Telegram Web Link
زندگيتان را خالى از آدمهاى نصفه و نيمه كنيد.
یک نفر بايد باشد،
كامل،
ناب،
هميشه.

علی قاضی نظام
آدم‌هایی که از درون آرام‌تر و در رفتار متین تر هستند افرادی هستند که قدرت دردها و زخم‌ها را سریع بر سر دیگران آوار نمی‌کنند؛
اجازه میدهند قدرت به‌ جای تبدیل شدن به تخریب، به سکوتی عمیق اما آگاه کننده تبدیل شود.

پونه مقیمی
تکه‌هایی از یک کل منسجم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Audio
دختر بستنی
گوینده : لیلا طوفانی
کوتاه بشنویم

@kootah_beshnavim
سرهنگ

- جناب سرگرد بفرمایید جلو.
سرگرد دستی به درجه‌های خود کشید و گفت: نه همین عقب راحت‌ترم عادت ندارم صندلی جلو بنشینم.
- یا بفرمایید جلو، یا این که شما را نمی‌رسانم، حتی اگر اخراج شوم.
- حق ندارید این کار را بکنید، اما من حوصله‌ بحث ندارم، پیاده می‌شوم.
فردای آن روز سرهنگ را از مؤسسه‌ کرایه‌ اتومبیل اخراج کردند. سرهنگ در کشور خود همیشه در صندلی عقب می‌نشست. از وقتی به این کشور پناهنده شده بود، به عنوان راننده‌ مؤسسه‌ اتومبیل کرایه کار می‌کرد، حاضر نبود کسی را که درجه‌اش پایین‌تر از اوست، در صندلی عقب بنشاند.


نویسنده: آماندا دیویس
مترجم: اسدالله امرایی
آدم نبايد هيچوقت درباره «از دست دادن» فكر كند؛
حتی با فكر كردن راجع به آن هم چيزی را از دست می‌دهد.

مفید در برابر باد شمالی
دانيل گلاتائور
جمال‌ثریا

حقیقت این بود؛
هر آنقدر که توانستیم
کسی را خوشحال کردیم
به همان اندازه هم تنها ماندیم...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بحران‌ِ گُم‌گشتگی‌



من توقعش از خودش آن‌قدر زیاد بود که نمی‌دانست چطور با آن کنار بیاید.
روزی صدبار خودش را سرزنش می‌کرد.
از هیچ کارش راضی نبود.
اصلن در هیچ زمینه‌ای اعتمادبه‌نفس نداشت.
با اینکه همه تحسینش می‌کردند اما باور نمی‌کرد.
در عین ناامیدی فقط مشغول گذران عمر بود.
تا اینکه جنگ شد.
در روزهای سخت جنگ سعی کرد حسابی اوضاع را مدیریت کند.
حالا کمتر از خودش ایراد می‌گرفت.
کمتر دچار خودآزاری می‌شد.
هرچند باورش سخت بود ولی آنچه که می‌دید فقط توانمندی بود و عقلانیت و منطق.
با خودش فکر می‌کرد این منم؟
افراد خانواده‌اش همه با هم در جایی جمع شده بودند تا از بمباران دور باشند.
بار سنگین زندگی این روزها بر عهده من گذاشته شده بود‌.
او تنها کسی بود که به خوبی از عهده مدیریت بحران برمی‌آمد.
عجیب بود کم‌کم داشت به خودش ایمان می‌آورد.
من احساس کرد جنگ آن‌قدرها هم بد نبوده چون بالاخره او خودش را در بحبوحه‌ی تمام ناهنجاری‌ها پیدا کرده بود.

لیلا طوفانی
#داستانک‌های_من

گریه نمی‌کنی، مبارزه ست.

‌"من، دختربچه‌ای بودم که با مادرم در خیابان‌ها راه می‌رفتیم و مردم به ما سنگ‌ریزه پرت می‌کردند. مادرم روزنامه‌نگار بود. برای حق و حقوقِ زن‌ها می‌نوشت. مبارز بود. فعالِ اجتماعی بود. در دوره‌ی قاجار، زمانی که زنان با چادر بلندِ سیاه و روبنده‌ی سفید از خانه بیرون می‌آمدند، چادر نداشت و با پوششی رفت و آمد می‌کرد که شبیهِ آن‌ها نبود. لباسِ ساده و راحتش را خودش دوخته بود تا دست‌هایش آزاد باشند. من و مادرم در کوچه‌ها راه می‌رفتیم و سنگ می‌خوردیم و درد می‌کشیدیم، ولی مادرم به من می‌گفت:
"گریه نکن! این مبارزه است. یادت باشد مثلِ آن‌ها نبودن، یک مبارزه است. پس گریه نکن."



برگرفته از کتاب "زنان پیشگامِ ایرانی؛ افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانمِ استرآبادی"، نوشته‌ی مهرانگیز ملاح


 
@kootah_beshnavim
عکسی از روز به‌توپ⁩‌بستن مجلس.
در شرح عکس آمده پیکر بیجان اسدالله‌میرزا پسرعمه‌ء میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل که در پای مجلس با شلیک گلوله توپ کشته شد و در جیبش آخرین شمارهء صوراسرافیل بود
از من
درمقابل شب شفاعت کن؛
از من درمقابل دلتنگی،
از من درمقابل بی‌خبری،
از من درمقابل فکر کردن به اینکه حالا
درست در همین لحظه داری چه‌کار می‌کنی؟
از من
درمقابل فکر کردن شفاعت کن!


لیلا کردبچه

@kootah_beshnavim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سید علی صالحی

همه چيز درست خواهد شد
و شب تاريک نيز
از چراغِ ترک ‌خورده
عذر خواهد خواست...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/08 00:56:28
Back to Top
HTML Embed Code: