Ya zate Hossein
Farid elhami
یا ذات حسین (ع)
۰ آوا و نوای جناب فرید الهامی
۰ آوا و نوای جناب فرید الهامی
آنگونه پر است جسم و جانم از دوست
خواب و خور و فکر و ذکر و کارم همه اوست
خود را دم در گذاشتم تا ببرند
از خویش درآمدم چنان مار از پوست
#واران
مردی در راه پیشم آمد، گفت: کجا می روی؟ گفتم: به حج. گفت چه داری؟ گفتم دویست دِرَم.
گفت: بیا به من دِه که صاحب عیالم و هفت بار گِردِ من گَرد ، که حجّ تو این است گفت: چنان کردم و برگشتم.
شیخ در پسِ امامی نماز میکرد. پس امام گفت: یا شیخ، تو کسبی نمیکنی ، و چیزی از کسی نمیخواهی ، از کجا میخوری؟
شیخ گفت: صبر کن تا نماز، قضا کنم.
گفت: چرا؟
گفت: نماز از پسِ کسی که روزیدهنده را نداند، روا نَبُوَد که گزارند.
آنکه کسی را در کُنج دل خویش پای به گنجی فرو شود در آن گنج گوهری یابد، آن را محبت گویند.
و گفت: کارِ زنان از کار ما بهتر، که ایشان در ماهی غسلی کنند از ناپاکی و ما در همهی عمر خود غسلی نکردیم در پاکی.
و گفت از بایزیدی بیرون آمدم، چون مار از پوست، پس نگه کردم، عاشق و معشوق و عشق یکی دیدم.
ندا کردند از من در من، که: ای تو من!
یعنی به مقام《الفناءُ فی اللّه》رسیدم.
#شیخ_فریدالدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#مستعلیق
خواب و خور و فکر و ذکر و کارم همه اوست
خود را دم در گذاشتم تا ببرند
از خویش درآمدم چنان مار از پوست
#واران
مردی در راه پیشم آمد، گفت: کجا می روی؟ گفتم: به حج. گفت چه داری؟ گفتم دویست دِرَم.
گفت: بیا به من دِه که صاحب عیالم و هفت بار گِردِ من گَرد ، که حجّ تو این است گفت: چنان کردم و برگشتم.
شیخ در پسِ امامی نماز میکرد. پس امام گفت: یا شیخ، تو کسبی نمیکنی ، و چیزی از کسی نمیخواهی ، از کجا میخوری؟
شیخ گفت: صبر کن تا نماز، قضا کنم.
گفت: چرا؟
گفت: نماز از پسِ کسی که روزیدهنده را نداند، روا نَبُوَد که گزارند.
آنکه کسی را در کُنج دل خویش پای به گنجی فرو شود در آن گنج گوهری یابد، آن را محبت گویند.
و گفت: کارِ زنان از کار ما بهتر، که ایشان در ماهی غسلی کنند از ناپاکی و ما در همهی عمر خود غسلی نکردیم در پاکی.
و گفت از بایزیدی بیرون آمدم، چون مار از پوست، پس نگه کردم، عاشق و معشوق و عشق یکی دیدم.
ندا کردند از من در من، که: ای تو من!
یعنی به مقام《الفناءُ فی اللّه》رسیدم.
#شیخ_فریدالدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#مستعلیق
Forwarded from دنیای ایلام ( صدای ایلام )
در مراسم رونمایی و بررسی منظومه کردی «ئهنار: یانی ژن» مطرح شد؛
تداوم سنت منظومهسرایی با زبانی تازه و روایتی نو
آیین رونمایی از منظومه کردی «ئهنار: یانی ژن» (انار یعنی زن) سروده حسین شکربیگی با حضور جمعی از شاعران و پژوهشگران برگزار شد، اثری که از سوی منتقدان گامی تازه در شعر کردی و تلاشی برای پیوند سنت با زبان امروز توصیف شد.
مراسم رونمایی از منظومه کردی «ئهنار: یانی ژن» سروده حسین شکربیگی، شامگاه سهشنبه ۲۴ تیر در خانه کتاب ایلام برگزار شد. این اثر که با نگاهی نو به روایت عاشقانه و اجتماعی در زبان کردی سروده شده، در حضور شاعران، منتقدان و پژوهشگران مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.
جزئیات خبر+ فیلم و تصاویر👇
https://donyayeilam.ir/?p=3654
📱 @donyayeilam
تداوم سنت منظومهسرایی با زبانی تازه و روایتی نو
آیین رونمایی از منظومه کردی «ئهنار: یانی ژن» (انار یعنی زن) سروده حسین شکربیگی با حضور جمعی از شاعران و پژوهشگران برگزار شد، اثری که از سوی منتقدان گامی تازه در شعر کردی و تلاشی برای پیوند سنت با زبان امروز توصیف شد.
مراسم رونمایی از منظومه کردی «ئهنار: یانی ژن» سروده حسین شکربیگی، شامگاه سهشنبه ۲۴ تیر در خانه کتاب ایلام برگزار شد. این اثر که با نگاهی نو به روایت عاشقانه و اجتماعی در زبان کردی سروده شده، در حضور شاعران، منتقدان و پژوهشگران مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.
جزئیات خبر+ فیلم و تصاویر👇
https://donyayeilam.ir/?p=3654
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هر چند زدی تهمت سیبم ای عشق!
از سیب تو بیحظ و نصیبم ای عشق!
تبعیدی بیگناه آغوش توام
من در وطن خودم غریبم ای عشق!
#واران
...نزدیک عام، غریب آن است کز وطن غریب است، و نزدیک خاص غریب آن است که در وطن غریب است، و در وطن غریب بودن، کار مردان است. و از وطن غریبی کردن نه کار هر کسی است. هر که از دروازه بیرون رود از وطن غریب گردد. باز تا کسی از نَهمت و ز همت و از همه حرکات و خطرات و ز شهوات و از نفس و از ارادت و تمنّا و جمله کونین تبرّا نکند، در وطن غریب نگردد. چون از وطن غائب گشتی کی توانی که غریب نباشی؟!
کار بزرگان آن است که با همّت بیهمّت گردد و با طاعت مفلس گردد و با وجود همه مرادها بیمراد گردد، تا آنگه که غریب به حقیقت گردند.
#شرح_التعرف_لمذهب_التصوف
#ابوابراهیم_مستملی_بخارایی
#مستعلیق
از سیب تو بیحظ و نصیبم ای عشق!
تبعیدی بیگناه آغوش توام
من در وطن خودم غریبم ای عشق!
#واران
...نزدیک عام، غریب آن است کز وطن غریب است، و نزدیک خاص غریب آن است که در وطن غریب است، و در وطن غریب بودن، کار مردان است. و از وطن غریبی کردن نه کار هر کسی است. هر که از دروازه بیرون رود از وطن غریب گردد. باز تا کسی از نَهمت و ز همت و از همه حرکات و خطرات و ز شهوات و از نفس و از ارادت و تمنّا و جمله کونین تبرّا نکند، در وطن غریب نگردد. چون از وطن غائب گشتی کی توانی که غریب نباشی؟!
کار بزرگان آن است که با همّت بیهمّت گردد و با طاعت مفلس گردد و با وجود همه مرادها بیمراد گردد، تا آنگه که غریب به حقیقت گردند.
#شرح_التعرف_لمذهب_التصوف
#ابوابراهیم_مستملی_بخارایی
#مستعلیق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گریههای کودک فلسطینی: گرسنهام
🔹تصویری از یک کودک فلسطینی منتشر شده که با گریه مدام می گوید: گرسنه ام، گرسنه ام... این گریه ها هنوز وجدانهای حکام سازشکار عرب و مدعیان دروغین دفاع از حقوق بشر در جهان را تکان نداده است.
🔹طی روزهای اخیر دهها کودک در نوار غزه بر اثر گرسنگی و نبود غذا جان خود را از دست دادهاند.
🔹تصویری از یک کودک فلسطینی منتشر شده که با گریه مدام می گوید: گرسنه ام، گرسنه ام... این گریه ها هنوز وجدانهای حکام سازشکار عرب و مدعیان دروغین دفاع از حقوق بشر در جهان را تکان نداده است.
🔹طی روزهای اخیر دهها کودک در نوار غزه بر اثر گرسنگی و نبود غذا جان خود را از دست دادهاند.
Forwarded from یـــــــــڪ جرعہ شـــــــعــــر
او رفت و مرا خراب و بدمست گذاشت
تنها وسط کوچهی بنبست گذاشت
دلتنگیاش آرام سراغم آمد
از پشت به روی چشم من دست گذاشت
#جلیل_صفربیگی
تنها وسط کوچهی بنبست گذاشت
دلتنگیاش آرام سراغم آمد
از پشت به روی چشم من دست گذاشت
#جلیل_صفربیگی
چون کرد به فتحِ قلب، عزمش را جزم
در سینهی من گشت عَلَم، خیمهی رزم
عشق آمد و بست و کشت و بر تخت نشست
آنگونه که مسعود به تخت خوارزم
#واران
و مدّتی دراز، روزگار گرفت آمد شدِ رسولان میانِ شاه مَلِک و خوارزمیان و بسیار سخن رفت، که شاه مَلِک میگفت و حجّت بر میگرفت که امیرمسعود امیرِ بحقّ است بهفرمانِ امیرالمؤمنین و ولایت مرا داده است، شما این ولایت بپردازید و خوارزمیان جواب میدادند که «ایشان کس را نشناسند و ولایت ایشان راست، بشمشیر از ایشان باز باید ستد و بباید آمد تا ایزد، عَزَّ ذِکرُه، چه تقدیر کرده است و دست کرا باشد.» و شاه ملک فرود آمد با لشکرِ بسیار بهصحرایی که آنرا اسیب گویند. جنگی رفت سه شبانهروز میانِ ایشان، چنانکه آسیا بر خون بگشت و بسیار مردم از هر دو روی کشته آمد. و آخِر دست شاه ملک را بود و به رِباطی که ایشان را آنجا بزد پانزده روز ببود تا کشتگان را دفن کردند...
و چون دانست که کار راست شد، به شهر آمد و بر تختِ مُلک نشست. روزِ آدینه دیگر روز به مسجد جامع آمد با بسیار سوار و پیادۀ ساخته و کوکبهای بزرگ و به نام امیرالمؤمنین و سلطان مسعود و پس به نامِ وی خطبه کردند. و عجائب این باید شنود: آن روز که به نامِ امیر مسعود آنجا خطبه کردند پیش از آن به مدّتی وی را به قلعۀ گیری بکشته بودند.
#تاریخ_بیهقی
#ابوالفضل_بیهقی
بر تختِ خوارزم نشستن شاه ملک
#مستعلیق
در سینهی من گشت عَلَم، خیمهی رزم
عشق آمد و بست و کشت و بر تخت نشست
آنگونه که مسعود به تخت خوارزم
#واران
و مدّتی دراز، روزگار گرفت آمد شدِ رسولان میانِ شاه مَلِک و خوارزمیان و بسیار سخن رفت، که شاه مَلِک میگفت و حجّت بر میگرفت که امیرمسعود امیرِ بحقّ است بهفرمانِ امیرالمؤمنین و ولایت مرا داده است، شما این ولایت بپردازید و خوارزمیان جواب میدادند که «ایشان کس را نشناسند و ولایت ایشان راست، بشمشیر از ایشان باز باید ستد و بباید آمد تا ایزد، عَزَّ ذِکرُه، چه تقدیر کرده است و دست کرا باشد.» و شاه ملک فرود آمد با لشکرِ بسیار بهصحرایی که آنرا اسیب گویند. جنگی رفت سه شبانهروز میانِ ایشان، چنانکه آسیا بر خون بگشت و بسیار مردم از هر دو روی کشته آمد. و آخِر دست شاه ملک را بود و به رِباطی که ایشان را آنجا بزد پانزده روز ببود تا کشتگان را دفن کردند...
و چون دانست که کار راست شد، به شهر آمد و بر تختِ مُلک نشست. روزِ آدینه دیگر روز به مسجد جامع آمد با بسیار سوار و پیادۀ ساخته و کوکبهای بزرگ و به نام امیرالمؤمنین و سلطان مسعود و پس به نامِ وی خطبه کردند. و عجائب این باید شنود: آن روز که به نامِ امیر مسعود آنجا خطبه کردند پیش از آن به مدّتی وی را به قلعۀ گیری بکشته بودند.
#تاریخ_بیهقی
#ابوالفضل_بیهقی
بر تختِ خوارزم نشستن شاه ملک
#مستعلیق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنی از غزه که پنج روز است غذایی نخورده است..😔😔
هولوکاست واقعی اینجاست. اسرائیل دارد مردمان یک خطه را با بمب و گرسنگی می کشد. بیش از یک میلیون نفر. در پیش چشم همه جهانیان..
ای دنیا اف بر تو..
هولوکاست واقعی اینجاست. اسرائیل دارد مردمان یک خطه را با بمب و گرسنگی می کشد. بیش از یک میلیون نفر. در پیش چشم همه جهانیان..
ای دنیا اف بر تو..
کافرمگر مخمل و سنجاب میباید مرا
سایهٔ بیدیکفیل خواب میباید مرا
معبد تسلیم و شغل سرکشی بیرونقیست
شمع خاموشی درین محراب میباید مرا
تشنهکام عافیت چون شمعتاکی سوختن
ازگداز درد، مشتی آب میباید مرا
غافل از جمعیتکنج قناعت نیستم
کشتی درویشم این پایاب میباید مرا
آرزوهای هوس نذر حریفان طلب
انفعال مطلب نایاب میباید مرا
در کشاکشهای نیرنگ خیال افتادهام
دل جنون میخواهد و آداب میباید مرا
شرم اگرباشد بنای وهم هستی هیچ نیست
بیتکلف یک عرق سیلاب میباید مرا
دامن برچیدهای چون صبح کارم میکند
اینقدر از عالم اسباب میباید مرا
مشرب داغ وفا منتکش تسکین مباد
آب میگردم اگر مهتاب میباید مرا
تا درین محفل نوای حیرتی انشاکنم
چوننگه یکتار و صدمضراب میباید مرا
بینیازم از رم و آرام این آشوبگاه
چشم میپوشم همهگر خواب میباید مرا
گریه همبیدل لب خشکم چومژگانترنکرد
وحشتی زین وادی بیآب میباید مرا
#بیدل
سایهٔ بیدیکفیل خواب میباید مرا
معبد تسلیم و شغل سرکشی بیرونقیست
شمع خاموشی درین محراب میباید مرا
تشنهکام عافیت چون شمعتاکی سوختن
ازگداز درد، مشتی آب میباید مرا
غافل از جمعیتکنج قناعت نیستم
کشتی درویشم این پایاب میباید مرا
آرزوهای هوس نذر حریفان طلب
انفعال مطلب نایاب میباید مرا
در کشاکشهای نیرنگ خیال افتادهام
دل جنون میخواهد و آداب میباید مرا
شرم اگرباشد بنای وهم هستی هیچ نیست
بیتکلف یک عرق سیلاب میباید مرا
دامن برچیدهای چون صبح کارم میکند
اینقدر از عالم اسباب میباید مرا
مشرب داغ وفا منتکش تسکین مباد
آب میگردم اگر مهتاب میباید مرا
تا درین محفل نوای حیرتی انشاکنم
چوننگه یکتار و صدمضراب میباید مرا
بینیازم از رم و آرام این آشوبگاه
چشم میپوشم همهگر خواب میباید مرا
گریه همبیدل لب خشکم چومژگانترنکرد
وحشتی زین وادی بیآب میباید مرا
#بیدل
Forwarded from جـٍٍٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗ٘ٗام ارغـٍٍٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗ٘ٗوانـٍٍٍٍٍٍٜ٘ٗ٘ٗ٘ٗــ✧᯽✧
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبهی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیالهی چای افتاد...
#جلیل_صفربیگی
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبهی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیالهی چای افتاد...
#جلیل_صفربیگی
Forwarded from رواق غزل معاصر (🌻)
@Ghazalkhanee
بعد از سلام، عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیم بلانسبت شما
بانوی من! زیاد مزاحم نمیشوم
یک عمر داده است دلم زحمت شما
باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق، باز بود سر صحبت شما
اما! هنوز هم که هنوز است به دلم
سر میزند زنی به قد و قامت شما
انگار سالهاست که کوچیدهای و ما
بر دوش میکشیم غم غربت شما
ما درد خویش را به خدا هم نگفتهایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما
من بیش از این مزاحم وقتت نمیشوم
بانو! خدا زیاد کند عزت شما
#جلیل_صفربیگی
@Ghazalkhanee
بعد از سلام، عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیم بلانسبت شما
بانوی من! زیاد مزاحم نمیشوم
یک عمر داده است دلم زحمت شما
باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق، باز بود سر صحبت شما
اما! هنوز هم که هنوز است به دلم
سر میزند زنی به قد و قامت شما
انگار سالهاست که کوچیدهای و ما
بر دوش میکشیم غم غربت شما
ما درد خویش را به خدا هم نگفتهایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما
من بیش از این مزاحم وقتت نمیشوم
بانو! خدا زیاد کند عزت شما
#جلیل_صفربیگی
@Ghazalkhanee
Forwarded from درنگ
دلوی
به دل من
نفرستاد کسی
روی دهنم
گذاشت دستش را
سنگ
#جلیل_صفربیگی
#نورباعی
https://www.tg-me.com/derangeadabi
به دل من
نفرستاد کسی
روی دهنم
گذاشت دستش را
سنگ
#جلیل_صفربیگی
#نورباعی
https://www.tg-me.com/derangeadabi
Telegram
درنگ
شعر و درباره ی شعر
.
ارتباط با ادمین و ارسال اثر👇
https://www.tg-me.com/derangadbi
.
ارتباط با ادمین و ارسال اثر👇
https://www.tg-me.com/derangadbi
Forwarded from بخوان ای همسفر با من (بهروز سپیدنامه)
ربما
ربما الزاني يتوب
ربما الماء يروب
ربما يُحمَل زيت في الثقوب
ربما شمس الضحى
تشرق من صوب الغروب
ربما يبرأ ابليس من الذنب
فيعفو عنه غفار الذنوب
أنما لا يبرأ الحكام
في كل بلاد العرب
من ذنب الشعوب
الشاعر: أحمد مطر
احتمالات
شاید
زناکار توبه کند
شاید
آب بماسد
شاید
روغن در غربال حمل شود
شاید
خورشید از سمت غروب بدمد
شاید
شیطان از گناه تبرئه شود
و خدای بخشایشگر
از او بگذرد
اما
امکان ندارد
حکام عرب
در تمامی سرحدات
از گناه مردمشان
تبرئه شوند
شعر: احمد مطر
برگردان: بهروز سپیدنامه
.
ربما الزاني يتوب
ربما الماء يروب
ربما يُحمَل زيت في الثقوب
ربما شمس الضحى
تشرق من صوب الغروب
ربما يبرأ ابليس من الذنب
فيعفو عنه غفار الذنوب
أنما لا يبرأ الحكام
في كل بلاد العرب
من ذنب الشعوب
الشاعر: أحمد مطر
احتمالات
شاید
زناکار توبه کند
شاید
آب بماسد
شاید
روغن در غربال حمل شود
شاید
خورشید از سمت غروب بدمد
شاید
شیطان از گناه تبرئه شود
و خدای بخشایشگر
از او بگذرد
اما
امکان ندارد
حکام عرب
در تمامی سرحدات
از گناه مردمشان
تبرئه شوند
شعر: احمد مطر
برگردان: بهروز سپیدنامه
.
The Mirth(Sorur)
Ali Akbar Moradi
تنبور استاد علی اکبر مرادی
و
تنبک استاد پژهام اخواص
و
تنبک استاد پژهام اخواص
⭕️ آخرین خرمای غزه
✍🏻 عاصم النبیه، سخنگوی شهرداری غزه
تنها افرادی که نسلکشی را تجربه کردهاند و آن را با تمام وجودشان حس کردهاند، میتوانند واقعاً بفهمند که این نسلکشی یعنی چه – آنها می توانند ترس مداوم از مرگ و فقدان، گرسنگی جسمی و اشتیاق برای احساس امنیت را درک کنند.» این نوشتهی عاصم النبیه است. النبیه، همسر، پدر، پسر، مهندس و سخنگوی شهرداری غزه است. او در حالی که برای زنده ماندن در تاریک ترین روزهای نسلکشی تلاش می کند همچنان می کوشد تا ارائه خدمات اولیه به مردم در شهر غزه امکان پذیر شود. یک هفته پیش در ششصد و پنجاهمین روز از نسلکشی غزه، عاصم النبیه در شبکههای اجتماعی خود تصویری از یک خرما در کنار یک خط کش گذاشت و نوشت:
این فقط یک خرما نیست. یک خرمای ۴ سانتیمتری است و فکر میکنم ممکن است آخرین خرمایی باشد که در غزه باقی مانده است. من این خرما را شش ماه نگه داشتم و به خودم میگفتم که باید برای تاریکترین روزها نگه دارم. میدانی تاریکترین روزها اکنون اینجا هستند. عرب ها خرما را دوست دارند. من عاشق خرما هستم و مادرم هم همینطور. دیروز بعد از ۶ ماه تصمیم گرفتم آن را به مادرم بدهم. روز بعد به من گفت که آن را به خواهرم نسمه داده است. نسمه در سال ۲۰۰۸ به دنیا آمده است. بنابراین، او جنگ های اسرائیل علیه غزه در سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۱ را پشت سر گذاشته و تا امروز زنده مانده است. او ۱۷ سال دارد و این روزها درس های مدرسه اش را بدون معلم، بدون برق، بدون اینترنت و فقط با چند کتاب قدیمی میخواند. او به سه زبان صحبت می کند و دانش شگفت انگیزی در ریاضی و فیزیک دارد. من معتقدم که او نابغه است. مادرم تصمیم گرفت آن خرما را به نسمه بدهد زیرا معتقد است که او برای درس خواندن به آن نیاز دارد.
اما نسمه تصمیم گرفت آن خرما را به برادرزادهام بدهد. او یک پسر دو ساله است و تنها دو ماه قبل از جنگ به دنیا آمده و پدرش معاذ رجب، یک مرد ۳۷ ساله فلسطینی که فوق لیسانس اقتصاد و محقق بود را از دست داده است. پسرک نمیدانست خرما چیست.
سپس به این اندیشیدم که این تنها یک خرما است. ما نباید برای خوردن یک خرما مجبور به گرفتن چنین تصمیماتی شویم، و بعد آنجا بود که شروع کردم به فکر کردن به اینکه ما همدیگر را دوست داریم. ما واقعاً همدیگر را دوست داریم. میدانید ما عمیقاً عاشق یکدیگر هستیم و خوبیهای زیاد و افراد خوب زیادی در این شهر زخمی وجود دارد. مردم من، خانوادهام، مادرم، خواهرم، برادرزادهام و من - همه ما لیاقت بهتر از این را داریم. مردم غزه لیاقت بهتر از این را دارند.
امروز این خرما نمادی از عشق است و این فقط یک اتفاق در غزه است. هر روز نمونههایی را می بینیم که نشان میدهد فلسطینیها شایسته زندگی هستند. فلسطینیها شایسته زندگی در صلح هستند. کسانی که برای خودشان، برای شهرشان، برای وطنشان و حتی برای تمدن جهانی کار نیک انجام میدهند پس به ما فرصتی بدهید. شاید بعضیها بگویند این فقط یک خرما است. بله، فقط یک خرما است. اما معنای زیادی در این خرما وجود دارد اینکه هیچکس نمیخواهد آخرین خرما را بخورد. هیچکس نمیخواهد خارقالعاده است. آرزو میکنم نسمه در زمانه بهتری زندگی کند، آرزو میکنم بتواند آنطور که دلش میخواهد پزشکی بخواند و خرما بخورد بدون اینکه مجبور باشد آنها را بشمارد و نیاز داشته باشد که تنها خرمایش را به برادرزادهاش بدهد. این امید من است.
رفعت العرعیر، دوست صمیمی و معلم من میگفت: "اگر قرار است بمیرم، بگذارید مرگم امید به بار بیاورد." من هم همین را میگویم. اما همچنین اضافه میکنم،" اگر قرار است بمیرم، بگذار مرگم مقاومت به بار بیاورد. اگر قرار است بمیرم، بگذارمرگم انقلاب بیاورد. اگر قرار است بمیرم، بگذار آزادی، عدالت، رهایی و صلح به بار بیاورد. چرا که من قرار نیست برای هیچ بمیرم. میدانید، مردم من برای هیچ نمیمیرند. من نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و به این فکر نکنم که در واقع در یک ثانیه ممکن است جان خود را از دست بدهم، به اینکه هوش مصنوعی می تواند هر لحظه تصمیم به از بین بردن من بگیرد. من دائما این احساس را دارم که ممکن است قربانی بعدی باشم، اما در عین حال، هنوز هم خواستار آزادیام هستم و این مهمترین هدف ما در حال حاضر است که در مقابل اسرائیل بایستیم و تا جایی که میتوانیم با صدای بلند و بلند به آنها نه بگوییم. زیرا چاره دیگری نداریم. متأسفانه، راه دیگری وجود ندارد.
@jalaeipour
✍🏻 عاصم النبیه، سخنگوی شهرداری غزه
تنها افرادی که نسلکشی را تجربه کردهاند و آن را با تمام وجودشان حس کردهاند، میتوانند واقعاً بفهمند که این نسلکشی یعنی چه – آنها می توانند ترس مداوم از مرگ و فقدان، گرسنگی جسمی و اشتیاق برای احساس امنیت را درک کنند.» این نوشتهی عاصم النبیه است. النبیه، همسر، پدر، پسر، مهندس و سخنگوی شهرداری غزه است. او در حالی که برای زنده ماندن در تاریک ترین روزهای نسلکشی تلاش می کند همچنان می کوشد تا ارائه خدمات اولیه به مردم در شهر غزه امکان پذیر شود. یک هفته پیش در ششصد و پنجاهمین روز از نسلکشی غزه، عاصم النبیه در شبکههای اجتماعی خود تصویری از یک خرما در کنار یک خط کش گذاشت و نوشت:
این فقط یک خرما نیست. یک خرمای ۴ سانتیمتری است و فکر میکنم ممکن است آخرین خرمایی باشد که در غزه باقی مانده است. من این خرما را شش ماه نگه داشتم و به خودم میگفتم که باید برای تاریکترین روزها نگه دارم. میدانی تاریکترین روزها اکنون اینجا هستند. عرب ها خرما را دوست دارند. من عاشق خرما هستم و مادرم هم همینطور. دیروز بعد از ۶ ماه تصمیم گرفتم آن را به مادرم بدهم. روز بعد به من گفت که آن را به خواهرم نسمه داده است. نسمه در سال ۲۰۰۸ به دنیا آمده است. بنابراین، او جنگ های اسرائیل علیه غزه در سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۱ را پشت سر گذاشته و تا امروز زنده مانده است. او ۱۷ سال دارد و این روزها درس های مدرسه اش را بدون معلم، بدون برق، بدون اینترنت و فقط با چند کتاب قدیمی میخواند. او به سه زبان صحبت می کند و دانش شگفت انگیزی در ریاضی و فیزیک دارد. من معتقدم که او نابغه است. مادرم تصمیم گرفت آن خرما را به نسمه بدهد زیرا معتقد است که او برای درس خواندن به آن نیاز دارد.
اما نسمه تصمیم گرفت آن خرما را به برادرزادهام بدهد. او یک پسر دو ساله است و تنها دو ماه قبل از جنگ به دنیا آمده و پدرش معاذ رجب، یک مرد ۳۷ ساله فلسطینی که فوق لیسانس اقتصاد و محقق بود را از دست داده است. پسرک نمیدانست خرما چیست.
سپس به این اندیشیدم که این تنها یک خرما است. ما نباید برای خوردن یک خرما مجبور به گرفتن چنین تصمیماتی شویم، و بعد آنجا بود که شروع کردم به فکر کردن به اینکه ما همدیگر را دوست داریم. ما واقعاً همدیگر را دوست داریم. میدانید ما عمیقاً عاشق یکدیگر هستیم و خوبیهای زیاد و افراد خوب زیادی در این شهر زخمی وجود دارد. مردم من، خانوادهام، مادرم، خواهرم، برادرزادهام و من - همه ما لیاقت بهتر از این را داریم. مردم غزه لیاقت بهتر از این را دارند.
امروز این خرما نمادی از عشق است و این فقط یک اتفاق در غزه است. هر روز نمونههایی را می بینیم که نشان میدهد فلسطینیها شایسته زندگی هستند. فلسطینیها شایسته زندگی در صلح هستند. کسانی که برای خودشان، برای شهرشان، برای وطنشان و حتی برای تمدن جهانی کار نیک انجام میدهند پس به ما فرصتی بدهید. شاید بعضیها بگویند این فقط یک خرما است. بله، فقط یک خرما است. اما معنای زیادی در این خرما وجود دارد اینکه هیچکس نمیخواهد آخرین خرما را بخورد. هیچکس نمیخواهد خارقالعاده است. آرزو میکنم نسمه در زمانه بهتری زندگی کند، آرزو میکنم بتواند آنطور که دلش میخواهد پزشکی بخواند و خرما بخورد بدون اینکه مجبور باشد آنها را بشمارد و نیاز داشته باشد که تنها خرمایش را به برادرزادهاش بدهد. این امید من است.
رفعت العرعیر، دوست صمیمی و معلم من میگفت: "اگر قرار است بمیرم، بگذارید مرگم امید به بار بیاورد." من هم همین را میگویم. اما همچنین اضافه میکنم،" اگر قرار است بمیرم، بگذار مرگم مقاومت به بار بیاورد. اگر قرار است بمیرم، بگذارمرگم انقلاب بیاورد. اگر قرار است بمیرم، بگذار آزادی، عدالت، رهایی و صلح به بار بیاورد. چرا که من قرار نیست برای هیچ بمیرم. میدانید، مردم من برای هیچ نمیمیرند. من نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و به این فکر نکنم که در واقع در یک ثانیه ممکن است جان خود را از دست بدهم، به اینکه هوش مصنوعی می تواند هر لحظه تصمیم به از بین بردن من بگیرد. من دائما این احساس را دارم که ممکن است قربانی بعدی باشم، اما در عین حال، هنوز هم خواستار آزادیام هستم و این مهمترین هدف ما در حال حاضر است که در مقابل اسرائیل بایستیم و تا جایی که میتوانیم با صدای بلند و بلند به آنها نه بگوییم. زیرا چاره دیگری نداریم. متأسفانه، راه دیگری وجود ندارد.
@jalaeipour
Telegram
محمدرضا جلائیپور🍀Jalaeipour
چه متن قدرتمندی:
👈🏻 آخرین خرمای غزه
@jalaeipour
👈🏻 آخرین خرمای غزه
@jalaeipour
