Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران من

دعایت میکنم باعشق ایران
که پای دشمنت در بند باشد
که سهم مردمت از دار دنیا
فقط آرامش و لبخند باشد 🤲🏻🕊




آهنگ: ایران 🎶
ادیت آهنگهای عاشقانه
#پویابیاتی
.
.
🌷🌷🌷
در زمان جنگ، فقط ساختمان‌ها نیستند که آسیب می‌بینند؛ روان ما هم زیر فشار شدید قرار می‌گیره. ترس، شوک، بی‌خوابی، نگرانی برای عزیزان، و بی‌خبری، بخشی از تجربه‌ی بسیاری از ماست. در چنین موقعیتی، دانستن چند نکته ساده اما مهم می‌تونه کمک کنه بهتر با بحران کنار بیایم و حتی به دیگران کمک کنیم.

اگر دچار تپش قلب، حالت تهوع، بی‌حسی، یا گریه‌ی بی‌دلیل شدی، بدون که این‌ها واکنش‌های طبیعی مغز و بدن در برابر ترس و شوکه. برای کمک به خودت می‌تونی چند نفس عمیق بکشی، به اشیای اطرافت نگاه کنی و اسم‌شون رو بگی، یا چیزی رو لمس کنی تا به لحظه‌ی حال برگردی.

اگه کنار کسی هستی که وحشت‌زده شده یا بدنش قفل کرده، لازم نیست کار خاصی بکنی. فقط باهاش باش، با صدای آروم بگو «من اینجام»، و اگر خواست، باهاش نفس بکش. تماس انسانی، حتی در سکوت، می‌تونه خیلی اثرگذار باشه.

برای بچه‌ها، حضور بزرگسالان آروم و قابل اعتماد خیلی مهمه. باهاشون صادقانه حرف بزن، دروغ نگو، و اجازه بده احساساتشون رو نشون بدن. نوازش و بغل کردن کمک بزرگیه و حتی یه بازی ساده یا نقاشی می‌تونه اضطرابشون رو کمتر کنه.

در روزهای بحرانی، احساس بی‌فایده بودن خیلی عادیه. اما حتی یه کار کوچک مثل مرتب کردن فضا، نگه داشتن آب، یا کمک به یه نفر دیگه می‌تونه حس کنترل و معنا بهت بده.

مراقب سلامت روان خودت باش: همه‌ی اخبار و تصاویر رو دنبال نکن. فقط چیزهایی رو ببین یا پخش کن که ضروریه. مغز خسته و مضطرب، توان تحلیل درست نداره. کمتر دیدن، گاهی به معنای بیشتر دوام آوردنه.

و یک نکته‌ی دیگه:

ممکنه در مورد یه سری مسائل با هم اختلاف نظر داشته باشیم، ولی الان وقت جدایی و دشمنی نیست.

بحران وقتی شدیدتر می‌شه که مردم از هم فاصله بگیرن. ما به هم نیاز داریم. الان فقط زنده موندن و کنار هم بودن مهمه.🌱
م

🌷🌷🌷
میدانی وقتی زیر پرواز موشک ها در آسمان نشسته ای بیش از هر زمان دیگری با خودت فکر میکنی .
از خودم میپرسم نکند زندگی تمام آن لحظه هایی بود که منتظر گذشتنش بودم تا لحظات دیگری برسد ؟
نکند زندگی همان ذوق خرید یک جفت کفش ترند برای مسافرتی بود که حالا نمیتوانم بروم .
نکند زندگی همان شیرموز بستنی بود که هفته ی گذشته سر ظهر داغ وسط بازار خوردم و بخاطر کالری اش عذاب وجدان گرفتم؟
نکند زندگی همان یک ساعت سریال دیدن با پدر و مادرم بود؟
همان نیم ساعت ورزش کردن
همان دوش آب سردی که وسط گرما گرفتم
همان کلاس درسی که برای دختران برگزار کردم .
مگر زندگی بیشتر از این چه بود؟
من ترسیده ام .خجالت نمیکشم اگر بگویم ترسیده ام و رنجورم از برهه ی از تاریخ که در آن با تمام آنهایی که دوست شان دارم گیر افتاده ام‌.
که پر از کرختی فقط خودم را به امواج دریا سپردم و چشمانم را بسته ام .چون حتی اگر شنا بلد باشم من مسیر را نمی‌دانم.
اگر زندگی تمام آن لحظات کوچک بود کاش خدای زندگی اجازه دهد دوباره تجربه اش کنم چون هر موشکی که از کنارم بگذرد بیشتر مطمئنم می‌کند که می‌خواهم زندگی کنم ولو که آن زندگی همان لحظات کوچک باشد .


عادله_زمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وطنم ایران... هر وجب از خاکت برایم پر غرور است

وطنم ایران، تو نه فقط خاکی بر نقشه‌ای، که ریشه‌ای در دل منی...

ایران! تو سرزمین دلیران و سرفرازانی... تا نفس هست، عاشق تو خواهیم ماند.

#ایران#وطنم_ایران#سرزمین_من#میهن#عشق_به_ایران

#افتخار_ایرانی#درود_بر_ایران#وطن#جانم_فدای_ایران

#من_یک_ایرانی_ام#هوای_وطن#دلتنگ_ایران#ایران_سربلند

#برای_ایران#ایران_را_دوست_دارم
«در این روزها، تنها نمانید…»

این روزها، قلب‌ها سنگین‌تر می‌تپند و ذهن‌ها زودتر خسته می‌شوند.
اما یک آغوش، یک نگاه، یک کلام مهربان…
می‌تواند مثل دارویی نامرئی، روح خسته را آرام کند.

با هم بودن یعنی:
جایی برای گریستن…
جایی برای خندیدن…
جایی برای تحمل دنیا با هم.

وقتی دنیا سخت می‌گیرد، آدم‌ها باید نرم شوند؛ به هم نزدیک‌تر.

پند:
در روزهای سخت، «بودن کنار هم» گاهی از هزار درمان مؤثرتر است…
.
خود تلگرام جذاب نیست

حضور دوستان و عزیزانمونه که جذابش میکنه.

دوستان و عزیزان من از خودتون بگید???
.
حال اینروزهای ما را ارنست همينگوى در کتاب وداع با اسلحه اش می‌گوید:

«در جنگ، آدمی آرام‌آرام می‌میرد.
نه فقط با گلوله.
بلکه با هر دوستی که از دست می‌دهد،
هر خواب شبانه‌ای که دیگر برنمی‌گردد،
هر لحظه‌ای که باید عشق بورزد اما به جای آن پنهان می‌شود پشت یک سنگر.
و وقتی جنگ تمام می‌شود، آنچه باقی می‌ماند،
آدم‌هایی‌ست با قلب‌های شکسته،
که باید یاد بگیرند دوباره زندگی کنند.»

جنگ_چیز_خوبی_نیست
محبوبه احمدی
دوستان عزیز لبخندعشق💜

به خاطر شرایط سخت و اتفاقات تلخی که این روزها در کشورمون و منطقه رخ داده، فعالیت کانال برای مدتی کمتر شده…
اما بدونید که دل‌مون همیشه با شماست
به محض اینکه آرامش برگرده، با تمام قدرت برمی‌گردیم انشالله


#زنده_باد_ایران
جنگ که تموم شه ازدواج میکنیم و در مزرعه ی ما گلهایی خواهد رویید به زیبایی تو، در رَحِم تو دختری خواهد بود
شبیه تو.

نامه ای در جیب یک سرباز کشته شده...
ما همیشه در حالت بقا بودیم، همیشه در حالت تاب آوردن، غمگین شدن، خشمگین شدن، و به ناچار خود را آرام کردن...
ما همیشه در حالت اضطراب بودیم، در حالت بحران‌های حین و پس از حادثه... در حالت تکلیف‌های ناروشن و آينده‌‌های نامعلوم...
و حالا، درست در نقطه‌ای که هم جوانیم و هم پیر، هم رنجیده‌ایم و هم بی‌تابیم و هم ترسیده؛ ایستاده‌ایم وسط زندگی و به جست و خیز موشک‌ها نگاه می‌کنیم، و به تمام امیدی که با زور جمع کرده‌بودیم و برای جمع کردنش عمرمان را باختیم و در کسری از ثانیه ناپدید می‌شود و چطور شوق ادامه‌ی ما از دست می‌رود و ما از دست می‌رویم و معادلات و محاسبات ما برای دوام آوردن و زیستن از دست می‌رود...
ایستاده‌ایم وسط زندگی، جایی که هیچ حساب و کتابی نیست. نه می‌توانیم توقف کنیم و نه می‌توانیم ادامه بدهیم! بلاتکلیفیم، خشمگین، رنجیده، نگران و این‌بار بیشتر از هر زمان دیگری حق داریم...  حق داریم نگران جان عزیزانمان باشیم و نگران تمام دارایی‌مان که "هیچ" نیست، اما برای همان هیچ، تمام عمر و جوانی‌مان را پرداختیم و هنوز به دست نیاورده باید رها کنیم و به کنجی پناه ببریم.
غمگینیم برای چمدان‌های بسته، خانه‌های تنها، گلدان‌های هنوز سبز و امیدوار و بدون صاحب رها شده... نگرانیم برای آینه‌هایی که کسی با شوق در آن‌ها نگاه نمی‌کند، نگرانیم برای عزیزانی که نمی‌توانیم از همه‌شان مراقبت کنیم. نگرانیم برای تمام شوق و امیدی که در اتاقمان و کنار کتابخانه جا گذاشتیم. نگرانیم برای خانه‌ها، پارک‌ها، خیابان‌ها، مدرسه‌ها، کتابخانه‌ها... نگرانیم برای مردم کشورمان، برای در راه مانده‌ها، رفته‌ها، نرسیده‌ها، تنها شده‌ها، بازمانده‌ها...

نرگس_صرافیان_طوفان
داشتم به خانه برمی‌گشتم. سرم پایین بود و آفتاب ظهر خردادماه در چشمهایم؛ یک وقت سر بلند کردم آدمهای صف نان را دیدم. حس کردم چقدر خوب که خوب نگاهشان کنم. و کوچه‌مان...
ایستادم به تماشای کوچه قشنگ‌مان. درختهای دوسوی کوچه سر به گردن هم فرو آورده بودند. چقدر همه‌چیز قشنگ بود. مرد میانه‌سالی یک هندوانه خریده و گذاشته در سبد ترک دوچرخه اش. خانم چادری با سبد چرخدارش آمده نان بخرد...
آقایی آمده پشت در نانوایی. حالا نانوایی تعطیل شده و درب تنورها را گذاشته‌اند. آقای خریدار از پنجره کوچک نانوایی نگاه می‌کند و می‌پرسد: نان تمام؟؟؟ احمدآقا نانوا از اتاقک ته نانوایی درمی‌آید و درحالیکه دارد دستش را خشک می‌کند چند نان از قفسه پایینی می‌گذارد بالا برای مشتری و می‌گوید: هر چقدر میخوای بردار.
و در جواب تعارف مرد می‌گوید: برای خانه میخواستم ببرم. حالا دوتا شما ببر دوتاش من ببرم. چهارساعت دیگه پخته باز...
آدمهای اینروزها، مهربانترند...

محبوبه_احمدی
روزهای_جنگ
.
زمین و آسمان سرزمين مان زخمى ست
دل ها نگران اند
دل مادران پيش از طلوع صبح، هزار بار مى لرزد
صداى آژير‌خواب را از كودكان مى ربايد
صداى انفجار، جاى آواز را گرفته است
ما فرزندان آوازيم
با زخمه اى بر دل، و اميدى پنهان در گلو
شايد آواز مرهمى باشد بر دل مادرى، يا آهى خاموش در دل پدرى خسته
این صدا مى خواهد دردل اين همه هياهو، زمزمه اى براى آرامش باشد!
شايد به ياد بياوريم كه هيج خاكى، برخون گل نمى دهد
وهيچ سلاحى، عشق نمى كارد
به اميد روزى كه آوازها، بلندتر از گلوله ها شنيده شوند و با آرزوى صلح و آرامش براى همه ی مردمان جهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزودی با هم میخونیم
ایران🇮🇷❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران، سرزمین خورشید و خون، دل‌تپنده‌ی تاریخ و افتخار، همیشه در قلب ما زنده خواهی بود
____________
باید پناه برد به عاشقانه‌های هم، آغوشِ هم، به هم، به دست‌ها و به شانه‌های هم...
دنیا همیشه همین است، صلح و جنگ!
جز عشق راه گریزی نبود و نیست!
جز عشق کار عزیزی نبود و نیست!
با عشق سر کنید...

#نرگس_صرافیان_طوفان
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/04 00:50:27
Back to Top
HTML Embed Code: