زانک انسان در غِنا طاغی شود
همچو پیلِ خواب بین یاغی شود
(مثنوی/دفتر سوم)
آدمی وقتی در رفاه و ناز و نعمت به سر می برد گاهی دچار غرور و طغیان می شود. اگر برای به دست آوردن نعمتی سختی نکشیده باشیم یا برای دستیابی به راحت و آسایشی، سختی زیادی متقبّل نشده باشیم؛ شاید قدر داشته های خود را نداریم. عدم آگاهی نسبت به چنین حقیقتی، آدمی را در غفلت نگاه می دارد و نتیجه آن توقّع و تکبّر بیشتر است. در چنین حالتی فرد، همه داشته ها را حق خود می داند و همواره بیشتر از آنچه دارد، طلب می کند و این زیاده خواهی او را طغیانگر و یاغی می کند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
همچو پیلِ خواب بین یاغی شود
(مثنوی/دفتر سوم)
آدمی وقتی در رفاه و ناز و نعمت به سر می برد گاهی دچار غرور و طغیان می شود. اگر برای به دست آوردن نعمتی سختی نکشیده باشیم یا برای دستیابی به راحت و آسایشی، سختی زیادی متقبّل نشده باشیم؛ شاید قدر داشته های خود را نداریم. عدم آگاهی نسبت به چنین حقیقتی، آدمی را در غفلت نگاه می دارد و نتیجه آن توقّع و تکبّر بیشتر است. در چنین حالتی فرد، همه داشته ها را حق خود می داند و همواره بیشتر از آنچه دارد، طلب می کند و این زیاده خواهی او را طغیانگر و یاغی می کند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
گر نظر در شیشه داری گُم شوی
زانک از شیشه ست اعداد دُوی
ور نظر بر نور داری وا رهی
از دُوی وَاعداد جسم مُنتَهی
از نظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جُهود
(مثنوی/دفتر سوم)
مولانا در تمثیل زیبایی اصل وحدت در عالم را به سادگی تبیین می کند. هنگام عبور نور از شیشه اگر توجه ما به شیشه های متعددی باشد که نور از آن ها در حال عبور است گرفتار کثرت می شویم. حال اگر نگرش خود را تغییر دهیم و فارغ از تعدد شیشه ها، به نوری که از آن ها عبور می کند توجه کنیم در می یابیم که نور حقیقتی واحد است. مولانا بر این باور است که اختلاف ها و جدل ها حاصل اختلاف در زاویه دید است. مهم است که در کدام نقطه ایستاده ایم و به واقعیت می نگریم. نگاه عارف که به نور واحد توجه می کند با نگاه فردی که تنها به کثرت ها می نگرد متفاوت است و به همین سبب است که سخن عارف درک نمی شود و گاه با آن مخالفت می گردد.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
زانک از شیشه ست اعداد دُوی
ور نظر بر نور داری وا رهی
از دُوی وَاعداد جسم مُنتَهی
از نظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جُهود
(مثنوی/دفتر سوم)
مولانا در تمثیل زیبایی اصل وحدت در عالم را به سادگی تبیین می کند. هنگام عبور نور از شیشه اگر توجه ما به شیشه های متعددی باشد که نور از آن ها در حال عبور است گرفتار کثرت می شویم. حال اگر نگرش خود را تغییر دهیم و فارغ از تعدد شیشه ها، به نوری که از آن ها عبور می کند توجه کنیم در می یابیم که نور حقیقتی واحد است. مولانا بر این باور است که اختلاف ها و جدل ها حاصل اختلاف در زاویه دید است. مهم است که در کدام نقطه ایستاده ایم و به واقعیت می نگریم. نگاه عارف که به نور واحد توجه می کند با نگاه فردی که تنها به کثرت ها می نگرد متفاوت است و به همین سبب است که سخن عارف درک نمی شود و گاه با آن مخالفت می گردد.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
"در بیان مراتب انبیا و اولیا"
هر پیامبری ولایت داشته، اما ولی هرگز پیغمبر نگردد و برخی از انبیا رسول بودهاند و از میان آنان برخی اولوالعزم و یکی خاتم.... و محمد مصطفی(ص) همه این مراتب را دارا بود زیرا : هم ولایت را که گرفتن تجلّی حق بیواسطه از حق تعالی است، دارا بود، هم نبی بود که جبرئیل را در خواب میدید و حکم حق را میگرفت و به خلق میرساند و هم رسول خدا بود که جبرئیل که واسطه وحی است در بیداری میدید و هم اوالعزم که حکم او تابع حکم دیگری نبود و شریعتی مستقل داشت و هم خاتم بود که ناسخ و مکمّل و جامع همه دینهای ماقبل او بود و دین او هرگز منسوخ نشده است.
غیر از آن حضرت که مقام ولایت و نبوت و رسالت و اولوالعزمی و خاتمیت داشت، مراتب پس از رحلت وی، مقام ولیّ مرشد، علمای دین محمدی و پادشاهانند.
ولیّ مرشد خلیفه ولایت نبوی است در نتیجه که متصرف در ظاهر و باطن است و میتواند در ظاهر و باطن مردم و مریدان تصرّف کند، تا دین فطری که در قابلیت همچون قطرهی باران بیکدورت و شیرین استبه حسن ارشاد و با فیض معنوی به گوهر معرفت رساند و از دین تقلیدی از پدر و مادر برهاند. این مرتبه موصوف است به عبور از هفتاد هزار حجاب و هزار مقام و یافتن جذبه و تجلّی.
علمای دین محمدی خلیفه علم نبویاند، تا به خلق رسانند و اصل از فرع و محکم از متشابه جدا سازند. پادشاه (یا رهبر) صورت صفت حکومت محمدی دارد تا با بهره ولوی از ولیّ مرشد و عالم دین، آنچه ایشان خبر میدهند او به عمل آورد و بر ظاهر خلق حکم کند. که برخی مظهر لطف و اکثر مظهر قهرند.
اما دیگر آدمیان سه نوعاند :
آنان که از عالم غیب آمدهاند؛ که به هیچ حجابی و لذتی آلوده و محجوب نمیشوند و اگر چند روزی در بوته امتحان و خاک غفلت جوهر ایشان پنهان ماند، چون جوهر پاکشان اصلی است زود به اصل خود باز میگردند، مانند شخص انبیا و اولیا (صرفنظر از نبوت و ولایت)
آنانی که در کفر و ناباوری خود چنان محکماند که هیچ نبیّ و ولیّ ایشان را به راه نمیتواند آورد و هیچکدام از کتابهای آسمانی در آنها تاثیر ندارد.
آنانی که متزلزلاند که با ندای «ارجعی»(بهسوی خدا بازگردید) قدم پیش مینهند اما دوباره جذب شهوات شده، باز پس میروند. وجود پیامبر و ولیّ خدا برای این طایفه است و اینجاست که وجود اولیای خدا که ولیّ مرشدند همیشه لازم است که پیامبر(ص) فرمود : "شیخ در میان مردمش چون پیامبر در میان امّت خود میباشد"
#دکتر_حشمت_الله_ریاضی
"ویژگیهای شیخ طریق (ولیّ مرشد)"
عالم بودن، که خداوند هیچ ولیّی بیعلم به ولایت مخصوص نفرموده است.
پرهیزگار بودن، که خداوند میفرماید : "اولیای خدا جز پرهیزگاران نیستند."
جامع علم ظاهر و باطن و تقوای ظاهر و باطن بودن، یعنی چنانکه از حرام و بهشت پرهیز میکند از دیدن علم و عمل و مقامات روحانی خود هم پرهیز کند، تا مقام ارشاد و حسن اخلاق داشته باشد.
صفات یاد شده و دیگر صفات نیکو از کمالات قطب میباشد و آن وقتی حاصل است که حجابهایش کنار رود و مقامات روحانیش به کمال ترقّی خود برسد، تا دل او بیواسطه قابل و پذیرای فیض از دل محمد مصطفی گردد. و اینچنین کس در هر زمان یکی است و علامت او این است که نور تمکین که نور سبز دارد و گاه نوری سرخ در میان او مینمایاند، از همه جهت، چه در حال چشم باز یا بسته، همواره میبیند. که آن نور خاصّه مصطفوی و سرّ امر نبوی است که بر وی پرتو انداخته.
غیر از مقام قطب، واصلان عالم روحانی و زهّاد و عبّاد بسیار و بیشمارند که در باب ششم در فصل چهارم شرح آن میآید.
این اقطاب و مشایخ و واصلان و کاملان و علما، دین خدا را حفظ میکنند تا اینکه امام زمان بیاید.
امام زمان، مهدی موعود
امام زمان همان است که در او ولایت و سلطنت جمع شود و آن مهدی موعود است که پیامبر فرمود : "اگر فقط یک روز از این عالم بماند، خداوند آن را طولانی میکند تا مهدی ظهور کند" و فرمود : "مهدی از اولاد فاطمه است، نامش نام من است و کنیهاش کنیه من، که روی زمین از عدل و قسط او پر شود، همچنان که پیش از او از آزار و ستم پر شده است."
مراد از این سخنان اظهار امر دین و انتظار قوّت یقین است تا مردمان که در صورت ظاهر رعیت سلطاناند، بدانند که در شریعت شاگرد علما، در طریقت مرید شیخ و در حقیقت بندهی خدای رحماناند و باید حکم خدا را با جان و دل پذیرا باشند تا مومن واقعی گردند و آن جز با سیر و سلوک حاصل نمیشود.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
هر پیامبری ولایت داشته، اما ولی هرگز پیغمبر نگردد و برخی از انبیا رسول بودهاند و از میان آنان برخی اولوالعزم و یکی خاتم.... و محمد مصطفی(ص) همه این مراتب را دارا بود زیرا : هم ولایت را که گرفتن تجلّی حق بیواسطه از حق تعالی است، دارا بود، هم نبی بود که جبرئیل را در خواب میدید و حکم حق را میگرفت و به خلق میرساند و هم رسول خدا بود که جبرئیل که واسطه وحی است در بیداری میدید و هم اوالعزم که حکم او تابع حکم دیگری نبود و شریعتی مستقل داشت و هم خاتم بود که ناسخ و مکمّل و جامع همه دینهای ماقبل او بود و دین او هرگز منسوخ نشده است.
غیر از آن حضرت که مقام ولایت و نبوت و رسالت و اولوالعزمی و خاتمیت داشت، مراتب پس از رحلت وی، مقام ولیّ مرشد، علمای دین محمدی و پادشاهانند.
ولیّ مرشد خلیفه ولایت نبوی است در نتیجه که متصرف در ظاهر و باطن است و میتواند در ظاهر و باطن مردم و مریدان تصرّف کند، تا دین فطری که در قابلیت همچون قطرهی باران بیکدورت و شیرین استبه حسن ارشاد و با فیض معنوی به گوهر معرفت رساند و از دین تقلیدی از پدر و مادر برهاند. این مرتبه موصوف است به عبور از هفتاد هزار حجاب و هزار مقام و یافتن جذبه و تجلّی.
علمای دین محمدی خلیفه علم نبویاند، تا به خلق رسانند و اصل از فرع و محکم از متشابه جدا سازند. پادشاه (یا رهبر) صورت صفت حکومت محمدی دارد تا با بهره ولوی از ولیّ مرشد و عالم دین، آنچه ایشان خبر میدهند او به عمل آورد و بر ظاهر خلق حکم کند. که برخی مظهر لطف و اکثر مظهر قهرند.
اما دیگر آدمیان سه نوعاند :
آنان که از عالم غیب آمدهاند؛ که به هیچ حجابی و لذتی آلوده و محجوب نمیشوند و اگر چند روزی در بوته امتحان و خاک غفلت جوهر ایشان پنهان ماند، چون جوهر پاکشان اصلی است زود به اصل خود باز میگردند، مانند شخص انبیا و اولیا (صرفنظر از نبوت و ولایت)
آنانی که در کفر و ناباوری خود چنان محکماند که هیچ نبیّ و ولیّ ایشان را به راه نمیتواند آورد و هیچکدام از کتابهای آسمانی در آنها تاثیر ندارد.
آنانی که متزلزلاند که با ندای «ارجعی»(بهسوی خدا بازگردید) قدم پیش مینهند اما دوباره جذب شهوات شده، باز پس میروند. وجود پیامبر و ولیّ خدا برای این طایفه است و اینجاست که وجود اولیای خدا که ولیّ مرشدند همیشه لازم است که پیامبر(ص) فرمود : "شیخ در میان مردمش چون پیامبر در میان امّت خود میباشد"
#دکتر_حشمت_الله_ریاضی
"ویژگیهای شیخ طریق (ولیّ مرشد)"
عالم بودن، که خداوند هیچ ولیّی بیعلم به ولایت مخصوص نفرموده است.
پرهیزگار بودن، که خداوند میفرماید : "اولیای خدا جز پرهیزگاران نیستند."
جامع علم ظاهر و باطن و تقوای ظاهر و باطن بودن، یعنی چنانکه از حرام و بهشت پرهیز میکند از دیدن علم و عمل و مقامات روحانی خود هم پرهیز کند، تا مقام ارشاد و حسن اخلاق داشته باشد.
صفات یاد شده و دیگر صفات نیکو از کمالات قطب میباشد و آن وقتی حاصل است که حجابهایش کنار رود و مقامات روحانیش به کمال ترقّی خود برسد، تا دل او بیواسطه قابل و پذیرای فیض از دل محمد مصطفی گردد. و اینچنین کس در هر زمان یکی است و علامت او این است که نور تمکین که نور سبز دارد و گاه نوری سرخ در میان او مینمایاند، از همه جهت، چه در حال چشم باز یا بسته، همواره میبیند. که آن نور خاصّه مصطفوی و سرّ امر نبوی است که بر وی پرتو انداخته.
غیر از مقام قطب، واصلان عالم روحانی و زهّاد و عبّاد بسیار و بیشمارند که در باب ششم در فصل چهارم شرح آن میآید.
این اقطاب و مشایخ و واصلان و کاملان و علما، دین خدا را حفظ میکنند تا اینکه امام زمان بیاید.
امام زمان، مهدی موعود
امام زمان همان است که در او ولایت و سلطنت جمع شود و آن مهدی موعود است که پیامبر فرمود : "اگر فقط یک روز از این عالم بماند، خداوند آن را طولانی میکند تا مهدی ظهور کند" و فرمود : "مهدی از اولاد فاطمه است، نامش نام من است و کنیهاش کنیه من، که روی زمین از عدل و قسط او پر شود، همچنان که پیش از او از آزار و ستم پر شده است."
مراد از این سخنان اظهار امر دین و انتظار قوّت یقین است تا مردمان که در صورت ظاهر رعیت سلطاناند، بدانند که در شریعت شاگرد علما، در طریقت مرید شیخ و در حقیقت بندهی خدای رحماناند و باید حکم خدا را با جان و دل پذیرا باشند تا مومن واقعی گردند و آن جز با سیر و سلوک حاصل نمیشود.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
چون گرسنه می شوی سگ می شوی
تند و بد پیوند و بد رگ می شوی
چون شدی تو سیر مرداری شدی
بی خبر بی پا چو دیواری شدی
(مثنوی/دفتر اول)
عدم تعادل در زندگی باعث مشکلات جسمی و روحی و روانی می شود. افراط و تفریط در زندگی آسیب زننده است. برای مثال اگر آدمی به بیداری نیاز دارد به خواب نیز نیاز دارد. خواب و بیداری اگر در چرخه افراط و تفریط بیفتد به شخص آسیب های جسمی و روحی جدی وارد می کند. مولانا افراط و تفریط را به سیری و گرسنگی تشبیه می کند که هر دو در نهایت مهلک است. گرسنگی آدمی را تند و سیری او را بی حرکت و تنبل می کند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
تند و بد پیوند و بد رگ می شوی
چون شدی تو سیر مرداری شدی
بی خبر بی پا چو دیواری شدی
(مثنوی/دفتر اول)
عدم تعادل در زندگی باعث مشکلات جسمی و روحی و روانی می شود. افراط و تفریط در زندگی آسیب زننده است. برای مثال اگر آدمی به بیداری نیاز دارد به خواب نیز نیاز دارد. خواب و بیداری اگر در چرخه افراط و تفریط بیفتد به شخص آسیب های جسمی و روحی جدی وارد می کند. مولانا افراط و تفریط را به سیری و گرسنگی تشبیه می کند که هر دو در نهایت مهلک است. گرسنگی آدمی را تند و سیری او را بی حرکت و تنبل می کند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
مر ترا دشنام و سیلیِ شهان
بهتر آید از ثنای گمرهان
(مثنوی، دفتر دوم)
از آفات بزرگی که روح و روان آدمی را نابود میکند حمد، ثنا، تملق و چاپلوسی دیگران از او است. کسی که حقیقتا در دل ها جای دارد نیازی به تحسین ریاکارانه دیگران ندارد. چنین کسی خود میداند کیست و چیست؛ تعظیم و تکریم دیگران در او باد نخوت و توهم برتری ایجاد نمیکند و دچار غرور نمیگردد. چنین کسی بیش از آنکه تشنه تعظیم و تکریم دیگران باشد گوش به نقد و انتقاد سازنده میسپارد و حتی به درشتگوییهای دشمنان خود توجه میکند و از آنها در تصحیح شخصیت و ارتقا روح و روان خود بهره میجوید.
به تعبیر مولانا انسان اگر از شخصی دلسوز و دوستی بیریا حتی سیلی بخورد باارزشتر از آن است که از فردی جاهل و سودجو تملق و تحسین بشنود.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
بهتر آید از ثنای گمرهان
(مثنوی، دفتر دوم)
از آفات بزرگی که روح و روان آدمی را نابود میکند حمد، ثنا، تملق و چاپلوسی دیگران از او است. کسی که حقیقتا در دل ها جای دارد نیازی به تحسین ریاکارانه دیگران ندارد. چنین کسی خود میداند کیست و چیست؛ تعظیم و تکریم دیگران در او باد نخوت و توهم برتری ایجاد نمیکند و دچار غرور نمیگردد. چنین کسی بیش از آنکه تشنه تعظیم و تکریم دیگران باشد گوش به نقد و انتقاد سازنده میسپارد و حتی به درشتگوییهای دشمنان خود توجه میکند و از آنها در تصحیح شخصیت و ارتقا روح و روان خود بهره میجوید.
به تعبیر مولانا انسان اگر از شخصی دلسوز و دوستی بیریا حتی سیلی بخورد باارزشتر از آن است که از فردی جاهل و سودجو تملق و تحسین بشنود.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
انرژی درونی چگونه به هدر می رود؟
انرژی درونی از راه های مختلفی همانند عبادت، راز و نياز با خداوند، مراقبه، گفتن مانتراها و ذكرها و تكرار نام های مقدس خداوند، كمك معنوی به ديگران، از بين بردن ايگوها، خواب های عميق و ... به دست می آيد. اين انرژی می تواند برای كار درونی و صيقل درون و پاك كردن ناخوداگاه انسان از انواع پلیدی ها و حالت های نفسانی بكار گرفته شود. اما اين انرژی به راحتی و از روی غفلت و عدم آگاهی از دست می رود.
نشت انرژی به صورت های مختلفی در انسان اتفاق می افتد. مثلا حادثه ای برای انسان اتفاق می افتد. نگرانی و اضطراب و استرس همانند خوره انرژی را در درون انسان می مكند و مصرف می كنند. نگرانی یکی از الگوهای شايع و رايج بشری در جوامع امروزی است. گاه در برخی جوامع آنقدر شايع و عادی شده كه مردمان بسیاری فكر می كنند نگرانی جزئی از زندگی روزمره است و با آن كنار آمده اند، در حاليكه اين چنين نيست و نبايد اين گونه باشد.
خشم يكي از بزرگترين انرژی ها را در درون استفاده می كند.وقتی پيشامد يا تصادفی اتفاق می افتد، شما به راحتی تحت تاثير غريزه و حالت های نفسانی قرار می گيريد. ماشين گونه عمل می كنيد و خشم خود را با حركات و گفتن کلماتی ركيك بيرون می ريزيد. انرژی زیادی با اين كار به بيرون ريخته می شود. اگر بتوانيد خشم خود را در اين مواقع كنترل كنيد، انرژی حاصل از اين كار در درون ذخيره می شود و به بيرون ريخته نمی شود.
شهوت و تخيلات شهوت آميز، یکی از راه های دیگری است كه انرژی زیادی به وسيله آن از دست می رود. تخيلات و افكار شهوت آميز، باعث تغذيه ايگوی شهوت در درون می شود و انرژی به جای اينكه صرف خودسازی درونی گردد، مستقيما توسط ايگوی شهوت تغذيه و مصرف می شود.
حرفهای بيهوده و جر و بحث، یکی ديگر از کارهای رايج جوامع است و انرژی بسیاری در آن به هدر می رود. تا جاييكه ممكن است بايد از بحث كردن پرهيز كرد چرا كه هيچكس تا به حال با بحث كردن چیزی را قبول نكرده است، پس بهتر است انرژی مان را بيهوده صرف انجام کاری كه بی فايده است نكنيم.
اگر به کارهای روزمره خود در طي 24 ساعت نگاه كنيد به راحتی می توانيد بفهميد انرژی درونی شما در چه کاری مصرف می گردد. ببينيد اين انرژی مصرف شده باعث خودسازی می شود؟ يا اينكه شما فقط آن را هدر می دهد.
با انجام ندادن هر كار کوچکی كه انرژی شما را بيهوده مصرف می كند، می توانيد از هدر رفت انرژی درونی جلوگیری كنيد و انرژی را در درون ذخيره كنيد. از انرژی ذخيره شده می توانيد در جهت از بين بردن ايگوها و در مسير خودشناسی استفاده نمائيد، پس انرژی را با انجام کارهای بيهوده هدر ندهید🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
انرژی درونی از راه های مختلفی همانند عبادت، راز و نياز با خداوند، مراقبه، گفتن مانتراها و ذكرها و تكرار نام های مقدس خداوند، كمك معنوی به ديگران، از بين بردن ايگوها، خواب های عميق و ... به دست می آيد. اين انرژی می تواند برای كار درونی و صيقل درون و پاك كردن ناخوداگاه انسان از انواع پلیدی ها و حالت های نفسانی بكار گرفته شود. اما اين انرژی به راحتی و از روی غفلت و عدم آگاهی از دست می رود.
نشت انرژی به صورت های مختلفی در انسان اتفاق می افتد. مثلا حادثه ای برای انسان اتفاق می افتد. نگرانی و اضطراب و استرس همانند خوره انرژی را در درون انسان می مكند و مصرف می كنند. نگرانی یکی از الگوهای شايع و رايج بشری در جوامع امروزی است. گاه در برخی جوامع آنقدر شايع و عادی شده كه مردمان بسیاری فكر می كنند نگرانی جزئی از زندگی روزمره است و با آن كنار آمده اند، در حاليكه اين چنين نيست و نبايد اين گونه باشد.
خشم يكي از بزرگترين انرژی ها را در درون استفاده می كند.وقتی پيشامد يا تصادفی اتفاق می افتد، شما به راحتی تحت تاثير غريزه و حالت های نفسانی قرار می گيريد. ماشين گونه عمل می كنيد و خشم خود را با حركات و گفتن کلماتی ركيك بيرون می ريزيد. انرژی زیادی با اين كار به بيرون ريخته می شود. اگر بتوانيد خشم خود را در اين مواقع كنترل كنيد، انرژی حاصل از اين كار در درون ذخيره می شود و به بيرون ريخته نمی شود.
شهوت و تخيلات شهوت آميز، یکی از راه های دیگری است كه انرژی زیادی به وسيله آن از دست می رود. تخيلات و افكار شهوت آميز، باعث تغذيه ايگوی شهوت در درون می شود و انرژی به جای اينكه صرف خودسازی درونی گردد، مستقيما توسط ايگوی شهوت تغذيه و مصرف می شود.
حرفهای بيهوده و جر و بحث، یکی ديگر از کارهای رايج جوامع است و انرژی بسیاری در آن به هدر می رود. تا جاييكه ممكن است بايد از بحث كردن پرهيز كرد چرا كه هيچكس تا به حال با بحث كردن چیزی را قبول نكرده است، پس بهتر است انرژی مان را بيهوده صرف انجام کاری كه بی فايده است نكنيم.
اگر به کارهای روزمره خود در طي 24 ساعت نگاه كنيد به راحتی می توانيد بفهميد انرژی درونی شما در چه کاری مصرف می گردد. ببينيد اين انرژی مصرف شده باعث خودسازی می شود؟ يا اينكه شما فقط آن را هدر می دهد.
با انجام ندادن هر كار کوچکی كه انرژی شما را بيهوده مصرف می كند، می توانيد از هدر رفت انرژی درونی جلوگیری كنيد و انرژی را در درون ذخيره كنيد. از انرژی ذخيره شده می توانيد در جهت از بين بردن ايگوها و در مسير خودشناسی استفاده نمائيد، پس انرژی را با انجام کارهای بيهوده هدر ندهید🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
عشق اثر دارد، غیبی است مقدس از علل و منزه از طلب عاشق، نصیب از که طلبد چون او که ملاک عاشق است برآید. عاشق را مراد در برآمدن مراد معشوق بود از وی، و مراد معشوق هلاک وی، عاشق بیچاره از دوستی وی دشمن خود شده است لا اِله الَّا اللّه
در قسطنطنیه درویشی صادق بر ترسا بچه عاشق شد چون بیچاره از دور در وی نظر کردی بیهوش شدی و در خروش شدی روزی ناگاه آن ماه را بر سر بازاری دید که زناری می خرید به نزدیک او آمد و گفت از این زنار دو بردار که قدم اول در محبت موافقت است و موافقت ترک مخالفت است:
بار دگر پیر ما خرقه بزنار داد
زهد نود ساله را برد و بکفار داد
پیش بتی سجده کرد دین مجازی گذاشت
مصحف و سجاده را رفت و بخمار داد
🌺لوایح، عین القضات همدانی🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
در قسطنطنیه درویشی صادق بر ترسا بچه عاشق شد چون بیچاره از دور در وی نظر کردی بیهوش شدی و در خروش شدی روزی ناگاه آن ماه را بر سر بازاری دید که زناری می خرید به نزدیک او آمد و گفت از این زنار دو بردار که قدم اول در محبت موافقت است و موافقت ترک مخالفت است:
بار دگر پیر ما خرقه بزنار داد
زهد نود ساله را برد و بکفار داد
پیش بتی سجده کرد دین مجازی گذاشت
مصحف و سجاده را رفت و بخمار داد
🌺لوایح، عین القضات همدانی🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
گرفتاری در دانش بیرونی یقیناً توهّم مقامات معنوی به یک سالک می دهد. او سالهای طولانی کاغذها و اوراق بیرونی را می خواند و رفته رفته در این دام اوهامی گرفتار می آید که به جایی رسیده است و برای خود کسی شده است. ذهن به زیرکی فریب می دهد و او در این فریب دیگران را نیز شریک می سازد و با هاله ی قدسی ای که از خود برای دیگران ساخته است هم خود و هم دیگران را از آنچه که هستند پایین تر می کشد.
خواندن کتابها راه به جایی نمی برد. گویی که بر ساحل نشسته اید و بادها و امواج و آب را مطالعه می کنید. کتابها به شما می گویند این راه در برابر شماست و باید تن به آب زد. باید خطّ و ربط واقعی را جست که هم در درون و هم در بیرون است و آن جدای از اوراق بیرونی است. هیچ کس نمی تواند خطّ و ربط عشق را انکار کند، مگر آن که سفیه و یا متکبّر باشد.
اگرچه جدایی از حقیقت ناممکن است، امّا گاهی سالک با خودفریبی خود را در وضعیت هجران قرار می دهد و توهّم وصال می کند. توهّم وصل، خودشیفتگی و گردنکشی به بار می آورد و سالک را در برابر حتّی کلمه ای از حقیقت کور می سازد. ارتعاشات وصل و کلمه ی زنده چیزهایی نیستند که کسی بتواند آن را انکار کند. آن کس که انکار می کند خود انکارشده ی حقیقت است. باید جسور بود و قدم در راه گذاشت.
سالک حقّ شرایط را بهانه نمی کند، چرا که می داند شرایط ساخته ی خود اوست. اگر زمانی سالک در وضعیت هجران قرار گرفت که به معنی دوری از تعالیم حقیقت است، باید قدم در راه نهد و حقیقت را بجوید و بهر این جستن خود و زندگی شخصی خود را فدا کند و امنیت من شخصی خود را برای حقیقت فروگذارد. نه آنکه بنشیند و اظهارات کذب کند و اوهامات خود را نیز به حقیقت نسب دهد. او به کرّات می گوید حقیقت تنها در درون است و چنین عذرها و بهانه هایی می آورد. اگر حقیقت تنها در درون است، پس عالم بیرون به چه منظور است؟ راه حقیقت در هر دو سو باید جسته شود و قدم به قدم و وجب به وجب پیموده شود. هیچ وجبی از حقیقت را نمی توان فروگذاشت.
آن کس که در وضعیت هجران می پندارد به جایی رسیده، باید فروتنی پیشه کند، قدم در راه نهد و اوّلین برگ عشق را بجوید و بخواند. باید راه را از نخست بیاغازد و این خود آزمون بزرگ فروتنی برای اوست. سالک حقّ باید خلق را فراموش کند و جای محبّت خلق و تصویر دروغینی که از خود برای ایشان ساخته است، محبّت حقّ را جایگزین کند و کار تنها برای او کند.
تصویر خود را باید به حقیقت بدهید تا آن چنان که شایسته است شما را برآورد. جان خود را، جسم خود، ذهن و روان و عیان و نهان خود را باید به حقیقت بسپارید. عذر و بهانه ها را باید دور بریزید و به راه بیفتید. باید به آب زد و نمک عشق را در دهان چشید. باید تلخی ها را فرو داد و شورش امواج شعف را به جان خرید. هیچ کس بی رفتن به جایی نمی رسد.
هجران، حجاب است و بد دردی است ولیکن بدتر از آن توهّم وصال است و این درد مشترک همه ی رهروان بیرونی و جاماندگان از کشتی عشق است. باری بهانه بس است و خودفریبی و تقصیر خود بر گردن شرایط و دیگران افکندن بس است، و حال باید دل به دریاهای طوفانی زد و از گوشه های ناز و نرم اوهام و خودکامگی های عقل بیرون کشید.
عرفان، راه دلیران است و این صوفی گری و بوداییسم نیست. حقیقت هر جا که اشاره زند سالک باید بدانجا روان شود. سالک دریای مرده نیست که سر جای خود بنشیند و عمری خوابهایش را تعبیر کند. آن کس که چنین کند اصلاً سالک نیست، او در توهّم سالک بودن است و بسیاری چنین اند. سالک، جوینده است و برگه ای از حقیقت، هر جا که باشد، بر زمین و یا در آسمان، جسم و جان خود بدان سو می افکند. سالک، این است. جوینده، چنین است.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
خواندن کتابها راه به جایی نمی برد. گویی که بر ساحل نشسته اید و بادها و امواج و آب را مطالعه می کنید. کتابها به شما می گویند این راه در برابر شماست و باید تن به آب زد. باید خطّ و ربط واقعی را جست که هم در درون و هم در بیرون است و آن جدای از اوراق بیرونی است. هیچ کس نمی تواند خطّ و ربط عشق را انکار کند، مگر آن که سفیه و یا متکبّر باشد.
اگرچه جدایی از حقیقت ناممکن است، امّا گاهی سالک با خودفریبی خود را در وضعیت هجران قرار می دهد و توهّم وصال می کند. توهّم وصل، خودشیفتگی و گردنکشی به بار می آورد و سالک را در برابر حتّی کلمه ای از حقیقت کور می سازد. ارتعاشات وصل و کلمه ی زنده چیزهایی نیستند که کسی بتواند آن را انکار کند. آن کس که انکار می کند خود انکارشده ی حقیقت است. باید جسور بود و قدم در راه گذاشت.
سالک حقّ شرایط را بهانه نمی کند، چرا که می داند شرایط ساخته ی خود اوست. اگر زمانی سالک در وضعیت هجران قرار گرفت که به معنی دوری از تعالیم حقیقت است، باید قدم در راه نهد و حقیقت را بجوید و بهر این جستن خود و زندگی شخصی خود را فدا کند و امنیت من شخصی خود را برای حقیقت فروگذارد. نه آنکه بنشیند و اظهارات کذب کند و اوهامات خود را نیز به حقیقت نسب دهد. او به کرّات می گوید حقیقت تنها در درون است و چنین عذرها و بهانه هایی می آورد. اگر حقیقت تنها در درون است، پس عالم بیرون به چه منظور است؟ راه حقیقت در هر دو سو باید جسته شود و قدم به قدم و وجب به وجب پیموده شود. هیچ وجبی از حقیقت را نمی توان فروگذاشت.
آن کس که در وضعیت هجران می پندارد به جایی رسیده، باید فروتنی پیشه کند، قدم در راه نهد و اوّلین برگ عشق را بجوید و بخواند. باید راه را از نخست بیاغازد و این خود آزمون بزرگ فروتنی برای اوست. سالک حقّ باید خلق را فراموش کند و جای محبّت خلق و تصویر دروغینی که از خود برای ایشان ساخته است، محبّت حقّ را جایگزین کند و کار تنها برای او کند.
تصویر خود را باید به حقیقت بدهید تا آن چنان که شایسته است شما را برآورد. جان خود را، جسم خود، ذهن و روان و عیان و نهان خود را باید به حقیقت بسپارید. عذر و بهانه ها را باید دور بریزید و به راه بیفتید. باید به آب زد و نمک عشق را در دهان چشید. باید تلخی ها را فرو داد و شورش امواج شعف را به جان خرید. هیچ کس بی رفتن به جایی نمی رسد.
هجران، حجاب است و بد دردی است ولیکن بدتر از آن توهّم وصال است و این درد مشترک همه ی رهروان بیرونی و جاماندگان از کشتی عشق است. باری بهانه بس است و خودفریبی و تقصیر خود بر گردن شرایط و دیگران افکندن بس است، و حال باید دل به دریاهای طوفانی زد و از گوشه های ناز و نرم اوهام و خودکامگی های عقل بیرون کشید.
عرفان، راه دلیران است و این صوفی گری و بوداییسم نیست. حقیقت هر جا که اشاره زند سالک باید بدانجا روان شود. سالک دریای مرده نیست که سر جای خود بنشیند و عمری خوابهایش را تعبیر کند. آن کس که چنین کند اصلاً سالک نیست، او در توهّم سالک بودن است و بسیاری چنین اند. سالک، جوینده است و برگه ای از حقیقت، هر جا که باشد، بر زمین و یا در آسمان، جسم و جان خود بدان سو می افکند. سالک، این است. جوینده، چنین است.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
شخص كرى كه شنواييش بسيار سنگين بود به گونهاى كه با داد و فرياد به سختى بعضى از كلمات را تشخيص مىداد، خبردار شد كه همسايهاش مريض است.
خواست به عيادت او رود ولى از خود سوال كرد، تو كه شنوايى درستى ندارى با او چگونه صحبت خواهى كرد؟ اگر نروى بهتر است. ولى بعد از مدتى گفت: حق همسايه بايد به جا آورده شود. بايد به ملاقات او بروم، نهايت اين است كه زياد حرف نمىزنم و تنها بعضى از كلمات مرسوم را كه در هنگام ملاقات بيماران مىگويند، مىگويم. من اگر بگويم: چطورى؟ او خواهد گفت:
- خوبم
من با توجه به حركات لبهاى او مىتوانم حدس بزنم كه چه گفته، سپس حرفهاى ديگر را بر آن اساس خواهم گفت.
مثلاً اگر بگويم. حالت چطور است؟ او يا مىگويد خوبم يا مىگويد دارم خوب مىشوم. من در جواب مىگويم: خدا را شكر.
وقتى بپرسم چه خوردى؟ او خواهد گفت: شربتى كه طبيب داده بود. يا سوپى كه عيال درست كرده بود و...
من در جواب مىگويم: نوش جان، بيشتر ميل كن تا زودتر خوب شوى.
من وقتى بپرسم كدام طبيب نزد تو آمده است؟ او خواهد گفت: فلان طبيب. من مىگويم: بسيار مبارك قدم است. هركجا رفته بهبود حاصل شده است و....با اين توجيهات خود را راضى كرد كه به ديدار مريض برود. فردا كه به ملاقات مريض رفت پرسيد:
- درچه حالى برادر؟
- مريض: دارم مىميرم.
- كر: خدا را شكر.
- مريض: عصبانى شده و چهره در هم مىكشد ولى خود را به راه ديگر مىزند.
- كر: غذا چه خوردى؟
- مريض: زهر مار.
- كر: گواراى وجود؛ بيشتر بخور.
- مريض: ناراحتى و عصبانيتش افزون شد و چهره برگرداند و ساكت شد. بعد از مدتى سكوت از دو طرف.
- كر: از طبيبان چه كسى به اينجا مىآيد؟
- مريض: با عصبانيت، عزراييل.
- كر: او قدمش سبك و مبارك است. خوشحال باش.
- مريض: مريضى را بهانه كرده و به بهانه اينكه هزيان مىگويد: چند فحش آبدار نثار وى مىكند و دراز مىكشد.
- كر: با خوشحالى بيرون مىآيد و با خود مىگويد: الحمدلله امروز ثوابى كرده و از همسايه مريض عيادت كرده و حق همسايگى را ادا كردم.
آن کری را گفت افزون مایهای
که ترا رنجور شد همسایهای
گفت با خود کر که با گوش گران
من چه دریابم ز گفت آن جوان
خاصه رنجور و ضعیف آواز شد
لیک باید رفت آنجا نیست بد
چون ببینم کان لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم ز خود
چون بگویم چونی ای محنتکشم
او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر چه خوردی ابا
او بگوید شربتی یا ماش با
من بگویم صحه نوشت کیست آن
از طبیبان پیش تو گوید فلان
من بگویم بس مبارکپاست او
چونک او آمد شود کارت نکو
پای او را آزمودستیم ما
هر کجا شد میشود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد
پیش آن رنجور شد آن نیکمرد
گفت چونی گفت مردم گفت شکر
شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرست او مگر با ما بدست
کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر
گفت نوشت باد افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
که همیآید به چاره پیش تو
گفت عزرائیل میآید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان
شکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدو جان ماست
ما ندانستیم کو کان جفاست
خاطر رنجور جویان شد سقط
تا که پیغامش کند از هر نمط
چون کسی که خورده باشد آش بد
میبشوراند دلش تا قی کند...
🌺مثنوی شریف🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
خواست به عيادت او رود ولى از خود سوال كرد، تو كه شنوايى درستى ندارى با او چگونه صحبت خواهى كرد؟ اگر نروى بهتر است. ولى بعد از مدتى گفت: حق همسايه بايد به جا آورده شود. بايد به ملاقات او بروم، نهايت اين است كه زياد حرف نمىزنم و تنها بعضى از كلمات مرسوم را كه در هنگام ملاقات بيماران مىگويند، مىگويم. من اگر بگويم: چطورى؟ او خواهد گفت:
- خوبم
من با توجه به حركات لبهاى او مىتوانم حدس بزنم كه چه گفته، سپس حرفهاى ديگر را بر آن اساس خواهم گفت.
مثلاً اگر بگويم. حالت چطور است؟ او يا مىگويد خوبم يا مىگويد دارم خوب مىشوم. من در جواب مىگويم: خدا را شكر.
وقتى بپرسم چه خوردى؟ او خواهد گفت: شربتى كه طبيب داده بود. يا سوپى كه عيال درست كرده بود و...
من در جواب مىگويم: نوش جان، بيشتر ميل كن تا زودتر خوب شوى.
من وقتى بپرسم كدام طبيب نزد تو آمده است؟ او خواهد گفت: فلان طبيب. من مىگويم: بسيار مبارك قدم است. هركجا رفته بهبود حاصل شده است و....با اين توجيهات خود را راضى كرد كه به ديدار مريض برود. فردا كه به ملاقات مريض رفت پرسيد:
- درچه حالى برادر؟
- مريض: دارم مىميرم.
- كر: خدا را شكر.
- مريض: عصبانى شده و چهره در هم مىكشد ولى خود را به راه ديگر مىزند.
- كر: غذا چه خوردى؟
- مريض: زهر مار.
- كر: گواراى وجود؛ بيشتر بخور.
- مريض: ناراحتى و عصبانيتش افزون شد و چهره برگرداند و ساكت شد. بعد از مدتى سكوت از دو طرف.
- كر: از طبيبان چه كسى به اينجا مىآيد؟
- مريض: با عصبانيت، عزراييل.
- كر: او قدمش سبك و مبارك است. خوشحال باش.
- مريض: مريضى را بهانه كرده و به بهانه اينكه هزيان مىگويد: چند فحش آبدار نثار وى مىكند و دراز مىكشد.
- كر: با خوشحالى بيرون مىآيد و با خود مىگويد: الحمدلله امروز ثوابى كرده و از همسايه مريض عيادت كرده و حق همسايگى را ادا كردم.
آن کری را گفت افزون مایهای
که ترا رنجور شد همسایهای
گفت با خود کر که با گوش گران
من چه دریابم ز گفت آن جوان
خاصه رنجور و ضعیف آواز شد
لیک باید رفت آنجا نیست بد
چون ببینم کان لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم ز خود
چون بگویم چونی ای محنتکشم
او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر چه خوردی ابا
او بگوید شربتی یا ماش با
من بگویم صحه نوشت کیست آن
از طبیبان پیش تو گوید فلان
من بگویم بس مبارکپاست او
چونک او آمد شود کارت نکو
پای او را آزمودستیم ما
هر کجا شد میشود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد
پیش آن رنجور شد آن نیکمرد
گفت چونی گفت مردم گفت شکر
شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرست او مگر با ما بدست
کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر
گفت نوشت باد افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
که همیآید به چاره پیش تو
گفت عزرائیل میآید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان
شکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدو جان ماست
ما ندانستیم کو کان جفاست
خاطر رنجور جویان شد سقط
تا که پیغامش کند از هر نمط
چون کسی که خورده باشد آش بد
میبشوراند دلش تا قی کند...
🌺مثنوی شریف🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
"اصل آرامش"
من بدنبال آن نیستم که کسی را متقاعد به نظریه ای کنم، و یا باوری را بر او تحمیل کنم، و یا حتی به او تلقین کنم که الکی راضی باش. این کار من نیست و هرگز بدنبال آن نبوده و نیستم. تمامی گفته هایم خلاصه در این کلام است که خودِ اصلی ات را کشف کن، و همان باش. این خود هرچه که باشد، حقیقت زندگی و اصل آرامش است. از من های جعلی و تصنعی دست بردار که حقیقتِ تو، یعنی همان که هستی، زیباترین، اصیل ترین و کارآمدترین است. بدان که من های جعلی، دردسر سازند، مخرّب اند، ضد آرامش و در تقابل با زندگیِ راستین اند. من های جعلی، دوگانگی و چندگانگی می آفرینند و سرنوشت آدمی را به انتحار و اضمحلال می کشانند.
🌺مسعود ریاعی🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
من بدنبال آن نیستم که کسی را متقاعد به نظریه ای کنم، و یا باوری را بر او تحمیل کنم، و یا حتی به او تلقین کنم که الکی راضی باش. این کار من نیست و هرگز بدنبال آن نبوده و نیستم. تمامی گفته هایم خلاصه در این کلام است که خودِ اصلی ات را کشف کن، و همان باش. این خود هرچه که باشد، حقیقت زندگی و اصل آرامش است. از من های جعلی و تصنعی دست بردار که حقیقتِ تو، یعنی همان که هستی، زیباترین، اصیل ترین و کارآمدترین است. بدان که من های جعلی، دردسر سازند، مخرّب اند، ضد آرامش و در تقابل با زندگیِ راستین اند. من های جعلی، دوگانگی و چندگانگی می آفرینند و سرنوشت آدمی را به انتحار و اضمحلال می کشانند.
🌺مسعود ریاعی🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
👇نفس و عشق 👇
یک روانشناس باید با مریضش ارتباط برقرار بکند تا بتواند شاهد مانع های مریض در ارتباطاتش باشد. ویروس نفس، در ارتباط است که خود را لو می دهد، در غیر اینصورت به نفس پناهگاهی داده می شود که او خود را در آن پنهان می کند! بعضی وقت ها این پناهگاه کاذب را می توان از روانشناس و باید از او انتظار داشت!
یکی می گفت که فلانی ساده است و در گمان و خیالش، پیچیده بودن خودش را امتیاز و تکامل حساب می کرد و این خطا است، زیبایی و امتیازی که در سادگی نهفته است در پیچیدگی غایب و مفقود است. ساده ها زندگی را بیشتر درک می کنند. ساده ها زندگی را درک می کنند و پیچیده ها زندگی را ترک می کنند و معصوم ها زندگی را تجربه می کنند و احمق ها زندگی را نه تجربه و نه درک و نه ترک می کنند! آنها دلیل می آورند، که احمق اند و در نتیجه نمی فهمند. اینان خودشان را به احمقی و نفهمی زده اند، تا بداخلاقی و جنایات خودشان را بتوانند توجیه کنند. تا بتوانند به خدا بگویند که: من نمی دانستم، چون نمی فهمیدم و شاید هنوز نیز نمی فهمم و بدین طریق از مجازات بگریزند.
انسان اگر گناهان خود را نداند، درس زندگی(چگونه زیستن) را هنوز نیاموخته است. درس خودشناسی را نیاموختن، کفر و گناه است. هرکس باید بداند که چگونه امتحان داده است و اگر نمره خود را قبل از معلم نداند، نشانه کم توجهی شاگرد به درسش بوده است. به میزان رقص هایی که نکرده ایم، گناه کرده ایم و به میزان رقص هایی که کرده ایم، زندگی کرده ایم! و به میزان توکلی که به خداوند داریم، می رقصیم. شما، چقدر می رقصید؟
میان کسی که نتواند برقصد و کسی که زیبا برقصد، تفاوت است.
میان کسی که می تواند برقصد، ولی نمی رقصد و کسی که می رقصد و می رقصاند نیز، تفاوت است!
هیچ نیازی به پنهان کردن چیزی نیست، به جای پنهان کاری، آن چیز مورد پنهان را آزاد بگذارید. اگر آزادش بگذاریم، خواهیم دید که از ماست یا برماست. آنگاه درکش و یا ترکش می کنیم!
عشق و محبت را "نفس" زندانی کرده است. نفس را به اشتباهی زندانبان کرده اند. زندانبان، از بیکاری و بی حوصلگی زندانبان می شود! زیرا در عالم عشق و حقیقت، زندانی وجود ندارد که زندانبان نیز مورد نیاز باشد🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
یک روانشناس باید با مریضش ارتباط برقرار بکند تا بتواند شاهد مانع های مریض در ارتباطاتش باشد. ویروس نفس، در ارتباط است که خود را لو می دهد، در غیر اینصورت به نفس پناهگاهی داده می شود که او خود را در آن پنهان می کند! بعضی وقت ها این پناهگاه کاذب را می توان از روانشناس و باید از او انتظار داشت!
یکی می گفت که فلانی ساده است و در گمان و خیالش، پیچیده بودن خودش را امتیاز و تکامل حساب می کرد و این خطا است، زیبایی و امتیازی که در سادگی نهفته است در پیچیدگی غایب و مفقود است. ساده ها زندگی را بیشتر درک می کنند. ساده ها زندگی را درک می کنند و پیچیده ها زندگی را ترک می کنند و معصوم ها زندگی را تجربه می کنند و احمق ها زندگی را نه تجربه و نه درک و نه ترک می کنند! آنها دلیل می آورند، که احمق اند و در نتیجه نمی فهمند. اینان خودشان را به احمقی و نفهمی زده اند، تا بداخلاقی و جنایات خودشان را بتوانند توجیه کنند. تا بتوانند به خدا بگویند که: من نمی دانستم، چون نمی فهمیدم و شاید هنوز نیز نمی فهمم و بدین طریق از مجازات بگریزند.
انسان اگر گناهان خود را نداند، درس زندگی(چگونه زیستن) را هنوز نیاموخته است. درس خودشناسی را نیاموختن، کفر و گناه است. هرکس باید بداند که چگونه امتحان داده است و اگر نمره خود را قبل از معلم نداند، نشانه کم توجهی شاگرد به درسش بوده است. به میزان رقص هایی که نکرده ایم، گناه کرده ایم و به میزان رقص هایی که کرده ایم، زندگی کرده ایم! و به میزان توکلی که به خداوند داریم، می رقصیم. شما، چقدر می رقصید؟
میان کسی که نتواند برقصد و کسی که زیبا برقصد، تفاوت است.
میان کسی که می تواند برقصد، ولی نمی رقصد و کسی که می رقصد و می رقصاند نیز، تفاوت است!
هیچ نیازی به پنهان کردن چیزی نیست، به جای پنهان کاری، آن چیز مورد پنهان را آزاد بگذارید. اگر آزادش بگذاریم، خواهیم دید که از ماست یا برماست. آنگاه درکش و یا ترکش می کنیم!
عشق و محبت را "نفس" زندانی کرده است. نفس را به اشتباهی زندانبان کرده اند. زندانبان، از بیکاری و بی حوصلگی زندانبان می شود! زیرا در عالم عشق و حقیقت، زندانی وجود ندارد که زندانبان نیز مورد نیاز باشد🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
انسان تا ان جای که می تواند همه خصلت های نیک را در خود پرورش دهد وتمام صفات زشت و نکوهیده را از خود دور سازد
. همه ادیان و مکاتب فلسفی کوشیده اند تا انسان، این حیوان دو پا را از چهارپایی و احوال چهار پایان دور سازند و معتقدند که این امر زمانی امکان پذیر است که خصلت های بد انسان از بین برود وبه جای آن خصلت های خوب و پسندیده جایگزین شود.
بنابراین اصل تصوف بر مبنای تزکیه و تهذیب نفس است؛ چنانچه بسیاری از بزرگان نیز درتعریف تصوف به این امر اشاره کرده اند، بدین ترتیب که: تصوف روشی عملی است که با اکسیر عشق وجود انسان را از پستی و رذالت به قله منیع می کشاند و ماهیت او را دگرگون می سازد.
حافظ نیز این مطلب را اینگونه بیان می کند:
دست از مس وجود چون مردان ره بشوی*** تا کیمیا ی عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد*** آنگه رسی به خویش که بی خواب وخورشوی
(دیوان حافظ، غزل487).
علاوه بر این، تعریف بسیاری از مشایخ صوفیه نیزمتضمن این معنا است،
ازجمله تعریف ابوسعید ابوالخیر از تصوف و صوفی. وی تصوف را یکسو نگریستن و یکسان دیدن دانسته است؛ این امر زمانی محقق می شود که انسان بتواند اخلاق زشت و ناپسند را از ذات خود دور سازد و صفات نیک و پسندیده را کسب کند.
(( (( پس نتیجه می گیریم اول صوف و پاک گردانیم روح را بعد وارد مرحله دیگر یعنی تصوف شویم برای کسب صفات خداوندی و گرفتن اخلاق حمیده در اصل روح انسان در هر مرحله ای اسمی به خود می گیرد و در راه رسیدن به الله تعالی هر مرحله و منزلی نامی و صفتی را می پزیرد )))
به عبارت دیگر، انسان باید ما ومنی ها را در خود بکشد و از خود فانی شود،و بقا به صفات الله را در خود جای دهد دراین صورت فقط خدا را درنظر داشته وهمه چیز را، حتی بدیها را نیز مانند خوبیها می بیند.
صوفی آن است که «آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید نجهی». این تعریف ابوسعید از صوفی نیز دال بر این معنا است که انسان برای صوفی شدن باید رذایل اخلاقی را از وجودش پاک سازد.
محققان این تعریف را اینگونه تبیین کرده اند که: «آنچه در سر داری بنهی»؛ یعنی آنچه در سر است، کبر و نخوت و غرور و خودبینی است که تا انسان آنها را از بین نبرد واز سر بیرون ننهد امقام انسانیت به دور است؛
به عبارت دیگر با مردم و خلق خدا همدم ویکرنگ نیست و خود را از یک جنس و مردم را از جنس دیگر می داند
. و« آنچه در کف داری بدهی»؛ یعنی
آنچه از مال و ثروت وجاه دنیا در دست داری، ببخشی؛ چرا که اگر انسان بخشندگی و ایثارنداشته باشد، مانند زور گویان و متجاوزان همه دنیا را برای خود می خواهد و برای رسیدن به خواسته های خود مردم را به اسارت می گیرد.
بنابراین یکی از بزرگترین موانع قهر و قتل نفس، بخشش است؛چرا که مال دنیا و ثروت زیاد موجب تباهی دل و فساد روح می شود.
لذا صوفی واقعی کسی است که هر چه دارد با نیازمندان بخورد. و« آنچه بر توآید نجهی»؛ بدین معنا است که در برابر سختی ها ومشکلات ایستادگی کنی و زود از میدان بیرون نروی.
و همچنین در برابر سخنان ناسنجیده و ناسزای مردم پیرامون خود، صبر و شکیبایی نشان دهی و زود عصبانی نشوی؛
زیرا که برخی از افراد در برابرسخنان درشت و ناسزا چنان از کوره در می روند که به یک حیوان وحشی مبدل می شوند
، در صورتیکه این صفت شایسته مقام انسانیت نیست.
اما چنانچه ملاحظه می شود، علت جنگ و جدال و کشتار مردم بی پناه در دنیای معاصرنیز جز وحشی گری و نفس پرستی نمی باشد. (حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص: 33-28).
بنابراین هر کس خود رابرتر از دیگران ببیند و اعتراض و انتقاد کسی را تحمل نکند
از جرگه وارستگان بیرون است.
صوفیان و اهل تصوف این نوع افراد را به کودکانی تشبیه می کنند که همیشه با خود بازی می کنند وخود را امیر می پندارند و با همسالان خود انس نمی گیرند. لذا در تصوف خود بینی و خود پسندی نیست؛ زیرا که هر کس که صوفی است باید به همه چیزحتی سختی ها و ناملایمات عشق بورزد و آنها را جزو خود بداند. به طور کلی صوفی واقعی کسی است که همواره می کوشد تا نفس خود را از آلودگی های درونی برهاند تا از این طریق بتواند از خود وصفات ناپسندش فانی شود و به بقای در خداوند برسد🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
. همه ادیان و مکاتب فلسفی کوشیده اند تا انسان، این حیوان دو پا را از چهارپایی و احوال چهار پایان دور سازند و معتقدند که این امر زمانی امکان پذیر است که خصلت های بد انسان از بین برود وبه جای آن خصلت های خوب و پسندیده جایگزین شود.
بنابراین اصل تصوف بر مبنای تزکیه و تهذیب نفس است؛ چنانچه بسیاری از بزرگان نیز درتعریف تصوف به این امر اشاره کرده اند، بدین ترتیب که: تصوف روشی عملی است که با اکسیر عشق وجود انسان را از پستی و رذالت به قله منیع می کشاند و ماهیت او را دگرگون می سازد.
حافظ نیز این مطلب را اینگونه بیان می کند:
دست از مس وجود چون مردان ره بشوی*** تا کیمیا ی عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد*** آنگه رسی به خویش که بی خواب وخورشوی
(دیوان حافظ، غزل487).
علاوه بر این، تعریف بسیاری از مشایخ صوفیه نیزمتضمن این معنا است،
ازجمله تعریف ابوسعید ابوالخیر از تصوف و صوفی. وی تصوف را یکسو نگریستن و یکسان دیدن دانسته است؛ این امر زمانی محقق می شود که انسان بتواند اخلاق زشت و ناپسند را از ذات خود دور سازد و صفات نیک و پسندیده را کسب کند.
(( (( پس نتیجه می گیریم اول صوف و پاک گردانیم روح را بعد وارد مرحله دیگر یعنی تصوف شویم برای کسب صفات خداوندی و گرفتن اخلاق حمیده در اصل روح انسان در هر مرحله ای اسمی به خود می گیرد و در راه رسیدن به الله تعالی هر مرحله و منزلی نامی و صفتی را می پزیرد )))
به عبارت دیگر، انسان باید ما ومنی ها را در خود بکشد و از خود فانی شود،و بقا به صفات الله را در خود جای دهد دراین صورت فقط خدا را درنظر داشته وهمه چیز را، حتی بدیها را نیز مانند خوبیها می بیند.
صوفی آن است که «آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید نجهی». این تعریف ابوسعید از صوفی نیز دال بر این معنا است که انسان برای صوفی شدن باید رذایل اخلاقی را از وجودش پاک سازد.
محققان این تعریف را اینگونه تبیین کرده اند که: «آنچه در سر داری بنهی»؛ یعنی آنچه در سر است، کبر و نخوت و غرور و خودبینی است که تا انسان آنها را از بین نبرد واز سر بیرون ننهد امقام انسانیت به دور است؛
به عبارت دیگر با مردم و خلق خدا همدم ویکرنگ نیست و خود را از یک جنس و مردم را از جنس دیگر می داند
. و« آنچه در کف داری بدهی»؛ یعنی
آنچه از مال و ثروت وجاه دنیا در دست داری، ببخشی؛ چرا که اگر انسان بخشندگی و ایثارنداشته باشد، مانند زور گویان و متجاوزان همه دنیا را برای خود می خواهد و برای رسیدن به خواسته های خود مردم را به اسارت می گیرد.
بنابراین یکی از بزرگترین موانع قهر و قتل نفس، بخشش است؛چرا که مال دنیا و ثروت زیاد موجب تباهی دل و فساد روح می شود.
لذا صوفی واقعی کسی است که هر چه دارد با نیازمندان بخورد. و« آنچه بر توآید نجهی»؛ بدین معنا است که در برابر سختی ها ومشکلات ایستادگی کنی و زود از میدان بیرون نروی.
و همچنین در برابر سخنان ناسنجیده و ناسزای مردم پیرامون خود، صبر و شکیبایی نشان دهی و زود عصبانی نشوی؛
زیرا که برخی از افراد در برابرسخنان درشت و ناسزا چنان از کوره در می روند که به یک حیوان وحشی مبدل می شوند
، در صورتیکه این صفت شایسته مقام انسانیت نیست.
اما چنانچه ملاحظه می شود، علت جنگ و جدال و کشتار مردم بی پناه در دنیای معاصرنیز جز وحشی گری و نفس پرستی نمی باشد. (حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، ص: 33-28).
بنابراین هر کس خود رابرتر از دیگران ببیند و اعتراض و انتقاد کسی را تحمل نکند
از جرگه وارستگان بیرون است.
صوفیان و اهل تصوف این نوع افراد را به کودکانی تشبیه می کنند که همیشه با خود بازی می کنند وخود را امیر می پندارند و با همسالان خود انس نمی گیرند. لذا در تصوف خود بینی و خود پسندی نیست؛ زیرا که هر کس که صوفی است باید به همه چیزحتی سختی ها و ناملایمات عشق بورزد و آنها را جزو خود بداند. به طور کلی صوفی واقعی کسی است که همواره می کوشد تا نفس خود را از آلودگی های درونی برهاند تا از این طریق بتواند از خود وصفات ناپسندش فانی شود و به بقای در خداوند برسد🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
راضیم من شاکرم من ای حریف
این طرف رسوا و پیش حق شریف
(مثنوی، دفتر سوم)
محبوب بودن بهطور کلی امر نیکویی است. اینکه فرد یا افرادی انسان را دوست داشته باشند و مقبول آنها باشد بد نیست. اما سؤال اینجاست که محبوب چه کسانی باشیم و با چه بهایی به این محبوبیت دست یابیم؟ آیا محبوب هر انسانی بودن و یا دل عدهای را به هر قیمتی بهدست آوردن همیشه امری نیکوست؟ آیا به هر بهایی عدهای را خوشنود و راضی کردن کار حقی است؟
مولانا در باب محبوبیت ارجحیت را به خدا میدهد نه به فرد یا افرادی که مورد توجه آنان قرار گیریم. یعنی اول خداوند است که باید از انسان خشنود باشد و به تعبیر مولانا در نزدش شریف باشد.
روشن است که خداوند وقتی از بندهاش راضی و خوشنود است که به هر بهایی پیش هر کس و ناکس سر خم نکند و تنها برای بهدست آوردن دل آنها با هزار ریا و دغل عمل نکند.
چه بسا کسانی که به طمع تحصیل محبوبیت جعلی و جمع کردن مگسان دور شیرینی از هیچ کار زشت و ناپسندی ابا ندارند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
این طرف رسوا و پیش حق شریف
(مثنوی، دفتر سوم)
محبوب بودن بهطور کلی امر نیکویی است. اینکه فرد یا افرادی انسان را دوست داشته باشند و مقبول آنها باشد بد نیست. اما سؤال اینجاست که محبوب چه کسانی باشیم و با چه بهایی به این محبوبیت دست یابیم؟ آیا محبوب هر انسانی بودن و یا دل عدهای را به هر قیمتی بهدست آوردن همیشه امری نیکوست؟ آیا به هر بهایی عدهای را خوشنود و راضی کردن کار حقی است؟
مولانا در باب محبوبیت ارجحیت را به خدا میدهد نه به فرد یا افرادی که مورد توجه آنان قرار گیریم. یعنی اول خداوند است که باید از انسان خشنود باشد و به تعبیر مولانا در نزدش شریف باشد.
روشن است که خداوند وقتی از بندهاش راضی و خوشنود است که به هر بهایی پیش هر کس و ناکس سر خم نکند و تنها برای بهدست آوردن دل آنها با هزار ریا و دغل عمل نکند.
چه بسا کسانی که به طمع تحصیل محبوبیت جعلی و جمع کردن مگسان دور شیرینی از هیچ کار زشت و ناپسندی ابا ندارند.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
استادى شاگرد احولى (دوبين) داشت. روزى به او گفت:
- برو از انبارى، شيشه شربت را بياور تا پر از شربتش كنيم.
- شاگرد: كدام شيشه را؟
- استاد: در انبار يك شيشه بيشتر وجود ندارد. همان يك شيشه را بياور.
- شاگرد: ولى ما در انبار دو تا شيشۀ شربت دارم.
- استاد: تو يك چيز را دو تا مىبينى، وگرنه بيش از يك شيشه نداريم.
- شاگرد: استاد ما را دست انداختهايى؟! من خود در آنجا دو تا شيشه كنار هم ديدهام.
- استاد: حال كه چنين است تو برو يك شيشه را بشكن و شيشه ديگر را بياور.
شاگرد: سنگى برداشت و به انبار رفت و به يكى از آن دو شيشه زد. وقتى يكى شكست ديد كه دومى هم شكسته است. به ناچار با دست خالى از انبار خارج شد.
- استاد: چطور شد. چرا شيشه نياوردى؟!
- شاگرد: وقتى من يكى از آن دو را شكستم. ديگرى هم خود به خود شكست.
بود شاهی در جهودان ظلمساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز
عهد عیسی بود و نوبت آن او
جان موسی او و موسی جان او
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدایی را جدا
گفت استاد احولی را کاندر آ
زو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزونبین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو یک را در شکن
چون یک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
💥 تاثير نقص درونى در بينش بيرونى آدمى.
انسانى كه ضعف بينايى دارد، بينش او نيز به همان اندازه ضعيف مىگردد. به همين دليل در قضاوتها دچار اشتباه شده و عيب خود را به پاى ديگران مىزند.
وقتى چنين كسى را راهنماى كرده و اشكالش را به وى گوشزد نمايند، گمان مىكند كه ديگران او را مسخره مىكنند يا قصد اذيت و آزار وى را دارند به همين دليل در اشتباه خود پافشارى كرده و باقى مىماند. از اينرو وقتى به انسان احول (دوبين) گفته مىشود در انبار بيش از يك شيشه وجود ندارد به گمان اينكه او را مسخره مىكنند عصبانى شده و زير بار حرف ديگران نمىرود. تا اينكه به او گفتند: تو يك شيشه را با سنگ بشكن و شيشه ديگر را بياور. وقتى يكى را با سنگ شكست ديد آن ديگرى نيز شكست.
💥💥 خشم و شهوت موجب احولى است.
خشم و شهوت احولى درونى است. انسان در بند شهوت همه چيز را در راستاى شهوت و اميال غريزى خود طلب مىكند. چنين آدمى حقايق را آنگونه كه خود مىخواهد مىبيند نه آنگونه هستند. اينان با اينكه چشم و گوش و قلب دارند ولى شهوتشان اجازه نمىدهد تا در راه اعتدال حركت كرده و حقايق را شفاف ببينند. بدين جهت على عليه السلام فرمود:
حُبّكُ الشَّىء يُعمى و يُصمُّ
علاقۀ تو به يك چيز، تو را كور و كر مىكند.
عكس اين قضيه نيز صادق است. يعنى نفرت از چيزى، آدمى را در خصوص آن چيز كور و كر مىكند.
قرآن كريم مىفرمايد:
لَهُم اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها ولَهُم اعيُنٌ لايُبصِرونَ بِها
آنها گوش دارند و با گوشهايشان نمىشوند. چشم دارند ولى با آن نمىبينند.
انسان دوبين تا اين نقيصه را از خود برطرف نكند هرگز نمىتواند صحيح بين باشد. افراد خشم زده و شهوتگرا نيز تا خود را از دام شيطان شهوت و غضب رها نكنند راه به جايى نبرند. بدين جهت مولوى مساله احول بودن را در قصه پادشان شهوت پرست يهود آورده است كه او چون چشم حقيقت بين نداشت و شهوت و غضبش بينش و بينايى او را مختل كرده بود، دست به هر جنايتى مىزد
🌺مثنوی شریف 🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
- برو از انبارى، شيشه شربت را بياور تا پر از شربتش كنيم.
- شاگرد: كدام شيشه را؟
- استاد: در انبار يك شيشه بيشتر وجود ندارد. همان يك شيشه را بياور.
- شاگرد: ولى ما در انبار دو تا شيشۀ شربت دارم.
- استاد: تو يك چيز را دو تا مىبينى، وگرنه بيش از يك شيشه نداريم.
- شاگرد: استاد ما را دست انداختهايى؟! من خود در آنجا دو تا شيشه كنار هم ديدهام.
- استاد: حال كه چنين است تو برو يك شيشه را بشكن و شيشه ديگر را بياور.
شاگرد: سنگى برداشت و به انبار رفت و به يكى از آن دو شيشه زد. وقتى يكى شكست ديد كه دومى هم شكسته است. به ناچار با دست خالى از انبار خارج شد.
- استاد: چطور شد. چرا شيشه نياوردى؟!
- شاگرد: وقتى من يكى از آن دو را شكستم. ديگرى هم خود به خود شكست.
بود شاهی در جهودان ظلمساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز
عهد عیسی بود و نوبت آن او
جان موسی او و موسی جان او
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدایی را جدا
گفت استاد احولی را کاندر آ
زو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزونبین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو یک را در شکن
چون یک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
💥 تاثير نقص درونى در بينش بيرونى آدمى.
انسانى كه ضعف بينايى دارد، بينش او نيز به همان اندازه ضعيف مىگردد. به همين دليل در قضاوتها دچار اشتباه شده و عيب خود را به پاى ديگران مىزند.
وقتى چنين كسى را راهنماى كرده و اشكالش را به وى گوشزد نمايند، گمان مىكند كه ديگران او را مسخره مىكنند يا قصد اذيت و آزار وى را دارند به همين دليل در اشتباه خود پافشارى كرده و باقى مىماند. از اينرو وقتى به انسان احول (دوبين) گفته مىشود در انبار بيش از يك شيشه وجود ندارد به گمان اينكه او را مسخره مىكنند عصبانى شده و زير بار حرف ديگران نمىرود. تا اينكه به او گفتند: تو يك شيشه را با سنگ بشكن و شيشه ديگر را بياور. وقتى يكى را با سنگ شكست ديد آن ديگرى نيز شكست.
💥💥 خشم و شهوت موجب احولى است.
خشم و شهوت احولى درونى است. انسان در بند شهوت همه چيز را در راستاى شهوت و اميال غريزى خود طلب مىكند. چنين آدمى حقايق را آنگونه كه خود مىخواهد مىبيند نه آنگونه هستند. اينان با اينكه چشم و گوش و قلب دارند ولى شهوتشان اجازه نمىدهد تا در راه اعتدال حركت كرده و حقايق را شفاف ببينند. بدين جهت على عليه السلام فرمود:
حُبّكُ الشَّىء يُعمى و يُصمُّ
علاقۀ تو به يك چيز، تو را كور و كر مىكند.
عكس اين قضيه نيز صادق است. يعنى نفرت از چيزى، آدمى را در خصوص آن چيز كور و كر مىكند.
قرآن كريم مىفرمايد:
لَهُم اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها ولَهُم اعيُنٌ لايُبصِرونَ بِها
آنها گوش دارند و با گوشهايشان نمىشوند. چشم دارند ولى با آن نمىبينند.
انسان دوبين تا اين نقيصه را از خود برطرف نكند هرگز نمىتواند صحيح بين باشد. افراد خشم زده و شهوتگرا نيز تا خود را از دام شيطان شهوت و غضب رها نكنند راه به جايى نبرند. بدين جهت مولوى مساله احول بودن را در قصه پادشان شهوت پرست يهود آورده است كه او چون چشم حقيقت بين نداشت و شهوت و غضبش بينش و بينايى او را مختل كرده بود، دست به هر جنايتى مىزد
🌺مثنوی شریف 🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
"گوهر آزادی"
تنها چیزی که شایسته ی آن است که یک سالک به خاطرش بمیرد، آزادی است. این آزادی که می گویم، ذات خدای مطلقی است که در بند چیزی نیست. مطلقاً رهاست و تقدسش به پاس همین رهایی است. مردن برای چنین گوهر والایی عین شهادت است و شهادت برای چنین ذاتی، عین رهایی و رستگاری است. آن که جانش را تقدیم خدای آزاد کند، به آزادی حقیقی دست یافته است.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
تنها چیزی که شایسته ی آن است که یک سالک به خاطرش بمیرد، آزادی است. این آزادی که می گویم، ذات خدای مطلقی است که در بند چیزی نیست. مطلقاً رهاست و تقدسش به پاس همین رهایی است. مردن برای چنین گوهر والایی عین شهادت است و شهادت برای چنین ذاتی، عین رهایی و رستگاری است. آن که جانش را تقدیم خدای آزاد کند، به آزادی حقیقی دست یافته است.🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
اگر هدایت کشتی را به دست کسی بسپاریم که کشتیرانی نمیداند، نتیجه غرق شدنِ کشتی و مسافران خواهد بود. عشق همچون کشتی است که اگر دستِ ناآشنا به عشق افتد آفتها به بار خواهد آورد. تنها آشنایان و اهالیِ معرفتِ عاشقانه هستند که میتوانند از آفاتِ عشق دوری کنند و از محاسنِ آن بهره برند و دیگران را نیز بهرهمند سازند. شرطِ اولِ گام نهادن در وادی عشق جُستنِ خواص یا همان آشنایان و عارفان است. از محضرِ آنان است که می توان فنِ عشقورزی را نیکو و با تمامِ جان و دل آموخت. اما باید مراقب باشیم که در دامِ هر مدعی نیفتیم و از هر که خود را عشقشناس معرفی می کند تبعیت نکنیم تا به بیراهه و گمراهی کشیده نشویم.
عشق چون کشتی بُوَد بهرِ خواص
کم بُوَد آفت بُوَد اغلب خلاص
🌺مثنوی شریف دفتر چهارم🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆
عشق چون کشتی بُوَد بهرِ خواص
کم بُوَد آفت بُوَد اغلب خلاص
🌺مثنوی شریف دفتر چهارم🌺
@kharaabaatnew
👆کانال عرفانی خرابات👆