Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حد نهایی انسان و سهم او از کیهان؛ مرزهایی که هرگز از آنها عبور نخواهیم کرد

@khonehdeleman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آلیس مونرو، اولین نویسنده ی کانادایی برنده ی جایزه ی نوبل و سیزدهمین زنی که از سال 1901 موفق به گرفتن این جایزه ی ادبی شد.
@khonehdeleman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چطور بیشتر انسان ها راست دست شدند اما درصدی از آن ها چپ دستند؟
@khonehdeleman
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دعوای آلبر کامو و ژان پل سارتر به روایت انیمیشن
@khonehdeleman
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یکصد نقاشی مهم تاریخ هنر
@khonehdeleman
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میخائیل فئودور داستایفسکی
@khonehdeleman
##شعر_شب




با قیامِ سبزه‌ها از خاک
با طلوعِ چشمه‌ها از سنگ
با سلامِ دلپذیرِ صبح
با گریزِ ابرِ خشم
آهنگ سینه‌ام را
باز خواهم کرد.
همرهِ بالِ پرستوها
عطرِ پنهان مانده‌ی
اندیشه‌هایم را
باز در پرواز خواهم کرد..


سیاوش کسرایی
@khonehdeleman
👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«همین لحظه»
#گروه_ایندو
#اواز : اردلان پایور، شادی یوسفیان
#متن-ترانه : زهره خلیق
#آهنگساز : اردلان پایور


بیا تا فرصتی مانده در این لحظه ،
همین لحظه
بمان با من ،بخوان با من ،
برقص و پایکوبی کن
که با چشمی به هم خوردن ،
کنار صحنه میمانی ،
نه میرقصی ، نه میخوانی
@khonehdeleman
2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کمانچه‌نوازی "شینا احمدی"
@khonehdeleman
#شعر_شب



می‌خواستم بلد باشم تو را بخندانم،
و بلد باشم وقتی غصه داری قانعت کنم
به من پناهنده شوی، و وقتی به من می چسبی...
از تیغ هایم نترسی...
و به نوازش انگشتان ملتهبم اعتماد کنی،
و در چشم‌های من تن برهنه‌ی خودت را ببینی
تا بفهمی آتشْ‌بودنت چه دلخواه است.
اما گُمت کردم!

می‌خواستم خانه‌ات باشم،
تا از خستگی‌هایت به من بازگردی.
می‌خواستم روزها و شب‌ها صبور و دور بمانم...
تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم،
و در تو گم بشوم بدون علاقه‌ای به پیداشدن.

می‌خواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم،
ای زیباترین زائر زشتی‌های من.
اما گُمت کردم.

می‌خواستم بلد باشم تو را نترسانم.
می‌خواستم دنیای امن تو باشم،
جزیره‌ای که در سفرهای کوتاه...
آرامشت را آن‌جا جستجو کنی.

می‌خواستم آدم‌برفی ساده‌ی تو باشم...
در کوچه‌های کودکیت.تا به دماغ هویجی من بخندی،
و شالی برایم بیاوری...،
و با زغال دو چشم برای من بکشی،
و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی،
و گنجشک کوچک مستی باشی...
که از شانه‌ی راستم به شانه‌ی چپم مهاجرت می‌کند
و در راه برای موهای سپیدم لالایی می‌خواند.
اما گُمَت کردم.

ای دورایستاده از هراس تلخی من،
ای بوسه‌ی رخ‌نداده که انتظار آمدنت...
هنوز رنج زیبای من است.

ای ناشناسِ گرمِ خندان...
که فکرِ بودنت‌ مستی دیوارهای خانه‌ی من است،
گاهی بی‌دلیل و بی‌هوا بخند.
بگذار فکر کنم آمده‌ای، دیده‌ای و رفته‌ای.
و حالا مرا به یاد آورده‌ای،
و تقلای غریبانه‌ام را برای خنداندنت.
بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم،
من که گریه‌ساز خسته‌ای هستم.
همین.


#حمید_سلیمی
@khonehdeleman
👏1
2025/10/23 02:20:05
Back to Top
HTML Embed Code: