Telegram Web Link
در پیوند با پستِ مربوط به بیمۀ تامین اجتماعی دانشجویی نامه ای رسیده که عیناً تقدیم خوانندگان می شود.

استاد گرانقدر در ضمیمه موضوع بیمه، علی الخصوص دانشجویی باید در محضرتون عرض کنم :

یک اینکه ذاتا این بیمه اصلا خدمات درمانی ندارد و صرفا بیمه بازنشستگی است و اگر دانشجویان نیاز به بیمه درمانی، آن هم صرفا بیمه درمانی پایه داشته باشند باید از متمم های بیمه استفاده کنند که طرح ها و هزینه های مجزایی دارد.

ثانیا ذاتا این بیمه جعلیست و صرفا مارکتینگ!
چرا؟ چون این بیمه همان بیمه عادی ( مشاغل آزاد ) ۱۲ ، ۱۴ ، ۱۶ درصد است که تحت عناوینی چون بیمه دانشجویان، بیمه زنان خانه دار و.... عرضه میشود که صرفا بازار گرمیست و بنده از ۲-۳ سال قبل که صرفا دانشجو هستم هم بدون هیچگونه مدرکی بیمه مشاغل آزاد دارم که فقط اسم تجاری‎اش با بیمه دانشجویان متفاوت است و تنها علت این مارکتینگ، بازارگرمی و بازی با اسامی بیمه، نجات جان صندوق‎های بازنشستگی می باشد که هیچ جانی ندارند!!!

و درضمن میخواستم به محضرتون برسونم که حقیقتا دانشجویان بجای این بیمه باید از بیمه تکمیلی مناسبی بهره‎مند باشند که تمامی هزینه های درمانی را پوشش دهد و فرانشیز پایینی داشته باشد، برای دامپزشکان شاغل نیز داشتن بیمه مسئولیت مدنی، آن هم با سقف تعهدات علاوه بر بیمه قبلی از نظر بنده الزامیست.

در آخر هم میخواستم اشاره کنم با توجه به تورم افسارگسیخته و غیر قابل مهار، عدم تناسب بازنشستگان و شاغلین ، ورشکستگی کامل تمام صندوق های بازنشستگی و عدم تناسب درآمد ها و هزینه ها، بنده به دوستان و دانشجویان هم رده خودم همیشه توصیه میکنم که بجای پرداخت حق بیمه، کالای های سرمایه ای، به صورت ماهانه تهیه بکنند که بسیار بسیار بازدهی بیشتری از تمامی بازار های مالی، در بلند مدت دارد، مانند خرید طلای زیر ۱ گرم به صورت ماهانه و به صورت بدون اجرت یا کم اجرت...، همان طور که کامران ندرخانی اقتصاد‎دان توصیه کرده‎اند.

ارادتمند شما، سعید یحیوی
دانشجوی سال آخر دامپزشکی دانشگاه آزاد تهران
واحد علوم و تحقیقات
در پیوند با پست "کوری آموزشی و پژوهشی ۸: موجودی هوازی به نام دانشجو" نامه ای از دکتر فرزاد حیاتی رسیده که عیناً تقدیم می شود:
مهاجرت یا مسافرت؟!

اگر به چهره هایی که در فرودگاه امام در مسیر حرکت به سمت پرواز هستند دقت کنیم اغلب با دو دسته چهره مواجه می شویم: دسته ای با چهره های در هم فرورفته و غمگین که در حال مهاجرت هستند و دسته ای دیگر چهره هایی شاد یا لبخندی بر لب که در حال سفر می باشند. بله مهاجرت یکی از سهمگین ترین ضربات روحی است که انسان در طول زندگی می تواند به آن دچار شود. به تعبیر اینجانب هر مهاجر یکبار مرگ را تجربه کرده است. همانگونه که وقتی فردی می‎میرد دیر یا زود فراموش می شود یا درد فراق را برای خود و بازماندگان به جای می گذارد مهاجر نیز به شکل خفیف تری این شرایط را تجربه خواهد کرد. اما این نگاه تلخ به معنای نفی مطلق مهاجرت نیست چرا که از پس هر مرگی، زندگی دوباره است و بزرگ‌ترین دگرگونی‎ها در پس سختی ها و مرارت‎هاست. پس بمیرید قبل از آن که بمیرید!

این مقدمه کوتاه را عرض نمودم تا به موضوعی که در دانشگاهی که در آن مشغولم بپردازم. بسیاری از اساتید به طور عجیبی در بازه‎های زمانی بسیار کوتاه دائما در حال سفر به نقاط مختلف جهت شرکت در کنفرانس‎ها، میتینگ‎ها، … می باشند. این سفرها منحصر به اساتید نیست بلکه دانشجویان دکترا نیز از اینگونه سفرها بهره می برند. علاوه بر این در گرندراندها هر هفته استادی از دانشگاه‎های دیگر دعوت به سخنرانی می‎شود. و همه این ها علاوه بر ‌وبینارها و میتینگ‎های مجازی است که دائما در حال برگزاری است. بدیهی است که حاصل این سفرها تبادل اطلاعات و آگاهی هر چه بیشتر از امکانات و اقدامات سایر مراکز علمی و در نهایت جلوگیری از سکون افراد و سیستم های آموزشی است. متاسفانه در این سال‎های آخر به علت مشکلات اقتصادی شاهد کاهش فرصت های مطالعاتی چه در سطح اساتید و چه دانشجویان دکترا در ایران عزیزمان بودم. به نظر این جانب حداقل با فرصت های فضای مجازی که تا حدودی مدیون دوران مصیبت بار کروناست باید ارتباطات را افزایش داد. حداقل شرایط شرکت در کنگره ها و سمینارهای داخلی تسهیل یابد. چه بسا در سطح دانشجویان دوره عمومی هم در دوره کارورزی فرصت هایی جهت گذراندن دوره های کوتاه مدت در دانشکده هایی که شرایط دامی متفاوتی دارند فراهم شود تا نقاط ضعف دانشکده ها تا حدی برطرف شود.
گرچه افزایش آمار مهاجرت به عوامل متعددی مربوط می باشد. اما به نظر اینجانب که تنها سفر خارجی که داشتم مهاجرت به ایالات متحده بوده است، یکی از راه هایی که می‎تواند تا حدودی این آمار را کاهش دهد، افزایش سفرهای علمی در سطوح مختلف دانشگاهی و جلوگیری از رخوت و سکون در محیط های علمی است. در نهایت شاید برای اینکه کمتر شاهد چهره های در هم کشیده (مهاجرین)در فرودگاه ها باشیم، باید تعداد چهره های خندان (مسافرین) را افزایش دهیم.

دکتر فرزاد حیاتی
متخصص جراحی دامپزشکی
عضو هیات علمی سابق دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد
دانشجوی پسادکترا در بخش نفرولوژی، دپارتمان طب داخلی، مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا ایالات متحده

یادداشت پیشین ایشان در "لوح" را اینجا ببینید.
کوری آموزشی و پژوهشی۹: انتشار مقاله آیا معیار مناسبی برای ارزیابی اثربخشی دانشگاه‎ها است؟

ادامه از بخش۸

انتشار مقاله بخش مهمی از فعالیت پژوهشی اعضای هیات علمی است و باید هم باشد؛ اما اگر تمام قضیه به همین نقطه ختم شود، انحراف بزرگی در جهت‎دهی به فعالیت دانشگاهی در بعد پژوهش روی خواهد داد.

انگیزۀ اصلی برای پژوهش نیل به حقیقت یا به عبارت بهتر نزدیک شدن به حقیقت است، اما بر اساس آیین‎نامه‎ها و شیوه‎نامه‎های پاتولوژیک، اینک انگیزه‎های جنبی، هدفِ اصلی از پژوهش را به حاشیۀ فعالیت پژوهشی رانده و نوعی شکل گرایی یا فرمالیسم بر دانشگاه‎ها حاکم شده است. این انگیزه‎های جنبی عبارتند از:
👈 پذیرفته شدن از سوی همقطاران،
👈 کسب صلاحیت برای استخدام و ...،
👈 ترفیع و ارتقا،
👈 جذب منابع مالی.

خطر عمده این است که چاپ مقاله از خود هدفِ اصلی از پژوهش مهمتر شود (مرجع ۱).

این وضعیت عملاً در دانشگاه های ایران اتفاق افتاده است. حال یکی از معیارهای ارتقاء در نردبان سیاست داشتن مدرکی در حد دکترا است که عملاً ناقض کار روشمند سیاسی باید شمرده شود؛ یک انگیزۀ جنبی هولناک دیگر.

یک مثال به درک بهترِ منظور نگارنده کمک می‎کند. میزان مصرف اسید سولفوریک یکی از شاخص‎های صنعتی شدن یا بودنِ یک کشور به حساب می‎آید. خودِ دانشگاهیان می‎توانند از روی این مثال، خود را در آینۀ واقعیت ببینند؛ به ویژه که سابقۀ تقلب علمی برای آوازۀ ما بسیار گران درآمده است .
.
دست کم در عرصۀ علوم تجربی از روی میزان مصرف کیت‎های آزمایشگاهی می‎توان دید که اعضای هیات علمی به دنبال کشف کدام حقیقت در معنای اصیل پژوهش هستند.

به عنوان مثال، از روی میزان مصرفِ کیت‎های اندازه‎گیری شاخص‎های استرس اکسیداتیو می‎توان به بعضی حقایق پی برد. بهتر است از میزان مصرف آن در رشته‎های دیگر صرف نظر کرده، تنها در گوگل سکالر عبارت زیر را جستجو کنیم. مقالاتی که در نتایج این جستجو ظاهر می‎شود، حیرت انگیز است:

Oxidative stress+ Veterinary+Iran

نتایج در مورد شاخص‎های استرس اکسیداتیو (نمایش به صورت ...) به شرح زیر است و در پرانتز تعداد ارجاعات به همان مقاله نمایش داده می‎شود):

👈 دامنۀ طبیعی ... در گوسفند دنبه دار (۲۰)
👈 دامنۀ طبیعی ... در بز (۱۹)
👈 اثر ترامادول بر ... در سگ (۱۰)
👈 مطالعۀ ... در گوسفند مبتلا به بابزیا (نوعی انگل خونی) (۶۱)
👈 رابطۀ ... با گوساله مبتلا به کم خونی (۲۰)
👈 رابطۀ ... با عناصر معدنی در بابزیوز گوسفند (۳۹)
👈 وضعیت ... در شتر (۱۲)
👈 رابطۀ ... در بیهوشی (۷)
👈 رابطۀ ... با انگل کبد در گوسفند (۲۵)
👈 رابطۀ ... با انگل خونی گاو(۱۳۹)
👈 رابطه ... با لپتوسپیروز (نوعی بیماری باکتریایی) (۲) منتشره در ۲۰۲۲
👈 رابطۀ درمان با ملاتونین بر ... در سگ (۷) ۲۰۲۱
👈 اثر ویتامین E بر ... در جوجۀ گوشتی مبتلا به استرس اکسیداتیو (۱۰)
👈 رابطۀ ... درگوسفند مبتلا به انگل خونی (۶)
👈 رابطۀ... درشتر با کیست هیداتید در کبد (۴۰)

تقریباً در هیچ یک از این مقالات از منطق اکتشاف علمی پیروی نشده است؛ با این که برخی ارجاعات خوبی هم دارند. از روی این شیوه از طراحی طرح پژوهشی و انجام آن می‎توان درک کرد که گنجاندن غیرمرتبط و فاقد روشمندی علمیِ شاخص‌های استرس اکسیداتیو در بخش مواد و روش کار در بسیاری موارد، برای بالا بردن شانس چاپ مقاله درمجلات با ضریب تاثیر بالاتر، در موضوعی است که فعلاً داغ است. با این شیوۀ انگیزشی، اگر مسائل اساسی کشور مورد بی‎توجهی اعضای هیات علمی قرار گیرد، جای تعجب ندارد. هدف اصلی فعلأ چاپ مقاله است؛ باقی موارد چندان مهم نیست.

از بیم شرطِ انتشار مقاله به عنوان شرط دانش آموختگی، هم استاد و هم دانشجو طوری پیشنهاده یا پروپوزال را طراحی خواهند کرد که از همان ابتدا شانس چاپ آن تا حدود زیادی مسلم باشد؛ انگار که دانشگاه و وزارت از این دو صنف هندوانۀ به شرط چاقو می‎خواهند. بیرون راندنِ هدف اصلی از پژوهش از میدان توسط هدف‎های حاشیه‎ای تالی فاسد فضای فعلی به اصطلاح سیاستگزاری پژوهشی است؛ در اصل سیاستگزاری‌ای وجود ندارد. بدون معیارمناسب برای بررسی فعالیت پژوهشی، دچار کوری پژوهشی هستیم؛ کورمال کورمال راه می‎رویم که با این شیوه تشخیص راه از چاه ممکن نیست.

در کوری آموزشی و پژوهشی۵ صحبت از دانشجویی شد که با داده‎های منتشر نشدۀ اعضای هیئت علمی، بدون به دست گرفتن یک لولۀ آزمایش مقاله منتشر می‎کند. با اوصاف بالا بر او هم حرجی نیست، چون می‎تواند از زبان حافظ بگوید:

مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
چنانچه پرورشم می‎دهند می‎رُویم

ادامه در بخش۱۰

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۱۰/۲۲
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
======
مرجع
Holmes, M., Cockcroft, P. (2009) Handbook of Veterinary Clinical Research. Blackwell Publishing, P7.
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۰: منطق اکتشاف علمی و ظهور راک‎استارهای پژوهشی

ادامه از بخش۹

در بخش پیشین، مثالی آمد که نشان می‎داد، هدفِ اصلی از پژوهش که کشف حقیقت است، چه آسان و البته شیک و قشنگ با انتشار مقاله جایگزین می‎شود.

در یک جلسۀ دفاع از پیشنهاده وقتی از یک محقق پرسیده شد که چرا می‎خواهد شاخص هپسیدین (یک معیار پروتیین فاز حاد) را در گوساله اندازه بگیرد، پاسخ داد که چون تاکنون در گوساله اندازه گیری نشده است. به همین راحتی، تمایل برای تضمین چاپ مقاله با اندازه‎گیری این معیار، با این پاسخِ به ظاهر منطقی پنهان می‎شود. همین حالت و رفتار در پژوهشگران را در رشته‎های دیگرِ دانشگاهی می‎توان دید.

علم، مجموعۀ استقراها و تعمیم‎های کور نیست. بر اساس تجربۀ مستقیم با طبیعت، با مشکلی برخورد می‎کنیم و پرسمانی شکل می‎گیرد که بر اساس مبانی تئوریک به مسئله تبدیل می‎شود و به کمک تجربیات و استقراها به محک امتحان درمی‎آید. میدان کاوش و مجاهدت علمی بر اساس فرضیه‎ها تعیین می‎شود. اصالت یک کار پژوهشی، در آن تجربۀ مستقیم با طبیعت است که از دل آن یک سئوال مبتنی بر امر واقع و یک مشکل برآمده از امرِ واقع شکل می‎گیرد. در بسیاری موارد، از جمله همان داستان بالا در موردِ هپسیدین یا معیارهای مشابه آن در رشته‎های دیگر، فردِ دانشگاهی سئوال را خلق کرده و خودش می‎خواهد به آن پاسخ دهد. بدون حل مشکلی واقعی، از سامانۀ پژوهشی هم جایزه‎اش را می‎گیرد.

منطق اکتشاف علمی
پژوهش باید متکی بر منطق اکتشاف علمی باشد. پژوهش در اصل به نوعی آزمودن تئوری است. آزمودن هر تئوری چهار مرحله دارد. نخست باید ببینیم که آیا دستگاه در دست آزمون، عاری از تناقض هست یا نه. برای این کار، باید پیامدهای تئوری را منطقاً با یکدیگر مقایسه کنیم. دوم، باید در صورت منطقی تئوری دقت ورزیم تا دریابیم که خصلت علمی یا تجربی دارد، یا آنکه مثلاً همانگویانه tautologic است. در مرحلۀ سوم، باید تئوری را به مصافِّ مقایسه با تئوری‎های دیگر بفرستیم تا معلوم شود که به فرض قبولی در امتحان‎های گوناگون، آیا اصولاً پذیرش تئوری، کمکی به پیشبرد دانش ما خواهد کرد یا نه. آخرالامر، نوبت به آزمودن تئوری با استفاده از کاربرد تجربی نتایج آن می‎رسد. منظور از آزمون آخر، دریافت آن است که دستاوردهای تئوری (یعنی نکته‎های تازه‎ای که در تئوری آمده است)، تا چه حد توقعات تجربه را برآورده می‎سازد؛ خواه این توقعات از جانب علم تجربی باشد، خواه از ناحیۀ صنعت و فنّ (مرجع ۱).

بدون رعایت منطق اکتشاف علمی، رشد پذیری در مفهوم پژوهش روی نخواهد داد. این رشدپذیری برای پیوند خوردن پژوهش با تولید ناخالص داخلی ضروری است؛ در غیر این صورت، مقاله و راک‎ستارِ پژوهشی خواهید داشت، ولی رشد و توسعۀ علمی و اقتصادی نه.

در کارتونِ زیبای پاندای کونگ‎فوکار، پرسوناژ اسطوره‌ایِ استاد اوگ‎وِی، در چندین دیالوگ اشاره می‎کند که "هیچ چیز اتفاقی نیست". سرآمدی پژوهشی با شیوۀ فعلی که هدف اصلی آن طلب مقاله از استاد و دانشجوی هوازی است، خیال و وهم است. این را پنل ۱۱ از پنل‎های آینده پژوهی موسسۀ پژوهش و برنامه‎ریزی آموزش عالی هم می‎گوید. بدون رعایت دقیق منطق اکتشاف علمی، به قول استاد اوگ‎وِی اتفاقی نخواهد بود اگر همچنین در دایرۀ سرگردانی باقی بمانیم، حتی نتوانیم نیازهای ابتدایی خود مثل ویتامین A را تولید کنیم.

سامانۀ پژوهشیِ یک کشور هم اگر به منطق اکتشاف علمی توجه نکند، دچار آنتروپی می‎شود. مجید میرزاوزیری به بهترین وجه و به زبان ریاضی ساده نشان می‎دهد که امیدوار نباشید که اگر افراد را به حال خود رها کنید، بالاخره حداقل یک نفر به طور شایسته در جای خود قرار می‌گیرد. احتمال معتنی‌بهی وجود دارد که حتی یک نفر هم در جای خود نباشد. باید نگران جامعه‌ای بود که خرمهره‌ها بازار گوهرفروشی اندیشه را تسخیر کرده‌اند. اهل خرد را قدر بدانید و بر صدر بنشانید چرا که نشستنِ افرادِ سزاوار بر مصطبه شایستگی، به خودی خود رخ نخواهد داد و وقوع درستی بدون تلاش برای نشاندن بذر حقیقت در مزرعه خرد، چندان محتمل نیست.

بدون منطق اکتشاف علمی، راک‎استارهای پژوهشی و پایتون‎بازان مسیر توسعۀ کشور که باید مبتنی بر پژوهش اصیل باشد را به راه فنا خواهند برد؛ چون رسم است که اگر یاوه‎ای بگویند، به پشتوانۀ مقاله به کسی پاسخگو نخواهند بود. این را در دوران کورونا و یورش شبه علم دیدیم. یادمان باشد، اگر به وقوع انفجار اطلاعات باور داریم، باید انفجار مهملات را منتفی ندانیم. (مرجع ۲).

ادامه

کامران شریفی
دانشکده دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۱/۱۱/۰۴
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
=
مرجع ۱،
👈 پوپر، کارل ریموند. منطق اکتشاف علمی، (مترجم: سید حسین کمالی) چاپ دوم، ۱۳۸۱، ص ۴۶.

مرجع ۲،
👈 شریفی، کامران؛ تأملی بر آموزش دامپزشکی: از تئوری تا مشی حرفه‎ای . انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول، تابستان ۱۴۰۲، ص ۱۳۴.
Forwarded from H. khoshghalb
مرحوم دکتر مضطرزاده چهره ماندگار علمی کشور، عضو پیوسته فرهنگستان علوم، معاون اسبق پژوهش و فناوری وزارت علوم و رئیس سابق سازمان پژوهش های علنی و صنعتی کشور که خدمات علمی زیادی را در ایران به ارمغان آوردند. روحش شاد یادش جاودان
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۱: چیزی نگذشته و چیزی هم نمانده است.
ادامه از بخش ۱۰

دکتر فتح الله مضطرزاده درگذشت. در سال ۷۰، هفت ماه پس از دفاع از پایان نامۀ دکترای عمومی در دانشگاه تهران نگارنده به عنوان مربی در دانشکدۀ نوپای دانشگاه فردوسی مشهد استخدام شد. تاسیس دانشکدۀ دامپزشکی در شمال شرق ایران وظیفۀ سنگینی بود که افرادی کم تجربه چون «لوح‌بان» مسئولیت آن را پذیرفتند.  آن زمان استدلال خدمت به وطن و تعهد اجتماعی بسیار کارآمد بود.

"لوح‎بان" هنوز از پوستۀ تخم دانشجویی درنیامده در سال ۷۱ به نمایندگیِ دانشکده در شورای پژوهشی دانشگاه و به علت قحط‎الرجال در سال ۷۴ به معاونت اداری و مالی دانشکده منصوب شد. برای این که سر دربیاورد که کار دانشگاهی چیست سرگشته بود که متوجه شد خود و همکارانش به عنوان سرمشق و سرنمونِ معنویِ دانشجویان برای تقویت انگیزۀ کار حرفه‎ای و خدمت به جامعۀ هدفی که دانشکده برای آن تاسیس شده بود، باید خیلی مراقب رفتار و کردارش باشند.

در سال ۷۴ در کنگرۀ ارتباط دانشگاه و صنعت (با چنین مضمونی) در دانشکدۀ مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد با دبیری دکتر سیدعلی مرتضوی، مدیر خدمات پژوهشیِ وقتِ دانشگاه بسیار خوب برگزار شد. کفگیر بودجۀ دانشگاه‎ها نزدیک تهِ دیگ بود و به رغم اهمیت این کنگره پس از برگزاری آن دکتر مرتضوی نابخردانه کتباً توبیخ شد؛ بعدها برگزاری همایش‎ها خیلی گسترش یافت و خیلی مفصل و پر و پیمان برگزار می‎شدند و می‎شوند و این توبیخ هیچ توجیهی نداشت.

سخنرانی دکتر مضطرزاده به عنوان معاون پژوهشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی آن زمان چون صاعقه بر سر "لوح‎بان" جوان فرود آمد و به یک عقدۀ دائمی تبدیل شد. صاحب این کیبورد در چند جا از جمله کتاب اخیر "لوح‎بان" به این جملات صاعقه‎وار اشاره کرده است. وی با اندوه گفت: اساتید دانشگاه باید با صنعت ارتباط برقرار کنند، زیرا خوب درس دادن دیگر افتخاری ندارد از آن رو که اکثر فارغ‎التحصیلان ما کار پیدا نمی‎کنند. وزرای بسیاری عوض شده‎اند. حتی در دولت خاتمی کسانی مثل مصطفی معین و جعفر توفیقی به وزارت رسیدند و علیرغم موانع بسیار، کسی مثل رضا منصوری که تسلط ژرفی بر مفهوم ساینس داشت به معاونت پژوهشی وزارت منصوب شد، ولی هنوز از سال ۷۴ نتوانسته‎ایم بر کوری آموزشی و پژوهشی غلبه کنیم. فقدان نگاه سیستمی و تفوق نگاه هیئتی در انتصاب‎ها در سطح وزارت، دانشگاه‎ها و دانشکده‎ها موجب شده است که استراتژیست‎ها به حاشیه رانده شوند و جنبۀ تدارکاتچی بودن در مسئولین تقویت شود. هنوز این اعتماد به نفس به وجود نیامده که هدایت دانشگاه‎ها را به سرسخت‎ترین منتقدان بسپرند، چون دانشگاه جایی نیست که بتوان آن را هیئتی اداره کرد.

اینک پس از ۲۸ سال که به درازای یک عمرِ کاری است، به زعم نگارنده هنوز دچار کوری آموزشی و پژوهشی هستیم. دغدغۀ آیندۀ اضطراب آفرین برای دانشجویان نه تنها کاهش نیافته که ابعاد نگران کنندۀ وسیعی یافته است. گسترش بی‎رویۀ دانشگاه‎ها و مراکز آموزش عالی و رشته‎های متنوع و بدون تئوری بنیادی علمی و بدون هدف قرار دادنِ نیازهای جامعه در این ۲۸ سال با افت و خیز ادامه یافته است.

درگذشت دکتر مضطرزاده صاعقۀ دیگری بود که بر "لوح‎بان" فرود آمد. چند تا ۲۸ سال دیگر باید بگذرد تا بخواهیم تکان کوچکی به خود بدهیم و برای کوری آموزشی و پژوهشی چاره‎ای بیابیم؟ کوری آموزشی و پژوهشی ما را نسبت به سرنوشت دانش‎آموختگان‎مان بیحس و کرخت کرده است، از لزوم تحولات بنیادین در نظام آموزشی و فعالیت‎های پژوهشی غافلیم و از انگیزۀ فزایندۀ دانشجویان و حتی دانش‎آموزان برای مهاجرت حیرت زده‎ایم. برخلاف آن سال‎های آغازین شروع فعالیت دانشگاهی، نگارنده رویش نمی شود با دانشجویانش از مفاهیمی چون وطن پرستی و تعهد اجتماعی صحبت کند، چون نتیجۀ عکس خواهد داد.

"لوح‎بان" به کارنامۀ نحیفش که می‌نگرد، شرمنده می‎شود. با این که مختصری Q1-بازی کرده است، اما خیلی دیر به این نکته پی برده که می‌بایست عمدتاً همانند موضوع این مقاله به نیازهای حاد جامعه می‌پرداخت و نسبتاً دیر متوجۀ کوری آموزشی و پژوهشی خودش شد. حال که به خیال خودش چشم باز کرده در این آخرِ عمر کاری، از حجم کارهای زمین مانده که با کوری آموزشی و پژوهشیِ فعلی به آن‎ها توجه نخواهد شد، سخت بیمناک است.

درگذشت دکتر مضطرزاده را باید به جامعۀ دانشگاهی تسلیت گفت، اما تسلیت کافی نیست، برای کوری آموزشی و پژوهشی هم باید متاسف باشیم. چقدر دیر متوجه می شویم که از لحاظ زمانی نسبت به سالِ سخنرانیِ دکتر مضطرزاده چیزی نگذشته و از دورۀ کاری افرادی چون "لوح‌بان" چیزی نمانده است؛ در عین حال که از تحولات ضروری در ساختار دانشگاه‌ها با توجه به کوری آ‌موزشی و پژوهشی غافل مانده‌ایم. چقدر زود دیر می‎شود.

ادامه در کوری آموزشی و پژوهشی ۱۲

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۱۲/۰۸
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Shahrvand Mansouri interview with Mansouri Article.pdf
2.1 MB
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۲: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها

دهۀ شصت شمسی است. دانشگاه‎ها پس از انقلاب فرهنگی تلوتلو خوران می‎خواستند سرپا شوند. به استاد دانشگاه همچون یک کارمند یا کارگر ساده نگریسته بودند. باد کاشتند تا بعدها طوفان درو کنند. موسسه‎ای به نام کمبریج در انگلستان که هیچ ربطی به دانشگاه کمبریج ندارد، نامه‎ای به یکی از سناتوران سابق انتصابی شاه می‎نویسد که از نظر این موسسه شما مرد علمی سال شده‎اید، البته چیزی درحدود دویست دلار هزینه امور اداری است که باید ارسال فرمایید. در سال ۶۶ کسی حق نداشت که از وی نام ببرد (صفحۀ آخر فایل پیوست). یک دفعه رئیس فعلی فرهنگستان ادب فارسی از وی تجلیل می‌کند. در درون حاکمیت عده‎ا‎ی فریاد برداشتند که چه نشسته‎ا‎ید که خارجی‎ها می‌‎دانند که ما چه گوهری داشته‎ا‎یم و نمی‌‎دانستیم. عده‎ا‎ی می‌‎دانستند که چه خبر است، گفتند صدایش را درنیاورید حالا که به فکر افتاده‎اند که از یک متخصصِ دانشگاهی قدردانی کنند، مانع نشوید.

توضیح مبسوط در پست بعدی

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۱۲/۲۰
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
لوح
Shahrvand Mansouri interview with Mansouri Article.pdf
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۲: فاجعۀ یک سوء تفاهمِ به ظاهر علمی و مسئلۀ آقازاده‎ها
در پیوند با فایل پیوست


دهۀ شصت شمسی است. دانشگاه‎ها پس از انقلاب فرهنگی تلوتلو خوران می‎خواستند سرپا شوند. به استاد دانشگاه همچون یک کارمند یا کارگر ساده نگریسته بودند. باد کاشتند تا بعدها طوفان درو کنند. موسسه‎ای به نام کمبریج در انگلستان که هیچ ربطی به دانشگاه کمبریج ندارد، نامه‎ای به یکی از سناتوران سابق انتصابی شاه می‎نویسد که از نظر این موسسه شما مرد علمی سال شده‎اید، البته چیزی درحدود دویست دلار هزینه امور اداری است که باید ارسال فرمایید. در سال ۶۶ کسی حق نداشت که از وی نام ببرد (صفحۀ آخر فایل پیوست). یک دفعه رئیس فعلی فرهنگستان ادب فارسی از وی تجلیل می‌کند. در درون حاکمیت عده‎ا‎ی فریاد برداشتند که چه نشسته‎ا‎ید که خارجی‎ها می‌‎دانند که ما چه گوهری داشته‎ا‎یم و نمی‌‎دانستیم. عده‎ا‎ی می‌‎دانستند که چه خبر است، گفتند صدایش را درنیاورید حالا که به فکر افتاده‎اند که از یک متخصصِ دانشگاهی قدردانی کنند، مانع نشوید. محمود حسابی خیلی شانس آورد که با کارنامۀ بسیار ضعیف علمی ناگهان به یک بت idol تبدیل شد، خیابان و مدرسه جایزه گرفت و در کتاب‎ها آمد. متاسفانه یکی از اساتید خوب و نیک نام "لوح‎بان" هم در دام همین موسسه با همین دویست دلار و همین سوءتفاهم افتاد. یک کلاهبرداری ساده به آفت علم در کشور تبدیل شد، نه به خاطر کلاهبرداری بلکه به خاطر سوءتفاهمی که از علم در نگرش ما وجود دارد.

هیچ کس منکر خدمات اجرایی و آموزشی دکتر محمود حسابی نیست، اما هر چیز را در اندازه‎های واقعی خود باید نگریست. به نظر می‌‎رسد این وضعیت سرمنشاء یک سوءتفاهم بزرگ در علم شد که آثار مخرب و رو به گسترش آن را به صورت سونامی مقالات فاقد منطق اکتشاف علمی می‎بینیم. یک مثال آن پیشتر در کوری آموزشی و پژوهشی ۹ آمد.

سرچشمۀ این کوری شاید به دوران عیسی صدیق در تاسیس دانشگاه تهران در زمان پهلوی اول و حتی پیشتر برگردد. ما نیاز به یک بازنگری در نگاه خودمان به دنیا و به ویژه علم داریم. خیلی سریع برای این که انگیزۀ خود را برای کار علمی بالا ببریم، فوری آن را با عرفان، که شاید درجۀ غلظت آن در خونمان بالا باشد گره می‌‎زنیم. در کتاب استاد عشق در مورد دکتر حسابی کار به عرفون کشیده است. رسوخ این اندیشه در کتاب‌های درسی آموزش و پرورش، کوری آموزشی و پژوهشی را به دانش آموزان هم سرایت می‌‎دهد. وقتی ببینند که چنتۀ محمود حسابی خیلی خالی است، دچار سرخوردگی خواهند شد. این پیام درستی به جوانان و نوجوانان نیست.

این دانش آموزان از دکتر خمسوی، یک فیزیکدان برجسته چیزی نمی‌‎دانند که مورد آزار دکتر حسابی و دیگران قرار گرفت و گوشه نشینی اختیار کرد (مقالۀ پیوست). برخلاف ادعاهای آقازاده‌ای که سرمنشاء همۀ دروغ‎ها در ملاقات، همپیالگی و پالوده خوریِ حسابی با بزرگان علم فیزیک دنیا بود، این دکتر غفاری، بازنشستۀ ناسا، بود که با بزرگانی چون لویی دوبروی، آینشتاین و اپنهایمر کار کرده و از بنیانگذاران ناسا است. کسی اسمش را نشنیده و وقتی که به ایران آمد، در دانشگاه تهران تحملش نکردند (فایل پیوست).

این آفت از بی‌سیاستی در زمینۀ علم و فناوری برمی‎خیزد. استمرار سیاست، یک کشور را آگاه می‌‎سازد که در کدام زمینه‌ها ضعف دارد و کجاها را باید ترمیم و اصلاح کرد. این بی‌سیاستی موجب شده است پژوهشگران از روی بلاتکلیفی کارهای انفرادی انجام دهند که به انگیزۀ ارتقای شغلی است اما پایدار و منسجم نیست. این انگیزه‎ها، اعضای هیات علمی را به مهمترین عامل محدودیت تبدیل می‌‎کند زیرا با سیاستگزاری فعلی برای اصلاحات آموزشی کمترین انگیزه را دارند. کوری آموزشی فعلی به مهارت‎ها و القای صلاحیت لازم برای موفقیت حرفه‎ای در دانشجویان بی‎توجه است؛ این یک نوع کوری آموزشی در بین انواع دیگر است. نکتۀ مهم این است که تهیۀ مقالات بدون نیروی ارزان و تقریباً مفت دانشجو ممکن نیست.

نتیجۀ کار یک آقازاده به فاجعه علمی و دروغ پراکنی انجامیده است و شاید خودِ دکتر حسابی فقید هیچ ارتباطی با موسسۀ کذایی کمبریج برقرار نکرده باشد. با این حال، کار دروغ گویی به جایی کشیده که در بلندگوی ملی صحبت از شرکت پدر بزرگوار در مسابقات دوچرخه سواری تور دوفرانس می‌‎کند و سندی هم برای آن ارائه نمی‌‎دهد (مراجعه کنید به ماهروز با عنوان فیزیکدان و دوچرخه سوار).

با الهام از محمد قائد، بهتر است آقازادۀ پدر شعر نو ایران، و آقازادۀ قلمزن ستیهنده و آقازادۀ یکی از آشناهای آلبرت آینشتاین در این طرف‎ها موسسه‎ا‎ی به نام شیادیران دات کام تاسیس کنند.
=============================================
(بخش پیشین، کوری آموزشی و پژوهشی ۱۱: چیزی نگذشته و چیزی هم نمانده است).
=============================================

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۲/۱۲/۲۰
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یک بلای طبیعیِ مورد استقبالِ دانش آموزان: طولانی شدن روز از فردا و اهمیت توجه به محیط زیست

سد غول پیکر سه دره (Three gorges Dam) بر روی رودخانۀ یانگ‎تسه‎کیانگ نقش کلیدی در حیات اقتصادی چین دارد. شهرهای پرجمعیت ووهان و شانگهای تنها در پناه این سد از نابودی در اثر سیل در امان هستند. بزرگی این سد در حدی است که اگر همزمان همۀ دهانه‎های این سد باز بماند، می‎تواند چرخش کرۀ زمین را کند و زاویۀ انحراف سیارۀ ما را بیشتر کند.

متاسفانه در اثر بارش‎های فوق‎سیل آسا که موجب ذوب شدن یخچالهای عظیم در هیمالیا شد، آب زیادی پشت این سد جمع شده چینی‎ها ناچار به باز کردن تمامی دریچه‎ها شده‎اند. ازاین‎رو، از فردا یک شبانه روز ۲۴ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۲۵ ثانیه خواهد بود و انحرافِ محور زمین از متوسطِ ۲۳.۶ به ۳۲.۷ خواهد رسید.

دو گروه از این واقعه شادمان شدند. نخست، دانش‎آموزان و دانشجویان که به مراد دل خویش رسیدند. دوم، مردم ترکیه که نمایش شکوهمندی در دموکراسی در این اوضاع اسفبار خاورمیانه از خود نشان دادند، فردا می‎توانستند اندکی دیرتر برخیزند، اما متاسفانه اردوغان انتخابات را باطل کرد.

فقط و فقط یک کرۀ زمین داریم

1st APR 2024
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی (بخش ۱ و در سه بخش)

ادامه از بخش ۱۵


امروز دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی به خاک سپرده شد. نگارنده مایل نیست که از کلیشۀ "وز شمار دو چشم یک تن کم-------- وز شمار خرد هزاران بیش" استفاده کند که اولین بار در دلنوشتۀ دکتر حسن تاجبخش، در رثای دکتر عزیز رفیعی استاد و رئیس برجستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران، در صفحات اولِ کتاب "ریکتزیه و بیماری‎های ناشی از آن" به چشمش خورد.
 
به باور "لوح‎بان" این کلیشه مربوط به زمانی است که نظام آموزشی فعلی وجود نداشت و اندک کسانی که از استعدادی استثنایی و پشتکاری فراوان بهره داشتند، چنان به چشم می‎آمدند که واقعاً در ظرف زمانی و مکانی خود مصداق آن کلیشه بودند. احتمالاً ویژگی عمدۀ آنان حدت حافظه بود که در اصطلاحات و القابی مثل علامه یا فقیهِ افقه هنوز تداوم دارد. گویا لقب "علم" تنها به ابن سینا داده شده است. آن گونه که نویسنده شنیده و در سریال سربداران دیده است، مفهوم کلاس در قدیم معنا نداشت و طلبۀ روز اول و طلبۀ نزدیک به اجازه، همه با هم می‎نشستند. به لطف نظام آموزشی مدرن، امکان سرایت افکار به مغزها با سرعت و کیفیت بیشتری امکانپذیر شده و امکان ظهور "وز شمار خرد هزاران بیش"-ها در روزگار مدرن منتفی است.
 
دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی انسانی معمولی بود، و نمود خارجی‎اش و حسن‎اش هم همین بود. با همین ویژگی هم بزرگی برازنده‎اش بود، و مثل هر انسان بزرگی در زندگی‎اش نقاط و نکات مثبت و منفی وجود داشت که مثل هر فردِ معمولی دیگری قابل نقد است که این امر هم واقع شده است.
 
دانشجویی مثل "لوح‎بان" که در سال ۶۲ وارد دانشگاه شد، نه آن قدر جوان بود که در انقلاب شرکت داشته باشد و نه آن قدر خردسال بود که از تحولات اجتماعی هیچ سردرنیاوَرَد. نسلی که در آن زمان وارد دانشگاه شد، اگر وابستگی فکری به جایی نداشت، تمام نیروی خود را صرف درس خواندن می‎کرد. البته در آن زمان تحکیمی‎ها در تمامی زمینه‌ها از جمله ادارۀ دانشکده و دانشگاه میدان‎داری می‎کردند.
 
نگارنده در آن دوران با اساتیدی برخورد کرد که با سناریو‎های مختلف سعی می‎کردند بگویند که می‎توانستند در رشتۀ پزشکی قبول شوند اما به خاطر یک اشتباه یا یک ندانم کاری سر از دامپزشکی درآورند. به نوعی به قول استاد ارجمند دکتر وهاب باباپور با لفظ فرانسۀ خاص ایشان یک Complexe inferiorité در وجودشان نهادینه بود. نشاطی که بچه‎ها سرکلاس دکتر باباپور در فیزیولوژی دامپزشکی تجربه می‎کردند، محال است تکرار شود. در ترم بعد، مرحوم دکتر رسول زنده روح کرمانی هم آمد و این دو به خوبی می‎دانستند چگونه پایه‌های تفکر فیزیوپاتولوژی که درسی مفقود در برنامۀ آموزشی است را پی‌ریزی کنند تا دانشجو بتواند به توان خود و برای خود این نقص در برنامۀ آموزش دامپزشکی را جبران کند.
 
هنوز هم می‌شنوم که اساتیدی ناله‎های مالی خود را در سرِ کلاس سرمی‎دهند و موجب افسردگی دانشجو می‎شوند. قطعاً دانشجویان باید این قبیل اساتید را به معاون آموزشی معرفی کنند تا ایشان به مرکز روانشناسی دانشگاه هدایت شوند، زیرا این واقعیت غیرقابل کتمان است که حتی به ظاهر پایین‎ترین رشته‎ها ممکن است آخرین فرصت برای یک دانشجو در زندگی‌اش باشد و باید تمامی رشته‌های دانشگاهی را ارجمند دانست. وضع مالی اساتید تعریفی ندارد اما نالیدن سرِ کلاس هم کار خوبی نیست.
 
در میان تمامی اساتید تنها دکتر بازرگانی بود که به درجات بالا تکلیف خود را به رغم یک انسان معمولی بودن، با مسئلۀ آموزش روشن کرده بود. نه ترفیع و ارتقاء و نه مسائل مالی و نه وضعیت سیاسی و مراودات معمول در سطح دانشگاه نمی‎توانست توجه ایشان را از مسئلۀ آموزش منحرف کند. وی ماهرانه موجب شکوفایی درس فیزیولوژیِ آن دو استاد نامبرده در عرصۀ کلینیک می‌شد. همانند یک پرندۀ والد تمامی نکات ریز و کاربردی را به طور خستگی‌ناپذیر در دهان دانشجویان می‎گذاشت که وقتی برای کارآموزی به مرحومِ کلینیک‎های ادارات دامپزشکیِ آن روزگار می‎رفتند، تازه متوجه می‎شدند که بازرگانی و نوروزیان و هورشتی و بلورچی چقدر مجهزشان کرده‎اند. خیلی زود بعد از انقلاب بدون این که قصدی داشته باشد، به توصیۀ پاستور فارغ از اوضاع روزگار، در آرامش حاکم بر درمانگاه و بیماران بی‎زبان کار کرد. در خارج از دانشگاه هم استاد ارجمند دکتر شمس‎الملوک خواجه نصیری از همین ویژگی برخوردار بود: بی‎توجه به تلخی روزگار و شادمان از معمولی بودن، کارِ درست را انجام می‎داد و درست کار می‎کرد در آرامش آزمایشگاه، همان طور که پاستور توصیه کرده بود.

ادامه در بخش دوم
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی (بخش۲)


 ادامه از بخش ۱

"لوح‎بان" با کارآموزی در مجتمع‎های عظیم پرورش مرغ مثل زربال آمل و سیمرغ در خراسان ابتدا فعالیت در عرصۀ پرورش طیور را به عنوان حرفۀ اصلی خود برگزیده بود. کارآموزی در کنار استاد و رئیس اسبق دانشکدۀ دامپزشکی دکتر مرادعلی زهری که وی نیز تکلیفش با آموزش همانند بازرگانی روشن بود، عزم "لوح‎بان" را در فعالیت حرفه‎ای برای عرصۀ پرورش طیور جزم‎تر کرد، ولی با مشاهدۀ استاد دیگرش که بدون برقراری تماس چشمی با دانشجو فقط به لاشه‎ها نظری می‎افکند و بدون هیچ حرف و بحثی و توضیحی نسخه را به دامدار می‎داد، علیرغم این که انبوهی از ترجمه‎هایش در مجلۀ چکاوک به چاپ رسیده بود، عطای این رشته را به لقایش بخشید و مسیر بازرگانی را طی کرد.
 
در سال ۶۶ بازرگانی بیماری لامپی‎سکین را برایمان تدریس می‎کرد و صدای ما دانشجویان درآمده بود که چرا یک بیماری که محدود و منحصر به مناطق جنوبی آفریقا بود را تدریس می‎کند. سی سال زمان لازم بود بگذرد تا وقتی که این بیماری در خانه‎مان را زد و مناطق شمالی کشور را درنوردید و تومار بسیاری از دامداری‌ها را در هم پیچید، این روشن بینی وی در خشت خام را درک کنیم. بلوتانگ و شمالنبرگ و طیف وسیعی از بیماریهای دیگر یا رسیده‎اند و یا در راه هستند و به دلیل بی‌توجهی به مسئلۀ اصلی آموزش هیچ توجهی به آن نداریم، ضمن این که خودمان را باید برای بیوتروریسم مجهز و آماده کنیم؛ به نظر نمی‎رسد که قرن بیست‎ویکم از لحاظ وحشی‌گری و قساوت چیزی از قرون گذشته کم بیاورد. همۀ این‎ها را اگر در ظرف آموزش پیش بینی نکنیم، کجا خواهیم کرد؟
 
در زمانی که جداول NRC که مطابق آن نیازهای تغذیه‎ای حیوانات را پیش‎بینی و محاسبه می‌شود، همانند یک سرِّ مگو از دسترس اغیار و دانشجویان پنهان می‎کردند و آن را نشان دیگری نمی‎دادند، استادی مثل بازرگانی که همۀ دارایی علمی‎اش را پیشکش می‎کرد، بسیار به چشم می‎آمد. این مرحوم دکتر مسعود هاشمی بود که البته به شیوه‎ای که با معیارهای امروز شاید مقبول نباشد، انحصار جداول NRC را شکست و آن را در دسترس همگان قرار داد. دانشجویان امروز باید از وجود اینترنت بسیار شادمان و مسرور و سپاسگزار باشند که به راحتی با یک روشمندی خاص می‌توانند خیل قابل توجهی از اساتید خود را پشت سر بگذارند.
 
بازرگانی از آن دسته اساتیدی بود که بلد بود که دانشجویانی بهتر از خود تحویل اجتماع دهد. مستعدترین دانشجویش، دکتر حسام‎الدین سیفی بود. آزمون متابولیک پروفایل از آن دسته اندیشه‎های نوینی بود که با مطالعات پیگیر و همیشگی وی وارد ایران و در پایان‎نامۀ دکتر سیفی متبلور شد. فرد اخیر به میزان قابل توجهی آزمون متابولیک پروفایل را در ایران بسط داد و بومی کرد. در زمانی که بازرگانی متوجه شد دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران از به کار گیریِ این دانشجو و اینک استاد برجستۀ مطرح در سطح ملی و بین‎المللی خود را محروم کرده است، سخت برآشفت و خروشید. این ضررِ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران موهبتی برای دانشگاه فردوسی مشهد بود و اگر دکتر سیفی بداند که "لوح‎بان" چقدر از وی آموخته سخت شگفت زده خواهد شد. شاید هم شگفت زده نشود و احتمالاً از همان اول، دندانِ "لوح‎بان را شمرده و حساب کار دستش آمده بود. با این حال، هیچ یک از شاگردانش به ویژه دکتر سیفی نتوانستند دانشجویی بهتر از خود تربیت کنند. شاید تنها یک مورد و یک استثناء در این مورد دکتر بهرام دلیرنقده، استاد ارجمند دانشکدۀ دامپزشکی ارومیه باشد که در یک مورد شاگرد درخشانی تحویل اجتماع داده است.
 
دکتر بازرگانی مدتی معاون آموزشی بود. در آن زمان، پستی به نام مدیر خدمات آموزشی وجود داشت و ایشان در مقام معاون آموزشی در سرِ کلاسِ همکارانش حضور می‎یافت. معلوم نیست که داوری همکارانش در آن دوره چه بود، اما بازرگانی به یک نکته اعتقاد راسخ داشت و آن یکپارچگی آموزش است. بعدها به خاطر مسائل مالی و با اندیشه‎ای کوته‌بینانه پست مدیر خدمات آموزشی را حذف و وظایفش را در حوزۀ معاون آموزشی ادغام کردند. آن چه که حذف شد، پست معاون آموزشی بود و آن چه که به عنوان معاون آموزشی امروز می‎بینیم در انبوهی از جلسات و صدور گواهینامه و معرفی نامه و امور اداری غرق شده، همان مدیر خدمات آموزشی است و فرصتی برای انجام یک اقدام آموزشی اصیل و دامنه‎دار ندارد.
ادامه در بخش ۳
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
1In the honor of Prof Bazargani_240515_141021.pdf
12 MB
در پیوند با مطلبِ کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی در سه بخش

ماهنامه نظام دامپزشکی ۱۱۸، با عنوان بزرگداشت دکتر تقی تقی‌پور بازرگانی

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
 
۱۴۰۳/۰۲/۲۸
https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
لوح
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۸: آیا برای آموزش و بازآموزیِ بعد از دانش‎آموختگی برنامه‎ای هست؟ مثالی موردی، به عنوان بازتابی از مشكلی كلان در آموزش عالی

ادامه از بخش پیشین، (بخش ۱۷)

اخیراً دو نهاد از نهادهای غیر دولتی دامپزشکی، یکی رئیس جامعۀ دامپزشکی حیوانات کوچک و دیگری رئیس انجمن آزمایشگاهیان دامپزشکی ایران از انحراف در برنامه‎های بازآموزی صحبت کرده‎اند. آن دو رئیس بزرگوار، نقد خود را متوجه سازمان نظام دامپزشکی می‎دانند؛ اما افزون بر نظرات آن دو به نکتۀ دیگری باید توجه کرد: مقایسۀ میزان شرکت متخصصین در سری‎های زمانی در کنگره‎های مختلف نکتۀ مهمی است و اگر رو به افول باشد، احتمالاً باید در نگرش آموزشی، فلسفۀ آموزش، چشم‌انداز و ماموریت آموزشی در تمام رشته‎های دانشگاهی و نهادهای متولی آموزش تجدید نظر و تجدید سازمان کرد.

آیا انحرافی وجود دارد؟

انحراف در صورتی وجود خواهد داشت که سیاست مدونی در زمینۀ آموزش وجود داشته باشد. وقتی در عرصۀ آموزش دانشگاهی، هدف اصلی انتقال اطلاعات در سرِ کلاس و بازخواست آن در موقعِ امتحان باشد، دیگر چه انتظاری از سازمان نظام دامپزشکی می‎توان داشت؟ مگر این سازمان عمدتاً برای تامین مدرس به اساتید دانشگاه‎ها متکی نیست؟ پس همان نقصی که در دانشگاه هست به بیرون از دانشگاه هم سرایت می‎کند؛ با این تفاوت که احتمالا دانشجویان به اندازۀ دانش‌آموختگان نمی‌دانند که به چه نیاز دارند، اما دانش‎آموختگان پس از چند سال کار فوری می‎فهمند که اطلاعاتی که در بازآموزی‎ها به آنها ارائه می‎شود، چقدر به کارشان می‎آید و آیا به صرفه است که در دوره‎های بازآموزی و کنگره‎ها شرکت کنند؟

عوارض انفجار اطلاعات
تا پیش از دهۀ ۷۰ میلادی و رخدادِ انفجار اطلاعات، حدت حافظه روش اصلی مدیریت اطلاعات بود. پس از آن به دلیل رشد نمایی در حجم اطلاعات، شیوه‎های جدیدی در مدیریتِ اطلاعات خلق شد و در دستور کار آموزش قرار گرفت.

در ایران همچنان انباشت اطلاعات در حافظه تنها روش مدیریت اطلاعات است؛ البته واژۀ "انباشت" با کلمۀ "مدیریت" در این مفهوم، به لحاظ کیفی همخوانی زیادی ندارد.

در سمپوزیومی که در ۱۹۸۸ دربارۀ آیندۀ سیستم‎های اطلاعات برای علوم پزشکی در ایالات متحده برگزار شد، "دکتر هوث" پزشک سرشناس و ویراستارِ برجستۀ مجلۀ Annals of internal medicine در آن دوران، اعلام کرد که فوران اطلاعات به‌معنای واقعی کلمه در دنیای علم رخ داده است. وی اشاره کرد که بسیاری از شاغلان در کلّ حرفه‎های مرتبط با پزشکی ازجمله اعضای هيئت علمی دانشکده‎های علوم‌پزشکی در حالتی تقریباً شبیه دلشوره و اضطراب و هراس‌مانندی به‌سر می‎برند که فکر می‎کنند اگر همه‌چیز را نخوانند، ممکن است برخی اطلاعات را از دست بدهند. افزون‌براین، همین احساس در سرِ کلاس و همچنین به‌هنگام مرور دروس به دانشجو سرایت می‎کند. در گفته‎های وی، اهمیت مسئلۀ تقابل «کیفیّت در برابر کمّیّت» بیش از پیش به چشم آمد.

از همان زمان مشخص شد که باید بین «حقایق جدید» و «حقایق مفید جدید» برای پزشکان و دامپزشکان حرفه‎ای (و دانش‎آموختگان سایرِ رشته‎های دانشگاهی)‎ تفاوت قائل شد. بدون‌شک، اعضای هيئت علمی از زاویۀ تخصّص خود به حقایق و کشفیات جدید می‎نگرند، ولی معلوم نیست که کشفیات جدید را از دید یک فرد حرفه‎ای (شاغلین در تمام حرفه‎های تخصصی و رشته‎های دانشگاهی)‎ نیز ورانداز می‎کنند یا خیر. به‌همین‌خاطر است که دروس آموزشی بیش‌ازپیش از هم دور افتاده‎ و بدتر از آن، دانشجویان وادار می‎شوند که اطلاعات علمی را به سبکِ تخصّصی-علمی همان درس بیاموزند و به‌خاطر بسپارند. این روش خارج از سیاق حرفه‎ای است و با فعالیت‎ها‎ی حرفه‎ای‎ آنان در آینده همخوانی نخواهد داشت ( شریفی،۱۴۰۲ - ص۱۱).

یک جنبۀ مهم این اشتباه در آن است که تدریس دروس بر اساس تخصص اساتید انجام می‎گیرد. در آموزش دامپزشکی به طور اخص و احتمالا در آموزش عالی به طور اعم، تقسيم‌بندی رشته‎های مختلف درسی براساس مدرك تحصيلی مدرسان و تخصّص‎های آن‌هاست، درحالی‌كه تخصّصی كردن شاخه‎های علم در هنگام اعطای مدرك تحصيلی با تقسيم‌بندي مطالب علمي با هدف آموزش لزوماً يكسان نيست. در كنار آن مدرّسان محتواي دروس را به سبك و سياق رشتة تخصّصي خود ارائه می‎كنند و به همخواني آن با نيازهای حرفه‎ای دانشجويان در آينده توجهی ندارند (همان، ص۴۵).

وقتی به همخوانی آن با نیازهای حرفه‌ای دانشجویان در آینده توجهی ندارند، به مراتبِ بالاتر ( Argumentum a fortiori یا به طریق اُولی) نیازهای دامپزشکان حرفه‎ای (و به قرینه، شاغلین سایر رشته‎ها) هم مورد بی‎توجهی قرار می‎گیرد. این مثال موردی، یک نقص مهم در آموزش عالی است.

اما این تمام داستان نیست. دو مسئلۀ مهم‎تر وجود دارد که در بخش‎ بعدی (بخش ۱۹) به یکی از آنها اشاره خواهد شد.

کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۳/۰۳/۱۱

https://www.tg-me.com/ksharifiRRB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2024/06/10 16:29:26
Back to Top
HTML Embed Code: