شیرگاه، شهر گاوها و شیرگاو: مثالی موردی از تاثیر دست اندازی به طبیعت بر شیوۀ زندگی انسان و جنگل (ادامه از بخش ۲)
بخش ۳:
گاو جنگلی یا گاوهای پرتولید پرورش دهیم؟
گاوها در محلی که مناسب زندگی آنها بود زندگی و زاد و ولد میکردند. محیط زیست به عنوان یک موجود زنده و به تعبیری هوشیار خود تنظیمی فعال و پویا داشت. انسانها گاوها را اهلی کردند و در همان محل مناسب زندگی آنها به پرورش گاو ادامه دادند. چراگاه Pasture با علوفه بلند مناسب چرای گاو میباشد. مخصوصاً در مناطق جنگلی سوادکوه علوفه، بلندتر از مراتع range بدون درخت است. گاوها با استفاده از برگ شاخه درختان موجب اصلاح و رشد رو به بالای درختان میشوند. اما با افزایش جمعیت در جهان امکان تامین نیازهای لبنی بوسیله تولید گاوهای جنگلی میسر نبود. با انتخاب گاوهای برتر، اصلاح نژاد و مهندسی ژنتیک توانستند گاوهای با تولید بالا بدست آورند. امروزه تولید لبنیات بر پایه تولید شیر گاوهای با سیستم پرورش صنعتی میباشد. با تغذیه گاوها در مراتع امکان تامین نیازهای گاوهای صنعتی وجود ندارد. بهر حال امروز گاوهای جنگلی جایگاهی در تولید لبنیات ندارند. در این شرایط صحبت از نگهداری گاوهای جنگلی و حفظ نژادهای بومی ارزشی دارد؟ آیا انقراض نسل گاوهای بومی به نفع جامعه است؟ آیا نگهداری گاوهای بومی در مراکز حفاظت شده به عنوان یک منبع ژنتیکی کفایت میکند؟ آیا در شرایط حاضر گوشت و شیر حاصل از گاوهایی که در شرایط طبیعی و جنگل نگهداری میشوند، توجیه اقتصادی دارد؟
امروزه تولید محصولات به دو هدف مشخص توجیه اقتصادی دارد. اول تولید گوشت و شیر به قصد تامین نیازهای جمعیت فعلی کره زمین است. در درجه دوم تولید گوشت و شیر ارگانیک با قیمت بالاتر برای افرادی که تمکن مالی لازم دارند. شاید هیچ کس به اندازۀ دامپزشکان متوجه این قضیه نباشند که پاک نگه داشتن گوشت و شیر تولید شده در گاوداریهای صنعتی از سموم قارچی، آنتی بیوتیک و هورمونها چه کار ظریفی است و نیازمند برنامه ریزی و سرمایه گذاری علمی و فنی بالایی است. تامین نیازهای غذایی گاوها در سطح گاوداریهای صنعتی به هدف تامین نیاز تنظیم میشود و اصل انتخاب غذا بر اساس نیاز بدن گاوها فراموش شده است. در حالیکه گاوها در مرتع نوع علوفه را بر اساس میل و نیاز خود انتخاب میکنند و به همین دلیل گوشت لذیذتری دارند. در ایران اگر دنبال گوشت گاو پرورش یافته در مرتع باشید، به ندرت قابل دسترس است. البته پر واضح است که در بازار ایران کیفیت مطرح نیست و قیمت گوشت گاو پرواری و گاو مرتعی یکسان است. در ضمن اگر قیمت گوشت بالا رود با واردات گوشت یخ زده وارداتی سعی در کاهش قیمت گوشت داریم. در این پروسه هیچ مبنایی برای توجیه پذیر سازی پرورش دام در مرتع وجود ندارد. این مشکل در پرورش گاو و گوسفند وجود دارد. گوشت گوسفندانی که در کوهستانهای خراسان، به ویژه خراسان شمالی و رضوی، احتمالاً به دلیل چرا در مراتع حاوی گیاهان بومی بسیار مطلوب است به نحوی که شیشلیک و ماهیچۀ منطقه بسیار خوشمزه است و شیشلیک شاندیز تقریباً معروفیت جهانی دارد. اگر مراتع منطقه تخریب شوند، این مزیت اقتصادی و توریستی نیز از دست میرود.
در دنیا کشورهای دیگری هم منابع طبیعی ملی اعلام کردند. اما بعد از واگذاری زمین، مالک جدید این حق را دارد که مثلاً به عنوان مرتع پرورش گوسفند مرینوس از زمین استفاده کند یا در آن کشت گندم انجام دهد. متاسفانه در مناطق جنگلی بطور کامل نگهداری گاو متروک و به تاریخ پیوست. در سایر مناطق آنچه امروزه به عنوان زمین زراعی دیم شاهد هستیم، مراتعی بودند که به قصد حفظ مالکیت شخم و کشت شدند. در سال یکبار گندم کشت میشود و در تابستان با تابش آفتاب درجه حرارت خاک لخت به بیش از ۶۰ درجه رسیده و کیفیت خاک کاهش مییابد. به جای اینکه در طول سال علف مرتع و بوتههای مرتعی پوششی مطمئن برای خاک باشند. در مرتع رشد علوفه مقاوم بیشتر از گندم است و علوفه بیشتر و با کیفیتی تولید میشود. در ضمن در ادامه روند تولید، گوسفند از علوفه مرتع استفاده میکند و این ۲ خط موجب افزایش تولید میشوند. در این سیستم بجای تولید گندم با تمام معایب، پروتئین با کیفیت تولید میشود. پروتئین حاصل از چرای گوسفند یا گاو در مرتع عاری میتواند ارگانیک باشد.
ادامه در بخش ۴
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
بخش ۳:
گاو جنگلی یا گاوهای پرتولید پرورش دهیم؟
گاوها در محلی که مناسب زندگی آنها بود زندگی و زاد و ولد میکردند. محیط زیست به عنوان یک موجود زنده و به تعبیری هوشیار خود تنظیمی فعال و پویا داشت. انسانها گاوها را اهلی کردند و در همان محل مناسب زندگی آنها به پرورش گاو ادامه دادند. چراگاه Pasture با علوفه بلند مناسب چرای گاو میباشد. مخصوصاً در مناطق جنگلی سوادکوه علوفه، بلندتر از مراتع range بدون درخت است. گاوها با استفاده از برگ شاخه درختان موجب اصلاح و رشد رو به بالای درختان میشوند. اما با افزایش جمعیت در جهان امکان تامین نیازهای لبنی بوسیله تولید گاوهای جنگلی میسر نبود. با انتخاب گاوهای برتر، اصلاح نژاد و مهندسی ژنتیک توانستند گاوهای با تولید بالا بدست آورند. امروزه تولید لبنیات بر پایه تولید شیر گاوهای با سیستم پرورش صنعتی میباشد. با تغذیه گاوها در مراتع امکان تامین نیازهای گاوهای صنعتی وجود ندارد. بهر حال امروز گاوهای جنگلی جایگاهی در تولید لبنیات ندارند. در این شرایط صحبت از نگهداری گاوهای جنگلی و حفظ نژادهای بومی ارزشی دارد؟ آیا انقراض نسل گاوهای بومی به نفع جامعه است؟ آیا نگهداری گاوهای بومی در مراکز حفاظت شده به عنوان یک منبع ژنتیکی کفایت میکند؟ آیا در شرایط حاضر گوشت و شیر حاصل از گاوهایی که در شرایط طبیعی و جنگل نگهداری میشوند، توجیه اقتصادی دارد؟
امروزه تولید محصولات به دو هدف مشخص توجیه اقتصادی دارد. اول تولید گوشت و شیر به قصد تامین نیازهای جمعیت فعلی کره زمین است. در درجه دوم تولید گوشت و شیر ارگانیک با قیمت بالاتر برای افرادی که تمکن مالی لازم دارند. شاید هیچ کس به اندازۀ دامپزشکان متوجه این قضیه نباشند که پاک نگه داشتن گوشت و شیر تولید شده در گاوداریهای صنعتی از سموم قارچی، آنتی بیوتیک و هورمونها چه کار ظریفی است و نیازمند برنامه ریزی و سرمایه گذاری علمی و فنی بالایی است. تامین نیازهای غذایی گاوها در سطح گاوداریهای صنعتی به هدف تامین نیاز تنظیم میشود و اصل انتخاب غذا بر اساس نیاز بدن گاوها فراموش شده است. در حالیکه گاوها در مرتع نوع علوفه را بر اساس میل و نیاز خود انتخاب میکنند و به همین دلیل گوشت لذیذتری دارند. در ایران اگر دنبال گوشت گاو پرورش یافته در مرتع باشید، به ندرت قابل دسترس است. البته پر واضح است که در بازار ایران کیفیت مطرح نیست و قیمت گوشت گاو پرواری و گاو مرتعی یکسان است. در ضمن اگر قیمت گوشت بالا رود با واردات گوشت یخ زده وارداتی سعی در کاهش قیمت گوشت داریم. در این پروسه هیچ مبنایی برای توجیه پذیر سازی پرورش دام در مرتع وجود ندارد. این مشکل در پرورش گاو و گوسفند وجود دارد. گوشت گوسفندانی که در کوهستانهای خراسان، به ویژه خراسان شمالی و رضوی، احتمالاً به دلیل چرا در مراتع حاوی گیاهان بومی بسیار مطلوب است به نحوی که شیشلیک و ماهیچۀ منطقه بسیار خوشمزه است و شیشلیک شاندیز تقریباً معروفیت جهانی دارد. اگر مراتع منطقه تخریب شوند، این مزیت اقتصادی و توریستی نیز از دست میرود.
در دنیا کشورهای دیگری هم منابع طبیعی ملی اعلام کردند. اما بعد از واگذاری زمین، مالک جدید این حق را دارد که مثلاً به عنوان مرتع پرورش گوسفند مرینوس از زمین استفاده کند یا در آن کشت گندم انجام دهد. متاسفانه در مناطق جنگلی بطور کامل نگهداری گاو متروک و به تاریخ پیوست. در سایر مناطق آنچه امروزه به عنوان زمین زراعی دیم شاهد هستیم، مراتعی بودند که به قصد حفظ مالکیت شخم و کشت شدند. در سال یکبار گندم کشت میشود و در تابستان با تابش آفتاب درجه حرارت خاک لخت به بیش از ۶۰ درجه رسیده و کیفیت خاک کاهش مییابد. به جای اینکه در طول سال علف مرتع و بوتههای مرتعی پوششی مطمئن برای خاک باشند. در مرتع رشد علوفه مقاوم بیشتر از گندم است و علوفه بیشتر و با کیفیتی تولید میشود. در ضمن در ادامه روند تولید، گوسفند از علوفه مرتع استفاده میکند و این ۲ خط موجب افزایش تولید میشوند. در این سیستم بجای تولید گندم با تمام معایب، پروتئین با کیفیت تولید میشود. پروتئین حاصل از چرای گوسفند یا گاو در مرتع عاری میتواند ارگانیک باشد.
ادامه در بخش ۴
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
Telegram
لوح
کانال لوح، محملی است که از دلنوشته های اجتماعی و ترویجیِ همۀ متخصصین و اندیشمندان و دلسوزان کشور استقبال می کند. امروز دکتر محمدرحیم احمدی، دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل و استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز نویسندۀ مهمان هستند که نوشتار دلانگیزشان…
شیرگاه، شهر گاوها و شیرگاو: مثالی موردی از تاثیر دست اندازی به طبیعت بر شیوۀ زندگی انسان و جنگل (بخش ۴ و پایانی)
ادامه از بخش ۳
غفلت یا کوری عمدی؟
آنقدر از موضوع غافل شدیم که در ایران متخصصین تغذیه شاید قادر به برآورد مرتع به عنوان تامین کننده نیاز دام نباشند. اصلا معلوم نیست گوسفند و گاو در مرتع چگونه باید نگهداری شود؟ به راستی این موضوع جایگاهی در آموزشهای عمومی و تخصصی در رشته های مرتبط دارد؟ یا به دلیل شرایط به طور کامل فراموش شده است؟ تجربهای در بررسی وضعیت گوزن زرد خالدار جنگل میان کتل دشت ارژن شیراز با یکی از همکاران داشتیم. متوجه شدیم، حتی در مراکز حفاظت شده هیچگونه برنامه علمی و درست ندارند و گوزنها در جنگل حفاظت شده نیز از گرسنگی و یا کمبود مواد معدنی و ویتامینی قادر به تولید مثل نیستند.
ما معتقدیم حتی سنگها هم به تسبیح خداوند مشغولند. این یعنی جهان بر پایه هوشمندی استوار است. با این دیگاه مجیط زیست یقیناً هوشمند است. همه ما معتقدیم طبیعت زیباست و از دیدن زیبایی لذت میبریم. آیا مجاز هستیم بدون اجازه طبیعت و با این دیدگاه که انسان اشرف مخلوقات است و همه جیز برای انسان خلق شده به آغوش طبیعت برویم. اگر این طور فکر کنیم، به حریم طبیعت تجاوز کردهایم؛ به ویژه وقتی که اتومبیل چندتنی را به هر جا که دلمان خواست، به حریم درختان و علوفه میبریم و یا هر جا دلمان خواست آتش روشن میکنیم و زباله میریزیم.
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
ادامه از بخش ۳
غفلت یا کوری عمدی؟
آنقدر از موضوع غافل شدیم که در ایران متخصصین تغذیه شاید قادر به برآورد مرتع به عنوان تامین کننده نیاز دام نباشند. اصلا معلوم نیست گوسفند و گاو در مرتع چگونه باید نگهداری شود؟ به راستی این موضوع جایگاهی در آموزشهای عمومی و تخصصی در رشته های مرتبط دارد؟ یا به دلیل شرایط به طور کامل فراموش شده است؟ تجربهای در بررسی وضعیت گوزن زرد خالدار جنگل میان کتل دشت ارژن شیراز با یکی از همکاران داشتیم. متوجه شدیم، حتی در مراکز حفاظت شده هیچگونه برنامه علمی و درست ندارند و گوزنها در جنگل حفاظت شده نیز از گرسنگی و یا کمبود مواد معدنی و ویتامینی قادر به تولید مثل نیستند.
ما معتقدیم حتی سنگها هم به تسبیح خداوند مشغولند. این یعنی جهان بر پایه هوشمندی استوار است. با این دیگاه مجیط زیست یقیناً هوشمند است. همه ما معتقدیم طبیعت زیباست و از دیدن زیبایی لذت میبریم. آیا مجاز هستیم بدون اجازه طبیعت و با این دیدگاه که انسان اشرف مخلوقات است و همه جیز برای انسان خلق شده به آغوش طبیعت برویم. اگر این طور فکر کنیم، به حریم طبیعت تجاوز کردهایم؛ به ویژه وقتی که اتومبیل چندتنی را به هر جا که دلمان خواست، به حریم درختان و علوفه میبریم و یا هر جا دلمان خواست آتش روشن میکنیم و زباله میریزیم.
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
Telegram
لوح
کانال لوح، محملی است که از دلنوشته های اجتماعی و ترویجیِ همۀ متخصصین و اندیشمندان و دلسوزان کشور استقبال می کند. امروز دکتر محمدرحیم احمدی، دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل و استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز نویسندۀ مهمان هستند که نوشتار دلانگیزشان…
توقف نظام تغذیۀ دانشجویی و اعطای یارانۀ غذا: احتمال بروز سؤتغذیه در دانشجویان
سبک کردن بار خدماتی که دانشگاه ارائه میکرد، در زمینههای بسیاری از نقلیه، نظافت، نگهداری تأسیسات و ... در دانشگاهها از طریق واگذاری به بخش خصوصی و شرکتهای خدماتی انجام شده است. اخیرأ پیشنهادی مبنی بر پرداخت یارانۀ غذا به دانشجو و توقف سلف سرویسهای دانشجویی ارائه شده است. پیش از راه انداختن آن باید به دو نکته توجه کرد.
نکتۀ اول معطوف به این تجربه است که در درازمدت در اثر تورم، تقریباً یارانه پوچ و بیاثر میشود. نکتۀ دوم مربوط به این واقعیت است که در شیوۀ فعلی احتمالاً در مورد ترکیب مواد مغذی که به دانشجو ارائه میشود حساب و کتابی از بابت کیفیت در درجۀ اول و کمیت در درجۀ دوم وجود دارد (شاید هم برعکس). وقتی یارانه به خود دانشجو پرداخت شود، معلوم نیست که در هنگام خرج آن خود دانشجو تا چه حد در خرید غذای با کیفیت و توجه به تنوع مواد مغذی لازم برای بهداشت و بالندگی فردی دقت لازم به خرج میدهد و یا به خاطر تورم، چنین دقتی برایش اصلأ مقدور خواهد بود. این احتمال نیز وجود دارد که به اقتضای زندگی دانشجویی گرایش به سمت غذاهای آماده و اصطلاحاً فست فودی، بر میل به تهیه و پخت غذای سالم توسط خودِ دانشجو غلبه کند.
بنابراین، سفارش طرحی پژوهشی برای آگاهی از این موضوع که آیا پرداخت یارانۀ تغذیه موجب گسترش سؤتغذیه در دانشجویان خواهد شد یا نه، ضروری است. اگر جواب این باشد که سؤتغذیه تشدید خواهد شد، باید به این مسئله توجه کرد که ممکن است با پرداخت یارانۀ تغذیه بار بزرگی از دوش دانشگاهها برداشته شود، اما اگر در سنین جوانی دانشجویان دچار سؤتغذیه شوند، به لحاظ اجرایی و مالی بعدها فشار زیادی بر نظام سلامت و بیمهها وارد خواهد شد. شاید یک راه میانه در عین حفظ سلف سرویسهای دانشگاه تدارک جیرۀ خشک و تأمین وسایل پخت و پز برقی در خوابگاهها باشد.
قدم اول برای آگاهی از این وضعیت احتمالاً یک نظرسنجی، مثل این نظرسنجی است، با این تذکر که یک نظرسنجی علمی نیست.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
سبک کردن بار خدماتی که دانشگاه ارائه میکرد، در زمینههای بسیاری از نقلیه، نظافت، نگهداری تأسیسات و ... در دانشگاهها از طریق واگذاری به بخش خصوصی و شرکتهای خدماتی انجام شده است. اخیرأ پیشنهادی مبنی بر پرداخت یارانۀ غذا به دانشجو و توقف سلف سرویسهای دانشجویی ارائه شده است. پیش از راه انداختن آن باید به دو نکته توجه کرد.
نکتۀ اول معطوف به این تجربه است که در درازمدت در اثر تورم، تقریباً یارانه پوچ و بیاثر میشود. نکتۀ دوم مربوط به این واقعیت است که در شیوۀ فعلی احتمالاً در مورد ترکیب مواد مغذی که به دانشجو ارائه میشود حساب و کتابی از بابت کیفیت در درجۀ اول و کمیت در درجۀ دوم وجود دارد (شاید هم برعکس). وقتی یارانه به خود دانشجو پرداخت شود، معلوم نیست که در هنگام خرج آن خود دانشجو تا چه حد در خرید غذای با کیفیت و توجه به تنوع مواد مغذی لازم برای بهداشت و بالندگی فردی دقت لازم به خرج میدهد و یا به خاطر تورم، چنین دقتی برایش اصلأ مقدور خواهد بود. این احتمال نیز وجود دارد که به اقتضای زندگی دانشجویی گرایش به سمت غذاهای آماده و اصطلاحاً فست فودی، بر میل به تهیه و پخت غذای سالم توسط خودِ دانشجو غلبه کند.
بنابراین، سفارش طرحی پژوهشی برای آگاهی از این موضوع که آیا پرداخت یارانۀ تغذیه موجب گسترش سؤتغذیه در دانشجویان خواهد شد یا نه، ضروری است. اگر جواب این باشد که سؤتغذیه تشدید خواهد شد، باید به این مسئله توجه کرد که ممکن است با پرداخت یارانۀ تغذیه بار بزرگی از دوش دانشگاهها برداشته شود، اما اگر در سنین جوانی دانشجویان دچار سؤتغذیه شوند، به لحاظ اجرایی و مالی بعدها فشار زیادی بر نظام سلامت و بیمهها وارد خواهد شد. شاید یک راه میانه در عین حفظ سلف سرویسهای دانشگاه تدارک جیرۀ خشک و تأمین وسایل پخت و پز برقی در خوابگاهها باشد.
قدم اول برای آگاهی از این وضعیت احتمالاً یک نظرسنجی، مثل این نظرسنجی است، با این تذکر که یک نظرسنجی علمی نیست.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
ایسنا
برنامه جدید وزارت علوم در حوزه تغذیه/دانشجویان یارانه تغذیه دریافت خواهند کرد
رییس سازمان امور دانشجویان از برنامه وزارت علوم برای تخصیص یارانه تغذیه به دانشجویان از مهر جاری خبر داد و گفت: بیش از ۵ هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان یعنی معادل ۲۰ درصد اعتبار دانشگاه ها از سوی دولت به این مراکز اختصاص مییابد و برنامه داریم این مبلغ به صورت…
این یک نظرسنجی علمی نیست. در مورد دریافت یارانۀ تغذیه به جای خدمات سلف سرویس تغذیۀ دانشگاهها چه نظری دارید؟
anonymous poll
با ادامۀ خدمات سلف سرویس تغذیه در وضعیت فعلی موافقم. – 65
👍👍👍👍👍👍👍 90%
با اعطای یارانۀ تغذیه به جای خدمات سلف سرویس تغذیه موافقم. – 6
👍 8%
با اعطای جیرۀ خشک و امکانات پخت و پز در خوابگاهها موافقم. – 1
▫️ 1%
👥 72 people voted so far.
anonymous poll
با ادامۀ خدمات سلف سرویس تغذیه در وضعیت فعلی موافقم. – 65
👍👍👍👍👍👍👍 90%
با اعطای یارانۀ تغذیه به جای خدمات سلف سرویس تغذیه موافقم. – 6
👍 8%
با اعطای جیرۀ خشک و امکانات پخت و پز در خوابگاهها موافقم. – 1
▫️ 1%
👥 72 people voted so far.
مجتمع آموزشی نیکوکاری توانیابان مشهد (توانبخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیلآباد، بین وکیلآباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیکاندیشان، شفقتورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توانیابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا مرز استقلال و خودشکوفایی آنان از طریق آموزش، توانبخشی، توانمندسازی و ایجاد بستر اشتغال دنبال میکند.
https://tavanyaban.com/
https://tavanyaban.com/
صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند/ کز کار خلق یک گرۀ بسته وا کند
هموطنان دلسوز و گرامی
سلام و درود
مجتمع آموزشی نیکوکاری توانیابان مشهد (توانبخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیلآباد، بین وکیلآباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیکاندیشان، شفقتورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توانیابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا مرز استقلال و خودشکوفایی آنان از طریق آموزش، توانبخشی، توانمندسازی و ایجاد بستر اشتغال دنبال میکند. این موسسه با ۲۵ سال سابقۀ درخشان که بسیار خوشنام است، در سال گذشته وامی قرضالحسنه به مبلغ ۱ میلیارد و دویست میلیون تومان از خیری مشهدی دریافت کرد تا بتواند کل تاسیسات مجتمع را که بسیار فرسوده و از کار افتاده بود، تعمیر و در مواردی تعویض کند.
شما هم می توانید در این تلاش همراهشان باشید.
تاکنون ۸ قسط از این وام به کمک نیکوکاران پرداخت شده است.
موسسه برای بازپرداخت بقیه اقساط نیازمند کمک است.
لطفا به هر میزان که میتوانید کمک کنید تا این امر مهم که برای کمک به معلولان این موسسه است، به انجام رسد.
بدیهی است هر دوی ما همه مدیران و کارکنان آن مجموعه را می شناسیم و به صداقت و نیککرداری آنان گواهی میدهیم و خدمات کیفی این موسسه را تایید میکنیم.
از همه شما بزرگواران سپاسگزاریم.
6037991899505386
شماره کارت
0109673933005
شماره حساب
IR160170000000109673933005
شماره شبا بانک ملی، شعبه تربیت.
اهدای آنلاین هم در سایت موسسه به تفکیک خدمات متنوع ممکن است.
سایت موسسه:
https://tavanyaban.com/
کانال تلگرامی:
https://www.tg-me.com/amoozeshtavanyaban
خواهشمند است در نشر این پست تلگرامی کوشا باشید.
با احترام
دکتر منصور معتمدی – دکتر سلمان ساکت
اعضای هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۸
هموطنان دلسوز و گرامی
سلام و درود
مجتمع آموزشی نیکوکاری توانیابان مشهد (توانبخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیلآباد، بین وکیلآباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیکاندیشان، شفقتورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توانیابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا مرز استقلال و خودشکوفایی آنان از طریق آموزش، توانبخشی، توانمندسازی و ایجاد بستر اشتغال دنبال میکند. این موسسه با ۲۵ سال سابقۀ درخشان که بسیار خوشنام است، در سال گذشته وامی قرضالحسنه به مبلغ ۱ میلیارد و دویست میلیون تومان از خیری مشهدی دریافت کرد تا بتواند کل تاسیسات مجتمع را که بسیار فرسوده و از کار افتاده بود، تعمیر و در مواردی تعویض کند.
شما هم می توانید در این تلاش همراهشان باشید.
تاکنون ۸ قسط از این وام به کمک نیکوکاران پرداخت شده است.
موسسه برای بازپرداخت بقیه اقساط نیازمند کمک است.
لطفا به هر میزان که میتوانید کمک کنید تا این امر مهم که برای کمک به معلولان این موسسه است، به انجام رسد.
بدیهی است هر دوی ما همه مدیران و کارکنان آن مجموعه را می شناسیم و به صداقت و نیککرداری آنان گواهی میدهیم و خدمات کیفی این موسسه را تایید میکنیم.
از همه شما بزرگواران سپاسگزاریم.
6037991899505386
شماره کارت
0109673933005
شماره حساب
IR160170000000109673933005
شماره شبا بانک ملی، شعبه تربیت.
اهدای آنلاین هم در سایت موسسه به تفکیک خدمات متنوع ممکن است.
سایت موسسه:
https://tavanyaban.com/
کانال تلگرامی:
https://www.tg-me.com/amoozeshtavanyaban
خواهشمند است در نشر این پست تلگرامی کوشا باشید.
با احترام
دکتر منصور معتمدی – دکتر سلمان ساکت
اعضای هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۸
Telegram
لوح
مجتمع آموزشی نیکوکاری توانیابان مشهد (توانبخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیلآباد، بین وکیلآباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیکاندیشان، شفقتورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توانیابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا…
تغییر نسبت جنسیتی: جنبۀ دیگری از سلامت یکپارچه One Health
در دنیای امروز ضرورت دارد که آموزش، نگرشی چند بعدی و چند وجهی داشته باشد و افرادی با وسعت دید وسیع و ژرفاندیش تربیت کند؛ مجهز بودن به تفکر چند بعدی و چندوجهی برای متخصصان درگیر در مسئلۀ بهداشت انسان، دام، گیاه و کشاورزی، و محیط زیست بسیار مهم است.
یکی از این افراد مجهز به وسعتِ دید و ژرفاندیش، محمد درویش، کنشگر محیط زیست و کویر شناس است. با این که موضوع اصلی مجاهدت و اندیشۀ وی مسئلۀ محیط زیست است، نگاه چند وجهیاش حیرتانگیز است. انتقاد وی به طرحهای انتقال آب و تاثیرات مخرب و غیرقابلبازگشت آن همیشه چندوجهی است. وی طرحهای انتقال آب را موجب انتقال جمعیت از استانهای زاگرسنشین که با شدیدترین نرخ بیکاری روبرو هستند به اصفهان و یزد میداند؛ به نحوی که نسبت جنسیتی را به شدت تغییر داده است. درویش به پژوهشهای اردشیر گراوند و همکارانش اشاره میکند که به استناد آن، به ازای هر ۱۰۰ زن، ۱۱۰ مرد در یزد وجود دارد . رخدادی که به بیبندوباری اجتماعی و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی در یکی از امنترین و آرامترین استانهای ایران - یزد - منجر شده است؛ استانی که مردم محافظهکارش به سختکوشی و پاکدامنی مشهورند.
با این که تحقیقات گراوند و همکاران در خبرگزاریهای مختلفی چون ایسنا، ایرنا، و سایر خبرگزاریها منتشر شده، به گمان "لوحبان" هیچکس مانند محمد درویش اهمیت آن را درنیافته است. وی ژرفاندیشانه آن را به لزوم کنار گذاردن اقتصاد آبمحور، که موجب گسترش و توسعۀ کسب و کار ویرانگر خواهد شد، گره زد.
این مسئله به ویژه وقتی اهمیت مییابد که نگاه خود را از حوزۀ ملی به عرصۀ جهان گسترش دهیم و ببینیم تغییر نسبت بین زن و مرد آیا سابقۀ تاریخی داشته است؟ و پیامدهای آن چه بوده است؟
با گسترش حوزۀ نگاه، متوجه میشویم که تغییر نسبت جنسیتی جنبۀ بهداشتی نیز دارد. بر اساس مقالهای که به پیشینۀ ایدز در آفریقا پرداخته، مسئلۀ برآمده از پژوهش گراوند و همکاران را جدیتر باید مطالعه کرد. فرازی کوچک از این مقاله این طور میگوید:
وقتی ویروس ایدز در افریقا مستقر شد، با نرخهای سریعی در مناطق شرقی (آفریقا)، به ویژه در مناطق اطراف دریاچۀ ویکتوریا، گسترش یافت به نحوی که صدمات آن بسیار بیشتر از مناطق غرب آفریقا بود. گسترش پر سرعت آن در این مناطق به علت ترکیبی از مهاجرت پر دامنۀ نیروی کار، نسبت بالای مردان (به زنان) در جمعیتهای شهری، موقعیت اجتماعی فرودستِ زنان، رواج نداشتن ختنه، و شایع بودن بیماریهای آمیزشی بود.
به نظر می رسد که مطالعات گراوند و همکاران، و نیز ترجمۀ مقالۀ پیشینۀ ایدز در آفریقا را باید روی میز کار وزراء قرار داد؛ فهرستِ برخی از مهمترینشان از این قرار است:
👈 وزیر بهداشت با توجه به اهمیت مسائل بهداشتی و نگاه اپیدمیولوژیک در پیشگیری از بیماریها
👈 وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با توجه به مسئلۀ فراهم آوردن امکانات اشتغال
👈 وزارت اقتصاد، با توجه به اهمیت رشد اقتصادی در پیشگیری از به هم خوردن نسبت جمعیتی
👈 وزارت آموزش و پرورش، با توجه به اهمیت گرایش به پرورش شهروند به جای پرورش دانشمند و گرایش به آموزش مهارت-محور
👈 وزارت امور خارجه، با توجه به اهمیت روابط پایدار خارجی برای یک اقتصاد و جامعۀ شکوفا
👈 وزارت کشاورزی، با توجه به اهمیت مسئلۀ آب مجازی و تدوین سیاست کشاورزی مبتنی بر موج چهارم در دنیای متاورس
👈 وزارت نیرو، با توجه به خطر فرونشست گستردۀ زمین در ایران و اهمیت مدیریت آب و کمک به وزارت اقتصاد در تغییر ریل به اقتصاد غیر آبمحور
👈 وزارت صمت، با توجه به اهمیت صنعتی شدن کشور مبتنی بر توسعۀ پایدار
👈 وزارت کشور، با توجه به اهمیت نقش ستادی آن برای وزارتخانههای دیگر
👈 وزارت علوم، برای تقویت تامین و تدوین مبانی تئوریک بررسی و مهار این مسئله به ویژه از دیدگاه علوم انسانی
پیامدهای مسئلۀ تغییر نسبت جنسیتی را نمیتوان با پند و نصیحت و موعظه مهار کرد. همین مسئله نشان میدهد که تدوین کدهای اخلاقی و دستوری برای یک جامعۀ پویا و رفتارهای قابل انتظار از آن چقدر پیچیده است و بیش از هر چیزی، از جمله نیروی قهریه، به نیروهای مجهز به تفکر علمی با دیدگاهی سیستمی نیاز دارد. در دنیای امروز به جای کلنجار با جامعه، باید زیرساختهای یک زندگی بسامان و بهداشتی مبتنی بر رفاه، معیشت، ثروت و تعالی را فراهم آورد تا زیرساختها و زمینههای شکوفایی جامعه بر اساس استعدادهای خاص مردم هر منطقه و امکانات زیستمحیطی به جامعه امکان بالندگی بدهد؛ سلامت یکپارچه One-Health بخشی اساسی از این زمینه و زیرساخت است.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۲۰
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
در دنیای امروز ضرورت دارد که آموزش، نگرشی چند بعدی و چند وجهی داشته باشد و افرادی با وسعت دید وسیع و ژرفاندیش تربیت کند؛ مجهز بودن به تفکر چند بعدی و چندوجهی برای متخصصان درگیر در مسئلۀ بهداشت انسان، دام، گیاه و کشاورزی، و محیط زیست بسیار مهم است.
یکی از این افراد مجهز به وسعتِ دید و ژرفاندیش، محمد درویش، کنشگر محیط زیست و کویر شناس است. با این که موضوع اصلی مجاهدت و اندیشۀ وی مسئلۀ محیط زیست است، نگاه چند وجهیاش حیرتانگیز است. انتقاد وی به طرحهای انتقال آب و تاثیرات مخرب و غیرقابلبازگشت آن همیشه چندوجهی است. وی طرحهای انتقال آب را موجب انتقال جمعیت از استانهای زاگرسنشین که با شدیدترین نرخ بیکاری روبرو هستند به اصفهان و یزد میداند؛ به نحوی که نسبت جنسیتی را به شدت تغییر داده است. درویش به پژوهشهای اردشیر گراوند و همکارانش اشاره میکند که به استناد آن، به ازای هر ۱۰۰ زن، ۱۱۰ مرد در یزد وجود دارد . رخدادی که به بیبندوباری اجتماعی و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی در یکی از امنترین و آرامترین استانهای ایران - یزد - منجر شده است؛ استانی که مردم محافظهکارش به سختکوشی و پاکدامنی مشهورند.
با این که تحقیقات گراوند و همکاران در خبرگزاریهای مختلفی چون ایسنا، ایرنا، و سایر خبرگزاریها منتشر شده، به گمان "لوحبان" هیچکس مانند محمد درویش اهمیت آن را درنیافته است. وی ژرفاندیشانه آن را به لزوم کنار گذاردن اقتصاد آبمحور، که موجب گسترش و توسعۀ کسب و کار ویرانگر خواهد شد، گره زد.
این مسئله به ویژه وقتی اهمیت مییابد که نگاه خود را از حوزۀ ملی به عرصۀ جهان گسترش دهیم و ببینیم تغییر نسبت بین زن و مرد آیا سابقۀ تاریخی داشته است؟ و پیامدهای آن چه بوده است؟
با گسترش حوزۀ نگاه، متوجه میشویم که تغییر نسبت جنسیتی جنبۀ بهداشتی نیز دارد. بر اساس مقالهای که به پیشینۀ ایدز در آفریقا پرداخته، مسئلۀ برآمده از پژوهش گراوند و همکاران را جدیتر باید مطالعه کرد. فرازی کوچک از این مقاله این طور میگوید:
وقتی ویروس ایدز در افریقا مستقر شد، با نرخهای سریعی در مناطق شرقی (آفریقا)، به ویژه در مناطق اطراف دریاچۀ ویکتوریا، گسترش یافت به نحوی که صدمات آن بسیار بیشتر از مناطق غرب آفریقا بود. گسترش پر سرعت آن در این مناطق به علت ترکیبی از مهاجرت پر دامنۀ نیروی کار، نسبت بالای مردان (به زنان) در جمعیتهای شهری، موقعیت اجتماعی فرودستِ زنان، رواج نداشتن ختنه، و شایع بودن بیماریهای آمیزشی بود.
به نظر می رسد که مطالعات گراوند و همکاران، و نیز ترجمۀ مقالۀ پیشینۀ ایدز در آفریقا را باید روی میز کار وزراء قرار داد؛ فهرستِ برخی از مهمترینشان از این قرار است:
👈 وزیر بهداشت با توجه به اهمیت مسائل بهداشتی و نگاه اپیدمیولوژیک در پیشگیری از بیماریها
👈 وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با توجه به مسئلۀ فراهم آوردن امکانات اشتغال
👈 وزارت اقتصاد، با توجه به اهمیت رشد اقتصادی در پیشگیری از به هم خوردن نسبت جمعیتی
👈 وزارت آموزش و پرورش، با توجه به اهمیت گرایش به پرورش شهروند به جای پرورش دانشمند و گرایش به آموزش مهارت-محور
👈 وزارت امور خارجه، با توجه به اهمیت روابط پایدار خارجی برای یک اقتصاد و جامعۀ شکوفا
👈 وزارت کشاورزی، با توجه به اهمیت مسئلۀ آب مجازی و تدوین سیاست کشاورزی مبتنی بر موج چهارم در دنیای متاورس
👈 وزارت نیرو، با توجه به خطر فرونشست گستردۀ زمین در ایران و اهمیت مدیریت آب و کمک به وزارت اقتصاد در تغییر ریل به اقتصاد غیر آبمحور
👈 وزارت صمت، با توجه به اهمیت صنعتی شدن کشور مبتنی بر توسعۀ پایدار
👈 وزارت کشور، با توجه به اهمیت نقش ستادی آن برای وزارتخانههای دیگر
👈 وزارت علوم، برای تقویت تامین و تدوین مبانی تئوریک بررسی و مهار این مسئله به ویژه از دیدگاه علوم انسانی
پیامدهای مسئلۀ تغییر نسبت جنسیتی را نمیتوان با پند و نصیحت و موعظه مهار کرد. همین مسئله نشان میدهد که تدوین کدهای اخلاقی و دستوری برای یک جامعۀ پویا و رفتارهای قابل انتظار از آن چقدر پیچیده است و بیش از هر چیزی، از جمله نیروی قهریه، به نیروهای مجهز به تفکر علمی با دیدگاهی سیستمی نیاز دارد. در دنیای امروز به جای کلنجار با جامعه، باید زیرساختهای یک زندگی بسامان و بهداشتی مبتنی بر رفاه، معیشت، ثروت و تعالی را فراهم آورد تا زیرساختها و زمینههای شکوفایی جامعه بر اساس استعدادهای خاص مردم هر منطقه و امکانات زیستمحیطی به جامعه امکان بالندگی بدهد؛ سلامت یکپارچه One-Health بخشی اساسی از این زمینه و زیرساخت است.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۲۰
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Telegram
محمد درویش
🟢 چرا مشکل اصفهان با انتقال آب، بیشتر خواهد شد؟ 🟢
📚 @darvishnameh
1️⃣ اصفهان هماکنون یکی از آلودهترین شهرهای ایران و جهان است. همین هفته گذشته شاخص آلودگی از مرز سیصد و چهل و پنج - بیش از سه برابر حد مجاز - هم عبور کرد. دلیل این آلودگی انباشت و تراکم…
📚 @darvishnameh
1️⃣ اصفهان هماکنون یکی از آلودهترین شهرهای ایران و جهان است. همین هفته گذشته شاخص آلودگی از مرز سیصد و چهل و پنج - بیش از سه برابر حد مجاز - هم عبور کرد. دلیل این آلودگی انباشت و تراکم…
حریم خصوصی و شعور حیوانات: خاطرهای و درسی از دوران کودکی
نویسندۀ مهمان دکتر محمدرحیم احمدی
بخش ۱
در کودکی آنقدر با طبیعت و حیوانات مخصوصاً ماکیان مأنوس بودم که خود را بخشی از طبیعت میپنداشتم. در آن زمان برای من اصلا بحث نگاه انتزاعی به طبیعت و معاینۀ آن به شیوۀ امروزی مطرح نبود؛ نوعی حس یکپارچگی با طبیعت در مردم آن زمان وجود داشت، حال و هوایی مثل هوا که در آن مغروقیم و در عین حال توجهی به آن نداریم.
در مورد خداوند نیز باور دارم در درون من است. جدایی وجود ندارد، تا بگویم به خدای آسمانها اعتقاد دارم. خدای بیرون برای دین بیرونی خوب است. این حس یکپارچگی با خدای درونی به طبیعت، گیاهان و حیوانات هم امتداد یافته بود. حیواناتی که با آنها بودم، مثل مرغ، جوجه و گربه هیچ فاصلهای با من نداشتند. به همین دلیل برای من بحث رعایت حریم برای حیوانات مطرح نبود. من به خاطر علاقه به طبیعت در حالی که به راحتی رشته پزشکی قبول میشدم، رشته دامپرشکی انتخاب اولم بود. از دورنمای امروز میتوانیم بپرسیم: آیا واقعاً حیوانات حریم خاصی برای خود دارند؟ اگر ما حیوانات را ذیشعور بدانیم، آیا میتوانیم به خود اجازه بدهیم که حریمی برای آنان قائل نشویم؟
البته در این مختصر نه هدف بیان شعور و زبان حیوانات است و نه امکان طرح این موضوع وجود دارد. شاید قبل از شناخت حریم برای حیوانات، کسب آگاهی در خصوص میزان و عمق شعور و زبان حیوانات لازم باشد.
در سالهای دور، فصل بهار زمان کوچ گاوها از جنگلهای میان بند قشلاقی به مناطق بالا بند ییلاقی در شیرگاه مازندران بود. اگر گالشها یا صاحبان گاوها در این کوچ تاخیر داشتند، برخی از گاوهای بدون گوساله مسیر حدود ۲۰ کیلومتری را خودسر طی میکردند و به مقصد ییلاقی هر ساله می رفتند. صاحبان گاوها با خیال راحت با احتمال اینکه گاو دزدیده نشده، بلکه خودسر کوچ کرده، آنها را در ییلاق میدیدند. در جنگلی که انسانها بدون فردِ راهبلد در آن گم میشدند، گاو بعد از یکسال مسیر را به خاطر داشت و بدون خطا طی میکرد.
در آن سالها ما یک رآس گاوشیرده از عموی خود خریدیم. این گاو چون در جنگل بزرگ شده بود، از ریل راه آهن و خیابان بدون وجود یک نفر از اهل خانواده رد نمیشد. صبح مادرم گاو را از خیابان و راه آهن رد میکرد و گاو به جنگل میرفت. عصر گاو تا کنار ریل میآمد و بانگ برمیآورد. معمولاً من دنبالش میرفتم. بر اساس این تجربه آیا میتوانیم واقعاً گاوها را بیشعور حساب کنیم؟ آیا میتوانیم در یک تفکر انتزاعی و یک آزمایش فکری تصور کنیم که طبیعت، گیاهان و حیوانات از روی رفتار مخرب و خودخواهانۀ انسان که نسبت به محیط زیست (ژینگاه) روا داشته، انسان را موجودی فاقد شعور حساب کنند؟
در رابطه با حریم جیوانات یک اتفاق واقعی را شرح خواهم داد. با اینکه همیشه با حیوانات بودم، ولی از اینکه سگها غالباً تمیز نبودند، رفتار تملقجویانه داشتند و رفتار جنسی آشکار نشان میدادند و شاید به خاطر باورهای اعتقادی خوشم نمیآمد. وقتی ۱۲ ساله بودم، در اواخر خرداد در زمینی که تازه گندم برداشت شده بود، یک سگ ماده با حدود ۸ قلاده سگ نر در حال بازی (در مرحلۀ پرواسترس از چرخۀ فحلی) دیدم. در فاصله حدود ۳۰ متری آنها مشغول تماشای آنها بودم. تعدادی از آنها صاحبدار بوده و تعدادی هم ولگرد بودند. در آن سالها سگهای ولگرد به گستردگی امروز نبود. دور ریز غذا و پسماند تقریباً وجود نداشت و هر سگی مجبور بود به خانهای پناه ببرد. از یک طرف پسماند امروز فراوان است و عدهای نیز فعالانه به سگهای ولگرد غذا میدهند، از طرف دیگر با پول شهرداری (به عبارت بهتر با پول مردم) عقیم سازی انجام میدهند. ولی این همه انسانهای مهربان حیوان دوست به ندرت حاضر میشوند سرپرستی یکی از این سگها را بر عهده بگیرند.
باری، برگردیم به داستان من و مشاهدۀ سگها. بعد از حدود ۱۰ دقیقه تماشای صحنه، در یک لحظه سگها هماهنگ به سمت من حمله کردند. به احتمال قریب به یقین از اینکه من آنها را تماشا میکنم ناراحت شدند. در واقع برای خود حرمت و حریمی داشتند
.
با حملۀ آنها من در دل گفتم، وقتی دوست ندارید کسی رفتار جنسی شما را تماشا کند، چرا این رفتارها را آشکار بروز میدهید؟ اما جای بحث منطقی و دیالوگ نبود.
در مقابل این حمله، چه باید میکردم؟
فرار می کردم، آنها از پشت مرا زخمی و زمین گیر میکردند.
اگر میخواستم با آنها از در دوستی بیایم، من غذایی نداشتم. شاید هم بهشان برخورده بود و اگر هم خوردنی داشتم، از دست من غذا نمیخوردند.
به مقابله با آنها می پرداختم؟ من هیچ ابزاری نداشتم. اگر هم داشتم، در واقع جنگ با چند قلاده سگ تیز دندان حاصلی جز افسوس و پشیمانی نداشت.
حتی اگر در شرایطی بودم که قادر به حمل سلاح گرم بودم، نتیجه جز ریختن خون چند حیوان حاصلی نداشت.
ادامه در بخش ۲
دکتر محمدرحیم احمدی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸
نویسندۀ مهمان دکتر محمدرحیم احمدی
بخش ۱
در کودکی آنقدر با طبیعت و حیوانات مخصوصاً ماکیان مأنوس بودم که خود را بخشی از طبیعت میپنداشتم. در آن زمان برای من اصلا بحث نگاه انتزاعی به طبیعت و معاینۀ آن به شیوۀ امروزی مطرح نبود؛ نوعی حس یکپارچگی با طبیعت در مردم آن زمان وجود داشت، حال و هوایی مثل هوا که در آن مغروقیم و در عین حال توجهی به آن نداریم.
در مورد خداوند نیز باور دارم در درون من است. جدایی وجود ندارد، تا بگویم به خدای آسمانها اعتقاد دارم. خدای بیرون برای دین بیرونی خوب است. این حس یکپارچگی با خدای درونی به طبیعت، گیاهان و حیوانات هم امتداد یافته بود. حیواناتی که با آنها بودم، مثل مرغ، جوجه و گربه هیچ فاصلهای با من نداشتند. به همین دلیل برای من بحث رعایت حریم برای حیوانات مطرح نبود. من به خاطر علاقه به طبیعت در حالی که به راحتی رشته پزشکی قبول میشدم، رشته دامپرشکی انتخاب اولم بود. از دورنمای امروز میتوانیم بپرسیم: آیا واقعاً حیوانات حریم خاصی برای خود دارند؟ اگر ما حیوانات را ذیشعور بدانیم، آیا میتوانیم به خود اجازه بدهیم که حریمی برای آنان قائل نشویم؟
البته در این مختصر نه هدف بیان شعور و زبان حیوانات است و نه امکان طرح این موضوع وجود دارد. شاید قبل از شناخت حریم برای حیوانات، کسب آگاهی در خصوص میزان و عمق شعور و زبان حیوانات لازم باشد.
در سالهای دور، فصل بهار زمان کوچ گاوها از جنگلهای میان بند قشلاقی به مناطق بالا بند ییلاقی در شیرگاه مازندران بود. اگر گالشها یا صاحبان گاوها در این کوچ تاخیر داشتند، برخی از گاوهای بدون گوساله مسیر حدود ۲۰ کیلومتری را خودسر طی میکردند و به مقصد ییلاقی هر ساله می رفتند. صاحبان گاوها با خیال راحت با احتمال اینکه گاو دزدیده نشده، بلکه خودسر کوچ کرده، آنها را در ییلاق میدیدند. در جنگلی که انسانها بدون فردِ راهبلد در آن گم میشدند، گاو بعد از یکسال مسیر را به خاطر داشت و بدون خطا طی میکرد.
در آن سالها ما یک رآس گاوشیرده از عموی خود خریدیم. این گاو چون در جنگل بزرگ شده بود، از ریل راه آهن و خیابان بدون وجود یک نفر از اهل خانواده رد نمیشد. صبح مادرم گاو را از خیابان و راه آهن رد میکرد و گاو به جنگل میرفت. عصر گاو تا کنار ریل میآمد و بانگ برمیآورد. معمولاً من دنبالش میرفتم. بر اساس این تجربه آیا میتوانیم واقعاً گاوها را بیشعور حساب کنیم؟ آیا میتوانیم در یک تفکر انتزاعی و یک آزمایش فکری تصور کنیم که طبیعت، گیاهان و حیوانات از روی رفتار مخرب و خودخواهانۀ انسان که نسبت به محیط زیست (ژینگاه) روا داشته، انسان را موجودی فاقد شعور حساب کنند؟
در رابطه با حریم جیوانات یک اتفاق واقعی را شرح خواهم داد. با اینکه همیشه با حیوانات بودم، ولی از اینکه سگها غالباً تمیز نبودند، رفتار تملقجویانه داشتند و رفتار جنسی آشکار نشان میدادند و شاید به خاطر باورهای اعتقادی خوشم نمیآمد. وقتی ۱۲ ساله بودم، در اواخر خرداد در زمینی که تازه گندم برداشت شده بود، یک سگ ماده با حدود ۸ قلاده سگ نر در حال بازی (در مرحلۀ پرواسترس از چرخۀ فحلی) دیدم. در فاصله حدود ۳۰ متری آنها مشغول تماشای آنها بودم. تعدادی از آنها صاحبدار بوده و تعدادی هم ولگرد بودند. در آن سالها سگهای ولگرد به گستردگی امروز نبود. دور ریز غذا و پسماند تقریباً وجود نداشت و هر سگی مجبور بود به خانهای پناه ببرد. از یک طرف پسماند امروز فراوان است و عدهای نیز فعالانه به سگهای ولگرد غذا میدهند، از طرف دیگر با پول شهرداری (به عبارت بهتر با پول مردم) عقیم سازی انجام میدهند. ولی این همه انسانهای مهربان حیوان دوست به ندرت حاضر میشوند سرپرستی یکی از این سگها را بر عهده بگیرند.
باری، برگردیم به داستان من و مشاهدۀ سگها. بعد از حدود ۱۰ دقیقه تماشای صحنه، در یک لحظه سگها هماهنگ به سمت من حمله کردند. به احتمال قریب به یقین از اینکه من آنها را تماشا میکنم ناراحت شدند. در واقع برای خود حرمت و حریمی داشتند
.
با حملۀ آنها من در دل گفتم، وقتی دوست ندارید کسی رفتار جنسی شما را تماشا کند، چرا این رفتارها را آشکار بروز میدهید؟ اما جای بحث منطقی و دیالوگ نبود.
در مقابل این حمله، چه باید میکردم؟
فرار می کردم، آنها از پشت مرا زخمی و زمین گیر میکردند.
اگر میخواستم با آنها از در دوستی بیایم، من غذایی نداشتم. شاید هم بهشان برخورده بود و اگر هم خوردنی داشتم، از دست من غذا نمیخوردند.
به مقابله با آنها می پرداختم؟ من هیچ ابزاری نداشتم. اگر هم داشتم، در واقع جنگ با چند قلاده سگ تیز دندان حاصلی جز افسوس و پشیمانی نداشت.
حتی اگر در شرایطی بودم که قادر به حمل سلاح گرم بودم، نتیجه جز ریختن خون چند حیوان حاصلی نداشت.
ادامه در بخش ۲
دکتر محمدرحیم احمدی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸
حریم خصوصی و شعور حیوانات: خاطرهای و درسی از دوران کودکی
بخش ۲
خیلی سریع به یادم آمد، پدرم گفته بود، حیوانات وحشی وقتی انسان مرده باشد، یا خود را به مردن بزند، کاری با او ندارند. به سرعت به پشت روی زمین دراز کشیدم، چشمها را بستم، نفس را در سینه حبس کردم.
سگها آمدند. صدای نفس زدن سگها داشت قلبم را از جا در می آورد. خیلی ظریف در لحظه چشمم را کمی باز کردم و دیدم که دور من حلقه زدند. واقعاً لحظه بسیار وحشتناکی بود. بعد از حدود ۲ دقیقه رفتند. در حالت خوابیده، فهمیدم که رفتند، کمی سر برگرداندم، دیدم درست سر جای اول برگشتند.
به آرامی بلند شدم و به سرعت فرار کردم.
اما چه آموختم؟
آموختم، سگها در عین بروز علایم آشکار جنسی، از تماشای خود توسط دیگران خرسند نخواهند بود و واکنش سختی نشان خواهند داد. حیوانات هم برای خود حریم و حرمتی دارند. این حریم به دیدگاه ما نسبت به آنها بستگی ندارد.
این داستان را استعارهای میگیرم که اگر طبیعت را فاقد شعور و حرمت در نظر بگیریم که باید به بند کشیده شود و عصارهاش را تا قطرۀ آخر بگیریم و حریمی برایش قائل نشویم، باید مراقب چنگ و دندانش هم باشیم. در تجربۀ من سگها ممکن بود مرا گاز بگیرند و نگرفتند، اما طبیعت با سیل (مثل فاجعۀ اخیر لیبی)، گردباد، ریزگرد، بالا آمدن سطح دریاها، ناپدید شدن یخچالها و ... در برابر ناسپاسی انسان ممکن است چنگ و دندان نشان دهد و انتقام سختی بگیرد. برخلاف سگهای داستان من، که مرا بخشیدند، جریمۀ سنگین خشک شدن دریاچههای داخلی و نابودی ژینگاه را قطعا پرداخت خواهیم کرد، همانطور که رئیس قبیله سرخپوست سیاتل در ۱۸۵۵ پیشبینی کرده بود. باشد که تک تک ما، صرف نظر از امور کلانی که کنترلی بر آنها نداریم، به وظیفۀ شخصی خود در باشعور دانستن طبیعت و پاسداشتِ حرمت آن کوشا باشیم.
برای مطالعۀ بخش ۱ اینجا را کلیک کنید.
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۲۸
منطقۀ مورد نظر نویسندۀ این داستان را در گوگل مپ در این لینک ببینید:
https://maps.app.goo.gl/5vrY6CLjRz5wZxA28?g_st=i
بخش ۲
خیلی سریع به یادم آمد، پدرم گفته بود، حیوانات وحشی وقتی انسان مرده باشد، یا خود را به مردن بزند، کاری با او ندارند. به سرعت به پشت روی زمین دراز کشیدم، چشمها را بستم، نفس را در سینه حبس کردم.
سگها آمدند. صدای نفس زدن سگها داشت قلبم را از جا در می آورد. خیلی ظریف در لحظه چشمم را کمی باز کردم و دیدم که دور من حلقه زدند. واقعاً لحظه بسیار وحشتناکی بود. بعد از حدود ۲ دقیقه رفتند. در حالت خوابیده، فهمیدم که رفتند، کمی سر برگرداندم، دیدم درست سر جای اول برگشتند.
به آرامی بلند شدم و به سرعت فرار کردم.
اما چه آموختم؟
آموختم، سگها در عین بروز علایم آشکار جنسی، از تماشای خود توسط دیگران خرسند نخواهند بود و واکنش سختی نشان خواهند داد. حیوانات هم برای خود حریم و حرمتی دارند. این حریم به دیدگاه ما نسبت به آنها بستگی ندارد.
این داستان را استعارهای میگیرم که اگر طبیعت را فاقد شعور و حرمت در نظر بگیریم که باید به بند کشیده شود و عصارهاش را تا قطرۀ آخر بگیریم و حریمی برایش قائل نشویم، باید مراقب چنگ و دندانش هم باشیم. در تجربۀ من سگها ممکن بود مرا گاز بگیرند و نگرفتند، اما طبیعت با سیل (مثل فاجعۀ اخیر لیبی)، گردباد، ریزگرد، بالا آمدن سطح دریاها، ناپدید شدن یخچالها و ... در برابر ناسپاسی انسان ممکن است چنگ و دندان نشان دهد و انتقام سختی بگیرد. برخلاف سگهای داستان من، که مرا بخشیدند، جریمۀ سنگین خشک شدن دریاچههای داخلی و نابودی ژینگاه را قطعا پرداخت خواهیم کرد، همانطور که رئیس قبیله سرخپوست سیاتل در ۱۸۵۵ پیشبینی کرده بود. باشد که تک تک ما، صرف نظر از امور کلانی که کنترلی بر آنها نداریم، به وظیفۀ شخصی خود در باشعور دانستن طبیعت و پاسداشتِ حرمت آن کوشا باشیم.
برای مطالعۀ بخش ۱ اینجا را کلیک کنید.
دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماریهای تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۲۸
منطقۀ مورد نظر نویسندۀ این داستان را در گوگل مپ در این لینک ببینید:
https://maps.app.goo.gl/5vrY6CLjRz5wZxA28?g_st=i
Telegram
لوح
یکی از روسای سرخپوست آمریکایی، رئیس قبیله سیاتل، در ۱۸۵۵:
زمین مال آدم ها نیست، بلکه آدم ها متعلق به زمیناند. انسان تار و پود حیات را نبافته، او تنها رشته تنیدهای از آن است. هر صدمهای که بر این تاروپود بزند، لطمه ای است که به خود وارد کرده؛ و هر بلایی…
زمین مال آدم ها نیست، بلکه آدم ها متعلق به زمیناند. انسان تار و پود حیات را نبافته، او تنها رشته تنیدهای از آن است. هر صدمهای که بر این تاروپود بزند، لطمه ای است که به خود وارد کرده؛ و هر بلایی…
شهرداری و کفتربازی و ایجاد کانون بیماریزایی؟: زیستشناسان مهمترین دسته از آژان-پلیسهای شهر هستند
احداث کبوترخان در یکی از میدانهای گیشا موجب نگرانی حسین آخانی و شاخدرآوردن بقیە است، زیرا علاوه بر احتمال رخداد هیستوپلاسموز، پسیتاکوز(ارنیتوز) و کریپتوکوکوز در انسان، تجمع کبوتر موجب جذب سوسک و موش صحرایی نیز میشود.
کبوتر میزبان اصلی چند کنه است که برای انسان نیز بیماریزا هستند؛ شاید مهمترینشان آرگاس پرسیکوس و آرگاس رفلکسوس از خانوادۀ آرگازیده باشند. گزش این بندپایان ضایعات پوستی و واکنشهای آلرژیک و شوک آنافیلاکتیک در برخی انسانها میدهد.
تجمع کنههای مذکور برای مدیریت شهری چالش بزرگی است. اگر تراکم کنهها از حد گذشت، سم پاشی میکنید؟ قدرت تکوین مقاومت در کنهها در برابر سموم را دست کم نگیرید. آنگاه مردمی که از آلودگی هوای کلانشهرها در رنجند، باید سم را نیز تحمل کنند.
کنههای کبوتر به ویژه آرگاس رفلکسوس موجودات عجیبی هستند. اگر کبوتر برای خونخواری در دسترس نباشد، به در و دیوار میزنند تا میزبان دیگری پیدا کنند. در سالهای قبل از ۱۹۶۰ که کبوترها را از ساختمانهای اروپا ریشهکن کردند، این کنه به انسان روی آورد. وقتی کبوترها را از اتاقک زیرشیروانی خانههای قدیمی راندند، این کنه در جستجوی میزبان جدید به پردهها و پنجرۀ خانهها هجوم آورد (اینجا).
نگارنده که احتمالاً یکی از کسانی است که رخداد فلجی ناشی از گزش یکی از کنههای خانوادۀ آرگازیده در یک گلۀ گوسفند را برای اولین بار در ایران گزارش کردهاند، با یادآوری صحنۀ فلجی کامل تعدادی گوسفند در اثر گزش کنه حق دارد بر خود بلرزد. در حالی که با تلاش قابل توجه سازمان دامپزشکی کشور و دامپزشکان بخش خصوصی فراوانی موارد تب هموراژیک کریمه-کنگو و تلفات انسانی ناشی از آن در حد قابل قبولی پایین نگه داشته شده است، جالب توجه است که یک کنۀ دیگر را به دست خودمان پرورش دهیم. بعد که مشکل به وجود آمد، از سازمان دامپزشکی و دامپزشکان انتظار داشته باشیم که مشکل را حل کنند. دست کم به پزشکان عمومی و متخصصین پوست هشدار دهیم که اگر بیماران با ضایعات و حساسیتهای پوستی در محدودۀ میدان مزبور افزایش یافت، با آگاهی از تاسیس کبوترخان در میدان، آن را به مرکز بهداشت گزارش دهند.
شاید در حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش بود که یک برنامۀ تلویزیونی با حضور استاد ارجمندم دکتر صادق رهبری استاد برجستۀ انگل شناسی دامپزشکی و تنی چند از همکاران پخش شد که این بزرگواران نشان دادند که چگونه کبوترها در زیر کولرهایی که نشتی آب دارند، جمع میشوند و از طریق پوشال کولر این کنهها به خانهها راه می یابند و انسانها را میگزند و بیمار میکنند. دست کم آرشیو اطلاعاتی تلویزیون را باید جستجو کرد و برای مسئولین سازندۀ این میدانها توضیح داد؛ کفتربازهایی که پشت بام خانۀ خود و محله را به گند میکشند که گوششان بدهکار نیست.
شاید مسئولین سازندۀ کبوترخان در میدان، خاطرهای قدیمی در ذهنشان باشد که در زمان قدیم بودهاند کسانی که موقع ساختن خانه به بنّا میگفتند در بخشهایی از خانه جایی برای لانه ساختن پرندگان از جمله کبوترها پیشبینی کنند و در معدود ردّپایی که از این تقاضا در نوشتهها پیدا میشود، آن را نشانی از شفقتِ صاحبخانه میدانستند. شهر جای این نوع مهربانیها نیست.
در دوران گذشته برای دستیابی به کود، کبوترخان میساختند که کبوترها در آن بیتوته کرده فضلۀ آنها در پایین جمع میشد. کبوترخان را مدور و بزرگ میساختند تا مار، برخلاف درخت، نتواند از آن بالا برود و جوجهها را بخورد. در این شرایط دست کم تا میتوان باید نهال درختان بلند کاشت تا در آینده پرندگان جایی برای لانه سازی داشته باشند و شهر بیپرنده نباشد، البته اگر بتوانند با این وضعیت اقلیمی و رفتاری ما قد بکشند.
ده تا پانزده سال پیش در یکی از فعالیتهای میدانی دامپزشکی گذارِ "لوحبان" به روستای "آندِرُخ" در اطراف مشهد افتاد. به گمانم استاد و همکار ارجمند، دکتر محمدجعفر یاحقی شاهنامه پژوه برجسته، در دورانی دانشجویان خود را طی سفر علمی به مکانهایی که جنگهای مندرج در شاهنامه در آنها رخ داده بود میبردند که یکی از این مناطق "آندرخ" بود. در بالا دست روستا یک حفره یا غار عمودی بسیار عظیم وجود دارد که به برآورد نگارنده باید حدود ۱۵۰-۳۰۰ متر و شاید هم بیشتر ارتفاع داشته باشد. این مکان ماوای هزاران کبوترچاهی بود. در آن زمان آن قدر در زیر آن آتش روشن کردند و از بالا کبوتر گرفتند، که نسلش در آن حفرۀ عمودی برافتاد. برای مردمی که به تاریخ باستانی خود چنین مفتخر است، پسندیده نیست که در طبیعت و در شهر اینگونه مخرب و ضدتمدن عمل کند. شهر نیاز به خِرٓد بهداشتی دارد و برای مراقبت از شهر، یکی از مهمترین آژان-پلیسهای شهرها زیستشناسان هستند.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۳۱
احداث کبوترخان در یکی از میدانهای گیشا موجب نگرانی حسین آخانی و شاخدرآوردن بقیە است، زیرا علاوه بر احتمال رخداد هیستوپلاسموز، پسیتاکوز(ارنیتوز) و کریپتوکوکوز در انسان، تجمع کبوتر موجب جذب سوسک و موش صحرایی نیز میشود.
کبوتر میزبان اصلی چند کنه است که برای انسان نیز بیماریزا هستند؛ شاید مهمترینشان آرگاس پرسیکوس و آرگاس رفلکسوس از خانوادۀ آرگازیده باشند. گزش این بندپایان ضایعات پوستی و واکنشهای آلرژیک و شوک آنافیلاکتیک در برخی انسانها میدهد.
تجمع کنههای مذکور برای مدیریت شهری چالش بزرگی است. اگر تراکم کنهها از حد گذشت، سم پاشی میکنید؟ قدرت تکوین مقاومت در کنهها در برابر سموم را دست کم نگیرید. آنگاه مردمی که از آلودگی هوای کلانشهرها در رنجند، باید سم را نیز تحمل کنند.
کنههای کبوتر به ویژه آرگاس رفلکسوس موجودات عجیبی هستند. اگر کبوتر برای خونخواری در دسترس نباشد، به در و دیوار میزنند تا میزبان دیگری پیدا کنند. در سالهای قبل از ۱۹۶۰ که کبوترها را از ساختمانهای اروپا ریشهکن کردند، این کنه به انسان روی آورد. وقتی کبوترها را از اتاقک زیرشیروانی خانههای قدیمی راندند، این کنه در جستجوی میزبان جدید به پردهها و پنجرۀ خانهها هجوم آورد (اینجا).
نگارنده که احتمالاً یکی از کسانی است که رخداد فلجی ناشی از گزش یکی از کنههای خانوادۀ آرگازیده در یک گلۀ گوسفند را برای اولین بار در ایران گزارش کردهاند، با یادآوری صحنۀ فلجی کامل تعدادی گوسفند در اثر گزش کنه حق دارد بر خود بلرزد. در حالی که با تلاش قابل توجه سازمان دامپزشکی کشور و دامپزشکان بخش خصوصی فراوانی موارد تب هموراژیک کریمه-کنگو و تلفات انسانی ناشی از آن در حد قابل قبولی پایین نگه داشته شده است، جالب توجه است که یک کنۀ دیگر را به دست خودمان پرورش دهیم. بعد که مشکل به وجود آمد، از سازمان دامپزشکی و دامپزشکان انتظار داشته باشیم که مشکل را حل کنند. دست کم به پزشکان عمومی و متخصصین پوست هشدار دهیم که اگر بیماران با ضایعات و حساسیتهای پوستی در محدودۀ میدان مزبور افزایش یافت، با آگاهی از تاسیس کبوترخان در میدان، آن را به مرکز بهداشت گزارش دهند.
شاید در حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش بود که یک برنامۀ تلویزیونی با حضور استاد ارجمندم دکتر صادق رهبری استاد برجستۀ انگل شناسی دامپزشکی و تنی چند از همکاران پخش شد که این بزرگواران نشان دادند که چگونه کبوترها در زیر کولرهایی که نشتی آب دارند، جمع میشوند و از طریق پوشال کولر این کنهها به خانهها راه می یابند و انسانها را میگزند و بیمار میکنند. دست کم آرشیو اطلاعاتی تلویزیون را باید جستجو کرد و برای مسئولین سازندۀ این میدانها توضیح داد؛ کفتربازهایی که پشت بام خانۀ خود و محله را به گند میکشند که گوششان بدهکار نیست.
شاید مسئولین سازندۀ کبوترخان در میدان، خاطرهای قدیمی در ذهنشان باشد که در زمان قدیم بودهاند کسانی که موقع ساختن خانه به بنّا میگفتند در بخشهایی از خانه جایی برای لانه ساختن پرندگان از جمله کبوترها پیشبینی کنند و در معدود ردّپایی که از این تقاضا در نوشتهها پیدا میشود، آن را نشانی از شفقتِ صاحبخانه میدانستند. شهر جای این نوع مهربانیها نیست.
در دوران گذشته برای دستیابی به کود، کبوترخان میساختند که کبوترها در آن بیتوته کرده فضلۀ آنها در پایین جمع میشد. کبوترخان را مدور و بزرگ میساختند تا مار، برخلاف درخت، نتواند از آن بالا برود و جوجهها را بخورد. در این شرایط دست کم تا میتوان باید نهال درختان بلند کاشت تا در آینده پرندگان جایی برای لانه سازی داشته باشند و شهر بیپرنده نباشد، البته اگر بتوانند با این وضعیت اقلیمی و رفتاری ما قد بکشند.
ده تا پانزده سال پیش در یکی از فعالیتهای میدانی دامپزشکی گذارِ "لوحبان" به روستای "آندِرُخ" در اطراف مشهد افتاد. به گمانم استاد و همکار ارجمند، دکتر محمدجعفر یاحقی شاهنامه پژوه برجسته، در دورانی دانشجویان خود را طی سفر علمی به مکانهایی که جنگهای مندرج در شاهنامه در آنها رخ داده بود میبردند که یکی از این مناطق "آندرخ" بود. در بالا دست روستا یک حفره یا غار عمودی بسیار عظیم وجود دارد که به برآورد نگارنده باید حدود ۱۵۰-۳۰۰ متر و شاید هم بیشتر ارتفاع داشته باشد. این مکان ماوای هزاران کبوترچاهی بود. در آن زمان آن قدر در زیر آن آتش روشن کردند و از بالا کبوتر گرفتند، که نسلش در آن حفرۀ عمودی برافتاد. برای مردمی که به تاریخ باستانی خود چنین مفتخر است، پسندیده نیست که در طبیعت و در شهر اینگونه مخرب و ضدتمدن عمل کند. شهر نیاز به خِرٓد بهداشتی دارد و برای مراقبت از شهر، یکی از مهمترین آژان-پلیسهای شهرها زیستشناسان هستند.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۳۱
Telegram
دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی
چقدر ما به مسئولانمان شبیه هستیم!
http:www.khabaronline.ir/xks9C
http:www.khabaronline.ir/xks9C
به مناسبت آغاز سال تحصیلی مجموعه نوشتاری با عنوان کوری آموزشی و کوری پژوهشی در "لوح" دنبال خواهد شد.
بخشهای مبحثِ «کوریِ آموزشی»:
بخش۱
بخش۲
بخش۳
بخش۴
بخش۵
بخشهای مبحثِ «کوریِ آموزشی»:
بخش۱
بخش۲
بخش۳
بخش۴
بخش۵
Telegram
لوح
کوری آموزشی و پژوهشی ۱: آیا وزیر آموزش و پرورش و مجلسیان باد تایر خودرو خود را تنظیم میکنند؟
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
کوری آموزشی و پژوهشی ۱: آیا وزیر آموزش و پرورش و مجلسیان باد تایر خودرو خود را تنظیم میکنند؟
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛ نمیدانند؟
احتمالاً سرچشمۀ فکر مدارس غیرانتفاعی به زنده یاد دکتر یدالله سحابی برمیگردد. مراد وی از اصطلاح "غیرانتقاعی" این بود که پولی که از والدین یا خیرین میگیرند، صرف توسعه خود مدرسه و افزایش کیفیت مدارس شود نه درآمدزایی. حال که وزیر اعتقاد دارد که هر چقدر بیشتر پول بدهی، بیشتر آش خواهی خورد، باید منتظر خروج جامعه از حد اعتدال بود. وقتی باد لاستیکها تنظیم نباشد، لاستیکها حرف هم را نمیخوانند و فرمان ماشین شروع به زدن میکند، و احتمال بیثباتی جامعه بالا میرود.
مدارس غیرانتفاعی به مسیر نادرستی سوق پیدا کردند. پول بیشتر و آموزش با کیفیتتر یعنی چه؟ در نگاه اول یعنی تضمین قبولی در کنکور در رشتههای لاکچری؛ آیا این بزرگترین انگیزۀ پدرومادرها برای دادن شهریه نیست؟ از طرفی برای خالی نبودن عریضه، به غیر از آموزش مهارت تست زدن، باید برخی کارها انجام شود؛ مثلاً برخی آزمایشها برای نمایش. به معنی دیگر، بخشی از دانشگاه (سرفصل درسی و عملیات آزمایشگاهی) را باید به مدرسه منتقل کرد.
ضرورت دارد که در آموزش و پرورش ژست پرورش دانشمند را رها، و تلاش کرد که پرورش شهروند در دستور کار قرار گیرد. در مسیر شهروند شدن دانش آموز، باید فردی تربیت شود که نه گفتن به پدرومادر را در تعیین سرنوشت خود خوب بلد باشد، چون شیوۀ فعلی از مسیرِ خنگ کردن دانش آموز میگذرد؛ به ویژه با فشار پدرومادرانی که با کاهش نمره به میزان ۰/۲۵ مضطرب میشوند. دانشآموزی که دوران نوجوانی را برای برآوردن آرزوی پدر و مادر از دست میدهد و هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارد، با ذهنی خسته و تنی کوفته و با از دست دادن بخشی از سلامت جسمی و روانی به کسوت دانشجو درمیآید و دانشگاه نیروی خسته را تحویل میگیرد تا خود نیز همان اشتباه آموزش و پرورش را تکرار کند.
باید تلاش کرد که باد لاستیک آموزش و پرورش در همه جای ایران بر هدف پرورش شهروند، و بر اساس مقتضیات محلی و پیشبینی بازار کار و اقتصاد و مبتنی بر مهارت حرفهای کم و بیش هماهنگ با هم تنظیم شود تا دانشآموزان بعدها به عنوان شهروند بتوانند با هم کار کنند؛ در مدارس شکاف در کیفیت و عدالت آموزشی ضد توسعه است. به عنوان یک الگو شاید اشاره به فرهنگ آلمانی و فوتبال آلمان آموزنده باشد.
مجلۀ کیهان ورزشی در دهۀ ۶۰ هجری شمسی مطالب پرباری منتشر میکرد؛ مطلبی که اینک از تخته کلید نگارنده نشر میشود، احتمالاً از برخی شمارههای این مجله در ذهنش مانده که با گذر زمان ممکن است دقت آن کمرنگ شده باشد. فوتبالیها باید ببخشایند و تصحیح کنند.
به سال ۱۹۸۲ بود که کارل هاینتس رومنیگۀ مصدوم، در مسابقه با فرانسه، بازی ۳-۱ باخته در وقت اضافه را ۳ بر ۳ کرد و در نهایت آلمانغربی در پنالتی پیروز شد. برزیل بهترین بازیکنان هجومیاش را، از جمله زیکو، به کاپیتانی دکتر سوکراتس آورده بود. در آن زمان بازیکن آلمانی خلاق و جادوگری به نام برند شوستر ملقب به برناردوی مقدس در اسپانیا بازی میکرد که باد لاستیکش خیلی زیاد بود. وقتی به تیم ملی دعوت شد، تقاضای پول کرد. سایر بازیکنان و مربی به وی پوزخند زدند؛ در فرهنگ آلمان این تیم است که کار میکند، نه قهرمانان.
تا قبل از ۱۹۹۰ مردم آلمان دو تا قیصر فوتبالی داشتند؛ یکی زپ هربرگر و دیگری هلموت شون که دو مربیِ برندۀ جام جهانی بودند. نقل قولی از یکی از این دو و به گمانم از زپ هربرگر است که میگفت: ما به جای این که بهترین بازیکنان را انتخاب کنیم، باید بهترین تیم را انتخاب کنیم. جناح چپ و راست تیم در مسابقات باید به خوبی با هم کار کنند، نه همه فوروارد باشند، مثل برزیل هجومی ۱۹۸۲، و نه همه مدافع و هافبک. این را در تیم آلمان، احتمالاً به عنوان پرافتخارترین تیم جام جهانی، میتوان دید. به قول پل برایتنر، تیم ضعیف آلمان به فینال میرود و تیم قوی آلمان قهرمان جهان میشود. آلمان در فینال ۱۹۸۲ با این که ۳ گل از ایتالیای پائولو روسی عقب بود، از تلاش بازنایستاد؛ وی در دقایق پایانی یک گل به ایتالیا زد.
هدف آموزش پرورش باید پرورش شهروندانی باشد که قابلیت کار تیمی داشته باشند تا از پس مشکلات برآیند و کشور را به سوی توسعۀ پایدار هدایت کنند و وزیر باید شرایط نزدیکیِ باد لاستیک مدارس به هم را فراهم کند. جملۀ حکیمانۀ زپ هربرگر باید در اتاق وزیر نصب شود. وقتی از تیم صحبت میکنیم، باید نگاهی سیستمی داشته باشیم؛ وگرنه با این کوری آموزشی ماندن در تلۀ عقب ماندگی اجتنابناپذیر است.
ادامه در بخش۲
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۷/۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛ نمیدانند؟
احتمالاً سرچشمۀ فکر مدارس غیرانتفاعی به زنده یاد دکتر یدالله سحابی برمیگردد. مراد وی از اصطلاح "غیرانتقاعی" این بود که پولی که از والدین یا خیرین میگیرند، صرف توسعه خود مدرسه و افزایش کیفیت مدارس شود نه درآمدزایی. حال که وزیر اعتقاد دارد که هر چقدر بیشتر پول بدهی، بیشتر آش خواهی خورد، باید منتظر خروج جامعه از حد اعتدال بود. وقتی باد لاستیکها تنظیم نباشد، لاستیکها حرف هم را نمیخوانند و فرمان ماشین شروع به زدن میکند، و احتمال بیثباتی جامعه بالا میرود.
مدارس غیرانتفاعی به مسیر نادرستی سوق پیدا کردند. پول بیشتر و آموزش با کیفیتتر یعنی چه؟ در نگاه اول یعنی تضمین قبولی در کنکور در رشتههای لاکچری؛ آیا این بزرگترین انگیزۀ پدرومادرها برای دادن شهریه نیست؟ از طرفی برای خالی نبودن عریضه، به غیر از آموزش مهارت تست زدن، باید برخی کارها انجام شود؛ مثلاً برخی آزمایشها برای نمایش. به معنی دیگر، بخشی از دانشگاه (سرفصل درسی و عملیات آزمایشگاهی) را باید به مدرسه منتقل کرد.
ضرورت دارد که در آموزش و پرورش ژست پرورش دانشمند را رها، و تلاش کرد که پرورش شهروند در دستور کار قرار گیرد. در مسیر شهروند شدن دانش آموز، باید فردی تربیت شود که نه گفتن به پدرومادر را در تعیین سرنوشت خود خوب بلد باشد، چون شیوۀ فعلی از مسیرِ خنگ کردن دانش آموز میگذرد؛ به ویژه با فشار پدرومادرانی که با کاهش نمره به میزان ۰/۲۵ مضطرب میشوند. دانشآموزی که دوران نوجوانی را برای برآوردن آرزوی پدر و مادر از دست میدهد و هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارد، با ذهنی خسته و تنی کوفته و با از دست دادن بخشی از سلامت جسمی و روانی به کسوت دانشجو درمیآید و دانشگاه نیروی خسته را تحویل میگیرد تا خود نیز همان اشتباه آموزش و پرورش را تکرار کند.
باید تلاش کرد که باد لاستیک آموزش و پرورش در همه جای ایران بر هدف پرورش شهروند، و بر اساس مقتضیات محلی و پیشبینی بازار کار و اقتصاد و مبتنی بر مهارت حرفهای کم و بیش هماهنگ با هم تنظیم شود تا دانشآموزان بعدها به عنوان شهروند بتوانند با هم کار کنند؛ در مدارس شکاف در کیفیت و عدالت آموزشی ضد توسعه است. به عنوان یک الگو شاید اشاره به فرهنگ آلمانی و فوتبال آلمان آموزنده باشد.
مجلۀ کیهان ورزشی در دهۀ ۶۰ هجری شمسی مطالب پرباری منتشر میکرد؛ مطلبی که اینک از تخته کلید نگارنده نشر میشود، احتمالاً از برخی شمارههای این مجله در ذهنش مانده که با گذر زمان ممکن است دقت آن کمرنگ شده باشد. فوتبالیها باید ببخشایند و تصحیح کنند.
به سال ۱۹۸۲ بود که کارل هاینتس رومنیگۀ مصدوم، در مسابقه با فرانسه، بازی ۳-۱ باخته در وقت اضافه را ۳ بر ۳ کرد و در نهایت آلمانغربی در پنالتی پیروز شد. برزیل بهترین بازیکنان هجومیاش را، از جمله زیکو، به کاپیتانی دکتر سوکراتس آورده بود. در آن زمان بازیکن آلمانی خلاق و جادوگری به نام برند شوستر ملقب به برناردوی مقدس در اسپانیا بازی میکرد که باد لاستیکش خیلی زیاد بود. وقتی به تیم ملی دعوت شد، تقاضای پول کرد. سایر بازیکنان و مربی به وی پوزخند زدند؛ در فرهنگ آلمان این تیم است که کار میکند، نه قهرمانان.
تا قبل از ۱۹۹۰ مردم آلمان دو تا قیصر فوتبالی داشتند؛ یکی زپ هربرگر و دیگری هلموت شون که دو مربیِ برندۀ جام جهانی بودند. نقل قولی از یکی از این دو و به گمانم از زپ هربرگر است که میگفت: ما به جای این که بهترین بازیکنان را انتخاب کنیم، باید بهترین تیم را انتخاب کنیم. جناح چپ و راست تیم در مسابقات باید به خوبی با هم کار کنند، نه همه فوروارد باشند، مثل برزیل هجومی ۱۹۸۲، و نه همه مدافع و هافبک. این را در تیم آلمان، احتمالاً به عنوان پرافتخارترین تیم جام جهانی، میتوان دید. به قول پل برایتنر، تیم ضعیف آلمان به فینال میرود و تیم قوی آلمان قهرمان جهان میشود. آلمان در فینال ۱۹۸۲ با این که ۳ گل از ایتالیای پائولو روسی عقب بود، از تلاش بازنایستاد؛ وی در دقایق پایانی یک گل به ایتالیا زد.
هدف آموزش پرورش باید پرورش شهروندانی باشد که قابلیت کار تیمی داشته باشند تا از پس مشکلات برآیند و کشور را به سوی توسعۀ پایدار هدایت کنند و وزیر باید شرایط نزدیکیِ باد لاستیک مدارس به هم را فراهم کند. جملۀ حکیمانۀ زپ هربرگر باید در اتاق وزیر نصب شود. وقتی از تیم صحبت میکنیم، باید نگاهی سیستمی داشته باشیم؛ وگرنه با این کوری آموزشی ماندن در تلۀ عقب ماندگی اجتنابناپذیر است.
ادامه در بخش۲
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۷/۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Telegram
اخبار منتخب
📣 وزیر آموزش و پرورش دولت «سیدمحرومان» در صداوسیمای جمهوری اسلامی بدون هیچ رودربایستی میگوید «برای آموزش با کیفیت باید هزینه بدهید»
@Akhbar_montakhab
@Akhbar_montakhab
کوری آموزشی و پژوهشی۲: کلِّ آموزش این است- سرکلاس درس بده، سر امتحان پس بگیر
ادامه از بخش اول
جرالد زاکاریاس (۱۹۰۵-۱۹۸۶) و فرانسیس فریدمن (۱۹۱۸-۱۹۶۲) اساتید و پژوهشگران انستیتو تکنولوژی ماساچوستس در نیمۀ دوم قرن بیستم، بر ناهماهنگی کامل میان روح علم کنونی و آموزش علوم در تمام مدارج تحصیلی انگشت گذاشتند و کمیتۀ مطالعات علم فیزیک (Physical science study committee) را با اریک راجرز، جرج گاموف، سنفورد براون و ویکتور ویسکوپف بنیان نهادند تا فعالانه آموزش فیزیک پایه دبیرستانی را بازبینی، و روشهای بهبود و ارزیابی آن را طراحی و اجرا کنند. به دنبال آن، کتابهای متعدد فیزیک نوین، فیلمهای آموزشی و مواد آزمایشگاهی کلاسی را طراحی کردند که در دو دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی توسعه یافت و به سراسر جهان سرایت کرد؛ چون فیزیک فقط کاغذ و قلم نیست.
این دستهای بیکار و این کلّههای متورم
آموزش در تمامی مدارج آن دچار مشکل مصادره به مطلوب* (Expropriation as desired) است، زیرا این فرض که "توفیق در امتحانات شرط موثق یادگیری است" را به عنوان یک اصل قبول می کند، در حالی که همین خشت اول کج نهاده شده است. امر آموزش و فعالیتهای آموزشیِ دانش آموز و دانشجو در نهایت بر اساس امتحانات ارزیابی میشود، در حالی که بخش مهمی از کار آموزشی متاثر از امتحانات شده و مشغلۀ امتحانات که بر امور آموزشی، آموزگار، استاد و دانشآموز/دانشجو سایه افکنده، فعالیت آموزشی را به نحوی وخیم از مسیر اصلی دور کرده است.
دانشجوی استانداردی را در نظر بگیرید که اولِ نیمسال تحصیلی عهد میکند که بعد از کلاس به سراغ متون درسی و کتاب برود و از سرچشمه یاد بگیرد. به نیمۀ ترم نرسیده از هولِ امتحانات میان ترم و پایان ترم همۀ برنامهها به هم میریزد. آن مصادره به مطلوب این چرخۀ باطل* را نیز به دنبال دارد و همچنان جزوۀ کلاسی سروری خود را حفظ میکند.
در زمانی نه چندان دور که زندگی معیشتی بر کشور حاکم بود و دوران نوجوانی مفهومی نداشت، بچهها باید پابهپای خانواده کار میکردند. سه ماه تعطیل تابستانی برای این بود که بچهها برای کار کشاورزی و دامداری به خانواده کمک کنند و در غیر این صورت باید برای درآوردن خرج تحصیل خود نزد پیشهوران کار میکردند؛ از موهبت کار کردن محروم نبودند. بعدها ثروتمند شدن کشور موجب قطع ارتباط دانشآموز با کار شد و یک باگ به جان نظام آموزشی کشور افتاد. طرح "کاد" هم به فنا رفت. نتیجه آن که دستها بیکار، فلج و لاغر اندام است و کلّهها متورم. این کلّۀ متورم نوعی توهم دانش به وجود میآورد و توقعش از زندگی و درآمد مطابق اندازۀ سرش است و به لاغری دستهایش بیتوجه است.
نگارنده سه سال درس حرفهوفن را در دورۀ راهنمایی در پیش از انقلاب و یک سال درس ابزار شناسی سال اول دبیرستان در پس از انقلاب را تماماً در کلاس تئوری گذراند و نتیجۀ این وضعیت وخیم را با پوست و گوشت و خون خود احساس کرده است. وقتی از انواع روشهای آبیاری (غرقابی، بارانی، و ...) تا انواع پیچ و مهره و ابزار و غیره در کلاس تئوری تدریس میشود، این کار دقیقاً یعنی کشتن و تباه کردن عمر، و فلج کردن دست و باد کردن کلّه.
دانشآموزی با دستهای لاغر، نحیف و فلج، و یک کلۀ بادکرده تنها راهی که خواهد شناخت کنکور است. آن چرخۀ باطل کوچک به چرخۀ باطل بزرگِ کنکور میرسد؛ کنکور محور همه چیز شده است؛ روشهای تستزنی، کلاس کنکور، مشاوره کنکور، و موسسات کنکور همه به یک غول هراسانگیز تبدیل شده و نشانۀ آن چاپخانههای معظم موسسات کنکور و بمباران کنکوریها با آگهیها و پوسترهای فروش موفقیت است. کمترین ضرر آن متوجه منابع آب است: به ازای هر کاغذ A4 ده لیتر آب مصرف شده است.
در این مسیر خنگسازی ضرری که به سلامت جسمی/روحی دانش آموز و دانشجو وارد میشود چون به دلار برآورد نشده، همه را از پدرومادرها تا آموزگاران و اساتید تا نخبگان و سران آموزشی کشور را کرخت کرده است.
بدترین ضربه از ناحیۀ خنگسازی به آموزش ریاضی وارد میشود که موتور اصلی توسعه است. با این شیوۀ آموزشی فکر توسعه اندکی بلندپروازانه است.
در نیمۀ دوم قرن بیستم زاکاریاس و فریدمن متوجه آسیب این خنگ سازی شدند؛ امید است که باز هم زاکاریاس و فریدمن دیگری در کشور پیدا شوند که کمیتۀ آموزشی جدیدی را برای اصلاح آموزش با تاکید بر مهارت و غلبه بر ناهماهنگی میان آموزش و علم جدید و شرایط میدانی فراهم کنند، به نحوی که این نکتۀ مهم را هدف بگیرند:
👈 نسبت کلاسهای تئوری به کلاسهای عملی باید یک به دو باشد، یعنی به ازای هر یک ساعت میخکوب کردن دانشآموز/دانشجو به نیمکت، باید امکان دو ساعت فعالیت عملی مفید و کار کردن دستها فراهم باشد.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۳
منبع:
* پياژه، ژان. (۱۳۶۷). روانشناسي و دانش آموزشوپرورش. ترجمۀ عليمحمّد كاردان. انتشارات دانشگاه تهران،
ادامه از بخش اول
جرالد زاکاریاس (۱۹۰۵-۱۹۸۶) و فرانسیس فریدمن (۱۹۱۸-۱۹۶۲) اساتید و پژوهشگران انستیتو تکنولوژی ماساچوستس در نیمۀ دوم قرن بیستم، بر ناهماهنگی کامل میان روح علم کنونی و آموزش علوم در تمام مدارج تحصیلی انگشت گذاشتند و کمیتۀ مطالعات علم فیزیک (Physical science study committee) را با اریک راجرز، جرج گاموف، سنفورد براون و ویکتور ویسکوپف بنیان نهادند تا فعالانه آموزش فیزیک پایه دبیرستانی را بازبینی، و روشهای بهبود و ارزیابی آن را طراحی و اجرا کنند. به دنبال آن، کتابهای متعدد فیزیک نوین، فیلمهای آموزشی و مواد آزمایشگاهی کلاسی را طراحی کردند که در دو دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی توسعه یافت و به سراسر جهان سرایت کرد؛ چون فیزیک فقط کاغذ و قلم نیست.
این دستهای بیکار و این کلّههای متورم
آموزش در تمامی مدارج آن دچار مشکل مصادره به مطلوب* (Expropriation as desired) است، زیرا این فرض که "توفیق در امتحانات شرط موثق یادگیری است" را به عنوان یک اصل قبول می کند، در حالی که همین خشت اول کج نهاده شده است. امر آموزش و فعالیتهای آموزشیِ دانش آموز و دانشجو در نهایت بر اساس امتحانات ارزیابی میشود، در حالی که بخش مهمی از کار آموزشی متاثر از امتحانات شده و مشغلۀ امتحانات که بر امور آموزشی، آموزگار، استاد و دانشآموز/دانشجو سایه افکنده، فعالیت آموزشی را به نحوی وخیم از مسیر اصلی دور کرده است.
دانشجوی استانداردی را در نظر بگیرید که اولِ نیمسال تحصیلی عهد میکند که بعد از کلاس به سراغ متون درسی و کتاب برود و از سرچشمه یاد بگیرد. به نیمۀ ترم نرسیده از هولِ امتحانات میان ترم و پایان ترم همۀ برنامهها به هم میریزد. آن مصادره به مطلوب این چرخۀ باطل* را نیز به دنبال دارد و همچنان جزوۀ کلاسی سروری خود را حفظ میکند.
در زمانی نه چندان دور که زندگی معیشتی بر کشور حاکم بود و دوران نوجوانی مفهومی نداشت، بچهها باید پابهپای خانواده کار میکردند. سه ماه تعطیل تابستانی برای این بود که بچهها برای کار کشاورزی و دامداری به خانواده کمک کنند و در غیر این صورت باید برای درآوردن خرج تحصیل خود نزد پیشهوران کار میکردند؛ از موهبت کار کردن محروم نبودند. بعدها ثروتمند شدن کشور موجب قطع ارتباط دانشآموز با کار شد و یک باگ به جان نظام آموزشی کشور افتاد. طرح "کاد" هم به فنا رفت. نتیجه آن که دستها بیکار، فلج و لاغر اندام است و کلّهها متورم. این کلّۀ متورم نوعی توهم دانش به وجود میآورد و توقعش از زندگی و درآمد مطابق اندازۀ سرش است و به لاغری دستهایش بیتوجه است.
نگارنده سه سال درس حرفهوفن را در دورۀ راهنمایی در پیش از انقلاب و یک سال درس ابزار شناسی سال اول دبیرستان در پس از انقلاب را تماماً در کلاس تئوری گذراند و نتیجۀ این وضعیت وخیم را با پوست و گوشت و خون خود احساس کرده است. وقتی از انواع روشهای آبیاری (غرقابی، بارانی، و ...) تا انواع پیچ و مهره و ابزار و غیره در کلاس تئوری تدریس میشود، این کار دقیقاً یعنی کشتن و تباه کردن عمر، و فلج کردن دست و باد کردن کلّه.
دانشآموزی با دستهای لاغر، نحیف و فلج، و یک کلۀ بادکرده تنها راهی که خواهد شناخت کنکور است. آن چرخۀ باطل کوچک به چرخۀ باطل بزرگِ کنکور میرسد؛ کنکور محور همه چیز شده است؛ روشهای تستزنی، کلاس کنکور، مشاوره کنکور، و موسسات کنکور همه به یک غول هراسانگیز تبدیل شده و نشانۀ آن چاپخانههای معظم موسسات کنکور و بمباران کنکوریها با آگهیها و پوسترهای فروش موفقیت است. کمترین ضرر آن متوجه منابع آب است: به ازای هر کاغذ A4 ده لیتر آب مصرف شده است.
در این مسیر خنگسازی ضرری که به سلامت جسمی/روحی دانش آموز و دانشجو وارد میشود چون به دلار برآورد نشده، همه را از پدرومادرها تا آموزگاران و اساتید تا نخبگان و سران آموزشی کشور را کرخت کرده است.
بدترین ضربه از ناحیۀ خنگسازی به آموزش ریاضی وارد میشود که موتور اصلی توسعه است. با این شیوۀ آموزشی فکر توسعه اندکی بلندپروازانه است.
در نیمۀ دوم قرن بیستم زاکاریاس و فریدمن متوجه آسیب این خنگ سازی شدند؛ امید است که باز هم زاکاریاس و فریدمن دیگری در کشور پیدا شوند که کمیتۀ آموزشی جدیدی را برای اصلاح آموزش با تاکید بر مهارت و غلبه بر ناهماهنگی میان آموزش و علم جدید و شرایط میدانی فراهم کنند، به نحوی که این نکتۀ مهم را هدف بگیرند:
👈 نسبت کلاسهای تئوری به کلاسهای عملی باید یک به دو باشد، یعنی به ازای هر یک ساعت میخکوب کردن دانشآموز/دانشجو به نیمکت، باید امکان دو ساعت فعالیت عملی مفید و کار کردن دستها فراهم باشد.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۳
منبع:
* پياژه، ژان. (۱۳۶۷). روانشناسي و دانش آموزشوپرورش. ترجمۀ عليمحمّد كاردان. انتشارات دانشگاه تهران،
Telegram
لوح
کوری آموزشی و پژوهشی ۱: آیا وزیر آموزش و پرورش و مجلسیان باد تایر خودرو خود را تنظیم میکنند؟
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
۱۴ مهر روز ملی دامپزشکی: احترامی تمام قد برای ناظران فروتن و هوشیار مسائل فراگیر سیّاره
(از فصل ۱۱ کتاب تأملی بر آموزش دامپزشکی: از تئوری تا مشی حرفهای)
از دوران باستان، بشر میدانسته که بهداشت انسان، حیوان، گیاه و محیط بهمیزان قابلتوجهی درهمتنیده است. گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد بلاهای دهگانۀ مصر باستان ممکن است بر اثرِ عوامل بومشناختی رخ داده باشد.
دامپزشکان بهطور خستگیناپذیری نسل اندر نسل عواقب بیتوجهی به نگاه یکپارچه به بهداشت انسان و حیوانات را از زمان شروع علم و حرفۀ دامپزشکی مدرن در ایران گوشزد میکردهاند، ولی غالباً پاسخ سایر نهادهای درگیر در امور بهداشتی بهطور ضمنی بر این دلالت میکرده که واژۀ بهداشتِ جامعه تنها محدود به انسان است و بهنوعی شانه بالا میانداختند. درنتیجه نوعی بیحسی و کرختی در دیگر رشتههایی که ذاتاً باید در یک رهیافت جامع برای مقابله با خطرات بهداشتی مشارکت کنند، دیده میشده است و میشود. تنها بهخاطر بیماریهای نوپدید و بازپدیدِ مخرّبِ اخیر بود که جامعه مجبور شد تا مفاهیم مربوط به بهداشت را نقّادانه وارسی کند که هنوز کافی نیست و اقدام مؤثری برای یکپارچگی روشها انجام نشده است. برخلاف سابقۀ طولانی، هنوز برای مبارزه با بیماری بروسلوز و کنترل و ریشهکنی آن بین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سازمان دامپزشکی کشور هماهنگیِ مؤثرِ بیناسازمانیِ براساس مفهوم سلامت یکپارچه بهحدّ قابلقبول نرسیده است.
بخشی از این مشکل در رخداد این تأخیر شاید بهخاطر این موضوع باشد که از جنبههای مختلف میبایست به مفهوم سلامت یکپارچه نظر میکردند؛ داشتن نگاهی چندوجهی کاری آسان نیست و رسیدن به یک تفسیر واحد احتمالاً مشکل بوده است. حروف کلمۀ سلامت HEALTH و سَرْنامهای آن نیز به یکپارچگی سلامت اشاره میکند:
حرف H برای انسانها (Humans)،
حرف E برای اکوسیستم (Ecosystem)،
حرف A برای حیوانات (Animals)،
حرف L برای زندگی کردن (Living) و
حرف T برای «باهمبودگی» (Togetherness) است (مرجع ۱).
این نگاه چندوجهی از این منظر، به رهیافت جامعِ هماهنگ به مفهوم سلامت در یک تفسیر پذیرفته شدۀ جهانی میرسد که پشتوانۀ آن آموزش یکپارچه و همکاریهای بینارشتهای است (مرجع ۲، مرجع ۳) .
دامپزشکان در خط مقدم مقابله با اموری هستند که برای جهان مخاطرهآمیز است؛ خطراتی که همیشه ممکن است که به ابعاد نگرانکنندهای برسد. از این خطرات میتوان به رشد جمعیت، رکود اقتصادی، استرس محیطزیست، افزایش نرخ غذا، خوراک دام و سایر محصولاتی که به بازار عرضه میشوند، بیماریهای نوپدید و بازپدید و بیماریهای غیربومی، بیوتروریسم، مخاطرات بهداشت عمومی، جنگ، فجایع طبیعی و غیره اشاره کرد (مرجع۴). درگیر شدن دانشمندان و دامپزشکان در تقویت نظامهای امنیت زیستی اهمیتی بالایی در تضمین تابآوری و پایداری دارد (مرجع ۵).
حرفۀ دامپزشکی باید نقش رهبری خود را بهعنوان یکی از مستعدترین رشتهها برای مقابله با مشکلات جهانی و محیطزیست بازی کند (مرجع ۴). این رشته یکی از حلقههای اصلی در زرهی است که جهان مدرن باید در برابر بحرانهای تهدیدکننده به تن کند. حرفۀ دامپزشکی برای این بهوجود آمده است تا رشد اقتصادیِ توأم با ثبات، تأمین بهداشت، پایداری و حفظ محیطزیست و سیّاره تضمین شود. برای کشور ما مهمترین آنها عبارتند از: زیان ۵۶ میلیارد دلاری فرسایش خاک و چگونگی زنده نگه داشتن زیست بوم ایران.
چند ارز معتبر، از ATP در داخل سلول در روندهای بیوشیمیایی گرفته تا ارزهای قدرتمند در بازار جهانی را باید خردمندانه مدیریت کرد تا به مسائل بهداشتی و اقتصادی پاسخ مناسب داده شود. حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان از جمله معدود رشته و متخصصانی هستند که میتوانند بینش مؤثری در هر دو طرف داشته باشد؛ هم از عمق سلول باخبرند و هم از ارتفاعاتِ بهداشت، محیط زیست، اقتصاد، فنّاوری، مهندسی و امور سیاسی سر درمیآورند؛ بهنحویکه با چنین دید وسیعی، دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی شایستۀ در دست گرفتن رهبری امور مربوط به سلامت یکپارچه در سطح جهان هستند. اگر قرار است شرایط محیطزیستی بهنحوی پایدار مدیریت شود، و نه به شیوهای خودخواهانه براساس منافع فردی، نقش رهبری حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان انکارناپذیر است؛ زیرا بسیاری از جوامع انسانی احتمالاً در آیندۀ نزدیک به مراحل پساصنعتی پا نخواهند گذاشت (مرجع ۶) و همچنان نیازمند خدمات سنّتی دامپزشکی باقی خواهند ماند. اما گذار آنها در مسیر پر پیچوخم توسعه همواره نیازمند قدرت رهبری دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی است. از این رو، دامپزشکان و سایر دانشمندان باید تأثیر بالقوۀ تصمیمات سیاسی در مقیاس داخلی یا بینالمللی بر محیطزیست را نقّادانه پایش کنند؛ چه فرصتی بهتر از ۱۴ مهر برای تأکید بر این وظیفۀ خطیر؟
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۴
(از فصل ۱۱ کتاب تأملی بر آموزش دامپزشکی: از تئوری تا مشی حرفهای)
از دوران باستان، بشر میدانسته که بهداشت انسان، حیوان، گیاه و محیط بهمیزان قابلتوجهی درهمتنیده است. گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد بلاهای دهگانۀ مصر باستان ممکن است بر اثرِ عوامل بومشناختی رخ داده باشد.
دامپزشکان بهطور خستگیناپذیری نسل اندر نسل عواقب بیتوجهی به نگاه یکپارچه به بهداشت انسان و حیوانات را از زمان شروع علم و حرفۀ دامپزشکی مدرن در ایران گوشزد میکردهاند، ولی غالباً پاسخ سایر نهادهای درگیر در امور بهداشتی بهطور ضمنی بر این دلالت میکرده که واژۀ بهداشتِ جامعه تنها محدود به انسان است و بهنوعی شانه بالا میانداختند. درنتیجه نوعی بیحسی و کرختی در دیگر رشتههایی که ذاتاً باید در یک رهیافت جامع برای مقابله با خطرات بهداشتی مشارکت کنند، دیده میشده است و میشود. تنها بهخاطر بیماریهای نوپدید و بازپدیدِ مخرّبِ اخیر بود که جامعه مجبور شد تا مفاهیم مربوط به بهداشت را نقّادانه وارسی کند که هنوز کافی نیست و اقدام مؤثری برای یکپارچگی روشها انجام نشده است. برخلاف سابقۀ طولانی، هنوز برای مبارزه با بیماری بروسلوز و کنترل و ریشهکنی آن بین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سازمان دامپزشکی کشور هماهنگیِ مؤثرِ بیناسازمانیِ براساس مفهوم سلامت یکپارچه بهحدّ قابلقبول نرسیده است.
بخشی از این مشکل در رخداد این تأخیر شاید بهخاطر این موضوع باشد که از جنبههای مختلف میبایست به مفهوم سلامت یکپارچه نظر میکردند؛ داشتن نگاهی چندوجهی کاری آسان نیست و رسیدن به یک تفسیر واحد احتمالاً مشکل بوده است. حروف کلمۀ سلامت HEALTH و سَرْنامهای آن نیز به یکپارچگی سلامت اشاره میکند:
حرف H برای انسانها (Humans)،
حرف E برای اکوسیستم (Ecosystem)،
حرف A برای حیوانات (Animals)،
حرف L برای زندگی کردن (Living) و
حرف T برای «باهمبودگی» (Togetherness) است (مرجع ۱).
این نگاه چندوجهی از این منظر، به رهیافت جامعِ هماهنگ به مفهوم سلامت در یک تفسیر پذیرفته شدۀ جهانی میرسد که پشتوانۀ آن آموزش یکپارچه و همکاریهای بینارشتهای است (مرجع ۲، مرجع ۳) .
دامپزشکان در خط مقدم مقابله با اموری هستند که برای جهان مخاطرهآمیز است؛ خطراتی که همیشه ممکن است که به ابعاد نگرانکنندهای برسد. از این خطرات میتوان به رشد جمعیت، رکود اقتصادی، استرس محیطزیست، افزایش نرخ غذا، خوراک دام و سایر محصولاتی که به بازار عرضه میشوند، بیماریهای نوپدید و بازپدید و بیماریهای غیربومی، بیوتروریسم، مخاطرات بهداشت عمومی، جنگ، فجایع طبیعی و غیره اشاره کرد (مرجع۴). درگیر شدن دانشمندان و دامپزشکان در تقویت نظامهای امنیت زیستی اهمیتی بالایی در تضمین تابآوری و پایداری دارد (مرجع ۵).
حرفۀ دامپزشکی باید نقش رهبری خود را بهعنوان یکی از مستعدترین رشتهها برای مقابله با مشکلات جهانی و محیطزیست بازی کند (مرجع ۴). این رشته یکی از حلقههای اصلی در زرهی است که جهان مدرن باید در برابر بحرانهای تهدیدکننده به تن کند. حرفۀ دامپزشکی برای این بهوجود آمده است تا رشد اقتصادیِ توأم با ثبات، تأمین بهداشت، پایداری و حفظ محیطزیست و سیّاره تضمین شود. برای کشور ما مهمترین آنها عبارتند از: زیان ۵۶ میلیارد دلاری فرسایش خاک و چگونگی زنده نگه داشتن زیست بوم ایران.
چند ارز معتبر، از ATP در داخل سلول در روندهای بیوشیمیایی گرفته تا ارزهای قدرتمند در بازار جهانی را باید خردمندانه مدیریت کرد تا به مسائل بهداشتی و اقتصادی پاسخ مناسب داده شود. حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان از جمله معدود رشته و متخصصانی هستند که میتوانند بینش مؤثری در هر دو طرف داشته باشد؛ هم از عمق سلول باخبرند و هم از ارتفاعاتِ بهداشت، محیط زیست، اقتصاد، فنّاوری، مهندسی و امور سیاسی سر درمیآورند؛ بهنحویکه با چنین دید وسیعی، دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی شایستۀ در دست گرفتن رهبری امور مربوط به سلامت یکپارچه در سطح جهان هستند. اگر قرار است شرایط محیطزیستی بهنحوی پایدار مدیریت شود، و نه به شیوهای خودخواهانه براساس منافع فردی، نقش رهبری حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان انکارناپذیر است؛ زیرا بسیاری از جوامع انسانی احتمالاً در آیندۀ نزدیک به مراحل پساصنعتی پا نخواهند گذاشت (مرجع ۶) و همچنان نیازمند خدمات سنّتی دامپزشکی باقی خواهند ماند. اما گذار آنها در مسیر پر پیچوخم توسعه همواره نیازمند قدرت رهبری دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی است. از این رو، دامپزشکان و سایر دانشمندان باید تأثیر بالقوۀ تصمیمات سیاسی در مقیاس داخلی یا بینالمللی بر محیطزیست را نقّادانه پایش کنند؛ چه فرصتی بهتر از ۱۴ مهر برای تأکید بر این وظیفۀ خطیر؟
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۴
Telegram
لوح
انتشار کتاب تأملی بر آموزش دامپزشکی: از تئوری تا مشی حرفهای از سوی انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد
صلح وقفهای ملال آور بین نشاط جنگها: غزه و ولایت عزراییل
در سریال هزاردستان به کارگردانی زنده یاد علی حاتمی، رضا خوشنویس (با بازیِ جمشید مشایخی) به مفتش شش انگشتی (با بازی داود رشیدی) اعلام خطر میکند که به رغم این که در دستگاه اطلاعاتی دولت وقت قرار دارد، قصد جانش کردهاند. توصیهاش این است که بگریزد. مفتش شش انگشتی هوشمندانه پاسخ میدهد که فرار به کجا؟ اروپا که خودش در آتش دارد میسوزد. در آن زمان هنوز سفر به ایالات متحده در خیال نمیگنجید و کانادا هم احتمالاً کاملاً برای اهالی خاورمیانه ناشناخته بود و زمان زیادی از رفتن حاجی واشنگتن (۱۲۶۷ هجری خورشیدی) به ینگۀ دنیا نمیگذشت.
دامنۀ اتفاقاتی که در خاورمیانه دارد رخ میدهد، احتمالاً چیزی بسیار وسیعتر از عواقب درگیریهای سابق بین حماس و اسراییل است و این بار اشتهایی فراخ برای جنگ دیده میشود. بخش پیشاویرگولِ عنوان این پست هم از مصاحبۀ مجلۀ اندیشۀ پویا با محمد قائد وام گرفته شده است. این مصاحبه به مناسبت ترجمه و انتشار چاپ نخستِ کتاب توپهای ماه اوت نوشته باربارا تاکمن در مرداد ۹۳ صورت گرفت که در زمستان ۱۴۰۱ به چاپ نهم رسید. آن مصاحبه و مقدمۀ درخشان مترجم بر کتاب خواندنی است و به کار این روزها میآید.
اوضاع جهان آشفتهتر از آنی است که بتوان این درگیری وحشتناک را در ردیف جنگهای ۲۲ روزه و ۳۳ روزۀ قبل دانست، ولی آن را باید در بافتاری وسیعتر دید، زیرا که منطقه از پیش هم ملتهب بود. کاش متخصصی در علم تاریخ میتوانست نشان دهد که بین این وقایع همبستگی وجود ندارد و یک خط را نمیتوان از میان آن کشید و به هم وصل کرد؛ ای کاش، آش همان آش و کاسه همان کاسه نباشد.
در نیمه قرن نوزدهم جنگ کریمه جریان داشت و امروز هم جنگ کریمه از ۲۰۱۴ به جنگ اکراین سرایت کرده است. در ۴ آبان ۱۳۹۸ پستی در لوح با عنوان آیا از بالکن خود بالکان را نمیبینید؟: پرواز روح گاوریلو پرنسیپ بر فراز خاورمیانه منتشر شد. باربارا تاکمن نقش آن جوان ۱۹ ساله در ترور ولیعهد اتریش در صربستان را در شروع جنگ جهانی اول به هیچ میگیرد، چون از بیست سی سال پیش مقدمات جنگ جهانی اول را میچیدند و خیلیها را باید از اروپا بیرون میریختند. البته صربستان عذرخواهی کرد، اتریش صاحب عزا بود تا آمد به خود بجنبد، آلمانِ آن زمان بیمقدمه اعلان جنگ داد و آتش جنگ زبانه کشیده بود. این لهله زدن برای جنگ و گسترش آن در خیلیها دیده میشود. در سال ۹۸ طالبان هنوز افغانستان را فتح نکرده و جنگ اکراین شروع نشده بود، ولی ترکیه مرتب به شمال سوریه دست اندازی میکرد. اکنون در میانۀ گردوغبار برخاسته از جنگ حماس و اسراییل، این روسیه و ترکیه هستند که با رهبرانی مصمم ولی بدجوری خارج از رده از این لحظۀ مونیخ کمال استفاده را میکنند.
احتمالاً غلوآمیز است اگر نقش حملۀ فعلی حماس به ولایت عزراییل را با شلیک به ولیعهد اتریش مقایسه کنیم، اما اگر همان نقش را داشته باشد چه روی خواهد داد؟ به قول مفتش شش انگشتی ممکن است اروپا هم دیگر جای امنی برای فرار مهاجرین یا حتی فرار مغزها نباشد. این آتش با شیوههای متداول و متعارفِ آتشنشانی مهار نخواهد شد. به ویژه کشورهایی که با بحرانهای داخلی سختی روبرو هستند، مثل روسیه و ترکیه، جنگ اخیر را اسفنج نرمی برای جذب بحرانهای داخلی خود میدانند؛ از نظر آنها صلح وقفهای ملال آور بین نشاط جنگها است و برای احیای امپراتوریهای روسیه و عثمانی بهترین زمان ممکن نصیبشان شده و نباید تعلل کنند؛ شاید حتی این طور خود را توجیه کنند که تعلل مترادف با خیانت به کشور است.
بخش دوم عنوان این پست یعنی ولایت عزراییل از نام سفرنامۀ جلال آل احمد به اسراییل اقتباس شده است و برای فلسطینیان هم صادق است که پس از عمری مبارزۀ مسلحانه و پارتیزانی، به حرف قدرتهای بزرگ گوش کردند و اسلحه و خشونت را کنار گذاشتند و کمترین نتیجهای گرفتند. این یک موقعیت تراژیک است که بازگشت به روشهای گذشته برایشان نتایج وخیمتری به بارمیآورد. مصاحبۀ حسام زوملوت و استدلال محکم وی در هیاهوی توپخانۀ تبلیغاتی اسراییل بُرد چندانی پیدا نکرد. احتمالاً جلال آل احمد بهتر از خود فلسطینیها اسراییل را شناخته بود که چنین نامی بر آن ولایت نهاد. به ظن قوی خود اسراییل بود که با بیتوجهی به جنبش فتح و به حساب نیاوردن آن، زمینۀ برآمدن سایر گروههای فلسطینی بسیار تندرو، از جمله حماس، را فراهم آورد.
در ضعف افراد اندیشمند و فرهیخته که میدانند چه آتشی در حال فوران است و هیچ تاثیری بر حاکمین کشورهای درگیر در این وضعیت خطرناک ندارند، آتش بر جانِ خاورمیانۀ پیش از این مجروح نیز خطر گسترش زیادی دارد؛ به ویژه که دبیر کل سازمان ملل متحد و خود این سازمان در ضعیفترین موقعیتِ تاثیرگذاری بر این مناقشه قرار دارند.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
در سریال هزاردستان به کارگردانی زنده یاد علی حاتمی، رضا خوشنویس (با بازیِ جمشید مشایخی) به مفتش شش انگشتی (با بازی داود رشیدی) اعلام خطر میکند که به رغم این که در دستگاه اطلاعاتی دولت وقت قرار دارد، قصد جانش کردهاند. توصیهاش این است که بگریزد. مفتش شش انگشتی هوشمندانه پاسخ میدهد که فرار به کجا؟ اروپا که خودش در آتش دارد میسوزد. در آن زمان هنوز سفر به ایالات متحده در خیال نمیگنجید و کانادا هم احتمالاً کاملاً برای اهالی خاورمیانه ناشناخته بود و زمان زیادی از رفتن حاجی واشنگتن (۱۲۶۷ هجری خورشیدی) به ینگۀ دنیا نمیگذشت.
دامنۀ اتفاقاتی که در خاورمیانه دارد رخ میدهد، احتمالاً چیزی بسیار وسیعتر از عواقب درگیریهای سابق بین حماس و اسراییل است و این بار اشتهایی فراخ برای جنگ دیده میشود. بخش پیشاویرگولِ عنوان این پست هم از مصاحبۀ مجلۀ اندیشۀ پویا با محمد قائد وام گرفته شده است. این مصاحبه به مناسبت ترجمه و انتشار چاپ نخستِ کتاب توپهای ماه اوت نوشته باربارا تاکمن در مرداد ۹۳ صورت گرفت که در زمستان ۱۴۰۱ به چاپ نهم رسید. آن مصاحبه و مقدمۀ درخشان مترجم بر کتاب خواندنی است و به کار این روزها میآید.
اوضاع جهان آشفتهتر از آنی است که بتوان این درگیری وحشتناک را در ردیف جنگهای ۲۲ روزه و ۳۳ روزۀ قبل دانست، ولی آن را باید در بافتاری وسیعتر دید، زیرا که منطقه از پیش هم ملتهب بود. کاش متخصصی در علم تاریخ میتوانست نشان دهد که بین این وقایع همبستگی وجود ندارد و یک خط را نمیتوان از میان آن کشید و به هم وصل کرد؛ ای کاش، آش همان آش و کاسه همان کاسه نباشد.
در نیمه قرن نوزدهم جنگ کریمه جریان داشت و امروز هم جنگ کریمه از ۲۰۱۴ به جنگ اکراین سرایت کرده است. در ۴ آبان ۱۳۹۸ پستی در لوح با عنوان آیا از بالکن خود بالکان را نمیبینید؟: پرواز روح گاوریلو پرنسیپ بر فراز خاورمیانه منتشر شد. باربارا تاکمن نقش آن جوان ۱۹ ساله در ترور ولیعهد اتریش در صربستان را در شروع جنگ جهانی اول به هیچ میگیرد، چون از بیست سی سال پیش مقدمات جنگ جهانی اول را میچیدند و خیلیها را باید از اروپا بیرون میریختند. البته صربستان عذرخواهی کرد، اتریش صاحب عزا بود تا آمد به خود بجنبد، آلمانِ آن زمان بیمقدمه اعلان جنگ داد و آتش جنگ زبانه کشیده بود. این لهله زدن برای جنگ و گسترش آن در خیلیها دیده میشود. در سال ۹۸ طالبان هنوز افغانستان را فتح نکرده و جنگ اکراین شروع نشده بود، ولی ترکیه مرتب به شمال سوریه دست اندازی میکرد. اکنون در میانۀ گردوغبار برخاسته از جنگ حماس و اسراییل، این روسیه و ترکیه هستند که با رهبرانی مصمم ولی بدجوری خارج از رده از این لحظۀ مونیخ کمال استفاده را میکنند.
احتمالاً غلوآمیز است اگر نقش حملۀ فعلی حماس به ولایت عزراییل را با شلیک به ولیعهد اتریش مقایسه کنیم، اما اگر همان نقش را داشته باشد چه روی خواهد داد؟ به قول مفتش شش انگشتی ممکن است اروپا هم دیگر جای امنی برای فرار مهاجرین یا حتی فرار مغزها نباشد. این آتش با شیوههای متداول و متعارفِ آتشنشانی مهار نخواهد شد. به ویژه کشورهایی که با بحرانهای داخلی سختی روبرو هستند، مثل روسیه و ترکیه، جنگ اخیر را اسفنج نرمی برای جذب بحرانهای داخلی خود میدانند؛ از نظر آنها صلح وقفهای ملال آور بین نشاط جنگها است و برای احیای امپراتوریهای روسیه و عثمانی بهترین زمان ممکن نصیبشان شده و نباید تعلل کنند؛ شاید حتی این طور خود را توجیه کنند که تعلل مترادف با خیانت به کشور است.
بخش دوم عنوان این پست یعنی ولایت عزراییل از نام سفرنامۀ جلال آل احمد به اسراییل اقتباس شده است و برای فلسطینیان هم صادق است که پس از عمری مبارزۀ مسلحانه و پارتیزانی، به حرف قدرتهای بزرگ گوش کردند و اسلحه و خشونت را کنار گذاشتند و کمترین نتیجهای گرفتند. این یک موقعیت تراژیک است که بازگشت به روشهای گذشته برایشان نتایج وخیمتری به بارمیآورد. مصاحبۀ حسام زوملوت و استدلال محکم وی در هیاهوی توپخانۀ تبلیغاتی اسراییل بُرد چندانی پیدا نکرد. احتمالاً جلال آل احمد بهتر از خود فلسطینیها اسراییل را شناخته بود که چنین نامی بر آن ولایت نهاد. به ظن قوی خود اسراییل بود که با بیتوجهی به جنبش فتح و به حساب نیاوردن آن، زمینۀ برآمدن سایر گروههای فلسطینی بسیار تندرو، از جمله حماس، را فراهم آورد.
در ضعف افراد اندیشمند و فرهیخته که میدانند چه آتشی در حال فوران است و هیچ تاثیری بر حاکمین کشورهای درگیر در این وضعیت خطرناک ندارند، آتش بر جانِ خاورمیانۀ پیش از این مجروح نیز خطر گسترش زیادی دارد؛ به ویژه که دبیر کل سازمان ملل متحد و خود این سازمان در ضعیفترین موقعیتِ تاثیرگذاری بر این مناقشه قرار دارند.
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
کوری آموزشی و پژوهشی۳: هاردین در برابر اُسترُم ؛ یا تئوری تراژدی انبازهها یا منابع مشترک در مبحث آموزش با کیفیت مبتنی بر پول
ادامه از بخش۲
برنامه ریزی آموزشی بدون توجه به منابع آموزشیِ قابل تهیه و تدارک کاملاً انتزاعی از آب درمی آید. بنا بر این اگر، تصور یا تخیل این باشد که برای داشتن آموزش باکیفیت، به قول وزیر آموزش و پرورش باید پول بدهید ، و به عبارت دیگر از دیگرانی که پول نمیدهند، جلو بیفتید، پیامدهای این تفکر را هم باید در نظر بگیرید.
ویلیام فورستر لوید، اقتصاددانی سیاسی از دانشگاه آکسفورد، در سال ۱۸۳۲ با نگاه به چرخهی تخریبِ چراگاههای عمومی (یعنی آنهایی که مالکیت خصوصی ندارند) در انگلیس این سؤال را مطرح کرد: ”چرا حیواناتی که در چراگاههایِ عمومی میچرند اینقدر ریزجثه و کوتاهقدند؟ چرا مراتع عمومی اینقدر لخت و خالیاند و اینقدر متفاوت از زمینهای مجاورشان؟“ این عبارات به نظرتان آشنا به نظر نمیرسد؟ چرا عملکردِ دانش آموزان مدارس دولتی این قدر نسبت به مدارس غیرانتفاعی نازل است؟
از نظر لوید، بهرهبرداری از منابع عمومی به انگیزِۀ سود شخصی است. وقتی منابع عمومی محدود است، هر کس به انگیزۀ سود شخصی عمل میکند. اما ضرر استفادۀ بیرویه از منابع بین همه سرشکن می شود. مشکل در آن جا است که سود شخصی از ضرر سرشکن شده بیشتر است. در نهایت منابع عمومی از بین میرود، زیرا سود به بهای هزینۀ دیگران به دست میآید.
در مبحث آموزش، منابع عمومی به فرصتهای تحصیلی، مهارتی و شغلی در آینده برمیگردد. وقتی فاصلۀ کیفی آموزشی بین اقشار مختلف بسیار زیاد میشود، یعنی یک قشر نازک به دلیل تمکن مالی سهم خود را از فرصتهای تحصیلی و شغلی در آینده تضمین می کند در حالی که آیندۀ زندگی فرزندش به دلیل نابرابری آموزشی به مخاطره میافتد؛ زیرا حتی با دستیابی به مدارک و مدارج بالا و فرصت شغلی عالی، به دلیل پایین بودن نسبی کیفیت آموزش در خیل عظیمی از هموطنان از یک زندگی به سامان و سعادتمند محروم میشود. عاقبت منابع عمومی مدیریت نشده در جهانی که در آن سرمایۀ مادی محدود است و امیال افراد نامحدود، ناگزیر به "خرابی" میانجامد.
در عرصۀ آموزش "خرابی" به این برمیگردد که وقتی کیفیت آموزش اختصاصاً به پولی که والدین پرداخت میکنند وابسته است، پرورش شهروند از دستور کار خارج میشود و آموزش جنبۀ مسابقه به خود میگیرد. گاهی روشهای میانبری که تجار درس در انتخاب گزینۀ مناسب در یک سئوال امتحانی در تلویزیون معرفی میکنند، هیچ نشانی از پایبندی به روش علمی ندارد و به شعبده بیشتر میماند. اگر با شعبده بازی بتوانید یک سئوال محاسباتی را در دو سه ثانیه جواب دهید، در یک زمان معین به تعداد سئوال بیشتری در کنکور پاسخ خواهید داد و برندۀ مسابقه خواهید شد.
الینور اُسترُم برندۀ نوبل اقتصاد در ۲۰۰۹ یک راه دیگر پیش میکشد. یک باهَمِستان (community) از کاربران یک منبع مشاع عمومی- یک جنگل، یک چراگاه، یک دریاچه و... در غیاب سازوکار بازار و در غیابِ مقرراتپردازی و نظارتگری دولت، گاه قادر است خود روشی برای سازماندهی مناسب استفادۀ کاربران از آن منبع انبازه یا مشاع بیابد، آن گونه که هیچ تراژدیای اتفاق نیفتد، و آن روشِ غیربازاری و غیردولتی هم بر مقرراتپردازی دولت برتری داشته باشد، و هم بر سازوکار بازار. این باهمستانِ فاقدِ توپ و تانک و کلیدِ زندان، گاه قادر است که تحت شرایطی قواعدی برای بهره برداری از یک منبع انبازه یا مشاع در حوزۀ عمومی تعیین کرده و ضمانت اجرایش را فراهم کند. لازم نیست حکمرانی را در همۀ حوزه های عمومی به انحصار دولت درآوریم.
وقتی از زبان وزیر علائمی میرسد مبنی بر این که تا آیندهای احتمالاً دور خبری از تخصیص منابع کافی برای آموزشی با کیفیت نیست و بخش عمدهای از فرزندان مردمی که درآمدشان تکافوی ثبت نام در مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی نمیکند از آموزش با کیفیت محروم میمانند، بهتر است دولت از خیر انحصار بر آموزش بگذرد و به باهَمِستانهایی مستقل، متشکل از آموزگاران کارکشته و خبره به عنوان نهادهای آموزشی میدان بدهد که با ابتکارات خود، شیوۀ پرورش شهروند مبتنی بر کسب مهارت و معطوف به دستیابی به استقلال مادی و شخصی را جایگزین روش فعلی کنند که همه را به سوی کنکور و دانشگاه سوق میدهد. در شرایط فعلی آموزگار یک ابزار و پیچ و مهره در ساختار پیچیده، مکانیکی و کارخانهوارِ روند آموزش است، در حالی که آموزش بیشتر امری زیستشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی و روانشناختی است.
دوگانۀ هاردین-اُسترُم و تراژدیِ انبازهها (مشاعات) به عنوان یک تئوری اقتصادی در موضوعات وسیعی از جمله مسائل زیستمحیطی، و به نظر نگارنده در آموزش و برنامهریزی آموزشی نیز کاربرد دارد.
و نیز بخوانید: ۱ و ۲ .
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۸
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
ادامه از بخش۲
برنامه ریزی آموزشی بدون توجه به منابع آموزشیِ قابل تهیه و تدارک کاملاً انتزاعی از آب درمی آید. بنا بر این اگر، تصور یا تخیل این باشد که برای داشتن آموزش باکیفیت، به قول وزیر آموزش و پرورش باید پول بدهید ، و به عبارت دیگر از دیگرانی که پول نمیدهند، جلو بیفتید، پیامدهای این تفکر را هم باید در نظر بگیرید.
ویلیام فورستر لوید، اقتصاددانی سیاسی از دانشگاه آکسفورد، در سال ۱۸۳۲ با نگاه به چرخهی تخریبِ چراگاههای عمومی (یعنی آنهایی که مالکیت خصوصی ندارند) در انگلیس این سؤال را مطرح کرد: ”چرا حیواناتی که در چراگاههایِ عمومی میچرند اینقدر ریزجثه و کوتاهقدند؟ چرا مراتع عمومی اینقدر لخت و خالیاند و اینقدر متفاوت از زمینهای مجاورشان؟“ این عبارات به نظرتان آشنا به نظر نمیرسد؟ چرا عملکردِ دانش آموزان مدارس دولتی این قدر نسبت به مدارس غیرانتفاعی نازل است؟
از نظر لوید، بهرهبرداری از منابع عمومی به انگیزِۀ سود شخصی است. وقتی منابع عمومی محدود است، هر کس به انگیزۀ سود شخصی عمل میکند. اما ضرر استفادۀ بیرویه از منابع بین همه سرشکن می شود. مشکل در آن جا است که سود شخصی از ضرر سرشکن شده بیشتر است. در نهایت منابع عمومی از بین میرود، زیرا سود به بهای هزینۀ دیگران به دست میآید.
در مبحث آموزش، منابع عمومی به فرصتهای تحصیلی، مهارتی و شغلی در آینده برمیگردد. وقتی فاصلۀ کیفی آموزشی بین اقشار مختلف بسیار زیاد میشود، یعنی یک قشر نازک به دلیل تمکن مالی سهم خود را از فرصتهای تحصیلی و شغلی در آینده تضمین می کند در حالی که آیندۀ زندگی فرزندش به دلیل نابرابری آموزشی به مخاطره میافتد؛ زیرا حتی با دستیابی به مدارک و مدارج بالا و فرصت شغلی عالی، به دلیل پایین بودن نسبی کیفیت آموزش در خیل عظیمی از هموطنان از یک زندگی به سامان و سعادتمند محروم میشود. عاقبت منابع عمومی مدیریت نشده در جهانی که در آن سرمایۀ مادی محدود است و امیال افراد نامحدود، ناگزیر به "خرابی" میانجامد.
در عرصۀ آموزش "خرابی" به این برمیگردد که وقتی کیفیت آموزش اختصاصاً به پولی که والدین پرداخت میکنند وابسته است، پرورش شهروند از دستور کار خارج میشود و آموزش جنبۀ مسابقه به خود میگیرد. گاهی روشهای میانبری که تجار درس در انتخاب گزینۀ مناسب در یک سئوال امتحانی در تلویزیون معرفی میکنند، هیچ نشانی از پایبندی به روش علمی ندارد و به شعبده بیشتر میماند. اگر با شعبده بازی بتوانید یک سئوال محاسباتی را در دو سه ثانیه جواب دهید، در یک زمان معین به تعداد سئوال بیشتری در کنکور پاسخ خواهید داد و برندۀ مسابقه خواهید شد.
الینور اُسترُم برندۀ نوبل اقتصاد در ۲۰۰۹ یک راه دیگر پیش میکشد. یک باهَمِستان (community) از کاربران یک منبع مشاع عمومی- یک جنگل، یک چراگاه، یک دریاچه و... در غیاب سازوکار بازار و در غیابِ مقرراتپردازی و نظارتگری دولت، گاه قادر است خود روشی برای سازماندهی مناسب استفادۀ کاربران از آن منبع انبازه یا مشاع بیابد، آن گونه که هیچ تراژدیای اتفاق نیفتد، و آن روشِ غیربازاری و غیردولتی هم بر مقرراتپردازی دولت برتری داشته باشد، و هم بر سازوکار بازار. این باهمستانِ فاقدِ توپ و تانک و کلیدِ زندان، گاه قادر است که تحت شرایطی قواعدی برای بهره برداری از یک منبع انبازه یا مشاع در حوزۀ عمومی تعیین کرده و ضمانت اجرایش را فراهم کند. لازم نیست حکمرانی را در همۀ حوزه های عمومی به انحصار دولت درآوریم.
وقتی از زبان وزیر علائمی میرسد مبنی بر این که تا آیندهای احتمالاً دور خبری از تخصیص منابع کافی برای آموزشی با کیفیت نیست و بخش عمدهای از فرزندان مردمی که درآمدشان تکافوی ثبت نام در مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی نمیکند از آموزش با کیفیت محروم میمانند، بهتر است دولت از خیر انحصار بر آموزش بگذرد و به باهَمِستانهایی مستقل، متشکل از آموزگاران کارکشته و خبره به عنوان نهادهای آموزشی میدان بدهد که با ابتکارات خود، شیوۀ پرورش شهروند مبتنی بر کسب مهارت و معطوف به دستیابی به استقلال مادی و شخصی را جایگزین روش فعلی کنند که همه را به سوی کنکور و دانشگاه سوق میدهد. در شرایط فعلی آموزگار یک ابزار و پیچ و مهره در ساختار پیچیده، مکانیکی و کارخانهوارِ روند آموزش است، در حالی که آموزش بیشتر امری زیستشناختی، جامعهشناختی، انسانشناختی و روانشناختی است.
دوگانۀ هاردین-اُسترُم و تراژدیِ انبازهها (مشاعات) به عنوان یک تئوری اقتصادی در موضوعات وسیعی از جمله مسائل زیستمحیطی، و به نظر نگارنده در آموزش و برنامهریزی آموزشی نیز کاربرد دارد.
و نیز بخوانید: ۱ و ۲ .
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۸
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Telegram
لوح
کوری آموزشی و پژوهشی ۱: آیا وزیر آموزش و پرورش و مجلسیان باد تایر خودرو خود را تنظیم میکنند؟
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
تریدی نیست که باد لاستیکهای خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفتهها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را میدانند؛…
کوری آموزشی و پژوهشی ۵
ادامه از بخش ۴
دانشجویی به لوحبان زنگ میزند. از «لوحبان» میخواهد که اگر دادههای پایان نامههای قبلی را که هنوز منتشر نشده در اختیار او بگذارد، رویش کار خواهد کرد تا به مقاله تبدیل شود. سنّی نداشت که بداند مجله نیچر در ۲۰۰۹ رسوایی بزرگی ناشی از اقدامات مشابه این درخواست را گزارش کرده بود. نگارنده با لحنی نه چندان ملایم درخواست وی را رد کرد.
در آن زمان یکی از سرچشمههای این رسوایی، انگیزهای بود که به موجب آن برخی دانشجویان به اساتیدی مراجعه کردند که از فشارِ چاپ مقاله ذله شده و از هول هلیم در دیگ افتادند. دانشجوی مورد نظر به اساتید دیگری مراجعه کرد و حالا در چند مقاله نام وی در کنار اساتید در مقالات، در برخی موارد به عنوان نفر اول، آمده است. چندی پیش از وی دعوت کردم که برای کلینیک سیار با هم به معاینۀ تعدادی دام بیمار برویم؛ با نوعی استغنا دعوت نویسنده که قاعدتاً باید دانشجو مشتاق آن باشد را رد کرد؛ یک انحراف بزرگ از مسیر آموزشی. اینجا کوری پژوهشی موجب کوری آموزشی نیز شده است. دو ضربالمثل به خاطر "لوحبان" آمد؛ صحبت در اولی از "غوره و مویز" و در دومی از "سیاهی لشکر و مرد جنگی" است.
سوءهدایت علمی در هر جایی ممکن است و با سازوکار موجود بسیاری از آنها غیرقابل کشف است. در ۲۰۰۸ موردِ "رسوایی هوانگ" را تکان دهنده خواندند، اما به موردِ رئیس سابق دانشگاه ستنفورد چندان توجه نکردیم؛ احتمالاً بیحس شدهایم.
سوراخ دعا و بندکشی
سوراخ دعای این موارد این است که از الگوی مجله سر در بیاورید و اصطلاحاً رگ خواب مجله از بابت سلیقه به دست آید. سپس مقاله طوری طراحی و آراسته (دیزاین) شود که بخت چاپ در مجله بالا برود، بدون این که حتی برای یک لحظه لولۀ آزمایش به دست گرفته باشید یا حتی یک موردِ آزمایشی را دیده باشید. اصطلاح "بندکشی" ابداعِ مرحوم دکتر اسدالله آزاد (۱۳۲۷-۱۳۸۸) است. وی مترجم کتاب "شیوۀ نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی"* است. این کتاب نوشتۀ پزشک مشهور، سردبیر و ویراستار برجستۀ Annals of Internal Medicine در زمانی بود که هنوز اثری از اینترنت نبود و سالهای آغازینِ مجاهدت دکتر رضا منصوری برای اهمیتِ متعهد بودنِ اساتید و دانشگاهها به نشر مقاله و چاپ یافتههای پژوهشی بود. این کتاب به سفارش رئیس دانشگاه علوم پزشکی (و یا رئیس دانشکدۀ پزشکی) وقتِ مشهد توسط ایشان ترجمه شد که نشان از دوراندیشی آن مقام محترم در آن زمان دارد.
مرحوم دکتر اسدالله آزاد بینش خوبی در تشخیص علم از شبه علم داشت که آراستنِ مقاله را با اصطلاح "بندکشیِ" رایج در بنّایی توصیف کرده بود. آن قدر زنده نماند تا ببیند که سیاستگذاریهای واکنشیِ وزارت در دورههای مختلف چه بر سرِ استاد و دانشجو آورده است. انواع و اقسام معیارهایی که هیچگونه سنخیتی با نیازهای کشور و زیرساختهای دانشگاههای ما ندارند و سخت موجب حیرت است را تجربه کردیم.
یک سئوال اساسی این است که باید پرسید فلسفه و اهداف پژوهشی ما چیست؟ در جستجوی پاسخِ این پرسش نگارنده جلسهای با معاون پژوهشی پیشینِ دانشگاه فردوسی مشهد در مورد هدفگذاری و سپس ریلگذاری فعالیت پژوهشی دانشگاه برگزار کرد. نتیجۀ جلسه حیرتانگیز بود؛ سیستم پژوهشی ناسا، البته با تکنیک تقّه و خوراندن، در آن زمان بر دانشگاه فردوسی مشهد تحمیل شده بود. بدون داشتن فلسفه و بینش پژوهشی، فعالیت تحقیقاتی مثل حرکت در یک دریای مسّاحی نشده است که احتمال سرگردانیِ بیپایان در آن وجود دارد. موضوع پست بعدیِ سلسله پستهای کوریِ آموزشی متمرکز بر همین نکته است.
بخشهای پیشینِ «کوریِ آموزشی»
بخش۱
بخش۲
بخش۳
بخش۴
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
۱۴۰۲/۰۸/۱۲
====
مرجع:
*هوث، ادوارد ج. شیوه نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی. ترجمه اسدالله آزاد. مشهد: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۶۷.
ادامه از بخش ۴
دانشجویی به لوحبان زنگ میزند. از «لوحبان» میخواهد که اگر دادههای پایان نامههای قبلی را که هنوز منتشر نشده در اختیار او بگذارد، رویش کار خواهد کرد تا به مقاله تبدیل شود. سنّی نداشت که بداند مجله نیچر در ۲۰۰۹ رسوایی بزرگی ناشی از اقدامات مشابه این درخواست را گزارش کرده بود. نگارنده با لحنی نه چندان ملایم درخواست وی را رد کرد.
در آن زمان یکی از سرچشمههای این رسوایی، انگیزهای بود که به موجب آن برخی دانشجویان به اساتیدی مراجعه کردند که از فشارِ چاپ مقاله ذله شده و از هول هلیم در دیگ افتادند. دانشجوی مورد نظر به اساتید دیگری مراجعه کرد و حالا در چند مقاله نام وی در کنار اساتید در مقالات، در برخی موارد به عنوان نفر اول، آمده است. چندی پیش از وی دعوت کردم که برای کلینیک سیار با هم به معاینۀ تعدادی دام بیمار برویم؛ با نوعی استغنا دعوت نویسنده که قاعدتاً باید دانشجو مشتاق آن باشد را رد کرد؛ یک انحراف بزرگ از مسیر آموزشی. اینجا کوری پژوهشی موجب کوری آموزشی نیز شده است. دو ضربالمثل به خاطر "لوحبان" آمد؛ صحبت در اولی از "غوره و مویز" و در دومی از "سیاهی لشکر و مرد جنگی" است.
سوءهدایت علمی در هر جایی ممکن است و با سازوکار موجود بسیاری از آنها غیرقابل کشف است. در ۲۰۰۸ موردِ "رسوایی هوانگ" را تکان دهنده خواندند، اما به موردِ رئیس سابق دانشگاه ستنفورد چندان توجه نکردیم؛ احتمالاً بیحس شدهایم.
سوراخ دعا و بندکشی
سوراخ دعای این موارد این است که از الگوی مجله سر در بیاورید و اصطلاحاً رگ خواب مجله از بابت سلیقه به دست آید. سپس مقاله طوری طراحی و آراسته (دیزاین) شود که بخت چاپ در مجله بالا برود، بدون این که حتی برای یک لحظه لولۀ آزمایش به دست گرفته باشید یا حتی یک موردِ آزمایشی را دیده باشید. اصطلاح "بندکشی" ابداعِ مرحوم دکتر اسدالله آزاد (۱۳۲۷-۱۳۸۸) است. وی مترجم کتاب "شیوۀ نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی"* است. این کتاب نوشتۀ پزشک مشهور، سردبیر و ویراستار برجستۀ Annals of Internal Medicine در زمانی بود که هنوز اثری از اینترنت نبود و سالهای آغازینِ مجاهدت دکتر رضا منصوری برای اهمیتِ متعهد بودنِ اساتید و دانشگاهها به نشر مقاله و چاپ یافتههای پژوهشی بود. این کتاب به سفارش رئیس دانشگاه علوم پزشکی (و یا رئیس دانشکدۀ پزشکی) وقتِ مشهد توسط ایشان ترجمه شد که نشان از دوراندیشی آن مقام محترم در آن زمان دارد.
مرحوم دکتر اسدالله آزاد بینش خوبی در تشخیص علم از شبه علم داشت که آراستنِ مقاله را با اصطلاح "بندکشیِ" رایج در بنّایی توصیف کرده بود. آن قدر زنده نماند تا ببیند که سیاستگذاریهای واکنشیِ وزارت در دورههای مختلف چه بر سرِ استاد و دانشجو آورده است. انواع و اقسام معیارهایی که هیچگونه سنخیتی با نیازهای کشور و زیرساختهای دانشگاههای ما ندارند و سخت موجب حیرت است را تجربه کردیم.
یک سئوال اساسی این است که باید پرسید فلسفه و اهداف پژوهشی ما چیست؟ در جستجوی پاسخِ این پرسش نگارنده جلسهای با معاون پژوهشی پیشینِ دانشگاه فردوسی مشهد در مورد هدفگذاری و سپس ریلگذاری فعالیت پژوهشی دانشگاه برگزار کرد. نتیجۀ جلسه حیرتانگیز بود؛ سیستم پژوهشی ناسا، البته با تکنیک تقّه و خوراندن، در آن زمان بر دانشگاه فردوسی مشهد تحمیل شده بود. بدون داشتن فلسفه و بینش پژوهشی، فعالیت تحقیقاتی مثل حرکت در یک دریای مسّاحی نشده است که احتمال سرگردانیِ بیپایان در آن وجود دارد. موضوع پست بعدیِ سلسله پستهای کوریِ آموزشی متمرکز بر همین نکته است.
بخشهای پیشینِ «کوریِ آموزشی»
بخش۱
بخش۲
بخش۳
بخش۴
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
۱۴۰۲/۰۸/۱۲
====
مرجع:
*هوث، ادوارد ج. شیوه نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی. ترجمه اسدالله آزاد. مشهد: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۶۷.
Nature
Plagiarism scandal grows in Iran
Investigation finds more cases of duplication in publications co-authored by ministers and senior officials.
سرگردان به دنبال مقاله
در پیوند با پست کوری پژوهشی۱ و تمایل مفرط دانشجویی که بدون گذراندن یک لحظه در آزمایشگاه با اساتید مختلف به دنبال انتشار مقاله است معلول انگیزههایی از قبیلِ امتیاز جهت پذیرش در دوره تحصیلی بالاتر، افزایش بخت استخدام در دانشگاه یا موسسات تحقیقاتی با توجه به پویا نبودن صنعت در کشور، و گرفتن پذیرش از دانشگاه های خارج از کشور و احتمالا مهاجرت است. نظام انگیزشی فعلی در دانشگاهها نیز موجب اولویت یافتن کسب امتیازهای دانشگاهی، ترفیع و ارتقاء بر حل مسائل جامعه برای اساتید میشود و این دسته را به سمت مقاله و کسب امتیاز های لازم سوق می دهد. در نتیجه نیاز های اساسی کشور در اولویت پژوهش قرار نخواهد گرفت. سئوال از سمت استاد است و پاسخ هم از سمت استاد.
اما بپردازم به محلی که در آن مشغول به کارم. اینجا به طور کل شامل دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و پرستاری هست که دارای بخشهای آموزشی، بیمارستان و پژوهش است. در ارتباط با واحدهای پژوهشی و به طور خاص دانشجویان دوره دکترا و پسادکترا غالبا شامل مهاجرین یا به بیان بهتر غیر آمریکاییها میشوند. برای مثال حدود دویست نفر دانشجوی پسادکترا در این دانشگاه مشغول هستند که در درجه اول هندی، بعد چینی، کرهای و ... میباشند و شاید افرادی که ملیت امریکایی دارند زیر بیست نفر باشند.
در بیمارستان و دانشجویانِ قسمت بالینی این نسبت دقیقا برعکس، با اکثریتِ آمریکایی است. البته علت این وضعیت تا حدودی مشخص است چون حقوق دانشجویان دکترا و پسا دکترا چندان بالا نیست و امریکایی که دغدغه ویزا و گرین کارت و اقامت ندارد خیلی تمایلی به این سمت ندارد و اگر هم بخواهد زیر فشار درس و تحصیل خودش را قرار دهد ترجیح میدهد جایی وقت بگذارد که درآمدی بیشتر بدست بیاورد. گرچه این نکته را نباید فراموش کرد که شاید در سیستم بهداشتی و درمانی به این شکل باشد و در رشتههای مهندسی و صنعتی این نسبتها متفاوت باشد! چون در امریکا نیز درامد رشتههای درمانی بالاتر از بسیاری از رشتههاست.
دانشجوی دکترا و پسا دکترا به طور کلی دو مسیر برای کار و اشتغال پیش رو دارد: صنعت، و دانشگاه. معمولا درآمد درمحیطهای صنعتی بالاتر است و نوع تحقیقات هم عمدتا بر اساس نگاه و نیاز شرکت صورت میپذیرد. در محیط دانشگاه درآمد نسبتا پایینتر بوده اما نوع تحقیقات و پروژهها بیشتر مبتنی بر اراده استاد و زمانِ کار هم منعطفتر از محیطهای شرکتهاست. کار در دانشگاه عمدتا بر اساس نوشتن گرنتها و دریافت پول از منابع خارج دانشگاه است. در حقیقت این استاد هست که پول تحقیقات را از خارج دانشگاه به دانشگاه میآورد و بخش قابل توجهی از این پول به دانشگاه تزریق میشود. در مقابل دانشگاه هم امکانات و حمایتهایی به استاد ارائه میدهد. یعنی یک همزیستی و قرارداد و نفع دو طرفه بین استاد و دانشگاه هست. گاهی استادی بعد از یک مدت که نتواند (بهتر است بگویم نخواهد یا انگیزۀ آن را نداشته باشد) که پول به دانشگاه بیاورد به معنی خداحافظی خودخواسته و ترک دانشگاه است! البته این بسیار رایج است که اساتیدی نامشان مدتی بر اتاقی هست و بعد از مدت کوتاهی دانشگاه را به مقصد صنعت یا دانشگاه دیگر یا شغل دیگر ترک میکنند. و شاید برعکس کشور ما که فردی که پا گذاشت در دانشگاه یعنی ۳۰ سال خواهد ماند! اینجا نقل و انتقالات عادی است و زیاد هم اتفاق می افتد. استادی که طرحها و گرنت بیشتر داشته باشد، آزمایشگاه و امکانات بیشتر و حتی دانشجویان بیشتری دارد. به طور خلاصه استادی که این محیط را انتخاب کرده به خوبی میداند که باید تحقیق و اسباب آن را دنبال کند. اما چرا تقلب به نسبت کمتر اتفاق میافتد؟
جواب این سوال شاید اینگونه باشد، درست است که چاپ مقاله دارای اهمیت است اما برای بقا و سرپا نگهداشتن آزمایشگاه خود، شما به پول نیاز دارید! پول را چه کسی میدهد؟ بله مستقیم یا غیر مستقیم صنعت! صنعت از شما نتیجه درست میخواهد چون بر اساس نتایج شما محصول عرضه میکند و اگر جواب ندهد فروش نخواهد کرد و بعد شما هم پول نخواهید داشت! و خداحافظ! چیزی که اینجا در محیطهای آزمایشگاه خیلی میشنویم تکرارپذیری است! یک آزمایش چندین بار تکرار میشود تا مطمئن شوند نتیجه همان است که انتظار میرود! گاهی برای یک مدل ساده مدتها وقت گذاشته میشود و ... . خلاصه بگویم تحقیق مثل کالای دیگری نیاز به بازار دارد و تا بازارِ هدف را نشناسیم و هدفگذاری نداشته باشیم اوضاع همین است. حرفهای گفته شده نکته جدیدی نداشت و هزاران نفر در کشور آن را و بهتر از آن را به خوبی میدانند اما چرا نتیجه این است؟ باید بیشتر فکر کرد!
دکتر فرزاد حیاتی
متخصص جراحی دامپزشکی
عضو هیات علمی سابق دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد
دانشجوی پسادکترا در بخش نفرولوژی، دپارتمان طب داخلی، مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا ایالات متحده
۱۴۰۲/۰۸/۱۷
در پیوند با پست کوری پژوهشی۱ و تمایل مفرط دانشجویی که بدون گذراندن یک لحظه در آزمایشگاه با اساتید مختلف به دنبال انتشار مقاله است معلول انگیزههایی از قبیلِ امتیاز جهت پذیرش در دوره تحصیلی بالاتر، افزایش بخت استخدام در دانشگاه یا موسسات تحقیقاتی با توجه به پویا نبودن صنعت در کشور، و گرفتن پذیرش از دانشگاه های خارج از کشور و احتمالا مهاجرت است. نظام انگیزشی فعلی در دانشگاهها نیز موجب اولویت یافتن کسب امتیازهای دانشگاهی، ترفیع و ارتقاء بر حل مسائل جامعه برای اساتید میشود و این دسته را به سمت مقاله و کسب امتیاز های لازم سوق می دهد. در نتیجه نیاز های اساسی کشور در اولویت پژوهش قرار نخواهد گرفت. سئوال از سمت استاد است و پاسخ هم از سمت استاد.
اما بپردازم به محلی که در آن مشغول به کارم. اینجا به طور کل شامل دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و پرستاری هست که دارای بخشهای آموزشی، بیمارستان و پژوهش است. در ارتباط با واحدهای پژوهشی و به طور خاص دانشجویان دوره دکترا و پسادکترا غالبا شامل مهاجرین یا به بیان بهتر غیر آمریکاییها میشوند. برای مثال حدود دویست نفر دانشجوی پسادکترا در این دانشگاه مشغول هستند که در درجه اول هندی، بعد چینی، کرهای و ... میباشند و شاید افرادی که ملیت امریکایی دارند زیر بیست نفر باشند.
در بیمارستان و دانشجویانِ قسمت بالینی این نسبت دقیقا برعکس، با اکثریتِ آمریکایی است. البته علت این وضعیت تا حدودی مشخص است چون حقوق دانشجویان دکترا و پسا دکترا چندان بالا نیست و امریکایی که دغدغه ویزا و گرین کارت و اقامت ندارد خیلی تمایلی به این سمت ندارد و اگر هم بخواهد زیر فشار درس و تحصیل خودش را قرار دهد ترجیح میدهد جایی وقت بگذارد که درآمدی بیشتر بدست بیاورد. گرچه این نکته را نباید فراموش کرد که شاید در سیستم بهداشتی و درمانی به این شکل باشد و در رشتههای مهندسی و صنعتی این نسبتها متفاوت باشد! چون در امریکا نیز درامد رشتههای درمانی بالاتر از بسیاری از رشتههاست.
دانشجوی دکترا و پسا دکترا به طور کلی دو مسیر برای کار و اشتغال پیش رو دارد: صنعت، و دانشگاه. معمولا درآمد درمحیطهای صنعتی بالاتر است و نوع تحقیقات هم عمدتا بر اساس نگاه و نیاز شرکت صورت میپذیرد. در محیط دانشگاه درآمد نسبتا پایینتر بوده اما نوع تحقیقات و پروژهها بیشتر مبتنی بر اراده استاد و زمانِ کار هم منعطفتر از محیطهای شرکتهاست. کار در دانشگاه عمدتا بر اساس نوشتن گرنتها و دریافت پول از منابع خارج دانشگاه است. در حقیقت این استاد هست که پول تحقیقات را از خارج دانشگاه به دانشگاه میآورد و بخش قابل توجهی از این پول به دانشگاه تزریق میشود. در مقابل دانشگاه هم امکانات و حمایتهایی به استاد ارائه میدهد. یعنی یک همزیستی و قرارداد و نفع دو طرفه بین استاد و دانشگاه هست. گاهی استادی بعد از یک مدت که نتواند (بهتر است بگویم نخواهد یا انگیزۀ آن را نداشته باشد) که پول به دانشگاه بیاورد به معنی خداحافظی خودخواسته و ترک دانشگاه است! البته این بسیار رایج است که اساتیدی نامشان مدتی بر اتاقی هست و بعد از مدت کوتاهی دانشگاه را به مقصد صنعت یا دانشگاه دیگر یا شغل دیگر ترک میکنند. و شاید برعکس کشور ما که فردی که پا گذاشت در دانشگاه یعنی ۳۰ سال خواهد ماند! اینجا نقل و انتقالات عادی است و زیاد هم اتفاق می افتد. استادی که طرحها و گرنت بیشتر داشته باشد، آزمایشگاه و امکانات بیشتر و حتی دانشجویان بیشتری دارد. به طور خلاصه استادی که این محیط را انتخاب کرده به خوبی میداند که باید تحقیق و اسباب آن را دنبال کند. اما چرا تقلب به نسبت کمتر اتفاق میافتد؟
جواب این سوال شاید اینگونه باشد، درست است که چاپ مقاله دارای اهمیت است اما برای بقا و سرپا نگهداشتن آزمایشگاه خود، شما به پول نیاز دارید! پول را چه کسی میدهد؟ بله مستقیم یا غیر مستقیم صنعت! صنعت از شما نتیجه درست میخواهد چون بر اساس نتایج شما محصول عرضه میکند و اگر جواب ندهد فروش نخواهد کرد و بعد شما هم پول نخواهید داشت! و خداحافظ! چیزی که اینجا در محیطهای آزمایشگاه خیلی میشنویم تکرارپذیری است! یک آزمایش چندین بار تکرار میشود تا مطمئن شوند نتیجه همان است که انتظار میرود! گاهی برای یک مدل ساده مدتها وقت گذاشته میشود و ... . خلاصه بگویم تحقیق مثل کالای دیگری نیاز به بازار دارد و تا بازارِ هدف را نشناسیم و هدفگذاری نداشته باشیم اوضاع همین است. حرفهای گفته شده نکته جدیدی نداشت و هزاران نفر در کشور آن را و بهتر از آن را به خوبی میدانند اما چرا نتیجه این است؟ باید بیشتر فکر کرد!
دکتر فرزاد حیاتی
متخصص جراحی دامپزشکی
عضو هیات علمی سابق دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد
دانشجوی پسادکترا در بخش نفرولوژی، دپارتمان طب داخلی، مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا ایالات متحده
۱۴۰۲/۰۸/۱۷
Telegram
لوح
کوری آموزشی ۵: این دفعه کوری پژوهشی۱
ادامه از بخش ۴
دانشجویی به لوحبان زنگ میزند. از «لوحبان» میخواهد که اگر دادههای پایان نامههای قبلی را که هنوز منتشر نشده در اختیار او بگذارد، رویش کار خواهد کرد تا به مقاله تبدیل شود. سنّی نداشت که بداند مجله…
ادامه از بخش ۴
دانشجویی به لوحبان زنگ میزند. از «لوحبان» میخواهد که اگر دادههای پایان نامههای قبلی را که هنوز منتشر نشده در اختیار او بگذارد، رویش کار خواهد کرد تا به مقاله تبدیل شود. سنّی نداشت که بداند مجله…
کوری آموزشی و پژوهشی ۶
ادامه از بخش۵
داستان ویتامین A
کشف نقش بسیار مهمِ عوامل مغذی حیاتی همانند ویتامینها را باید جنبهای مهم از تاریخ حماسی علم در نظر گرفت. این تاریخ به میزان قابل توجهی شیوۀ زندگی انسان و حیوانات را به لحاظ کمی و کیفی ارتقاء داده است. گاهی کلماتی در ادبیات برخی مناطق شنیده میشود که مترادف شبکوری است و امروزه می دانیم که کمبود ویتامین A علت مهمی برای این پدیده است.
برای آگاهی از شیوۀ معیشت روستایی ایرانیان، و شاید مردم منطقه، کتابهای "اورازان" و "تاتنشین های بلوک زهرا" به قلم جلال آلاحمد منابع ارزشمندی هستند. به ویژه در کتاب اول، میبینیم که قوت مردم بیشتر نان و لبنیات است و به ندرت گوشت میخورند، مگر این که برهای از دره پرت شود و ناچار به ذبحش شوند.
در شیوۀ زندگی روستایی و بهار کوتاه سرزمین ایران، که انگیزهای برای سرودن بهاریه از سوی شاعران مختلف بوده است، دورۀ کوتاه مدتی سرسبزی مراتع ایران فرصتی فراهم میکرد که گلههای گوسفند و بز با چرا در مراتع سرسبز با استفاده از پیشسازهای ویتامین A و در راس آنها بتا-کاروتن به مدت یکسال ذخیرۀ کافی از این ویتامین را در کبد خود فراهم کنند، هم برای خود و نوزادِ خود، و هم برای خانوادۀ دامدار. میتوان حدس زد که اگر سالی بهارش با خشکسالی شروع میشد، و سبزینهای در دسترس نبود، چه آسیبی بر وضعیت سلامتی مردم وارد میآمد. به ندرت میتوان مادۀ مغذیای یافت که گسترۀ تاثیر آن بر سلامتی انسان و حیوان با این ویتامین قابل مقایسه باشد.
برای تامین این ویتامین چه باید میکردیم؟ این ویتامین در گیاهان وجود ندارد. بدون منابع حیوانی باید گیاهان حاوی پیش سازهای آن نظیر بتا-کاروتن را مصرف کرد. برای هشت میلیارد نفر چه مقدار زمین را باید به کشت هویج یا سبزیجات حاوی پیشساز آن اختصاص داد تا نیاز جوامع انسانی به این ویتامین برطرف شود؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا با مشخصات توسعۀ پایدار همخوانی دارد؟ ردِّپای کربنی Carbon Footprint هویج، در حد 0.4 کیلوگرم معادل "دیاکسید کربن" برای تولید و توزیع هر کیلوگرم هویج است. در نگاه اول رقمی پایین به نظر میرسد، اما وقتی بخواهیم ویتامین A مورد نیاز را برای هشت میلیارد نفر از طریق کشت هویج تامین کنیم، این میزان گاز گلخانهای قابل توجه خواهد بود.
در فیلم گرگ دریا (۱۹۷۵) به نویسندگی مارچلو چیورچیولینی و جک لندن و کارگردانی جیوزپه واری در صحنهای کشت سبزیجات در عرشۀ کوچک کشتی و آبیاری آن با آب مصرفی کارکنان کشتی توسط کاپیتان به نمایش در میآید. تا آنجا که در خاطر نگارنده است، این صحنه در رمان اصلی (به قلم خودِ جک لندن) وجود ندارد. نگارنده این فیلم را در مرحومِ سینما عصر جدید دیده بود. ظاهراً کاپیتان ولف لارسن به اهمیت مصرف سبزیجات که یکی از منابع تامین پیش سازِ ویتامین A است، در سفرهای طولانی دریایی پی برده بود.
ویتامین A در ۱۹۱۶ کشف شد. در ۱۹۳۱ توانستند آن را جدا و ساختمان شیمیایی آن را مشخص کنند. تا مدتها منبع تامین ویتامین A با اهداف دارویی به صورت یک کپسول ژلاتینی ( حاوی روغن کبدِ ماهی کاد (Cod) بود. برای یک جمعیت هشت میلیاردی چه مقدار باید ماهی کاد صید کنیم، روغن کبدش را بگیریم تا نیاز انسان و حیوانات را برطرف کنیم؟
در ۱۹۴۷ موفق به سنتز شیمیایی ویتامین A شدند و در ۱۹۴۸ اولین محمولۀ آن از طرف شرکت هوفمان-لا روش روانۀ بازار شد (مراجعه کنید به این مقاله). امروزه بدون مکملهای حاوی ویتامینها و کانیها امکان پرورش دام به صورت صنعتی وجود ندارد. همین یک قلم تخم مرغ استعداد امنیتی شدن دارد.
چهار یا پنج شرکت در سطح دنیا هستند که از طریق شیمیایی و احتمالاً منابع پتروشیمی سنتزِ تجاری ویتامین A را انجام میدهند. شرکتهای مکملسازی در ایران، هر کیلوگرم از آن را به قیمت ۳۵-۴۰ دلار از کشورهای اروپایی وارد میکنند.
ویتامین A فقط یک نمونه از طیف وسیعی از مواد مغذی است که میبایست بخشی از صادرات نفت را برای پایداری سلامتی انسان و حیوان صرف واردات آن کنیم. شیمیدانهای بسیار توانمندی در ایران هستند، اما چرا به فکر سنتز مواد مغذی و ویتامینهایی چون ویتامین A و تجاری سازی آن نیفتادهایم؟
پنل ۱۱ از پنلهای آیندهپژوهی علم در ایران که به همت موسسۀ پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی برگزار شده و میشود، به عوارض این کوری پژوهشی اشاره کرده که چهار تا از مهمترین آنها عبارتند از: خام فروشی دانش، ضعف در تاثیر اجتماعی علم، ابهام در درک عمومی علم در ایران و به ویژه جنون کمیت است که در سرگردانی به دنبال مقاله و امکان بروز فساد علمی تبلور یافته است.
آگاهی از نیازهای اجتماع در سیاستگذاری پژوهشی برای بقای نهاد دانشگاه یک ضرورت است.
ادامه در بخش بعدی (بخش۷)
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۸/۲۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
ادامه از بخش۵
داستان ویتامین A
کشف نقش بسیار مهمِ عوامل مغذی حیاتی همانند ویتامینها را باید جنبهای مهم از تاریخ حماسی علم در نظر گرفت. این تاریخ به میزان قابل توجهی شیوۀ زندگی انسان و حیوانات را به لحاظ کمی و کیفی ارتقاء داده است. گاهی کلماتی در ادبیات برخی مناطق شنیده میشود که مترادف شبکوری است و امروزه می دانیم که کمبود ویتامین A علت مهمی برای این پدیده است.
برای آگاهی از شیوۀ معیشت روستایی ایرانیان، و شاید مردم منطقه، کتابهای "اورازان" و "تاتنشین های بلوک زهرا" به قلم جلال آلاحمد منابع ارزشمندی هستند. به ویژه در کتاب اول، میبینیم که قوت مردم بیشتر نان و لبنیات است و به ندرت گوشت میخورند، مگر این که برهای از دره پرت شود و ناچار به ذبحش شوند.
در شیوۀ زندگی روستایی و بهار کوتاه سرزمین ایران، که انگیزهای برای سرودن بهاریه از سوی شاعران مختلف بوده است، دورۀ کوتاه مدتی سرسبزی مراتع ایران فرصتی فراهم میکرد که گلههای گوسفند و بز با چرا در مراتع سرسبز با استفاده از پیشسازهای ویتامین A و در راس آنها بتا-کاروتن به مدت یکسال ذخیرۀ کافی از این ویتامین را در کبد خود فراهم کنند، هم برای خود و نوزادِ خود، و هم برای خانوادۀ دامدار. میتوان حدس زد که اگر سالی بهارش با خشکسالی شروع میشد، و سبزینهای در دسترس نبود، چه آسیبی بر وضعیت سلامتی مردم وارد میآمد. به ندرت میتوان مادۀ مغذیای یافت که گسترۀ تاثیر آن بر سلامتی انسان و حیوان با این ویتامین قابل مقایسه باشد.
برای تامین این ویتامین چه باید میکردیم؟ این ویتامین در گیاهان وجود ندارد. بدون منابع حیوانی باید گیاهان حاوی پیش سازهای آن نظیر بتا-کاروتن را مصرف کرد. برای هشت میلیارد نفر چه مقدار زمین را باید به کشت هویج یا سبزیجات حاوی پیشساز آن اختصاص داد تا نیاز جوامع انسانی به این ویتامین برطرف شود؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا با مشخصات توسعۀ پایدار همخوانی دارد؟ ردِّپای کربنی Carbon Footprint هویج، در حد 0.4 کیلوگرم معادل "دیاکسید کربن" برای تولید و توزیع هر کیلوگرم هویج است. در نگاه اول رقمی پایین به نظر میرسد، اما وقتی بخواهیم ویتامین A مورد نیاز را برای هشت میلیارد نفر از طریق کشت هویج تامین کنیم، این میزان گاز گلخانهای قابل توجه خواهد بود.
در فیلم گرگ دریا (۱۹۷۵) به نویسندگی مارچلو چیورچیولینی و جک لندن و کارگردانی جیوزپه واری در صحنهای کشت سبزیجات در عرشۀ کوچک کشتی و آبیاری آن با آب مصرفی کارکنان کشتی توسط کاپیتان به نمایش در میآید. تا آنجا که در خاطر نگارنده است، این صحنه در رمان اصلی (به قلم خودِ جک لندن) وجود ندارد. نگارنده این فیلم را در مرحومِ سینما عصر جدید دیده بود. ظاهراً کاپیتان ولف لارسن به اهمیت مصرف سبزیجات که یکی از منابع تامین پیش سازِ ویتامین A است، در سفرهای طولانی دریایی پی برده بود.
ویتامین A در ۱۹۱۶ کشف شد. در ۱۹۳۱ توانستند آن را جدا و ساختمان شیمیایی آن را مشخص کنند. تا مدتها منبع تامین ویتامین A با اهداف دارویی به صورت یک کپسول ژلاتینی ( حاوی روغن کبدِ ماهی کاد (Cod) بود. برای یک جمعیت هشت میلیاردی چه مقدار باید ماهی کاد صید کنیم، روغن کبدش را بگیریم تا نیاز انسان و حیوانات را برطرف کنیم؟
در ۱۹۴۷ موفق به سنتز شیمیایی ویتامین A شدند و در ۱۹۴۸ اولین محمولۀ آن از طرف شرکت هوفمان-لا روش روانۀ بازار شد (مراجعه کنید به این مقاله). امروزه بدون مکملهای حاوی ویتامینها و کانیها امکان پرورش دام به صورت صنعتی وجود ندارد. همین یک قلم تخم مرغ استعداد امنیتی شدن دارد.
چهار یا پنج شرکت در سطح دنیا هستند که از طریق شیمیایی و احتمالاً منابع پتروشیمی سنتزِ تجاری ویتامین A را انجام میدهند. شرکتهای مکملسازی در ایران، هر کیلوگرم از آن را به قیمت ۳۵-۴۰ دلار از کشورهای اروپایی وارد میکنند.
ویتامین A فقط یک نمونه از طیف وسیعی از مواد مغذی است که میبایست بخشی از صادرات نفت را برای پایداری سلامتی انسان و حیوان صرف واردات آن کنیم. شیمیدانهای بسیار توانمندی در ایران هستند، اما چرا به فکر سنتز مواد مغذی و ویتامینهایی چون ویتامین A و تجاری سازی آن نیفتادهایم؟
پنل ۱۱ از پنلهای آیندهپژوهی علم در ایران که به همت موسسۀ پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی برگزار شده و میشود، به عوارض این کوری پژوهشی اشاره کرده که چهار تا از مهمترین آنها عبارتند از: خام فروشی دانش، ضعف در تاثیر اجتماعی علم، ابهام در درک عمومی علم در ایران و به ویژه جنون کمیت است که در سرگردانی به دنبال مقاله و امکان بروز فساد علمی تبلور یافته است.
آگاهی از نیازهای اجتماع در سیاستگذاری پژوهشی برای بقای نهاد دانشگاه یک ضرورت است.
ادامه در بخش بعدی (بخش۷)
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۸/۲۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Telegram
لوح
گشتی در یادداشت های دکتر کامران شریفی