Forwarded from دکتر محمد دهقانی
◽️ از حیث اخلاقی فردوسی دینداری را در بیآزاری خلاصه میکند و ترس از خدا و بیآزاری را ملازم یکدیگر میبیند:
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
از همین روست که به آداب و شعایر مذهبی تقریبا هیچ اعتنایی ندارد. با همهٔ دشمنیها و کینهتوزیهایی که در شاهنامه میان ایرانیان و تورانیان میبینیم، هرگز شاهد این نیستیم که آنها به دلایل مذهبی مقابل یکدیگر قرار گرفته باشند و اصولا از این حیث تفاوت آشکاری میان آنها دیده نمیشود.
... جهانی که فردوسی در شاهنامه ترسیم کرده، در مقایسه با دنیای واقعی روزگار او، از تعصب مذهبی و جنگهای عقیدتی تا حد زیادی برکنار مانده است. یکی از عوامل محبوبیت فردوسی میان عموم مردم ایران نیز بیگمان همین احتراز او از جدلها و خصومتهای خطرناک دینی و عنایتش به جنبههای اخلاقی و انسانی دین در معنای عام کلمه بوده است.
☘#فردوسی
🌿#شاهنامه
☘#تألیف
🌿#پیشنهاد_کتاب
☘#نشر_نی
💠 @dmdehghani
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
از همین روست که به آداب و شعایر مذهبی تقریبا هیچ اعتنایی ندارد. با همهٔ دشمنیها و کینهتوزیهایی که در شاهنامه میان ایرانیان و تورانیان میبینیم، هرگز شاهد این نیستیم که آنها به دلایل مذهبی مقابل یکدیگر قرار گرفته باشند و اصولا از این حیث تفاوت آشکاری میان آنها دیده نمیشود.
... جهانی که فردوسی در شاهنامه ترسیم کرده، در مقایسه با دنیای واقعی روزگار او، از تعصب مذهبی و جنگهای عقیدتی تا حد زیادی برکنار مانده است. یکی از عوامل محبوبیت فردوسی میان عموم مردم ایران نیز بیگمان همین احتراز او از جدلها و خصومتهای خطرناک دینی و عنایتش به جنبههای اخلاقی و انسانی دین در معنای عام کلمه بوده است.
☘#فردوسی
🌿#شاهنامه
☘#تألیف
🌿#پیشنهاد_کتاب
☘#نشر_نی
💠 @dmdehghani
Audio
.
اا═.🍃 .═════════╔
ایران و خراسان در شعر رودکی
اا══════════.🍃.═╚
▶️ پوشۀ شنیداری
«همایش رودکی و پیوندهای فرهنگی ایران و تاجیکستان»
دانشگاه فردوسی مشهد،
چهارشنبه ۵ دیماه ۱۴۰۳
ارائه: محمود فتوحی
#رودکی_ایران
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
اا═.🍃 .═════════╔
ایران و خراسان در شعر رودکی
اا══════════.🍃.═╚
▶️ پوشۀ شنیداری
«همایش رودکی و پیوندهای فرهنگی ایران و تاجیکستان»
دانشگاه فردوسی مشهد،
چهارشنبه ۵ دیماه ۱۴۰۳
ارائه: محمود فتوحی
#رودکی_ایران
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دلبران زرینپوشِ سالهای دانشجویی ما.
امروز دهم دیماه ۱۴۰۳ است. آیا همچنان بهترینهای ویترین ویژۀ انتشارات خوارزمی، همانهاست؟
وای بر پارسیزبانان اگر سی سال گذشته باشد و صنعت نشر، بهترینهای دیگری پیش چشم رهگذران نگذاشته باشد!
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
امروز دهم دیماه ۱۴۰۳ است. آیا همچنان بهترینهای ویترین ویژۀ انتشارات خوارزمی، همانهاست؟
وای بر پارسیزبانان اگر سی سال گذشته باشد و صنعت نشر، بهترینهای دیگری پیش چشم رهگذران نگذاشته باشد!
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Audio
اا═.🍃.══════════╔
نقد و بررسی کتاب
ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی
اا══════════.🍃.═╚
مشهد. کافهکتاب آفتاب.
جمعه ۲۳ آذر ماه ۱۴۰۳
عابس قدسی : 0:10
یوسف بینا : 2:22
علیرضا آزاد : 23:30
غلامرضا اصفهانی: 45:35
محمود فتوحی: 1:22:27
پرسش و پاسخ: 1:38:17
عبدالله کوثری: 1:45:40
گزارش تصویری جلسه در کافهکتاب آفتاب، مشهد
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
نقد و بررسی کتاب
ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی
اا══════════.🍃.═╚
مشهد. کافهکتاب آفتاب.
جمعه ۲۳ آذر ماه ۱۴۰۳
عابس قدسی : 0:10
یوسف بینا : 2:22
علیرضا آزاد : 23:30
غلامرضا اصفهانی: 45:35
محمود فتوحی: 1:22:27
پرسش و پاسخ: 1:38:17
عبدالله کوثری: 1:45:40
گزارش تصویری جلسه در کافهکتاب آفتاب، مشهد
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
نمایی از متروی پایتخت
تویِ واگنهای متروی تهران زندگی طعمی دگر دارد. دستفروشان شوخ و بذلهگو، راه را کوتاه و فشار جمعیت را سبک میکنند.
جوانی خمیده با مچ بریده، ترانۀ کُردی «لیلی لیلی باوانم» را آغاز کرد.
از دختربچه شیرینسخن مسواکی خریدم با نام TORONTO و از دیگری جورابی با نشان CANADA. هر دو تولید ایران با نام رؤیاکدههای آزردگان از جمهوری اسلامی. کالاهای تولید داخل را با نام شهر یا کشور ترکیه، بریتانیا یا کانادا میفروشند. بی نام و نشان تجاری ایرانی.
فریاد غربزدگی احمد فردید و کتاب جلال آل احمد یادم آمد. چه مشتها که نکوفتند به سندان، انقلابیان!
بانویی جوان سازدهنی میزند، سایهبان کلاه سفیدش را شکسته تا روی چشمها. موهایش را دم اسبی بسته بلند، از سوراخ پشت کلاه انداخته بیرون. «جان مریم چشماتو واکن» را مینوازد هوشرُبا.
بلندگوی سیاه چهار گوش روی دوشش، بیس پخش میکند. زمینۀ سازدهنی را ریتمیک کرده.
مسافران تک و توک اسکناسی میاندازند توی سبدی که بانوی نوازنده از گردنش آویخته. یکصد یا دویست هزار ریالی. برابر با ۲۵ سنت (ربع دلار).
ایستگاه آزادی: دخترکی با بغلی گل سپید، عطر نرگس میآورد به واگن.
تویِ واگنهای متروی تهران زندگی طعمی دگر دارد. دستفروشان شوخ و بذلهگو، راه را کوتاه و فشار جمعیت را سبک میکنند.
جوانی خمیده با مچ بریده، ترانۀ کُردی «لیلی لیلی باوانم» را آغاز کرد.
از دختربچه شیرینسخن مسواکی خریدم با نام TORONTO و از دیگری جورابی با نشان CANADA. هر دو تولید ایران با نام رؤیاکدههای آزردگان از جمهوری اسلامی. کالاهای تولید داخل را با نام شهر یا کشور ترکیه، بریتانیا یا کانادا میفروشند. بی نام و نشان تجاری ایرانی.
فریاد غربزدگی احمد فردید و کتاب جلال آل احمد یادم آمد. چه مشتها که نکوفتند به سندان، انقلابیان!
بانویی جوان سازدهنی میزند، سایهبان کلاه سفیدش را شکسته تا روی چشمها. موهایش را دم اسبی بسته بلند، از سوراخ پشت کلاه انداخته بیرون. «جان مریم چشماتو واکن» را مینوازد هوشرُبا.
بلندگوی سیاه چهار گوش روی دوشش، بیس پخش میکند. زمینۀ سازدهنی را ریتمیک کرده.
مسافران تک و توک اسکناسی میاندازند توی سبدی که بانوی نوازنده از گردنش آویخته. یکصد یا دویست هزار ریالی. برابر با ۲۵ سنت (ربع دلار).
ایستگاه آزادی: دخترکی با بغلی گل سپید، عطر نرگس میآورد به واگن.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مرکز فرهنگی شهرکتاب
محمود فتوحی، ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی، تهران، انتشارات سخن، ۱۴۰۳، ۲۳۹ص.
پدیدهٔ ادبیات
امید طبیبزاده
مؤلف کتاب به هنگام بحث دربارهٔ شاهنامهٔ فردوسی متذکر میشود که هم شیخ صادق خلخالی و هم احمد شاملو هر دو از شاهنامه به زشتی یاد کردهاند (ص ۱۱۶-۱۱۷). خواننده در این موضع ناگهان از خود میپرسد واقعاً چرا افرادی تا بدین حد متفاوت، باید چنان نگاه تحقیرآمیز مشترکی نسبت به فردوسی داشته باشند؟ البته چنین نگاهی از سوی خلخالی چندان حیرتانگیز نیست زیرا بسیاری از همتایان او از قرنها پیش تاکنون چنین نظری دربارهٔ شاهنامه داشتهاند، اما اتخاذ چنین دیدگاهی از جانب نابغهٔ سخنشناسی چون شاملو واقعاً که حیرتآور است. بیگمان این اشتراک نظر، بیش از هرچیز به سیطرهٔ «ایدئولوژی» بر افکار آنان باز میگردد، و به اینکه هرچه در خدمت ایدئولوژی خودشان نباشد لاجرم مردود و منفور است! اقبال افراطی ملتپرستان ایرانی نیز به شاهنامه، روی دیگر همان سکهٔ سیطرهٔ ایدئولوژیکی است که آن نیز هیچ ربطی به ادبیات ندارد. درواقع برای اذهانِ ایدئولوژیزده، چه مذهبی چه چپ و چه ملی، هیچ پدیدهٔ مستقل و قائمبهذاتی به نام ادبیات وجود ندارد!
دکتر فتوحی بهدرستی نشان میدهد که آنچه شاهنامهٔ فردوسی را از دهها منظومهٔ حماسی دیگر متمایز میکند و شأنی «اَبَرمتنی» بدان میبخشد، بیش از هرچیز وابسته به ویژگیهایی است مانند فصاحت، صناعتمندی، انسجام متن، خیالانگیزی، غَرابت، دیرینگی، رازناکی، غنای معنایی، جذابیت نمایشی و روایی و نیز قابلیت رمزوارگی و تأویلپذیری (ص ۱۳۱). همین ویژگیهاست که پدیدهای مستقل به نام ادبیات را جدا از هر ایدئولوژی و نگاه تاریخی پدید میآورد و به خوانندگان اجازه میدهد تا ادبیات را صرفاً در مقام ادبیات بخوانند و از آن لذت ببرند و آن را ارزیابی کنند.
دکتر فتوحی در فصل آغازین کتاب طی بحثی نظری، متون بزرگ کلاسیک، یا به تعبیر خودش «اَبَرمَتن»ها را به دو دسته «شاهکار»ها و «فَرَهمَتن»ها تقسیم میکند. وی هر ابرمتنی را از دو زاویه قابل بررسی میداند، یکی ماهیت خود متن و نوشتار و صناعات و انسجام اجزاء آن، و دیگری هویت یا سرگذشت بیرونی متن و تاثیری که بر جهان بیرون میگذارد و نیز اقبالی که از بیرون دریافت میکند. وی تصریح میکند که شاهکارهای ادبی غالباً ماهیتی عالی و ساختاری تأویلپذیر دارند در حالیکه فرهمتنها از هویتی برجسته برخوردارند و در عالیترین شکل خود، امکان تأویلپذیری را هرچه کمتر میکنند. وی به دنبال این مقدمات، سه شاهکار ادبی فارسی، یعنی شاهنامهٔ فردوسی و مثنوی مولوی و غزلیات حافظ را بررسی میکند و میکوشد تا با تأمل در عوامل ماهیتی (درونمتنی) و هویتی (برونمتنی) آنها، به این سؤال پاسخ دهد که این سه ابرمتن فارسی تا چه حد به مرتبهٔ فرهمتنی و به آنچه وی «قرآن پارسی» مینامد نزدیک شدهاند.
مطالعهٔ این کتاب پرمغز و خواندنی خواننده را با ساحات جدیدی در بررسی رابطهٔ زبان و متن در ادبیات کلاسیک فارسی آشنا میسازد.
@bookcitycc
پدیدهٔ ادبیات
امید طبیبزاده
مؤلف کتاب به هنگام بحث دربارهٔ شاهنامهٔ فردوسی متذکر میشود که هم شیخ صادق خلخالی و هم احمد شاملو هر دو از شاهنامه به زشتی یاد کردهاند (ص ۱۱۶-۱۱۷). خواننده در این موضع ناگهان از خود میپرسد واقعاً چرا افرادی تا بدین حد متفاوت، باید چنان نگاه تحقیرآمیز مشترکی نسبت به فردوسی داشته باشند؟ البته چنین نگاهی از سوی خلخالی چندان حیرتانگیز نیست زیرا بسیاری از همتایان او از قرنها پیش تاکنون چنین نظری دربارهٔ شاهنامه داشتهاند، اما اتخاذ چنین دیدگاهی از جانب نابغهٔ سخنشناسی چون شاملو واقعاً که حیرتآور است. بیگمان این اشتراک نظر، بیش از هرچیز به سیطرهٔ «ایدئولوژی» بر افکار آنان باز میگردد، و به اینکه هرچه در خدمت ایدئولوژی خودشان نباشد لاجرم مردود و منفور است! اقبال افراطی ملتپرستان ایرانی نیز به شاهنامه، روی دیگر همان سکهٔ سیطرهٔ ایدئولوژیکی است که آن نیز هیچ ربطی به ادبیات ندارد. درواقع برای اذهانِ ایدئولوژیزده، چه مذهبی چه چپ و چه ملی، هیچ پدیدهٔ مستقل و قائمبهذاتی به نام ادبیات وجود ندارد!
دکتر فتوحی بهدرستی نشان میدهد که آنچه شاهنامهٔ فردوسی را از دهها منظومهٔ حماسی دیگر متمایز میکند و شأنی «اَبَرمتنی» بدان میبخشد، بیش از هرچیز وابسته به ویژگیهایی است مانند فصاحت، صناعتمندی، انسجام متن، خیالانگیزی، غَرابت، دیرینگی، رازناکی، غنای معنایی، جذابیت نمایشی و روایی و نیز قابلیت رمزوارگی و تأویلپذیری (ص ۱۳۱). همین ویژگیهاست که پدیدهای مستقل به نام ادبیات را جدا از هر ایدئولوژی و نگاه تاریخی پدید میآورد و به خوانندگان اجازه میدهد تا ادبیات را صرفاً در مقام ادبیات بخوانند و از آن لذت ببرند و آن را ارزیابی کنند.
دکتر فتوحی در فصل آغازین کتاب طی بحثی نظری، متون بزرگ کلاسیک، یا به تعبیر خودش «اَبَرمَتن»ها را به دو دسته «شاهکار»ها و «فَرَهمَتن»ها تقسیم میکند. وی هر ابرمتنی را از دو زاویه قابل بررسی میداند، یکی ماهیت خود متن و نوشتار و صناعات و انسجام اجزاء آن، و دیگری هویت یا سرگذشت بیرونی متن و تاثیری که بر جهان بیرون میگذارد و نیز اقبالی که از بیرون دریافت میکند. وی تصریح میکند که شاهکارهای ادبی غالباً ماهیتی عالی و ساختاری تأویلپذیر دارند در حالیکه فرهمتنها از هویتی برجسته برخوردارند و در عالیترین شکل خود، امکان تأویلپذیری را هرچه کمتر میکنند. وی به دنبال این مقدمات، سه شاهکار ادبی فارسی، یعنی شاهنامهٔ فردوسی و مثنوی مولوی و غزلیات حافظ را بررسی میکند و میکوشد تا با تأمل در عوامل ماهیتی (درونمتنی) و هویتی (برونمتنی) آنها، به این سؤال پاسخ دهد که این سه ابرمتن فارسی تا چه حد به مرتبهٔ فرهمتنی و به آنچه وی «قرآن پارسی» مینامد نزدیک شدهاند.
مطالعهٔ این کتاب پرمغز و خواندنی خواننده را با ساحات جدیدی در بررسی رابطهٔ زبان و متن در ادبیات کلاسیک فارسی آشنا میسازد.
@bookcitycc
.
اا═.🍃.═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۲
اا═════════.🍃.═╚
کلاسِ کلیله و دمنه
گاوی وزیرِ شیر شده؛ دو شغال به نام کلیله و دمنه میکوشند تا وزیر (گاو) را به دَمدَمه در کوزۀ فُقّاع کنند (بفریبند). ...
انصاف را که دلچسب است قصههای این کتاب باستانی. این قصهها را طی دهها قرن، بارها بازنوشتهاند به نظم و نثر روان؛ از نظم رودکی که گم شده؛ و نثر روان کتاب انوار سهیلی در قرن نهم تا زمانۀ ما که به قلم آذری یزدی برای کودکان درآمده. اما تو دانشجوی ادبیات «باید اصل متن را بخوانی و ظرایفِ فنّی نثر نصرُالله منشی را بیاموزی. و به چُنان مهارتی در خواندن بِرَسی که کلیله را به روانی روزنامه بخوانی بیمدد شرح و تعلیق و لغتنامه».
میفرماید تا ما دانشجویان یکانیکان به نوبت متن را بلند و شمرده بخوانیم. ابیات و عبارات عربی کتاب را با دقت تحلیل نحوی میکند. ترجمۀ نصرالله را با اصل عربی ابن مقفع که آن هم ترجمه از زبان پهلوی است مقابله میکنیم. خدا را سپاس که متن پهلوی کتاب تا کنون پیدا نشده و گرنه آن را نیز باید میخواندیم. و اگر اصل اصل آن به سنسکریت هندی مانده بود بی تردید از آن هم نمیگذشت استادنا.
ایرادهایی که بر تصحیح کلیلۀ استاد مینوی وارد میفرماید تندتند «برای روز مبادا» که روز امتحان کلیله و دمنه است مینویسیم . دَأبِ استادناست که انگشت بنهد روی نکات غریبه و دقایقِ عجیبه؛ ایضاً بر غرایب نحوی ابیات عربی، و ایضاً بر کنایات و عبارات و کلمات نامأنوس. هر کتابی را که بر استادنا میخوانیم دقیق میدانیم که نکات غریبه و شواذ کلمات و نوادر عبارات در کدام صفحه و کدام سطر است. یک نمونه این عبارت عربی کلیله و دمنه است که:
« و روزها در آن تدبير بودند إلی أَن رَمَوهُ بثالِثَةِ الأثافِي».
یافتن این که «أُثفیةٌ ثالثةٌ» همان سنگ سوم اجاقِ سنگی است ساده نیست؛ چه رسد به کشف دلیل پرت کردن این سنگ سوم از زیر دیگ!!
تا پایان ترم تمام کلیله و دمنه را باید فوت آب شوی شاید نمرۀ قبولی بگیری.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
اا═.🍃.═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۲
اا═════════.🍃.═╚
کلاسِ کلیله و دمنه
گاوی وزیرِ شیر شده؛ دو شغال به نام کلیله و دمنه میکوشند تا وزیر (گاو) را به دَمدَمه در کوزۀ فُقّاع کنند (بفریبند). ...
انصاف را که دلچسب است قصههای این کتاب باستانی. این قصهها را طی دهها قرن، بارها بازنوشتهاند به نظم و نثر روان؛ از نظم رودکی که گم شده؛ و نثر روان کتاب انوار سهیلی در قرن نهم تا زمانۀ ما که به قلم آذری یزدی برای کودکان درآمده. اما تو دانشجوی ادبیات «باید اصل متن را بخوانی و ظرایفِ فنّی نثر نصرُالله منشی را بیاموزی. و به چُنان مهارتی در خواندن بِرَسی که کلیله را به روانی روزنامه بخوانی بیمدد شرح و تعلیق و لغتنامه».
میفرماید تا ما دانشجویان یکانیکان به نوبت متن را بلند و شمرده بخوانیم. ابیات و عبارات عربی کتاب را با دقت تحلیل نحوی میکند. ترجمۀ نصرالله را با اصل عربی ابن مقفع که آن هم ترجمه از زبان پهلوی است مقابله میکنیم. خدا را سپاس که متن پهلوی کتاب تا کنون پیدا نشده و گرنه آن را نیز باید میخواندیم. و اگر اصل اصل آن به سنسکریت هندی مانده بود بی تردید از آن هم نمیگذشت استادنا.
ایرادهایی که بر تصحیح کلیلۀ استاد مینوی وارد میفرماید تندتند «برای روز مبادا» که روز امتحان کلیله و دمنه است مینویسیم . دَأبِ استادناست که انگشت بنهد روی نکات غریبه و دقایقِ عجیبه؛ ایضاً بر غرایب نحوی ابیات عربی، و ایضاً بر کنایات و عبارات و کلمات نامأنوس. هر کتابی را که بر استادنا میخوانیم دقیق میدانیم که نکات غریبه و شواذ کلمات و نوادر عبارات در کدام صفحه و کدام سطر است. یک نمونه این عبارت عربی کلیله و دمنه است که:
« و روزها در آن تدبير بودند إلی أَن رَمَوهُ بثالِثَةِ الأثافِي».
یافتن این که «أُثفیةٌ ثالثةٌ» همان سنگ سوم اجاقِ سنگی است ساده نیست؛ چه رسد به کشف دلیل پرت کردن این سنگ سوم از زیر دیگ!!
تا پایان ترم تمام کلیله و دمنه را باید فوت آب شوی شاید نمرۀ قبولی بگیری.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
.
اا═. 🍃 .═══════╔
زبانِ زندۀ قبیله بود
اا═══════. 🍃 .═╚
كُنتُ لُغَةً
يَلوذُ بِها الحَيّ
في حِوارِهِ معَ المَيِّتِ.
این سخنِ ادونیس (علي أحمد سعيد إسبر) شاعر زنده و نامدار سوری، گویاترین بیان است در وصفِ زبانآوران یک جامعه؛ و امروز زبان حال ابراهیم نبوی است و حال هر که همچون او از درد سخن دق میکند. واژۀ الحَیّ دو معنی دارد: ۱. زنده ۲. قبیله.
ترجیح میدهم «الحَیّ» را قبیله بخوانم:
من زبانی بودم که قبیله
در گفتگویش با مُرده
به آن پناه میبرد.
ما نیز در گفتگوی با مردگان به زبان ابراهیم پناه میبریم. مردگان ما اینانند که صدای مردمان را هرگز نمیشنوند. ما در گفتگو با مردگان خویش و خویشتنان مرده به مکتوبات تو پناه میبریم. هرچه بلندتر میخوانیم به گوش مردگان سکوت سردتری میریزیم.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
اا═. 🍃 .═══════╔
زبانِ زندۀ قبیله بود
اا═══════. 🍃 .═╚
كُنتُ لُغَةً
يَلوذُ بِها الحَيّ
في حِوارِهِ معَ المَيِّتِ.
این سخنِ ادونیس (علي أحمد سعيد إسبر) شاعر زنده و نامدار سوری، گویاترین بیان است در وصفِ زبانآوران یک جامعه؛ و امروز زبان حال ابراهیم نبوی است و حال هر که همچون او از درد سخن دق میکند. واژۀ الحَیّ دو معنی دارد: ۱. زنده ۲. قبیله.
ترجیح میدهم «الحَیّ» را قبیله بخوانم:
من زبانی بودم که قبیله
در گفتگویش با مُرده
به آن پناه میبرد.
ما نیز در گفتگوی با مردگان به زبان ابراهیم پناه میبریم. مردگان ما اینانند که صدای مردمان را هرگز نمیشنوند. ما در گفتگو با مردگان خویش و خویشتنان مرده به مکتوبات تو پناه میبریم. هرچه بلندتر میخوانیم به گوش مردگان سکوت سردتری میریزیم.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from انجمن علمی ویراستاری ایران
🍁 مخاطرات پیش روی زبان فارسی در افغانستان
💬 سید ابوطالب مظفری:
اولین مشکل پیش روی زبان در افغانستان این است که هر زبان وقتی مرجع یا مراجع قدرت را در جایی از دست بدهد، استمرار زیادی نخواهد داشت. درست یا نادرست، رشد زبان با قدرت سیاسی در ارتباط است. وقتی در تاریخ زبان فارسی هم نگاه بکنیم، میبینیم این زبان توسط قدرت به شبهقاره رفت و با زوال آن قدرت نیز رو به افول نهاد. زبان فارسی در افغانستان، ایران، تاجیکستان و ماوراءالنهر، در طول سالیان رواج داشت و غزنویان یا سامانیان در غزنه و هرات از آن زبان حمایت میکردند. هر جا زبانی مرجع سیاسی و قدرتش را از دست داده است، باید انتظار مشکلات و مخاطرات را داشته باشم.
در افغانستان به یک معنا نزدیک به ۱۳۰ سال است، از زمان امیر شیرعلیخان به این طرف، قدرت سیاسی با زبان فارسی سر ناسازگاری گذاشت. [...] کسی در کشور ما به نام محمود طرزی بود که به زبان فارسی شعر میگفت. پدر و برادرش هم به زبان فارسی شعر میگفتند. طرزی به صورت خزنده موضوعی را مطرح کرد. در سلسله مقالاتی در سراجالاخبار گفت درست است که زبان فارسی زبان غنی است و دارای پشتوانه است و به آن افتخار میکنیم، ولی چون زبان عام است و ایران، تاجیکستان و برخی از ممالک دیگر نیز با این زبان حرف میزند، زبان قومی و ملیِ ما نمیتواند باشد و بهتر است ما برای خود مطابق نامی که داریم زبان ملی دستوپا کنم.
عامل دوم [...] افتادن بحث زبان از ساحت فرهنگی به ساحت سیاسی بود؛ یعنی مسئلهٔ زبان فارسی در افغانستان تبدیل به یک جریان سیاسی شد، در حالیکه زبان فارسی در افغانستان زبان عمومی و، به عبارتی، بینالاقوامی است؛ هم پشتونها و هم تاجیکها و هم هزارهها و هم ازبکها، با اینکه از نظر تباری متفاوت هستند، با دستاوردهای این زبان زندگی میکردند و تعلم و تربیتشان براساس این زبان سامان میگرفت و، در مجموع، زبان فارسی را متعلق به خودشان میدانستند و از تولیدات این زبان استفاده میکردند. اما کمکم قضیه اینگونه مطرح شده است که این زبان فقط مربوط به هزارهها و تاجیکها است و یک زبان قومی است و در تقابل هویتی با اقوام دیگر مطرح شد. [...]
زبان فارسی را نباید در حد دعواهای سیاسی تنزل بدهیم. دانشجویان و اساتید روی این نکته کار بکنند که وقتی زبان فارسی در افغانستان از بین برود، زبان پشتو و ازبکی و بسیار زبانها که در افغانستان هستند و اتکایشان به زبان فارسی است از بین میروند. این بحث در افغانستان بد طرح شده است. امروزه طالبان بهعنوان قدرتِ غالب در افغانستان از این منظر به قضایا نگاه میکند.
مخاطره سوم [...] این است که در افغانستان تحت عنوان هویتیابیِ قومی مخالفت با سرمایههای جمعی را در دستور کار قرار دادند. [...] در جامعهٔ ما این ادعای نسبتاً موجه که هر جامعه حق دارد با لهجه و زبان قومی خودش صحبت بکند به این شکل مطرح شد که پس زبان فارسی هم زبان یک قوم است. بنابراین چرا این زبان بر زبان پشتو و ازبکی و پشهای سیطره بکند و این با هویتیابی قوم منافات دارد. بحث پیچیدهای است. نمیشود انکار کرد. آن زبانها هم امکان رشد دارند، ولی زبان فارسی زبان یک قوم خاص نیست، دستاورد همهٔ اقوام است. زبان یک تمدن است و حق دارد که سایر زبانها از آن تغذیه کنند؛ در طول تاریخ تغذیه کردند. اگر این زبان را کنار بگذاریم، در حقِ زبان پشتو و پشهای جفا کردیم، چون آنها را از میراث زبان فارسی محروم میکنیم.
عامل چهارمی که به نظرم خیلی خطرناک است و باید رویش تأمل کرد، البته خاص افغانستان نیست، ولی به شکلی در افغانستان مطرح است، بیانگیزهشدن نسل جوان نسبت به میراثهای فرهنگی است. امروزه به مدد دنیای مجازی، جوانان و شاعران و نویسندگان ما کمکم به متون کلاسیک زبان فارسی بیانگیزه شدهاند. هیچکدام از اینها شاهنامه نمیخواند. تاریخ بیهقی نمیخواند. با آنها آشنا نیست و خواندنشان را لازم نمیبیند. شاعران و داستاننویسان ما هم مطالعه ندارند در این عوالم.
نکتهٔ آخر و عامل تهدیدگر که زبان فارسی را در افغانستان تهدید میکند موج مهاجرت ادیبان و شاعران از افغانستان است. تعداد زیادی از شاعران ما به بهانههای مختلف به اروپا، امریکا و استرالیا رفتند. تعدادی هم به ایران آمدند. این روند در دو سال اخیر با آمدنِ طالبان تشدید شده است؛ یعنی همان تعداد که در این مدت تربیت شده بودند افغانستان را به صورت گروهی ترک کردند. در افغانستان امروز هیچ شاعر مطرح که حرف بزند و تولید ادبی بکند نداریم. امیدی به بازگشت آنهایی که از این مرزها بیرون رفتند هم نیست.
🔗 متن کامل را در اینجا بخوانید.
©️ از: فصلنامهٔ بلخ (۱۴۰۳: ۳۵ ــ ۳۸)
#️⃣ #زبان_فارسی #فارسی_افغانستانی
💬 سید ابوطالب مظفری:
اولین مشکل پیش روی زبان در افغانستان این است که هر زبان وقتی مرجع یا مراجع قدرت را در جایی از دست بدهد، استمرار زیادی نخواهد داشت. درست یا نادرست، رشد زبان با قدرت سیاسی در ارتباط است. وقتی در تاریخ زبان فارسی هم نگاه بکنیم، میبینیم این زبان توسط قدرت به شبهقاره رفت و با زوال آن قدرت نیز رو به افول نهاد. زبان فارسی در افغانستان، ایران، تاجیکستان و ماوراءالنهر، در طول سالیان رواج داشت و غزنویان یا سامانیان در غزنه و هرات از آن زبان حمایت میکردند. هر جا زبانی مرجع سیاسی و قدرتش را از دست داده است، باید انتظار مشکلات و مخاطرات را داشته باشم.
در افغانستان به یک معنا نزدیک به ۱۳۰ سال است، از زمان امیر شیرعلیخان به این طرف، قدرت سیاسی با زبان فارسی سر ناسازگاری گذاشت. [...] کسی در کشور ما به نام محمود طرزی بود که به زبان فارسی شعر میگفت. پدر و برادرش هم به زبان فارسی شعر میگفتند. طرزی به صورت خزنده موضوعی را مطرح کرد. در سلسله مقالاتی در سراجالاخبار گفت درست است که زبان فارسی زبان غنی است و دارای پشتوانه است و به آن افتخار میکنیم، ولی چون زبان عام است و ایران، تاجیکستان و برخی از ممالک دیگر نیز با این زبان حرف میزند، زبان قومی و ملیِ ما نمیتواند باشد و بهتر است ما برای خود مطابق نامی که داریم زبان ملی دستوپا کنم.
عامل دوم [...] افتادن بحث زبان از ساحت فرهنگی به ساحت سیاسی بود؛ یعنی مسئلهٔ زبان فارسی در افغانستان تبدیل به یک جریان سیاسی شد، در حالیکه زبان فارسی در افغانستان زبان عمومی و، به عبارتی، بینالاقوامی است؛ هم پشتونها و هم تاجیکها و هم هزارهها و هم ازبکها، با اینکه از نظر تباری متفاوت هستند، با دستاوردهای این زبان زندگی میکردند و تعلم و تربیتشان براساس این زبان سامان میگرفت و، در مجموع، زبان فارسی را متعلق به خودشان میدانستند و از تولیدات این زبان استفاده میکردند. اما کمکم قضیه اینگونه مطرح شده است که این زبان فقط مربوط به هزارهها و تاجیکها است و یک زبان قومی است و در تقابل هویتی با اقوام دیگر مطرح شد. [...]
زبان فارسی را نباید در حد دعواهای سیاسی تنزل بدهیم. دانشجویان و اساتید روی این نکته کار بکنند که وقتی زبان فارسی در افغانستان از بین برود، زبان پشتو و ازبکی و بسیار زبانها که در افغانستان هستند و اتکایشان به زبان فارسی است از بین میروند. این بحث در افغانستان بد طرح شده است. امروزه طالبان بهعنوان قدرتِ غالب در افغانستان از این منظر به قضایا نگاه میکند.
مخاطره سوم [...] این است که در افغانستان تحت عنوان هویتیابیِ قومی مخالفت با سرمایههای جمعی را در دستور کار قرار دادند. [...] در جامعهٔ ما این ادعای نسبتاً موجه که هر جامعه حق دارد با لهجه و زبان قومی خودش صحبت بکند به این شکل مطرح شد که پس زبان فارسی هم زبان یک قوم است. بنابراین چرا این زبان بر زبان پشتو و ازبکی و پشهای سیطره بکند و این با هویتیابی قوم منافات دارد. بحث پیچیدهای است. نمیشود انکار کرد. آن زبانها هم امکان رشد دارند، ولی زبان فارسی زبان یک قوم خاص نیست، دستاورد همهٔ اقوام است. زبان یک تمدن است و حق دارد که سایر زبانها از آن تغذیه کنند؛ در طول تاریخ تغذیه کردند. اگر این زبان را کنار بگذاریم، در حقِ زبان پشتو و پشهای جفا کردیم، چون آنها را از میراث زبان فارسی محروم میکنیم.
عامل چهارمی که به نظرم خیلی خطرناک است و باید رویش تأمل کرد، البته خاص افغانستان نیست، ولی به شکلی در افغانستان مطرح است، بیانگیزهشدن نسل جوان نسبت به میراثهای فرهنگی است. امروزه به مدد دنیای مجازی، جوانان و شاعران و نویسندگان ما کمکم به متون کلاسیک زبان فارسی بیانگیزه شدهاند. هیچکدام از اینها شاهنامه نمیخواند. تاریخ بیهقی نمیخواند. با آنها آشنا نیست و خواندنشان را لازم نمیبیند. شاعران و داستاننویسان ما هم مطالعه ندارند در این عوالم.
نکتهٔ آخر و عامل تهدیدگر که زبان فارسی را در افغانستان تهدید میکند موج مهاجرت ادیبان و شاعران از افغانستان است. تعداد زیادی از شاعران ما به بهانههای مختلف به اروپا، امریکا و استرالیا رفتند. تعدادی هم به ایران آمدند. این روند در دو سال اخیر با آمدنِ طالبان تشدید شده است؛ یعنی همان تعداد که در این مدت تربیت شده بودند افغانستان را به صورت گروهی ترک کردند. در افغانستان امروز هیچ شاعر مطرح که حرف بزند و تولید ادبی بکند نداریم. امیدی به بازگشت آنهایی که از این مرزها بیرون رفتند هم نیست.
🔗 متن کامل را در اینجا بخوانید.
©️ از: فصلنامهٔ بلخ (۱۴۰۳: ۳۵ ــ ۳۸)
#️⃣ #زبان_فارسی #فارسی_افغانستانی
Telegraph
مخاطرات پیش روی زبان فارسی در افغانستان
موضوع صحبتم مخاطرات فراروی زبان فارسی در افغانستان معاصر است. صحبتم را با استمداد از مقالهٔ دکتر علیمحمد حقشناس در کتاب «مجموعه مقالات» شروع میکنم. ایشان در مقالهای با عنوان «شعر، زاد و مرگ زبان» میگوید تولد و مرگ زبانها در یک فرهنگ، امری پیچیده است…
.
اا═.🍃 .═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۴
اا═════════.🍃 .═╚
درس خاقانی
این ساعت پای درس استادی خبیر نشستهای: سَقَطتَ علی خبیرٍ. از هر بیت شاعر شروان صد نکته وا میشکافد و ما مُتحیّران خاموش. وقتی دو واحد خاقانی بگذرانی بر تو مکشوف شود گسترۀ دانش این شروانی. بیجهت حکیماش نگفتهاند. در طب و نجوم و تاریخ انبیاء و عقاید ملل و نحل گنجینۀ اسرار است. کافی است کتاب «گنجینۀ اسرار»عباس ماهیار را ورق بزنی تا آگاهی خاقانی از جزئیات تاریخ انبیاء و خاصه زندگانی پیامبر اسلام را بدانی! و ببینی چگونه آن جزئیات و خُرده رخدادها را مخیل کرده و در تصاویر خیالی و استعارات عجیبۀ مصرحه و مرشحه گنجانده است. کلاس استادُنا مشحون است از دُرَر احادیث و غرر روایات و نوادر حکایات که خاقانی در شعرش به آنها ناخنی زده است. مثلا این شعر خاقانی را میخواند:
بر تو نميرسم به پر وهم جبرئيل
هم عاجزست و هست پرش هفتصد هزار
و برای هفتصد هزار پر جبرئیل (که از آنها یاقوت و مروارید آویزان است) سند از حدیث رسول میآورد ،از کتاب مناحل الشفا و مناهل الصفا نوشته ابوسعد عبدالملک بن محمد خرگوشی نیشابوری متوفی 460 قمری. آن روزها وبسایتهای الشاملة و التراث، و الحدیث نور و الوراق نبود تا با فشردن دکمهای این حدیث را در دهها منبع و مرجع اصیل پیش رویت بگشاید و نشان دهد که در فلان صفحۀ تفسیر طبری و تفسیر ابن کثیر و البدایة و النهایة این حدیث آمده است. استاد بسا روزها صرف نموده تا این شواهد نادر را از نسخ خطی در کتابخانههای مختلف بیابد و نشان دهد که سخن خاقانی از سر وهم و خیال نیست بلکه هر مصرعیش ریشه در اصلی اصیل دارد. بیدلیل او را فقیه و فیلسوف و مفسر و مورخ و منجم و طبیب ندانستهاند.
کلاس درس استاد نامکرر است؛ اگر خاقانی را چند ترم بر ایشان بخوانی خواهی دید که هر نیمسال یافتههای تازهای به کلاس میآورد. آنگاه به گسترۀ حکمت خاقانی بیشتر اذعان خواهی کرد. شش دفتر شرح مشکلات خاقانی که استاد در دهۀ هشتاد منتشر فرمود همه را سخاوتمندانه در کلاس بر ما شاگردان مینویسانید. اکنون یافتههای استاد در آن شش دفتر در دسترس همگان است. اگر از طب قدیم بخواهی در دفتر چهارم به نام پنج نوش سلامت و اگر نجوم کهن را بجویی در دفتر یکم «از ثری تا ثریا» اطلاعات نادر و کمیابی خواهی یافت. کتابی مبسوط با نام نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی (تهران: اطلاعات، ۱۳۹۳. ۷۵۴ص) حاوی کاوشهای استاد است در نجومیات ادب فارسی.
دریغا آن سالها را قدر ندانستیم. غرولند داشتیم که خاقانی سخت است و پیرمان را در میآورد. ملانژاد که پیرتر ما بود میگفت:
«شَیَّبَتنی ترسائیةُ الخاقانی»
[پیرم کرد قصیدۀ ترسائیه خاقانی]
پسانوشت (بعد التحریر)
همواره حسرتی از کلاس خاقانی استادنا به دلم مانده و پرسشی در ذهنم نشانده که چرا استادنا شاگردانش را به دانش ایرانشهری و تعلق خاطر خاقانی به مفهوم ایران رهنمون نمیگردید. البته که در آن روزان پر التهاب، طرح چنین درونمایهای خالی از مخاطره نبود. برای کسی موضوعیت نداشت اگر میگفت «خاقانی بزرگ پردازندۀ ایدۀ ایران در آذربایجان است». پس از توس و دیگر مناطق خراسان سدۀ چهارم و پنجم، ایدۀ ایران را مردان بزرگ آذربایجان در سدۀ ششم پروریدند و به جان برکشیدند. قطران تبریزی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، ابو العلاء گنجوی، فلکی شروانی و دیگر شاعران مکتب آذربایجان بیشترین سهم را در بازآوردن و فربهیدن مفهوم ایران دارند. مفهوم ایران در میان شاعران اصفهان آن زمان نمود چندانی داشت؛ و در شیراز و کرمان نیز هنوز شاعران سرشناسی ظهور نکرده بودند. اندیشۀ ایرانشهری و زبان پارسی دری نخست در شعر خراسان برآمد و قرن بعد در شروان و تبریز و گنجۀ آذربایجان اوج گرفت.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
اا═.🍃 .═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۴
اا═════════.🍃 .═╚
درس خاقانی
این ساعت پای درس استادی خبیر نشستهای: سَقَطتَ علی خبیرٍ. از هر بیت شاعر شروان صد نکته وا میشکافد و ما مُتحیّران خاموش. وقتی دو واحد خاقانی بگذرانی بر تو مکشوف شود گسترۀ دانش این شروانی. بیجهت حکیماش نگفتهاند. در طب و نجوم و تاریخ انبیاء و عقاید ملل و نحل گنجینۀ اسرار است. کافی است کتاب «گنجینۀ اسرار»عباس ماهیار را ورق بزنی تا آگاهی خاقانی از جزئیات تاریخ انبیاء و خاصه زندگانی پیامبر اسلام را بدانی! و ببینی چگونه آن جزئیات و خُرده رخدادها را مخیل کرده و در تصاویر خیالی و استعارات عجیبۀ مصرحه و مرشحه گنجانده است. کلاس استادُنا مشحون است از دُرَر احادیث و غرر روایات و نوادر حکایات که خاقانی در شعرش به آنها ناخنی زده است. مثلا این شعر خاقانی را میخواند:
بر تو نميرسم به پر وهم جبرئيل
هم عاجزست و هست پرش هفتصد هزار
و برای هفتصد هزار پر جبرئیل (که از آنها یاقوت و مروارید آویزان است) سند از حدیث رسول میآورد ،از کتاب مناحل الشفا و مناهل الصفا نوشته ابوسعد عبدالملک بن محمد خرگوشی نیشابوری متوفی 460 قمری. آن روزها وبسایتهای الشاملة و التراث، و الحدیث نور و الوراق نبود تا با فشردن دکمهای این حدیث را در دهها منبع و مرجع اصیل پیش رویت بگشاید و نشان دهد که در فلان صفحۀ تفسیر طبری و تفسیر ابن کثیر و البدایة و النهایة این حدیث آمده است. استاد بسا روزها صرف نموده تا این شواهد نادر را از نسخ خطی در کتابخانههای مختلف بیابد و نشان دهد که سخن خاقانی از سر وهم و خیال نیست بلکه هر مصرعیش ریشه در اصلی اصیل دارد. بیدلیل او را فقیه و فیلسوف و مفسر و مورخ و منجم و طبیب ندانستهاند.
کلاس درس استاد نامکرر است؛ اگر خاقانی را چند ترم بر ایشان بخوانی خواهی دید که هر نیمسال یافتههای تازهای به کلاس میآورد. آنگاه به گسترۀ حکمت خاقانی بیشتر اذعان خواهی کرد. شش دفتر شرح مشکلات خاقانی که استاد در دهۀ هشتاد منتشر فرمود همه را سخاوتمندانه در کلاس بر ما شاگردان مینویسانید. اکنون یافتههای استاد در آن شش دفتر در دسترس همگان است. اگر از طب قدیم بخواهی در دفتر چهارم به نام پنج نوش سلامت و اگر نجوم کهن را بجویی در دفتر یکم «از ثری تا ثریا» اطلاعات نادر و کمیابی خواهی یافت. کتابی مبسوط با نام نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی (تهران: اطلاعات، ۱۳۹۳. ۷۵۴ص) حاوی کاوشهای استاد است در نجومیات ادب فارسی.
دریغا آن سالها را قدر ندانستیم. غرولند داشتیم که خاقانی سخت است و پیرمان را در میآورد. ملانژاد که پیرتر ما بود میگفت:
«شَیَّبَتنی ترسائیةُ الخاقانی»
[پیرم کرد قصیدۀ ترسائیه خاقانی]
پسانوشت (بعد التحریر)
همواره حسرتی از کلاس خاقانی استادنا به دلم مانده و پرسشی در ذهنم نشانده که چرا استادنا شاگردانش را به دانش ایرانشهری و تعلق خاطر خاقانی به مفهوم ایران رهنمون نمیگردید. البته که در آن روزان پر التهاب، طرح چنین درونمایهای خالی از مخاطره نبود. برای کسی موضوعیت نداشت اگر میگفت «خاقانی بزرگ پردازندۀ ایدۀ ایران در آذربایجان است». پس از توس و دیگر مناطق خراسان سدۀ چهارم و پنجم، ایدۀ ایران را مردان بزرگ آذربایجان در سدۀ ششم پروریدند و به جان برکشیدند. قطران تبریزی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، ابو العلاء گنجوی، فلکی شروانی و دیگر شاعران مکتب آذربایجان بیشترین سهم را در بازآوردن و فربهیدن مفهوم ایران دارند. مفهوم ایران در میان شاعران اصفهان آن زمان نمود چندانی داشت؛ و در شیراز و کرمان نیز هنوز شاعران سرشناسی ظهور نکرده بودند. اندیشۀ ایرانشهری و زبان پارسی دری نخست در شعر خراسان برآمد و قرن بعد در شروان و تبریز و گنجۀ آذربایجان اوج گرفت.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
اا═.🍃 .═════════╔
استاد جلال متینی
اا═════════.🍃 .═╚
استاد جلال متینی از محققان خوشنام زبان و ادبیات فارسی بود. - روانش شاد - از شیوۀ مدیریت او در دانشگاه فردوسی پیش از انقلاب، حکایتهای شنیدنی هنوز بر زبانهاست. دو مجلۀ ایرانشناسی و ایراننامه و کتاب خاطرات سالهای خدمت از آثار برجستۀ اوست.
شرح حال و زندگینامه (میلاد عظیمی)
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
اا═.🍃 .═════════╔
استاد جلال متینی
اا═════════.🍃 .═╚
استاد جلال متینی از محققان خوشنام زبان و ادبیات فارسی بود. - روانش شاد - از شیوۀ مدیریت او در دانشگاه فردوسی پیش از انقلاب، حکایتهای شنیدنی هنوز بر زبانهاست. دو مجلۀ ایرانشناسی و ایراننامه و کتاب خاطرات سالهای خدمت از آثار برجستۀ اوست.
شرح حال و زندگینامه (میلاد عظیمی)
بخش یکم
بخش دوم
بخش سوم
Ketabnak
دانلود کتابهای جلال متینی
دانلود رایگان مجموعه کتابهای الکترونیکی جلال متینی
Audio
اا═.🍃.═════════╔
روشنفکران ایرانی
و مسألۀ زبان فارسی
اا═════════.🍃.═╚
نوشتۀ فرزاد بالو
انتشارت طرح نو. تهران: ۱۴۰۳ خورشیدی
مژده کتاب، نشست پنجاه و یکم
▶️ پوشۀ شنیداری
۱۱ ژانویه ۲۰۲۵ / بیستم دیماه ۱۴۰۳
#حلقه_دیدگاه_نو
@didgahenochannel
#مژده_کتاب
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
روشنفکران ایرانی
و مسألۀ زبان فارسی
اا═════════.🍃.═╚
نوشتۀ فرزاد بالو
انتشارت طرح نو. تهران: ۱۴۰۳ خورشیدی
مژده کتاب، نشست پنجاه و یکم
▶️ پوشۀ شنیداری
۱۱ ژانویه ۲۰۲۵ / بیستم دیماه ۱۴۰۳
#حلقه_دیدگاه_نو
@didgahenochannel
#مژده_کتاب
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
اا═.🍃 .═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۵
اا═════════.🍃 .═╚
درس چهار مقاله
پای درس چهار مقالۀ عروضی که نشستیم بخشهای سوم «در علم نجوم و غزارت منجم« و چهارم «در علم طب و هدایت طبیب» را برای این ترم مقرر فرمودند. به نظر اندک میآمد اما عمری در کار آن رفت. سهمُ الغیب گرفتن در روز و شب و احوال خمسۀ متحیره و ایام خمسۀ مسترقه را رصد کردن، تختۀ خاک رسم کردن و قمر در عقرب بازشناختن شده بود مشغلۀ اهالی کلاس. اطلاعات نجومی شعر خاقانی اینجا بسیار به کار میآمد. استاد شرح بیست باب قزوینی در علم نجوم را همیشه همراه داشت و به مناسبت از آن میخواند. ما هم فرهنگ اصطلاحات نجومی ابوالفضل مصفی را. باری شرح بیست باب را از ایشان به امانت گرفتم. شرط فرمود که تعدادی از صور فلکی را از روی کتاب بر مقوای بزرگی رسم کنم.
روزی از من که در عقبۀ کلاس مینشستم پرسید ماههای قمری را به ترتیب بشمار. نتوانستم. از کلاس چهل نفره هیچ کس نتوانست. سر فرو انداخت و گفت در کودکی در کتاب نصاب الصبیان چنین میخواندیم:
ز محرم چو گذشتی برسد ماه صفر
دو ربیع و دو جمادی ز پی یکدیگر
رجب است از پی، شعبان، رمضان و شوّال
پس به ذیالقعده و ذیالحجه بکن نیک نظر
چهل جوان مدعی از آن کودک قدیم شرمنده شدیم. بیشتر ما را شرمنده کرد وقتی گفت آن کودک ماههای سریانی و ترکی و رومی را علی الترتیب به نظم چنین میخوانده است:
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه
شباط و آذر و نیسان، ایار است
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگه دارش که از من یادگار است.
شرمندهایم استاد دانش ما از حد نصاب کودکان هم کمتر است. با خود عهد کردیم که نصاب الصبیان را بخوانیم و از بر کنیم. چقدر معلومات کارآمد دارد این کتاب دبستانی قدیم.
به پایان درس چهارمقاله که میرسی شعر حافظ هم از لونی دیگر میشود:
«ز آفـتاب قــــدح ارتفـاع عیش بگیر
چرا که طالـع وقـت آنچنان نمیبینم».
«ارتفاع آفتاب گرفتن» یک قاعدۀ نجومی است و «طالع وقت دیدن» هم یک عمل نجومی. استاد همواره می گفت که «سیر اختران در دیوان حافظ» خود داستان شگرفی دارد.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
اا═.🍃 .═════════╔
استاد ما عباس ماهیار ۵
اا═════════.🍃 .═╚
درس چهار مقاله
پای درس چهار مقالۀ عروضی که نشستیم بخشهای سوم «در علم نجوم و غزارت منجم« و چهارم «در علم طب و هدایت طبیب» را برای این ترم مقرر فرمودند. به نظر اندک میآمد اما عمری در کار آن رفت. سهمُ الغیب گرفتن در روز و شب و احوال خمسۀ متحیره و ایام خمسۀ مسترقه را رصد کردن، تختۀ خاک رسم کردن و قمر در عقرب بازشناختن شده بود مشغلۀ اهالی کلاس. اطلاعات نجومی شعر خاقانی اینجا بسیار به کار میآمد. استاد شرح بیست باب قزوینی در علم نجوم را همیشه همراه داشت و به مناسبت از آن میخواند. ما هم فرهنگ اصطلاحات نجومی ابوالفضل مصفی را. باری شرح بیست باب را از ایشان به امانت گرفتم. شرط فرمود که تعدادی از صور فلکی را از روی کتاب بر مقوای بزرگی رسم کنم.
روزی از من که در عقبۀ کلاس مینشستم پرسید ماههای قمری را به ترتیب بشمار. نتوانستم. از کلاس چهل نفره هیچ کس نتوانست. سر فرو انداخت و گفت در کودکی در کتاب نصاب الصبیان چنین میخواندیم:
ز محرم چو گذشتی برسد ماه صفر
دو ربیع و دو جمادی ز پی یکدیگر
رجب است از پی، شعبان، رمضان و شوّال
پس به ذیالقعده و ذیالحجه بکن نیک نظر
چهل جوان مدعی از آن کودک قدیم شرمنده شدیم. بیشتر ما را شرمنده کرد وقتی گفت آن کودک ماههای سریانی و ترکی و رومی را علی الترتیب به نظم چنین میخوانده است:
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه
شباط و آذر و نیسان، ایار است
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگه دارش که از من یادگار است.
شرمندهایم استاد دانش ما از حد نصاب کودکان هم کمتر است. با خود عهد کردیم که نصاب الصبیان را بخوانیم و از بر کنیم. چقدر معلومات کارآمد دارد این کتاب دبستانی قدیم.
به پایان درس چهارمقاله که میرسی شعر حافظ هم از لونی دیگر میشود:
«ز آفـتاب قــــدح ارتفـاع عیش بگیر
چرا که طالـع وقـت آنچنان نمیبینم».
«ارتفاع آفتاب گرفتن» یک قاعدۀ نجومی است و «طالع وقت دیدن» هم یک عمل نجومی. استاد همواره می گفت که «سیر اختران در دیوان حافظ» خود داستان شگرفی دارد.
#عباس_ماهیار
#تدریس_ادبیات_فارسی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
.
چند سال آینده فارسی را خوب نخواهیم فهمید مگر اینکه انگلیسی بدانیم. در تابلوهای بازار و آگهیهای بازرگانی شهر مشهد، زبان فارسی به زبان اردو و بنگالی خیلی شبیه شده است. زبان اردو آمیزهای از هندی، فارسی، انگلیسی و عربی است.
آگهی ورزشی برای بانوان مشهدی به زبان اردو میماند. این دگرشوندگی زبان میتواند رهاورد شوق نوشوندگی و مدرن شدن باشد!
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
چند سال آینده فارسی را خوب نخواهیم فهمید مگر اینکه انگلیسی بدانیم. در تابلوهای بازار و آگهیهای بازرگانی شهر مشهد، زبان فارسی به زبان اردو و بنگالی خیلی شبیه شده است. زبان اردو آمیزهای از هندی، فارسی، انگلیسی و عربی است.
آگهی ورزشی برای بانوان مشهدی به زبان اردو میماند. این دگرشوندگی زبان میتواند رهاورد شوق نوشوندگی و مدرن شدن باشد!
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
سخنرانی:
تاریخ ادبی و امکانات علوم انسانی دیجیتال
محمود فتوحی رودمعجنی
۲۷ مهرماه ۱۴۰۲
رویداد کدبیات. مشهد. فرهنگسرای جهاد دانشگاهی
تاریخ ادبی و امکانات علوم انسانی دیجیتال
محمود فتوحی رودمعجنی
۲۷ مهرماه ۱۴۰۲
رویداد کدبیات. مشهد. فرهنگسرای جهاد دانشگاهی