‌دل
رفتی تو و چشمانِ رطوبت دیده،
شد خانەی ویرانِ رطوبت دیده
غم چیده شده به روی هم در دل من
چون کیسەی سیمانِ رطوبت دیده
#وار‌ان
ای کرده دل و قلب مرا چاقو پوش
یک بار ندیده کس تو را بی روپوش
توی کمدت پوست چند آهو هست؟
ای عشق!پلنگ وحشی آهو پوش
#وار‌ان
Forwarded from بخوان ای همسفر با من (بهروز سپیدنامه)

در شهر
کسی نمی شناسد من را
یادم رفته
نقاب خود را بزنم

#واران
#نورباعی
مەلەک
مەزهەر خالقی
شش رباعی اصیل از خیام نیشابوری
منبع:رباعیات خیام و خیامانەهای پارسی، سیدعلی میرافضلی، انتشارات سخن، چاپ اول، 1399

🔻🔻🔻

دارنده، چو ترکیبِ طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر خوب نیامد این بنا، عیبْ کراست؟
ور خوب آمد، خرابی از بهرِ چراست؟

🔻🔻🔻

در دایره‌ای کآمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس می‌نزند دَمی در این معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

🔻🔻🔻

ترکیبِ پیاله‌ای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟

🔻🔻🔻

این کوزه که آبخوارۀ مزدوری است
از دیدۀ شاهی و دلِ دستوری است
هر کاسۀ مَی که بر کفِ مخموری است
از عارض مستیّ و لبِ مستوری است


🔻🔻🔻

آن را که به صحرای عِلَل تاخته‌اند
بی او همه کارها بپرداخته‌اند
امروز بهانه‌ای در انداخته‌اند
فردا همه آن بُوَد که دی ساخته‌اند

🔻🔻🔻

در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند
در پنجْ حواس و چارْ طبع آوردند
بس گُرْسِنه‌اند و عالمی را خوردند
این هفت که در دوازده می‌گردند
بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش
به رنگ رفته نوشتم برات‌ گلزارش

به آسمان مژەی من فرو نمی‌آید
بلند ساختەی حیرتی‌ست دیوارش

رهایی از کف صیاد عشق ممکن نیست
کمند جای نفس می‌کشد گرفتارش

به خاک خفتەی دام تواضع خلقم
چو سجده‌ای‌که فتد راه در جبین زارش

ز شیخ، مغز حقیقت مجوکه همچو حباب
سری ندارد اگر واکنند دستارش

ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام
به راه خفته به پا می‌کنند بیدارش

چو شمع بلبل آن باغ بس که عجز نماست
شکستن پَرِ رنگ است سعی منقارش

خرام یار ز عمر ابد نشان دارد
در آب خضر نشسته‌ست‌ گرد رفتارش

ادب ز شرم نگه آب می‌شود ورنه
شنیده‌ایم که بی‌پرده است دیدارش

ره جنونکدەی دل گرفته‌ای بیدل
به پا چو آبله نتوان نمود هموارش

#بی‌دل
2025/07/13 16:57:47
Back to Top
HTML Embed Code: