خلاصه رمان خریدار عشق📌
از صدای برخورد سنگ به شیشه اتاقم بیدار شدم
رفتم لب پنجره پرده رو کنار زدم
-وااایی باز این پت و مت اومدن
پرده رو زدم کنار،
پنجره رو باز کردم
-دیونه ها اینجا چیکار میکنین؟
سهیلا :تنبل خانم ، یه ساعته داریم سنگ میزنیم به پنجره؛
مثل خرس قطبی خوابیدی ،داداش بیچاره ات بیدار شده!؛
تو بیدار نشدی؟؟؟
-ای وااای با سنگ زدین پنجره اتاق جواد........
از صدای برخورد سنگ به شیشه اتاقم بیدار شدم
رفتم لب پنجره پرده رو کنار زدم
-وااایی باز این پت و مت اومدن
پرده رو زدم کنار،
پنجره رو باز کردم
-دیونه ها اینجا چیکار میکنین؟
سهیلا :تنبل خانم ، یه ساعته داریم سنگ میزنیم به پنجره؛
مثل خرس قطبی خوابیدی ،داداش بیچاره ات بیدار شده!؛
تو بیدار نشدی؟؟؟
-ای وااای با سنگ زدین پنجره اتاق جواد........
ظرفیت دوستداشتن آدم خیلی زیاده، ولی هیچوقت علاقه آدم به یک نفر نمیتونه از دلتنگیای که در نبودش احساس میکنه، بیشتر شه.
📕 وفور کاترینها
✍🏻 #جان_گرین
@ketabesotiye_man
📕 وفور کاترینها
✍🏻 #جان_گرین
@ketabesotiye_man
Forwarded from کتاب صوتی من (مجید صادقی)
در بخشی از داستان میخوانیم : بهزاد پیش از خواب یاد جزیره افتاد. صبح پس از دیدن نسترن گفت: «بیا برویم آشوراده، ده سال پیش وقتی تو هم اینجا بودی، من با دسته ی به قول خودت "وحشیها" سری به جزیره زدم. چه دورانی! یادش بخیر؛ مادربزرگ زنده بود و من در شروع جوانی، تازه از فرنگ برگشته بودم، همه چیز برایم عجیب بود. حالا میخواهم بدانم آنجا چه تغییری کرده، مثل ما عوض شده یا هنوز تر و تازه است؟» ...
📒#جزیره
📝#غزاله_علیزاده
🎤#مجید_صادقی
@ketabesotiye_man
👇👇👇
📒#جزیره
📝#غزاله_علیزاده
🎤#مجید_صادقی
@ketabesotiye_man
👇👇👇
مهربان باشید اما از آدمهایِ پرتوقع فاصله بگیرید، مقیاست را بههم میزنند و حرمت مهرت را میشکنند. آنها حافظه ضعیفی دارند، خوبیها را زود فراموش میکنند.
محمود دولت آبادی
@ketabesotiye_man
محمود دولت آبادی
@ketabesotiye_man
به نظر میآید قصهی کتاب از یکی از افسانههای مشهور کردستان به نام «لاس و خزال» الهام گرفته. داستانی که در آن لاس همسرش «خانزاد» را رها میکند و برای به دست آوردن دل معشوقهاش خزال، به خواستهی وی راهی سفری دور برای به دست آوردن گل «شوران» میشود؛ چراکه خزال فقط با این شرط عشق وی را میپذیرد. در رمان نامبرده کامران سلما، منصور اسرین و خالد آمون سه جوان از کردستان هستند که عاشق دختری به نام «سوسن» میشوند و بنا به خواستهی وی، برای به دست آوردن عشقش باید به مدت هشت سال، صد پرنده نایاب را در سراسر دنیا جمعآوری کنند و نزد او بیاورند.
از متن کتاب:
ناگهان احساس کرد که با همه ی اشیای خانه شان بیگانه است. پیشتر ها گلدان ها و درخت ها و رخت های آویخته بر طناب ها را نشانه ای زندگی و تکاپو می دید، ولی اینک احساس می کرد که خودش از زندگی تهی می شود. وقتی وارد اتاق شد، قبل از همه تابلویی توجهش را جلب کرد...
@ketabesotiye_man
از متن کتاب:
ناگهان احساس کرد که با همه ی اشیای خانه شان بیگانه است. پیشتر ها گلدان ها و درخت ها و رخت های آویخته بر طناب ها را نشانه ای زندگی و تکاپو می دید، ولی اینک احساس می کرد که خودش از زندگی تهی می شود. وقتی وارد اتاق شد، قبل از همه تابلویی توجهش را جلب کرد...
@ketabesotiye_man