Telegram Web Link
سعید قطبی‌زاده: «زیر درختان زیتون» عاشقانه‌ای درباره‌ی سینماست.

سعید قطبی‌زاده، منتقد سینما در برنامه‌ی #یک_روز_با_کیارستمی عنوان کرد: «زیر درختان زیتون» بیش از آن‌که یک رومنس در شرح فراغ و وصال حسین و طاهره باشد، بیش‌تر عاشقانه‌ای‌ست در مورد خود سینما.

عکس‌ها از مهدی کاظمی

@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرای ترانه‌ی «ماهی و گربه» توسط گروه پالت
لواسان، #توک_مزرعه، مزار عباس کیارستمی، اول تیر

ویدئو از مانیا کریمیان‌پور

@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پای صحبت همايون پایور، فیلم‌بردار با سابقه‌ی سینما درباره‌ی همکاری‌هایش با عباس کيارستمی

آقای پایور در کارنامه‌ی فعالیتش به‌عنوان فیلم‌بردار، چهار فیلم با عباس کيارستمی کار کرده که مهم‌ترین آن «طعم گیلاس» است.

این ویدئو بخشی از برنامه‌ی تماشاست.

@KiarostamiAbbas


نمایش فیلم «کپی برابر اصل»، ساخته‌ی عباس کیارستمی همراه با نقد و بررسی
پنجشنبه ۱۱ مرداد، اصفهان، موسسه‌ی فرهنگی هنری نوای مهر
با حضور مازیار چشمه‌علایی و هامون شیرازی
سانس اول: ۱۶ تا ۱۷:۴۵
سانس دوم: ۱۸ تا ۱۹:۴۵
نشست: ۲۰ تا ۲۱:۳۰

خیابان شیخ صدوق شمالی، خیابان کاخ غربی، بین کوچه ۶ و ۸، پلاک ۲۶
رزرو: ۰۹۱۳۹۱۲۶۵۳۱
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند «کلوزآپ، نمای دور»، ساخته‌ی مسلم منصوری و محمود شکراللهی، محصول ۱۹۹۶
نسخه‌ی به‌روزشده
@KiarostamiAbbas
مستند #کلوزآپ_نمای_دور،
ساخته‌ی مسلم منصوری و محمود شکراللهی، محصول ۱۹۹۶
واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف اکران می‌کند:

🎥 مشق شب (Homework)
📌سال ساخت: 1989/۱۳۶۷

🔎 با حضور پژوهشگر سینما جناب آقای مازیار چشمه‌علائی

📆 سه‌شنبه ۱۳ آذر
🏠 آمفی تئاتر مرکزی
🕟 ساعت ۱۶:۳۰

📜 مشق‌شب، یک فیلم‌مستند از عباس کیارستمی است که به بررسی موضوع تکالیف شب دانش‌آموزان ایرانی می‌پردازد. کیارستمی با رویکردی واقع‌گرایانه و با مصاحبه با دانش‌آموزان از طبقات اجتماعی مختلف، به بررسی چالش‌های ناشی از حجم بالای تکالیف، عدم درک والدین از روش‌های جدید تدریس و تأثیر این مسائل بر زندگی روزمره کودکان می‌پردازد. همچنین این فیلم را می‌توان به عنوان ادامه‌ای بر جهان سینمایی خاصِ عباس کیارستمی، که در فیلم‌های "کلاس اولی‌ها" و "خانه دوست کجاست؟" شکل گرفته است، دانست که جملگی به شکل هنرمندانه ای به دنیای کودکان و نگاه بی‌واسطه آن‌ها به جهان اطرافشان می‌پردازند.

🏷 ورود به شرط ثبت‌نام برای عموم آزاد و رایگان است.

📤 برای ثبت نام می‌توانید از این لینک استفاده کنید.

⭕️ جهت هماهنگی و کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه ارتباط بگیرید.

🆔 @ToranjSUT
🆔 @AnjomanSUT
امروز سالگرد درگذشت حمیده رضوی‌ست.
حمیده رضوی، فیلم‌ساز، تهیه‌کننده و مدیر پروژه‌های هنری و از نزدیک‌ترین دوستان عباس کیارستمی بود. او فیلم‌سازی را از کارگاه‌های کیارستمی آغاز کرد و چندین فیلم کوتاه، ویدئوآرت و کلیپ از خود به یادگار گذاشت. خانم رضوی هم‌چنین دو فیلم درباره‌ی پشت صحنه‌ی فیلم‌های «شیرین» و «کپی برابر اصل» از آثار کیارستمی در کارنامه دارد. «حمیده» که از شیفتگان کویر و آف‌رودسواری بود در ۱۲ آذر سال ۹۴ هنگامی که تنها چهل سال بیش‌تر نداشت، بر اثر واژگون شدن ماشینش در کویر لوت درگذشت. به همین مناسبت یادداشتی از توفان گرکانی و همچنین پرونده‌‌ی کوچکی که سال گذشته کار کرده بودیم را بازنشر می‌کنیم.

@KiarostamiAbbas
برای حمیده رضوی؛ دوست، مستندساز، دستیار عباس کیارستمی و کویرنورد

یادداشتی از توفان گرکانی

موتورسوار درست روبروی من ایستاد. ظاهر عجیبی داشت. ساعت ۱۱:۳۰ صبح در تهران با موهای به‌شدت طلایی (طبیعی یا رنگ‌شده نمی‌دانم. بالاخره فرق طلایی با زرد چیست؟) و لباس موتورسواری از آن نوع که در مسابقات می‌بینی. یک پایش را زمین گذاشت و سیگاری روشن کرد، پک محکمی زد و دوباره راه افتاد. لابد خیلی غصه‌دار بود که نتوانسته بود تا مقصد صبر کند. من که سیگار نمی‌کشم با غصه‌ام چه کنم؟ سال‌هاست که برای این پرسش پاسخی پیدا نکرده‌ام. شاید او هم خبر حمیده را شنیده بود. به مدل‌های حمیده می‌آمد. وقتی سیگارش را روشن کرد، تازه پنج دقیقه بود که خبر حمیده را شنیده بودم، شاید او هم تازه شنیده بود. کاش رفته بودم آن طرف خیابان پرسیده بودم. شاید هم «پرفورمنس» جدیدی بود! مدتی بعد حمیده عکس‌العمل‌های ما را فیلم می‌کرد. گفتم ما را فیلم کردی؟ اما بهمن انگار از دهنش در رفته باشد، در جواب «کاش پرفورمنس باشد» گفت: آخرین! و بعد در سکوتش حس کردم که خجالت کشید. ادامه‌ی مطلب در اینجا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برف معجزه می‌کنه
خاطره‌ای از محسن شرفی‌نیا، یکی از شاگردان و دوستان نزدیک عباس کیارستمی

@KiarostamiAbbas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

لواسان، توک مزرعه، مزار عباس کیارستمی، ۱۵ فروردین ۱۴۰۴

موسیقی: «بهار دلنشین» از روح‌الله خالقی
عکس کاور از محمد علیزاده
ویدئو از مازیار چشمه‌علایی

@KiarostamiAbbas
پیش از عید مجموعه‌داری باهام تماس گرفت تا اصالت امضای عکسی که به دستش رسیده بود و قصد خریدنش رو داشت تایید کنم. توی عکس مردی‌ شبیه ژان‌کوکتو در جایی شبیه کافه‌‌ نشسته و داره با ذوق و شوق متنی شبیه یک فیلمنامه‌ رو ورق می‌زنه. عکس رو قبلا دیده بودم و به مجموعه‌دار گفتم بله فکر می‌کنم عکاسش کیارستمی باشه. گفت مطمئنی؟ گفتم والله درباره هیچ‌چی مطمئن نیستم. گفت آخه مگه بابات پرتره هم می‌گرفته؟ من فقط دار و درخت دیده بودم ازش. گفتم اختیار دارین. گفت حالا چطوری میشه مطمئن شد؟ گفتم باید نگاتیوش رو پیدا کنم. این رو در حالی گفتم که هم خودم می‌دونستم حال و حوصلۀ گشتن بین هزاران فریم نگاتیو رو ندارم هم مجموعه‌دار. لذا ماجرا کان لم‌ یکن شد ولی این سوال که «مگه کیارستمی پرتره هم می‌گرفته» کان لم یکن نشد و بخش عمده‌ای از رخوت و بی‌کاری تعطیلات طولانی عید رو خرج سوا کردن و ور رفتن و اسکن کردن پرتره‌هایی کردم که او پیش از ظهور عصر دیجیتال روی نگاتیو گرفته بود؛ یعنی از اوائل دهه پنجاه تا اواسط دهه هشتاد. وقتی اسکن نگاتیوها تمام شد و تعطیلات تمام نشد، رفتم سراغ تبدیل نوارهای VHS که بیشترشون مربوط به دهه هفتادند.

از نگاتیوها این‌طور برمیاد که وقتی جوان‌تر بوده، تقریبا فقط پرتره می‌گرفته و نگاتیو‌های قدیمی پُرند از فک و فامیل و غریبه و آشنا. از مادرش و مادرم گرفته تا همکارهاش در کانونِ پیش و پس از انقلاب. اما هرچه جلوتر اومدم و بیشتر دیدم، تپه‌ها و کوه‌ها و درخت‌ها بیشتر شدند و آدم‌ها کم‌تر، تا جایی که اگر پرتره‌‌ای هم از همسفری گرفته انگار می‌خواسته آخرین فریم‌ حلقۀ نگاتیوش هدر نره تا فردا صبحِ اول وقت فیلم رو بفرسته آتلیۀ آریا برای ظهور و چاپ. خدایَش بیامرزاد، بسیار هم بی‌نظم بود و نگاتیو‌ها رو طوری توی جعبۀ کفش ریخته بود که من جوراب‌هام رو می‌ریزم ته کشوی لباس‌هام. توضیحات روی پاکت‌ها هم یا اشتباه‌‌ند یا عباراتی نامفهوم مثل «مناظر بی‌منظر» یا «پرسنلی و غیر پرسنلی». روی آخرین پاکتی که رفتم سراغش نوشته بود «شکوفه‌های جواد». عنوانش به دلِ من که چشمم دنبال پرتره بود چنگی نزده بود و بعید می‌دونستم که توش رخت و رُخی پیدا کنم، ولی سبیل تاب‌دادۀ ممیز رو که لای شکوفه‌های جواد دیدم به اندازۀ آن ژان کوکتوی کافه‌نشین به وجد آمدم.

تنها آدمی که از دهۀ پنجاه تا سال مرگش پرتره‌های جورواجور ازش پیدا کردم مرتضی ممیز بود. ممیز، بزرگ قبیله و شیر جنگل بود و کسی جرات سرشاخ شدن باهاش نداشت، برای همین برخلاف باقی رفاقت‌های پر تب‌وتاب و فراز و نشیب اون دوره، دوستی‌شون آهسته ادامه پیدا کرد و پیوسته سراغ هم می‌رفتند؛ یا به عبارتی ما می‌رفتیم سراغ او در باغبان‌کلای کردان. معمولا هم یا یاری در کنار بود، یا باده‌ای در دست، یا شکوفه‌ای بر درخت یا هرسه و وقتی باده‌گساریِ پیش از نهار به چرت بعد از ظهر یا پیاده‌روی در دشت و دمن ختم می‌شد یا او با دوربین لایکا و سوال‌های بی‌مزه‌ش مثل «مرتضی، تو موقع خواب سبیلت رو می‌ذاری زیر پتو یا روی پتو» کفر همه رو درمی‌آورد یا من با هندی‌کم سونی و صدای دورگۀ تازه بالغم؛ اصلا یادم نیست که چرا در ۱۷ سالگی گیر داده بودم به «برنامه کنترل جمعیت» ولی الان که در ۴۷ سالگی دوباره این فیلم‌ها رو دیدم دلم می‌خواد اون پروژۀ ناتمام رو ادامه بدم، شاید این چهار پنج دقیقه به درد مقدمه‌ش بخوره و بذارمش قبل از تیتراژ.
2025/10/17 19:52:46
Back to Top
HTML Embed Code: