Telegram Web Link
Audio
جامعه کوتاه مدت و روایت تاریخ توسعه نیافتگی ایران

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
Audio
تاریخ ایران و چرخه تغییرناپذیر استبداد

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
Audio
مشروطه ، انقلابی که برای قانون بود

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
پایین آمدن سن خودکشی


✍️زهرا نجاتی دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی( گرایش مسائل اجتماعی ایران )


اقدام به خودکشی ممکن است در هر سنی اتفاق بیفتد ولی خودکشی وقتی از سوی کودکان انجام شود ،تبعات جدی تری برای جامعه به همراه دارد.
هر جامعه ای ،در هریک از دوره های تاریخی خود طرز تلقی معینی از خودکشی داراست.

زیرا خصایص درپی خصایص فردی خود جامعه تغییر می یابد. داده های آماری خودکشی گرایشی را نشان می دهند که هر جامعه ای به طور جمعی دچار آن است.‌هر جامعه ای آمادگی ابتلا به نرخ معینی از مرگ ارادی و داوطلبانه را دارد. از هم پاشیدگی جامعه جریانات خاصی پدید می آورد وهمین امر موجب تفاوت نرخ خودکشی از جامعه ای به جامعه ی دیگر یا دوره ای به دوره ی دیگر می شود.

بزرگترین موج خودکشی دربین کودکان ونوجوانان ۱۳ تا ۱۵ ساله بعد از جنگ جهانی ،در جوامع صنعتی بود. برخی دلایل این امر،بیکاری دسته جمعی و ناکامی ناشی از آن، کاهش اعتقادات مذهبی،  مدارا با رفتارهای انحرافی در خرده فرهنگ جوانان و اثرات طلاق بر کودکان را دانسته اند.
هر فرد باید این را بداند که همان گونه جسم بیمار می‌شود روح هم بیمار می‌شود و روح هم مانند جسم نیاز به دکتر دارد.

والدین درصورت درک افکار خودکشی فرزندشان، باید سریع فرزندشان را به یک درمانگر معرفی نمایند و اقدامات لازم زودتر شروع گردد. به وجود هر نشانه ای از افسردگی فرزند شان حساس بوده و پیگیری های لازم فراهم گردد. فرزند را از موقعیت های استرس زا دور نگه دارند. .

والدین هم باید بدانند که فرزندشان درسته دیگر نوزاد نیست و بالغ شده ولی درهمان حال که بزرگ شده پریشانی های زیادی را دارد تجربه می‌کند.

پدیده خودکشی یکی از عوارض مهم دنیای صنعتی عصر حاضر شناخته شده، که معلول نابسامانی ها و اختلالهای روانی و نابرابری های اجتماعی است.

امیل دورکیم از نابسامانی فقدان یا ازهم پاشیدگی هنجارها، سخن می گوید. که منجر به ، بر باد رفتن آرزوها رویاها و افسردگی، که جامعه فرد را برای خودکشی مستعد می گرداند.

کودکان ممکن است تجاربی از موضوع خودکشی داشته باشند ، چراکه احتمال دارد با نگاه کردن به فیلم ها صحنه های دیده باشد که در آن فردی جان خود را گرفته است.

در جریان بحران خودکشی کودکان برخی علائم رفتاری از خود نشان می دهند که می‌تواند هر نوع تغییری را شامل شود. ممکن است پرخاشگر شود و یا بی اشتها و پرخور شود. افت تحصیلی داشته باشد، از مدرسه فرار کند و بدون دلیل نافرمانی کند، اشتیاق و شوقی به بازی با همسالان خود نداشته باشد اسباب بازی ها و وسایل خودش را دور بیندازد و خراب کند و نوشته های در مورد مرگ بنویسد.
چنین وضعیت بحرانی در محیط خانواده ایجاد شده است. بعنوان نمونه اعتیاد والدین، مسائل و مشکلات اخلاقی نیز یکی از زمینه های خودکشی در بین افراد زیر ۱۸ سال (کودکان و نوجوانان )است.

مهاجرت، فقر وبیکاری تا اندازه زیادی با خودکشی رابطه دارد، زیرا مهاجران در مواردی ناگزیرند از پیوندهای نزدیک با دوستان، خانواده صرف نظر کنند وبه خودکشی روی آورند.

علاوه بر والدین باید سایر افراد خانواده و فامیل های نزدیک در امر مراقبت روزانه کودک وارد عمل گردند.
والدین هم بخاطر مشکل ایجاد شده در حضور کودک همدیگر را نباید سرزنش کنند آنها در حال حاضر با مشکلی روبه رو هستند و باید در سریع ترین زمان ممکن به یک روان درمان مراجعه نمایند تا در فرآیند درمان وارد شود.
افراد خانواده باید کودک را به بیان مشکلات خودش تشویق کنند تا او احساس کند کسانی را جهت کمک فوری نزد خود دارد. و برخورد با کودک باید توام با احترام باشد. کودک و نوجوان درگیر افکار خودکشی را باید جدی بگیرند و به حرفهای او به طور فعال گوش دهند.

از اقوام، خویشان و دوستانی که می‌توانند موثر باشند درخواست کمک نمایند. و به کودک و نوجوان تعهد بدهند که حرف هایش را جای فاش نمی کنند. از دوستان و همسالان کودک و نوجوان هم کمک بگیرند. ارتباط برقرار کردن با همسالانش در این لحظات خیلی مهم و اهمیت دارد.
بهترین کمک برای فردی که افکار خودکشی در سر دارد گوش دادن به حرفهای اوست و اگر درجریان گفتگو مشخص شد که افکارش جدی است سریع باید مراقبت های لازم صورت گیرد به ویژه مراقبت روان پزشکی.

خودکشی بعنوان یکی از ده عامل عمده ی مرگ در جهان صنعتی شناخته شده است.
از نظر دورکیم خودکشی یک پدیده اجتماعی است زیرا انگیزه خودکشی از شرایط اجتماعی زاده می شود واین ساخت اجتماعی است که رفتار اجتماعی را به فرد تحمیل می کند و تا به عمد به زندگی ش پایان دهد.

سی رایت میلز در کتاب پیمان جامعه شناسی خودش می نویسد: که وقتی مشکلی در تعداد وسیعی از مردم تاثیر دارد باید به ماورای افراد و از این رو به ساختار اجتماعی، الگوهای اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی جامعه نظر افکنیم.

@kavosh_garan
Audio
معرفی کتاب راه باریک آزادی

🔻علیرضا بهشتی شیرازی

@kavosh_garan
Audio
معرفی کتاب راه باریک آزادی، علیرضا بهشتی شیرازی

🔻جعفر خیرخواهان


@kavosh_garan
امید به بینش‌مان وسعت می‌بخشد و از جهان پیش روی‌مان دور می‌سازد ولی زایش گرایشی سیاسی است که امکان کنش سیاسی را می‌دهد.
آرنت معتقد بود امید بر انسان غلبه می‌کند، چون افراد را از چیزی که درست جلویشان درحال وقوع است، دور می‌سازد.
این درحالی است که زایش فرد را مجبور به حضور در لحظه می‌کند.
از نظر مفهومی، زایش را می‌توان عکس امید دانست:
امید ضد بشر است، چون انسان‌ها را از این جهان دور می‌کند.
امید میل به نتیجه‌ای از پیش تعیین‌شده در آینده است.
امید ما را از لحظه کنونی بیرون می‌کشاند.
امید کنش پذیر است.
امید در کنار شر قرار می‌گیرد.

زایش اصل بشری است.
زایش نویدبخش آغازهای نو است.
زایش حضور در اکنون است.
زایش ریشه کنش‌هاست.
زایش معجزه تولد است.

#زمانی_که_امید_به_مانع_تبدیل_می‌شود
#سامانتا_رز_هیل

@kavosh_garan
پاس داشت فرمایشی روز معلم و جایگاهی فراموش شد،!!؟

محمد نجاتی فعال فرهنگی

🔷در سطح جهان ودرکشور های مختلف سال و روزها وهفته های  بسیاری را  به مناسبت و پاس داشت های های مختلف نام گذاری می کننددر ایران زمین هم  اقدامات مشابه فراوانی صورت گرفته  و می گیردیکی ازاین دست نام گذاری ها"می توان به روز معلم اشاره کرد . روز دوازدهم اردیبهشت هر سال بعنوان روز معلم در تقویم رسمی کشور نام گذاری کرده اندکه طی آن مثلاً تقدیر  و سپاسگزاری از  معلمان صورت میگیرد و این که جامعه به یاد آنان است و برای شان ارزش قائل می شوند. اما رفته رفته فقط و فقط نامی توخالی و پوچ  بصورت یادمانی نمایشی از این روز باقی مانده است و البته نانی هم برای دیگران!!  مشتی  شادباش و لوح سپاس و دیگر هیچ!!!
🔶کدام معلم روزش مبارک باشد؟!!  معلمی که در پیچ و خم روزگار افتاده و آن چنان گرفتار شده که تمام انگیزه و امید و اهداف خود را از دست داده است؟!!. معلمی که  به جای مطالعه تحقیق و پژوهش سیر مطالعاتی مجبور است برای تأمین نیازهای خانواده  دنبال دایر  جمع وجورکردن شغل دوم باشد تا بلکه نان و نوایی بیابد و در این روزگار بی فریاد جان سالم به در ببرد؟!! معلمی که اگر دچار بیماری یا هر مشکل دیگری شود باید بر تمام اندوخته دوران خدمت خود چوب حراج بزند  تا بلکه زنده بماند؟!! معلمی که دیگر هیچ جایگاه و منزلتی نزد هیچ فرد و گروه و سازمانی ندارد؟! ومعلمی که خیلی راحت از طرف شاگردانش بدون کوچکترین حمایت قانونی مورد بی مهری بی احترامی قرار میگیرد!!!؟معلمی که بعد سی سال کار کردن تازه در مقابل درخواست خانواده اش در نهایت شرمندگی جواب می دهد ندارم
🔶دیگر معلمی باقی نمانده است که به او شادباشی وتبریک گفته شود و لوح سپاسی نثار اَش!! معلم اکنون در چنان وضعیت برزخی به سر می برد که مگو و مپرس!! باید از مرگ معلمان سخن گفت چرا که تمام منزلت وجایگاه و توان و انگیزه و امید او بر باد رفته!! مشتی شعار و القابی که نثار معلم می کنند دیگر هیچ معنا و  ارزشی ندارد!!ا همواره در محافل مختلف این جمله  گفته می شود که اگر می خواهید بدانید کدام جامعه توسعه یافتۀ واقعی است به وضع آموزش و پرورش و نهاد تعلیم و تربیت و معلمان آن جامعه  نگاه کنید! همین و بس! دیگر سراغ هیچ چیز دیگری  نروید!
🔷در کشوری که مقام معلم با رهبران یکی است و مردم در مقابل دوشخصیت تعظیم می کنند «رهبر ومعلم» آن کشور چین می شود و جایگاه آن مشخص است.
در کشوری که رسیدن به جایگاه معلمی بالاترین نشان  وافتخارکشور می باشد آن کشور انگلیس می شود
🔶 درکشوری که برای معلم حقوق معینی تعیین نمی کنندآن کشور سرزمین آفتاب تابان  یا همان  ژاپن است.
در کشوری که در جریان جنگهای جهانی تمام اقشار به جبهه اعزام می شوند به جز قشر معلم  و بعد ازشکت در جنگ جهانی به دست توانمند معلمان دوباره در عرصه جهانی قد علم می کند و در زمره کشورهای صنعتی دنیا می باشد آلمان است
اما...
🔷در کشوری که مادری حاضر به ازدواج دخترش با یک معلم جوان نمی شود!
در کشوری که دانش آموزان یک مدرسه ساندویچ بعد از ظهرشان از دکه معلمشان خریداری می کنند!
🔷در کشوری که معلمش ناهار نخورده برای سرویس دادن در آژانس های تاکسی تلفنی واسنپ  وماکسیم و... عجله می کند!
در کشوری معلمان منتظر تصویب  و اجرای طرح ها ولایحه ها آنچنانی هستند تا شاهد تغییر ی در معیشت شان باشند
و غیره....
🔶دیگر آن روزگارانی که  آموختن و اندیشیدن و نوشتن و خواندن در کشور و جامعۀ ما از جایگاهی رفیع و بلند پایه ای برخوردار بود گذشت و اکنون زمانه و دورانی دیگر است!! دریغا و افسوس که دیگر بخت و اقبال با معلمان ما یار یاور و همراه نیست و دیگر هیچ سکّۀ نام و نشان داری را  ویا تمبر یاد بودی به نام معلم ضرب  چاپ نمی کنند!!
راستی چه نیاز و حاجت به معلمان است؟! اصلاً چه حاجت به دانستن و خواندن و یاد گرفتن  و پرورش فکر و اندیشه است؟ جامعه ای که مشتی رند و زرنگ و فرصت طلب تمامی امور را بر وفق مرادشان کرده اند بود و نبود معلم مگر توفیری دارد؟!!معلمان عزیزی  که جز خون دل و درد و رنج و افسوس چیز دیگری نصیب شان نشده است! نه دیگر برای شان موقعیت اقتصادی ای مانده و نه جایگاهی و ارزشی!! وقتی وضع  اقتصادی  شان آن چنان آشفته باشد که حتی از تأمین پیش پا افتاده ترین نیازهای روزمرّه هم ناتوان باشند آن گاه سخن گفتن از جایگاه معلم چه وجهی می تواند داشته باشد؟ باید برای جامعه معلم تسلیت فرستاد!!!!!!

@kavosh_garan
توتالیتاریسم:فرهنگ یا حاکمیت

محمدامین سلیمانی

🔻به زعم من انچه پیش از این در ارای صاحب‌نظران مفهوم "توتالیتاریسم" مغفول مانده بود و یا ابعاد دیگری تعمیق نشده بود,جوانب اخلاقی و ارزشی این مقوله است.چنانچه تحلیل های اینجانب از حاکمیت"توتالیتر" و ابزارهای اعمال قدرت اغاز می‌شود اما نه به قدرت سیاسی بلکه به فرهنگ ختم می‌گردد.لذا گمان بر این است که نوعی تقلیل‌گرایی ضمنی در ارای متفکران این عرصه به چشم می‌خورد و شرایط جامعه‌ای که قربانی توتالیتاریسم است,بسیار بغرنج‌تر می‌تواند باشد.

🔻انگاه که لفظ "تمامیت‌خواه" به حاکمیت معینی اتلاق می‌شود,این بدان معناست که حاکمیت تمامیت معنای تمامی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها را متصرف شده و تحت انحصار خود درمی‌اورد.لذا چندان بعید به نظر نمی‌رسد که بدون قید و شرط, حاکمیت گفتمان خود را گفتمانی تماما ارزشی بداند و کلیه گفتمان‌ها و ایده‌های معارض را پادارزشی قلمداد کند.چنانچه در فضای جامعه سایر جریانات نه یک مکتب با مبانی معین و قابل بحث که انگ‌ها و دشنام‌هایی هستند که معرفی هر دگراندیشی با انها به معنای انزوا و اتمیزه شدن او از همنوعانش خواهد بود.به ویژه انکه در ساحت ادمی , کلیشه‌ها و کلیه عناصری که احساسات را تهییج می‌کنند,نسبت به عقلانیت محرکی قویتر هستند.چنانچه برخی محققان چون "ویلفرد تروتر" , "لی بون" و "ادوارد برنیز" بر این باورند عقلانیت تنها بازیگری فعال است که بین شکاف های احساسی بازی می‌کند و بشر نه در پی عقلانی فکر کردن که به دنبال یافتن توجیه عقلانی برای تصمیماتی احساسی است.

🔻این موضوع خود زمینه است برای انکه تلفیق دگر مکاتب با پادارزش‌های اخلاقی و کلیشه‌سازی منجر به انزوای دگراندیشان شود.چرا که در چنین شرایطی معرفی هر مکتب و بدیل دیگری , نه به معنای معرفی اصول مکتبی که به مثابه به جان خریدن فلان یا بهمان انگ اخلاقی است تا دگراندیش نه در مقام ارائه دهنده تئوری رهایی‌بخش,که در مقام نابهنجار اجتماعی شناخته شود.در چنین شرایطی کلیت اجتماع علی‌رغم انکه شرایط عینی جنبش را مهیا می‌بیند,اما از نظر ذهنی فاقد صلاحیت نظری است.به واسطه چنین فقدانی , وجدان جمعی عاری از ابزاری خواهد بود که بتواند موقعیت فکری خود را نسبت به مبدا خاصی یعنی شرایط عینی ترسیم کند.لذا جامعه با "ندانم‌گرایی فکری" دست‌وپنجه نرم خواهد کرد.بدان جهت که "بدون تئوری‌انقلابی , انقلاب موجود نخواهد بود."در صورت کامیابی , هر گونه تلاش برای تغییر رژیم سیاسی نه یک انقلاب بلکه یک براندازی خواهد بود.

🔻چندان بی‌مناسبت نیست که "هانا ارنت" قشر کثیری از جامعه که تحت سلطه "توتالیتاریسم" خنثی و سترون شده اند,"قشر خاکستری" می‌نامد. چه بسا وجه تسمیه این قشر می‌تواند بدین جهت باشد که فاقد ابزار نظری لازم و مستقل برای تحلیل و ارزش گذاری پیرامون وقایع حاضر هستند.این عدم توانایی در تحلیل و ارزش‌گذاری پیرامون اعمال حاکمیت , "ابتذال شر" است.

🔻باید به یاد داشته باشیم که هر مقوله با نقیض‌خود شناخته می‌شود.چنانچه ابتذال شر یا به عبارتی تهی شدن شر از معنای خود,ابتذال مقابل ان یعنی خیر را به دنبال خواهد داشت.ابتذال شر و خیر,ابتذال ارزش‌ها و پادارزش‌ها در نهایت توده‌ای را پدید می‌اورد که از جانبداری و خلق هدف عاجز است.این به معنای ویران‌شدن بنایی است که اخلاقیات جمعی را تعیین می‌کرد.ویرانی بنای ارزش‌های جامعه و فقدان کارکرد ان , تداعی کننده اصطلاحی است که "امیل دورکیم" انرا "انومی" یا "بی‌هنجاری"می‌نامد.

🔻ویرانی بنای ‌ارزشها شرایطی تراژدیک و یا تا حدی طنز را پدید می‌اورد.بدین ترتیب که نقد ملت بر دولت , بر خودشان وارد خواهد شد.به عبارتی دقیق‌تر انگاه که در فضایی غبار الود و اکنده از "ندانم‌گرایی" فکری,جامعه نمی‌تواند گفت‌وگو و مشورت را تمرین کند,هر یک از افراد جامعه بالقوه به یک "مستبد خرد" تبدیل خواهد شد.استبداد ضغیر مقابل استبداد کبیر در اسلوب ,روش و فقدان گفتمان مشابه‌اند.ولکن از انجایی که با گذر از استبداد خرد به کلان محتوای گنجانده شده در اسلوب دسخوش تغییر می‌گردد,معترضین و ناقدان شرایط موجود خود را نه در مقام ابژه ها و بازیگران فرهنگ توتالیتر که در مقام انقلابی خواهند دید.به عبارتی دیگر توتالیتاریسم شاید از حاکمیت سیاسی اغاز شود,اما در تحلیل نهایی نه به حاکمیت سیاسی که به فرهنگ خاصی بدل می‌گردد تا کلافی سر در گم را پدید اورد.

تمامیت خواهی قابل تکثیر است...

@kavosh_garan
Forwarded from Aasoo - آسو
گفت‌وگوهای زندان و جنبش مهسا🔻

🔸 به نظر می‌رسد که شما مخالف «انقلاب» هستید، اما با استراتژی گذار موافقید. تصور می‌کنم که منظورتان از گذار، تحول به نظم سیاسیِ جدید و دموکراتیک باشد، آن‌گونه که آقای میرحسین موسوی تجویز می‌کنند ولی اذعان دارند که در این شرایط نمی‌دانند که چنین گذاری چگونه قرار است رخ دهد. اگر چنین است، برایم جالب است بدانم که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد؟ به نظر می‌رسد که شما «انقلاب» را به معنای براندازیِ قهرآمیز می‌دانید و از آن دوری می‌جویید. با توجه به تجربه‌ی دردناک این نوع انقلاب‌ها در قرن گذشته که با خود خشونت، بی‌ثباتی، ناامنی، و آسیب به زیرساخت اقتصادی را به همراه آوردند، موضع شما قابل درک است. اما در ادبیات جنبش‌ها و سیاست‌های مبارزه‌جویانه (contentious politics) بحثی هست حول اینکه آیا انقلاب لزوماً با براندازی و خشونت همراه است، آن‌گونه که هانتیگتون می‌دید؟ به عبارت دیگر، آیا تغییرات ساختاری از طریق بسیج مردمی و خیزش‌های سیاسی ضرورتاً باید با خشونت و تخریب همراه باشد؟

🔸 پرسش اصلی این است که خشونت یعنی چه؟ بسیاری از خشونتِ فقر، خشونتِ روانی و البته از خشونتِ جنسی صحبت کرده‌اند، و بعضی دیگر از آسیب رساندن به اموال و حتی اخلال در نظم عمومی، مانند آتش زدن لاستیک اتومبیل در خیابان‌ها، سخن گفته‌اند. گفتنی‌ها درین‌باره زیاد است. ولی باید به‌اختصار تأکید کنم که در مباحث جنبش‌های اجتماعی و انقلابی، خشونت کلاً به معنای آسیب زدن به جسم و جانِ انسان‌ها تعریف می‌شود. با این توصیف، اصل امتناع از خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی عبارت است از امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جانِ انسان‌های دیگر، چه انسان‌هایی که خارج از معادله‌ی مبارزات هستند و چه آن‌هایی که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت می‌زنند. در ادبیات سیاسی، اصل امتناع از خشونت در مقابل عملیات مسلحانه مطرح می‌شود، اما محدود به آن نیست. در این معنا، اختلال در نظم عمومی مانند آتش زدن لاستیک اتوموبیل لزوماً از مصادیق خشونت نیست، بلکه شکلی از نافرمانیِ مدنی به شمار می‌رود. می‌بینیم که قضیه‌ی خشونت خیلی بغرنج‌تر از آن است که این روزها در رسانه‌ها و گفتار سیاستمداران جاری است.

🔸آیا نمی‌توان تصور کرد که جامعه خسته شود، مردم مهاجرت کنند یا به قول معروف «آهسته بیایند و آهسته بروند»، و در کل برگردند به زندگیِ خصوصیِ خودشان و کاری به کار سیاست نداشته باشند؟ تردیدی ندارم که می‌توان پاسخ‌های مستدلی به این پرسش‌ها ارائه کرد. ولی به هر حال باید به این سؤالات پرداخت. برای مثال، می‌توان پرسید آیا اصولاً امتناع شهروندان ایرانی از سیاست تحت حاکمیت ولایی-نظامی مقدور است؟ آیا زنان می‌توانند به زندگیِ خودشان بپردازند و کاری به کارِ حاکمیت نداشته باشند؟ من فکر نمی‌کنم که چنین چیزی محتمل باشد. به این علت ساده که این حاکمیت است که دست از سرِ مردم برنمی‌دارد و نمی‌گذارد آن‌ها به زندگیِ عادیِ خود مشغول باشند. به این دلیل که، به زبان عامیانه، مردمِ ما عادی‌اند ولی حاکمیت غیرعادی. فقط کافی است در این روزها نگاهی به خیابان‌ها و میادین و پارک‌ها، و به کافه‌ها و فروشگاه‌ها و دانشگاه‌ها بیندازیم تا ببینیم گشت ارشاد و دیگر دولتیان با زنان و مردانی که لزوماً نمی‌خواهند کاری به کارِ سیاست داشته باشند چه می‌کنند. به عبارت دیگر، «خروج» شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر چنین بخواهند، نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگی‌کردن را سیاسی کرده است.

@NashrAasoo 💭
#تازه_های_کتاب

#خانه_کتاب_علوم_اجتماعی_دانشگاه‌_تهران


جامعه شناسی مخاطرات محیطی
تالیف حمید رزاقی

قیمت ۲۰۰ هزار تومان

درباره کتاب 👇
طی چند دهه اخیر به ویژه از آغاز قرن جدید میلادی به این سو جوامع انسانی با رشد شتابان و فزایندۀ وقوعِ حوادث و پدیده‌های غافلگیرکنندۀ محیطی مواجه شده‌اند. مخاطرات محیطیِ ناشناخته‌ و ناخواسته‌ای که به شکل فاجعه‌های روزافزون، به طور برگشت‌ناپذیر آشکار و هویدا گشته‌اند و مواجهه با آن‌ها به ویژگی اصلی مسائل بشری بدل گردیده‌اند و روند زندگی آدمی را به چالش کشانده‌اند و به جریان مسلط بر مَنِش و کُنِش انسان در زمین درآمده‌اند.
امروز ما انسان‌ها از یک طرف با مخاطراتی روبرو هستیم که از وضعیت بالقوه به وضعیت بالفعل رسیده‌اند و آسیب و تلفات می‌رسانند، مانند تغییرات اقلیمی، آتش‌سوزی جنگل‌ها، باران‌های سیل‌زا و ویران‌گر‌ و از طرف دیگر با مخاطراتی مواجه‌ایم که متعلق به آینده‌اند و هنوز متحقق نشده‌اند. به طوری که یا از آن آگاه هستیم (مانند احتمال نابودی هرچه بیشتر گونه‌های جانوری و گیاهی در اثر استمرار گرمایش زمین و افزایش برگشت‌ناپدیر حرارت اتمسفر به میزان ۵/۱ درجه سانتیگراد تا سال‌های ۲۰۴۹ الی ۲۰۵۰ میلادی)، و یا نسبت به آن‌ها اغلب چندان آگاهی نداریم، مانند جهش‌های ژنتیک در باکتری‌ها و ویروس‌ها و احتمال بیماری‌های مسری و پاندمیک که از وقوع و چگونگی آن بی‌خبریم. در عین حال بیشتر مخاطرات امروزین ریشه در شرایط جامعه‌ساز و فعالیت‌های مخرب آدمی در طبیعت دارد و عواقب وخیمی را در جوامع صنعتی و در جوامع کمتر صنعتی به صورت درهم تنیده‌ای ایجاد کرده است.

از این رو مفهوم و پدیده مخاطره (ریسک) ابعادی وسیع‌تر و تازه‌تری پیدا کرده است. به وجهی که فهم و درک آن خاص جوامع معین نیست و پیامدها و آثار آن نیز به جامعه و فضای مشخصی، محدود نمی‌شود و همه جهان را در بر گرفته است. در نتیجه بازشناسی و تحلیل کم و کیف مخاطراتی که خود را در ساحت‌های مختلف و چندگانه محیطی، اجتماعی، اقتصادی و فنی نشان می‌دهند و نیز مدیریت و کاهش هزینه‌های مترتب بر آن‌ها عرصه‌ای مهم و هرچه ضروری در حوزه مطالعات مخاطرات و ریسک است.

مخاطره (ریسک) پدیده‌ای است که به احتمال خطر و قدرت آسیب‌رسانی آن در آینده سر و کار دارد و متعلق به خطرات پیش روست. مطالعه مخاطرات علاوه بر ارزیابی فنی و محاسباتی بر الگوهای اجتماعی و فرهنگی راه می‌برد. لذا بر وجه ادراکی و کُنشیِ انسان‌ها در مواجهه با آن تسری می‌یابد.

ادامه معرفی
فصل های کتاب 👇
در فصل اول طرح موضوع، ضرورت و اهمیت و اهداف و پرسش‌های مربوطه در حوزه ادراک و فهم اجتماعی از مخاطرات محیطی تشریح گردیده است.

در فصل دوم به مفاهیم تجربی و نظری از منظر جامعه‌شناسی خطر و دانش اجتماعیِ مخاطرات محیطی به مثابه حساسیت‌های بینشی و مفهومی حوزه مخاطره پرداخته و دست به یک گونه‌شناسی از نطریه‌های اجتماعی ریسک از جمله «روان‌شناسی ادراک ریسک»، «واقع‌گرایی زیست‌محیطی»، «نظریۀ فرهنگی مخاطره»، «برساخت‌گرایی اجتماعی ریسک»، «نظریه جامعه ریسک» و «جامعه مخاطرات تولید شده» به لحاظ پارادایم، روش، ابزارهای مفهومی، تعریف ریسک و راهکارهای مقابله با مخاطرات زده است.

در فصل سوم با عنایت به ماهیت موضوع و ویژگی‌های ادراکیِ مطالعه، دلایل و چگونگی اتخاذ موضع هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانۀ برساختی- بازاندیشانه و روش مصاحبه ناظر بر ادراک مخاطرات محیطی و برگزیدن روش‌شناسی نظریه داده بنیاد (گراندد تئوری) بیان شده است.

در فصل چهارم مفاهیم و مدل پارادایمیِ ادراک و کُنش شهرنشینان در حوزه مخاطرات محیطی، برساخت شده و در آن پدیده‌های تأخر ادراکی و تأخر کُنشیِ ریسک‌های محیطی و شرایط زمینه‌ای، علّی و مداخله‌ای ناظر بر آن‌ها تحلیل، روایت و تقریر شده است. این که از دید سو‌ژه‌ها، شهرنشینان تهرانی از ادراک و کنش فعال در مواجهه با خطرات محیطی برخوردار نیستند. به طوری که از یک سو در اذهان آنان، ادراک از ریسک‌های محیطی مانند زلزله، و آلودگی های آب و هوا و فرونشست زمین چندان متعین نشده است. بدین معنی که در بعد ادراکی دچار ابهام، انکار، غفلت، احساس درماندگی، کوچک شمردن، نادیده انگاشتن و عادت کردن و عادی پنداشتن مخاطرات هستند و در بعد کُنشی گرفتار راهبردهای انفعالی و غیر مولد و مسئولیت‌گریزی عملی هستند و از تاکتیک های فعال بی بهره و یا کم بهره‌اند.

فصل پنجم، وضعیت و مختصات فرهنگ و گفتمان اجتماعی در باب مخاطرات محیطی در بین‌الاذهان جامعه شهری شده ایران به استنباط و استنتاج نظری و تفسیر گذاشته است. این که در جامعه شهری ایران می‌توان از یک سو توسعه نیافتگی عقلانیت علمی و فنی را در مقابل ریسک‌های محیطیِ عصر حاضر استنباط کرد و از سوی دیگر فقر عقلانیت و کنش اجتماعی را در مواجهه با آن‌ها بسا وسیع‌تر و عمیق‌تر دریافت. به گونه‌ای که گفتمان آینده‌نگری، بازنگری آینده و بازاندیشی کنش ارادی و فعال در مقابل خطرات پیش رو در ذهن و عمل ایرانی حضور و بازتاب چندانی ندارد. از این رو جامعه ایرانی در فاصله شناختی و ادراکی از ریسک‌های محیطی و انفعال رفتاری در مواجهه با آن‌ها قرار دارد و بنابر این در مقایسه با جوامع مدرن به لحاظ فکری، فرهنگی و اجتماعی به مراتب کم توسعه است و در گفتمان نرم افزاری توسعه قرار ندارد. به وجهی که از گفتمان پیش‌رفت اجتماعی و گفتمان کیفیت زندگی محیط زیست محور محروم و یا کم بنیه است. به عبارت دیگر گریز از خرد اجتماعی و امتناع از توسعه زیست‌بوم‌گرا مهم‎ترین مسئله جامعه شهری شدۀ ایران به شمار می‌رود.


قیمت ۲۰۰ هزار تومان

برای سفارش به آی دی زیر پیام دهید 👇

@mirhoseini_utbook

09384439577
02161117952

@utbook
کوهیارِ آهنگر

فرشید رستگاری ( روایت درمانگر)

کوهیارِ آهنگر، درودِ جوانی به نام فرهاد را پاسخ داد، از او پرسید چه می‌خواهی؟ جوان گفت که تیشه‌ای سخت‌تر از سنگ‌های کوهِ روبرو. آهنگر گفت، فرزندِ کیستی؟ فرهاد پاسخ داد که پسرِ شیرین و سارادِ دهقانم. کوهیار پس از بازآمدن از پستوی آهنگری، بهترین تیشه‌اش را به جوان داد. بی مزد و منت. اما گفت دهقان‌زادگان را بایسته‌تر آن که عاشقِ دخترانی از جنسِ خویش باشند، که شادمانی اینان بی‌واسطه‌ی تن و برای حضورِ بی‌تخفیف در لحظه‌های زندگیست و نداشته‌ها بیشتر از داشته‌ها اینان را شادان می‌دارد. من خود شادمانی در رقص و سرود اینان را برتر از قصرنشینانی می‌دانم که مرادشان از عشق، تصاحب است. تصاحبِ تن و حتی فکر و‌خیال، که قصرنشینان، فقط عاشقِ بدست آوردن هستند، خنده‌هایشان کم و غرورشان افزون است و آدمیانی اینچنین هرگز، هم‌سخنِ پرندگان و درخت و نسیم و شبنم و برف نخواهند شد.
درنگِ فرهاد، کوهیار را به دورانِ جوانی‌اش بُرد. آن زمان که آهنگرِ جوان عزیمتِ ستیز با کوهی داشت که دختری زیبا روی و نیک نهاد را در دلِ خود زندانی کرده بود. نام آن دختر شیرین بود.
آنچنان که روایتگری بی نام و نشان، روایت کرده بود که دخترِ اسیرِ در دلِ کوه عاشقِ پسری خواهد شد که در نبردِ با کوه او را برهاند و  آن دختر نیز در ماه اردیبهشت نغمه‌ای برای گوسفندی سپید خواهد خواند و شیر آن گوسفند، آغشته به آن نغمه خواهد شد و جوان با نوشیدن آن شیر به جاودانگی خواهد رسید.
آهنگر سکوت کرد و آهی کشید و همراه با جوان راهی کوه شدند، به جوان گفت که قوی بمان و هرگز از تصمیم‌ات خسته مشو. چونان من که هر روز از آهنِ تفت داده‌شده ابزاری می‌سازم برای مردمان. من چیزی بجز تصمیمی خستگی‌ناپذیر نیستم، تو نیز خستگی‌ناپذیر شو که رهایی شیرین، ستیزِ با کوهِ سترگ را می‌طلبد. اما بدان که در برابر کوه باید همسانِ کوه شد.
فرهاد به آهنگر گفت که دانایی‌ات بیشتر از مردمان است بیشتر سخن بگو؛ کوهیار ادامه داد که روزی پیرزنی به نام شیرین در راسته‌ی آهنگران از شدّت گرسنگی جان داد و من متوجه شدم که شیرینِ اسیرِ در دلِ کوه سال‌های سال است که چیزی نخورده است و سپس اندیشیدم که شاید در دلِ این کوه، هیچ شیرینی گرفتار نیست که ما مردمان، مقدم بر کوهکنی، خیالمان را آغشته به شیرین کرده اند و ما راهِ کسانی را رفته ایم که خیالشان را را به ما فروخته‌اند. نگاه کن و ببین که جای زخمه‌ی تیشه‌های هزاران کس بر کوه، نبردِ دستانِ آدمیزاد است با خیالاتِ کاشته شده در ذهن. من خویش روزی تمام خیالاتم را در کوره‌ی آهنگری ریختم به امید اینکه با پاک‌ترین خیالم زندگی کنم. هیچ خیالی برنگشت! خالی از خیال، خویش را رها‌شده دیدم، ‌پنداشتم که دیوانه‌ام، سبک شده بودم، آوارِ بار تاریخ را بر شانه‌هایم نداشتم، خویش را یافتم و پس از آن یافته‌ام را زیستم. یافته‌ام همان دختر زیبا روی نیک‌نهادی بود که در دلِ کوهِ خیالاتم اسیر بود.
در پی سال‌های دراز، هنوز در دامنه‌ی کوهِ بیستون تیشه‌ای وجود دارد که تیغِ تیز آن فارغ از هر زخمه‌ای بر کوه است.

@kavosh_garan
Audio
پدیدارشناسی روشنفکری در ایران

🔻رامین جهانبگلو

@kavosh_garan
زمانی می‌توان اطمینان داشت انقلابی رخ نمی‌دهد که نظامیان یک کشور هنوز فرمانبردار مراجع حکومتی یا مدنی باشند.
انقلابها نه پاسخی حتمی بلکه ممکن به فروریزی رژیم‌های مستقر هستند. آن‌ها نه علت بلکه پیامد نابودی مرجعیت و اقتدار سیاسی‌اند.
هرجا که این‌گونه فرآیندهای فروپاشی قدرت حاکم - معمولاً طی دوره‌های بلندمدت‌تر - بتوانند بی‌مانع پیش بروند، وقوع انقلاب ممکن است، البته به این شرط که جمعیتی به اندازهٔ کافی زیاد برای زمان فروپاشی حکومت آماده باشد و بخواهد قدرت را به دست بگیرد.

#هانا_آرنت
#اختیار_آزاد_زیستن


@kavosh_garan
New Recording 6
«انقلاب ها؛ خاستگاه تاسیس»

🔻اکبر محمدی

@kavosh_garan
@kharazmi_sociology
جلوه های حکمرانی در آراء ذکاء الملک

🔻حبیب ابراهیم پور

محمدعلی فروغی دردشتی ملقّب به ذَکاءُالمُلک، نویسنده و سیاستمدار ایرانی و از فعالان و مبارزان مهم انقلاب مشروطه در ایران بود. فروغـي بـا ارائـه تفکر نو از اداره کشور و ترکیب آن بـا ابعاد دولـت در عصر مدرن، مسیر نوینی را در تحقق حکمرانی مدرن به ارمغان آورد. به تحقیق آراء و اندیشه‌های محمدعلی فروغی به عنوان آموزه تاریخی در حکمرانی مدرن همچنان حرفهای برای گفتن دارد. آموزه هایی که بعد از گذشت بیش از هشت دهه همچنان در زمره مشخصه های دولت مدرن و به تعبیر امروزین حکمرانی خوب قرار می گیرد.

بررسی اجمالی کتاب سیاست نامه ذکاء الملک و نامه ها و خاطرات ایشان از بعد ساختار حکمرانی نشان از وجود مفاهیم مدرن حکمرانی از جمله عقلانیت در سیاست بین الملل، شفافیت ساختاری، شایسته‌سالاری، بلوغ ملی، مردم سالاری، سالم‌سازی اقتصاد، عدالت محوری، رفتار مناسب حکمران و شهروند محوری دارد.
هر یک از این مولفه ها بصورت مجزا و در ارتباط باهم غنای معنایی منحصربه فردی به سیمای حکمرانی در دنیای امروز می بخشد. به اجمال به برخی از این مفاهیم اشاره می شود:

- روابط بین الملل توام با عقلانیت
- مسئولیت پذیری و پاسخگویی مستمر و به تبع آن کاهش فساد
- شایسته‌سالاریت و عملکرد راستین در امر حکمرانی
- انسجام و همکاری دولت، بخش خصوص و شهروندان و ایجاد پیوند میان آنها جهت بسط امنیت ملی
- عدالت محوری و اجتناب از تبعیض در رابطه بین نهادها با شهروندان و شهروندان با دولت
- تخصیص کارامد منابع و بودجه و نظارت صحیح بر اجرای آن
- بهره‌گیری از نظام مالیاتی کارامد و بازسازی نظام مالیاتی
- تبادل اقتصادی و حذف موانع همکاری در سطح بین المللی و بهبود حکمرانی در بدنه اقتصادی
- شهروندمحوری و توجه به آسایش و خشنودی شهروندان و خواسته‌ی آنان و گوش فرادادن به صدای آنها
- مردم سالاری و توجه به اختیار ملت و پذیرش آن از سوی نهادهای بالادستی

این مولفه ها فارغ از نگاه های متعدد و متفاوت در مورد آراء، شخصیت سیاسی و منش محمدعلی فروغی، بیانگر آموزه هایی تاریخی در باب حکمرانی در تاریخ ایران است. استفاده از این آموزه ها می تواند در موثرسازی شیوه های اداره امور دولت و اتخاذ روشهای حکمرانی مبتنی بر عقلانیت تاثیرگذار بوده و زمینه تامل و تعمق بیشتر در افزایش کیفیت دولت و حکمرانی فراهم کند.

@kavosh_garan
2024/05/18 23:55:18
Back to Top
HTML Embed Code: