Forwarded from لیلا طوفانی | Kootah_beshnavim
زندگی بسیار کوتاه است و این شما هستید که می توانید آن را شیرین کنید.
وقتی در تعریف ویژگی، فردی را شیرین میخوانیم، منظورمان این است که این فرد آرام و ملایم، مهربان، خوش قلب و آسانگیر است، خلق و خوی جوانی دارد.
اگر میخواهید زندگی را برای خود شیرین کنید باید مشخصههای فوق را در رفتار خود بگنجانید.
ضرباهنگ زندگیتان را آرامتر کنید. در رفتار خود با دیگران ملایم و آرام باشید. سعی کنید دیگران از بودن با شما احساس راحتی داشته باشند. سخاوتمند و دلسوز باشید. اگر کسی از مشکلی رنج میبرد باید با بذلهگویی و درک متقابل او را آرام سازید. از لذت سادهی زندگی، از زیبایی و رنگ و بوی گلها، از طعم میوهی تازه و آبدار و از آفتاب درخشان لذت ببرید.
مدونا کادینگر
365 راه شاد زیستن
@kootah_beshnavim
وقتی در تعریف ویژگی، فردی را شیرین میخوانیم، منظورمان این است که این فرد آرام و ملایم، مهربان، خوش قلب و آسانگیر است، خلق و خوی جوانی دارد.
اگر میخواهید زندگی را برای خود شیرین کنید باید مشخصههای فوق را در رفتار خود بگنجانید.
ضرباهنگ زندگیتان را آرامتر کنید. در رفتار خود با دیگران ملایم و آرام باشید. سعی کنید دیگران از بودن با شما احساس راحتی داشته باشند. سخاوتمند و دلسوز باشید. اگر کسی از مشکلی رنج میبرد باید با بذلهگویی و درک متقابل او را آرام سازید. از لذت سادهی زندگی، از زیبایی و رنگ و بوی گلها، از طعم میوهی تازه و آبدار و از آفتاب درخشان لذت ببرید.
مدونا کادینگر
365 راه شاد زیستن
@kootah_beshnavim
به رسمِ "رفاقت" برایت دعاهای خوب می کنم؛
دعا می کنم لبخندهایت از تهِ دل باشد ، و غصه هایت سطحی و زود گذر
دعا می کنم مسیرِ موفقیتت هموار باشد و انگیزه های صعود و پروازت، بسیار...
دعا می کنم هرگز در پیچ و تابِ زمانه، بی پناه نباشی،
هرگز دلت نگیرد،
و چشم های روشنت، هیچ زمانی خیس و اشک آلود نباشد!
دعا می کنم عاشقِ کسی باشی؛
که عاشقت باشد،
و کسانی کنارت باشند؛
که تو را می فهمند و هوای دلت را دارند...
من خوشبختی ات را، شادی ات را، آرامشت را؛
من آرزوهای زیبای تو را آرزو می کنم...
آرزو می کنم به معنای واقعی "زندگی کنی"...
نرگس صرافیان طوفان
@kootah_beshnavim
دعا می کنم لبخندهایت از تهِ دل باشد ، و غصه هایت سطحی و زود گذر
دعا می کنم مسیرِ موفقیتت هموار باشد و انگیزه های صعود و پروازت، بسیار...
دعا می کنم هرگز در پیچ و تابِ زمانه، بی پناه نباشی،
هرگز دلت نگیرد،
و چشم های روشنت، هیچ زمانی خیس و اشک آلود نباشد!
دعا می کنم عاشقِ کسی باشی؛
که عاشقت باشد،
و کسانی کنارت باشند؛
که تو را می فهمند و هوای دلت را دارند...
من خوشبختی ات را، شادی ات را، آرامشت را؛
من آرزوهای زیبای تو را آرزو می کنم...
آرزو می کنم به معنای واقعی "زندگی کنی"...
نرگس صرافیان طوفان
@kootah_beshnavim
اکهارت تله:
جنگ یک طرز فکر است
در برخی موارد، شاید لازم باشد از خودتان یا فرد دیگری در برابر آسیب محافظت کنید، اما مراقب باشید که مأموریتتان را «ریشهکن کردن شر» قرار ندهید، چرا که ممکن است خودتان به همان چیزی تبدیل شوید که با آن در حال مبارزهاید. مبارزه با ناآگاهی، شما را نیز به ناآگاهی میکشاند. ناآگاهی، رفتار ناهنجار ایگویی، هرگز با حمله شکست نمیخورد. حتی اگر رقیبتان را شکست دهید، ناآگاهی فقط به درون شما منتقل میشود یا در لباسی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد. هر چیزی را که با آن بجنگید، تقویتاش میکنید؛ و آنچه را که در برابرش مقاومت کنید، پایداری خواهد یافت.
امروزه زیاد میشنوید که میگویند «جنگ علیه» این یا آن؛ و هرگاه این عبارت را میشنوم، میدانم که آن تلاش محکوم به شکست است. جنگ علیه مواد مخدر، جنگ علیه جرم، جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه سرطان، جنگ علیه فقر و... . برای مثال، علیرغم جنگ علیه جرم و مواد مخدر، در بیست و پنج سال گذشته، جرائم و تخلفات مرتبط با مواد مخدر بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند. جمعیت زندانیان ایالات متحده از حدود ۳۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۸۰ به رقم سرسامآور ۲.۱ میلیون نفر در سال ۲۰۰۴ رسیده است.
جنگ علیه بیماریها در کنار دستاوردهای دیگر، آنتیبیوتیکها را به ما داده است. در آغاز، آنها بسیار موفق ظاهر شدند و بهظاهر ما را در برابر بیماریهای عفونی پیروز کردند. اما اکنون بسیاری از کارشناسان معتقدند که استفاده بیرویه و بیتأمل از آنتیبیوتیکها، همچون بمبی ساعتی عمل کرده و باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک، یا همان «ابرباکتریها»، بهاحتمال زیاد موجب بازگشت بیماریهای عفونی و حتی شیوع همهگیریهای جدید خواهند شد. طبق گزارش نشریه انجمن پزشکی آمریکا، درمانهای پزشکی سومین عامل اصلی مرگومیر در ایالات متحده، پس از بیماریهای قلبی و سرطان، بهشمار میرود. هومیوپاتی و طب سنتی چینی دو نمونه از رویکردهای جایگزینی هستند که بیماری را بهعنوان دشمن تلقی نمیکنند، و بنابراین بیماریهای جدیدی نیز تولید نمیکنند.
جنگ یک طرز فکر است؛ و هر اقدامی که از چنین طرز فکری ناشی شود، یا دشمنِ فرضی را تقویت میکند، یا اگر در جنگ پیروز شوید، دشمن یا شرّی جدید و گاه بدتر از قبلی خلق میشود. میان وضعیت آگاهی شما و واقعیت بیرونی، پیوندی ژرف و متقابل وجود دارد. وقتی در چنگال طرز فکری چون «جنگ» هستید، ادراکاتتان شدیداً گزینشی و تحریفشده میشوند. به بیان دیگر، فقط آنچه را که میخواهید میبینید، و سپس همان را نیز بد تفسیر میکنید. میتوانید تصور کنید چه نوع عملی از چنین نظام توهمآلودی بیرون میآید. یا بهجای تصور، امشب اخبار تلویزیون را تماشا کنید.
ایگو را آنطور که هست بشناسید: یک ناهنجاری جمعی، دیوانگی ذهن انسان. وقتی آن را آنگونه که هست بشناسید، دیگر آن را بهاشتباه بهعنوان هویت کسی تلقی نمیکنید. وقتی ایگو را ببینید، حفظ آرامش در برابر آن بسیار آسانتر میشود. دیگر شخصیاش نمیکنید؛ شکایتی در کار نیست، سرزنشی نیست، اتهامی نیست، و «اشتباه گرفتن کسی» وجود ندارد. هیچکس مقصر نیست. این فقط ایگوی یک نفر است، همین. وقتی درک کنید که همگان از یک بیماری ذهنی مشترک رنج میبرند — برخی شدیدتر از دیگران — شفقت در دلتان زاده میشود. دیگر درامی که بخشی از تمام روابط ایگویی است را سوخت نمیدهید. سوخت آن چیست؟ واکنشگرایی. ایگو از آن تغذیه میکند.
🌿 آیا صلح میخواهی یا درام؟
تو صلح میخواهی. هیچکس نیست که صلح نخواهد. با این حال، چیزی در درون تو هست که درام میخواهد، کشمکش میخواهد. شاید اکنون آن را حس نکنی. شاید لازم باشد تا موقعیتی پیش بیاید — یا حتی فقط یک فکر — که واکنشی را در تو برانگیزد: کسی تو را به چیزی متهم کند، تو را نادیده بگیرد، به حریم تو تجاوز کند، شیوه کارت را زیر سوال ببرد، بحثی درباره پول پیش بیاید... .
آیا در آن لحظه میتوانی آن فوران عظیم نیرو را در درونت حس کنی؟ آن ترس را، شاید پنهانشده در پس خشم یا خصومت؟ آیا صدای خودت را میشنوی که تند یا جیغمانند میشود؟ یا بلندتر، و چند پرده پایینتر؟ آیا میتوانی آگاه شوی که ذهنات با شتاب در حال دفاع از موضع خود، توجیه، حمله یا سرزنش است؟
بهعبارت دیگر، آیا در آن لحظه ناآگاهی میتوانی بیدار شوی؟ آیا میتوانی احساس کنی چیزی در درونت هست که در حال جنگ است؟ چیزی که خود را در خطر میبیند و میخواهد به هر قیمتی زنده بماند؟ چیزی که به درام نیاز دارد تا هویت خود را بهعنوان شخصیت پیروز در آن نمایش تثبیت کند؟ آیا میتوانی احساس کنی که چیزی در تو هست که ترجیح میدهد «حق» با او باشد تا اینکه «در صلح» باشد؟
کتاب جهانی نو
جنگ یک طرز فکر است
در برخی موارد، شاید لازم باشد از خودتان یا فرد دیگری در برابر آسیب محافظت کنید، اما مراقب باشید که مأموریتتان را «ریشهکن کردن شر» قرار ندهید، چرا که ممکن است خودتان به همان چیزی تبدیل شوید که با آن در حال مبارزهاید. مبارزه با ناآگاهی، شما را نیز به ناآگاهی میکشاند. ناآگاهی، رفتار ناهنجار ایگویی، هرگز با حمله شکست نمیخورد. حتی اگر رقیبتان را شکست دهید، ناآگاهی فقط به درون شما منتقل میشود یا در لباسی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد. هر چیزی را که با آن بجنگید، تقویتاش میکنید؛ و آنچه را که در برابرش مقاومت کنید، پایداری خواهد یافت.
امروزه زیاد میشنوید که میگویند «جنگ علیه» این یا آن؛ و هرگاه این عبارت را میشنوم، میدانم که آن تلاش محکوم به شکست است. جنگ علیه مواد مخدر، جنگ علیه جرم، جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه سرطان، جنگ علیه فقر و... . برای مثال، علیرغم جنگ علیه جرم و مواد مخدر، در بیست و پنج سال گذشته، جرائم و تخلفات مرتبط با مواد مخدر بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند. جمعیت زندانیان ایالات متحده از حدود ۳۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۸۰ به رقم سرسامآور ۲.۱ میلیون نفر در سال ۲۰۰۴ رسیده است.
جنگ علیه بیماریها در کنار دستاوردهای دیگر، آنتیبیوتیکها را به ما داده است. در آغاز، آنها بسیار موفق ظاهر شدند و بهظاهر ما را در برابر بیماریهای عفونی پیروز کردند. اما اکنون بسیاری از کارشناسان معتقدند که استفاده بیرویه و بیتأمل از آنتیبیوتیکها، همچون بمبی ساعتی عمل کرده و باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک، یا همان «ابرباکتریها»، بهاحتمال زیاد موجب بازگشت بیماریهای عفونی و حتی شیوع همهگیریهای جدید خواهند شد. طبق گزارش نشریه انجمن پزشکی آمریکا، درمانهای پزشکی سومین عامل اصلی مرگومیر در ایالات متحده، پس از بیماریهای قلبی و سرطان، بهشمار میرود. هومیوپاتی و طب سنتی چینی دو نمونه از رویکردهای جایگزینی هستند که بیماری را بهعنوان دشمن تلقی نمیکنند، و بنابراین بیماریهای جدیدی نیز تولید نمیکنند.
جنگ یک طرز فکر است؛ و هر اقدامی که از چنین طرز فکری ناشی شود، یا دشمنِ فرضی را تقویت میکند، یا اگر در جنگ پیروز شوید، دشمن یا شرّی جدید و گاه بدتر از قبلی خلق میشود. میان وضعیت آگاهی شما و واقعیت بیرونی، پیوندی ژرف و متقابل وجود دارد. وقتی در چنگال طرز فکری چون «جنگ» هستید، ادراکاتتان شدیداً گزینشی و تحریفشده میشوند. به بیان دیگر، فقط آنچه را که میخواهید میبینید، و سپس همان را نیز بد تفسیر میکنید. میتوانید تصور کنید چه نوع عملی از چنین نظام توهمآلودی بیرون میآید. یا بهجای تصور، امشب اخبار تلویزیون را تماشا کنید.
ایگو را آنطور که هست بشناسید: یک ناهنجاری جمعی، دیوانگی ذهن انسان. وقتی آن را آنگونه که هست بشناسید، دیگر آن را بهاشتباه بهعنوان هویت کسی تلقی نمیکنید. وقتی ایگو را ببینید، حفظ آرامش در برابر آن بسیار آسانتر میشود. دیگر شخصیاش نمیکنید؛ شکایتی در کار نیست، سرزنشی نیست، اتهامی نیست، و «اشتباه گرفتن کسی» وجود ندارد. هیچکس مقصر نیست. این فقط ایگوی یک نفر است، همین. وقتی درک کنید که همگان از یک بیماری ذهنی مشترک رنج میبرند — برخی شدیدتر از دیگران — شفقت در دلتان زاده میشود. دیگر درامی که بخشی از تمام روابط ایگویی است را سوخت نمیدهید. سوخت آن چیست؟ واکنشگرایی. ایگو از آن تغذیه میکند.
🌿 آیا صلح میخواهی یا درام؟
تو صلح میخواهی. هیچکس نیست که صلح نخواهد. با این حال، چیزی در درون تو هست که درام میخواهد، کشمکش میخواهد. شاید اکنون آن را حس نکنی. شاید لازم باشد تا موقعیتی پیش بیاید — یا حتی فقط یک فکر — که واکنشی را در تو برانگیزد: کسی تو را به چیزی متهم کند، تو را نادیده بگیرد، به حریم تو تجاوز کند، شیوه کارت را زیر سوال ببرد، بحثی درباره پول پیش بیاید... .
آیا در آن لحظه میتوانی آن فوران عظیم نیرو را در درونت حس کنی؟ آن ترس را، شاید پنهانشده در پس خشم یا خصومت؟ آیا صدای خودت را میشنوی که تند یا جیغمانند میشود؟ یا بلندتر، و چند پرده پایینتر؟ آیا میتوانی آگاه شوی که ذهنات با شتاب در حال دفاع از موضع خود، توجیه، حمله یا سرزنش است؟
بهعبارت دیگر، آیا در آن لحظه ناآگاهی میتوانی بیدار شوی؟ آیا میتوانی احساس کنی چیزی در درونت هست که در حال جنگ است؟ چیزی که خود را در خطر میبیند و میخواهد به هر قیمتی زنده بماند؟ چیزی که به درام نیاز دارد تا هویت خود را بهعنوان شخصیت پیروز در آن نمایش تثبیت کند؟ آیا میتوانی احساس کنی که چیزی در تو هست که ترجیح میدهد «حق» با او باشد تا اینکه «در صلح» باشد؟
کتاب جهانی نو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنگیزخان در نخستین یورش به ایران نتوانست بخارا را فتح کند.
برای گشودن شهر، در نامهای نوشت:
«آنکه با ما پیمان ببندد، در امان خواهد بود.»
مردم دو دسته شدند:
عدهای جنگیدند، عدهای برای حفظ جان به دشمن پیوستند
چنگیز بار دیگر نوشت:
«با همشهریانتان بجنگید؛ غنیمت و حکومت شهر مال شماست.»
خائنان، مدافعان را شکست دادند و دروازهها را گشودند.
اما با ورود مغول، چنگیز فرمان داد:
«همهی آنان که با ما صلح کردند، گردن زده شوند.
پرسیدند: «مگر با آنان پیمان نبستیم؟
گفت: «کسی که به خون خود خیانت میکند،
به بیگانه وفادار نخواهد ماند»...
ایران
برای گشودن شهر، در نامهای نوشت:
«آنکه با ما پیمان ببندد، در امان خواهد بود.»
مردم دو دسته شدند:
عدهای جنگیدند، عدهای برای حفظ جان به دشمن پیوستند
چنگیز بار دیگر نوشت:
«با همشهریانتان بجنگید؛ غنیمت و حکومت شهر مال شماست.»
خائنان، مدافعان را شکست دادند و دروازهها را گشودند.
اما با ورود مغول، چنگیز فرمان داد:
«همهی آنان که با ما صلح کردند، گردن زده شوند.
پرسیدند: «مگر با آنان پیمان نبستیم؟
گفت: «کسی که به خون خود خیانت میکند،
به بیگانه وفادار نخواهد ماند»...
ایران
Forwarded from قصه صوتی کودک | لیلا طوفانی (Leila Toufani)
کاش بچه ها نمیمردند...
کاش برای مدتی کوتاه به آسمان میرفتند.
و آنگاه که جنگ تمام شد
سلامت به خانه باز میگشتند.
و وقتی پدر و مادرشان میپرسیدند
کجا رفته بودید؟
می گفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیم...
کاش برای مدتی کوتاه به آسمان میرفتند.
و آنگاه که جنگ تمام شد
سلامت به خانه باز میگشتند.
و وقتی پدر و مادرشان میپرسیدند
کجا رفته بودید؟
می گفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیم...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص زیبای عزیزانمون در بندرعباس
این بهترین فرمول و عیار سنجش است
خیلی ساده
اگر طلا زنگ زد طلا نبوده
اگر عشق تمام شد عشق نبوده
و اگر دوستها رفتند یعنی هیچوقت دوست نبودند.!
خیلی ساده
اگر طلا زنگ زد طلا نبوده
اگر عشق تمام شد عشق نبوده
و اگر دوستها رفتند یعنی هیچوقت دوست نبودند.!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زینگونهام
که در غم غربت شکیب نیست..
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست...
جانم بگیر و
صحبت جانانهام ببخش ...
کز جان شکیب هست ..
و ز جانان شکیب نیست ...
گمگشته ی دیار محبت کجا رود ؟!
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست..!
عاشق منم !
که یار به حالم نظر نکرد ...
ای خواجه ! درد هست ...
ولیکن طبیب نیست ...
هوشنگ ابتهاج
که در غم غربت شکیب نیست..
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست...
جانم بگیر و
صحبت جانانهام ببخش ...
کز جان شکیب هست ..
و ز جانان شکیب نیست ...
گمگشته ی دیار محبت کجا رود ؟!
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست..!
عاشق منم !
که یار به حالم نظر نکرد ...
ای خواجه ! درد هست ...
ولیکن طبیب نیست ...
هوشنگ ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM