Telegram Web Link
شیرگاه، شهر گاوها و شیرگاو: مثالی موردی از تاثیر دست اندازی به طبیعت بر شیوۀ زندگی انسان و جنگل (ادامه از بخش ۲)

بخش ۳:

گاو جنگلی یا گاوهای پرتولید پرورش دهیم؟

گاوها در محلی که مناسب زندگی آنها بود زندگی و زاد و ولد می‎کردند. محیط زیست به عنوان یک موجود زنده و به تعبیری هوشیار خود تنظیمی فعال و پویا داشت. انسان‎ها گاوها را اهلی کردند و در همان محل مناسب زندگی آنها به پرورش گاو ادامه دادند. چراگاه Pasture با علوفه بلند مناسب چرای گاو می‎باشد. مخصوصاً در مناطق جنگلی سوادکوه علوفه، بلندتر از مراتع range بدون درخت است. گاوها با استفاده از برگ شاخه درختان موجب اصلاح و رشد رو به بالای درختان می‎شوند. اما با افزایش جمعیت در جهان امکان تامین نیازهای لبنی بوسیله تولید گاوهای جنگلی میسر نبود. با انتخاب گاوهای برتر، اصلاح نژاد و مهندسی ژنتیک توانستند گاوهای با تولید بالا بدست آورند. امروزه تولید لبنیات بر پایه تولید شیر گاوهای با سیستم پرورش صنعتی می‎باشد. با تغذیه گاوها در مراتع امکان تامین نیازهای گاوهای صنعتی وجود ندارد. بهر حال امروز گاوهای جنگلی جایگاهی در تولید لبنیات ندارند. در این شرایط صحبت از نگهداری گاوهای جنگلی و حفظ نژادهای بومی ارزشی دارد؟ آیا انقراض نسل گاوهای بومی به نفع جامعه است؟ آیا نگهداری گاوهای بومی در مراکز حفاظت شده به عنوان یک منبع ژنتیکی کفایت می‎کند؟ آیا در شرایط حاضر گوشت و شیر حاصل از گاوهایی که در شرایط طبیعی و جنگل نگهداری می‎شوند، توجیه اقتصادی دارد؟

امروزه تولید محصولات به دو هدف مشخص توجیه اقتصادی دارد. اول تولید گوشت و شیر به قصد تامین نیازهای جمعیت فعلی کره زمین است. در درجه دوم تولید گوشت و شیر ارگانیک با قیمت بالاتر برای افرادی که تمکن مالی لازم دارند. شاید هیچ کس به اندازۀ دامپزشکان متوجه این قضیه نباشند که پاک نگه داشتن گوشت و شیر تولید شده در گاوداری‎های صنعتی از سموم قارچی، آنتی بیوتیک و هورمون‎ها چه کار ظریفی است و نیازمند برنامه ریزی و سرمایه گذاری علمی و فنی بالایی است. تامین نیازهای غذایی گاوها در سطح گاوداری‌های صنعتی به هدف تامین نیاز تنظیم می‎شود و اصل انتخاب غذا بر اساس نیاز بدن گاوها فراموش شده است. در حالیکه گاوها در مرتع نوع علوفه را بر اساس میل و نیاز خود انتخاب می‎کنند و به همین دلیل گوشت لذیذتری دارند. در ایران اگر دنبال گوشت گاو پرورش یافته در مرتع باشید، به ندرت قابل دسترس است. البته پر واضح است که در بازار ایران کیفیت مطرح نیست و قیمت گوشت گاو پرواری و گاو مرتعی یکسان است. در ضمن اگر قیمت گوشت بالا رود با واردات گوشت یخ زده وارداتی سعی در کاهش قیمت گوشت داریم. در این پروسه هیچ مبنایی برای توجیه پذیر سازی پرورش دام در مرتع وجود ندارد. این مشکل در پرورش گاو و گوسفند وجود دارد. گوشت گوسفندانی که در کوهستان‎های خراسان، به ویژه خراسان شمالی و رضوی، احتمالاً به دلیل چرا در مراتع حاوی گیاهان بومی بسیار مطلوب است به نحوی که شیشلیک و ماهیچۀ منطقه بسیار خوشمزه است و شیشلیک شاندیز تقریباً معروفیت جهانی دارد. اگر مراتع منطقه تخریب شوند، این مزیت اقتصادی و توریستی نیز از دست می‎رود.

در دنیا کشورهای دیگری هم منابع طبیعی ملی اعلام کردند. اما بعد از واگذاری زمین، مالک جدید این حق را دارد که مثلاً به عنوان مرتع پرورش گوسفند مرینوس از زمین استفاده کند یا در آن کشت گندم انجام دهد. متاسفانه در مناطق جنگلی بطور کامل نگهداری گاو متروک و به تاریخ پیوست. در سایر مناطق آنچه امروزه به عنوان زمین زراعی دیم شاهد هستیم، مراتعی بودند که به قصد حفظ مالکیت شخم و کشت شدند. در سال یکبار گندم کشت می‎شود و در تابستان با تابش آفتاب درجه حرارت خاک لخت به بیش از ۶۰ درجه رسیده و کیفیت خاک کاهش می‎یابد. به جای اینکه در طول سال علف مرتع و بوته‎های مرتعی پوششی مطمئن برای خاک باشند. در مرتع رشد علوفه مقاوم بیشتر از گندم است و علوفه بیشتر و با کیفیتی تولید می‎شود. در ضمن در ادامه روند تولید، گوسفند از علوفه مرتع استفاده می‎کند و این ۲ خط موجب افزایش تولید می‎شوند. در این سیستم بجای تولید گندم با تمام معایب، پروتئین با کیفیت تولید می‎شود. پروتئین حاصل از چرای گوسفند یا گاو در مرتع عاری می‎تواند ارگانیک باشد.

ادامه در بخش ۴

دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماری‌‌‎های تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
شیرگاه، شهر گاوها و شیرگاو: مثالی موردی از تاثیر دست اندازی به طبیعت بر شیوۀ زندگی انسان و جنگل (بخش ۴ و پایانی)

ادامه از بخش ۳

غفلت یا کوری عمدی؟

آنقدر از موضوع غافل شدیم که در ایران متخصصین تغذیه شاید قادر به برآورد مرتع به عنوان تامین کننده نیاز دام نباشند. اصلا معلوم نیست گوسفند و گاو در مرتع چگونه باید نگهداری شود؟ به راستی این موضوع جایگاهی در آموزش‎های عمومی و تخصصی در رشته های مرتبط دارد؟ یا به دلیل شرایط به طور کامل فراموش شده است؟ تجربه‎ای در بررسی وضعیت گوزن زرد خالدار جنگل میان کتل دشت ارژن شیراز با یکی از همکاران داشتیم. متوجه شدیم، حتی در مراکز حفاظت شده هیچگونه برنامه علمی و درست ندارند و گوزن‎ها در جنگل حفاظت شده نیز از گرسنگی و یا کمبود مواد معدنی و ویتامینی قادر به تولید مثل نیستند.
ما معتقدیم حتی سنگ‎ها هم به تسبیح خداوند مشغولند. این یعنی جهان بر پایه هوشمندی استوار است. با این دیگاه مجیط زیست یقیناً هوشمند است. همه ما معتقدیم طبیعت زیباست و از دیدن زیبایی لذت می‎بریم. آیا مجاز هستیم بدون اجازه طبیعت و با این دیدگاه که انسان اشرف مخلوقات است و همه جیز برای انسان خلق شده به آغوش طبیعت برویم. اگر این طور فکر کنیم، به حریم طبیعت تجاوز کرده‎ایم؛ به ویژه وقتی که اتومبیل چندتنی را به هر جا که دلمان خواست، به حریم درختان و علوفه می‎بریم و یا هر جا دلمان خواست آتش روشن می‌کنیم و زباله می‎ریزیم.

دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماری‌‌‎های تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۱۶
توقف نظام تغذیۀ دانشجویی و اعطای یارانۀ غذا: احتمال بروز سؤتغذیه در دانشجویان

سبک کردن بار خدماتی که دانشگاه ارائه می‌کرد، در زمینه‌های بسیاری از نقلیه، نظافت، نگهداری تأسیسات و ... در دانشگاه‌ها از طریق واگذاری به بخش خصوصی و شرکت‌های خدماتی انجام شده است. اخیرأ پیشنهادی مبنی بر پرداخت یارانۀ غذا به دانشجو و توقف سلف سرویس‌های دانشجویی ارائه شده است. پیش از راه انداختن آن باید به دو نکته توجه کرد.

نکتۀ اول معطوف به این تجربه است که در درازمدت در اثر تورم، تقریباً یارانه پوچ و بی‌اثر می‌شود. نکتۀ دوم مربوط به این واقعیت است که در شیوۀ فعلی احتمالاً در مورد ترکیب مواد مغذی که به دانشجو ارائه می‌شود حساب و کتابی از بابت کیفیت در درجۀ اول و کمیت در درجۀ دوم وجود دارد (شاید هم برعکس). وقتی یارانه به خود دانشجو پرداخت شود، معلوم نیست که در هنگام خرج آن خود دانشجو تا چه حد در خرید غذای با کیفیت و توجه به تنوع مواد مغذی لازم برای بهداشت و بالندگی فردی دقت لازم به خرج می‌دهد و یا به خاطر تورم، چنین دقتی برایش اصلأ مقدور خواهد بود. این احتمال نیز وجود دارد که به اقتضای زندگی دانشجویی گرایش به سمت غذاهای آماده و اصطلاحاً فست فودی، بر میل به تهیه و پخت غذای سالم توسط خودِ دانشجو غلبه کند.

بنا‌براین، سفارش طرحی پژوهشی برای آگاهی از این موضوع که آیا پرداخت یارانۀ تغذیه موجب گسترش سؤتغذیه در دانشجویان خواهد شد یا نه، ضروری است. اگر جواب این باشد که سؤتغذیه تشدید خواهد شد، باید به این مسئله توجه کرد که ممکن است با پرداخت یارانۀ تغذیه بار بزرگی از دوش دانشگاه‌ها برداشته شود، اما اگر در سنین جوانی دانشجویان دچار سؤتغذیه شوند، به لحاظ اجرایی و مالی بعدها فشار زیادی بر نظام سلامت و بیمه‌ها وارد خواهد شد. شاید یک راه میانه در عین حفظ سلف سرویس‌های دانشگاه تدارک جیرۀ خشک و تأمین وسایل پخت و پز برقی در خوابگاه‌ها باشد.

قدم اول برای آگاهی از این وضعیت احتمالاً یک نظرسنجی، مثل این نظرسنجی است، با این تذکر که یک نظرسنجی علمی نیست.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
این یک نظرسنجی علمی نیست. در مورد دریافت یارانۀ تغذیه به جای خدمات سلف سرویس تغذیۀ دانشگاه‌ها چه نظری دارید؟
anonymous poll

با ادامۀ خدمات سلف سرویس تغذیه در وضعیت فعلی موافقم. – 65
👍👍👍👍👍👍👍 90%

با اعطای یارانۀ تغذیه به جای خدمات سلف سرویس تغذیه موافقم. – 6
👍 8%

با اعطای جیرۀ خشک و امکانات پخت و پز در خوابگاه‌ها موافقم. – 1
▫️ 1%

👥 72 people voted so far.
مجتمع آموزشی نیکوکاری توان‌یابان مشهد (توان‌بخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیل‌آباد، بین وکیل‌آباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیک‌اندیشان، شفقت‌ورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توان‌یابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا مرز استقلال و خودشکوفایی آنان از طریق آموزش، توانبخشی، توانمند‌سازی و ایجاد بستر اشتغال دنبال می‌کند.
https://tavanyaban.com/
صدها فرشته بوسه بر آن دست می‎زنند/ کز کار خلق یک گرۀ بسته وا کند

هموطنان دلسوز و گرامی
سلام و درود

مجتمع آموزشی نیکوکاری توان‌یابان مشهد (توان‌بخشی معلولان جسمی - حرکتی واقع در بولوار وکیل‌آباد، بین وکیل‌آباد ۵۹ و ۶۱) از سال ۱۳۷۷ با جلب یاری نیک‌اندیشان، شفقت‌ورزانه تامین نیازهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی توان‌یابان (معلولان) جسمی حرکتی مشهد را تا مرز استقلال و خودشکوفایی آنان از طریق آموزش، توانبخشی، توانمند‌سازی و ایجاد بستر اشتغال دنبال می‌کند. این موسسه با ۲۵ سال سابقۀ درخشان که بسیار خوشنام است، در سال گذشته وامی قرض‌الحسنه به مبلغ ۱ میلیارد و دویست میلیون تومان از خیری مشهدی دریافت کرد تا بتواند کل تاسیسات مجتمع را که بسیار فرسوده و از کار افتاده بود، تعمیر و در مواردی تعویض کند.
شما هم می توانید در این تلاش همراهشان باشید.

تاکنون ۸ قسط از این وام به کمک نیکوکاران پرداخت شده است.

موسسه برای بازپرداخت بقیه اقساط نیازمند کمک است.

لطفا به هر میزان که می‌توانید کمک کنید تا این امر مهم که برای کمک به معلولان این موسسه است، به انجام رسد.

بدیهی است هر دوی ما همه مدیران و کارکنان آن مجموعه را می شناسیم و به صداقت و نیک‌کرداری آنان گواهی می‌دهیم و خدمات کیفی این موسسه را تایید می‌کنیم.

از همه شما بزرگواران سپاسگزاریم.

6037991899505386
شماره کارت
0109673933005
شماره حساب
IR160170000000109673933005
شماره شبا بانک ملی، شعبه تربیت.

اهدای آنلاین هم در سایت موسسه به تفکیک خدمات متنوع ممکن است.

سایت موسسه:
https://tavanyaban.com/
کانال تلگرامی:
https://www.tg-me.com/amoozeshtavanyaban


خواهشمند است در نشر این پست تلگرامی کوشا باشید.

با احترام
دکتر منصور معتمدی – دکتر سلمان ساکت
اعضای هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۱۸
تغییر نسبت جنسیتی: جنبۀ دیگری از سلامت یکپارچه One Health

در دنیای امروز ضرورت دارد که آموزش، نگرشی چند بعدی و چند وجهی داشته باشد و افرادی با وسعت دید وسیع و ژرف‎اندیش تربیت کند؛ مجهز بودن به تفکر چند بعدی و چندوجهی برای متخصصان درگیر در مسئلۀ بهداشت انسان، دام، گیاه و کشاورزی، و محیط زیست بسیار مهم است.

یکی از این افراد مجهز به وسعتِ دید و ژرف‎اندیش، محمد درویش، کنشگر محیط زیست و کویر شناس است. با این که موضوع اصلی مجاهدت و اندیشۀ وی مسئلۀ محیط زیست است، نگاه چند وجهی‎اش حیرت‎انگیز است. انتقاد وی به طرح‎های انتقال آب و تاثیرات مخرب و غیرقابل‎بازگشت آن همیشه چندوجهی است. وی طرح‎های انتقال آب را موجب انتقال جمعیت از استان‎های زاگرس‎نشین که با شدیدترین نرخ بیکاری روبرو هستند به اصفهان و یزد می‎داند؛ به نحوی که نسبت جنسیتی را به شدت تغییر داده است. درویش به پژوهش‎های اردشیر گراوند و همکارانش اشاره می‎کند که به استناد آن، به ازای هر ۱۰۰ زن، ۱۱۰ مرد در یزد وجود دارد . رخدادی که به بی‌بندوباری اجتماعی و افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی در یکی از امن‌ترین و آرام‌ترین استان‌های ایران - یزد - منجر شده است؛ استانی که مردم محافظه‎کارش به سخت‎کوشی و پاکدامنی مشهورند.

با این که تحقیقات گراوند و همکاران در خبرگزاری‌های مختلفی چون ایسنا، ایرنا، و سایر خبرگزاری‎ها منتشر شده، به گمان "لوح‎بان" هیچ‎کس مانند محمد درویش اهمیت آن را درنیافته است. وی ژرف‎اندیشانه آن را به لزوم کنار گذاردن اقتصاد آب‎محور، که موجب گسترش و توسعۀ کسب و کار ویرانگر خواهد شد، گره زد.

این مسئله به ویژه وقتی اهمیت می‎یابد که نگاه خود را از حوزۀ ملی به عرصۀ جهان گسترش دهیم و ببینیم تغییر نسبت بین زن و مرد آیا سابقۀ تاریخی داشته است؟ و پیامدهای آن چه بوده است؟

با گسترش حوزۀ نگاه، متوجه می‌شویم که تغییر نسبت جنسیتی جنبۀ بهداشتی نیز دارد. بر اساس مقاله‎ای که به پیشینۀ ایدز در آفریقا پرداخته، مسئلۀ برآمده از پژوهش گراوند و همکاران را جدی‌تر باید مطالعه کرد. فرازی کوچک از این مقاله این طور می‎گوید:

وقتی ویروس ایدز در افریقا مستقر شد، با نرخ‎های سریعی در مناطق شرقی (آفریقا)، به ویژه در مناطق اطراف دریاچۀ ویکتوریا، گسترش یافت به نحوی که صدمات آن بسیار بیشتر از مناطق غرب آفریقا بود. گسترش پر سرعت آن در این مناطق به علت ترکیبی از مهاجرت پر دامنۀ نیروی کار، نسبت بالای مردان (به زنان) در جمعیت‎های شهری، موقعیت اجتماعی فرودستِ زنان، رواج نداشتن ختنه، و شایع بودن بیماریهای آمیزشی بود.

به نظر می رسد که مطالعات گراوند و همکاران، و نیز ترجمۀ مقالۀ پیشینۀ ایدز در آفریقا را باید روی میز کار وزراء قرار داد؛ فهرستِ برخی از مهمترین‎شان از این قرار است:
👈 وزیر بهداشت با توجه به اهمیت مسائل بهداشتی و نگاه اپیدمیولوژیک در پیشگیری از بیماری‎ها
👈 وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با توجه به مسئلۀ فراهم آوردن امکانات اشتغال
👈 وزارت اقتصاد، با توجه به اهمیت رشد اقتصادی در پیشگیری از به هم خوردن نسبت جمعیتی
👈 وزارت آموزش و پرورش، با توجه به اهمیت گرایش به پرورش شهروند به جای پرورش دانشمند و گرایش به آموزش مهارت-محور
👈 وزارت امور خارجه، با توجه به اهمیت روابط پایدار خارجی برای یک اقتصاد و جامعۀ شکوفا
👈 وزارت کشاورزی، با توجه به اهمیت مسئلۀ آب مجازی و تدوین سیاست کشاورزی مبتنی بر موج چهارم در دنیای متاورس
👈 وزارت نیرو، با توجه به خطر فرونشست گستردۀ زمین در ایران و اهمیت مدیریت آب و کمک به وزارت اقتصاد در تغییر ریل به اقتصاد غیر آب‎محور
👈 وزارت صمت، با توجه به اهمیت صنعتی شدن کشور مبتنی بر توسعۀ پایدار
👈 وزارت کشور، با توجه به اهمیت نقش ستادی آن برای وزارت‎خانه‎های دیگر
👈 وزارت علوم، برای تقویت تامین و تدوین مبانی تئوریک بررسی و مهار این مسئله به ویژه از دیدگاه علوم انسانی

پیامدهای مسئلۀ تغییر نسبت جنسیتی را نمی‎توان با پند و نصیحت و موعظه مهار کرد. همین مسئله نشان می‌دهد که تدوین کدهای اخلاقی و دستوری برای یک جامعۀ پویا و رفتارهای قابل انتظار از آن چقدر پیچیده است و بیش از هر چیزی، از جمله نیروی قهریه، به نیروهای مجهز به تفکر علمی با دیدگاهی سیستمی نیاز دارد. در دنیای امروز به جای کلنجار با جامعه، باید زیرساخت‎های یک زندگی بسامان و بهداشتی مبتنی بر رفاه، معیشت، ثروت و تعالی را فراهم آورد تا زیرساخت‎ها و زمینه‎های شکوفایی جامعه بر اساس استعدادهای خاص مردم هر منطقه و امکانات زیست‎محیطی به جامعه امکان بالندگی بدهد؛ سلامت یکپارچه One-Health بخشی اساسی از این زمینه و زیرساخت است.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۲۰
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
حریم خصوصی و شعور حیوانات: خاطره‌ای و درسی از دوران کودکی
نویسندۀ مهمان دکتر محمدرحیم احمدی

بخش ۱

در کودکی آنقدر با طبیعت و حیوانات مخصوصاً ماکیان مأنوس بودم که خود را بخشی از طبیعت می‌پنداشتم. در آن زمان برای من اصلا بحث نگاه انتزاعی به طبیعت و معاینۀ آن به شیوۀ امروزی مطرح نبود؛ نوعی حس یکپارچگی با طبیعت در مردم آن زمان وجود داشت، حال و هوایی مثل هوا که در آن مغروقیم و در عین حال توجهی به آن نداریم.

در مورد خداوند نیز باور دارم در درون من است. جدایی وجود ندارد، تا بگویم به خدای آسمان‌ها اعتقاد دارم. خدای بیرون برای دین بیرونی خوب است. این حس یکپارچگی با خدای درونی به طبیعت، گیاهان و حیوانات هم امتداد یافته بود. حیواناتی که با آنها بودم، مثل مرغ، جوجه و گربه هیچ فاصله‌ای با من نداشتند. به همین دلیل برای من بحث رعایت حریم برای حیوانات مطرح نبود. من به خاطر علاقه به طبیعت در حالی که به راحتی رشته پزشکی قبول می‌شدم، رشته دامپرشکی انتخاب اولم بود. از دورنمای امروز می‌توانیم بپرسیم: آیا واقعاً حیوانات حریم خاصی برای خود دارند؟ اگر ما حیوانات را ذی‌شعور بدانیم، آیا می‌توانیم به خود اجازه بدهیم که حریمی برای آنان قائل نشویم؟

البته در این مختصر نه هدف بیان شعور و زبان حیوانات است و نه امکان طرح این موضوع وجود دارد. شاید قبل از شناخت حریم برای حیوانات، کسب آگاهی در خصوص میزان و عمق شعور و زبان حیوانات لازم باشد.

در سال‌های دور، فصل بهار زمان کوچ گاوها از جنگل‌های میان بند قشلاقی به مناطق بالا بند ییلاقی در شیرگاه مازندران بود. اگر گالش‌ها یا صاحبان گاوها در این کوچ تاخیر داشتند، برخی از گاوهای بدون گوساله مسیر حدود ۲۰ کیلومتری را خودسر طی می‌کردند و به مقصد ییلاقی هر ساله می رفتند. صاحبان گاوها با خیال راحت با احتمال اینکه گاو دزدیده نشده، بلکه خودسر کوچ کرده، آنها را در ییلاق می‌دیدند. در جنگلی که انسانها بدون فردِ راه‌بلد در آن گم می‌شدند، گاو بعد از یکسال مسیر را به خاطر داشت و بدون خطا طی می‌کرد.

در آن سالها ما یک رآس گاوشیرده از عموی خود خریدیم. این گاو چون در جنگل بزرگ شده بود، از ریل راه آهن و خیابان بدون وجود یک نفر از اهل خانواده رد نمی‌شد. صبح مادرم گاو را از خیابان و راه آهن رد می‌کرد و گاو به جنگل می‌رفت. عصر گاو تا کنار ریل می‌آمد و بانگ برمی‌آورد. معمولاً من دنبالش می‌رفتم. بر اساس این تجربه آیا می‌توانیم واقعاً گاوها را بی‌شعور حساب کنیم؟ آیا می‌توانیم در یک تفکر انتزاعی و یک آزمایش فکری تصور کنیم که طبیعت، گیاهان و حیوانات از روی رفتار مخرب و خودخواهانۀ انسان که نسبت به محیط زیست (ژینگاه) روا داشته، انسان را موجودی فاقد شعور حساب کنند؟

در رابطه با حریم جیوانات یک اتفاق واقعی را شرح خواهم داد. با اینکه همیشه با حیوانات بودم، ولی از اینکه سگ‌ها غالباً تمیز نبودند، رفتار تملق‌جویانه داشتند و رفتار جنسی آشکار نشان می‌دادند و شاید به خاطر باورهای اعتقادی خوشم نمی‌آمد. وقتی ۱۲ ساله بودم، در اواخر خرداد در زمینی که تازه گندم برداشت شده بود، یک سگ ماده با حدود ۸ قلاده سگ نر در حال بازی (در مرحلۀ پرواسترس از چرخۀ فحلی) دیدم. در فاصله حدود ۳۰ متری آنها مشغول تماشای آنها بودم. تعدادی از آنها صاحب‌دار بوده و تعدادی هم ولگرد بودند. در آن سال‌ها سگ‌های ولگرد به گستردگی امروز نبود. دور ریز غذا و پسماند تقریباً وجود نداشت و هر سگی مجبور بود به خانه‌ای پناه ببرد. از یک طرف پسماند امروز فراوان است و عده‌ای نیز فعالانه به سگ‌های ولگرد غذا می‌دهند، از طرف دیگر با پول شهرداری (به عبارت بهتر با پول مردم) عقیم سازی انجام می‌دهند. ولی این همه انسان‌های مهربان حیوان دوست به ندرت حاضر می‌شوند سرپرستی یکی از این سگ‌ها را بر عهده بگیرند.

باری، برگردیم به داستان من و مشاهدۀ سگ‌ها. بعد از حدود ۱۰ دقیقه تماشای صحنه، در یک لحظه سگ‌ها هماهنگ به سمت من حمله کردند. به احتمال قریب به یقین از اینکه من آنها را تماشا می‌کنم ناراحت شدند. در واقع برای خود حرمت و حریمی داشتند
.
با حملۀ آنها من در دل گفتم، وقتی دوست ندارید کسی رفتار جنسی شما را تماشا کند، چرا این رفتارها را آشکار بروز می‌دهید؟ اما جای بحث منطقی و دیالوگ نبود.

در مقابل این حمله، چه باید می‌کردم؟
فرار می کردم، آنها از پشت مرا زخمی و زمین گیر می‌کردند.
اگر می‌خواستم با آنها از در دوستی بیایم، من غذایی نداشتم. شاید هم بهشان برخورده بود و اگر هم خوردنی داشتم، از دست من غذا نمی‌خوردند.

به مقابله با آنها می پرداختم؟ من هیچ ابزاری نداشتم. اگر هم داشتم، در واقع جنگ با چند قلاده سگ تیز دندان حاصلی جز افسوس و پشیمانی نداشت.

حتی اگر در شرایطی بودم که قادر به حمل سلاح گرم بودم، نتیجه جز ریختن خون چند حیوان حاصلی نداشت.

ادامه در بخش ۲

دکتر محمدرحیم احمدی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸
حریم خصوصی و شعور حیوانات: خاطره‌ای و درسی از دوران کودکی

بخش ۲

خیلی سریع به یادم آمد، پدرم گفته بود، حیوانات وحشی وقتی انسان مرده باشد، یا خود را به مردن بزند، کاری با او ندارند. به سرعت به پشت روی زمین دراز کشیدم، چشمها را بستم، نفس را در سینه حبس کردم.
سگ‌ها آمدند. صدای نفس زدن سگ‌ها داشت قلبم را از جا در می آورد. خیلی ظریف در لحظه چشمم را کمی باز کردم و دیدم که دور من حلقه زدند. واقعاً لحظه بسیار وحشتناکی بود. بعد از حدود ۲ دقیقه رفتند. در حالت خوابیده، فهمیدم که رفتند، کمی سر برگرداندم، دیدم درست سر جای اول برگشتند.
به آرامی بلند شدم و به سرعت فرار کردم.
اما چه آموختم؟
آموختم، سگ‎ها در عین بروز علایم آشکار جنسی، از تماشای خود توسط دیگران خرسند نخواهند بود و واکنش سختی نشان خواهند داد. حیوانات هم برای خود حریم و حرمتی دارند. این حریم به دیدگاه ما نسبت به آنها بستگی ندارد.

این داستان را استعاره‌ای می‌گیرم که اگر طبیعت را فاقد شعور و حرمت در نظر بگیریم که باید به بند کشیده شود و عصاره‌اش را تا قطرۀ آخر بگیریم و حریمی برایش قائل نشویم، باید مراقب چنگ و دندانش هم باشیم. در تجربۀ من سگ‌ها ممکن بود مرا گاز بگیرند و نگرفتند، اما طبیعت با سیل (مثل فاجعۀ اخیر لیبی)، گردباد، ریزگرد، بالا آمدن سطح دریاها، ناپدید شدن یخچال‌ها و ... در برابر ناسپاسی انسان ممکن است چنگ و دندان نشان دهد و انتقام سختی بگیرد. برخلاف سگ‌های داستان من، که مرا بخشیدند، جریمۀ سنگین خشک شدن دریاچه‌های داخلی و نابودی ژینگاه را قطعا پرداخت خواهیم کرد، همانطور که رئیس قبیله سرخپوست سیاتل در ۱۸۵۵ پیش‌بینی کرده بود. باشد که تک تک ما، صرف نظر از امور کلانی که کنترلی بر آنها نداریم، به وظیفۀ شخصی خود در باشعور دانستن طبیعت و پاسداشتِ حرمت آن کوشا باشیم.


برای مطالعۀ بخش ۱ اینجا را کلیک کنید.

دکتر محمدرحیم احمدی
دامپزشک متخصص بیماری‌‌‎های تولید مثل
استاد بازنشستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه شیراز
۱۴۰۲/۰۶/۲۸

منطقۀ مورد نظر نویسندۀ این داستان را در گوگل مپ در این لینک ببینید:
https://maps.app.goo.gl/5vrY6CLjRz5wZxA28?g_st=i
شهرداری و کفتربازی و ایجاد کانون بیماری‎زایی؟: زیست‌شناسان مهمترین دسته از آژان-پلیس‎های شهر هستند

احداث کبوترخان در یکی از میدان‎های گیشا موجب نگرانی حسین آخانی و شاخ‎درآوردن بقیە است، زیرا علاوه بر احتمال رخداد هیستوپلاسموز، پسیتاکوز(ارنیتوز) و کریپتوکوکوز در انسان، تجمع کبوتر موجب جذب سوسک و موش صحرایی نیز می‌شود.

کبوتر میزبان اصلی چند کنه است که برای انسان نیز بیماریزا هستند؛ شاید مهمترینشان آرگاس پرسیکوس و آرگاس رفلکسوس از خانوادۀ آرگازیده باشند. گزش این بندپایان ضایعات پوستی و واکنش‎های آلرژیک و شوک آنافیلاکتیک در برخی انسان‎ها می‎دهد.
تجمع کنه‎های مذکور برای مدیریت شهری چالش بزرگی است. اگر تراکم کنه‎ها از حد گذشت، سم پاشی می‎کنید؟ قدرت تکوین مقاومت در کنه‎ها در برابر سموم را دست کم نگیرید. آنگاه مردمی که از آلودگی هوای کلان‎شهرها در رنجند، باید سم را نیز تحمل کنند.

کنه‎های کبوتر به ویژه آرگاس رفلکسوس موجودات عجیبی هستند. اگر کبوتر برای خونخواری در دسترس نباشد، به در و دیوار می‌زنند تا میزبان دیگری پیدا کنند. در سالهای قبل از ۱۹۶۰ که کبوترها را از ساختمان‎های اروپا ریشه‌کن کردند، این کنه به انسان روی آورد. وقتی کبوترها را از اتاقک زیرشیروانی خانه‎های قدیمی راندند، این کنه در جستجوی میزبان جدید به پرده‎ها و پنجرۀ خانه‎ها هجوم آورد (اینجا).

نگارنده که احتمالاً یکی از کسانی است که رخداد فلجی ناشی از گزش یکی از کنه‎های خانوادۀ آرگازیده در یک گلۀ گوسفند را برای اولین بار در ایران گزارش کرده‌اند، با یادآوری صحنۀ فلجی کامل تعدادی گوسفند در اثر گزش کنه حق دارد بر خود بلرزد. در حالی که با تلاش قابل توجه سازمان دامپزشکی کشور و دامپزشکان بخش خصوصی فراوانی موارد تب هموراژیک کریمه-کنگو و تلفات انسانی ناشی از آن در حد قابل قبولی پایین نگه داشته شده است، جالب توجه است که یک کنۀ دیگر را به دست خودمان پرورش دهیم. بعد که مشکل به وجود آمد، از سازمان دامپزشکی و دامپزشکان انتظار داشته باشیم که مشکل را حل کنند. دست کم به پزشکان عمومی و متخصصین پوست هشدار دهیم که اگر بیماران با ضایعات و حساسیت‎های پوستی در محدودۀ میدان مزبور افزایش یافت، با آگاهی از تاسیس کبوترخان در میدان، آن را به مرکز بهداشت گزارش دهند.

شاید در حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش بود که یک برنامۀ تلویزیونی با حضور استاد ارجمندم دکتر صادق رهبری استاد برجستۀ انگل شناسی دامپزشکی و تنی چند از همکاران پخش شد که این بزرگواران نشان دادند که چگونه کبوترها در زیر کولرهایی که نشتی آب دارند، جمع می‎شوند و از طریق پوشال کولر این کنه‌ها به خانه‎ها راه می یابند و انسان‎ها را می‎گزند و بیمار می‌کنند. دست کم آرشیو اطلاعاتی تلویزیون را باید جستجو کرد و برای مسئولین سازندۀ این میدان‎ها توضیح داد؛ کفتربازهایی که پشت بام خانۀ خود و محله را به گند می‎کشند که گوششان بدهکار نیست.

شاید مسئولین سازندۀ کبوترخان در میدان، خاطره‎ای قدیمی در ذهنشان باشد که در زمان قدیم بوده‎اند کسانی که موقع ساختن خانه به بنّا می‌گفتند در بخش‎هایی از خانه جایی برای لانه ساختن پرندگان از جمله کبوترها پیش‎بینی کنند و در معدود ردّپایی که از این تقاضا در نوشته‎ها پیدا می‎شود، آن را نشانی از شفقتِ صاحب‎خانه می‎دانستند. شهر جای این نوع مهربانی‎ها نیست.

در دوران گذشته برای دستیابی به کود، کبوترخان می‌ساختند که کبوترها در آن بیتوته کرده فضلۀ آن‎ها در پایین جمع می‎شد. کبوترخان را مدور و بزرگ می‎ساختند تا مار، برخلاف درخت، نتواند از آن بالا برود و جوجه‎ها را بخورد. در این شرایط دست کم تا می‎توان باید نهال درختان بلند کاشت تا در آینده پرندگان جایی برای لانه سازی داشته باشند و شهر بی‎پرنده نباشد، البته اگر بتوانند با این وضعیت اقلیمی و رفتاری ما قد بکشند.

ده تا پانزده سال پیش در یکی از فعالیت‎های میدانی دامپزشکی گذارِ "لوح‎بان" به روستای "آندِرُخ" در اطراف مشهد افتاد. به گمانم استاد و همکار ارجمند، دکتر محمدجعفر یاحقی شاهنامه پژوه برجسته، در دورانی دانشجویان خود را طی سفر علمی به مکان‎هایی که جنگ‎های مندرج در شاهنامه در آنها رخ داده بود می‎بردند که یکی از این مناطق "آندرخ" بود. در بالا دست روستا یک حفره یا غار عمودی بسیار عظیم وجود دارد که به برآورد نگارنده باید حدود ۱۵۰-۳۰۰ متر و شاید هم بیشتر ارتفاع داشته باشد. این مکان ماوای هزاران کبوترچاهی بود. در آن زمان آن قدر در زیر آن آتش روشن کردند و از بالا کبوتر گرفتند، که نسلش در آن حفرۀ عمودی برافتاد. برای مردمی که به تاریخ باستانی خود چنین مفتخر است، پسندیده نیست که در طبیعت و در شهر اینگونه مخرب و ضدتمدن عمل کند. شهر نیاز به خِرٓد بهداشتی دارد و برای مراقبت از شهر، یکی از مهمترین آژان-پلیس‌های شهرها زیست‎شناسان هستند.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۶/۳۱
کوری آموزشی و پژوهشی ۱: آیا وزیر آموزش و پرورش و مجلسیان باد تایر خودرو خود را تنظیم می‎کنند؟

تریدی نیست که باد لاستیک‌های خودرو باید هماهنگ تنظیم شود. قطعاً وزیر آموزش و پرورش و مجلس که باید بر کار و گفته‌ها و مدیریت وی نظارت کند، اهمیت آن را می‎دانند؛ نمی‎دانند؟

احتمالاً سرچشمۀ فکر مدارس غیرانتفاعی به زنده یاد دکتر یدالله سحابی برمی‎گردد. مراد وی از اصطلاح "غیرانتقاعی" این بود که پولی که از والدین یا خیرین می‎گیرند، صرف توسعه خود مدرسه و افزایش کیفیت مدارس شود نه درآمدزایی. حال که وزیر اعتقاد دارد که هر چقدر بیشتر پول بدهی، بیشتر آش خواهی خورد، باید منتظر خروج جامعه از حد اعتدال بود. وقتی باد لاستیک‎ها تنظیم نباشد، لاستیک‎ها حرف هم را نمی‎خوانند و فرمان ماشین شروع به زدن می‎کند، و احتمال بی‎ثباتی جامعه بالا می‎رود.

مدارس غیرانتفاعی به مسیر نادرستی سوق پیدا کردند. پول بیشتر و آموزش با کیفیت‎تر یعنی چه؟ در نگاه اول یعنی تضمین قبولی در کنکور در رشته‎های لاکچری؛ آیا این بزرگترین انگیزۀ پدرومادرها برای دادن شهریه نیست؟ از طرفی برای خالی نبودن عریضه، به غیر از آموزش مهارت تست زدن، باید برخی کارها انجام شود؛ مثلاً برخی آزمایش‎ها برای نمایش. به معنی دیگر، بخشی از دانشگاه (سرفصل درسی و عملیات آزمایشگاهی) را باید به مدرسه منتقل کرد.

ضرورت دارد که در آموزش و پرورش ژست پرورش دانشمند را رها، و تلاش کرد که پرورش شهروند در دستور کار قرار گیرد. در مسیر شهروند شدن دانش آموز، باید فردی تربیت شود که نه گفتن به پدرومادر را در تعیین سرنوشت خود خوب بلد باشد، چون شیوۀ فعلی از مسیرِ خنگ کردن دانش آموز می‎گذرد؛ به ویژه با فشار پدرومادرانی که با کاهش نمره به میزان ۰/۲۵ مضطرب می‎شوند. دانش‌آموزی که دوران نوجوانی را برای برآوردن آرزوی پدر و مادر از دست می‎دهد و هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارد، با ذهنی خسته و تنی کوفته و با از دست دادن بخشی از سلامت جسمی و روانی به کسوت دانشجو درمی‎آید و دانشگاه نیروی خسته را تحویل می‎گیرد تا خود نیز همان اشتباه آموزش و پرورش را تکرار کند.

باید تلاش کرد که باد لاستیک آموزش و پرورش در همه جای ایران بر هدف پرورش شهروند، و بر اساس مقتضیات محلی و پیش‎بینی بازار کار و اقتصاد و مبتنی بر مهارت حرفه‎ای کم و بیش هماهنگ با هم تنظیم شود تا دانش‌آموزان بعدها به عنوان شهروند بتوانند با هم کار کنند؛ در مدارس شکاف در کیفیت و عدالت آموزشی ضد توسعه است. به عنوان یک الگو شاید اشاره به فرهنگ آلمانی و فوتبال آلمان آموزنده باشد.

مجلۀ کیهان ورزشی در دهۀ ۶۰ هجری شمسی مطالب پرباری منتشر می‎کرد؛ مطلبی که اینک از تخته کلید نگارنده نشر می‎شود، احتمالاً از برخی شماره‎های این مجله در ذهنش مانده که با گذر زمان ممکن است دقت آن کمرنگ شده باشد. فوتبالی‌ها باید ببخشایند و تصحیح کنند.

به سال ۱۹۸۲ بود که کارل هاینتس رومنیگۀ مصدوم، در مسابقه با فرانسه، بازی ۳-۱ باخته در وقت اضافه را ۳ بر ۳ کرد و در نهایت آلمان‎غربی در پنالتی پیروز شد. برزیل بهترین بازیکنان هجومی‎اش را، از جمله زیکو، به کاپیتانی دکتر سوکراتس آورده بود. در آن زمان بازیکن آلمانی خلاق و جادوگری به نام برند شوستر ملقب به برناردوی مقدس در اسپانیا بازی می‎کرد که باد لاستیکش خیلی زیاد بود. وقتی به تیم ملی دعوت شد، تقاضای پول کرد. سایر بازیکنان و مربی به وی پوزخند زدند؛ در فرهنگ آلمان این تیم است که کار می‌کند، نه قهرمانان.


تا قبل از ۱۹۹۰ مردم آلمان دو تا قیصر فوتبالی داشتند؛ یکی زپ هربرگر و دیگری هلموت شون که دو مربیِ برندۀ جام جهانی بودند. نقل قولی از یکی از این دو و به گمانم از زپ هربرگر است که می‎گفت: ما به جای این که بهترین بازیکنان را انتخاب کنیم، باید بهترین تیم را انتخاب کنیم. جناح چپ و راست تیم در مسابقات باید به خوبی با هم کار کنند، نه همه فوروارد باشند، مثل برزیل هجومی ۱۹۸۲، و نه همه مدافع و هافبک. این را در تیم آلمان، احتمالاً به عنوان پرافتخارترین تیم جام جهانی، می‎توان دید. به قول پل برایتنر، تیم ضعیف آلمان به فینال می‎رود و تیم قوی آلمان قهرمان جهان می‎شود. آلمان در فینال ۱۹۸۲ با این که ۳ گل از ایتالیای پائولو روسی عقب بود، از تلاش بازنایستاد؛ وی در دقایق پایانی یک گل به ایتالیا زد.

هدف آموزش پرورش باید پرورش شهروندانی باشد که قابلیت کار تیمی داشته باشند تا از پس مشکلات برآیند و کشور را به سوی توسعۀ پایدار هدایت کنند و وزیر باید شرایط نزدیکیِ باد لاستیک مدارس به هم را فراهم کند. جملۀ حکیمانۀ زپ هربرگر باید در اتاق وزیر نصب شود. وقتی از تیم صحبت می‎کنیم، باید نگاهی سیستمی داشته باشیم؛ وگرنه با این کوری آموزشی ماندن در تلۀ عقب ماندگی اجتناب‎ناپذیر است.

ادامه در بخش۲

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۷/۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
کوری آموزشی و پژوهشی۲: کلِّ آموزش این است- سرکلاس درس بده، سر امتحان پس بگیر

ادامه از بخش اول

جرالد زاکاریاس (۱۹۰۵-۱۹۸۶) و فرانسیس فریدمن (۱۹۱۸-۱۹۶۲) اساتید و پژوهشگران انستیتو تکنولوژی ماساچوستس در نیمۀ دوم قرن بیستم، بر ناهماهنگی کامل میان روح علم کنونی و آموزش علوم در تمام مدارج تحصیلی انگشت گذاشتند و کمیتۀ مطالعات علم فیزیک (Physical science study committee) را با اریک راجرز، جرج گاموف، سنفورد براون و ویکتور ویسکوپف بنیان نهادند تا فعالانه آموزش فیزیک پایه دبیرستانی را بازبینی، و روش‎های بهبود و ارزیابی آن را طراحی و اجرا کنند. به دنبال آن، کتاب‎های متعدد فیزیک نوین، فیلم‎های آموزشی و مواد آزمایشگاهی کلاسی را طراحی کردند که در دو دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی توسعه یافت و به سراسر جهان سرایت کرد؛ چون فیزیک فقط کاغذ و قلم نیست.

این دست‎های بیکار و این کلّه‎های متورم

آموزش در تمامی مدارج آن دچار مشکل مصادره به مطلوب* (Expropriation as desired) است، زیرا این فرض که "توفیق در امتحانات شرط موثق یادگیری است" را به عنوان یک اصل قبول می کند، در حالی که همین خشت اول کج نهاده شده است. امر آموزش و فعالیت‎های آموزشیِ دانش آموز و دانشجو در نهایت بر اساس امتحانات ارزیابی می‎شود، در حالی که بخش مهمی از کار آموزشی متاثر از امتحانات شده و مشغلۀ امتحانات که بر امور آموزشی، آموزگار، استاد و دانش‌آموز/دانشجو سایه افکنده، فعالیت آموزشی را به نحوی وخیم از مسیر اصلی دور کرده است.

دانشجوی استانداردی را در نظر بگیرید که اولِ نیمسال تحصیلی عهد می‎کند که بعد از کلاس به سراغ متون درسی و کتاب برود و از سرچشمه یاد بگیرد. به نیمۀ ترم نرسیده از هولِ امتحانات میان ترم و پایان ترم همۀ برنامه‌ها به هم می‌ریزد. آن مصادره به مطلوب این چرخۀ باطل* را نیز به دنبال دارد و همچنان جزوۀ کلاسی سروری خود را حفظ می‎کند.

در زمانی نه چندان دور که زندگی معیشتی بر کشور حاکم بود و دوران نوجوانی مفهومی نداشت، بچه‎ها باید پابه‌پای خانواده کار می‎کردند. سه ماه تعطیل تابستانی برای این بود که بچه‎ها برای کار کشاورزی و دامداری به خانواده کمک کنند و در غیر این صورت باید برای درآوردن خرج تحصیل خود نزد پیشه‎وران کار می‎کردند؛ از موهبت کار کردن محروم نبودند. بعدها ثروتمند شدن کشور موجب قطع ارتباط دانش‌آموز با کار شد و یک باگ به جان نظام آموزشی کشور افتاد. طرح "کاد" هم به فنا رفت. نتیجه آن که دست‎ها بیکار، فلج و لاغر اندام است و کلّه‎ها متورم. این کلّۀ متورم نوعی توهم دانش به وجود می‎آورد و توقعش از زندگی و درآمد مطابق اندازۀ سرش است و به لاغری دست‎هایش بی‎توجه است.

نگارنده سه سال درس حرفه‎وفن را در دورۀ راهنمایی در پیش از انقلاب و یک سال درس ابزار شناسی سال اول دبیرستان در پس از انقلاب را تماماً در کلاس تئوری گذراند و نتیجۀ این وضعیت وخیم را با پوست و گوشت و خون خود احساس کرده است. وقتی از انواع روش‎های آبیاری (غرقابی، بارانی، و ...) تا انواع پیچ و مهره و ابزار و غیره در کلاس تئوری تدریس می‎شود، این کار دقیقاً یعنی کشتن و تباه کردن عمر، و فلج کردن دست و باد کردن کلّه.

دانش‎آموزی با دست‎های لاغر، نحیف و فلج، و یک کلۀ بادکرده تنها راهی که خواهد شناخت کنکور است. آن چرخۀ باطل کوچک به چرخۀ باطل بزرگِ کنکور می‎رسد؛ کنکور محور همه چیز شده است؛ روش‎های تست‎زنی، کلاس‎ کنکور، مشاوره کنکور، و موسسات کنکور همه به یک غول هراس‎انگیز تبدیل شده و نشانۀ آن چاپخانه‎های معظم موسسات کنکور و بمباران کنکوری‌ها با آگهی‌ها و پوسترهای فروش موفقیت است. کمترین ضرر آن متوجه منابع آب است: به ازای هر کاغذ A4 ده لیتر آب مصرف شده است.

در این مسیر خنگ‎سازی ضرری که به سلامت جسمی/روحی دانش آموز و دانشجو وارد می‎شود چون به دلار برآورد نشده، همه را از پدرومادرها تا آموزگاران و اساتید تا نخبگان و سران آموزشی کشور را کرخت کرده است.

بدترین ضربه از ناحیۀ خنگ‎سازی به آموزش ریاضی وارد می‎شود که موتور اصلی توسعه است. با این شیوۀ آموزشی فکر توسعه اندکی بلندپروازانه است.

در نیمۀ دوم قرن بیستم زاکاریاس و فریدمن متوجه آسیب این خنگ سازی شدند؛ امید است که باز هم زاکاریاس و فریدمن دیگری در کشور پیدا شوند که کمیتۀ آموزشی جدیدی را برای اصلاح آموزش با تاکید بر مهارت و غلبه بر ناهماهنگی میان آموزش و علم جدید و شرایط میدانی فراهم کنند، به نحوی که این نکتۀ مهم را هدف بگیرند:

👈 نسبت کلاس‎های تئوری به کلاس‎های عملی باید یک به دو باشد، یعنی به ازای هر یک ساعت میخکوب کردن دانش‎آموز/دانشجو به نیمکت، باید امکان دو ساعت فعالیت عملی مفید و کار کردن دست‎ها فراهم باشد.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۳

منبع:
* پياژه، ژان. (۱۳۶۷). روانشناسي و دانش آموزش‌وپرورش. ترجمۀ عليمحمّد كاردان. انتشارات دانشگاه تهران،
۱۴ مهر روز ملی دامپزشکی: احترامی تمام قد برای ناظران فروتن و هوشیار مسائل فراگیر سیّاره

(از فصل ۱۱ کتاب تأملی بر آموزش دامپزشکی: از تئوری تا مشی حرفه‎ای)

از دوران باستان، بشر می‎دانسته که بهداشت انسان، حیوان، گیاه و محیط به‌میزان قابل‌توجهی درهم‌تنیده است. گزارش‎هایی وجود دارد که نشان می‎دهد بلاهای ده‌گانۀ مصر باستان ممکن است بر اثرِ عوامل بوم‌شناختی رخ داده باشد.

دامپزشکان به‌طور خستگی‌ناپذیری نسل اندر نسل عواقب بی‌توجهی به نگاه یکپارچه به بهداشت انسان و حیوانات را از زمان شروع علم و حرفۀ دامپزشکی مدرن در ایران گوشزد می‎کرده‌اند، ولی غالباً پاسخ سایر نهادهای درگیر در امور بهداشتی به‌طور ضمنی بر این دلالت می‌کرده که واژۀ بهداشتِ جامعه تنها محدود به انسان است و به‌نوعی شانه بالا می‎انداختند. درنتیجه نوعی بی‌حسی و کرختی در دیگر رشته‎هایی که ذاتاً باید در یک رهیافت جامع برای مقابله با خطرات بهداشتی مشارکت کنند، دیده می‎شده است و می‎شود. تنها به‌خاطر بیماری‎های نوپدید و بازپدیدِ مخرّبِ اخیر بود که جامعه مجبور شد تا مفاهیم مربوط به بهداشت را نقّادانه وارسی کند که هنوز کافی نیست و اقدام مؤثری برای یکپارچگی روش‎ها انجام نشده است. برخلاف سابقۀ طولانی، هنوز برای مبارزه با بیماری بروسلوز و کنترل و ریشه‌کنی آن بین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سازمان دامپزشکی کشور هماهنگیِ مؤثرِ بیناسازمانیِ براساس مفهوم سلامت یکپارچه به‌حدّ قابل‌قبول نرسیده است.

بخشی از این مشکل در رخداد این تأخیر شاید به‌خاطر این موضوع باشد که از جنبه‎های مختلف می‎بایست به مفهوم سلامت یکپارچه نظر می‎کردند؛ داشتن نگاهی چندوجهی کاری آسان نیست و رسیدن به یک تفسیر واحد احتمالاً مشکل بوده است. حروف کلمۀ سلامت HEALTH و سَرْنام‎های آن نیز به یکپارچگی سلامت اشاره می‎کند:
حرف H برای انسان‎ها (Humans
حرف E برای اکوسیستم (Ecosystem
حرف A برای حیوانات (Animals
حرف L برای زندگی کردن (Living) و
حرف T برای «باهم‎بودگی» (Togetherness) است (مرجع ۱).

این نگاه چندوجهی از این منظر، به رهیافت جامعِ هماهنگ به مفهوم سلامت در یک تفسیر پذیرفته شدۀ جهانی می‎رسد که پشتوانۀ آن آموزش یکپارچه و همکاری‎های بینارشته‌ای است (مرجع ۲، مرجع ۳) .

دامپزشکان در خط مقدم مقابله با اموری هستند که برای جهان مخاطره‌آمیز است؛ خطراتی که همیشه ممکن است که به ابعاد نگران‌کننده‌ای برسد. از این خطرات می‎توان به رشد جمعیت، رکود اقتصادی، استرس محیط‌زیست، افزایش نرخ غذا، خوراک دام و سایر محصولاتی که به بازار عرضه می‌شوند، بیماری‎های نوپدید و بازپدید و بیماری‎های غیربومی، بیوتروریسم، مخاطرات بهداشت عمومی، جنگ، فجایع طبیعی و غیره اشاره کرد (مرجع۴). درگیر شدن دانشمندان و دامپزشکان در تقویت نظام‎های امنیت زیستی اهمیتی بالایی در تضمین تاب‌آوری و پایداری دارد (مرجع ۵).

حرفۀ دامپزشکی باید نقش رهبری خود را به‌عنوان یکی از مستعدترین رشته‌ها برای مقابله با مشکلات جهانی و محیط‌زیست بازی کند (مرجع ۴). این رشته یکی از حلقه‎های اصلی در زرهی است که جهان مدرن باید در برابر بحران‎های تهدیدکننده به تن کند. حرفۀ دامپزشکی برای این به‌وجود آمده است تا رشد اقتصادیِ توأم با ثبات، تأمین بهداشت، پایداری و حفظ محیط‌زیست و سیّاره تضمین شود. برای کشور ما مهمترین آنها عبارتند از: زیان ۵۶ میلیارد دلاری فرسایش خاک و چگونگی زنده نگه داشتن زیست بوم ایران.


چند ارز معتبر، از ATP در داخل سلول در روندهای بیوشیمیایی گرفته تا ارزهای قدرتمند در بازار جهانی را باید خردمندانه مدیریت کرد تا به مسائل بهداشتی و اقتصادی پاسخ مناسب داده شود. حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان از جمله معدود رشته و متخصصانی هستند که می‎توانند بینش مؤثری در هر دو طرف داشته باشد؛ هم از عمق سلول باخبرند و هم از ارتفاعاتِ بهداشت، محیط‌ زیست، اقتصاد، فنّاوری، مهندسی و امور سیاسی سر درمی‎آورند؛ به‌نحوی‌که با چنین دید وسیعی، دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی شایستۀ در دست گرفتن رهبری امور مربوط به سلامت یکپارچه در سطح جهان هستند. اگر قرار است شرایط محیط‌زیستی به‌نحوی پایدار مدیریت شود، و نه به شیوه‌ای خودخواهانه براساس منافع فردی، نقش رهبری حرفۀ دامپزشکی و دامپزشکان انکارناپذیر است؛ زیرا بسیاری از جوامع انسانی احتمالاً در آیندۀ نزدیک به مراحل پساصنعتی پا نخواهند گذاشت (مرجع ۶) و همچنان نیازمند خدمات سنّتی دامپزشکی باقی خواهند ماند. اما گذار آن‌ها در مسیر پر پیچ‌وخم توسعه همواره نیازمند قدرت رهبری دامپزشکان و حرفۀ دامپزشکی است. از این رو، دامپزشکان و سایر دانشمندان باید تأثیر بالقوۀ تصمیمات سیاسی در مقیاس داخلی یا بین‎المللی بر محیط‌زیست را نقّادانه پایش کنند؛ چه فرصتی بهتر از ۱۴ مهر برای تأکید بر این وظیفۀ خطیر؟



کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۱۴
صلح وقفه‎ای ملال آور بین نشاط جنگ‎ها: غزه و ولایت عزراییل

در سریال هزاردستان به کارگردانی زنده یاد علی حاتمی، رضا خوشنویس (با بازیِ جمشید مشایخی) به مفتش شش انگشتی (با بازی داود رشیدی) اعلام خطر می‎کند که به رغم این که در دستگاه اطلاعاتی دولت وقت قرار دارد، قصد جانش کرده‌اند. توصیه‎اش این است که بگریزد. مفتش شش انگشتی هوشمندانه پاسخ می‌دهد که فرار به کجا؟ اروپا که خودش در آتش دارد می‌سوزد. در آن زمان هنوز سفر به ایالات متحده در خیال نمی‎گنجید و کانادا هم احتمالاً کاملاً برای اهالی خاورمیانه ناشناخته بود و زمان زیادی از رفتن حاجی واشنگتن (۱۲۶۷ هجری خورشیدی) به ینگۀ دنیا نمی‎گذشت.

دامنۀ اتفاقاتی که در خاورمیانه دارد رخ می‎دهد، احتمالاً چیزی بسیار وسیع‎تر از عواقب درگیری‎های سابق بین حماس و اسراییل است و این بار اشتهایی فراخ برای جنگ دیده می‎شود. بخش پیشاویرگولِ عنوان این پست هم از مصاحبۀ مجلۀ اندیشۀ پویا با محمد قائد وام گرفته شده است. این مصاحبه به مناسبت ترجمه و انتشار چاپ نخستِ کتاب توپ‎های ماه اوت نوشته باربارا تاکمن در مرداد ۹۳ صورت گرفت که در زمستان ۱۴۰۱ به چاپ نهم رسید. آن مصاحبه و مقدمۀ درخشان مترجم بر کتاب خواندنی است و به کار این روزها می‎آید.

اوضاع جهان آشفته‎تر از آنی است که بتوان این درگیری وحشتناک را در ردیف جنگ‎های ۲۲ روزه و ۳۳ روزۀ قبل دانست، ولی آن را باید در بافتاری وسیع‎تر دید، زیرا که منطقه از پیش هم ملتهب بود. کاش متخصصی در علم تاریخ می‎توانست نشان دهد که بین این وقایع همبستگی وجود ندارد و یک خط را نمی‎توان از میان آن کشید و به هم وصل کرد؛ ای کاش، آش همان آش و کاسه همان کاسه نباشد.

در نیمه قرن نوزدهم جنگ کریمه جریان داشت و امروز هم جنگ کریمه از ۲۰۱۴ به جنگ اکراین سرایت کرده است. در ۴ آبان ۱۳۹۸ پستی در لوح با عنوان آیا از بالکن خود بالکان را نمی‌بینید؟: پرواز روح گاوریلو پرنسیپ بر فراز خاورمیانه منتشر شد. باربارا تاکمن نقش آن جوان ۱۹ ساله در ترور ولیعهد اتریش در صربستان را در شروع جنگ جهانی اول به هیچ می‎گیرد، چون از بیست سی سال پیش مقدمات جنگ جهانی اول را می‎چیدند و خیلی‎ها را باید از اروپا بیرون می‎ریختند. البته صربستان عذرخواهی کرد، اتریش صاحب عزا بود تا آمد به خود بجنبد، آلمانِ آن زمان بی‎مقدمه اعلان جنگ داد و آتش جنگ زبانه کشیده بود. این له‎له زدن برای جنگ و گسترش آن در خیلی‎ها دیده می‎شود. در سال ۹۸ طالبان هنوز افغانستان را فتح نکرده و جنگ اکراین شروع نشده بود، ولی ترکیه مرتب به شمال سوریه دست اندازی می‎کرد. اکنون در میانۀ گردوغبار برخاسته از جنگ حماس و اسراییل، این روسیه و ترکیه هستند که با رهبرانی مصمم ولی بدجوری خارج از رده از این لحظۀ مونیخ کمال استفاده را می‎کنند.

احتمالاً غلوآمیز است اگر نقش حملۀ فعلی حماس به ولایت عزراییل را با شلیک به ولیعهد اتریش مقایسه کنیم، اما اگر همان نقش را داشته باشد چه روی خواهد داد؟ به قول مفتش شش انگشتی ممکن است اروپا هم دیگر جای امنی برای فرار مهاجرین یا حتی فرار مغزها نباشد. این آتش با شیوه‎های متداول و متعارفِ آتش‎نشانی مهار نخواهد شد. به ویژه کشورهایی که با بحران‎های داخلی سختی روبرو هستند، مثل روسیه و ترکیه، جنگ اخیر را اسفنج نرمی برای جذب بحران‎های داخلی خود می‎دانند؛ از نظر آنها صلح وقفه‎ای ملال آور بین نشاط جنگ‎ها است و برای احیای امپراتوری‎های روسیه و عثمانی بهترین زمان ممکن نصیبشان شده و نباید تعلل کنند؛ شاید حتی این طور خود را توجیه کنند که تعلل مترادف با خیانت به کشور است.

بخش دوم عنوان این پست یعنی ولایت عزراییل از نام سفرنامۀ جلال آل احمد به اسراییل اقتباس شده است و برای فلسطینیان هم صادق است که پس از عمری مبارزۀ مسلحانه و پارتیزانی، به حرف قدرت‎های بزرگ گوش کردند و اسلحه و خشونت را کنار گذاشتند و کمترین نتیجه‎ای گرفتند. این یک موقعیت تراژیک است که بازگشت به روش‎های گذشته برایشان نتایج وخیم‎تری به بارمی‎آورد. مصاحبۀ حسام زوملوت و استدلال محکم وی در هیاهوی توپخانۀ تبلیغاتی اسراییل بُرد چندانی پیدا نکرد. احتمالاً جلال آل احمد بهتر از خود فلسطینی‎ها اسراییل را شناخته بود که چنین نامی بر آن ولایت نهاد. به ظن قوی خود اسراییل بود که با بی‎توجهی به جنبش فتح و به حساب نیاوردن آن، زمینۀ برآمدن سایر گروه‎های فلسطینی بسیار تندرو، از جمله حماس، را فراهم آورد.

در ضعف افراد اندیشمند و فرهیخته که می‎دانند چه آتشی در حال فوران است و هیچ تاثیری بر حاکمین کشورهای درگیر در این وضعیت خطرناک ندارند، آتش بر جانِ خاورمیانۀ پیش از این مجروح نیز خطر گسترش زیادی دارد؛ به ویژه که دبیر کل سازمان ملل متحد و خود این سازمان در ضعیف‎ترین موقعیتِ تاثیرگذاری بر این مناقشه قرار دارند.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۱
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
کوری آموزشی و پژوهشی۳: هاردین در برابر اُسترُم ؛ یا تئوری تراژدی انبازه‎ها یا منابع مشترک در مبحث آموزش با کیفیت مبتنی بر پول

ادامه از بخش۲
برنامه ریزی آموزشی بدون توجه به منابع آموزشیِ قابل تهیه و تدارک کاملاً انتزاعی از آب درمی آید. بنا بر این اگر، تصور یا تخیل این باشد که برای داشتن آموزش باکیفیت، به قول وزیر آموزش و پرورش باید پول بدهید ، و به عبارت دیگر از دیگرانی که پول نمی‎دهند، جلو بیفتید، پیامدهای این تفکر را هم باید در نظر بگیرید.

ویلیام فورستر لوید، اقتصاددانی سیاسی از دانشگاه آکسفورد، در سال ۱۸۳۲ با نگاه به چرخه‌ی تخریبِ چراگاه‌های عمومی (یعنی آن‌هایی که مالکیت خصوصی ندارند) در انگلیس این سؤال را مطرح کرد: ”چرا حیواناتی که در چراگاه‌هایِ عمومی می‌چرند این‌قدر ریزجثه و کوتاه‌قدند؟ چرا مراتع عمومی این‌قدر لخت و خالی‌اند و این‌قدر متفاوت از زمین‌های مجاورشان؟“ این عبارات به نظرتان آشنا به نظر نمی‎رسد؟ چرا عملکردِ دانش آموزان مدارس دولتی این قدر نسبت به مدارس غیرانتفاعی نازل است؟

از نظر لوید، بهره‎برداری از منابع عمومی به انگیزِۀ سود شخصی است. وقتی منابع عمومی محدود است، هر کس به انگیزۀ سود شخصی عمل می‎کند. اما ضرر استفادۀ بی‎رویه از منابع بین همه سرشکن می شود. مشکل در آن جا است که سود شخصی از ضرر سرشکن شده بیشتر است. در نهایت منابع عمومی از بین می‎رود، زیرا سود به بهای هزینۀ دیگران به دست می‎آید.

در مبحث آموزش، منابع عمومی به فرصت‎های تحصیلی، مهارتی و شغلی در آینده برمی‎گردد. وقتی فاصلۀ کیفی آموزشی بین اقشار مختلف بسیار زیاد می‎شود، یعنی یک قشر نازک به دلیل تمکن مالی سهم خود را از فرصت‎های تحصیلی و شغلی در آینده تضمین می کند در حالی که آیندۀ زندگی فرزندش به دلیل نابرابری آموزشی به مخاطره می‎افتد؛ زیرا حتی با دستیابی به مدارک و مدارج بالا و فرصت شغلی عالی، به دلیل پایین بودن نسبی کیفیت آموزش در خیل عظیمی از هموطنان از یک زندگی به سامان و سعادتمند محروم می‎شود. عاقبت منابع عمومی مدیریت نشده در جهانی که در آن سرمایۀ مادی محدود  است و امیال افراد نامحدود، ناگزیر به "خرابی" می‎انجامد.

در عرصۀ آموزش "خرابی" به این برمی‎گردد که وقتی کیفیت آموزش اختصاصاً به پولی که والدین پرداخت می‎کنند وابسته است، پرورش شهروند از دستور کار خارج می‎شود و آموزش جنبۀ مسابقه به خود می‎گیرد. گاهی روش‎های میانبری که تجار درس در انتخاب گزینۀ مناسب در یک سئوال امتحانی در تلویزیون معرفی می‎کنند، هیچ نشانی از پایبندی به روش علمی ندارد و به شعبده بیشتر می‎ماند. اگر با شعبده بازی بتوانید یک سئوال محاسباتی را در دو سه ثانیه جواب دهید، در یک زمان معین به تعداد سئوال بیشتری در کنکور پاسخ خواهید داد و برندۀ مسابقه خواهید شد.

الینور اُسترُم برندۀ نوبل اقتصاد در ۲۰۰۹ یک راه دیگر پیش می‎کشد. یک باهَمِستان (community)  از کاربران یک منبع مشاع عمومی- یک جنگل، یک چراگاه، یک دریاچه و... در غیاب سازوکار بازار و در غیابِ مقررات‎پردازی و نظارت‎گری دولت، گاه قادر است خود روشی برای سازمان‎دهی مناسب استفادۀ کاربران از آن منبع انبازه یا مشاع بیابد، آن گونه که هیچ تراژدی‎ای اتفاق نیفتد، و آن روشِ غیربازاری و غیردولتی هم بر مقررات‎پردازی دولت برتری داشته باشد، و هم بر سازوکار بازار. این باهمستانِ فاقدِ توپ و تانک و کلیدِ زندان، گاه قادر است که تحت شرایطی قواعدی برای بهره برداری از یک منبع انبازه یا مشاع در حوزۀ عمومی تعیین کرده و ضمانت اجرایش را فراهم کند. لازم نیست حکمرانی را در همۀ حوزه های عمومی به انحصار دولت درآوریم.

وقتی از زبان وزیر علائمی می‎رسد مبنی بر این که تا آینده‎ای احتمالاً دور خبری از تخصیص منابع کافی برای آموزشی با کیفیت نیست و بخش عمده‎ای از فرزندان مردمی که درآمدشان تکافوی ثبت نام در مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی نمی‎کند از آموزش با کیفیت محروم می‎مانند، بهتر است دولت از خیر انحصار بر  آموزش بگذرد و به باهَمِستان‌هایی مستقل، متشکل از آموزگاران کارکشته و خبره به عنوان نهادهای آموزشی میدان بدهد که با ابتکارات خود، شیوۀ پرورش شهروند مبتنی بر کسب مهارت و معطوف به دستیابی به استقلال مادی و شخصی را جایگزین روش فعلی کنند که همه را به سوی کنکور و دانشگاه سوق می‎دهد. در شرایط فعلی آموزگار یک ابزار و پیچ و مهره در ساختار پیچیده، مکانیکی و کارخانه‎وارِ روند آموزش است، در حالی که آموزش بیشتر امری زیست‎شناختی، جامعه‎شناختی، انسان‎شناختی و روان‎شناختی است.

دوگانۀ هاردین-اُسترُم و تراژدیِ انبازه‎ها (مشاعات) به عنوان یک تئوری اقتصادی در موضوعات وسیعی از جمله مسائل زیست‎محیطی، و به نظر نگارنده در آموزش و برنامه‌ریزی آموزشی نیز کاربرد دارد.

و نیز بخوانید: ۱ و ۲ .

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۷/۲۸
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کوری آموزشی و پژوهشی ۵

ادامه از بخش ۴

دانشجویی به لوح‎بان زنگ می‎زند. از «لوح‌بان» می‎خواهد که اگر داده‎های پایان نامه‎های قبلی را که هنوز منتشر نشده در اختیار او بگذارد، رویش کار خواهد کرد تا به مقاله تبدیل شود.  سنّی نداشت که بداند مجله نیچر در ۲۰۰۹ رسوایی بزرگی  ناشی از اقدامات مشابه این درخواست را گزارش کرده بود. نگارنده با لحنی نه چندان ملایم درخواست وی را رد کرد.

در آن زمان یکی از سرچشمه‎های این رسوایی، انگیزه‎ای بود که به موجب آن برخی دانشجویان به اساتیدی مراجعه کردند که از فشارِ چاپ مقاله ذله شده و از هول هلیم در دیگ افتادند. دانشجوی مورد نظر به اساتید دیگری مراجعه کرد و حالا در چند مقاله نام وی در کنار اساتید در مقالات، در برخی موارد به عنوان نفر اول، آمده است. چندی پیش از وی دعوت کردم که برای کلینیک سیار با هم به معاینۀ تعدادی دام بیمار برویم؛ با نوعی استغنا دعوت نویسنده که قاعدتاً باید دانشجو مشتاق آن باشد را رد کرد؛ یک انحراف بزرگ از مسیر آموزشی. اینجا کوری پژوهشی موجب کوری آموزشی نیز شده است. دو ضرب‎المثل به خاطر "لوح‎بان" آمد؛ صحبت در اولی از "غوره و مویز" و در دومی از "سیاهی لشکر و مرد جنگی" است.

سوءهدایت علمی در هر جایی ممکن است و با سازوکار موجود بسیاری از آنها غیرقابل کشف است. در ۲۰۰۸ موردِ "رسوایی هوانگ"  را تکان دهنده خواندند، اما به موردِ رئیس سابق دانشگاه ستنفورد چندان توجه نکردیم؛ احتمالاً بی‎حس شده‎ایم.

سوراخ دعا و بندکشی

سوراخ دعای این موارد این است که از الگوی مجله سر در بیاورید و اصطلاحاً رگ خواب مجله از بابت سلیقه به دست آید. سپس مقاله طوری طراحی و آراسته (دیزاین) شود که بخت چاپ در مجله بالا برود، بدون این که حتی برای یک لحظه لولۀ آزمایش به دست گرفته باشید یا حتی یک موردِ آزمایشی را دیده باشید. اصطلاح "بندکشی" ابداعِ مرحوم دکتر اسدالله آزاد  (۱۳۲۷-۱۳۸۸) است. وی مترجم کتاب "شیوۀ نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی"* است. این کتاب نوشتۀ پزشک مشهور، سردبیر و ویراستار برجستۀ Annals of Internal Medicine در زمانی بود که هنوز اثری از اینترنت نبود و سال‎های آغازینِ مجاهدت دکتر رضا منصوری برای اهمیتِ متعهد بودنِ اساتید و دانشگاه‎ها به نشر مقاله و چاپ یافته‎های پژوهشی بود. این کتاب به سفارش رئیس دانشگاه علوم پزشکی (و یا رئیس دانشکدۀ پزشکی)  وقتِ مشهد توسط ایشان ترجمه شد که نشان از دوراندیشی آن مقام محترم در آن زمان دارد.

مرحوم دکتر اسدالله آزاد بینش خوبی در تشخیص علم از شبه علم داشت که آراستنِ مقاله را با اصطلاح "بندکشیِ"  رایج در بنّایی توصیف کرده بود. آن قدر زنده نماند تا ببیند که سیاست‎گذاری‎های واکنشیِ وزارت در دوره‎های مختلف چه بر سرِ استاد و دانشجو آورده است. انواع و اقسام معیارهایی که هیچگونه سنخیتی با نیازهای کشور و زیرساخت‎های دانشگاه‎های ما ندارند و سخت موجب حیرت است را تجربه کردیم.

یک سئوال اساسی این است که باید پرسید فلسفه و اهداف پژوهشی ما چیست؟ در جستجوی پاسخِ این پرسش نگارنده جلسه‌ای با معاون پژوهشی پیشینِ دانشگاه فردوسی مشهد در مورد هدف‎گذاری و سپس ریل‎گذاری فعالیت پژوهشی دانشگاه برگزار کرد. نتیجۀ جلسه حیرت‎انگیز بود؛ سیستم پژوهشی ناسا، البته با تکنیک تقّه و خوراندن، در آن زمان بر دانشگاه فردوسی مشهد تحمیل شده بود. بدون داشتن فلسفه و بینش پژوهشی، فعالیت تحقیقاتی مثل حرکت در یک دریای مسّاحی نشده است که احتمال سرگردانیِ بی‎پایان در آن وجود دارد.  موضوع پست بعدیِ سلسله پست‎های کوریِ آموزشی متمرکز بر همین نکته است.

بخش‌های پیشینِ «کوریِ آموزشی»
بخش۱
بخش۲
بخش۳
بخش۴

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
۱۴۰۲/۰۸/۱۲
====
مرجع:

*هوث، ادوارد ج. شیوه نگارش و نشر مقالات علوم پزشکی. ترجمه اسدالله آزاد. مشهد: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۶۷.
سرگردان به دنبال مقاله

در پیوند با پست کوری پژوهشی۱ و تمایل مفرط دانشجویی که بدون گذراندن یک لحظه در آزمایشگاه با اساتید مختلف به دنبال انتشار مقاله است معلول انگیزه‎هایی از قبیلِ امتیاز جهت پذیرش در دوره تحصیلی بالاتر، افزایش بخت استخدام در دانشگاه یا موسسات تحقیقاتی با توجه به پویا نبودن صنعت در کشور، و گرفتن پذیرش از دانشگاه های خارج از کشور و احتمالا مهاجرت است. نظام انگیزشی فعلی در دانشگاه‎ها نیز موجب اولویت یافتن کسب امتیازهای دانشگاهی، ترفیع و ارتقاء بر حل مسائل جامعه برای اساتید می‎شود و این دسته را به سمت مقاله و کسب امتیاز های لازم سوق می دهد. در نتیجه نیاز های اساسی کشور در اولویت پژوهش قرار نخواهد گرفت. سئوال از سمت استاد است و پاسخ هم از سمت استاد.

اما بپردازم به محلی که در آن مشغول به کارم. اینجا به طور کل شامل دانشکده‌های پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و پرستاری هست که دارای بخش‌های آموزشی، بیمارستان و پژوهش است. در ارتباط با واحدهای پژوهشی و به طور خاص دانشجویان دوره دکترا و پسادکترا غالبا شامل مهاجرین یا به بیان بهتر غیر آمریکایی‎ها می‌شوند. برای مثال حدود دویست نفر دانشجوی پسادکترا در این دانشگاه مشغول هستند که در درجه اول هندی، بعد چینی، کره‎ای و ... می‌باشند و شاید افرادی که ملیت امریکایی دارند زیر بیست نفر باشند.

در بیمارستان و دانشجویانِ قسمت بالینی این نسبت دقیقا برعکس، با اکثریتِ آمریکایی است. البته علت این وضعیت تا حدودی مشخص است چون حقوق دانشجویان دکترا و پسا دکترا چندان بالا نیست و امریکایی که دغدغه ویزا و گرین کارت و اقامت ندارد خیلی تمایلی به این سمت ندارد و اگر هم بخواهد زیر فشار درس و تحصیل خودش را قرار دهد ترجیح می‎دهد جایی وقت بگذارد که درآمدی بیشتر بدست بیاورد. گرچه این نکته را نباید فراموش کرد که شاید در سیستم بهداشتی و درمانی به این شکل باشد و در رشته‌های مهندسی و صنعتی این نسبت‎ها متفاوت باشد! چون در امریکا نیز درامد رشته‎های درمانی بالاتر از بسیاری از رشته‎هاست.

دانشجوی دکترا و پسا دکترا به طور کلی دو مسیر برای کار و اشتغال پیش رو دارد: صنعت، و دانشگاه. معمولا درآمد درمحیط‎های صنعتی بالاتر است و نوع تحقیقات هم عمدتا بر اساس نگاه و نیاز شرکت صورت می‌پذیرد. در محیط دانشگاه درآمد نسبتا پایین‎تر بوده اما نوع تحقیقات و پروژه‎ها بیشتر مبتنی بر اراده استاد و زمانِ کار هم منعطف‎تر از محیط‎های شرکت‌هاست. کار در دانشگاه عمدتا بر اساس نوشتن گرنت‎ها و دریافت پول از منابع خارج دانشگاه است. در حقیقت این استاد هست که پول تحقیقات را از خارج دانشگاه به دانشگاه می‎آورد و بخش قابل توجهی از این پول به دانشگاه تزریق می‎شود. در مقابل دانشگاه هم امکانات و حمایت‎هایی به استاد ارائه می‌دهد. یعنی یک همزیستی و قرارداد و نفع دو طرفه بین استاد و دانشگاه هست. گاهی استادی بعد از یک مدت که نتواند (بهتر است بگویم نخواهد یا انگیزۀ آن را نداشته باشد) که پول به دانشگاه بیاورد به معنی خداحافظی خودخواسته و ترک دانشگاه است! البته این بسیار رایج است که اساتیدی نام‎شان مدتی بر اتاقی هست و بعد از مدت کوتاهی دانشگاه را به مقصد صنعت یا دانشگاه دیگر یا شغل دیگر ترک می‎کنند. و شاید برعکس کشور ما که فردی که پا گذاشت در دانشگاه یعنی ۳۰ سال خواهد ماند! اینجا نقل و انتقالات عادی است و زیاد هم اتفاق می افتد. استادی که طرح‎ها و گرنت بیشتر داشته باشد، آزمایشگاه و امکانات بیشتر و حتی دانشجویان بیشتری دارد. به طور خلاصه استادی که این محیط را انتخاب کرده به خوبی می‎داند که باید تحقیق و اسباب آن را دنبال کند. اما چرا تقلب به نسبت کمتر اتفاق می‎افتد؟

جواب این سوال شاید اینگونه باشد، درست است که چاپ مقاله دارای اهمیت است اما برای بقا و سرپا نگهداشتن آزمایشگاه خود، شما به پول نیاز دارید! پول را چه کسی می‎دهد؟ بله مستقیم یا غیر مستقیم صنعت! صنعت از شما نتیجه درست می‎خواهد چون بر اساس نتایج شما محصول عرضه می‎کند و اگر جواب ندهد فروش نخواهد کرد و بعد شما هم پول نخواهید داشت! و خداحافظ! چیزی که اینجا در محیط‎های آزمایشگاه خیلی می‎شنویم تکرارپذیری است! یک آزمایش چندین بار تکرار می‎شود تا مطمئن شوند نتیجه همان است که انتظار می‎رود! گاهی برای یک مدل ساده مدت‎ها وقت گذاشته می‎شود و ... . خلاصه بگویم تحقیق مثل کالای دیگری نیاز به بازار دارد و تا بازارِ هدف را نشناسیم و هدف‎گذاری نداشته باشیم اوضاع همین است. حرف‎های گفته شده نکته جدیدی نداشت و هزاران نفر در کشور آن را و بهتر از آن را به خوبی می‌دانند اما چرا نتیجه این است؟ باید بیشتر فکر کرد!

دکتر فرزاد حیاتی
متخصص جراحی دامپزشکی
عضو هیات علمی سابق دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد
دانشجوی پسادکترا در بخش نفرولوژی، دپارتمان طب داخلی، مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا ایالات متحده
۱۴۰۲/۰۸/۱۷
کوری آموزشی و پژوهشی ۶
ادامه از بخش۵
داستان ویتامین A

کشف نقش بسیار مهمِ عوامل مغذی حیاتی همانند ویتامین‎ها را باید جنبه‎ای مهم از تاریخ حماسی علم در نظر گرفت. این تاریخ به میزان قابل توجهی شیوۀ زندگی انسان و حیوانات را به لحاظ کمی و کیفی ارتقاء داده است. گاهی کلماتی در ادبیات برخی مناطق شنیده می‎شود که مترادف شب‎کوری است و امروزه می دانیم که کمبود ویتامین A علت مهمی برای این پدیده است.

برای آگاهی از شیوۀ معیشت روستایی ایرانیان، و شاید مردم منطقه، کتاب‎های "اورازان" و "تات‎نشین های بلوک زهرا" به قلم جلال آل‎احمد منابع ارزشمندی هستند. به ویژه در کتاب اول، می‎بینیم که قوت مردم بیشتر نان و لبنیات است و به ندرت گوشت می‎خورند، مگر این که بره‎ای از دره پرت شود و ناچار به ذبحش شوند.

در شیوۀ زندگی روستایی و بهار کوتاه سرزمین ایران، که انگیزه‎ای برای سرودن بهاریه از سوی شاعران مختلف بوده است، دورۀ کوتاه مدتی سرسبزی مراتع ایران فرصتی فراهم می‎کرد که گله‎های گوسفند و بز با چرا در مراتع سرسبز با استفاده از پیش‎سازهای ویتامین A و در راس آنها بتا-کاروتن به مدت یک‎سال ذخیرۀ کافی از این ویتامین را در کبد خود فراهم کنند، هم برای خود و نوزادِ خود، و هم برای خانوادۀ دامدار. می‌توان حدس زد که اگر سالی بهارش با خشکسالی شروع می‌شد، و سبزینه‎ای در دسترس نبود، چه آسیبی بر وضعیت سلامتی مردم وارد می‎آمد. به ندرت می‎توان مادۀ مغذی‎ای یافت که گسترۀ تاثیر آن بر سلامتی انسان و حیوان با این ویتامین قابل مقایسه باشد.

برای تامین این ویتامین چه باید می‎کردیم؟ این ویتامین در گیاهان وجود ندارد. بدون منابع حیوانی باید گیاهان حاوی پیش سازهای آن نظیر بتا-کاروتن را مصرف کرد. برای هشت میلیارد نفر چه مقدار زمین را باید به کشت هویج یا سبزیجات حاوی پیش‌ساز آن اختصاص داد تا نیاز جوامع انسانی به این ویتامین برطرف شود؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا با مشخصات توسعۀ پایدار همخوانی دارد؟ ردِّپای کربنی Carbon Footprint هویج، در حد 0.4 کیلوگرم معادل "دی‎اکسید کربن" برای تولید و توزیع هر کیلوگرم هویج است. در نگاه اول رقمی پایین به نظر می‎رسد، اما وقتی بخواهیم ویتامین A مورد نیاز را برای هشت میلیارد نفر از طریق کشت هویج تامین کنیم، این میزان گاز گلخانه‎ای قابل توجه خواهد بود.

در فیلم گرگ دریا (۱۹۷۵) به نویسندگی مارچلو چیورچیولینی و جک لندن و کارگردانی جیوزپه واری در صحنه‎ای کشت سبزیجات در عرشۀ کوچک کشتی و آبیاری آن با آب مصرفی کارکنان کشتی توسط کاپیتان به نمایش در می‎آید. تا آنجا که در خاطر نگارنده است، این صحنه در رمان اصلی (به قلم خودِ جک لندن) وجود ندارد. نگارنده این فیلم را در مرحومِ سینما عصر جدید دیده بود. ظاهراً کاپیتان ولف لارسن به اهمیت مصرف سبزیجات که یکی از منابع تامین پیش سازِ ویتامین A است، در سفرهای طولانی دریایی پی برده بود.

ویتامین A در ۱۹۱۶ کشف شد. در ۱۹۳۱ توانستند آن را جدا و ساختمان شیمیایی آن را مشخص کنند. تا مدت‎ها منبع تامین ویتامین A با اهداف دارویی به صورت یک کپسول ژلاتینی ( حاوی روغن کبدِ ماهی کاد (Cod) بود. برای یک جمعیت هشت میلیاردی چه مقدار باید ماهی کاد صید کنیم، روغن کبدش را بگیریم تا نیاز انسان و حیوانات را برطرف کنیم؟

در ۱۹۴۷ موفق به سنتز شیمیایی ویتامین A شدند و در ۱۹۴۸ اولین محمولۀ آن از طرف شرکت هوفمان-لا روش روانۀ بازار شد (مراجعه کنید به این مقاله). امروزه بدون مکمل‎های حاوی ویتامین‎ها و کانی‎ها امکان پرورش دام به صورت صنعتی وجود ندارد. همین یک قلم تخم مرغ استعداد امنیتی شدن دارد.

چهار یا پنج شرکت در سطح دنیا هستند که از طریق شیمیایی و احتمالاً منابع پتروشیمی سنتزِ تجاری ویتامین A را انجام می‎دهند. شرکت‎های مکمل‎سازی در ایران، هر کیلوگرم از آن را به قیمت ۳۵-۴۰ دلار از کشورهای اروپایی وارد می‎کنند.

ویتامین A فقط یک نمونه از طیف وسیعی از مواد مغذی است که می‎بایست بخشی از صادرات نفت را برای پایداری سلامتی انسان و حیوان صرف واردات آن کنیم. شیمیدان‎های بسیار توانمندی در ایران هستند، اما چرا به فکر سنتز مواد مغذی و ویتامین‎هایی چون ویتامین A و تجاری سازی آن نیفتاده‎ایم؟

پنل ۱۱ از پنل‏های آینده‎پژوهی علم در ایران که به همت موسسۀ پژوهش و برنامه‎ریزی آموزش عالی برگزار شده و می‎شود، به عوارض این کوری پژوهشی اشاره کرده که چهار تا از مهم‎ترین آن‎ها عبارتند از: خام فروشی دانش، ضعف در تاثیر اجتماعی علم، ابهام در درک عمومی علم در ایران و به ویژه جنون کمیت است که در سرگردانی به دنبال مقاله و امکان بروز فساد علمی تبلور یافته است.

آگاهی از نیازهای اجتماع در سیاستگذاری پژوهشی برای بقای نهاد دانشگاه‌ یک ضرورت است.


ادامه در بخش بعدی (بخش۷)

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۰۸/۲۷
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
2024/05/15 10:44:36
Back to Top
HTML Embed Code: