‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


اگه باخودت دوست شي هیچوقت‌تنها‌نمیموني!


#text
‌‌‌‌
امشب پارت داریم🤍
یلداتونم مبارک!!🍉
درد اینجاست که
درد را نمیشود
به هیچ کسی حالی کرد...
#text
رماـن پروا‌‌نهــ🦋
پارـتِ پَـنجُمـ🦋 #پروانه خدایا چی میشد مامان بابام زودتر طلاق میگرفتن الان بودیم ترکیه ..هه نه اینجا💔 بعدد اینکه فهمیدیم بابام بعد ۱۷ سال به مامانم خیانت کرده و رابطش هم جدیه ...خیلی ظلم بود اگه بازم سکوت میکردیم یه هفته پیش تصمیم گرفتیم که هر وقت دادگاه…
پارـتِ شِـشُمـ🦋

#پروانه

در حال نوشتن جزوه ها بودم که عسل اومد بیرون
ناخوداگاه بلند شدم رفتم سمتش حالش بهتر بود ولی هنوزم گیج میزد هوشیار نشده بود
روی مبل نشست
_پروانه ..من خیلی شرمندم که مزاحمت شدم ..با ماشین دور میزدیم که حالم بد شد و نمتونستم برم خونه مجبور شدم بیام خونتون ادرسم از فاطمه گرفته بودم ...بخدا قصدی نداشتم الانم میرم لباسامو بپوشم
بزور حرف میزد حتی حال راه رفتن نداشت
واقعا مستی ادمو این جوری میکنه ..چرا انقد نفس نفس میزنه ...اسم داره؟؟ شت به چی دارم فکر میکنم
+مزاحم چیه بهتره تا فردا اینجا بمونی صبحم باهم میریم مدرسه ..حالت خوب نیست میشه بگی چت شده کمکت کنم ..نمیتونم تو این حال ببینمت ..داری از دست میریی ..بریم دکتر؟ هان ؟ عسل؟ عسلم ؟ چرا جواب نمیدی
عسل فقط نگام میکرد .‌‌.چش شده
همنیطور صداش میکردم و ازش میخواستم که باهام حرف بزنه ولی چیزی نمیگفت نه خوشحالم بود نه غمگین
اروم خودشو نزدیک صورتم کرد ...نمیدونستم میخواد چیکار کنه
صورتش قرمز بود و اهسته نفس میکشید
حالم یه جوری شده بود ولی به روم نیاوردم .لباشو نزدیک لبام کرد ...خشکم زده بود نمیتونستم حرکت کنم ..دروغ چرا میخواستم حسش کنم طعم لباشو
لبای درشت و گوگولشو میخاستم ...چشماشو بسته بود ولی دو دل بود ..میترسید و شک داشت ...قبل اینکه بخواد عقب بکشه دستمو سمت گرندش بردم و با عشق بوسیدمش ..یه بوسه طولانی ‌‌‌‌..خودش بهم نزدیک کرد و سمت مبل هولم داد ..همونجوری که انتظار داشتم ...اون بود که رهبری میکرد
تو حال خودش نبود ..گردنمو گاز میگرفت نوازشم میکرد ..دکمه لباسمو وا میکرد
ولی میدونستم که توو حال خودش نیست متوجه نیست داره چیکار میکنه
من که میدونستم انقد راهت پا داده بودم
اون که منو دوسم نداشت ..چرا شل کردم
خواستم بلند شم و از روم پسش بزنم
ولی بدنش قوی تر از من بود تو مستی هم روحیه زورگوشو داشت
به هر زوری بود پرتش کردم اونور ...افتاد رو زمین
ولی مهم نبود ..لباسمو مرتب کردم و سعی کردم برگردم به حال قبلیم ..دلم شکسته بود ..حالم دست خودم نیست دارم چیکار میکنم اگه میخوامش چرا پسش میزنمم
دارم دیوونه میشم باید بندازمش بیرون
دارم رو دلم پا میزارم ...جیگر گوشمو پرت میکنم از خونه بیرون
اینجوری برا هر دومون بهتره💔

_________________________

نظرات قشنگتون رو میخونم :))

https://www.tg-me.com/BiChatBot?start=sc-67809-0VdKBAp
#شخصیت

🌸عسل🌸
______________________________

زیادی کراش نیست؟🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️
#شخصیت

🦋پروانه🦋
______________________________

بهم میان؟
تا حمایت نکنید و کامنت نزارید ، پارت نمیزارم شرمنده🤍:))
رماـن پروا‌‌نهــ🦋
تا حمایت نکنید و کامنت نزارید ، پارت نمیزارم شرمنده🤍:))
خب دوستان تازه فهمیدم که کامنتارو بستم و خودم نمیدونستم😐🚶🏻‍♀️
چه خنگیم من
مرسی از دوستی که اطلاع داد
پارت هفتم در حال تایپ...🌝
رماـن پروا‌‌نهــ🦋
پارـتِ شِـشُمـ🦋 #پروانه در حال نوشتن جزوه ها بودم که عسل اومد بیرون ناخوداگاه بلند شدم رفتم سمتش حالش بهتر بود ولی هنوزم گیج میزد هوشیار نشده بود روی مبل نشست _پروانه ..من خیلی شرمندم که مزاحمت شدم ..با ماشین دور میزدیم که حالم بد شد و نمتونستم برم خونه…
پارـتِـ هَـفتُـمـ🦋

۱ ماه بعد

#عسل
واقعا حالم بد بود بعد اون گندی که زدم نه میتونستم تو جشمای پروانه نگاه کنم نه روی اینو داشتم که براش توضیح بدم ...کل این مدت و مثل دو تا غریبه بودیم
نمیدونم چرا تا حالا نتونستم از دلش دربیارم
اگه تا اخر عمر قهر باشیم چی..من طاقتشو ندارم ..هنوز طعم لبای صورتیش زیر زبونمه ...من بهش وابسته شده بودم اینو تا قبل از این اتفاق نمیدونستم...
گوشیم زنگ خورد از تو جیب کاپشنم درش اوردم
دیانا بود برای لحظه ای قلبم ایستاد
+عسل....من باید باهات حرف بزنم..میدونم ازم ناراحتی ولی بهم یه فرصت بده من هنوز دوست دارم
چی میگفت اینن..قدرت حرف زدنمو از دست داده بودم تپش قلبم بیشتر و بیشتر میشد ...امکان نداشت که دوسم داشته باشه اون خوددش باهام بهم زد
اما میدونستم که ته قلبم خوشحاله
_تو‌‌...تو فقط ازم خواستی از زندگیت گمشم بیرون منم همینکارو کردم ..الانم دیگه سعی نکن بازیم بدی عسل قبلی مرد...
صدای دیانا بغض کرده بود و التماس میشد توش فهمید
ازم خواست که همو ببینیم
منم ناچارا قبول کردم
چی در انتظارمه ...هیچ ایده ای ندارم!!
کلافه کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون کاپشنمو مرتب کردم به کافه ای که با بچه ها قرار گذاشته بودیم رفتم
از بیرون معلوم بود همه هستن شادن و شلوغ بازی میکنن
چشمم افتاد به پروانه باورم نمیشد اونم اومده با اینکه حتما میدونست من قراره بیام
مردد شدم که برم تو یا نه
بالاخره تصمیم و گرفتم و در باز کردم
با صدای در همه برگشتن سمت من
_عسللل کی اومدی بیااا اینجا بدوو
با خنده رفتم سمتشون و درست کنار پروانه نشستم
کجا بودی تو یه ماهه ندیدمتا مدرسه هم که سالی یه بار میای دلت واسه ما تنگ نمیشه گوساله؟؟
+ چرا باید دلم واسه شما عنا تنگ شه اخه...بعدشم حتما سعادت نداشتی
بازم همشون کرکر خندیدن
به پروانه نگاه کردم چشماش میخندید و شیر شکلاتشو میخورد
انگاری اونم میخواست که اشتی کنیم ..از اینکه کنارم بود معذب نبود
انقد بهش زل زده بود که برگشت نگام کرد
بهش لبخند زدم و اونم با خجالت لبخند کوچیکی بهم زد
+اممم راستش خیلی دلم میخواد که باهم حرف بزنیم میدونی  چی میگم  درباره یه سری چیزا
با خونسردی گفت
_گدشته ها دیگه مهم نیست..من همه چیزو فراموش کردم....تو تو ذهن من پاک پاکی
لبخندی شیطون زدم و گفتم
+پس میتونم از اول شروع کنم و خودمو بهت ثابت کنم؟
با آرامش گفت : اره
سحر : ببخشید ببخشید شما دو تا خیلی مشکوک میزنینا ..قضیه چیههه ..خندید و گفت همون قضیه داداش دادشه ..شمام آبجی آبجی
بچه ها بلند خندیدن
خودمم خندم گرفته بود ولی پروانه به سرفه افتاده بود و رنگش قرمز میشد
گفتم : مگه همه مثل توعن هول
برات دختر پسر فرق نداره
انقدم بچه منو اذیت نکنین بزارین شیر شکلاتشو بخوره
سحر: جر باشههه ..
دستمو گذاشتم زیر چونم و خیره شدم بهش که عین بچه های دو ساله شده بود
دورت بگردم چقد تو قشنگی اخهه
گهگاهی متوجه نگاه های من میشد سعی میکرد و خجالت نکشه
اروم طوری که بشنوه گفتم : انقد شیرین نباش کنترلمو از دست میدما
از قیافش معلوم بود که هم پشماش ریخته هم اینکه داره از خجالت منفجر میشه
خندم گرفته بود
اروم بلند شدم و به سمت قسمت باز کافه رفتم یکم هوا بخورم...
نظرات قشنگتون رو میخونم🖤 :)
رماـن پروا‌‌نهــ🦋 pinned «https://www.tg-me.com/BiChatBot?start=sc-67809-0VdKBAp ناشناس💙»
سلام دوستاااااننن
من دیگه فعالتی ندارم
هم خستم هم اینکه حوصله ندارم
هم هیچکی نظر نمیده و حمایت نمیکنه
چنلو حذف نمیکنم ولی رمان هم نصفه رها میشه
مراقب خودتون باشید 💛
2024/05/05 07:57:47
Back to Top
HTML Embed Code: