This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تفاوت خانواده پدری ومادری به رسم تصویر😂😂🤣🤣
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
|ماه زندگیت کیه؟🌘🌛
تگش کن یا بفرست براش که بدونه فقط به اون توجه میکنی🌱|
تگش کن یا بفرست براش که بدونه فقط به اون توجه میکنی🌱|
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️
مترسک را دار زدند!
به جرم دوستی با پرنده...
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای،
فروخته باشد!
راست میگفت سهراب؛
اینجا قحطی عاطفه است
مترسک را دار زدند!
به جرم دوستی با پرنده...
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای،
فروخته باشد!
راست میگفت سهراب؛
اینجا قحطی عاطفه است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیشالا
آسایش و راحتی نصیب هر کسی که این پستو میبنه
آمین🙏💜😊
آسایش و راحتی نصیب هر کسی که این پستو میبنه
آمین🙏💜😊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ناگهان نوبت تو میشود و خداوند
همه چیز را برایت جبران میکند:)
شب بخیر...
همه چیز را برایت جبران میکند:)
شب بخیر...
همه لذت سفر به مسیر آن است
بچه که بودم معنای سفر برایم اتوبوسهایی بود که همان اول که روی صندلی نهچندان راحتش مینشستم بویی تمام شامهام را پر میکرد. بوی گازوئل بود یا هر چیز دیگر نمیدانم، اما همه اتوبوسها همان بو را میدادند.
البته قرصهای ضد تهوع هم بود که برای من افاقه نمیکرد و تمام مسیر در اغما بودم. بعدها که بزرگتر شدم و وضعیت اتوبوسها هم بهتر شد، تمام طول مسیر چشم از پنجره بر نمیداشتم. حتا دیدن بیابانهای کنار جاده هم برایم لذتبخش بود. گاهی که از کنار اتوبوسی دیگر میگذشتیم با دیدن مسافرانی که بعضی مانند من محو تماشای بیرون بودند و بعضی در حالی که سرشان به شیشه چسبیده بود به خواب رفته بودند، به این فکر میکردم آیا آنها من را میدیدند؟ گاهی با لبخند و گاهی با تکان دادن دست، منتظر بازخوردشان میشدم که معمولن قبل از آن اتوبوس از کنارشان میگذشت و سؤالم بیجواب میماند.
آن زمان حسرت روزهایی را میخوردم که از دیدن جذابیتهای جاده محروم بودم.
زندگی این روزها مانند دوران کودکی که بوی ناخوشآیندی میتوانست لذت مسیر و سفر را از بین ببرد، با اتفاقاتی که به شدت بوهای نامطبوعتری از گازوئیل دارد، ذهن و روحمان را چنان درگیر کرده که دیگر توجهی به لذات ساده دور و برمان نداریم.
بوی گرانی، بوی بیاعتمادی، بوی خیانت و دزدی بدجوری حالمان را بد کرده. در حالی که اتوبوس زندگی در حال رسیدن به پایان و این سفر تکرار نشدنی رو به اتمام است.
ای کاش از میان این بوهای ازار دهنده بتوانیم لحظهای از شیشه به بیرون نگاه کنیم و لبخند مسافران دیگر وسایل نقلیه را ببینیم شاید با حال بهتر مسیر زیباتری را طی کنیم.
پوراندخترهیده
بچه که بودم معنای سفر برایم اتوبوسهایی بود که همان اول که روی صندلی نهچندان راحتش مینشستم بویی تمام شامهام را پر میکرد. بوی گازوئل بود یا هر چیز دیگر نمیدانم، اما همه اتوبوسها همان بو را میدادند.
البته قرصهای ضد تهوع هم بود که برای من افاقه نمیکرد و تمام مسیر در اغما بودم. بعدها که بزرگتر شدم و وضعیت اتوبوسها هم بهتر شد، تمام طول مسیر چشم از پنجره بر نمیداشتم. حتا دیدن بیابانهای کنار جاده هم برایم لذتبخش بود. گاهی که از کنار اتوبوسی دیگر میگذشتیم با دیدن مسافرانی که بعضی مانند من محو تماشای بیرون بودند و بعضی در حالی که سرشان به شیشه چسبیده بود به خواب رفته بودند، به این فکر میکردم آیا آنها من را میدیدند؟ گاهی با لبخند و گاهی با تکان دادن دست، منتظر بازخوردشان میشدم که معمولن قبل از آن اتوبوس از کنارشان میگذشت و سؤالم بیجواب میماند.
آن زمان حسرت روزهایی را میخوردم که از دیدن جذابیتهای جاده محروم بودم.
زندگی این روزها مانند دوران کودکی که بوی ناخوشآیندی میتوانست لذت مسیر و سفر را از بین ببرد، با اتفاقاتی که به شدت بوهای نامطبوعتری از گازوئیل دارد، ذهن و روحمان را چنان درگیر کرده که دیگر توجهی به لذات ساده دور و برمان نداریم.
بوی گرانی، بوی بیاعتمادی، بوی خیانت و دزدی بدجوری حالمان را بد کرده. در حالی که اتوبوس زندگی در حال رسیدن به پایان و این سفر تکرار نشدنی رو به اتمام است.
ای کاش از میان این بوهای ازار دهنده بتوانیم لحظهای از شیشه به بیرون نگاه کنیم و لبخند مسافران دیگر وسایل نقلیه را ببینیم شاید با حال بهتر مسیر زیباتری را طی کنیم.
پوراندخترهیده
همدلی از همزبانی بهتر است...
دختر دوست مامان چند ماه پیش مهاجرت کرده و مادرش افسردگی گرفته و از خانه بیرون نمیآید. حالا دوستها دسته شدهاند و رفتهاند خانهی رفیقشان بلکه از آن حال و هوا درش بیاورند. همه شروع کردهاند به شوخی و مقایسهی ایران و ینگه دنیا و مزایای مهاجرت را برای زن غمگین برشمردهاند. زن اما بغض کرده و گفته: «همهی اینا رو میدونم و برای پیشرفت بچهم خوشحالم ولی دلم تنگه.» یکی از دوستها که سخنورتر از بقیه است گفته: «حق داری. دور از جون دختر و دامادت، سوگ فراق کم از سوگ داغ نیست. اگه فراق سخت نبود خدا پیامبراشو باهاش امتحان نمیکرد. اگه فراق سخت نبود پیامبر خدا از دوری فرزندش اونقدر گریه نمیکرد و نابینا نمیشد.» اینها را که گفته زن زده زیر گریه و بقیهی زنها هم اشک ریختهاند. خوب که گریههایش را کرده گفته: «قربون دهنت. بالأخره یه نفر دردمو فهمید. انگار سبک شدم.» آخر مجلس هم اسمش را برای اردوی زنان محله نوشته.
به گمانم همدلی یعنی همین.
منصوره رضایی
دختر دوست مامان چند ماه پیش مهاجرت کرده و مادرش افسردگی گرفته و از خانه بیرون نمیآید. حالا دوستها دسته شدهاند و رفتهاند خانهی رفیقشان بلکه از آن حال و هوا درش بیاورند. همه شروع کردهاند به شوخی و مقایسهی ایران و ینگه دنیا و مزایای مهاجرت را برای زن غمگین برشمردهاند. زن اما بغض کرده و گفته: «همهی اینا رو میدونم و برای پیشرفت بچهم خوشحالم ولی دلم تنگه.» یکی از دوستها که سخنورتر از بقیه است گفته: «حق داری. دور از جون دختر و دامادت، سوگ فراق کم از سوگ داغ نیست. اگه فراق سخت نبود خدا پیامبراشو باهاش امتحان نمیکرد. اگه فراق سخت نبود پیامبر خدا از دوری فرزندش اونقدر گریه نمیکرد و نابینا نمیشد.» اینها را که گفته زن زده زیر گریه و بقیهی زنها هم اشک ریختهاند. خوب که گریههایش را کرده گفته: «قربون دهنت. بالأخره یه نفر دردمو فهمید. انگار سبک شدم.» آخر مجلس هم اسمش را برای اردوی زنان محله نوشته.
به گمانم همدلی یعنی همین.
منصوره رضایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قابل توجه خانمها 🤝😂نظرتون چیه؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بفرست برای مجردای زندگیتون 😍
دارم همه تلاشم رو میکنم… نه برای کسی،
نه برای تأیید کسی…
فقط برای خودم.
میخوام وقتی وقتش رسید، آماده باشم…
آمادهٔ یه زندگی که توش عزت باشه، آرامش باشه، عشق واقعی باشه
🎧 شاعر و خواننده ؛ شریف عابدی
دارم همه تلاشم رو میکنم… نه برای کسی،
نه برای تأیید کسی…
فقط برای خودم.
میخوام وقتی وقتش رسید، آماده باشم…
آمادهٔ یه زندگی که توش عزت باشه، آرامش باشه، عشق واقعی باشه
🎧 شاعر و خواننده ؛ شریف عابدی
Daryai
Amirali Karimkhani (Bir-Music.com)
موسیقی سکوت
صدایی
شنیدنی ست
بگذار
گفتگو
به زبان هنر شود...
صدایی
شنیدنی ست
بگذار
گفتگو
به زبان هنر شود...
🌾🌿🌾
#نیایش_شبانه
#خداوندا
از برای تو نوشتن سخت دشوار است
قلم دشوار میچرخد
لیڪ
دفتر من پر ز این دشوار چرخش هاست
و رد تو
رد پایڪوبیهات در رقص قلم پیداست...
خدای من...تمام من ...
و این بار خواهم نوشت
جایت در قبلم محڪم است
ڪه جز تو پناهی نیست...
ثانیه هایمان را با یادت متبرک گردان
#نیایش_شبانه
#خداوندا
از برای تو نوشتن سخت دشوار است
قلم دشوار میچرخد
لیڪ
دفتر من پر ز این دشوار چرخش هاست
و رد تو
رد پایڪوبیهات در رقص قلم پیداست...
خدای من...تمام من ...
و این بار خواهم نوشت
جایت در قبلم محڪم است
ڪه جز تو پناهی نیست...
ثانیه هایمان را با یادت متبرک گردان