.
با من بمان تاانتهای ماجراامشب
حتی نمی پرسی تو احوال مرا امشب
آنقدر مستم از می انڪَور چشمانت
بامن چه ڪردی، با منِ سر به هوا امشب!!
بس ڪه توجذابی به شوق دیدنت ای عشق
پوشیده ام من ڪفش هارا تابه تا امشب
#علی_صحرائی_هروی
#فواد_سبزواری
با من بمان تاانتهای ماجراامشب
حتی نمی پرسی تو احوال مرا امشب
آنقدر مستم از می انڪَور چشمانت
بامن چه ڪردی، با منِ سر به هوا امشب!!
بس ڪه توجذابی به شوق دیدنت ای عشق
پوشیده ام من ڪفش هارا تابه تا امشب
#علی_صحرائی_هروی
#فواد_سبزواری
.
ٺـو مُقـیمِ
مُلـڪِ قلبے
به ڪَـذرنامهے ؏شـق
#الهام_هاشمی
#تارا
ٺـو مُقـیمِ
مُلـڪِ قلبے
به ڪَـذرنامهے ؏شـق
#الهام_هاشمی
#تارا
.
برای فتح آغوشت دلی دیوانه میسازم
تو را چون آشنا خود را قریب خانه میسازم
ببینم روی ماهت را ببوسم لعل لبهایت
میان جام لبها بوسهای جانانه میسازم
سبکتر از نسیم از کوچههای عاشقی رد شو
برای پر کشیدنها پر پروانه میسازم
صدایت در هوای لالهها از دور میآید
برِ گلبرگهای سرخ عاشقی ڪاشانه میسازم
من از موی پریشانت همیشه قصهها دارم
برای ڪَیسوانت انگشتها را شانه میسازم
غریب شهر عشاقم میان عاشقان روزی
برای دیدن صد بارهات سامانه میسازم
تمام قصههای ڪهنه را من دور میریزم
شبیه لیلی و مجنون دو تا افسانه میسازم
#بیژن_عظیمی
برای فتح آغوشت دلی دیوانه میسازم
تو را چون آشنا خود را قریب خانه میسازم
ببینم روی ماهت را ببوسم لعل لبهایت
میان جام لبها بوسهای جانانه میسازم
سبکتر از نسیم از کوچههای عاشقی رد شو
برای پر کشیدنها پر پروانه میسازم
صدایت در هوای لالهها از دور میآید
برِ گلبرگهای سرخ عاشقی ڪاشانه میسازم
من از موی پریشانت همیشه قصهها دارم
برای ڪَیسوانت انگشتها را شانه میسازم
غریب شهر عشاقم میان عاشقان روزی
برای دیدن صد بارهات سامانه میسازم
تمام قصههای ڪهنه را من دور میریزم
شبیه لیلی و مجنون دو تا افسانه میسازم
#بیژن_عظیمی
.
ڪَزیدی لب به صد عشوه
ڪَرفٺی جان از این پیڪر
ٺو" ٺرسـا " می بری آخر
شبی ایمان از این پیڪر؛
#شیدای_زمان
ڪَزیدی لب به صد عشوه
ڪَرفٺی جان از این پیڪر
ٺو" ٺرسـا " می بری آخر
شبی ایمان از این پیڪر؛
#شیدای_زمان
.
صبح یعنی دیدن
رخسار یاری مَه جبین
در خیالٺ با خیالش
لحظه هایی آٺشین...
ڪَرمِ آغوشش شوی،
یادٺ رود خورشید را..!
صبح..! یعنی مَطلعِ رخسار
ٺو در من همین...!
#برقی_احمد
صبح یعنی دیدن
رخسار یاری مَه جبین
در خیالٺ با خیالش
لحظه هایی آٺشین...
ڪَرمِ آغوشش شوی،
یادٺ رود خورشید را..!
صبح..! یعنی مَطلعِ رخسار
ٺو در من همین...!
#برقی_احمد
.
باید ببوسمٺ
همین حالا ؛؛؛
اینجا خاورمیانه اسٺ و آدم نمیداند
ٺا فردا چند قرن دیڪَر باقی مانده اسٺ.....
#شاهـــرخ_صفـــرنژاد
باید ببوسمٺ
همین حالا ؛؛؛
اینجا خاورمیانه اسٺ و آدم نمیداند
ٺا فردا چند قرن دیڪَر باقی مانده اسٺ.....
#شاهـــرخ_صفـــرنژاد
.
سجده ڪَاه من اسٺ چشمانٺ
پلڪ برهم نزنی
زلرله برپا نڪنی
ٺاڪه ویران ڪنی
سجده ڪَـــاه
من ویــــران را
#حسین_لطیفی
سجده ڪَاه من اسٺ چشمانٺ
پلڪ برهم نزنی
زلرله برپا نڪنی
ٺاڪه ویران ڪنی
سجده ڪَـــاه
من ویــــران را
#حسین_لطیفی
.
؏شـق چیزی نیسٺ
جـــز دلدادڪَی
خالـــی از هـــر
ادعا افٺادڪَی .....
؏شـق یعنی ڪَر
چه باشی دور ِ دور
روشنی بخشـــی
ولی ماننــد نــــور ...
#جواد_صالحی
؏شـق چیزی نیسٺ
جـــز دلدادڪَی
خالـــی از هـــر
ادعا افٺادڪَی .....
؏شـق یعنی ڪَر
چه باشی دور ِ دور
روشنی بخشـــی
ولی ماننــد نــــور ...
#جواد_صالحی
.
سفر کن بامن ای دل غصه های روز و شبهایم
که تا بی انتهای جاده ها من با تو می آیم
به فردا های رویایی این آشفته زینت باش
تو هرجایی در این دنیا که باشی من همان جایم
بیا اسم مرا فریاد کن بشکن ڪکوتت را
بزن گل پرسه ها در لابلای خواب و رویایم
#محسن_اسکندری
سفر کن بامن ای دل غصه های روز و شبهایم
که تا بی انتهای جاده ها من با تو می آیم
به فردا های رویایی این آشفته زینت باش
تو هرجایی در این دنیا که باشی من همان جایم
بیا اسم مرا فریاد کن بشکن ڪکوتت را
بزن گل پرسه ها در لابلای خواب و رویایم
#محسن_اسکندری
.
چشم انتظار روزی هسٺم
ڪــه
آٺش جنڪَ خاموش ،
آسمان ، آبیِ آبی
فریادها از سر شوق
رودها جاری و آرام
همـــه جـــا
پاڪ و لطیف و زیبا ...
#معصومه_طهمورسی
چشم انتظار روزی هسٺم
ڪــه
آٺش جنڪَ خاموش ،
آسمان ، آبیِ آبی
فریادها از سر شوق
رودها جاری و آرام
همـــه جـــا
پاڪ و لطیف و زیبا ...
#معصومه_طهمورسی
.
نوشتم نامه ای بربرگ گل، شاید بخوانی
مقیم کوی عشقت گشته ام،شاید ندانی
نشستم گوشه ای،چشم انتظارت ای سیه مو
بچینی گل ز باغ و بنگری ،شاید نهانی
تمام دلخوشی هایم شده تیمار این گل
بخوانی نامه را از برگ گل، شاید زمانی
سکوت مرگباری در وجودم نقش بسته
همه هستی و دنیایم تویی،شاید بدانی
سکوتم می زند آتش بجانم، چاره ای نیست
نوشتم نامه ای بر برگ گل، شاید بخوانی
#فرامرز_پناهی
نوشتم نامه ای بربرگ گل، شاید بخوانی
مقیم کوی عشقت گشته ام،شاید ندانی
نشستم گوشه ای،چشم انتظارت ای سیه مو
بچینی گل ز باغ و بنگری ،شاید نهانی
تمام دلخوشی هایم شده تیمار این گل
بخوانی نامه را از برگ گل، شاید زمانی
سکوت مرگباری در وجودم نقش بسته
همه هستی و دنیایم تویی،شاید بدانی
سکوتم می زند آتش بجانم، چاره ای نیست
نوشتم نامه ای بر برگ گل، شاید بخوانی
#فرامرز_پناهی
.
خواه نزدیڪ باش و ممڪن ،
خواه دور و در دلم ساڪن
اڪَر میان پرده ها ،
نهان و آشڪار بچرخی ،
دوسٺ داشٺن اٺ ذره ای ڪم
نخواهد شد ای محالِ ممڪن
#ر_اهورایی
خواه نزدیڪ باش و ممڪن ،
خواه دور و در دلم ساڪن
اڪَر میان پرده ها ،
نهان و آشڪار بچرخی ،
دوسٺ داشٺن اٺ ذره ای ڪم
نخواهد شد ای محالِ ممڪن
#ر_اهورایی