عطر بهار نارنج
از فنجان تو، بیرون می زند
و صبح از لابه لای پرده
سر می زند کنار دلتنگی اتاق
آفتاب که داغ می شود
با خنده ای شیرین
عشق را با فنجانت سر می کشم ...
#عرفان_یزدانی
.
عطر بهار نارنج
از فنجان تو، بیرون می زند
و صبح از لابه لای پرده
سر می زند کنار دلتنگی اتاق
آفتاب که داغ می شود
با خنده ای شیرین
عشق را با فنجانت سر می کشم ...
#عرفان_یزدانی
.
هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی
از همه سو به تو محدودم
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
#عمران_صلاحی
هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی
از همه سو به تو محدودم
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
#عمران_صلاحی
تو خیال راحت منی،
که وقت و بی وقت در آغوشت غرق میشوم
تا نجات پیدا کنم؛
از دنیا. من؟
من يك انسان آغشته ام به تو به عشق
به هرچه که میتواند مرا بی حرفِ پیش
به تو و دوست داشتنت
مربوط کند.
#مریم_قهرمانلو
تو خیال راحت منی،
که وقت و بی وقت در آغوشت غرق میشوم
تا نجات پیدا کنم؛
از دنیا. من؟
من يك انسان آغشته ام به تو به عشق
به هرچه که میتواند مرا بی حرفِ پیش
به تو و دوست داشتنت
مربوط کند.
#مریم_قهرمانلو
دیگر هیچ کس
به فتح نیاندیشید،
دیگر هیچ کس
به هیچ چیز نیاندیشید،
چه روزگار تلخ و سیاهی
خورشید مرده بود...
#فروغ_فرخزاد
دیگر هیچ کس
به فتح نیاندیشید،
دیگر هیچ کس
به هیچ چیز نیاندیشید،
چه روزگار تلخ و سیاهی
خورشید مرده بود...
#فروغ_فرخزاد
آسمانی بیابر،
اطلسیهایی تَر،
رستگاری نزدیک،
لای گلهای حیاط
نور در کاسهی مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند،
صبح را روی زمین میآرد...
#سهراب_سپهری
آسمانی بیابر،
اطلسیهایی تَر،
رستگاری نزدیک،
لای گلهای حیاط
نور در کاسهی مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند،
صبح را روی زمین میآرد...
#سهراب_سپهری
.
خیلی
خیلی دوستت دارم
اما دلگیرم
مثل موسیقی بی کلامی
که از نبودنت،
هزاران درد پنهان دارد
و هزاران خواهش ِ
بی پاسخ...
#امید_آذر
خیلی
خیلی دوستت دارم
اما دلگیرم
مثل موسیقی بی کلامی
که از نبودنت،
هزاران درد پنهان دارد
و هزاران خواهش ِ
بی پاسخ...
#امید_آذر
بگیر دست مرا
تا تب تو را بسرایم
تو را تپندهتر از نبض واژهها بسرایم
نپرس تازه چه داری
که هر دقیقه که هر آن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم ...
#محمدعلی_بهمنی
بگیر دست مرا
تا تب تو را بسرایم
تو را تپندهتر از نبض واژهها بسرایم
نپرس تازه چه داری
که هر دقیقه که هر آن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم ...
#محمدعلی_بهمنی
.
صبح
آغاز میشود
از رقص نجوای آرامت زیرِ گوشم
از نوازش داغِ دستانت
بر احساسِ خواب آلوده اَم
ازبوسه
بوسه
بوسه ها
چه بیداری شیرینی ست
در کنار تو، صبحشدن...
#لیلا_مقربی
صبح
آغاز میشود
از رقص نجوای آرامت زیرِ گوشم
از نوازش داغِ دستانت
بر احساسِ خواب آلوده اَم
ازبوسه
بوسه
بوسه ها
چه بیداری شیرینی ست
در کنار تو، صبحشدن...
#لیلا_مقربی
من در گامی از زندگی هستم،
که بسیار زود است
برای مردن...!
و بسیار دیر است
برای عاشق شدن...!
من باز هم
دیر کردهام...!!
مرا ببخش محبوبِ من!
من بر لبه ی عشق هستم
اما مرگ به من
نزدیک تر است…!
#عزیز_نسین
من در گامی از زندگی هستم،
که بسیار زود است
برای مردن...!
و بسیار دیر است
برای عاشق شدن...!
من باز هم
دیر کردهام...!!
مرا ببخش محبوبِ من!
من بر لبه ی عشق هستم
اما مرگ به من
نزدیک تر است…!
#عزیز_نسین