Telegram Web Link
...و سرانجام، جلد دوم داستانهای برگزیده نیز به بار نشست.

تبریک به هنرجویان عزیزی که با تلاش خود، فعل خواستن را در امر نوشتن صرف کردند و توانستند با قلم توانای خود، داستان‌هایی ارزشمند خلق کنند، که در مجموعه‌ی داستان‌های برگزیده به زیور طبع آراسته شود و جلد دوم این کتاب، با درخششی تازه متولد شود.

به امید موفقیت‌های بیشتر برای این عزیزان.
قلمشان روان و نامشان مانا باد.

*
در بخشی از دیباچه ی این کتاب، چنین می خوانیم:

کسانی ‌ که داستان می‌خوانند، در سرزمین رؤیاهای دیگران قدم می‌‌زنند و کسانی ‌ که داستان می‌نویسند، سرزمین رؤیاهای خودشان را می‌‌سازند و دیگران را به قدم ز دن در آن دعوت می‌کنند. از این قرار است که می‌توان گفت داستان‌ نویسان، صاحبان اذهان خلاق و اندیشمندی هستند که زندگی را در ابعادی دیگر با گنجایش بی‌‌نهایت، به تصویر می‌‌کشند و دستان مخاطبان خویش را می‌‌گیرند تا آنها را به جهانی ببرند، ورای جایی ‌که در آن نفس می‌‌کشند.

نویسندگان، خالقان بی‌بدیل دنیاهایی موازی‌‌اند که ابعاد دیگر جهان هستی را در زمان‌ها و مکان‌هایی دیگر خلق می‌کنند و از درون آن، پنجره‌ای باز می‌‌کنند به بُعدی تازه در زمان و مکانی دیگر، از جهانی دیگر. جهانی فراتر از آن‌چه ما، زیستن را در آن تجربه می‌‌کنیم.

هر داستان خالقی دارد چون شهرزاد، که قصه‌‌گوی هزاروُیک شبِ افسانه شده بود تا بتواند زنده ماندن را در زندگی تجربه کند. او در داستان، راهی دیده بود به سوی روشنایی؛ و هرشب، با خلق داستانی تازه، سیاهیِ شب را به سپیده‌ی صبحی نو پیوند می‌‌زد تا با پس زدن سایه‌ی مرگ، به داستانِ زندگی، جانی دوباره ببخشد.

این کتاب نیز مجموعه‌ای از داستان‌هاست که هر داستانش خالقی دارد چون شهرزاد. خالقی که نوشتن داستان را، راهی دیده است به سوی روشنایی؛ و بی‌‌گمان شما با گشودن هرصفحه از این کتاب، بر گستره‌ی سرزمینی قدم می‌‌گذارید که سرشار از تراوش‌های ذهن‌ و قلمی پویاست.

****
برای سفارش این کتاب، به آیدی mdiamo@ در تلگرام و یا به دایرکت صفحه‌ی کانون ادبی تراوش در اینستاگرام پیام بدهید:

@kanoone.adabie.taravosh
👍4
نقش سلیقه‌های متفاوت، در نوشتن:

سلیقه ها نقش مهمی در نوشتن دارند و می‌توانند به شما کمک کننده باشند.

انتخاب موضوع: سلیقه‌ها می‌توانند در انتخاب موضوع مورد علاقه برای نوشتن شما کمک کنند. زمانی که شما درگیر یک موضوعی هستید که به آن علاقه دارید، احتمالاً با انگیزه بیشتری به نوشتن خواهید پرداخت و نتیجه‌ی نهایی بهتر خواهد بود.

استفاده از لغات و عبارات: سلیقه‌ها می‌توانند در استفاده از لغات و عبارات منحصر به فرد کمک کنند. هر فردی سبک و سیاق خاص خود را در نوشتن دارد و سلیقه‌های شخصی می‌توانند در انتخاب و استفاده از لغات و عبارات منحصر به فرد کمک کنند.

ساختار نوشتاری: سلیقه‌ها می‌توانند در انتخاب ساختار نوشتاری کمک کنند. برخی افراد تمایل دارند به صورت مستقیم و روان بنویسند، در حالی که دیگران ترجیح می‌دهند از ساختارهای پیچیده‌تر و هنرمندانه‌تر استفاده کنند. سلیقه‌ها می‌توانند در تعیین سبک نوشتاری شما تأثیرگذار باشند.

انتخاب جزئیات: سلیقه‌ها می‌توانند در انتخاب جزئیات و توصیف‌ها کمک کنند. هر فردی در توصیف یک صحنه، شخصیت یا وقوع خاص، تمایلات و سلیقه‌های خود را دارد و این می‌تواند به نوشته‌های شما طعم و رنگ ویژه‌ای بدهد.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
2
"مارگارت میچل"
خالق شاهکار"برباد رفته" و برنده جایزه ادبی پولیتزر (۱۹۳۷).

او ده سال از عمرش را صرف نوشتن این اثر کرد و بیشتر عواید حاصل از فروش آنرا صرف امور خیریه کرد.

@https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
مارگارت میچل که بود؟

1-شاید باورش سخت باشد، اما وقتی که مارگارت میچل یکی از مشهورترین کتاب‌های تاریخ را می‌نوشت و دو نفر از مشهورترین شخصیت‌های داستانی تاریخ را خلق می‌کرد، هدفی جز کشتن وقت نداشت. مارگارت میچل در ۸ نوامبر ۱۹۰۰ در آتلانتا در ایالت جورجیا متولد شد، پدرش وکیل بود و مادر ایرلندی‌تبارش از هواداران حقوق زنان به حساب می‌آمد.

کودکی مارگارت در میان کهنه‌سربازان جنگ داخلی آمریکا (۶۵-۱۸۶۱) در خانواده‌ی مادری‌اش گذشت. مارگارت در ۱۹۱۸ وارد کالج اسمیت شد، اما با مرگ مادرش از آنفلوآنزای همه‌گیر آن سال مجبور به بازگشت به خانه شد و امور را در دست گرفت.
 
کمی بعد با وجود مشکلات فراوان و مقاومت جامعه، شغلی را در روزنامه‌ی آتلانتیک جورنال به‌دست آورد. او با نام پگی میچل ستون هفتگی را برای نسخه‌ی یک‌شنبه‌های این روزنامه می‌نوشت. اولین مأموریت حرفه‌ای میچل در این روزنامه گفتگو با یکی از افراد متشخص آتلانتا بود که سفر تجاری‌اش به ایتالیا به قدرت رسیدن فاشیست‌ها در این کشور نیمه‌کاره گذاشته بود.
 
میچل در ۱۹۲۲ با رین‌رد آپشا ازدواج کرد اما به سرعت متوجه شد شوهرش قاچاقچی مشروبات الکلی و یک دائم الخمر بددهن است و از او طلاق گرفت. مارگارت در ۱۹۲۵ با دوست همسرش جان مارش ازدواج کرد؛ مارش در ازدواج اول میچل ساقدوش داماد بود و می‌گویند که او در ۱۹۲۱ به مارگارت ابراز عشق کرده بود، البته دیرتر از آپشا.
 
از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶ ده‌ها مقاله، مصاحبه، طرح و نقد کتاب از میچل منتشر شد و او با چندین زندانی، از جمله یک قاتل مشهور، گفتگو انجام داد. با بررسی کتاب «مارگارت میچل، خبرنگار» که شامل ۶۴ مقاله از میچل در دوران روزنامه‌نگاری‌اش است متوجه می‌شویم که او وجود ظاهر بی‌طرفش طبعی سرکش داشته است. میچل به خوبی نقاشی می‌کشید و تحلیل‌گران طرح‌های او از چهره‌ی انسان‌ها را نشان‌دهنده‌ی نگاه عمیقش در جوانی می‌دانند.

پایی که به موقع شکست:
میچل بر باد رفته را وقتی قوزک پایش شکست و خانه‌نشین شد آغاز کرد. همسرش جان برایش از کتاب‌خانه‌ی عمومی شهر کتاب‌های تاریخی گرفت تا سرگرم شود. وقتی مارگارت همه‌ی کتاب‌ها را خواند و باز هم کتاب خواست شوهرش گفت: "پگی، اگر کتاب دیگری می‌خواهی، چرا خودت آن‌را نمی‌نویسی؟"
 
و پگی از اطلاعات کامل شده‌اش درباره‌ی جنگ داخلی و لحظات دراماتیک زندگی‌اش را مخلوط کرد و رمان حماسی‌اش را با یک ماشین تحریر قدیمی نوشت. قهرمان او ابتدا «پنسی اوهارام» نام داشت و «تارا» خانه‌ی محل زندگی او «فانتنوی‌هال» بود. مارگارت می‌خواست اسم کتاب را «فردا روز دیگری است» بگذارد.
 
میچل برای سرگرمی خودش می‌نوشت و با وجود حمایت شوهرش، او رمان را از دوستانش مخفی کرد. میچل می‌نوشت فصل‌های این کتاب حجیم را زیر حوله‌ها و پتوها، زیر تخت و در گنجه مخفی می‌کرد. می‌گویند ابتدا فصل آخر را نوشت، بعد فصل به فصل به آن اضافه کرد. شوهرش دست‌نوشته‌ها را مرتب می‌خواند و ایراداتش را می‌گرفت تا تداوم فصول حفظ شود. وقتی قوزک پای مارگارت خوب شد اکثر بخش‌های کتاب هم تقریبا" نوشته شده بود و او علاقه‌اش را به ادامه‌ی این ماجراجویی ادبی از دست داد. باقی بخش‌ها کم‌کم بین سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ نوشته شد.

 قبل از آن‌که پشیمان شود!

در ۱۹۳۹ که‌هارولد لتام، ویراستار انتشارات مک‌میلان از آتلانتا دیدار می‌کرد، میچل هم‌چنان یک روزنامه‌نگار معمولی بود. لتام به دنبال نویسنده‌های جوان جنوب آمریکا می‌گشت و میچل به درخواست یک دوست، راهنمای او در آتلانتا شد. لتام جذب شخصیت میچل شد و از او پرسید آیا تاکنون کتابی نوشته است یا نه.
 
میچل چیزی نگفت و لتام ادامه داد: "خب ... هر وقت کتابی نوشتی لطفا" اول به من نشانش بده." بعدازظهر همان روز، یکی از دوستان مارگارت که حرف‌های لتام را شنیده بود به شوخی گفت: "فکرش را بکنید یک نفر به بلاهت پگی کتاب بنویسد!" میچل ناگهان داغ کرد، به خانه رفت و دست‌نوشته‌ی کهنه را برداشت.
 
آن‌را به هتل محل اقامت لتام برد که داشت برای بازگشت آماده می‌شد. مارگارت گفت: "بیا! قبل از آن‌که پشیمان شوم این را بگیر." لتام برای بردن دست‌نوشته‌ها مجبور شد یک چمدان اضافی بخرد. وقتی میچل به خانه بازگشت پشیمان شد و تلگرافی برای لتام فرستاد: "تصمیم عوض شد! دست‌نوشته را برگردان!" اما هنگامی تلگراف به لتام رسید که کتاب مجذوبش کرده بود. لتام بلافاصله چکی را برای میچل فرستاد تا دلگرم شود و کتاب را تکمیل کند.
 

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh

ادامه👇👇👇
1
2- نوشتن بر باد رفته در مارس ۱۹۳۶ تمام شد. کتاب در ۳۰ ژوئن ۱۹۳۶ منتشر شد و ناگهان توفانی برپا کرد. در شش ماه اول بیش از یک میلیون نسخه از کتاب به فروش رفت، آن هم در دوران فقر و بیکاری رکود بزرگ. تاکنون بیش از ۳۰ میلیون نسخه از این کتاب در ۳۸ کشور جهان فروخته شده و بر باد رفته به ۲۷ زبان دنیا ترجمه شده است. در ۱۹۳۷ مارگارت میچل به خاطر بر باد رفته جایزه‌ی پولیتزر را گرفت.

می‌گویند بر باد رفته در دوران خود دومین کتاب پر فروش پس از انجیل بود. هم‌چنان سالی ۲۵۰ هزار نسخه از بر باد رفته در سراسر جهان فروش می‌رود. کمی پس از انتشار کتاب، دیوید سلزنیک، تهیه‌کننده‌ی مشهور آمریکایی با صرف ۵۰ هزار دلار حقوق سینمایی بر باد رفته را به‌دست آورده بود که بزرگ‌ترین ولخرجی هالیوود تا آن زمان به حساب می‌آمد.
 
فیلم در ۱۹۳۹ در سینماها به نمایش در آمد و پر سودترین فیلم هالیوود تا آن زمان لقب گرفت و با دریافت ۱۰ جایزه‌ی اسکار رکورد شکست. میچل می‌گفت که شخصیت‌های برباد رفته بر اساس شخصیت‌های واقعی نوشته نشده‌اند، اما در طول سال‌های اخیر پژوهش‌گران به این نتیجه رسیده‌اند که شباهت‌هایی میان نزدیکان میچل و کاراکترها وجود داشته است. مثلا" رت باتلر احتمالا" مخلوطی است از همسر اول او و جورچ ترنهولم، سیاست‌مدار و تاجر جنجالی آمریکایی در دوران جنگ داخلی زندگی می‌کرد.

 تصادف:
بر باد رفته تنها کتابی است که پیش از مرگ مارگارت میچل از او منتشر شد. (در دهه‌ی ۹۰ دست‌نوشته‌ی کتابی دیگر از او کشف و منتشر شد) میچل پس از بر باد رفته هم‌چنان خبرنگار باقی ماند و می‌گویند به تک‌تک نامه‌هایی که برایش می‌رسید شخصا" پاسخ می‌داد.
 
در آگوست ۱۹۴۹ وقتی که میچل داشت به همراه همسرش از خیابان روبه‌وری یک سالن تئاتر رد می‌شد با یک ماشین تصادف کرد و به کما رفت. راننده‌ی ماشین مست بود و دستگیر شد. مارگارت میچل، پنج روز بعد در بیمارستان گریدی درگذشت.
 
راننده به جرم قتل نفس فقط به ۱۱ ماه حبس محکوم شد، چون شاهدان عینی گفتند مارگارت میچل بدون آن‌که به اطراف نگاه کند وارد خیابان شد. دوستانش هم شهادت دادند این عادت پگی بوده است.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
👍1
📗معرفی رمان : بر باد رفته
نوشته ی مارگارت میچل

بر باد رفته کتابی است که برای همیشه از محبوب‌ترین کتاب‌های تمام دنیاست با بیش از ۲۸ میلیون نسخه و بارها تجدید چاپ به یقین شایسته جایزه ی ادبی پولیتز است.
مارگارت میچل دوران کودکی‌اش را در سال های جنگ‌های شهری آمریکا گذراند و به خوبی با فضا و حال و هوای آن دوران آشنا بود. آن را می‌شناخت و شاید جزییاتی که در کتابش و در میان روابط انسان‌ها به شکل عجیبی قابل لمس هستند، ناشی از زندگی در همان شرایط است.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
👍1
📗چکیده ی رمان بر باد رفته

بر باد رفته اثر به یادماندنی و پرفروش مارگارت میچل نویسنده ی زن آمریکایی است . او در کتاب به شکلی زیبا بخشی از تاریخ آمریکا را هم گنجانده است.

داستان درباره ی دختری به نام اسکارلت اوهارا است .
پدر اسکارلت یک زمین دار متمول جنوبی است .اسکارلت یک دختر نازپرورده و سبک سر است که تنها تفریحش جلب توجه مردان اطرافش است.
وقتی او خبر نامزدی اشلی(پسر یکی از زمین داران همسایه ) با دختری ساده وبی آلایش به نام ملانی را می شنود حسادت زنانه اش تحریک می شود و به اشلی ابراز علاقه می کند ؛  اشلی او را از خود میراند وقتی اشلی میرود مردی بدنام به نام رت که شاهد این ماجرا بوده از اسکارلت میخواهد به جای اشلی اورا دوست بدارد اسکارلت پیشنهاد اورا رد می کند.
اسکارلت برای تحریک حسادت اشلی با برادر ملانی ازدواج می کند.جنگ شمال و جنوب آمریکا در می گیرد و اشلی و برادر ملانی و بقیه ی مردان به جنگ می روند. شوهر اسکارلت در جنگ می میرد و اسکارلت که در اوج جوانی بیوه شده از این وضع پیش مادرش شکوه می کند مادرش هم برای بهتر شدن روحیه ی اسکارلت پیشنهاد می کند او را به شهری دیگر نزد ملانی خواهر شوهرش بفرستد.
اسکارلت برای نزدیکتر شدن به اشلی این پیشنهاد را می پسندد .در یک مهمانی اسکارلت دو باره رت را ملاقات میکند و به این ترتیب پای رت به خانه ی ملانی هم باز می شود. وقتی جنگ به اوج خود میرسد رت به اسکارلت کمک میکند از شهر در معرض اشغال به همراه ملانی بیمار بگریزد و به املاک پدرش برگردد.رویای اسکارلت که تصور می کند در خانه همه چیز به سامان است با دیدن وضع خانه فرو می پاشد؛ او می بیند که مادر ش مرده ؛ پدرش عقلش را از دست داده؛خواهرانش هم بیمارند پس از مدتی پدرش هم می میرد.  اشلی هم به آنجا می آید و کم کم به اسکارلت علاقه مند می شود. از طرفی اسکارلت شدیدا به پول نیاز دارد. برای همین به دیدن رت که به زندان افتاده می رود اما وقتی که می فهمد او پولی ندارد تصمیم می گیرد با نامزد خواهرش ازدواج کند. بعد از این ازدواج او که مقداری پول به دست آورده علاوه بر نجات املاک پدرش از مصادره ؛ تصمیم می گیرد با سرمایه اش تجارت کند. البته در آن زمان چنین کاری برای یک زن دور از شان بوده. در یکی از روزهایی که او برای کار به بیرون می رود دزدان به او حمله می کنند اما او نجات می یابد ؛ همسرش برای انتقام گرفتن همراه با اشلی و عده ای دیگر می روند. همسرش کشته می شود و اشلی زخمی باز میگردد، رت جان اشلی را نجات می دهد. سرانجام او با رت (که ثروتمند هم بوده)ازدواج می کند ولی مشغول بودن ذهن اسکارلت به اشلی؛ رت را آزار می دهد این علاقه برای اسکارلت بی آبرویی به بار می آورد ولی ملانی با بزرگواری می بخشد.
تنها دختر اسکارلت و رت در ماجرایی می میرد و اسکارلت رت را مقصر اصلی میخواند. سر انجام ملانی می میرد ولی قبل از مرگ از اسکارلت می خواهد مراقب اشلی باشد. اسکارلت تنها در آن لحظه از اشلی دل می کند که با مرگ ملانی روبرو می شود. او در آن زمان می فهمد که چه دوست با ارزشی را ازدست داده او برای از دست ندادن رت هم تلاش می کند ولی رت هم او را ترک می کند و علاقه ی او به اشلی مبدل به نفرت می شود .
سرانجام اسکارلت تصمیم می گیرد به املاک پدری اش باز گردد و سعی کند دوباره رت را بدست آورد.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
اصلا حواسم نبود،
دو فنجان ریختم!...


💢 این داستان شش کلمه ای از «آلیستر دانیل» برنده بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شده!

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
4
برای ساخت قلعه زیبای زندگی، باید روی خودتان و دانش خودتان سرمایه‌گذاری کنید. با خواندن کتاب‌ها، حضور در دوره‌های آموزشی، توسعه مهارت‌های جدید و ارتقاء دانش خود، می‌توانید به رشد و پیشرفت خود بپردازید.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
👍31
استراق سمع کنید.
این کار برای نویسنده خوب است.
با این کار به خودتان یادآوری می‌کنید که جهان خارج از سر شما، متفاوت از جهان درون سرتان است.

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
👍3
چرا باید رمان بخوانیم؟

مصطفی ملکیان در گفتگو با مجله‌ی "الف یا"

خدمتی که رمان می‌کند در اینکه من خودم را بشناسم و دیگران را بشناسم از خدمتی که فلسفه می‌کند به مراتب وسیع‌تر است. ما برخلاف قرص‌های آسپرین که یک میلیاردش هم از دستگاه بیرون بیاید مثل هم است، مثل هم نیستیم و اگر کسی گمان کند ما انسان‌ها مثل هم هستیم از شناخت انسان‌ها واقعاً غافل افتاده و جهل مرکب نسبت به انسان‌ها دارد نه علم. اگر بخواهیم جهل مرکب تبدیل به علم شود باید از کلی‌گوئی‌ها بیایم و نشان بدهیم که هرانسانی سرنوشت خاص خودش را دارد در عین اینکه سرشت مشترکی هم با دیگر انسان‌ها دارد.

رمان خواندن هر بار ما را با یک، دو، سه و N انسان بی‌نظیر دیگر هم مواجه می‌کند. این طور نیست که هرکسی شجاع باشد سخی هم باشد، بیا انسان شجاع بخیل نشانت بدهم، این طور هم نیست که هر کسی سخی‌ست شجاع هم هست، من سخی بزدل هم نشان می‌دهم. همه همبستگی‌هایی را که ما گمان می‌کنیم در ویژگی‌های انسانی وجود دارد بهم می‌زند و نشان می‌دهد این همبستگی‌ها توهمی است. ما فکر می‌کنیم همبستگی وجود دارد بین پولدار بودن و بی‌رحم بودن، بین فقیر بودن و متواضع بودن، بین صداقت و سخا؛ اصلاً و ابداً اینگونه نیست.همبستگی‌های معنادار را که ناشی از تعمیم‌های شتابزده است رمان بهم می‌زند.

به نظرم نشان دادن رنگارنگی انسان‌ها فقط با رمان انجام می‌گیرد. به تعبیر عرفا «لا تکرار فی‌ التجلی» در تجلی خداوند تکرار نیست، هرگز خداوند دو انسان را شبیه به هم نیافریده، هر کدام از ما یک موجود است بی‌نظیر که تکرار نشده‌ایم و نخواهیم شد که یک دانه از ما وجود  دارد، این را من نه در فلسفه می‌بینم، نه در علوم تجربی انسانی مثل روانشناسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد و نه در عرفان، نه در انسان‌شناسی تاریخی، نه در دین و مذهب. در رمان من به عنوان یک شخصیت با شما به عنوان شخصیت دیگر رمان در دادوستدها می‌فهمیم که چقدر با هم تفاوت داریم، در عین اینکه البته در یک سلسله امور کلی که فهم آن فقط به درد تعمیم‌های علوم انسانی تجربی و فلسفه می‌خورد ولی برای ما مساله‌ای را حل نمی‌کند و مشکلی را رفع نمی‌کند.


https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من یک نویسنده‌ام، یک کتابخوانم و یک خیالباف.

سوزان سانتاگ

https://www.tg-me.com/kanoonetaravosh
👍2
2025/10/31 10:05:21
Back to Top
HTML Embed Code: