Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Voice 067_sd
<unknown>
انار
از کتاب دیوانه
گوینده : لیلا طوفانی
@kootah_beshnavim
لحظه تصمیم

زن حتی صدای بسته شدن درهای زندان را هم می‌توانست بشنود.
آزادی‌اش برای ابد از دست می‌رفت، قدرت تسلط بر سرنوشتش را برای همیشه از دست می‌داد.
درباره فرار، افکار دیوانه واری به ذهنش راه پیدا کردند. اما می‌دانست راه گریزی وجود ندارد.
زن لبخند بر لب رو به داماد کرد و این کلمات را تکرار کنان گفت: "قبول می‌کنم."


نویسنده: تینا میلبورن
مترجم: گیتا گرکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادداشت روز


خوش به حال آن روزها
که راحت می‌خندیدبم
حرف می‌زدیم
اعتماد می‌کردیم
فکر می‌کردیم
راحت دلمان به هر چیزی که داشتیم خوش بود
حالمان را بد کردند
حریص و طماع شدیم
تجملات را یادمان دادند
از همه ترسیدیم
دیگر اعتماد نمی‌کنیم‌
نمی‌توانیم کسی را دوست داشته باشیم
دوست‌داشتن از یادمان رفته
با هیچکس حرف نمی‌زنیم
به خانه هم نمی‌رویم
دلمان خوش نیست
راحت حرف نمی‌زنیم
شاید
از همه بدتر
دیگر نمی‌خندیم
خنده از یادمان رفته
حالمان خوب نیست
اعتماد نمی‌کنیم
دایره دوستانمان
کوچک و کوچک‌تر شد
تا اینکه .....
باز هم بگویم؟

لیلا طوفانی
#یادداشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افرادی باید در زندگی شما باشند که شما رو تحت تاثیر قرار بدهند، کسانی که شما را به چالش بکشند!
چنین انسان هایی شما را وادار به بهتر بودن می کنند.

جول اوستین

@kootah_beshnavim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت

هوشنگ ابتهاج

@kootah_beshnavim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر انسان‌ها تا ابد زندگی می‌کردند،
اگر پیر‌ نمی‌شدند،
اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی می‌کردند،
خیال می‌کنی هرگز به خود زحمت فکر کردن به چیزهایی را می‌دادند که الان ذهن‌شان را مشغول کرده؟

منظورم این است که ما درباره‌‌ی همه‌چیز فکر می‌کنیم، تقریبا همه چیز، فلسفه، روان‌شناسی، منطق، دین، ادبیات...
فکر می‌کنم اگر چیزی به نام "مرگ" وجود نداشت، افکار پیچیده‌‌ی این‌چنینی هرگز به وجود نمی‌آمد...

انسانها باید به‌طور جدی، به معنی زنده ‌‌بودنشان و اینک اینجا بودنشان فکر کنند، چون می‌دانند که روزی خواهند مرد.
درست است؟

اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر می‌کرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر می‌کردند: «خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر می‌کنم.»...

ولی ما نمی‌توانیم تا بعد صبر کنیم...
باید همین لحظه به آن فکر کنیم…
هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد...
ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم...

مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هرچه بزرگ‌تر و نورانی‌تر باشد، ما را دیوانه‌وار‌تر مشتاق فکر کردن درباره‌‌ی چیز‌ها می‌کند.

سرگذشت پرنده‌ی کوکی

هاروکی موراکامی
در بسیاری از ترانه‌ها، فیلم‌ها و تئاترها، ناظر روابط عاشقانه‌ای هستیم که نهایت نابالغانه‌اند اما فرهنگ‌مان آن را باشکوه و زیبا توصیف می‌کند و تحت تاثیر همین فرهنگ ما می‌پذیریم که رنج کشیدن بخشی طبیعی از عشق است.باید به برداشت‌های فرهنگی خود از عشق توجه بیشتری داشته باشیم و جای هیجان کاذب را با صمیمیت عمیق‌تر عوض نماییم.

زنان شیفته
رابین نوروود
2025/07/04 15:52:02
Back to Top
HTML Embed Code: