نوشتههای پشت کتاب دعا
چند روز پیش باز پیامی را از جایی فوروارد کرده بود. بر خلاف عادت پیشین، اینبار پیامش را تا آخر خواندم. یعنی جملهی اول پیام بود که مرا جذب کرد. زیادی ترغیب کننده بود. یعنی اگر پیام را نمیخواندی، پاداشی عظیم را از دست میدادی.
پیام ماجرایی را در حرم امام حسین تعریف کرده بود که به زنده شدن مردهای انجامیده بود. راست و دروغش را نمیدانم. در انتهای پیام چرندیاتی راجع به فرستادن برای دیگران و خبر خوش و عواقب نفرستادن و بلاهای ممکن حرف زده بود. قبلتر هم با این فرمت پیام دیده بودم، ولی این یکی از همه خندهدار تر بود. یک بار دیگر برگشتم و از نو به پیام و اعدادی که در آن وجود داشت، نگاه کردم. چیزی غیر ممکن و غیرقابل باور. برای فرستندهی پیام نوشتم که خندهدار بود که بداند خواندم. پیامش را پاک کرد.
این قبیل پیامها که هیچ سندیتی ندارند و در انتها اصرار به فرستادن پیام به چندین نفر دارند، مرا یاد نوشتههای دستنویس در صفحهای اول کتاب دعا میاندازند. نوشتههایی که بیشترشان یک داستان بیشتر نداشت. زنی بدون جوراب وارد حرم شد و ...
آن موقع باید این داستان کذایی را مینوشتی تا از بلای احتمالی پایان داستان جان سالم به در ببری.
حالا آن نویسنده و داستاننویس تخیلی که با ارعاب و تهدید میخواهد، دیگران را مجبور به خواندن داستانش کند، کارش راحتتر شده است و یکبار داستانش را مینویسد و پخش و انتشارش را میسپارد به آدمهایی ساده و میرود پی داستانی دیگر. فقط چرا داستانهایی مذهبی؟
به عمد میخواهد اعتقادات مخاطبش را تضعیف کند؟ یا اعتقاد دارد که فقط این داستانها مردم را به انتشار وا میدارد؟
نظر شما چیست؟
#یادداشت_روز
@leila_aligholizade
چند روز پیش باز پیامی را از جایی فوروارد کرده بود. بر خلاف عادت پیشین، اینبار پیامش را تا آخر خواندم. یعنی جملهی اول پیام بود که مرا جذب کرد. زیادی ترغیب کننده بود. یعنی اگر پیام را نمیخواندی، پاداشی عظیم را از دست میدادی.
پیام ماجرایی را در حرم امام حسین تعریف کرده بود که به زنده شدن مردهای انجامیده بود. راست و دروغش را نمیدانم. در انتهای پیام چرندیاتی راجع به فرستادن برای دیگران و خبر خوش و عواقب نفرستادن و بلاهای ممکن حرف زده بود. قبلتر هم با این فرمت پیام دیده بودم، ولی این یکی از همه خندهدار تر بود. یک بار دیگر برگشتم و از نو به پیام و اعدادی که در آن وجود داشت، نگاه کردم. چیزی غیر ممکن و غیرقابل باور. برای فرستندهی پیام نوشتم که خندهدار بود که بداند خواندم. پیامش را پاک کرد.
این قبیل پیامها که هیچ سندیتی ندارند و در انتها اصرار به فرستادن پیام به چندین نفر دارند، مرا یاد نوشتههای دستنویس در صفحهای اول کتاب دعا میاندازند. نوشتههایی که بیشترشان یک داستان بیشتر نداشت. زنی بدون جوراب وارد حرم شد و ...
آن موقع باید این داستان کذایی را مینوشتی تا از بلای احتمالی پایان داستان جان سالم به در ببری.
حالا آن نویسنده و داستاننویس تخیلی که با ارعاب و تهدید میخواهد، دیگران را مجبور به خواندن داستانش کند، کارش راحتتر شده است و یکبار داستانش را مینویسد و پخش و انتشارش را میسپارد به آدمهایی ساده و میرود پی داستانی دیگر. فقط چرا داستانهایی مذهبی؟
به عمد میخواهد اعتقادات مخاطبش را تضعیف کند؟ یا اعتقاد دارد که فقط این داستانها مردم را به انتشار وا میدارد؟
نظر شما چیست؟
#یادداشت_روز
@leila_aligholizade
❤2👌1
